سریال زندگی در بهشت | قسمت 215 - صفحه 3 (به ترتیب امتیاز)

181 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    کلاهبردار خدا و همه گفته:
    مدت عضویت: 1857 روز

    سلام بر استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و همه دوستان گلم در خانواده بزرگ عباس‌ منش

    چند روز بود همش به خاطر گیر کردن تو چند مشکل کانون توجهم رو گذاشته بودم رو اونا و به قول استاد تو غم گذشته اسیر شدن نمی دونم چی شد که اومدم دوباره تو سایت و یه ندایی هی می گفت دو فایل آخر رو دانلود کن خدا خیر بده خانم شایسته رو که کلیدها رو در هر فایل اینقد دقیق می نویسن تا دیدم نوشته توانایی دیدن داشته ها گفتم حتما یه فایله با نگاه مثبت داشتن به داشته هامون خلاصه دانلودش کردم و از دیدن میز صبحانه که اینقد با سلیقه چیده شده بود ذوق کردم و به خودم گفتم از این به بعد برا همه چیز با حوصله وقت می زارم نگا یه تخم مرغ رو چجور میشه اینقد با حوصله و لذت تزئین کرد. خلاصه بعد یهو دیدم استاد از خورده شدن لپی و پاپری می گه (عزیزم چقد لپی رو دوست داشتم و چقد می پرید رو شونه استاد) اما دیدم استاد می گن می تونستم تو غصه بمونم اما خوشحالم که با این موجودات نازنین تا بودن لذت بردم (از داشته هامون و عزیزانمون تا حد زیاد لذت ببریم) فهمیدم چقد خوبه از غم دست بردارم و با نگاه جدید برم جلو. استاد چقد فوق العاده ای که حتی به گم شدن درون تو آب هم با نگاه مثبت فکر می کنی و اتفاقات خوب رو می بینی. خدایا شکرت بابت این همه آگاهی… خدایا کمکم کن زیبایی ها رو ببینم و در غم نمونم. الهی آمین.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    ملیحه محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1612 روز

    به نام خدای روشنی ها

    سلام استاد عزیزم و مریم بانوی خوش صدا امیدوارم حال دلتون عالی باشه❤️🙏

    استاد تو قسمت قبلی سریال زندگی در بهشت وقتی گفتین درون بچه افتاده توی آب، دقیقن همین جمله رو با خودم گفتم : خدا میدونه که این اتفاق به ظاهر بد چه درسها و تجربه هایی تو دل خودش داره برای استاد، اینکه این همه مدت درون بچه همه جا هدایتی عمل کنه و اینجا دقیقن روی دریاچه ی خونه تون این اتفاق براش بیفته، جز تجربه های جدید و حرفهایی که به زندگی بهتر هم شما و هم ما کمک کنه، چی میتونه داشته باشه!!!!

    و امروز که کنترل تلویزیون رو تو دستم گرفتم، آماده شدم تا سریال زیبای زندگی در بهشت رو ببینم، دقیقن آماده بودم تا این حرفها رو بشنوم از شما، اینکه در لحظه زندگی کنم، اینکه به چیزی اونقدر وابسته نشم که جدا شدن از اون به هر دلیلی برام عذاب دهنده و دردناک باشه تا حدی که من رو به احساس بد و به طبع مدار ناخواسته های بیشتر هدایت کنه، اینکه تو بدترین شرایط هم برای ایجاد احساس خوب به داشته های زندگی و اطرافیانم نگاه کنم…

    اینها همه ی اون چیزهایی هست که به ظاهر همه مون قبولش داریم و انجامش میدیم اما زمانی که عمل همراه با تقوا، عمل همراه با ایمان میرسه، یه جورایی خودمونون رو گم میکنیم وقتی به خودمون می‌آییم که در مدار ناخواسته های بیشتر و بیشتر داریم دست و پا میزنیم.

    هر بار که عید قربان میرسه و میبینم که مردم چه طور به جان حیوانات می‌افتند و به قول خودشون رسم الهی رو دارن انجام میدن دلم میگیره، دلم میگیره از این همه جهل و نادانی، دلم میگیره از اینکه ما خدا رو تو یه سری جهالتها داریم دنبال می‌کنیم، حال اینکه خدا به ابراهیم اینگونه خواست بگه که وابسته نشو، دل نبند به هیچ چیز و هیچ کس حتی فرزندت که برای تو واز وجود توست، این دنیا فانیه یعنی این دنیا رهگذره اونقدر زیبایی و خوشی درش هست مثل تولد فرزندت، مثل رسیدن به عشقت، مثل پرواز در آسمان…. اما قرار نیست که تو غرق در این لذت ها بشی و از اصل وجودیت خودت غافل بشی، قرار نیست که تو غرق در این خوشی ها بشی و از خدای خودت و راهی که اومدی و رسالتت دور بشی.

    خدا تو اون حالت خواست به ابراهیم نبی این درس رو بده درس وابسته نشدن ولی ما محو این اتفاقات شدیم که تو اون زمان و در اون مکان خاص و با اون شرایط خاص بوده و اتفاق افتاده واون گوسفند رو قربانی کردند ولی الان شرایط با هزاران سال قبل فرق میکنه و متاسفانه ما متوجه نیستیم و نمی‌خواهیم به خودمون بیاییم😔مثل رفتن به معراج حضرت محمد که در یک روز جمعه اتفاق افتاد و الان جمعه‌ها شده برای ما مقدس، انگاری که خدا بقیه روزهاش رو با عشق نیافریده و فقط جمعه روزی هست که خاصه، چرا چون حضرت محمد روز جمعه به معراج رسیدن😔مگه همه ی ما یک روز بدنیا اومدیم یا همه ی ماهایی که اینجا هستیم تو یک روز خاص مثل جمعه هدایت شدیم و برای همینه که اینجاییم😣چرا به اسم دین یک مشت جهالت رو به ذهنمان خورانیدیم، بدون اینکه درس اون اتفاق و حادثه رو بفهمیم و درک کنیم….

