سریال زندگی در بهشت | قسمت 206 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)

سلام این فابل هدایت امشب منه

راستش نیتم درمورد آموزش اسکیت بود که چیکار کنم زودتر اسکیت یاد بگیرم وکمتر استرس داشته باشم ؟ ولی امروز یه چیز دیگه هم خیلی ناراحتم کرده بود ، پسرم ازمن اسباب بازی میخواست ومن نتونستم اونو براش بخرم واین خیلی اذیتم کرد ، راستش همیشه درست هدایت میشدم وواقعا جواب انقدر برام واضح بود که اصلا باورم نمیشد انگار واقعا استاد کنارم بود وبهم میگفت چیکار کنم ، برای همین اول که این فروشگاه وخرید کردن استاد رو دیدم تعجب کردم که چه ربطی به نیت من داشت ؟ ولی بعد شروع کردم به گریه باورکنید من هروقت حالم بد بود وقتی میومدم تو سایت کلی خوشحال وشاد میشدم ولی آلان بعداز یه عالمه گریه دارم مینویسم بعداز چند ساعت رازو نیاز ودردودل کردن باخدا فکر کردم آروم شدم ،

راستش باز هم استاد کنار من بود وانگار بهتراز من از دل من خبر داشت وجواب من رو داد ومن رو هدایت کرد به فراوانی ویادوری کرد بهم که غصه نخور دنیا پراز فراوانیه برو راحت برای پسرت اسباب بازی دلخواهش رو بخر اونم باکیفتش رو بخر ودوباره بهم یادآور شد که تو قانون فراوانی رو فراموش کردی ومشگلت چیزه دیگس

یه مشغولیت ذهنی کبود داری وان باعث شده که تمرکز نکنی رو ورزشی که دوس داری ، راستش رفتم پسرم رو ثبت نام کنم مدرسه چون میخوام مدرسه ش روعوض کنم ، مدرسه های دولتی محلمون میگن چون وسط دوره اومدی مدرسه جا نداره وظرفیتمون تکمیله ، البته خودمم دوس ندارم پسرم مدرسه دولتی درس بخونه خیلی جمعیت توکلاسا زیاده ومعلمها نمیتونن به همه ی بچه ها رسیدگی کنن ، برای همین خواستم که اسم پسرم رو مدرسه غیر دولتی بنویسم

بسرم کلاس هفتم وهشتم رو مدرسه شاهد درس خونده ولی آلان به خاطر جابجایی وساخت وساز جدید ، مدرسه منتقل شده به یه جای خیلی دورتر ازما ، البته تواین دوسال هم ما خیلی اذیت شدیم چون مدرسه ش دور بود ومدرسه سرویس هم نداشتن

خلاصه که مدرسه جدید گفت 27 میلیون تومن میگیره ،واین هم منو مشغول کرده بود

خلاصه که

خدایاشکر ت که همیشه هدایتم کردی همیشه راه درست رو بهم نشون دادی ، خدایا شکرت که من از دلم خبر ندارم وسردرگمم ولی تو از دلم خبر داری ، خدایاشکرت که تورو دارم وتوگنج منی ، ثروت منی ومن گاهی فراموشت میکنم ولی توهرگز من رو فراموش نمیکنی وبه هرطریقی هدایتم میکنی ودستم رو میگیری

راستش اول داشتم از خدا شکایت میکردم که چرا دستم رو نمیگیری تا بلندشم چرا هدایتم نمیکنی به ثروت ؟ یدفعه بهم گفت یه ساعت پیش دستت رو گرفتم خودت قبول نکردی

ولی من بهت یاد دادم که دستت روبزاری روزانوهات و بلندشی

آخه میدونید امشب تواسکیت خوردم زمین ، نمیتونستم ازجام بلندشم عاجز شده بودم ، دیدم یه دست به سمتم دراز شده

نگاه کردم به صاحب دست ، وای خدای من یه دختر کوچولوی ناز نازی بود، شاید 6 ساله بود چه چشمای سیاه وخوشگلی داشت

بهم گفت خاله دستمو بگیر کمکت کنم ، بهش گفتم عزیزدلم من سنگینم خدای نکرده توام زمین میخوری عشقم

بهم گفت پس نگاه کن به من هرکاری کردم توام انجام بده تا بلندشی ، بعد منم هرچی گفت انجام دادم وبه راحتی وآرامش دستم رو گذاشتم رو زانوم وبلند شدم ، الان یادم اومد که خدا اون فرشته ی کوچولو رو برام فرستاد که کمکم کنه

