سریال زندگی در بهشت | قسمت 198 - صفحه 15
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/08/abasmanesh-9.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-08-25 07:32:192021-08-26 22:49:07سریال زندگی در بهشت | قسمت 198شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیزم
و خانواده دوست داشتیم
چقدر این مثالی که مریم جون زدن فوق العاده بود دقیق مثل کسایی که خودشون نتونستن برای زندگیشون کاری بکنن یعنی اون کارهای درستی که میدونستن انجام ندادن بعد که یه مدت گذشته به شرایط نا دلخواهشون رسیدن خودشون رو توجیح کردن حالا به هر دلیلی قطعا دیدین از این جور افراد
خود منم قبلا از اینکه با سایت و استاد عباسمنش آشنا بشم به زمین زمان فحش میدادم همه رو مقصر میدونستم جز خودمو
که اره بابام اینجور بود مامانم اینکار کرد من تو این کشور تو این شرایط یعنی همه چی ها همه چی
از وقتی ک متوجه شدم خودم خلق میکنم زندگیمو و مسئولیتشو پذیرفتم زندگیم مثل یه بهشت شده
خودمو تازگیا متعهد کردم ک تمرکزمو بیشتر بزار روی زیبایی ها و تحسین کنم و هر فایلی رو که تو سایت دیدم حتما حتما کامنت بزارم برای اون فایل
خیلی دوستون دارم در پناه خدا
بنام خداوند بخشنده و مهربان
سلام ویژه خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان و همه دوستان
خدا را هزاران بار سپاسگزارم که
در این جمع هستم
و این زیبائیها را میبینم و از این آگاهیها استفاده میکنم خدا را شکر
وقتی استاد عزیزم
درِ قفسِ مرغ و خروسها را باز کرد چقدر صحنه قشنگی بود
رفتار اون مرغ و خروس انگار که
چند سالی از بهشت دور بودن
و الان رسیدن
چقدر ذوق داشتن و پرواز میکردن تا برن به سمت آب چقدر زیبا بود
پریدن استاد توی آب با دوربین صدای آب اون صحنه رویایی پردایس از داخل آب آخ آخ آخ چقدر زیباست چقدر زیباست خدایا شکرت
استاد بخدا این پردایس خیلی زیباست واقعا خیلی جای رویایی هستش نوش جونتون
من هروقت سریال زندگی در بهشت و میبینم
واقعا واقعا انرژی میگیرم واقعا خیلی لذت بخشه خیلی خدایا شکرت
و اما
راجع به موضوع بحثتون با خانم شایسته
در مورد ترس
باید بگم
من خیلی شما استاد عزیزم را
مخصوصا خانم شایسته را تحسین میکنم
ایشون واقعا بسیار خانم شجاعی هستن
واقعا دل نترسی دارن
با اینکه بعضی وقتها استاد نیست
ایشون به تنهایی روزها و شب ها تو همون پردایس میمونن
خیلی تحسین میکنم خیلی
به نظر من
هر آدمی تو زندگیش ترسهایی داره
و باید با ایمان به خداوند یکتا
بر دل ترسهاش بزنه
و اونا رو از بین ببره
استاد عزیزم خیلی خیلی لذت بردم
خیلی عالی بود خیلی
خدا را هزاران مرتبه شکر
در پناه الله یکتا شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشیم
به نام الله هدایتگرم
سلام با عشق به تمام دوستان عباس منشی
خدایا هزاران بار شکر که دیدن این تصاویر رویایی ،بودن دراین جمع توحیدی رو نصیب من کردی خدایا شکرت
چند روزه میشینم وبا عشق سریال زندگی در بهشت رو هر روز و روزی شاید چند قسمت پشت سر هم میبینم ولی نشد کامنت بزارم امروز اومدم بنویسم ،از استاد ومریم جون تشکر کنم واقعا دیدن این تجربیات برای من کلی درس داره نمیدونم چطور تشکر کنم فقط امیدوارم هر روزتون بهتر از روز های قبل. باشه
خدای خوبم هزاران بار سپاس
اخ چقدر لذت بردم وچقدر توی ذهنم اون جا که استاد و مریم جون پریدن تو آب وتجسم کردم که منم الان اونجا هستم و دارم از این دمای آب واین همه زیبایی لذت میبرم چقدر فوقالعاده ولذت بخش بود خدایا شکرت
