سریال زندگی در بهشت | قسمت 215 - صفحه 8
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/10/abasmanesh-4.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-10-08 09:13:592021-10-09 09:41:36سریال زندگی در بهشت | قسمت 215شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
امروز روز آموزش های خفنه
لایو رو دیدم لذتش و بردم
درسهاش رو سعی کردم با تمام وجودم بشنوم و نقشه راه ام کنم
بعدش اومدم سراغ سریال زندگی در بهشت
و دیدم به به چخبره
استاد داره اینجا یجور دیگه روشنگری میکنه
داره میگه در هر شرایطی یادتون نره تمرکزتون رو چیه
یادتون باشه به هر موضوع و اتفاق ای از وجه و زاویه ای نگاه کنید که حال دلتون خوب نگهدارید…
هر اتفاق ای افتاده هر چیزی پیش آمده
واکنش ما به اون موضوع تعیین کننده خواهد بود برای ادامه مسیر
که چه پیش بیاد در ادامه
کل ای درس بود کل ای نکته بود
توجه به نکات مثبت در هر شرایطی
عدم سرزنش کردن خودمون در هر شرایطی و گرفتن درس از اون اتفاق و عبور ازش
اهمیت کنترل ذهن برای عبور از اون شرایط و موقعیت پیش آمده و جلو گیری از ادامه دار بودن اون شرایط
توجه به جنبه های مثبت اون موضوع یا اتفاق
و اینکه برای هر کسی در هر موقعیت ای ممکنه چالش ای ایجاد بشه و فقط واکنش اون فرد تعیین کننده و باعث متفاوت بودن نتیجه های زندگی ایش هست
و در آخر مهمترین چیزی که باز بهم یاد آوری شد این بود که من خالق زندگی خودم هستم با واکنش ای که هر لحظه نسبت به مسائل مختلف زندگی دارم
استاد قشنگم سلام
استاد جونم یه حسی بهم گفت تا بیام اینجا بنویسم بیام بنویسم که چه اتفاقی افتاده که بی ربط به این فایل و داستان های اون نیست.
استاد نمیدونم به این نکته توجه کردید که چقدر فرکانس های بچه های سایت (اون کسایی که واقعا کار می کنند) به شما نزدیک میشه.
درسته که اینجام در قلب تهران و کیلومتر ها از هم فاصله داریم ولی انگار که اصلا فاصله ای نداریم و هر چقدر نزدیک تر میشم و بیشتر روی خودم کار می کنم کمتر دور بودن فیزیکی از شما رو حس می کنم.
ماجرا از این قراره که من یه دختری بودم بدون کنترل ذهن.
یعنی یک انسان به شدت بی تقوا
و خیلی خیلی زجر می کشیدم
یادمه تمام ران پامو کبود کرده بودم اون قدر که نیشگون می گرفتم تا بتونم ذهنم رو کنترل کنم.
و هر چقدر که بیشتر مبارزه میکردم بیشتر شکست می خوردم
تا مرز دیوانگی جنون و خودکشی پیش رفتم
ولی نمی تونستم خودمو بکشم چون دلم نمی خواست بمیرم فقط دلم نمی خواست که زندگی کنم
بلد نبودم چه جوری زندگی کنم
الان که دارم این ها رو می نویسم اشک تو چشام داره جمع میشه و بیاد میارم چه روزایی رو پشت سر گذاشتم به قول قرآن
به یاد آورید زمانی را که بر لبه پرتگاهی از آتش بودید و خداوند شما را نجات داد
به درستی همین بود بر لبه ی پرتگاهی از آتش
و گریه ام و اندوهم به شوق و شعف تبدیل می شود زمانی که به یاد می آورم
به یاد می آورم آن را
که چگونه بمانند معجزه ای هدایت شدم و تکامل یافتم و رشد کردم
خدایا شکر که اندوه را از ما زدودی و ما را به راه خود هدایت کردی راه کسانی که به آنان نعمت بخشیدی و نه گمراهان
دختری بودم با عزت نفسی به شدت تخریب شده و نابود شده
و اعتماد به نفسی که نداشت
دلم می خواست که راه درست را پیدا کنم
دلم می خواست لبخند بزنم
دلم میخواست …
برای همین در جستجوی عزت نفس جایی خارج از خودم بودم
در رشته هایی مثل پزشکی ، ثروت ، و ماشین های مدل بالا
تا دیگران بگویند که من چقدربا ارزش هستم
اما نتوانستم به رشته پزشکی برسم
آن زمان ها دلیلش را نمیفهمیدم
میگفتم چرا نشد؟ چرا؟ یعنی من بی ارزشم؟
و مشکل از درس ها و تراز هایم نبود دوستم نمراتش درست مانند من بود ولی توانسته بود رتبه ای بسیار عالی بیاورد و پزشکی دانشگاه دولتی قبول شود.
و این الگو تکرار میشد فقط محدود به تجربه من از کنکور نبود بلکه در روابط و زندگی روزمره ام به شدت مشهود بود.
من در آن سال رشته ی پرستاری را انتخاب کردم و به آن وارد شدم و به شدت احساس بی ارزشی کردم چرا که همیشه در خانواده ام پرستاران تحقیر می شدند و شغل آنها بی ارزش شمرده میشد .
پزشکی می خواستم تا خانواده ام دوستم داشته باشند و برایم اعتبار و ارزش قائل باشند و دقیقا برعکس شده بود . و این نتیجه طبیعی کافر بودن من بود.
