سریال زندگی در بهشت | قسمت 215 - صفحه 6 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/10/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-10-08 09:13:592021-10-09 09:41:36سریال زندگی در بهشت | قسمت 215شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیز و خانم شایسته محترم
چقدر این منظره دریاچه و خونه رو آب زیبا و رویایی هستش خدایا شکرت
ما به وسیله توجهاتمون اتفاقات و شرایطی رو تجربه می کنیم و جهان در هر لحظه درحال پاسخ دادن به فرکانس های ما هست که یا در جهت خواسته هامون هست یا ناخواسته هامون و طبق این اصل که تمامه اتفاقات زندگیمون بدون استثناء به وسیله ی باور ها توجهات افکار و در یک کلام فرکانس هامون به وجود میاد باعث میشه که خالق زندگیمون باشیم!
اما یک موضوعی هست که یادآوریش خالی از لطف نیست…
سوال اینجاست که شخصی مثل استاد عباس منش که همیشه درحال توجه به نکات مثبت هر چیزی هستن و باور های قدرتمند کننده ای رو دارند که این باور ها غالب هستش نسبت به باور های محدود کنندشون و نتایجشون شاهد وجود این باور ها هست پس چرا برای ایشون یک اتفاق به ظاهر ناجالب رخ میده؟! مگه قانون نمیگه احساس خوب = اتفاقات خوب
و اما یادآوری ساز و کار جهان هستی…
تمامه جهان هستی که شامل من و شما هم میشه از انرژی خلق شده که ما به این منبع قدرت خدا می گوییم که اساسش گسترش در تمامه جوانب هست یعنی کل جهان هستی از ریز تا درشتش همواره درحال گسترش هست که این موضوع در قرآن و هوا فضا نیز گفته شده… حالا یکی از موضوعات مهمی که باعث گسترش جهان میشه بهبود هایی هست که از دل تضاد ها یا همون اتفاقات ناجالب به وجود میاد یعنی یک تضادی که رخ میده شاید ظاهرش خوب نباشه اما در جهت بهتر شدن و گسترش رخ داده چون ما اغلب خواسته هامون از همین تضاد ها بوجود میاد و سالیان ساله که انسان به همین شکل همواره برای تجربه زندگی بهتر اکتشافات و اختراعاتی کرده اند و همیشه هم تا ابد ادامه داره…
و خدا میدونه بعد از این اتفاق در پارادایس که باعث یاد گرفتن و تجربه کار های جدیدی شد چه شرایط خوبی توسط استاد به یاری خداوند به وجود میاد که نتیجه اش عالیه!
و چه نکته مهمی رو بهش اشاره کردین که تا وقتی چیزی رو داریم از استفاده کنیم تا بعدا حسرتشو نخوریم…
استاد چقدر سریال های زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا درس ها نکات مهمی رو در عمل به نشون میده که واقعا ارزشمنده…
سلام و درود بر استاد عشق و بانوی عشق
لحظاتتون سر شار از آرامش آگاهی
استاد جان من زیاد صحبت نمیکنم و فقط مطلبی که بعد از توضیح کامل شما در مورد درون به ذهنم رسید بهتون میگم
با توجه به اینکه گفتید آب را تشخیص نمیده و با توجه به اینکه به محض وارد شدن در آب از کار نیوفتاده احتمال خیلی زیاد مسافتی را در آب به سمت حرکتی که بیرون از آب داشته حرکت کرده و اگر نزدیک به کناره دریاچه بوده و اون منطقه پر از ریشه درختان و شاخ برگ است احتمال میدم نباید به کف دریاچه رسیده باشه و لای همون ریشه ها و شاخ برگها باشه یا اگر هم نزدیک کناره نبوده قطعا درجای فرودش در آب نیست و مسافتی را در آب حرکت کرده