    این اتفاقاتی که در این چند روز برای شما افتاده گوشه ای از اون مثال رو یادم آورد، وابسته نشدن تا حدی که از دست دادن اون چیز یا اون کس ما رو ببره به ناله، گریه، حال بد، کفر گفتن و ناشکری کردن که اینها همون گناهانی هست که از طرف خدایمان بخشودنی نیستند.

    خیلی وقتا میشه که ناخواسته گمراه میشیم و میچسبیم به فرع به جای اینکه اصل رو ببینیم و درکش کنیم. نبود مرغ ها و خروس اصلی شما و از همه مهمتر جو پهلوون قصه ی ما، من رو یاد این انداخت که به راستی زمانی که چیزی رو از دست می دهیم چیزی که برای ما ارزشمند و دوست داشتنی بوده هم، میشه باز به جلو نگاه کرد و با مرور خاطرات خوبی که با اون موردی که حال از دستش دادیم، در ذهنمان، یاد و خاطرش رو جاودانه نگه بداریم و نه برای از دست دادنش ناراحتی کنیم بلکه برای روزهای خوبی که باهاش گذروندیم شکر گذار باشیم و باز هم شما در عمل بهمون نشون دادین که میشه تمرکز کرد روی نقطه ی درست و اصل و از فرع شناخت🥰❤️🙏

    و درس دیگه ای که این قسمت برامون داشت اینه که: توکل داشتن، نهایت تلاش فردی خودمون رو انجام دادن و در نهایت تسلیم اون قدرتی که حاکم بر کل جهان است، بودن.

    چیزی که اگه این اتفاقات نمی‌افتاد نمیتونستیم به عینه و تا این حد واضح ببینیمش، وقتی شما تا اون مقدار هزینه کردین برای حرکتتون و برای تلاشی که شاید بتونین درون بچه مون رو پیدا کنین اما در نهایت و تو دل تمام اون راه سختی که براتون ناشناخته، ترسناک و… بود با خدا حرف زدین و از او کمک خواستین، این یکی دیگه از بزرگترین قوانین بود که دیدیم و شنیدیم.

    یه وقتایی میشه که یه سری اتفاقات برامون تو زندگی رخ میده و ما خیر و یا شر بودنش رو نمیتونیم درک کنیم اما اینکه همیشه نگاه خیر داشتن، نگاه مثبت داشتن به هر اتفاقی و اینکه قراره اون اتفاق ما رو به سمت بزرگتری از هدایت ببره، تا چه حد میتونه بهمون کمک کنه رو به عینه دیدیم.

    چند روز تلاش شما برای غواصی زیر دریاچه ای که هیچ شناختی بهش نداشتین، چند روز تلاش و گشتن دنبال سوزن تو انبار کاه اما امید داشتن،هزینه کردن برای چیزی که نمیدونید آیا جوابگو باشه یا نه، اما شما تا حد نهایی تلاشتون رو گذاشتین، در آخر اومدین و با تمام اون شرایط از تجربه هایی که داشتین از ترسی که پا روش گذاشتین و از احساس خوبی که تو دلتون حفظش کردین برامون حرف می‌زنید و این یعنی اینکه شما به اصل وصلین و در هر حال، احساس خوب خودتون رو حفظ میکنید، من به شما افتخار میکنم و به خودم که تو مسیر هدایت قرار گرفتم و با شما همراه شدم تو کشتی نوحی که مقصدش بهشت برین خدا بر روی زمینه نه بهشت خیالی و….

    استاد تبریک میگم بهتون، تبریک میگم بابت این حد شجاعت، جسور بودنتون، خدا میدونه تو اون دل تاریکی دریاچه، هر بار که پاتون شیء ای ناشناخته رو لمس میکرده چه ترسی رو به جان خریدید و در آخر مثل همیشه سربلند بیرون اومدین و همچنین تبریک میگم به مریم بانوی مهربانم که با شجاعت و مثل یک شیرزن، مثل همیشه همراه شما، کنار شما بودند و پا به پای شما حرکت کردند 👏👏👏👏

    و تبریک میگم بابت درون بچه ی جدیدمون که قراره باز هم برای ما و به عشق ما تصاویر، ویدئو های ناب بگیره🥰❤️

    در خیال کودکانه ام صحنه ی جرم اون حیوانات وحشی به مرغها رو اینگونه تصور کردم که: یک روز قشنگ پاییزی درست مثل روزهای دیگه، در بهشت قصه ی ما شروع شده بود. آفتاب به طرز عاشقانه ای بر زمین می تابید و ابرهای پنبه ای در آسمان می چرخیدند. بوی چمن هایی که با شبنم صبحگاهی خیس شده بودند، به مشام آقا جو قصه مون می‌خورد. اونقدر طلوع خورشید دلبرانه بود که جو تصمیم گرفت تا در اون حال و هوا مدیتیشنی انجام دهد.

    مرغهای بهشت ما مثل همیشه مشغول تمیز کردن بهشت بودند، مرغ تپلی متوجه حرکت چیزی در اون سمت بیشه شد، با خودش گفت یعنی چی میتونه باشه؟! کمی جلوتر رفت اما آن موجود ناشناخته باز هم فرار کرد و در دل بوته ها پنهان شد.

    مرغ تپلی با خودش گفت :نه اینجوری فایده ای نداره من باید برم کمک بیارم و بدو بدو اومد پیش مرغ خانومی های دیگه و گفت: چرا نشستید که یه موجودی به بهشتمون اومده، من اون رو تا به حال ندیدم اگه نجنبیم و از اینجا بیرونش نکنیم حتمن حتمن به جوجه ها آسیب میزنه، اینجوری بود که مرغ خانومی ها چادراشونو زدن زیر بغل و با ملاقه، چلاقه دست جمعی حرکت کردند به سمت بیشه ها، دیری نگذشت که یکدفعه صدای جیغ و فریاد خانوم مرغی ها کل بهشت رو پر کرد.