از رشته ام می ترسیدم از این که در بیمارستان کار کنم بدم می آمد از اینکه با مردم صحبت کنم هراس داشتم
رشته ام تمام نقاط ضعف مرا نشانه گرفته بود:
ارتباط با جامعه – سرعت عمل داشتن – دقت داشتن –اعتماد به نفس داشتن
اما ترم 1 که بودم تصمیم گرفتم ذهنم رو نسبت به رشتم تغییر بدم تا حداقل حس بهتری داشته باشم چون احساس می کردم دیگر نخواهم توانست زندگی کنم اگه اینجوری ادامه بدم.
اون موقع هنوز وارد سایت نشده بودم و سعی کردم با ترس هام رو به رو شم.
کرونا کل جهان رو گرفت و خداوند به من فرصت تکامل داد (دانشگاه ها مجازی شدند) یاد اون زمانی میوفتم که استاد تازه شروع کرده بود به تغییر و دوسال تمام خداوند کاری کرد که شرکت در حالت تعلیق باشد تا استاد بتواند روی باور هایش کار کند.
ای خدای من تو چه می کنی؟ تو که هستی؟
دقیقا دوسال تمام به من فرصت داده شد. و تحولات عظیمی در من روی داد
یک سال تمام تکاملهای زیادی را طی کردم تا زمانی که روز موعود فرا رسید (یک سال تمام آماده سازی قبل از ورود به سایت: استاد جونم نگاه کن خدا داره چه جوری دعاهاتو اجابت می کنه، کسایی که آماده باشن میتونن بیان)
یادم می آید توی اتاقم نشسته بودم نمیدونم دقیقا چی شده بود ولی مثل این بود که قبلش قرآن خونده بودم :
و این کلمات را درون دفترم نوشتم:
(شما بهتر است بگویید ما اسلام آوردیم ولی هنوز ایمان نیاورده ایم
خداوندا اول از همه ازت ممنونم که منو به این راه زیبا هدایت کردی و دین اسلام را به من معرفی کردی به نظرم این دین راه و روش پر از عشق و تعالی است اما خداوند من آگاه هستم که فقط اسلام آورده ام اما خواستار این هستم که ایمان بیاورم . قلبم را به لطف خود ایمانی عظیم عطا فرما)
باورتان می شود ؟
اینقدر خداوندمان سریع العجابه باشد؟ این قدر هدایتش فراگیر و دقیق باشد؟
درست فردای این تقاضا من به سایت وارد شدم.
پس کجاست اون خدایی که میگفتن باید نذر کنی تا حاجتتو براورده کنه کوش خدایی که میگفتن باید 1000 تا 20000 تا صلوات بفرستی اونوقت شاید به حرفت گوش داد و صداتو شنید
به خدایی خدا اعلام بیزاری می کنم از همه ی اون خداها
از همه ی اون خدایان دروغی
خدایی که باید یکی رو بینش فاصله بدی تا صداتو بشنوه
باید یه امام و پیغمبری وسطمون باشه تا به من حقیر گوش بده
خداااایا چه دروغایی گفتن و من چه چیز هایی را باور کردم
و چگونه هدایت فوق العاده و بینهایت تو رو از دست دادم
خدایا شکرت خدایا شکرت که هدایتمون کردی
و ما رو از افسانه ها و دروغ ها و توهمات گذشتگان نجات دادی
میدونید امروز واقعا روز سختی برای من بود و همین روز سخت و کنترل ذهن هایی که انجام دادم تا به قول استاد از چیز های ناجالب زندگی به زیبایی عبور کنم ، منو تشویق کرد تا اینجا این کامنت رو بنویسم
استاد جونم بارها اون فایل رو گوش دادم که درباره این بود که چگونه فرکانس هامون رو تغییر بدیم و از نو بسازیمشون.
و امروز واقعا خوشحالم و میخوام با افتخار بهت بگم استاد جونم
که صداهای ذهنم دارن تغییر می کننن
اون صدای تحقیر کننده امروز خیلی حضور کمی داشت. با این که من با بزرگترین و سخت ترین نقطه ضعف های زندگیم رو به رو شده بودم
صدای درونم می گفت
آروم باش اشکالی نداره مهم نیس بقیه چی میگن
مهم نیست در موردت چی فکر می کنن
تو خوبی
آفرین اینیکی رو خوب انجام دادی
خودتو با بقیه مقایسه نکن امروز بهتر از دیروزت بودی
دیدی چقدر توحیدی بودی
دیدی چقدر خودت بودی و به کسی باج ندادی؟ فردا بهتر از امروز عمل می کنی.
چون تو بسیار قدرتمندی….
و این صدا های ذهنم بود.
این شروع یه تغییر فوق العادس
خدایا شکرت
و من این جا این نشان رو از خودم به جا میگذارم
تا زمانی در آینده دوباره بخونمش و به خودم افتخار کنم که در سخت ترین روز زندگیم چگونه ذهنم رو کنترل کردم
همان دختری که در عادی ترین شرایط نیز نمی توانست ذهنش را کنترل کند
شکر خدایی که ما را به این نعمت ها رهنمون شد و ما هرگز هدایت نمی شدیم اگر او هدایتمان نمی کرد
بنام تنها قدرت هستی بخش.
سلام استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم.