شما که درون جدید خریدین و این مطالب فقط به خاطر کارت حافظه درون هست که اگر مدتهای زیاد هم در آب باشه چون منبع تغزیه و شارژ نداره
خراب نخواهد شد
البته که حدس من اینه اگه یه بار دیگه دنبالش گشتید یه جایی غیر محل سقوط پیدا خواهد شد
یه مثال هم میزنم یادتون بیاد زیاد اتفاق افتاده در ارتفاع یه چیزی دستمون افتاده روی زمین حتی وقتی که رو موکت و فرش بوده و یه جایی که اصلافکرش هم نمیکنی چند متر اونطرف تر پیدا میشه
امیدوارم به خاطر اون تصاویر دلربا و دلنشین هم شده هرچه زودتر ایده پیدا شدنش بهتون الهام بشه
الهی آمین
شاد و پر روزی باشید
با سلام به استاد عزیز و مریم شایسته عزیز
و همه ی دوستان عزیزم در این بهشت اگاهی و عمل
درس های بزرگی از شما عزیزانم گرفتم که واقعا به قول استاد در هیچ صدها کتابی پیدا نمیشه
اونچه که من در این مدت از استاد شنیدم به صورت کامل تو رفتار ایشون و مریم شایسته عزیز دیدم
چقدر با شما و با دیدن این سریال زیبا تکامل رو بهتر درک کردم
چقدر توجه بر روی نکات مثبت رو به صورت عملی تو زندگیتون دیدم
چقدر توحید رو در رفتارتون دیدم
شخصیت بزرگ شما اساتید که با عملکردتون به دانسته هاتون به استادی رسیدید
واقعا استاد واقعی زندگی شمایید استادی که تو عمل کردن به دانسته هاش استاده و مثه خیلیا فقط حرفشو نمیزنه
ما خیلی از اوقات توهم اینو داریم که داریم رو خودمون کار میکنیم و قانون رو فهمیدیم شما و خانم شایسته عزیز به من اموختید که رفتارم شخصیتم رو بررسی کنم و با دیدن این سریال تغییر واقعی در من ایجاد شد شاید قبلش برام حرفای قشنگی بود که فقط حالمو بهتر میکرد اما الان به یه دید جدیدی رسیدم
واقعا چه کتابی میتونه اینجوری روادمتاثیر بزاره چه کتابی میتونه به صورت عملی به ما درس زندگی بده این سریال به تنهایی از تمام کتاب های موفقیتی که در تمام تاریخ هم نوشته شده پر بار تره چون تلفیقی از اگاهی خالص و عملکرد به نحو احسنه
واقعا این سریال به تنهایی کافیه برای رسیدن به تمام خواسته ها و یکزندگی عالی
انقدر درس داره که حد نداره
بچه های سریال زندگی در بهشت کهواقعا این نگاه زیباشون و اشتراک دیدگاهشون درس هارو از دل این سریال میکشه بیرون و مدام برای کسانی که کامنتا رو میخونن یاداوردی میکنه
من با خودم عهد میبندم که هیچ وقت از این جمع فاصله نگیرم و همیشه خودم رو توی این بهشت اگاهی نگه دارم چون زندگی یعنی همین سایت زندگی ینی بودن در جمع شما عزیزان زندگی که هر روزش پر از درسه هر روزش رو به پیشرفته و کسی که از این سایت فاصله بگیره واقعا فکر میکنه یه چیزی کم داره تو زندگیش
خداوند از طریق این سایت ما رو هدایت میکنه باهامون حرف میزنه بهمون درس میده و رشدمون میده
باتمام وجودم از خدای مهربونم سپاسگذارم بابت حضور در این جمع خداگونه که برکاتش زندیگمو در تمام ابعاد متحول کرده و هر روز داره منو رشدمیده
از استاد عزیزم که مدام در حال حرکته و این بزرگترین درسه