    آی کمک کنید، خوردنمون، بردنمون، به دادمون برسید……

    آقا مرغه که داشت چرت نیم روزیش رو میزد یه دفعه با صدای مرغ خانومی ها از جا پرید به دور و برش نگاهی کرد و دید بله انگاری که یه دردسری رخ داده شتابان اومد پیش آقا جو پهلوون قصه ی ما، گفت : آقا جو، آقا جو چرا نشستی که دارن حیثیتمون رو می‌برند.

    جو پهلوون همینطور که آروم چشماشو باز می‌کرد لبخندی زد و گفت :چی حیثیتمون، اون دیگه چیه؟!

    خروس خان گفت :بابا تو هنوز زوده که این تیکه های خروسی ما رو یاد بگیری بیخیال ولش کن.

    و بعد ادامه داد: پاشو پاشو دست بجنبون که مرغا رو خوردن و بردن….

    جو از جا بلند شد و بادی به غبغبش انداخت و گفت چی گفتی؟! مرغامون رو بردن؟! کدوم از جون خود سیر شده ای جرأت کرده که به مرغ خانومی های محل ما چپ نگاه کنه!؟

    خروس خان گفت: نمیدونم ولی همین چند لحظه ی پیش صدای جیغ و دادشون کل بهشت رو پر کرده بود، اینجا بود که جو پهلوون یه بادی به خودش کرد و گفت بزن بریم تا دل و جیگرشو در بیارم بعد آب دهنش رو تو گلوش حبس کرد و بدو بدو در حالی که پاهاشون لای همدیگه گیر می‌کرد به سمت بیشه ها دویدند.

    اما از اونجایی که روباه های قصه ی ما گروهی حمله کرده بودن تا متوجه شدند که جو پهلوون و خروس خان دارند میان، نقشه ای ریختند و توی یه دایره مانند قائم شدند تا گروهی حمله کنند و اینجوری بود که آقا خروس و جو پهلوون هم رفتند پیش خانوم مرغی های مهربون قصه ی ما…😔😣

    اما این قصه تموم نشده بود و روباها با خودشون فکر کرده بودند که چه خوب یه بهشت پیدا کردند پر از مرغ، خروس و هر چقدر که دلشون بخاد میتونن بیان و از بهشت ما ببرند، بخورند و کسی به کسی هم نیست.

    اونور دشت جوجه ها و مامان مرغی های دیگه به همراه جیلی خانوم وحشت کرده بودند و نمیدونستن که باید چیکار کنند.

    اما ناامید نشدند مرغها رو به جیلی خانوم باهوش کردند و گفتند : جیلی جان یه فکری بکن، ما چطور میتونیم از دست این مزاحم ها نجات پیدا کنیم؟! جیلی خانوم با هوش و زکاوتی که داشت کمی فکر کرد و جواب داد: خانوم مرغی ها، آقا خروسه و جو پهلوون برای این شکار شدند که از منطقه ی امن خارج شده بودند و بی فکر عمل کردند، حالا ما تنها کاری که باید انجام بدیم اینه که، تو منطقه ی امن یعنی نزدیک خونه بمونیم، جایی که روباه ها ترس اومدن به اونجا رو دارن، جایی که حضور پهلوونهای اصلی بهشت یعنی استاد و مریم جان رو نشون میده و بعد رو به جوجه ها گفت، ما باید خیلی خونسرد عمل کنیم انگاری که استاد و مریم جان اینجا هستند اگه بترسیم اونا ترس ما رو احساس می‌کنند و اینجوری ما بازنده ایم.

    وقتی روباها اومدن توی بهشت دیدند که مرغها و جوجه های دیگه خیلی آروم مشغول قدم زدن و دونه خوردن هستن انگاری که تازه آدمهای توی بهشت براشون آب و دون گذاشتند تازه جیلی خانوم و اردک‌ها هم رفته بودن پشت در خونه و اونجا لم داده بودن.

    روباها با خودشون گفتند : این آرامش اونا تو این شرایط نشون میده که صاحبان این بهشت توی خونه حضور دارن و نشستن اردک‌ها و اون بوقلمون پشت در هم نشان از حضور اونها توی خونه رو داره پس بیخیال تا همین جا کافیه بریم و دوباره با یه نقشه ی دیگه بیاییم و یه دل سیر غذای چرب و نرم بزنیم بر بدن.

    و به این صورت بود که اونا تونستن جون سالم به در ببرند با غلبه بر ترسشون و امید به اینکه میتونند و قدرتش رو دارند که یه جوری از توی این شرایط به وجود اومده نجات پیدا کنند.

    این تصور کودک درون من از این حادثه بود که خواستم براتون بنویسم استاد😊🤭

    استاد مثل همیشه عاشقتونم، عاشق شما دو نفری که هر روز بهم انرژی میدین برای حرکت محکمتر و قاطعتر به سمت هدفهایم و از خدای منان براتون بهترینها رو میطلبم، دوستتون دارم و به خدای بزرگ میسپارمتان….

