سریال زندگی در بهشت | قسمت 199 - صفحه 4 (به ترتیب امتیاز)

به نام خدای زندگی و سرسبزی

سلام به استاد مردی در مزرعه و همراه خوب و دوست داشتنی اش مریم جان

خدا رو شکر میکنم بابت این همه برکت این همه نعمت که در جای جای و نقطه به نقطه این بهشت کوچک و زیبا در جریان است.

هر نقطه از این بهشت،نعمات خداوند و فراوانی هایش را به تماشا گذاشته است.

خدا رو شکر میکنم بابت توحید عملی که تبدیل به لذت، خوشبختی، احساس خوب، آرامش، برکت و از همه مهمتر ایمان خالص شده است.

خدا رو شکر میکنم که سعادت وارد شدن به این کشتی زندگی رو کنار شما دارم.

امرزو برای شروع روزم سریال رو با عشق تمام به تماشا نشستم و هر ثانیه اش رو نفس کشیدم و خندیدم و عشق کردم.

چقدر خندیدم از دست اون مرغ بلایی که تو تراکتور نقشه ی گشت و گذار رو با آقا خروسی بسته بود و به هیچ وجه نمی‌خواست بیاد پایین و دیالوگش وقتی صدا می‌کرد برام اینطوری بود: دستت به من نخوره ها، ببین اگه دستت بهم بخوره دیگه خودت میدونی 😊و اونجا شما گرفتینش بعد شروع کرد داد وبیداد که آقا جان ولم کن، بابا میگم ولم کن، آی آی بالم، کتفم، کمرم، آقا خروسی بیا به دادم برس😅🤭🤭🤭🤭🤭و چقدر خندیدم از مثالی که زدین در مورد زنبورها، دقیقن زنبورها دیدن کاری از دستشون بر نمیاد رفتن دنبال نیرو و شما دِ فرار🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝🐝

اونجا که مامان مرغی رو از چیگن شات بلندش کردین و رفت بیرون شروع کرد به داد وبیداد که آقا جان بیایین به دادم برسیم بچه هامو بردن، تخمامو، جاشو بردم، آقا خروسی 🤣🤣🤣🤣

از دست اون خانوم مرغی که بعد از 3 روز از جاش بلند شده بود تا یه تُکِ پا بره تا دست‌شویی بعد که بیرون و برو بچ رو دیده بود کلن قضیه رو پیچونده و رفته بود دنبال قِر و فِرِش بعد شما آوردنش بالا سر تخم هاش و دیالوگش برام این شکلی بود: اِ اینجا کجاست؟؟؟؟ من کجام؟؟؟ کی این تخما رو گذاشته؟؟؟؟ میخاست کلن بزن زیر قضیه اما شما نشستین و بهش گفتین خودتی🥴😅دید نه بابا راه چاره نداره خرامان و آهسته به داخل رفت 😅

چقدر لذت بردم از صدای باران رحمت الهی و سبزه هایی که سر به جوانه زده و زندگیشون رو در این بهشت زیبا شروع کرده بودند. چقدر با شما لذت بردم که زحمات اون روزتون که امروز به نتیجه نشسته اند و حالا داشتین ازشون لذت میبردین❤️ این دقیقن همون قانونه که تو حرکت کن تو تمرکز کن بر روی کارت، تو ایمانت رو تو توحید عملی نشون بده، حالا خواسته ات و بهانه ی حرکتت هر چی باشه برا خدا فرقی نمیکنه، چون اون به ایمانت به حرکتت و پشتکارت جواب مثبت میده و این سبزه ها نمونه ی بارزش بودند، مثال واضح و روشنش👍اون روز چطور با مریم جان به نفس نفس افتاده بودین، شما هیچ دیدگاهی نداشتین که آقا جان چه اتفاقی خواهد افتاد چند روز دیگه، آیا سبزه ها جواب میدن یا نه؟! اما بر اساس قوانین میدونستین که وقتی با توجه به داده ها حرکت میکنی نتیجه اش درست و دقیق خواهد بود و الان نتیجه اش رو دیدیم💞