به به چه غذای سالم و خوشمزه ایی مگه ارگانیکتر از اینم داریم.نوش جان(چقد خوبه آدم یه چیزی رو پروش میده و از نتیجش لذت میبره(در اینجا مرغ و تخم مرغ) و در مثال من کار روی خودمون و افکارمون درسته شاید کمی زمانبر باشه اما نتیجشو حتما تو همه جوانب زندگیمون میبینیم که تیکه کوچولوش اینکه وقتی مثلا ناراحت یا عصبانی میشیم یهو یادمون می افته باید این نجوای ذهن رو خاموش کنیم و هزاران نتیجه لذت بخش دیگه که مارو نهایت به حال خوب و به زندگی دعوت میکنه) ✔️
و صحبتهای عالی استاد درباره مسافرت لذت بخش که خدایش به ما هم خوش گذشت ممنونم، و موقع برگشت یکسری از مرغ ها و خروس و جو بوقلمون هم نبودش، گاهی ممکنه چیزای ناخوشایند پیش بیاد اما مهم اینه تو اون شرایط به ظاهر نامطلوب(که حتی ممکنه خیری توش نهفته باشه) ذهنمونو کنترل کنیم و اگرم ناراحت شدیم تو حال بد نمونیم، (خیلی این صحبت میتونه آدما رو قدرتمند کنه که اگر خدایی نکرده کسی رو از دست دادیم تو باتلاق ناامیدی افسردگی غم فرو نریم، و حواسمون جمع باشه افسار ذهنو کنترل کنیم که مارو دنبال خودش نکشونه و ناامید کنه) ✔️
و به شادیایی که با اون آدما یا با اون شی یا با اون حیون داشتیم، فکر کنیم… و بگیم چه خوب شد با داشتنش حسابی ازش لذت بردم.
و درباره تلاشهایی که استاد جان انجام دادن برای نجات درون بچه و نکته مهم اینجا اون حس مخوف ته اب بود(خیلی چیزا تو ذهنم اومد مخوف بود) اما قدم به قدم استاد تکامل رو طی کرد و به ترسش غلبه کرد و خیلی چیزهای جدیدم تو این راه یاد گرفتن و (خدا میدونه این اطلاعات غواصی و گره و سرچ تو آب با نشون کردن، بعدها چقد براشون قابل استفاده باشه) و چقدر از جهان مادی اطلاعات کسب کردن. و نکته دیگه اینکه تلاششونم کردن اما توکل به خدا بود که اگر باید پیدا شه خب پیدا شه…، ✔️
و چیزی که من حس کردم اینه که خدا گفت تو بهترین فرد برای گسترش جهانی ثروتت باعث خیر تو زندگیا خیلیا میشه حالا هم با خرید یه درون جدید باز هم جهان رو گسترش بده (چقد کارگر مشغول ساخت این وسایلن، چقد کارمند کار میکنن، و این خیر به زندگیا خیلی ها برمیگرده و جهان رو گسترش میده)
خداروهزار مرتبه شکر که آزادی مالی بالایی دارین و من با شنیدن اینکه یه درون دیگه خریدین کلی ذوق کردم چی بهتر از این.
البته اگه اونم پیدا شه بازم کلی ذوق خواهم کردو درون جدید رو میبینم به به اینبار آدم بیشتر قدر میدونه بیشتر مواظبشه و تجربه های قبلی کاملا به کارش میاد، چقدر عالیه مبارکتون باشه. ✔️
زندگی زیباست سپاسگذارم💙🙏
بنام خداوند وهاب من
سلام خانواده صمیمی عباسمنش
خب منم کامنت خودم رو بنویسم و از همینجا اعلام کنم که استاد خیلی مچکرم و از زحماتتون قدردانی میکنم.
باشد که شکرگذارتر باشیم..
اول راجع به صحنه ای که ایستادید و دارید صحبت میکنید بگم چون خیلی بیشتر توجه منو به خودش جلب کرد و محو زیباییش شدم و الان که دارین میگین اومدم یه صحنه بگیرم با درون از رو دریاچه و خونه
تازه متوجه شدم از چه زیبایی دارین صحبت میکنید…
واقعا واقعا واقعا اینجایی که هستید خیلی زیباست…
یه خونه چوبی روی آب و اون حجم از درختای سبز که هرچی نگاهش کنی کمه
چه ابرای زیبایی داره ایالت فلوریدا و واقعا چه نعمتی هست وقتی نگاه میکنی به آسمون همیشه میتونی این حجم از زیبایی رو ببینی و لذت ببری خدایا شکرت
مریم جان و غذاهای فوق العادش…آقا من نمیگم تخم مرغ آپ پز…میگم غذای مخصوص مریم جان که خیلی به غداهای خفن رستورانی شبیه و البته خیلی خفن تر
این تزیینش اصلا اشتها آدم رو چند برابر میکنه و چی بگم واقعا
درون جدید هم مبارک همه مون باشه و ایشالا تصاویر خیلی باکیفیت ترترترترترتر تری از مناطق زیباترترترترترترتری بگیرید استاد و ما ببینیم.