    به امید دیدار🥰❤️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    مصطفی پوری گفته:
    مدت عضویت: 1938 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    استاد ومریم عزیز سلام

    مریم خانوم بابت این صبحانه پر از تنوع و ذوق الهی و اون چیدمان قشنگ سپاسگزارم واین موضوع را به من فهموندی که برای زیبایی و لذت بردن نیاز به چیز خواصی نیست فسنجونت که دل منو آب کرد و زیتون های خوشمزه

    استاد بابت این آگاهی قشنگی که به من دادی بابت اینکه از آنچه داریم لذت ببریم و آنچه رفته که نمیشه براش کاری کرد پس از داشته هامون استفاده کنیم که اگه چنین اتفاقی افتاد حسرت نخوریم چونکه این جهان گذراست و هیچ چیز ماندنی نیست پس بیاییم شاد باشیم و شادی را در جهان گسترش دهیم ویادمون باشه هیچ در جهان اونقدر ارزش نداره که بخواهیم براش احساسمون را بد کنیم

    استاد عزیز اونجا که گفتی رفتم زیر آب ترسیدم را احساس میکنم چون اولا عاشق شنا کردن هستم دوما بااین احساس کاملاآشنا هستم چون اون زیر هیچ چیز و هیچ کس نیست کلی نجواهای ذهنی را باید کنترل کنی تا اون پایین بمونی وگرنه با اولین نجووا ها به سرعت بالا میای که نکنه موجودی بهت حمله نکنه و وقتی بر اون نجوا غلبه کردی میبینی ترسها فقط در ذهن انسان وجود داره ولی اگه بهشون توجه کنی میتونه کاملا کنترلت کنه .. راهکارش از نظر من فقط یاد خداست چون من بارها در رود خونه تا سرحد مرگ رفتم فقط خدارا خوندم و کمکم کرد

    درون جدید مبارک باشه کیف خیلی خوشکلی داره

    استاد هدایت خواستن در کوچکترین کارها برای من داره عادت میشه و چه عادت قشنگی و اینکه من کار سمت خودمو انجام بدم نه اینکه من هیچ کاری انجام ندم فقط باید دست خداوند را باز بزارم و زور نزنم چون خداوند داره خون را توی رگهای من هدایت میکنه پس توکل کردن به خدا کافیست

    استاد عزیز عمو نوروز قشنگی دارین خیلی زیباست

    خدایا بایت این همه فراوانی و جوجه های خوشکل شکر

    خدایا بابت توانایی تایپ کردن با کامپیوتر و احساس خوب اکنونم

    بچه ها مهم نیست چقدر پول داشته باشیم در هر سطحی از زندگی مسائل وجود داره باید تمرکز را بزاری روی راه کار تا رشد کنی

    فکرنکنیم اگه به فلان سطح از ثروت یا فلان مدار برسم تضاد نیست چرا هست فقط باید حل بکنم و جلو برم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    صادق گفته:
    مدت عضویت: 2375 روز

    درود سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان .

    خیلی حالم خوبه وقتی هر روز روزم و با سریال زندگی در بهشت شروع میکنم و صبحانه میخورم.

    واقعا شما شدید قسمت خیلی مهم از زندگی من و روزی که شمارو نبینم قشنگ احساس میکنم مثل اینکه یک روز غذا نخورده باشم و روحم تشنه دیدن زیبایی ها و آگاهی های خالصیه که شما در زندگیتون دارید اجزا میکنید و به همه ما آموزش میدید واقعا سپای گذارتم استاد عزیزم .

    وقتی که گفتید ما چنتا از مرغ و خروس هامونو از دست دادید و مخصوصا جو که من قلبا عاشق این موجود بودم واقعا ناراحت شدم به خاطرش من خیلی تحسینش میکردم ، خیلی انرژیش مثبت بود ، کلی خندیدم با این موجود و لذت بردیم واقعا دوست داشتم دوباره ببینمش . ولی این حد از کنترل ذهنی که شما دارید نه تنها نزاشتید حالتون خیلی بد بشه بلکه با نگاه کردن به جوجه هایی که سالم هستند و بزرگ شدند سپاس گذاری به خاطر اونها و البته روزهای فوقوالعاده ای که با جو و مرغ و خروس های از دست رفته داشتید حال منم بهتر شد و مایی که در این مسیر هستیم واقعا باید بتونیم مثل استادمون نذاریم اتفاقات احساسات مارو کنترل کنند بلکه این ما هستیم که باید بر احساساتمون کنترل داشته باشیم ، اسم دیگه ای که من روی کنترل ذهن گذاشتم کنترل احساساته که درواقع این احساسات هستند که کار اصلیو انجام میدن نه فقط افکار.

    همچنین کنترل ذهن و احساساتی که در از دست رفتن درون داشتید واقعا تحسین برانگیزه که ناراحت نشدید ، خودتونو سرزنش نکردید که البته همین موضوع باعث شد شما قواصیتونم بهتر بشه و کلی تجربیات جدید و یادگرفتید و بر کلی از ترس هاتون غلبه کردید .

    چه قدر تحسین برانگیزه استاد من واقعا به جایی تو زندگیم رسیدم به لطف خداوند و وجود شما که ناراحتی و احساس بد و … نمیتونم تحمل کنم و یا فردی که در این مداره را نمیتونم کنارش باشم .

    سپاس گذارتونم به خاطر وجودتون در زندگیم

    🍁⭐🌟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  5. -
    لیدا موسوی نسب گفته:
    مدت عضویت: 2041 روز

    به نام خدا که رحمتش بی اندازه است و مهربانی اش همیشگی

    سلام به استاد عزیزم و مریم جانم

    21 دقیقه فایل بود ولی چقدر نکته داشت

    اول اینکه من این کامنت رو با لپ تاپ تایپ میکنم و این یعنی تکامل و یاد گرفتن چیزهای جدید

    چون من همیشه از گوشی استفاده میکردم ولی الان یه مشکلی داشتم و نمیشد از گوشی استفاده کنم.اول گفتم من که بلد نیستم و خیلی طول میکشه تایپ کردن ولی بعد گفتم این یه چالشه و من رو میخواد اماده کنه برای کارهای دیگه و استقبال کردم

    اول که عکستون و دیدم برای این زیبایی ها سپاسگزاری کردم و از دیدن عکس یه عالمه لذت بردم

    ابرهای پنبه ای و زیبا/دریاچه و کلبه ی زیبا/درختان بسیار قشنگش و استاد زیبای ما

    اول فایل رو با تخم مرغ های ارگانیک شروع میکنیم و دیزاین همیشه زیبدای مریم جون و توضیحاتی که آب از دهن همه ی ما سرازیر میشه

    خوب خوبتید

    میریم سراغ توضیحات این چند روز که همه ی ما داخل فکرش بودیم.