امروز همه بچه های کوچولو اطراف من بودن وازمن سوال میکردن ومن روتشویق میکردن وهمه دوست داشتن یه جوری بهم کمک کنن وچقدر صادق ومهربون ودوست داشتنی بودن

خدایا من دیگه چی میخوام این همه عشق دریافت کردم که هیچوقت ، بین آدم بزرگا دریافت نکرده بودم ، خدایا حالا میفهمم چرا من عاشق بچه ها هستم ،

هر بچه ای از کنارم رد میشد باعشق بهم سلام می‌کرد وبرام دست تکون میدادن وخوشحالیشون رو بامن تقسیم میکردن

راستی اینم بگم که من اسمم رو نوشتم برای اسکیت دوشب گذاشت ومن از کنار میله ها نتونستم بیام کنار ، هم ترس داشتم وهم کلاس به قدری شلوغ بود که استاد وقت نمی‌کرد بیشتر برای من وقت بزاره

ولی خدا برام یه استاد خصوصی وماهر رو فرستاد ، که همه پدرمادرها دائم درگوش بچه هاشون میگفتن هرسوالی داری برو از عمو رضوی بپرس هم خوش اخلاقه هم باجون ودل وعشق جواب میده وکمک میکنه

باورتون میشه من قبل ازاین که بخوام بیام تو زمین همش به پسرم که خیلی هم خجالتی ودیر جوشه میگفتم برو پیشه عمو ازش کمک بخواه تا بهت کمک کنه ، ولی وقتی خودم ثبت نام ‌کردم ، ایشون با آرامش تمام وقتش رو برای من گذاشت وچشم از رومن برنداشت تا حالا که جلسه ششم من گذشته وخودم گاهی ازخودم نا امید میشم ولی ایشون با علاقه زیاد بهم کمک میکنه وهزاران بار هر نکنته رو توضیح میده برام ، باورتون میشه من دیگه ازشون خجالت میکشم که شاگرد خوبی نیستم وترسم نمیزاره حرفای ایشون رو عملی کنم

اینم یه دست ازدستان خداست که فرستاده که به شکل یه معلم خصوصی کامل دراختیار من باشه تا من رو به آرزوم برسونه

راستش من 6 سال پیش که پسر بزرگم روگذاشتم اسکیت یاد بگیره خودمم عاشق این ورزش شدم وباعشق وحسرت به بچه ها نگاه میکردم ، ولی امسال که پسرکوچیکم رو برای آموزش آوردم جسارت وشهامتش رو پیدا کردم که خودمم برم یاد بگیرم

راستش این اعتمادبه‌نفس رو از استاد عباس منش گرفتم

یادگرفتم که کاری که دوس دارم رو انجام بدم واز نگاه وقضاوت دیگران نترسم

راستی همه پدرمادرا به من نگاه میکنن وهم می‌خندن بهم هم تشویقم میکنن ودائم ازم سوال میکنن که چطور شد اومدم تو زمین ؟ آخه من 45 سالمه ، ویک زن هستم

واین باعث تعجب همه شده

خلاصه که برام دعا کنید که ازاین ورزش سربلند بیرون بیام

راستش همه میگن همین که شجاعت داشتی بری تو زمین عالیه ، همین که ازمیله جدا شدی عالیه ، همین که ترمزکردن رو یادگرفتی عالیه ، همین که این همه میخوری زمین وباجسارت جلوی همه باشادی وخنده پامیشی وادامه میدی وبه دیگران وخندهاشون اهمیت نمیدی عالیه

خداروشکر که الان حالم خوبه ودارم باشما دوستان عزیزم صحبت میکنم ویاد قشنگیها ومهربونیها ی مردم میوفتم

برای تک تک شما دوستانم ثروت وسلامتی وشادی رو آرزو میکنم

خدایا شکرت که اینهمه بچه های خوب ودوست داشتنی ومهربون آفریدی وآدمهای خوب ومحشر رو برای کمک به من فرستادی که یکی ازاونها هم استاد عباسمنش عزیز ومریم بانوی شایسته اس

وشما دوستان گلم که ازاینجا باهتون صحبت کردم وحال دلم خوب شد

حال دل همتون خوب باشه ، الهی آمین