ولی استاد بنظر من شما یه نامه بزن به شکرت اسکای دیو تو و این ایرادشون رو حتما بهشون گوشزد کنید که بیشتر کار کنن رو هوش مصنوعی
حالا که قلق ش رو پیدا کردید بنظر من شما مسئولیت کیفیت نهایی یه کارخونه دستتون باشه قشنگ میتونید باگ هاشو در بیارید و بگید کجا رو درست کنن
والا دیگه بهترین درون بازار بود این یکی ولی راه خراب کردنش رو پیدا کردین ها خخ
چقدر جوجه ها بزرگ شدن و چقدر خاطرات خوبی قراره با اینا بسازید و چه صحنه های فوق العاده و جدیدی قراره با همین جوجه های تازه داشته باشید…چقدر قراره دعوا و بازی های بیشتری از این نسل جوجه هارو هم ببینید و چقدر قراره لذت بیشتری رو با جوجه های جدید تجربه کنید…
باز هم درس درس گذشتن از زیبایی ها بود برای دیدن زیبایی های بیشتر و بیشتر
اگر مرغ و خروس ها و جو رفتن عیبی نداره در عوض جا برای جوجه های جدید هست و چقدر نگاه تون رو دوست دارم که میگذرید و باز هم برای شادی بیشتر آماده اید. یعنی چقدر خوب میشه وقتی ادم تسلیم هست
وقتی انسان رهاست وقتی نمیچسبه به چیزی
چون اصل این جهان گذراست
این جهان عمری کوتاه داره و چقدر لذتبخش هست وقتی میتونم با اون چیزایی که الان دارم شاد باشم و حالم خوب.
درسته جهان چیزهایی رو ممکنه از ما بگیره اما خوب اینو باید متوجه باشم که این روند جهان هست
ما روح هایی مجرد هستیم
مجرد بدنیا آمدیم و
مجرد از دنیا خواهیم رفت.
چقدر آسوده خاطر اون کسی هست که این رود رو درک کنه نه فقط سر زبانش باشه
روی صحبت اولا با خودمه و بعد با بقیه دوستان
چون وقتی که انسان در تنگنا قرار مگیره میدونه چقدر واقعا به این جمله اعتقاد داره یا واقعا چقدر این حرف رو قبولش داره
از همین خاطره که بعضی ها میزنن به بیراهه و سر به کوه و دریا میزارن ولی وقتی عمیقا بفهمی این جهان هدیه ای کوتاهه و هیچ چیز در این جهان ابدی نیست و تنها خود خداست که ابدی هست…انسان آرامش خاطر پیدا میکنه..
حالا ممکنه اون چیزی که از دست میدیم متفاوت باشه، خونه باشه، همسر باشه، درون یا حتی حیوون خونگی مون باشه.
در هر صورت خدایا شکرت که تو هستی و این نعمت هایی که به من دادی برای تجربه لذت بوده و چقدر من از داشتن اون چیزها یا اون افرادی که بودن لذت بردم و خدایا حالا که رفتن و نیستن هیچ عیبی نداره…
من بایستی ایمان خودم رو نشون بدم و من باید بتونم ادامه بدم.
این منم که برای تجربه لذت پا به این دنیا گذاشتم و تنها و تنها خودم در برابر رفتار و اعمالم مسئولم.
خدایا سپاسگذارم که نعمت هات باعث رشد من شد و به من تجربه های گرانبهایی دادی خدایا…مچکرم پروردگار من…لذت این دنیا رو تو با تجربه اون شی یا فرد بهم دادی و بهم نشون دادی تا چقدر میتونم از بودن با اون فرد لذت ببرم.
اگر چیزی از من گرفته شد حتما به صلاحم بوده و اگر توانستم این حقیقت رو درک کنم حتما به سوی زیباترین ها و بهترین های بیشتر هدایت خواهم شد..
خدایا مچکرم که درس بزرگی گرفتم و حرکت کردم و جلوتر رفتم و از جایی که الان هستم و به گذشته نگاه میکنم میبینم که برنده من بودم خدا…خدایا سپاسگذارم که همیشه لطف داشتی به من و سپاسگذارم که همیشه در کنارم هستی ای رب.
سلام خدمت استاد و مریم عزیزم
استاد این قسمت یکی از ترمزهای من رو تا حد زیادی شکست …
شاید براتون جالب باشه من همون طور که از نعمتهای شما لذت میبرم و باعث میشه بگم ..منم میخوان تجربه کنم ..
هر وقت که شما گوشه ای از مشکلات و ناخواسته هاتون رو گذاشتید و یا تعریفش کردید …نمیدونید چی کار با ذهن من میکنید …نمیدونید چقدر باعث میشید به خودم آسون تر بگیرم …با تضاد ها راحت تر برخورد کنم ..
چقدر سرزنش هام در مورد اینکه ببین چه فرکانسی فرستادی که این اتفاق افتاد ؟ یا اینکه دچار این شک و تردید بشم که چرا با اینکه این همه این مدت حالم خوب بوده ولی چرا این اتفاق بد افتاد؟ یا این برخورد نامناسب باهام شد ؟
چقدر بیان ناخواسته هاتون این ذهن کمالگرای منو خرد میکنه !!
ذهنی که برای کوچک ترین اتفاق ناخواسته و یا برخورد نامناسب و یا نتیجه نادلخواه منو به باد شلاق میگرفت !
وقتی برخورد شما را با ناخواسته ها میبینم …میگم ببین این آدم که اینقدر مدارش رفته بالا که جهان هدایتش کرده به بهترین کشور دنیا و این همه نعمت در تمام جنبه های زندگیش را برای خودش ساخته ..هنوز با این تضادها برخورد میکنه ..