    استاد جان شما که از مرغ و خروس ها و خاطراتتون تعریف کردید منم یادم افتاد و بازی هایی که باهاشون میکردید

    واقعا ناراحت شدم.ولی هزاران آفرین به شما که تمرکزتون رو روی نکات مثبت گذاشتید و شکرگزار داشته هاتون هستید.با توجه به اینکه بعد هم درون بچه رو از دست دادید و داخل آب افتاد.درون به همراه اطلاعات از بین رفت.

    و خیلی درس ها داشت این اتفاقات

    شما غواصی کردید و خیلی ایده های جدید به ذهنتون اومد و مغازه ی لوازم غواصی رو نزدیکتون پیدا کردید که مطمعن هستم بعدا به دردتون میخوره و یاد گرفتن انواع گره ها و وزنه های سنگین برای رفتن به زیر آب و غلبه بر ترستون از راه رفتن در کف دریاچه که تاریک بود و گل های نرمی داشت که هر کسی جرات انجام این کارو نداره/آفرین به شجاعتتون و اینکه حتما دفعه ی دیگه زودتر اطلاعات رو خالی میکنید از درون و الان میدونید که درون

    شیشه و آینه و آب رو تشخیص نمیده

    تلاشتون رو کردید ولی اینکه نگاهتون مثبت بود و اینقدر ذهنتون رو کنترل کردید خیلی خیلی مهم بود.

    به قول شما از این اتفاقات در زندگی ما میفته ولی باید بتونیم مثبت فکر کنیم.

    با صحبت های شما یادم به خودم افتاد سالهای پیش که قانون رو بلد نبودم.بعد از مسافرت 8 روزه ای که داشتیم و وارد خونه شدیم از بوی بدی که داخل خونه بود متوجه خرابی فریزر و از بین رفتن وسایل اون شدیم و من خیلی ناراحت شدم و اطرافیان رو هم مقصر میدونستم که چرا درست خونه رو کنترل نکردن

    ولی الان که تا حدودی قانون رو بلدم و عمل میکنم.وقتی تابستون امسال عموی عزیزم رو در اثر این بیماری از دست دادم که دو سال هم بود ندیده بودمش.اولین کاری که کردم داخل دفترم نکات مثبت ایشون و زندگی خوبی که داشتن و خاطراتی که داشتیم رو نوشتم و شکرگزاری کردم و این کار خیلی خیلی من رو آروم تر کرد.خدایا شکرت

    شاید اگر کسی دیگه جای شما بود به دلیل ترس از آب و چیزهای دیگه داخل آب نمی رفت ولی شما همیشه دنبال تجربیات جدید هستید.

    خدا را شکر برای این ثروت و فراوانی که شما به راحتی یک درون دیگه سفارش دادید و خدا را شکر اون کیودی ها بهای کارشون رو پرداخت کردند.

    استاد جان داخل لایو شماره 30 هم شرکت کردم و خیلی از صحبت هاتون استفاده کردم.

    خدا را شکر برای این جوجه ها که اینقدر بزرگ شدند و جای اون مرغ های از دست رفته رو میگیرن

    آنباکسینگ درون جدید عالیه عالی

    عاشقتونم که اول به مریم جان تبریک میگید برای درون جدید

    چه عمو نوروز زیبایی/من این و میدیدم روی موتور ولی نمی دونستم جریانش چیه و الان شما توضیح دادید.

    واقعا خواهر هنرمندی دارید و خدا را شکر برای این پیشرفت جهان که میشه یک وسیله ای رو به اون سر جهان پست کرد و این برای من که کارهای هنری انجام میدم یه نشونه بود.خدایا شکرت الان که تایپ میکنم فهمیدم این یه نشونه ست برای من

    خدایا سپاسگزارم

    تایپ کردنم 45 دقیقه بیشتر طول نکشید با اینکه اولین بارم بود

    خدا نگهدارتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 625 روز

    به نام خداوند زیبایی ها

    درود به خانم شایسته عزیز که باغذاهای رنگارنگ ایده های جدید میده و چه با سلیقه دیزاین شده و اشتها رو باز میکنه.یه قسمت از خوردن اینه که برای خودت احترام قائل بشی و غذات رو تزئین کنی این یعنی ارزشمندی خودت

    خدای من چه فضای زیبایی پشت سر استاد هست . ارامش موج میزنه در این تصویر

    این داستان از دست دادن مرغ ها بهم میگه وابسته هیچ چیزی نباش چون وابستگی اذیت شدن داره و دنیا گذراست و به داشته هات توجه کن تو ثروتمندی و از این لحظات لذت ببر هیچ وقت نمیدونی تا کی فرصت داری پس بیشتر بخند . بیشتر شاد باش و بیشتر عشق بده به خودت

    و از دست دادن درون درس میده که هرچیزی بیاد تو مسیر اون درسته و قراره منو بزرگتر کنه

    و گفتن به به و چه چه بدرد نمیخوره موقعی میتونم بگم فهمیدم که عمل کنم

    بارها پیش اومده که به هردلیلی چیزی خراب شده یا از دست دادم و انگار اخر دنیا شده و خودم رو مدت ها توی ناراحتی نگه داشتم و حالم بدتر شده

    خیلی مهمه فارغ از هر اتفاقی احساسم رو خوب نگه دارم و اینو تمرین کنم و نذارم نجوای ذهن بر من حکومت کنه و اسیرش باشم. رئیس منم ذهن فرمانبرداره