هر قسمت این سریال زندگی در بهشت کلی احساس خوب و عشق وامید در من ایجاد میکنه که اصلا قابل وصف نیست خدای من شکرت هزاران بار سپاس
صحبتهای استاد برای من تلنگری بود تا فکر کنم به ترسهایی که دارم باهاشون زندگی میکنم ومنو در اسارت خود کشیدن واجازه ی تجربیات جدید رو بهم نمیدن شاید بیشتر این ترسها که مدتهاست آزادی و آرامش رو از من گرفتن فقط کافیه یه بار با جسارت باهاشون روبه رو بشم واون کابوسها برای همیشه از بین بردن خدایا این جسارت مقابله با ترسها وشرک رو به من عطا کن
من ترسهایی رو دارم که مدتها با من هستند ترس از دست دادن،ترس تنهایی ،ترس از آب ،ترس از ارتفاع، ترس از رانندگی با ماشین های اتومات ،ترس از ترک عادات ناپسند،ترس از قضاوت و بینهایت ترس های واحی ….
یادمه یه زمانی به شدت از رانندگی میترسیدم اما یه روز مجبور شدم بشینم پشت فرمان،قبلا گاهی وقتها که میخواستم رانندگی کنم حتما باید همسرم کنارم بود و فرمان رو میگرفت اما اون روز من به اجبار باید مسافتی رو تنها رانندگی میکردم هوا به شدت سرد بود و وقت نداشتم پیاده برم با خودم گفتم میشینم پشت فرمان وخیلی آروم رانندگی میکنم اگه تصادف هم پیش بیاد با سرعت پایین اتفاق خیلی بدی نمیفته خلاصه با کلی استرس رانندگی کردم واون تجربه برام واقعا لذت بخش شد وباعث شد بعد از اون همیشه بدون ترس رانندگی کنم
فقط همون یک بار مقابله با اون ترس وحشت ناک باعث شد من دیگه هیچ وقت از رانندگی نترسم اما الان دوباره این ترس از رانندگی با ماشین دنده اتومات منو محدود کرده تا هر جا میخوام برم فقط با ماشین دنده ای رانندگی کنم و خودم رو توجیح میکنم که این ماشینهای اتومات خیلی تند هستند و من میترسم یا چون قیمت لوازماشون خیلی بالاست اگه به جایی بزنم کلی هزینه داره وکلی از این توجیح های مسخره که نمیزاره من هم مثل خیلی ها از سواری با ماشین شاستی بلند و اتومات لذت ببرم …
وقتی تجسم میکنم با ترسهام رو به رو شدم و اونها رو کنار گذاشتم آنچنان هیجان و شوقی سرتا سر وجودم و میگیره که انگار قلبم داره از توی سینه م میزنه بیرون کاش بتونم با ایمان به خدا این ترسها که فقط از شرک وبی ایمانی یه رو کنار بزارم و بهتر از قبل زندگی کنم
پروردگارا ای صاحب اختیار ای مالک تمام هستی تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری می جویم مرا مورد لطف و هدایت خویش قرار ده
خدایا من و تمام دوستانم را در این مسیر توحیدی ثابت قدم بدار
خدایا جسارت مقابله با ترس ،شرک،بی ایمانی،کفر و گناه را به همه ی ما عنایت فرما
از استاد عزیزم وخانم شایسته سپاسگزارم
شاد و موفق در پناه الله
با سلام خدمت دوستان و استاد عباسمنش عزیز و خانوم شایسته
یکی از بزرگترین بهونه هایی که من می اوردم این بهونه بود که فکر میکنم خیلی از دوستان به گفته استاد این توهم رو هم دارند که من می شینم خونه پول خودش می اد من تو بغل خدا هستم و خدا خودش پول رو برام می سازه و من می شینم تو خونه ولی خب این باگ ذهنی رو خیلی وقته که درست کردم و استاد نمیدونید که چقدر اعتماد به نفسم رفت بالا به طوری که واقعا الان فکر میکنم و دقیق تر بگم باور می کنم (البته نه اندازه کافی) که هر کاری که من اراده کنم می تونم انجامش بدم پس ببینید که چقدر یه باگ می تونه زندگی رو تغییر بده و الان من روابطم هم بسیار تغییر کرده چون از خونه زدم بیرون و با ادم ها جدید اشنا شدم. ممنونم استاد عباسمنش عزیز
به نام خدای راحت جان …..