از مریم شایسته عزیز که توجه روی نکات مثبت و زیبایی ها رو به استادی بلده و این شخصیته بزرگ باعثمیشه ادم هر لحظه روی افکار و زندگیش تسلط داشته باشه و اگاه باشه
از دوستان عزیزم که با دقت تمام و با جزئیات درس ها رو از دل این فایل ها میکشن بیرون و با تکرار زیبایی ها ما رو در مدار زیبایی ها حفظ میکنن از همه ی شما عزیزانم سپاسگذارم و در اخر از خودم که با جهاد اکبر خودم رو در این مسیر حفظ میکنم و همواره در مسیر الهی که هدایت شدم بهش میمونم
برای تک تکتون سعادت در دنیا و اخرت وبهترینا رو ارزو میکنم🌹🌹🌹❤️❤️
سلام استاد عباسمنش بینظیر و مریم عزیز
واقعا غبطه میخورم به آگاهیهایی که بدستشون آوردی
من یک دختر حساس و شاید اسمش ترسو باشه هستم از جکوجونورها میترسم همیشه پیش خودم تصور میکنم روزی که از سوسک و مامولک نمیترسم وراحت میتونم با اونها برخورد کنم، از تاریکی، تنهایی هم همینطور، گاهی پیش خودم جمله ای رو که از پدرم شنیدم تکرار میکنم که بهم گفته بود هروقت ترسیدی اینو بخودت بگو که
شیعه علی بن ابیطالب از چیزی نمیترسه دلم قرص میشه اما آدمها معمولا فراموشکارند ومن هم همینطور😁
خداروشکر میکنم که منو با انسانهای والایی همچون شما آشنا کرد راستش هروقت فیلمهای شمارو میبینم نه تنها به وجود شما و آشنایی با شما به خودم افتخار میکنم بلکه به خودم هم غبطه میخورم و پیش خودم به خودم میگم فاطمه چکار کردی توی زندگیت که خدا آدمهای بزرگ رو پیش روت قرار میده تا ازشون درس زندگی یاد بگیری
خدایا شکرت خدا جونم ممنونم، ویژگی شاخص معلمی چون سیدحسین عباسمنش اینه که تو رو خیلی خوب شناخته و به من و امثال منهم به درستی یاد میده که خدا کیه و چه کارها که میتونه برات انجام بده فقط کافیه ازش بخوای و بهش توکل کنی
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته گل و همه عزیزان
این فایل درس های بزرگی برای من داشت…
اینکه چقدر میتونیم برای خودمون ارزش و احترام قائل باشیم که صبحونه رو خیلی شیک و قشنگ برای خودمون درست کنیم، تزئینش کنیم، نوشیدنی مورد علاقمون رو آماده کنیم
اینکه بابت از دست دادن چیزی تو حالت ناراحتی زیادی نمونیم به خاطر وجودش تو زندگیمون از خدای عزیز تشکری کنیم، به خاطر اون خاطرات قشنگی ک باهاش ساختیم سپاسگزاری کنیم
اینکه خدا یک بازه زمانی اون نعمت رو به ما داد تا بتونیم از وجودش لذت ببریم و حتی با یاد خاطراتش لبخند بیاد رو لبمون…❤️
از این فایل یادگرفتم برای رسیدن به چیزی تقلای زیادی نکنم، تلاشمو میکنم و از خدای عزیز میخوام تا اگه قراره چیزی بدست بیارم یا پیدا کنم
پس بدستش بیارم و یا پیدا بشه
من تلاش خودمو میکنم اگه نتیجه داد که چه بهتر،
اما اگه نداد و از کنترل من خارج بود به خدا میسپارم
که اگه به صلاحم هست در آینده اونو به صورت طبیعی وارد زندگیم کنه
یاد گرفتم بابت داشته هام سپاسگزاری کنم
خداروشکر کنم بابت نعمت هایی که تو زندگیم دارم، پدرم، مادرم، خواهرام، سلامتیم، آرامشم، آسایشم ، اینترنتی ک دارم و میتونم تو سایت بیام و این مطالب رو ببینم و بخونم و گوش کنم و بنویسم