    با گم شدن درون و رفتن به دل ترس هاتون محدودیت را برداشتید و چیزهای جدید یادگرفتید و درس حرکت و توهم بودن ترس ها رو دادین. هیچ وقت اوضاع بد نیست ذهن ما از کاه کوه میسازه

    و درس بعدی در دل تاریکی خداوند روشنایی میشود و همیشه از خودش کمک بخواه که مسیرت را روشن کند

    و اگر اشتباهی میکنم خودم را ببخشم و با خودم راحت باشم

    خدایا شکرت که این درس ها رو روزی من کردی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  7. -
    رضا زحمتکش گفته:
    مدت عضویت: 1351 روز

    با سلام به استاد عزیزم و دوستان عزیز

    من مدت هاست فایل ها و آموزه های شما رو استفاده میکنم و خدا را هزاران مرتبه شکر که نتایج خوبی گرفتم. من سریال زندگی در بهشت رو از اولین قسمت نشستم نگاه کردن و وقتی به این قسمت رسیدم چون در جاده بودم و اینترنت نداشتم و این فایل رو دانلود کرده بودم در طی سه ساعت رانندگی بارها این فایل رو گوش دادم و اتفاقی که افتاد این بود که روز بعد یکی از دوستان عزیزم در سن کم از دنیا رفت و من بعد از یک ناراحتی کوتاه یاد صحبت های شما در این فایل افتادم و با خودم گفتم پس دلیلش این بوده که خداوند مهربان من را در شرایطی قرار داد که بارها این فایل رو گوش بدم و برای اتفاق روز بعد که امروز بود من را آماده کرد زیرا من به شدت آدمی بودم که با فوت یک انسان به شدت آسیب میدیدم و امروز بعد از 32 سال زندگی اولین باری هستش که اینقدر بابت کنترل خودم خوشحال و راضی هستم و قبلا اگر کسی را از دست میدادم هر پیام یا عکسی از فرد فوت شده داشتم مرور میکردم و به شدت حالم بد میشد و ساعت ها و روزها گریه میکردم ولی امروز پیام ها و عکس های دوست عزیزم را مرور کردم و خدا را شکر کردم بابت خاطرات زیبایی که با دوستم داشتم و چه لحظات زیبایی را در کنار یکدیگر گذراندیم مثل کاری که شما کردید که بعد از از دست دادن جوجه ها نشستید و خاطراتتون رو مرور کردید که چه لحظات خوبی را با هم داشتید.

    خدا را هزاران مرتبه شاکرم بابت وجود شما و خانوم شایسته گرامی که اینقدر پیام های خوبی برای زندگی دارید و در تمامی فایل ها آگاهی های فراوانی رو با ما به اشتراک میزارید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  8. -
    زهرا شوریابی گفته:
    مدت عضویت: 3520 روز

    سلام و درود

    چقدر فایل پر ارزشی، چقدر به صورت عملی استاد نشون میده که چه رفتاری در موقعیت های مختلف انجام بدیم

    خدایا شکرت

    واقعا هر دقیقه از این فایل ما رو به رستگاری نزدیکتر می‌کنه اگه مثل آگاهی های این فایل عمل کنیم

    استاد اول تعریف می‌کنه از سفری که انقد خوش گذشته بعد خبر به ظاهر بد تعریف می‌کنه شاید من با آگاهی های قبلی با این اتفاق، خودم سرزنش میکردم کاش سفر نمی‌رفتم که این اتفاق نمی افتاد

    ولی استاد یک لحظه احساس پشیمانی یا احساس بی مسئولیتی نکرد بلکه توجه اش به لحظات خوش سفر بود،هیچ وقت تقصیر گردن خدا نمیندازه نمیگه که خدایا تو چرا از مرغ و خروس ای من مراقبت نکردی مگه نمی تونستی…

    یا بگه با این اتفاق تمام خوشی مون زهرمارمون شد

    استاد ایمان داره که حس و حال بد اتفاقات بد به ارمغان میاره حالا میخواد این اتفاقات بد هر چی که باشه

    این آدم مومن واقعیه چون می‌دونه جهان گذراست به آخرت ایمان واقعی داره و می‌دونه حتی یک لحظه غصه خوردن ارزش نداره برای همین مومنان واقعی نه ترسی دارند نه غمگین میشند،برای همین قرآن به دیدگاه ایمان داشتن به آخرت تأکید داره چون همین باور باعث میشه خیلی از غم و غصه ها رو نخوریم

    من خیلی باورا یاد گرفتم که باید خیلی تکرار کنم با خودم تا رستگار بشم

    اینکه جهان گذراست غم و غصه نداشته باشم هر اتفاقی که ‌افتاد،به قول یک سخن معروف اگه اتفاقی برات می افته که پنج سال دیگه با یادآوری اون اتفاق ناراحت نمیشی پس الآنم بیخیالش شو.

    استاد برای مقابله با افکار منفی،شروع به سپاس گزاری می‌کنه سپاس گزاری بابت داشته هاش،اینجور مواقع شیطان اونقدر اون چیزایی که از دست دادی بزرگ می‌کنه که انگار تا الان فقط به خاطر وجود اونها خوشبخت بودی بقیه داشته ها رو کوچیک می‌کنه تو اینجور مواقع باید برعکس شیطان عمل کرد

    و چقدر لذت بردم از این آگاهی که استاد گفت ما چون اونقدر خاطرات خوش داشتیم با مرغ ها،بوقلمون که راحتتر میتونیم با این مسأله کنار بیایم،پس اگه منم بخوام راحتتر با مرگ عزیزانم کنار بیام باید از حضورشون لذت ببرم به نکات مثبتشون زیاد توجه کنم خاطرات خوشی رو باهاشون بسازم که وقتی از هم دور شدیم حسرت نخورم و بتونم راحتتر کنترل کنم ذهنمو