با اینکه این همه سپاسگزاره .. اینه همه شاده و حالش خوبه و این همه ورودی هاش رو کنترل می کنه …
شاید برای شما عجیب باشه ولی تو ذهن من این شبه ایجاد شده بود که وقتی یه نفر این همه روی خودش کار کرده دیگه به این جور ناخواسته ها برخورد نمی کنه … اینو از اونجایی متوجه شدم که دفعه های اولی که در سریال زندگی در بهشت و سفر به دور آمریکا از ناخواسته هاتون فیلم گذاشتید …من خیلی تعجب کردم و با خودم گفتم مگه استاد هم ناخواسته های این جوری داره ؟؟؟!
حتی وقتی داشتید تعریف می کردید ..من تو ذهنم این بود که …واااا…استاد و مریم جون که این همه خوش بودن ..این همه سپاسگزار بودن ..اینقدر که از توی فیلم ما فرکانس حال خوبشون رو احساس میکردیم …پس چرا این اتفاق ها افتاد ؟؟!!
یعنی ذهن من در مقابل اتفاق ناخواسته شما هم داشت مقاومت میکرد !!!!
یعنی فک می کردم وقتی اینقدر رشد می کنی.. اینقدر حالت خوبه … فقط اتفاق خوب داریم ..و اگه ناخواسته هم باشه خیلی کوچیکه ..اینقدر که اصلا ناراحتت نمی کنه … ولی استاد من احساس ناراحتی رو قشنگ تو فرکانست گرفتم .. احساس اینکه چقد پاپری و جو رو دوست داستی …ولی تلاش آگاهانت رو هم قشنگ حس کردم که داری طرز نگاهت رو به ماجرا تغییر میدی ( کنترل ذهن )
(( به زیبایی ها هم نباید چسبید )) جمله ای بود که تو ذهن من هنگام صحبت های شما در ذهنم تکرار شد …
استادمن یاد گرفته بودم که این جهان دوقطبی هست .. میدونستم تضادها مهمترین عامل واضح شدن خواسته ها و گسترش جهان است …ولی نمی دونم چرا تو ذهنم این بود که وقتی کنترل ذهنم به حد شما برسه …این جور اتفاقها نمی افته !!!
خلاصه استاد من این حرفها را تو فایلهای شما شنیده بودم ولی تو این فیلم ها این آگاهی ها رو درک کردم …
من میتونم خیلی رشد کنم و بازم تضاد داشته باشم …و نباید خودمو بابت اون تضاد ها بازخواست کنم ..باید وجود خودمو بپذیرم و رشد کردن پیوسته ام رو تحسین کنم و حتی اگه متوجه نشم حکمت این تضاد چیه ..با تمرکز رو حل کردنش ازش رد بشم …همین
و اگه حالم اوکی هست و اتفاق بدی میافته …به خودم سخت نگیرم ..اگر چه بارها بعد از یکی دو ماه متوجه شدم اون اتفاق بد ، بهترین اتفاقی بوده که باعث رشد من شده و یا راهها را برای پیشرفت من باز کرده..ولی بازم گاهی در اوج اون اتفاق بد این مسائل سریع به ذهنم نمیاد..که البته میدونم طبیعی هست و فقط باید بیشتر روی خودم کار کنم
من قبل از آشنایی با شما حتی به کمال گرا بودن خودم افتخار میکردم …و البته من اون موقع صدای ذهنم رو نمیشنیدم ..حرفهاشو .. انتقادهاشو …و حتی نمیدونستم عزت نفسم مشکل داره ….
و هر چی میگذره ..من دارم عمیق تر میفهمم …و عمل میکنم …
(شاید جالب باشه بدونید ..از اونجاییکه من دارم در جهت خلاف کمال گرایی عمل می کنم … امسال ظرف دو سه ماه با روزی ۵ تا ۲۰ دقیقه در روز من کار با یه نرم افزار جدید رو یاد گرفتم .. که اگه باورهام عوض نشده بود و رفتارم تغییر نکرده بود …هزار تا بهانه مانع یادگیری من میشد .. آخه تو ۵ دقیقه چی میخوای یاد بگیری ؟!…تو که الان وقت کافی نداری …و هزار دلیل دیگه ….
و جالب اینه که جهان هم بهم کمک کرد و آموزشهای ویدئویی از ۵ تا ۱۰ دقیقه در مورد آموزش اون نرم افزار را پیدا کردم …کوتاه – مفید و کاربردی ….
و این فقط یه نمونه از نتایج من بود …من شروع کردم به یادگیری مهارتهای بیشتر در زمان های کم ..و جالبه که وقتی جهان تعهد منو دید ..برام زمان بیشتری ایجاد کرد ..و میتونم بگم امسال یکی از پربارترین سالهای من عمرم هست .. )
در انتها من میخوام از شما درخواست کنم علاوه برنعمتهاتون …ناخواسته هاتون رو برامون بزارید … طرز برخورد با اون و راه حلی که پیدا کردید … چه جواب داد یا نداد
ما برای پذیرش خودمون و آسون گرفتن ناخواسته و تمرکز به راه حل …و تسلیم خداوند بودن علی رغم اینکه نتیجه چی بشه به این قسمت زندگی شما هم نیاز دازیم …
البته به نظرم بستگی به دید آدم داره …شاید یه نفر با دیدن این ناخواسته ها تمرکزش رو بزاره رو قسمت بد این ناخواسته ها و نتونه ازش استفاده کنه و حتی نظرش این باشه که بیان این ناخواسته ها، تمرکز بر نکات منفیه …
ولی به نظر من ما برای کنترل ذهن نیاز داریم علاوه بر نعمتها …طرز برخورد شما را در شرایط نامناسب در عمل ببینیم … چون با رشد کردن فقط میشه تعداد و شدت تضاد ها را کم کرد …ولی هیچ وقت نمیتونیم کامل حذفش کنیم …
این قسمت ها برای من که عالی بوده …
((سپاسگزارم ))
سلام بر استاد عزیز و مریم جانم
و تمام دوستانم
استاد جان من در حالی دارم کامنت مینویسم که بار دوم هست دارم این قسمت را میبینم.