خداروشکر میکنم بابت مسیری که منو هدایت کرد
قلب منو آروم کرد
خداروشکر میکنم به خاطر وجود استاد عزیز و خانم شایسته گل که چقدر صادقانه دارن مارو راهنمایی میکنن از مسیری ک خودشون رفتن و این نعمت چقدر برای من بزرگه ک خدا در اختیارم گذاشته
خداروشکر
میخوام از خاطراتم بگم
اینکه من قبلا با یک نفر آشنا شدم و خیلی دوستش داشتم میخواستیم با هم ازدواج کنیم و بنا به دلایلی این ازدواج به سرانجام نرسیده هنوز
و قسمتی از فایل ک استاد درمورد از دست دادن مرغ ها گفتن من یاد ااین اتفاق از زندگیم افتادم
درسته منم این آدم رو خیلی دوستش داشتم و دوستش دارم
و به خاطر وجودش از خدای عزیز تشکری میکنم
اینکه منم تو یک بازه زمانی از وجودش لذت بردم، باهاش خاطره داشتم، صداشو شنیدم، صدای خندیدنش رو شنیدم، باهاش شوخی کردم، حرف زدم، خاطرات شیرینش رو شنیدم و براش عکس میفرستادم و چقدر تشویقم میکرد عزیزدلم
هنوزم دوستش دارم هنوزم یادش میفتم لبخند میاد روی لبم
من وقتی با این آدم آشنا شدم در کنارش
با یک کشور دیگه و فرهنگ یک کشور دیگه آشنا شدم، با زبان جدید یک کشور دیگه آشنا شدم
درمورد جغرافیا، تاریخ، زبان، فرهنگ مردم اون کشور مطالعه کردم
طبیعتش رو دیدم و چقدر دید منو نسبت به خیلی چیز ها تغییر داد…
یادگرفتم خودمو سرزنش نکنم، از اشتباهاتم بگذرم، خودمو با وجود ویژگی های انسانی ک دارم دوست داشته باشم، اینو قبول کنم این ویژگی ها جزئی از وجود منه، انسان جایزالخطااست ممکنه اشتباه کنه اما عیبی نداره
من یک انسان در حال رشد و حرکتم، هرچقدر هم اشتباه کنم باعث رشد من میشه، باعث میشه تجربه های زیادی رو کسب کنم و در آینده از تجربه هام استفاده کنم
و اگه در موقعیت مشابهی قرار گرفتم،اشتباهم رو دوباره تکرار نکنم…
خداروشکر میکنم بابت همه نعمت هایی ک در زندگیم وجود داشت و وجود داره
از شما هم ممنونم که این فایل رو ضبط کردید واقعا لذت بردم و نیاز داشتم این حرف هارو بشنوم❤️
در پناه خدا باشید
به نام رب ، ربی که من تا قبل از این آموزشات اصلا نمیدونستم کیه …..
سلام به استاد عزیزم ، استادی که دستی از خدا شده تا با آموزه هایش بتونه نشون بده حس خوب چیه و….
سلام به مریم جان استاد نشون دادن توجه مثبت ……
سلام به همه ی دوستان سایت …..
همین میز صبحانه که مریم جان چیده بود منو به فکر فرو برد اول اینکه چقدر مرتب چیده بودش و این درس داره می خواهد بگه یکی از قوانین نظم هست واین نظم مهم نیست برا غذا خوردن باشه یا کسب کار و……..
دومین نکته اش باور فراوانی هست ، دیگه استرس نداری که الان کم میارم اینو بذارم برا دفعه بدی چقدر این باوره استاد داره آموزش میده استاد دمت گرم …
نکته سوم این بود که خدا می خواهد این سفر را ببینم که اینقدر به چیزهای الکی نچسبمم …….
استاد این فایل های شما را باید اسمشون بذاریم دانشکده ثروت ، رابطه ، سپاسگذاری …..
اما فضای پرادایس اصلا وقتی می بینمش دیوانه میشم چقدر این فضا زیباست اصلا انگار خدا گفته بذار من اینو اینجور درست کنم چون این مکان قراره میلیون ها نفر را آموزش بده ..