    امروز من بهتر کلمه کنترل ذهن یا همون تقوا درک کردم

    امروز من به ارزش سرزنش نکردن خودم بیشتر پی بردم اینکه خودم دوست داشته باشم با تمام خطاهام ،اینکه ارزشمندم با تمام تصمیمات و اقداماتی به ظاهر خطایی که میکنم،خودمو ببخشم خودمو دوست داشته باشم

    من همه این کلمات می‌فهمیدم ولی هر چقدر روی خودم کار میکنم درکم از همه ی این کلمات بیشتر بیشتر میشه و می‌دونم هر چقدر بگذره درکم کامل تر میشه و این معجزه قانون تکامل هست

    امروز بیشتر فهمیدم کار کردن روی خودم هیچ وقت تموم نمیشه رفتن تو دل ترس هام هیچ وقت تموم نمیشه

    اینکه حل مسأله چقدر مهمه باعث رشد شخصیتم میشه حتی اگه نتیجه مورد نظرم ایجاد نکنه

    أگاهی های خیلی زیادی داد این جلسه به من بارها باید گوشش بدم این جلسه رو که عملی کنم خوشبختی دنیا و آخرت برام به ارمغان میاره

    رب من سپاس گزارت هستم

    استاد عزیزم بانو مریم عزیزم سپاس گزارم

    مرسی بابت درون جدیدی که خریداری کردید

    ممنونم ازتون به خاطر وجود حق تون به خاطر زندگی به حقی که دارید سپاس گزارم بابت نور وجودتون که آنقدر زیاده که علاوه بر اینکه شما رو هدایت می‌کنه تمامی ما بچه های سایت هدایت میکنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  9. -
    سیدمصطفی میردهقان گفته:
    مدت عضویت: 1893 روز

    سلام

    بسم الله الرحمن الرحیم

    خدایاشکربه خاطراین همه زیبایی ومسیری که داخلش هستم ودارم زندگی جدیدی روتجربه میکنم

    خدایاشکرت به خاطراین میزغذاکه این خواسته درمن شکل گرفت که فرداصبح یه همچین صبحانه روداشته باشم ودرسی که یادگرفتم ازمریم خانوم وسریع طریقه درست کردن فسنجون روازهمسرم پرسیدم که گفت گردو رو طفت میداده که بهش گفتم این دفعه این کاررو انجام نده🙌

    این روزهامن به چندفایلی هدایت شدم که درموردکنترل ذهن ودیدن اتفاقات اززاویه که به من احساس بهتری بده

    تصویرپشت سراستاد منویادچندفایل انداخت که کلی برام درس داشت وبرام یادآوری شداون درسها

    بوقلموی عزیزم (جو)چقدرکه من دوسش داشتم روحش شادویادش گرامی😉

    چقدرعالی استادعمل میکنیدشماونشون میدیدکنترل ذهن رو که میون 2روزاین موارداتفاق افتاده وشماباخودت درصلح هستی

    وخداراشکربه خاطراین فراوانی

    من خودم رومیگم که هنوزخیلی جاداره روخودم کارکنم ولی خداراشکرخیلی بهترشدم

    قبلا اگه یه اتفاقی می افتادتاسالها خودم روسرزنش میکردم اون مسئله رونقش قبرمیکردم تاخودم رومقصرکنم ولی خداراشکردرسهایی که استادمن ازشما گرفتم این مسئله روتاحدودی حل کرده من سالها ازخیلی هااین سوال رومیپرسیدم چرا یه اتفاق توزندگی من تکرارمیشه وهیچ کی نتونست این جواب روبده که شماجواب دادی ومن ازطریق شماجواب سوالم روگرفتم سپاسگزارم

    چقدرفراوانی وثروت خوبه که وقتی درون ازبین رفت شماسریع اقدام به خریدکردیدونتونست جای خالی اون باعث بشه که اگه خواستیدتصویربگیرید بگید ای بابا اگه درن داشتیم فلان میکردیم ال میکردیم بل میکردیم

    منویادیه موردی انداخت که رفته بودیم مسافرت وموقع جمع کردم وسایل اون وسیله ای روکه خیلی توسفرکاریش داشتیم توپارک جاگذاشتیم ووقتی برگشتیم دیدیم نیست وخداراشکر به جای سرزنش کردن خودمون سریع خریدیم وبه مسیرمون ادامه دادیم

    سپاسگزارم ازدرسهایی که بهم میدید انشاالله بزودی این اتفاق میوفته ومن درکلاو بالحجه شیرین یزدی باهاتون صحبت میکنم😃😀

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    زهرا آبلو گفته:
    مدت عضویت: 1916 روز

    بسم الله النور

    سلام استاد جان سلام مریم جان عاشقتونم من 😘

    سلام به دوستای عزیزم

    خدایا شکرت بازم یه فایل دیگه از این بهشت زیبا خدایا شکرت

    استاد جان آنقدر ازاین فایل و آگاهی ها و مناظر زیبا هیجان زده هستم که نمی‌دونم کدوم رو اول بنویسم و آنقدر قلبم رو سال کردید با این حرف ها که فقط اشک تو چشمام جمع شده

    چقدر به موقع و به جا

    استاد جان همین امروز صبح داشتم با خدا حرف میزدم راجب روند کار و تغییر و رشد که دقیقا همین حرفها و خدا بم من زد که لذت ببر مهم اینه تو آنقدر رشدکردی و یاد گرفتی و آلن که این حرفها رو از زبان شما شنیدم انگار که لبخند خدارو دیدم و اینکه دارم مسیر درست رو میرم خدایا شکرت

    استاد جان ازتون بینهایت سپاسگزارم فقط بابت همین یه فایل که بینهایت ارزشمند که آنقدر باعث شد ذهن من آروم بشه و نجوا ها خاموش بشه

    استاد یاد اون فایل افتادم که “گفت آسان گیر برخور کارها کز روی طبع سخت میگرد جهان بر مردمان سخت گیر“