چقدر زیبا بود آسمون و ابرهای تیکه تیکه و پنبه ای خدا اون زمان که رفتین تا وسایل لازم رو از فروشگاه بخرین⛅☁️🌤️🌥️⛅☁️⛅☁️

ای خدا چقدر عزیزی چقدر زیبایی چقدر منظمی تو🙏🙏🙏

و اونجا که سوار اون سبد خرید موتوری شدین و خواستین مریم بانو رو تو سبد بذارین و برین خرید🥰🥰🥰🥰🥰

خدایا شکرت که میبینم جایی هست که همه چی رو بر اساس تمدن، تفکر و نظم انجام میدن و میدونم که دارم هدایت میشم به سمت این اتفاقات 💞💞💞💞💞💞

و چقدر درس دارن این مرغها، اونها با اینکه مثل ما به زندگی نگاه نمی‌کنند اما در هر لحظه دوست دارن چیزهای جدید، اتفاقات جدید و مکان‌های جدید رو امتحان کنند و واردش بشن. اما ما انسانها یاد گرفتیم تو همون جایی که الان هستیم بمونیم تا مبادا همون جا رو هم از دست بدیم و اینطوری که وقتی به خودمون می‌آییم می‌بینیم چیزی از زندگی جز درد تجربه نکردیم.

چند روز پیش داشتم با دوستی صحبت می‌کردم و گفت چقدر خانواده ها وجود دارند که از روی اجبار و نه از روی عشق و لذت کنار هم دارن زندگی می‌کنند؟!

دقیقن حق با اون بود، چقدر زوجها رو دیدیم و می‌بینیم که این وضعیت رو دارند؟! تو خانواده ی خودم دو تا خواهر های بزرگم رو میبینم که کلن، حل شدن تو زندگی بالخص دومیشون، از کنار همسرش بودن هیچ لذتی نداره و هر روز با یه دنیا غم و غصه بیدار میشه و می‌خوابه، خوب یادمه که خدا چندین بار خواست کمکش کنه اما به دلیل اینکه می‌ترسید وارد ترسهاش بشه، همون ترسهایی که مریم جان خوب بهش اشاره میکنه، همون ترسهایی که براش هزارتا بهانه داشت تا توجیحشون کنه موند و ادامه داد و حال به جایی رسیده که اگه بخاد حرکت کنه به یه معجزه ی بزرگ نیاز داره 🥺چقدر براش ناراحتم اما کاری از دستم برنمیاد.

و تنها خواهر خودم نیست که، هزاران هزار خانواده رو دارم میبینم که همینطور هست وضعیت روابطشون، یه رابطه ی سرد و بی روح درست مثل یک مرده ی متحرک هر روز بلند میشن و به زندگی شون که به نظر اونها خدا براشون مقدر کرده و تقدیرشونِ یا خانواده( پدر ومادر و اطرافیان) باعثش هستن و اون توانی برای تغییر شون نداره، ادامه میدن؟! اگه باهاشون هم صحبت بشیم، می‌بینیم که اونها به دنبال یک عامل بیرونی به غیر از توحید عملی، ایمان و حرکت از سمت خودشون هستند.

اما این حیوانات به ما یاد میدن که به چیزی وصل نباشیم هیچ، بلکه هر ثانیه به دنبال کشف اتفاقات جدید باشیم و بی پروا حرکت کنیم و وارد ترسهاشون بشیم.

الحق که زندگی با حیوانات و طبیعت برای ما درسهایی خواهد داشت که اگر در مدارش باشیم متوجه اش میشیم، اگر نه که به عنوان یه اتفاق معمولی ازش می‌گذریم.

چقدر لذت میبرم از دیدن عشقتون، چقدر لذت میبرم از این همه توجه ای که به همدیگه دارین، چقدر لذت میبرم از همکاری ها و ماجراجویی هاتون🥰💞 در پناه خدا عشقتون جاودانه و سبز باشه عزیزانم🙏❤️💞💋

و تشکر میکنم ازتون که این قسمت هم مثل همه ی قسمت های دیگه پر از درس، حرکت، تقوا، توحید عملی، توکل، ایمان و امید به زندگی بود.

در پناه خداوند منان شاد باشین.

دوستتون دارم و به امید دیدار ❤️💞