اما درس امروز که استاد گفت وقتی اتافقی میفته سریع به نکات مثبتش توجه کن که استاد چقدر قشنگ اینو در مورد این مرغ ها گفت و خیلی ها اصلا تا چند روز تو خودشون هستن و مدام دارن توجه میکنند به نکات منفی و استاد گفت یاد خاطر باهاشون افتادم بازم داشت توجه میکرد به مثبت ها …
و قانون سپاسگزاری که من این قانون را از استاد یاد گرفتم از همه چی سپاسکذاری میکنه و چقدر این نکته آموزشی جالبه که در هر شرایطی سپاسگزار خداوند باشی تا ظرف نعمتت بزرگ و بزرگتر بشه ...
اما استاد داستان درون را تعریف میکنه نکته اش اینه خداوند الهامتی بهت میده تا اجرا کنی یعنی اون اتفاق خیریتش این بوده که تو یاد بگیری شاید در اول ناراحت بشی ولی این پیام خدا بوده و این تسلیم شدن در برابر خداوند را نشان میده و اگر در مسیر درست باشی خداوند هدایتت میکنه و اتفاق های آینده که استاد گفت نشون میده که کانون توجه ما کجاست چون زندگی با احساس میره جلو ….
اما نشان دادن مرغ ها که یه جور مدیتیشن هست یعنی زندگی در زمان حال را نشون میده
اما درون هیولا که یکی از چیزهای هست که همیشه من عاشقش بودم و در آخر معنوی ترین کار دنیا ثروتمند شدنه و باور فراوانی را نشان میده استاد تحسینت میکنم راحت رفتی دوباره یه درون دیگه خریدی و به خودم گفتم اینجور باید باشی محمدرضا
خدا را شکر بابت این آگاهای ناب این سریال
در پناه حق باشید
سلام مخصوص به استاد عزیز دلم و مریم خانم گل و همچنین دوستان لین سایت الهی
استاد این حرفای اول فایل چقدر خوب بودن
1) وابسته نباشیم به چیزایی که داریم (خب جو و لپی و بعضی دیگه از مرغا از بین رفتن همونایی بودن که کلی باهاشون خاطره داشتید و دوستشون داشتید! اما خب وقتی دیگه نمیشه کاری کرد خودتون رو ناراحت نکردید و از چیزای دیگه لذت بردید وابسته نبودید به اونا، تا بودن کلی خوش میگذروندید باهاشون حالا هم که اونا نیستن از چیزای دیگه تو زندگیتون لذت میبرید)
2) تمرکز میذارید رو چیزایی که دارید و سپاسگزاری میکنید بخاطرشون نه رو چیزایی که ندارید، یا قبلا داشتید و از بین رفتن! (با چیزایی که دارید حال میکنید)
یادمه رفته بودیم ماه عسل تو برگشت،من فیلم و عکسها رو ریختم روی لپ تاپ و تو این پروسه اشتباهی فیلمها رو حذف کردم! چند جا گوشی رو بردم بکاپ گرفتند نشد که نشد! ولی گفتم اشکال نداره چیزایی که با گوشی گرفته بودیم هستن. یبار دیگه هم این اشتباه رو کردم و تماام عکسا و فیلمای مسافرت رو حذف کردم اما خداروشکر خواهرم و مامانم هم کلی عکس و فیلم داشتن که ازشون گرفتم تو هر دو مورد،اول کمی خودم رو سرزنش کردم (راستش یکم عذاب وجدان هم داشتم چون عکسای همسرم هم بود و فقط مربوط به من نمیشد) بعد تلاش کردم ولی نشد فایلا رو برگردونم و در آخر وقتی دیدم نمییتونم کاری کنم فراموشش کردم و از دیدن فیلم و عکسایی که باقی مونده بودن لذت بردم.
سلام بر بهشت و بهشتیان
چه متظره رویایی واقعا اینجا برای هیچکس تکراری نمیشه انقذر که زیبایی داره
چقدر تحسین برانگیزه اینکه شما میرید تو دل ترساتون وقتی تجسم کردم دیدم اگه من بودم حتما نمیرفتم استاد عزیزم ما ماه پیش رفته بودیم شمال یه جنگل به شدت بکر پیدا کردیم فقط ماشین ما بود و فقط صدای طبیعت میومد همون لحظه نم بارون گرفت جاده خاکی و نیمه گل شد همون لحظه من ب دوستم گفتم میخوای ما پیاده شیم بچه ها با ماشین برن منو تو پیاده دوستمم به راحتی قبول کرد وقتی پیاده شدیم انقدر از محیط اونجا داشتم عشق میکردم دیدم ماشین از ما دور شده و دوستم ترسید و همون لحظه به صدایی شبیه پرت شدن یه حیوون صداش اومد از لای درختا یهو دوستم هی کشید یهو شروع کرد تند تند رفتن سمت ماشین اما من قبل اینکه اصن پیاده شیم ابجیم همون لحظه گف دم استاد گرم تنها رفته جنگل اصلا همین جمله اون منو ترغیب کرد که پیاده شدم با اینکه خودش پیاده نشد بعد که دوستم سریع رفت همونجا شمارو الگو کردم گفتم استاد که تنها بود وسط جنگل باز ما هنوز نرفتیم تو خود جنگل تازه هوام که روشنه پس نترس یکم باز ترس داشتم اما اروم شدم و شروع کردم لذت بردن از محیط دوستم وقتی برگشت ارامش منو دید که دارم اروم میام اونم عقب گرد کرد و قدماشو با من یکی کرد وجود الگویی همچون شما به ما انگیزه میده که ماهم حرکت کنیم وچقدر خوب که گفتین ترسیدم ولی کنترل کردم افرین همین که میگین و نمیگین بچه ها من اصلا از هیچی نمیترسم ایناست که منو عاشق شما میکنه دمتون گرم و دراخرم که معجزه ثروت که وقتی چیزیو از دست میدی تو سر خودت نمیزنی که الان با کدوم پول دوباره بخرمش و شما انقد باور فراوانی دارین که قطعا ذره ای به این فکر نکردین خیلی ممنونم که همه چیو به ما میگین عاشقتون هستم خدایا شکرت
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عباس منش عزیز و خانم شایسته مهربان
سلام به تمام بچه های سایت امیدوارم حال همه خوب و عالی باشه
استاد در مورد غرق شدن دِرون من فکر می کنم اونجایی که با آب برخورد کرده مستقیم نرفته پایین
چون پروانه هاش کار می کرده و در برخورد اول با آب خاموش نشده و البته خود درون هم در حال حرکت به سمت جلو بوده و با پروانه های روشن تونسته تا حدودی خودشو توی سطح آب معلق نگه داره
حدس من اینه که درون در حال حرکت با پروانه های روشن موقع برخورد با آب با یک شیب خیلی کم توی جهت حرکتش رفته رسیده به انتهای دریاچه و خیلی تو عمق فرو نرفته و احتمالاً هم به دیواره دریاچه برخورد کرده .
استاد جان برای همه چیز بی نهایت سپاسگزارم هم از شما هم بانو شایسته و البته تیم فوق العاده پشتیبانی
عاشقتونم️
استاد قشنگم سلام
استاد جونم یه حسی بهم گفت تا بیام اینجا بنویسم بیام بنویسم که چه اتفاقی افتاده که بی ربط به این فایل و داستان های اون نیست.
استاد نمیدونم به این نکته توجه کردید که چقدر فرکانس های بچه های سایت (اون کسایی که واقعا کار می کنند) به شما نزدیک میشه.
درسته که اینجام در قلب تهران و کیلومتر ها از هم فاصله داریم ولی انگار که اصلا فاصله ای نداریم و هر چقدر نزدیک تر میشم و بیشتر روی خودم کار می کنم کمتر دور بودن فیزیکی از شما رو حس می کنم.
ماجرا از این قراره که من یه دختری بودم بدون کنترل ذهن.