واقعیتش دفعه ی اول شوکه شدم. ذهنم نتونست درک کنه نتونست کامل هضم کنه…
خب من همیشه زندگی شما را در حالتی دیدم که همه چی گل و بلبل بوده، حداقل برای من این اولین باری بود که دیدم شما به تضاد برخوردید…
همیشه برام سوال بود که خب استاد الان زندگی اش رو روال هست، قبلاً استاد که تو زندگی اش تضاد داشته شاید بیشتر، چی کار میکرده؟؟؟
و اینم من و جوابم و قانون بدون تغییر خدا برای دریافت و اجابت درخواستهای ما و سوالات ما…
استاد من خودمو گذاشتم جای شما، از مسافرت بیام و ببینم وااای جیل نیست، وااای لپی نیست، وای الک نیست بلک نیست، ممکنه که بتونم بعد از چند دقیقه یا ساعت ذهنمو کنترل کنه، ولی اگر فرداش درونم بیوفته تو آب، میگم وای بهار چه فرکانسی فرستادی که پشت هم داره بد میاد برات، باز باید پول بدی برای درون، بابا کلی اطلاعات، تازه باید بری تو آب بگردی…
و سرتون رو درد نیارم که چه ها میکردم…
ولی ولی این جا کلاس درسه
از همین اتفاقات میفهمم که بهار تو هیچ ماجرایی انگشت را طرف خودت نگیر، اول از همه، از هر چیز لذتش رو ببر، از پاپری زندگی ات، از جیل زندگی ات، از ریز ترین موارد زندگی ات لذت ببر، وقتی به هر دلیلی از زندگی ات خارج شدن در غم از دست دادنشون نمون، و رو داشته هات که مسلما بیشتر هست تمرکز کن…
به خدا توکل کن، از خدا بخواه، و اجازه بده فرکانس جادویی این توکل و توحید دنیای تو را بسازد…
استاد عزیزم
جانید و جانان
سلام عزیزانم
استاد بینظیرید بینظیررررر
واقعا به خودم افتخار میکنم که عضوی از خونواده شما هستم و لذت میبرم از عمل شما به انچه که میگید
چقدر لذت میبرم که هر لحظه یاد خدا در زندگی شما هست برای هر کاری یاد خدا اول از همه هست و هر کاری با بسم الله الرحمن الرحیم شروع میکنید و در بین کار و آخر کار هر لحظه خداروشکر میکنید حتما منم الگوبرداری میکنم از این عمل زیبا و بینظیر شما
و چقدر لذت بردم که اینکه حواستون به مریم بانو در حین فیلم گرفتن بود خیلییی عمل و رفتار زیبا و قشنگی بود که وقتی مریم جان گفت اوکی ادامه دادین افرین به شما استاد عزیزم بینظیرید بنده مهربون خدای مهربونم
خدایا خدای مهربونم شکر به خاطر وجود این ادمهای بینظیری که در زندگی من اوردی
خدای مهربونم بینهایت شکر سپاس فراوان مهربان خدای من سپاس
در پناه خدای مهربون باشید
سلام استاد
امروز داشتم قسمت دوم لایو جدید رو می دیدم، شما گفتید اگر بچه ها سوال خوبی بپرسن درباره ش حرف می زنیم.
من تو دلم گفتم من اگه بودم میخواستم استاد درباره ی پذیرش از دست دادن عزیزان حرف بزنه.
که پیش نیومد..
ولی عوضش تو این قسمت سریال، بطور عملی درباره ی پذیرش از دست دادن ها حرف زدین، بسیار عالی بود.
استاد من دو ماه و نیم پیش همسرم رو از دست دادم. در حالی که باردار هستم و دو تا هم دختر دارم.
وقتی این قضیه پیش اومد، نمی تونستم قبول کنم که مثل بقیه عزاداری کنم.
به خودم می گفتم استاد همین تضاد رو یعنی از دست دادن عزیزش، بچه ش رو از سر گذراند.
اگر استاد در این موقعیت بود چه می کرد؟
من با همه ی فشارها وقتی غم هجوم می آورد، یا الآنم میاره، دوست داشتم جزو صابران باشم.
می گفتم انالله و انا الیه راجعون.
تا پاداش صابران رو دریافت کنم . و ایمانم رو نشون بدم.
واقعا نتیجه ی دنبال کردن فایل های شما بود، و نتیجه این تغییر نگرش، که نتیجه ی متفاوتی را در واکنش من رقم زد.
البته خیلی این رفتار من باعث برخوردهای تندی با من شد.
که باعث شد تصمیماتی رو بگیرم که قبلاً جرأتش رو نداشتم.
تغیبراتی را ایجاد کنم و از آدمهایی دور بشم که قبلاً هر روز میدیدم .
من دیگه نمی تونستم مث اکثریت مردم رفتار کنم. و ازاین بابت خوشحالم.