سلام استاد عزیززززم ،سلااااام نازنین مریم ،،،،
سلام پرودایس زیبااااا،سلللللام خدای خوبم ،خدای هدایتگرم …..
چقدررر زیباستتتتت دیدن این همهههه زیبایی و چه زیباتر که در درون هرررر قسمت از این سریال رازی تهفته است ،رازی و الهامی از سمت خدای من کهههه به من میگوید هرررر لحظه چه کنم ….
تحسین میکنم این اوج عظمت پرورگارم ،بهشتی که دریاچه نیلوفری اون با آب شیرینش ،بهترین و لذت بخش ترین استخر اختصاصی هست ،استخری کهههه به لطف خداا و وجود ثروث و پول دوست داشتنی ،برای این بهشته ،برای استادی که لایق بهتریناست .
استاد عزیزم گفته های آخر شما راجب ترس ،ترس از ناشناخته هااا منو به خودش میخکوب کرد ،مریم جان چقدر زیباا قبول کردی که توجهیتاتت بخاطره ترست بوده ،توجیهاتی که یواش یواش باور تو میشن و اجازه نمیدن این جهان جادویی رو تجربه کنی،استاد عزیزم قبل اینکه مسئله ترس از رانندگی رو بگید ،یهووو این قضیه به ذهنم اومد ،که مهسا ببین استاد راجب ترس میگههه،بیاد بیار بخاطره ترست چه چیز هایی رو که لذت بخش بودن تجربه نکردی ،قبل اینکه بگید رانندگی ،این به ذهنم اومد که مهسا امتحان رانندگی رو همش این مدت بخاطره ترست کنار گذاشتی ،درستهههه؟؟؟؟بیا باهم صادق باشیم ،من هرلحظه بهم الهام میشه ،و اون لحظه برای اینکه خدا بهم بگه که باید اولین قدمو برداری ،یهووووووووو…..
استاد گفت رانندگی!!!!!!!!!
بخدااا که میخکوب شدم و چند دیقه فقططططط گفتم خدای مننننننن،عزیززززززززم ،میخواستی اینو بهم بگی؟؟؟؟میخواستی بگی اولین قدموووو بردار دیگهها مهساااا،نتررررررررس ،نترسسسسسس و برو تو دل ترسات …
استاد همینطور که داشتید میگفتید خیلی از خانم ها چون از رانندگی میترسن هی ،بهانه و توجیح میارن و من اتقدر تو این مدت برای اینکه نرم امتحان بدم توجیح اوردم که ذهنمم میگفت اره دیگگگگ راست میگیی:)باورش شده بود:)
حالا توجیهات من :
نه بابا ماشین نیست که باهاش قبل امتحان یاد بگیرم .
چیه اخه با تاکسی میرم .
انقدر پولدار میشم که نخوام رانندگی کنم ،راننده شخصی میگیرم و هزززززززار توجیح دیگه فقطططططططط و فقططططططط برای اینکه ذهنم بگههههه ،بمون تو منطقه امن:)
اماااا همین لحظه به خودم قول دادم با همون امکاناتی که دارم یاد بگیرم ،یوتوپ کلی آموزش های خوب دارم به خودم قول دارم انقدر فایل آموزشی ببینم تا یادبگیریم ….
اصلااااا به خودم گفتم ببیننننننن:این ایمان ایمان گه میگی اینههههع؟؟؟؟؟؟
ایمان توشششششش ترس نیست اگه میترسی ایمان نداریییییی…..