یعنی یک انسان به شدت بی تقوا
و خیلی خیلی زجر می کشیدم
یادمه تمام ران پامو کبود کرده بودم اون قدر که نیشگون می گرفتم تا بتونم ذهنم رو کنترل کنم.
و هر چقدر که بیشتر مبارزه میکردم بیشتر شکست می خوردم
تا مرز دیوانگی جنون و خودکشی پیش رفتم
ولی نمی تونستم خودمو بکشم چون دلم نمی خواست بمیرم فقط دلم نمی خواست که زندگی کنم
بلد نبودم چه جوری زندگی کنم
الان که دارم این ها رو می نویسم اشک تو چشام داره جمع میشه و بیاد میارم چه روزایی رو پشت سر گذاشتم به قول قرآن
به یاد آورید زمانی را که بر لبه پرتگاهی از آتش بودید و خداوند شما را نجات داد
به درستی همین بود بر لبه ی پرتگاهی از آتش
و گریه ام و اندوهم به شوق و شعف تبدیل می شود زمانی که به یاد می آورم
به یاد می آورم آن را
که چگونه بمانند معجزه ای هدایت شدم و تکامل یافتم و رشد کردم
خدایا شکر که اندوه را از ما زدودی و ما را به راه خود هدایت کردی راه کسانی که به آنان نعمت بخشیدی و نه گمراهان
دختری بودم با عزت نفسی به شدت تخریب شده و نابود شده
و اعتماد به نفسی که نداشت
دلم می خواست که راه درست را پیدا کنم
دلم می خواست لبخند بزنم
دلم میخواست …
برای همین در جستجوی عزت نفس جایی خارج از خودم بودم
در رشته هایی مثل پزشکی ، ثروت ، و ماشین های مدل بالا
تا دیگران بگویند که من چقدربا ارزش هستم
اما نتوانستم به رشته پزشکی برسم
آن زمان ها دلیلش را نمیفهمیدم
میگفتم چرا نشد؟ چرا؟ یعنی من بی ارزشم؟
و مشکل از درس ها و تراز هایم نبود دوستم نمراتش درست مانند من بود ولی توانسته بود رتبه ای بسیار عالی بیاورد و پزشکی دانشگاه دولتی قبول شود.
و این الگو تکرار میشد فقط محدود به تجربه من از کنکور نبود بلکه در روابط و زندگی روزمره ام به شدت مشهود بود.
من در آن سال رشته ی پرستاری را انتخاب کردم و به آن وارد شدم و به شدت احساس بی ارزشی کردم چرا که همیشه در خانواده ام پرستاران تحقیر می شدند و شغل آنها بی ارزش شمرده میشد .
پزشکی می خواستم تا خانواده ام دوستم داشته باشند و برایم اعتبار و ارزش قائل باشند و دقیقا برعکس شده بود . و این نتیجه طبیعی کافر بودن من بود.
از رشته ام می ترسیدم از این که در بیمارستان کار کنم بدم می آمد از اینکه با مردم صحبت کنم هراس داشتم
رشته ام تمام نقاط ضعف مرا نشانه گرفته بود:
ارتباط با جامعه – سرعت عمل داشتن – دقت داشتن –اعتماد به نفس داشتن
اما ترم 1 که بودم تصمیم گرفتم ذهنم رو نسبت به رشتم تغییر بدم تا حداقل حس بهتری داشته باشم چون احساس می کردم دیگر نخواهم توانست زندگی کنم اگه اینجوری ادامه بدم.
اون موقع هنوز وارد سایت نشده بودم و سعی کردم با ترس هام رو به رو شم.
کرونا کل جهان رو گرفت و خداوند به من فرصت تکامل داد (دانشگاه ها مجازی شدند) یاد اون زمانی میوفتم که استاد تازه شروع کرده بود به تغییر و دوسال تمام خداوند کاری کرد که شرکت در حالت تعلیق باشد تا استاد بتواند روی باور هایش کار کند.