البته هنوز هم نجوا دارم، غمگین هم میشم. ولی موهبت ها رو هم درک می کنم.
از شما متشکرم و خدا رو شکر می کنم که راز ساده ی زندگی رو آموختیم.
امیدوارم که تا روزی که زنده ام در صراط مستقیم، راه بندگان غرق نعمت و شادی خداوند باشم.
من از او راضی و او از من راضی باشد.
سلام آواى نازنینم
تسلیت میگم بهت عزیزم و از الله یکتا براى تو بانوى ارزشمند صبر جمیل آرزومندم
و تحسینت میکنم براى اینکه دارى تلاش میکنى در زمره صابرین باشى
و توجهات و هدایتهاى الهى رو دریافت کنى
عزییییزم چقدر قشنگ خدا صدات رو شنید و این آگاهى هاى ارزشمند رو از کلام استاد برات جارى کرد
خدا رو شکر میکنم که با یک خداى سمیع الدعا طرفیم
از الله یکتا براى تو بانو ایمان و توکل هاجر رو آرزومندم 🦋🦋🦋
🌼🌼🌼
سلام
دوباره زندگی در بهشت شروع شده ولی اینبار فقط توجه به زیبایی ها نیست و کلی درس دیگه مثل محصولات توشه
هربار که تو این زاویه از دریاچه و خونه و درختا فیلم و عکس میگیرید که آب بیشتر معلومه من کلی لذت میبرم
مگه میشه آبی که زیرش پر گیاهه و سبزه از بیرون اینجوری مثل اینه باشه و عکس درختا بیفته توش
یاد اون تابلویی میفتم که خونه مامانبزرگم بود و من با همون دید بچگی که همه چیو رویایی میبینه(که الانم دارم سعی میکنم تا هرروز بیشتر به اون دید نزدیک بشم و به همون حد ذوق و شوق برسم)بهش نگاه میکردم و خودمو کنار دریاچه تو اون راه تمیز با درختای اطراف تصور میکردم که دارم میرم به سمت کلبهم که پشت درختاس😍
و وسطای فایل که خورشید یکم به دریاچه میزد و اون نور یه رنگ خاصی ایجاد میکنه
اصن نمیشه توضیحش داد
درسایی که برام یادآوری شد:
۱.اگر چیزیو از دست دادی به نعمتهایی که داری توجه کن و بخاطر اونا سپاسگزار باش تا نعمتهای بیشتری رو دریافت کنی و بخاطر روزهای شادی که با اون چیز یا فرد داشتی و رابطه ی خوبتون سپاسگزار باش.
۲.اگر چیزیو از دست دادی و یا بدنبال رسیدن به هدفی هستی به چیزایی که بواسطه از دست دادنش یا در پروسه ی رسیدن بهش بدست آوردی و درسهایی که گرفتی توجه کن و تجربه هایی که بزرگت کرد.
الان یادم میاد که دقیقا من قبلا مورد دوم رو تجربه کردم و همش به این توجه میکردم که الان چه درسی گرفتم و با این کار به حس خوب میرسیدم.
۳.سرزنش و ناراحت کردن خود و ادامه دادنش و رسیدن به حس گناه و دیگه تمام که باید متوجه یادگیری و تجربه کردن اون موضوع باشی و بخاطرش شاد باشی بجای اینکه با سرزنش کردن خودت تواناییهاتو نادیده بگیری و دیگه سراغ تجربه های آینده نری.
و میرسیم به ثروت که چقدر به راحتی ما کمک میکنه و باعث میشه بیشتر سپاسگزار باشیم و بتونیم یه درون دیگه بخریم و دوباره زیباییهارو ببینیم و سپاسگزار باشیم😍😍😍
بوی نو بودن درونو میشه فهمید😅😍
بسم الله النور
سلام استاد جان سلام مریم جان عاشقتونم من 😘
سلام به دوستای عزیزم
خدایا شکرت بازم یه فایل دیگه از این بهشت زیبا خدایا شکرت
استاد جان آنقدر ازاین فایل و آگاهی ها و مناظر زیبا هیجان زده هستم که نمیدونم کدوم رو اول بنویسم و آنقدر قلبم رو سال کردید با این حرف ها که فقط اشک تو چشمام جمع شده
چقدر به موقع و به جا
استاد جان همین امروز صبح داشتم با خدا حرف میزدم راجب روند کار و تغییر و رشد که دقیقا همین حرفها و خدا بم من زد که لذت ببر مهم اینه تو آنقدر رشدکردی و یاد گرفتی و آلن که این حرفها رو از زبان شما شنیدم انگار که لبخند خدارو دیدم و اینکه دارم مسیر درست رو میرم خدایا شکرت
استاد جان ازتون بینهایت سپاسگزارم فقط بابت همین یه فایل که بینهایت ارزشمند که آنقدر باعث شد ذهن من آروم بشه و نجوا ها خاموش بشه
استاد یاد اون فایل افتادم که “گفت آسان گیر برخور کارها کز روی طبع سخت میگرد جهان بر مردمان سخت گیر“
حالا چرا یاد اون فایل افتادم چون شما آنقدر این اتفاقات و روند پیدا کردن درون و ازبین رفتن مرغ ها رو آسون گرفتید و آنقدر از نتیجه رها هستید و دارید میگید مهم اینه که من تو پروژه پیدا کرد و درون چقدر یاد گرفتم چقدر توانایی هامو شناختم چقدر پا روی ترسهام گذاشتم چقدر تغییر کردم چقدر گره یاد گرفتم
استاد میدونید این حرف هاتون برای من اصلا معمولی و کم اهمیت نیست این ها داره به من یاد میده که لذت بردن از زندگی ایمان به خدا رها بودن از نتیجه و هرروز بهتر از دیروز و کشف استعداد و توانایی ها و کنترل ذهنی که شما همیشه ازش حرف میزنید یعنی این
اینکه تو قدم هفت گفتید (تا خدا بداند) کن دارم الان میفهمم که شما رفتی زیر آب تا خدا بداند که بش ایمان داری تا خدا بداند که شما سپاسگزار نعمت هات هستی تا خدا بداند که شما نتیجه رو فقط در دست های خودش گذاشتی
استاد وقتی آنقدر راحت از چیز هابی که از دست دادید دل کنید یاد اون فایل که از میر داماد و راجب اسبش که گفت من زنجیز اسب مو به گل زدم و به اون پیر مرد گفت که تو زنجیر اسبتو به دل زدی افتادم که اصلا خودتون رو ناراحت نکردی برای از دست دادن تازه دارید سپاسگزاری میکنید برای اینکه موقعی که مرغ هاچ بوقلمون رو داشتید لذت بردید موقعی که درون رو داشتید آنقدر ازش لذت بردید و ماهم ازش لذت بردیم پس دیگه حسرت معنی نداره باز یاد مقاله ثروت سه که مریم جان راجب داشتن احساس لیاقت ثروت نوشتن افتاد که طرف ماشین میخره اما چون احساس لیاقت ندارع خیلی زود ازدست میده و تازه حسرت میخوره کاش پلاستیک روی صندلی ها رو کنده بودم کاش از کولرش استفاده کردم
استاد این هارو میگم که هم برای ذهن خودم سند بشه و هم برای دوستای تازه وارد که استاد هر چی تو فایل ها میگه رو داره زندگی میکنه همونجور که مریم جان بار ها و بارها تو مقاله ها نوشتن
اینو میگم که خودم هم یاد بگیرم همونحور که همیشه میگید و تو فایل فک کنم اول قدم هست گفتید قانون رو یاد بگیر برای اینکه تو زندگیت پیاده کنی نه اینکه فقط بلند گو دستت بگیری به دیگران بگی دارم به خودم میگم زهرا اجرای قانون در عمل یعنی همین زندگی کردن برپایه قوانین یعنی همین
یعنی تو یاد بگیری وقتی اتفاق ناخواسته ای افتاد ذهنتو با سپاسگزاری به خاطرنعمت های دیگه آروم کنی و جهت دهی کنی یاد بگیری رها از نتیجه ساعت ها کف دریاچه ای که حتی با چراغ قوه چیزی نمیبی راه بری و به خدایی ایمان داشته باشی که مراقب توسعه
استاد. بیخود نیست نتایج شما آنقدر متفاوته چون عملکرد شما متفاوته چون جنس ایمان شما متفاوته و من تحسین میکنم این جنس ازعملکرد و ایمان شما رو
چقدر راحت تر این حرف میزنید که من کلیگره زدن یاد گرفتم یعنی خدایا ببین من به تو ایمان دارم اگه پیدا هم نشه من دارم توانایی هامو کشف میکنم
استاد دلم میخاد ساعت ها فقط برای همین تیکه که داشتید راجب راه رفتن زیر آب و گره یاد گرفتن و غواصی حرف میزد بنویسم که چقدر برام درس داشت چقدر ذهن منو باز کرد که منم یاد بگیرم قرار نیست بچسبم و زور بزنم که نتیجه خاص رخ بده قراره من تو مسیر رسیدن به اهداف خودمو کشف کنم خودمو و توانایی هامو رشد بدم و ازلخظه به لحظه لذت ببرم
استاد عاشقتونم اصلا نمیدونم با چه زبونی تشکر کنم
این سفر شما به دور آمریکا بازم شروع یه تحول بزرگ و هدایت من شد که هم سبک کارمو تغییر بدم و هم یه سفر رویایی به یه ویلای جنگلی زیبا و رویایی که عین بهشت بود داشته باشم اونم زمانی که من رها بودم از نتیجه و سعی میکردم سپاسگزار باشم و عمل کنم به آگاهیهایی که یاد گرفتم
سعی کردم از لحظه به لحظه لذت ببرم و مدام تو ذهنم میگفتم این پاداش خداوند این پاسخ جهان به فرکانس های من این جهانی هست که من با قدرتی که خدا بم داده حلق کردم این هدایت خداست
که تمام این چند روز سفر هر لحظه و هر اتفاقاش هوش از سر من میبرد که خدا چقدر قشنگ همه چیو برام چیده بود بدون اینکه من حتی زحمتی بکشم دقیقا همون جور که من میخاستم همه چیو ردیف کرده بود که اگر من میخاستم این سفر رو برنامه ریزی کنم عمرا به این زیبایی همه چی درست میشد خدایا شکرت
استاد جان راستی تبریک میگم که تو نابود کردن این یکی درون هم موفق بودید😂😂😂
و از شما بینهایت سپاسگزارم که دوباره به درون برای همه ما خریدید مبارک ما و شما عشق ها باشه که قرارع بازم کلی زیبایی ببینیم و چقدر ازاین خبر خوشحال شدم
استاد جان مریم جان بینهایت عاشقتونم و به زودی آمریکای زیبا میبینمتون 😘😘😘