ایمان توششششششش شرک نیستتتت،اگههه عامل درونی رو باعث موفقیت میدونی ،پس مشرکی نه مومن……
پسسسسس این همه فایل گوش میدی ،آگاه تر میشی برای اینکه عمللللل کنی مهسااااا،به قول استاد خوب حرف زدننننننننن مهم نیست ،بابااااااا عملکرد مهمههههه ،ایمان با عمل یعنی اینکه گوش دادن فایل ها و تعهد کار خودشو کرده …..
خدایاشکرت که آگاهم میکنی هر لحظه……
میرمممممم که برم تو دل ترسام ….
در عشق و نور باشید،استاد جان…..
سلام و درود به استاد عباس منش
حقیقتش من خیلی فکر کردم به این موضوع که کجا رفتم توی دل ترسهام. اعتراف میکنم خیلی وقتا با بهانه آوردن جا خالی دادم و تا مجبور نشدم با ترسهام مواجه نشدم. مثل صحبت کردن جلوی جمع ، حقیقتش مجبور شدم برم توی دل ترسام، و رفتم اگه اختیاری بود قطعاً با بهانه آوردن و توجیه آوردن ازش جاخالی میدادم. بسیار زیاد بوده جاهایی که تو دل ترسهام نرفتم. یه جاهایی هم بودن عمدا رفتم توی دل ترسها تا خودم رو به چالش بکشم. مثلا میرفتم لبه پرتگاه می ایستادم یا سر ارتفاع بلند و پایین رو نگاه میکردم تا بتونم این باور رو به خودم ثابت کنم جایی که ذهنم میترسه من میخوام به ذهنم غلبه کنم. یه مثلا یه نقاطی هست توی پالایشگاه ، زیر خط لوله های اصلی گاز توی دل تاریکی شب اکثر بچه ها بهانه میاوردن که نرن اونجا. من عمداً میرفتم. یادمه چندبار نشت گاز شدید داشتیم،که صداش به اندازه موتور هواپیمای بوئینگ بود. حقیقتش ترسیده بودم. حس میکردم الانه که زانوم خم بشه. باورتون میشه استاد اونجا من آموزه های شما رو یاد خودم آوردم ، گفتم خدا همراه منه، محکم قدم بردار. کسی جرأت نمیکرد بره داخل واحد . من رفتم نشتی رو کنترل کردم. اینجور جاهایی من رفتم توی دل ترسهام.
ولی باید بهتر عمل میکردم در اون شرایطی که نتیجه اش رشد و پیشرفت بود برام. از برقرار کردن ارتباط با افراد جدید و رفتن تو محیط های جدید برام هنوز ترسناکه.
سلام خدمت استاد و خانم شایسته عزیز در این قسمت از سریال زندگی در بهشت امیدوارم همیشه حالتون خوب باشه
در مورد توجیه کردن دوس دارم به یه موضوعی اشاره کنم که جواب سوال امشبم بود که با دیدن این قسمت برام آشکار شد و بخاطرش خداروشکر میکنم.
من همیشه از جمع دور بودم و هر وقت از یه جای شلوغ میرفتم نگاه همه روم سنگینی میکرد.بزور راه میرفتم و حرکتی میکردم یا حرف میزدم نکنه اشتباه کنم.آدمهایی بودن که تو جمع های غریبه نظر میدادن و حرف میزدن من بهشون میگفتم بی ادب، آخه به تو چه؟ در حالی که حس واقعیم این بود که دوس داشتم منم با بقیه راحت باشم تو جمع برم حرف بزنم برقصم و خودمو ول کنم. مثل خانم شایسته منم همش اینو تکرار میکردم که دوس دارم نظارهگر باشم از دور بقیه رو ببینم و وارد نشم کی حوصله جمع داره و… . خیلی دوس دارم تو گروه ها باشم ولی همش میترسم که ندونم چی بگم فلان بازی رو بلد نباشم یه چیز اشتباه بگم یا کی با من حرف میزنه من چه چیز جالبی دارم،جک بلد نیستم و کلی ترس دیگه که پشت من اهل جمع نیستم قایم شده بودن از وقتی که با شما آشنا شدم تمریناتی در این مورد انجام دادم ولی سعی میکردم یه جوری بیخیال این تلاش بشم که امشب با دیدن این فایل به خودم گفتم ایوب خدا داره باهات صحبت میکنه قایم نشو برو جلو.
استاد و خانم شایسته عزیز ازتون سپاسگزارم بخاطر این فایل و آگاهی مرسی بخاطر زحماتتون و به اشتراک گذاشتن تجریباتتون ️
سلام به ساکنین بهشت ، سلام به استاد عزیزم ، و به ملکه بهشت یعنی خانوم شایسته عزیز ،
خداقووووووووت پهلوان ، خداقوووووت شیر مرد ،
خداقوووووت ملکه بهشت ، خستگی استاد و باور کنید من فکر میکردم داره شوخی میکنه ، به استاد ما خستگی نمیاد ،
و اما بریم در لونه مرغ ها رو باز کنیم واقعااا تجربه قشنگ و باحالی چون خودم تجربه کردم ، برا ما در اوتماتیک نداشت تا ما از خواب بیدار بشیم بریم لونه مرغ ها رو باز کنیم زمان میبرد و دقیقا همین حالت میشد ، خیلییی باحال آزاد شدنشون ،اونم تو این بهشت یاد زنگ آخر مدرسه میرفتم ، (خنده)
و امارات این تجربه شما رو میخونم تجربه کنم یعنی بعد یه فعالیت فیزیکی که مربوط به کار خودت ، بورس تو دریاچه خودت ، بچه ها یه لحظه فکرشو بکنید ، خدای من فکرشم احساس خوبی میده ، والای خودم دارم فکر میکنم با عزیز دلم تو آب هستیم داریم در باره قوانین صحبت میکنیم ، درباره موفقیت ، درباره کاری که داریم انجام میدیم ،وااااای خیلییییی خوووووووب ،
واما… چه نکته ای گفتن استاد ، بنازم عالی بود
آقا لطفاً ترس هامون رو توجیه نکنیم ،
آقا یادم میاد زمانی که ماشین نداشتم و باید یه مسافتی رو با ماشین های تو راهی سوار میشدم میرفتم سرکار تقریبا 35 کیلومتر ، اون موقع که به کوچولو هم با قانون آشنا بودم ، بحث باور بخصوص ، باورم این بود که من به راحتی این مسافت رو میرم با یه ماشین خوب ، این باور جواب داد بود و اینکه خیلی موقع ها راننده هم از من کرایه نمیگرفت ، خیلی وقت ها هم حرف های خوب زده میشد و خلاصه همه چی به ظاهر اوکی بود ،همیشه مادرم میگفت الان یه ماشین داشتی خیلی خوب بود ، اینور و اونور خودت میبردی منو ، منم خودمو توجیه میکردم میگفتم خوب من دارم میرم به راحتی میام دیگه بعدها وقتی تصمیم جدی گرفتم که و به راحترین شکل ممکن ماشین خریدم ، خریده بودم یه کوچولو توجیح میکردم به مدت ده روز خوب حالا من باید حرفه ای بشم برم تو جاده ، ولی رفتم تکاملم طی شد ، الان اینقدرررررررر راحت شدم که هنوز که هنوز به هرمی میرسم میگم آقا چقدر ماشین داشتن خوب ، راحت میری میای ، ویس های استاد رو گوش میدی، خدایا شکرت خدا جونم بابت ماشینی که دارم
و اما توجیه که الان استاد گفتن یه دینگی تو ذهن من خورد که الان من این کار کارمندی که دارم ،
دارم توجیه میکنم ، نه اونجا وقتم خوب میتونم رو خودم کار کنم ، کارم راحت ، همکاری خوبی دارم و….من ساعت کاری ام 12 ساعت سرکارم 24
ساعت خونه ولی خودم متوجه شدم این توجیه
من یه کسب وکارم دارم که شیش ماه راه اندازی کردم ،….، خداجووونم ایمان رو قوی کن تا از عهده ترس هام بر بیام ،
استاد جان خود این فایل به قسمت از دوره بود
سپاسگزارم
سلام به استاد عزیز و مریم جان نازنین و همه دوستای عزیزم .
دلم ضعف رفت واسه این همه زیبایی . اصلا نمیشه توصیف کردن این حس خوبی که از دیدن این همه قشنگی در وجودم به وجود اومد خدا میدونه احساس شما از تجربه این بهشت چقدرررررر قشنگه . فوق العادس واقعا ترکیب این جنگل زیبای سبز رنگ و این دریاچه ی آبی
بی نظیره این تصویر زیبایی که از داخل آب برای ما گرفتید تصویر درختا داخل آب دیده میشه خدای من چه صحنه ای من عااااشق طبیعتم اونم همچین طبیعتی .
چقدر زیباست خدایی که همچین زیبایی رو خلق کرده واقعا قابل تحسینه
موضوعی که اواخر فایل درموردش حرف زدید واقعا شگفت زدم کرد من امروز داشتم راجب موضوعی فکر میکردم که سالها تو ذهنمه و انجامش ندادم همش بهونه میارم توجیه میکنم الان دیدم آره من ترس دارم ازش و این فایلو یه مدت بود دانلود کرده بودم و الان دیدمش و یه تلنگر به من زد در این مورد و امیدوارم خدا هدایت و یاری کنه و من بر ترسم غلبه کنم و توجیه و بهونه رو بذارم کنار و با یاری خدا برم تو دلش و به زودی میام همینجا تعریف میکنم که من تونستم و مثل مریم خانم میگم چقدر لذتبخش بود این مسیر و من خودمو ازش محروم کرده بودم اینهمه وقت .
به نام خدایی که در همین نزدیکیست.
سلام و درود و عشق به شما عزیزان.
این قسمت هدایت من بود و انگار که مخاطب خاصش من بودم باورم نمیشه ..
من تقریبا 4_5ساله که یادگرفتن رانندگی رو هی به تعویق میندازم به دلیل ترس .
واقعا ترس داشتم اما دلایلی که خودم باهاش توجیه میکردم این بود که همسرم فوق العاده روی ماشینش حساسه (البته حساس هم هست)
و اگر یه خراشی تصادف کوچیکی اتفاق بیافته چیکار کنم
و یا اینکه با ماشین اتومات اولین بار امتحان کردم و دیدم خیلی راحت تره و همش با خودم میگفتم که ماشین دنده ای چیه خیلی سخته رانندگی باهاش
حتی چند وقت پیش هم رفتم یه آموزشگاه نزدیک خونمون و گفتن تا 15 روز پره و همینجور موند .
یا خیلی بهونه های الکی دیگه که خودم درکش میکنم که توجیه هستن .
در مورد شنا هم که دیگه نگم از نوجوانی میخاستم یاد بگیرم اما این ترس پاهای من رو قفل کرده شاید بیشتر از 10_12سال
الان که فکر میکنم در مورد حرف های خانم شایسته میبینم دلیل هایی که ذهن من میآورد اون قدر واقعی بود که حتی خودم هم باورم شده بود و حرف ایشون یک تلنگری بود
برای من که همیشه به خودم میگفتم من از رفتن به استخر و شنا کردن با آدم های دیگه چندشم میشه .
آب کثیفه .حس بدی میگیرم
آره این دلیلهای خیلی خوب و محکم برای ذهنم بود که خودم رو اینجوری توجیه کنم
جالبه برای هر دو مورد هم اقدام کردم رفتم پرسیدم اما شروعش نکردم
این هدایت باعث شد بهونه های به ظاهر منطقی ذهنم رو بشناسم و بتونم کنترلشون کنم
به لطف الله یکتا میخام خودش در این مسیر هدایتم کنه ..چون که خیلی مسائل برام روشن شد
استاد عزیزم. خانم شایسته مهربان خیلی ازتون سپاس گزارم چقدر خوبه این سریال ها که در عمل با ما نشون داده میشه ..
شما رو واقعا تحسین میکنم برای این ایمان و اقدام …
در پناه حق