    حالا چرا یاد اون فایل افتادم چون شما آنقدر این اتفاقات و روند پیدا کردن درون و ازبین رفتن مرغ ها رو آسون گرفتید و آنقدر از نتیجه رها هستید و دارید میگید مهم اینه که من تو پروژه پیدا کرد و درون چقدر یاد گرفتم چقدر توانایی هامو شناختم چقدر پا روی ترسهام گذاشتم چقدر تغییر کردم چقدر گره یاد گرفتم

    استاد میدونید این حرف هاتون برای من اصلا معمولی و کم اهمیت نیست این ها داره به من یاد میده که لذت بردن از زندگی ایمان به خدا رها بودن از نتیجه و هرروز بهتر از دیروز و کشف استعداد و توانایی ها و کنترل ذهنی که شما همیشه ازش حرف میزنید یعنی این

    اینکه تو قدم هفت گفتید (تا خدا بداند) کن دارم الان میفهمم که شما رفتی زیر آب تا خدا بداند که بش ایمان داری تا خدا بداند که شما سپاسگزار نعمت هات هستی تا خدا بداند که شما نتیجه رو فقط در دست های خودش گذاشتی

    استاد وقتی آنقدر راحت از چیز هابی که از دست دادید دل کنید یاد اون فایل که از میر داماد و راجب اسبش که گفت من زنجیز اسب مو به گل زدم و به اون پیر مرد گفت که تو زنجیر اسبتو به دل زدی افتادم که اصلا خودتون رو ناراحت نکردی برای از دست دادن تازه دارید سپاسگزاری میکنید برای اینکه موقعی که مرغ هاچ بوقلمون رو داشتید لذت بردید موقعی که درون رو داشتید آنقدر ازش لذت بردید و ماهم ازش لذت بردیم پس دیگه حسرت معنی نداره باز یاد مقاله ثروت سه که مریم جان راجب داشتن احساس لیاقت ثروت نوشتن افتاد که طرف ماشین میخره اما چون احساس لیاقت ندارع خیلی زود ازدست میده و تازه حسرت میخوره کاش پلاستیک روی صندلی ها رو کنده بودم کاش از کولرش استفاده کردم

    استاد این هارو میگم که هم برای ذهن خودم سند بشه و هم برای دوستای تازه وارد که استاد هر چی تو فایل ها میگه رو داره زندگی می‌کنه همونجور که مریم جان بار ها و بارها تو مقاله ها نوشتن

    اینو میگم که خودم هم یاد بگیرم همونحور که همیشه میگید و تو فایل فک کنم اول قدم هست گفتید قانون رو یاد بگیر برای اینکه تو زندگیت پیاده کنی نه اینکه فقط بلند گو دستت بگیری به دیگران بگی دارم به خودم میگم زهرا اجرای قانون در عمل یعنی همین زندگی کردن برپایه قوانین یعنی همین

    یعنی تو یاد بگیری وقتی اتفاق ناخواسته ای افتاد ذهنتو با سپاسگزاری به خاطرنعمت های دیگه آروم کنی و جهت دهی کنی یاد بگیری رها از نتیجه ساعت ها کف دریاچه ای که حتی با چراغ قوه چیزی نمیبی راه بری و به خدایی ایمان داشته باشی که مراقب توسعه

    استاد. بیخود نیست نتایج شما آنقدر متفاوته چون عملکرد شما متفاوته چون جنس ایمان شما متفاوته و من تحسین میکنم این جنس ازعملکرد و ایمان شما رو

    چقدر راحت تر این حرف میزنید که من کلیگره زدن یاد گرفتم یعنی خدایا ببین من به تو ایمان دارم اگه پیدا هم نشه من دارم توانایی هامو کشف میکنم

    استاد دلم میخاد ساعت ها فقط برای همین تیکه که داشتید راجب راه رفتن زیر آب و گره یاد گرفتن و غواصی حرف میزد بنویسم که چقدر برام درس داشت چقدر ذهن منو باز کرد که منم یاد بگیرم قرار نیست بچسبم و زور بزنم که نتیجه خاص رخ بده قراره من تو مسیر رسیدن به اهداف خودمو کشف کنم خودمو و توانایی هامو رشد بدم و ازلخظه به لحظه لذت ببرم

    استاد عاشقتونم اصلا نمی‌دونم با چه زبونی تشکر کنم

    این سفر شما به دور آمریکا بازم شروع یه تحول بزرگ و هدایت من شد که هم سبک کارمو تغییر بدم و هم یه سفر رویایی به یه ویلای جنگلی زیبا و رویایی که عین بهشت بود داشته باشم اونم زمانی که من رها بودم از نتیجه و سعی میکردم سپاسگزار باشم و عمل کنم به آگاهی‌هایی که یاد گرفتم

    سعی کردم از لحظه به لحظه لذت ببرم و مدام تو ذهنم میگفتم این پاداش خداوند این پاسخ جهان به فرکانس های من این جهانی هست که من با قدرتی که خدا بم داده حلق کردم این هدایت خداست

    که تمام این چند روز سفر هر لحظه و هر اتفاقاش هوش از سر من میبرد که خدا چقدر قشنگ همه چیو برام چیده بود بدون اینکه من حتی زحمتی بکشم دقیقا همون جور که من میخاستم همه چیو ردیف کرده بود که اگر من میخاستم این سفر رو برنامه ریزی کنم عمرا به این زیبایی همه چی درست میشد خدایا شکرت

    استاد جان راستی تبریک میگم که تو نابود کردن این یکی درون هم موفق بودید😂😂😂

    و از شما بینهایت سپاسگزارم که دوباره به درون برای همه ما خریدید مبارک ما و شما عشق ها باشه که قرارع بازم کلی زیبایی ببینیم و چقدر ازاین خبر خوشحال شدم

    استاد جان مریم جان بینهایت عاشقتونم و به زودی آمریکای زیبا میبینمتون 😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: