سریال زندگی در بهشت | قسمت 217

به نام خدای مهربان

سلام روزتون عالی، امیدوارم که حال دلتون خوب باشه.

واقعا نمیدونم چرا، هر وقت یه تیکه از زیبایی های جهان و خداوند رو برایمان به نمایش می‌گذارن، نتیجه اش میشود اشک، اشک و گریه های از ته دل برای من😢😭

قلبم به معنای واقعی میلرزد از دیدن این همه شکوه، از دیدن این همه قدرت، از دیدن این همه فراوانی و….

اونقدر من رو دگرگون میکنه در لحظه که، واقعن با هیچ کلامی نمیتونم وصفش کنم.

خدای من، قدرتش و معجزاتش همیشگی و ابدی است.

وقتی میبینم یه تیکه از زمینی که آفریده، این حجم زیبایی و فراوانی رو در خودش داره، وقتی میبینم چیزی که دارم با زبان تصاویر از دوربین شما و یا درون بچه به عین میبینم، با چیزی که از زبان این جهانیان، همانهایی که آفریده ی دستان پر مهر او هستند، می‌شنوم

دنیا، دنیا و دنیاها فرق دارد.

یک عمر از رسانه ها شنیدیم که، آب در حال اتمام است. جنگل و درختان در حال انقراض هستند. کمبود اکسیژن در جهان است. لایه ی اوزون سوراخ شده است و جهان در حال نابودی ست و جدیدن ها هم برای تبلیغ قرص ماشین ظرفشویی و… می‌گویند که: خاک در حال اتمام است 🤔🙄

همش نابودی همش اتمام، همش کمبود و همش حرصی که در ذهن و جان انسان‌ها می‌اندازند و حال میبینم جلال خدا رو و اشک میریزم، قلبم با تمام وجود میلرزد از دیدن این همه قدرتش…

وای خدای من تو چقدر بزرگی!!!!!

وقتی میگویی که جهان را آفریدم، منظورت این همه زیبایی است.

در یک تیکه از زمین تو اونقدر فراوانی ،جنگل، سبزه، آب و خاک وجود دارد، حال چطور میتوانیم بگوییم که دنیا در حال نابودیست؟!

از وقتی که خیلی کوچک بودم تا اتفاقی در جهان می‌افتاد، از زلزله گرفته تا آتش سوزی یک خانه، می‌شنیدم که بزرگترها از قهر خدا و عذاب او حرف می‌زنند، که اینها نشانه آخرالزمان است، دنیا دارد به اتمام می‌رسد و…..

اما از همون موقع ها با اینکه کوچک بودم و با جهان، خداوند و قوانین زیاد آشنایی نداشتم هم، در قلب و ذهنم این حرف تکرار میشد که، اگر خدا از ما ناامید شده بود آنوقت دیگر هیچ نوزادی به دنیا نمی‌آمد، تا زمانی که در هر روز هزاران نوزاد به دنیا می‌آید یعنی خدا ما را دوست دارد.

نمی‌دانم این طرز تفکر از کجا می‌آمد؟؟؟

واقعا نمی‌دانم چرا من تولد رو به داشتن امید خداوند از ما ربط می‌دادم؟!؟!!!! ☺️

نه پدر، نه مادر و نه بزرگترهای آگاهی داشتم که از آنها یاد گرفته باشم.

برعکس تا یادم هست بزرگترهایم مدام از عذاب خداوند و گناه و جهنمش حرف می‌زدند، اما این ندا از قلب من می‌آمد که اگر اتفاقی در جهان رخ می‌دهد، یا روند طبیعی جهان است و یا ساخته ی دست خود انسان ها نه خداوند.

و حال این تصاویر به من می‌گوید، خدا همیشه هست، خدا همیشه زیباست، خدا همیشه پر از نعمت است، خدا همیشه بهشت است و خدا…..

یه جا شنیدم که، اگر آرزویی داشته باشیم و آن آرزو در ذهنمان بزرگ و دور از دسترس ما به نظر بیاید، آن زمان است که هرگز به آن نخواهیم رسید و این یعنی هر اندازه خواسته داشته باشیم، برای خدا هیچ فرق نمیکند.

فقط اولین کلید رسیدن به آن اینست که در ذهنمان بزرگ و دست نیافتنی به نظر نیاید.

من به شخصه هر وقت تصاویر خانه و دریاچه و جنگل شما رو میدیدم برایم رسیدن به همچین جایی بزرگ و دور بود و نمی‌توانستم، صد در صد خودم و ذهنم را متقاعد کنم که اینطور نیست.

همیشه با خودم وانمود میکردم که میشه، اما ته دلم یه علامت سوال بود که، چطور؟ مگر می‌شود؟

اما امروز، امروز که با ذوق سایت پر مهر عباس منش رو باز کردم و با هیجان فراوان سریال رو به تماشا نشستم، به محض اینکه درون بچه در آسمان پرواز کرد و یک ویو زیبا اما کوچک رو برایم به تصویر کشید، همان جا بود که قدرت لایتناهی خداوند برایم تداعی شد، همان جا بود که قلبم لرزید و در گوشم ندایی نجوا شد که، در ذهن زمینی تو تا هر اندازه آرزوهایت بزرگ و دور باشد، برای خدایی که انرژی ابدی و جاودانه این جهان است، ذره ای بیش نیست😭

همان جا بود که وقتی اون حجم سبزه و درختان سر به آسمان کشیده رو کنار هم دیدم در قلبم جاری شد که: خدا همیشه نعمت است، خدا همیشه فراوانی است و خدا همیشه پُر است.

وقتی از نگاه درون به دریاچه نگریستم و اون حجم بزرگ دریاچه ای که هر روز از پایین و از دوربین تلفن شما میدیدم، برایم از نگاه درون اون اندازه کوچک شد، قلبم به درد آمد از اینکه من فکر میکردم اگر به آرزو و خواسته ای نمیرسم شاید یک درصد خدا نمیخواهد تا من به آرزوهایم برسم😣

اما در اصل اینطور نیست و من این را از زبان تصاویر سریال زیبای زندگی در بهشت درک میکنم دارم که خداوند خالق و صاحب این همه بزرگی ست، پس اگر من به او ایمان داشته باشم، آن زمان است که میشود آنچه که میخواستم و لاغیر…..

وقتی درون بچه در جاده ی کنار خانه میچرخید، حال سلیمان نبی را با تمام وجودم احساس کردم که چه بی پروا، بزرگترین و بهترینها را از خدا طلب می‌کرد.

با تمام وجود لمس کردم که او خدا را به معنای واقعی می‌شناخت، که آن اندازه جسورانه طلب می‌کرد خواسته هایش را….

من اشک ریختم و اشک ریختم نه اشکی که احساسم را بد می‌کرد بلکه از درون زجه هایی که چند سال به خوردم دادن را بیرون می‌ریختم با هر قطره ای که از چشمانم جاری میشد.

چرا خدا را به معنای واقعی نمی‌شناسم؟!

چرا و چراهای زیادی که بر ذهنم جاری میشد و من فریاد درد میزدم

اما احساسم عالی بود، احساس نزدیکی به خدا، احساس اعتمادی که از درون ام می‌آمد، احساس اینکه خدایم از آنچه که فکرش را هم میکنم بزرگتر و بزرگتر و بزرگتر است، احساس اینکه من هر اندازه بخواهم هست، وجود دارد و می‌شود.

احساس آرامشی که اینبار از اعماق قلبم می‌آمدند و من به خودم و خدایم قول دادم تا، از این به بعد با تمام وجود، سربلند و با عزت نفس از او بخواهم و طلب کنم چون در شایستگی خدایی چون او نیست که، با سر خمیده، زجه، التماس، شک و شبهه به درگاهش رو کنم.

خدای من با شکوه است و من حال می‌توانم این جمله را با تمام توانم فریاد زنم.

خدای من قدرتمند است و حال می‌توانم این کلمه را با تمام قلبم باور کنم.

خدای من برکت و فراوانی همیشگی است و اکنون می‌توانم این جمله را با تمام ذهنم تکرار و تکرار و تکرار کنم.

ممنونم ممنونم استاد.

ممنونم خدا جون که به قلب استادم جاری میکنی تا قسمت کوچکی از جهان و زیبایی هایی که آفریدی را برای مان به نمایش بگذارد.

ممنونم که بار دیگر گوشه ای از قدرتت را دیدم و با تمام وجودم لمس کردم.

سپاس، سپاس و سپاس.

من عاشقتونم، من خیلی دوستون دارم و وقتی میبینم که اونقدر کنار هم خوبین، اونقدر کنار هم آرام هستین، وقتی میبینم اونقدر کنار هم شادین لذت میبرم.

از زمانی که شما را دیدم، من هم عاشقانه تر زندگی را زیستم، من هم عاشقانه تر نفس کشیدم، من هم عاشقانه تر هر روز طلوع خورشید را به تماشا نشستم، من هم عاشقانه تر با همسرم عشق بازی کردم، من هم عاشقانه تر رقصیدم و چرخیدم و روزهایم را گذراندم.

استاد نازنینم، استاد بی ریایم، استاد مهربانم، استاد شادو دلنشین ام از صمیم قلب دوستتون دارم از صمیم قلب امید به دیدنتون از نزدیک رو دارم و بارها در خواب روحم به ملاقات شما آمده است و حال منتظرم تا تکامل زمینی ام را طی کنم و در درجه ای از آگاهی، مدار و فرکانس قرار بگیرم که از نزدیک و در زندگی واقعی شما را ملاقات کنم 🙏🙏🙏🙏

استاد باید بگم هر پکچی که باز میکنید، من ذوق میکنم انگاری که برای من خریده شده، هر وسیله ی تازه ای که برای پرادایس خریداری میکنید من با تمام حسم خوشحال میشوم که قرار است اتفاقات جدید رو با آنها تجربه کنیم.

مبارکتون باشه به شادی به خوشی و در روزهای همیشه بهاری استفاده شون کنید❤️

وای فقط اون لحظه ای که بروونی جان گیر افتاد🥴🤭 دقیقن لوسی (گربه ی) من هم همینطوره وقتی کاری میکنه و لو میره، احساس ندامتش دقیقن مثل بروونی میشه، سر خمیده چشمان به زمین دوخته شده 😊🤭

ای جانم عزیز دل من هستند این حیوانات و مخلوقات پاک خداوند که به این جهان آمدند تا احساس خالص مهربانی و انرژی پاک محبت را به قلب ما انسانها هدیه کنند.

و برای جمله ی آخر دلم می‌خواهد چند خط از نوشته هایم که برای خدا مینویسم را،برایتان بنویسم😊

یادت بیاور روز اول از

صفحه ی شروع زندگیت را

آن روز که وجود زمینی نداشتی

چه بر سر تو آمد

هیچ یادت هست؟!!!!!

خدا تو را جان داد

عشق زیستن، روح پرواز داد

در تو دمید و تو به نورش روشن شدی

تو جان گرفتی و جانانش شدی……………

استاد با عشق ای که از شما میگیرم من به یکی از آرزوهام که همیشه در ذهنم داشتم اما قدرت انجامش را فکر میکردم که ندارم، رسیدم.

آن هم چیزی نیست جز نوشتن و من اکنون می‌توانم قلم را در دستانم بگیرم و بی پروا بنویسم، بنویسم و این چند خط رو با عشق تقدیم شما میکنم.

من داستان های کودکانه با محتوای انرژی مثبت نوشتم و خیلی دوست دارم برای شما بفرستم اما نمی‌دانم که چطور این کار را انجام بدهم، خوشحال میشم اگر بهم اطلاع بدین :آیا می‌توانم برای شما و به صحفه ی شخصی تان ایمیل کنم یا نه؟!

من براتون آرزوی بهترین‌ها رو دارم. عاشقتونم.

به امید دیدار 🥰🙏