ای خدای من تو چه می کنی؟ تو که هستی؟
دقیقا دوسال تمام به من فرصت داده شد. و تحولات عظیمی در من روی داد
یک سال تمام تکاملهای زیادی را طی کردم تا زمانی که روز موعود فرا رسید (یک سال تمام آماده سازی قبل از ورود به سایت: استاد جونم نگاه کن خدا داره چه جوری دعاهاتو اجابت می کنه، کسایی که آماده باشن میتونن بیان)
یادم می آید توی اتاقم نشسته بودم نمیدونم دقیقا چی شده بود ولی مثل این بود که قبلش قرآن خونده بودم :
و این کلمات را درون دفترم نوشتم:
(شما بهتر است بگویید ما اسلام آوردیم ولی هنوز ایمان نیاورده ایم
خداوندا اول از همه ازت ممنونم که منو به این راه زیبا هدایت کردی و دین اسلام را به من معرفی کردی به نظرم این دین راه و روش پر از عشق و تعالی است اما خداوند من آگاه هستم که فقط اسلام آورده ام اما خواستار این هستم که ایمان بیاورم . قلبم را به لطف خود ایمانی عظیم عطا فرما)
باورتان می شود ؟
اینقدر خداوندمان سریع العجابه باشد؟ این قدر هدایتش فراگیر و دقیق باشد؟
درست فردای این تقاضا من به سایت وارد شدم.
پس کجاست اون خدایی که میگفتن باید نذر کنی تا حاجتتو براورده کنه کوش خدایی که میگفتن باید 1000 تا 20000 تا صلوات بفرستی اونوقت شاید به حرفت گوش داد و صداتو شنید
به خدایی خدا اعلام بیزاری می کنم از همه ی اون خداها
از همه ی اون خدایان دروغی
خدایی که باید یکی رو بینش فاصله بدی تا صداتو بشنوه
باید یه امام و پیغمبری وسطمون باشه تا به من حقیر گوش بده
خداااایا چه دروغایی گفتن و من چه چیز هایی را باور کردم
و چگونه هدایت فوق العاده و بینهایت تو رو از دست دادم
خدایا شکرت خدایا شکرت که هدایتمون کردی
و ما رو از افسانه ها و دروغ ها و توهمات گذشتگان نجات دادی
میدونید امروز واقعا روز سختی برای من بود و همین روز سخت و کنترل ذهن هایی که انجام دادم تا به قول استاد از چیز های ناجالب زندگی به زیبایی عبور کنم ، منو تشویق کرد تا اینجا این کامنت رو بنویسم
استاد جونم بارها اون فایل رو گوش دادم که درباره این بود که چگونه فرکانس هامون رو تغییر بدیم و از نو بسازیمشون.
و امروز واقعا خوشحالم و میخوام با افتخار بهت بگم استاد جونم
که صداهای ذهنم دارن تغییر می کننن
اون صدای تحقیر کننده امروز خیلی حضور کمی داشت. با این که من با بزرگترین و سخت ترین نقطه ضعف های زندگیم رو به رو شده بودم
صدای درونم می گفت
آروم باش اشکالی نداره مهم نیس بقیه چی میگن
مهم نیست در موردت چی فکر می کنن
تو خوبی
آفرین اینیکی رو خوب انجام دادی
خودتو با بقیه مقایسه نکن امروز بهتر از دیروزت بودی
دیدی چقدر توحیدی بودی
دیدی چقدر خودت بودی و به کسی باج ندادی؟ فردا بهتر از امروز عمل می کنی.
چون تو بسیار قدرتمندی….
و این صدا های ذهنم بود.
این شروع یه تغییر فوق العادس
خدایا شکرت
و من این جا این نشان رو از خودم به جا میگذارم
تا زمانی در آینده دوباره بخونمش و به خودم افتخار کنم که در سخت ترین روز زندگیم چگونه ذهنم رو کنترل کردم
همان دختری که در عادی ترین شرایط نیز نمی توانست ذهنش را کنترل کند
شکر خدایی که ما را به این نعمت ها رهنمون شد و ما هرگز هدایت نمی شدیم اگر او هدایتمان نمی کرد