سریال زندگی در بهشت | قسمت 232 - صفحه 14

231 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عسل گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    1403/10/14روز181

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استادومریم عزیز ودوستان گل

    خدایا شکرت بخاطر یک روز فوق العاده خدایا شکرت بخاطراین آگاهی های ناب

    این نکته که فرمودید استاد همیشه ازخودمون بپرسیم چرا این کارو انجام میدیم یا چرا انجام نمیدیم ،….؟

    واقعا خیلی کمک میکنه که درست فکرکنیم و تصمیم های درست تری بگیریم و تغییر کنیم

    و جلوگیری کنیم از نشتی انرژی

    برای خودم همین چندروز پیش اتفاق افتاد با یکی از همکاران ارتباط خوبی داشتم ولی بنده خدا دچار سوتفاهم شده بود و پاشو فراتر از حد خودش میزاشت و توی هرچی اظهار نظر می‌کرد بدون اینکه درخواستی. کرده باشم بعد به خودم گفتم من اوایل. پروژه بخاطر همکاری امون ارتباط شکل گرفت ولی اونموقع طرف تو این فازا نبود اما الان شرایط متفاوت شده و فقط داره انرژی منفی میده پس دلیلی نداره این رابطه همکاری خیلی دوباره مثل سابق باشه و آروم آروم ازشون اعراض کردم ‌خداروشکر نشتی انرژی حذف شد

    یا اینکه فضای مجازی و خیلی کمرنگ کردم هم احساس لیاقتم بهتر شد هم اینکه نشتی انرژی ام حذف شد

    درمورد آدمایی که توی زندگیم هستن هم باید بشینم فکرکنم ببینم چطور داره ازم انرژی میگیرن؟

    مثلا دلیلی نداره هرکی هرموقع داشت خواست به من زنگ بزنه من جواب بدم و کار و زندگی خودم بمونم

    مثلا دلیلی نداره من زندگی خودم و رها کنم و دلم برای کسی بسوزه وبخوام کمک کنم

    مثلا دلیلی نداره من بشینم به دیگران راه و روش زندگی و… یاد بدم دقیقا طبق گفته شما استاد که میگید درمورد قوانین با کسی صحبت نکنیم چون دقیقا نشتی انرژی داره و مارو درفرکانس پایین قرار میده

    مثلا دلیلی نداره اگر من باچیزی مخالف هستم الکی بحث کنم و به نتیجه ایی هم نرسه ‌فقط ازم انرژی رفته

    خدایا خودت کمک کن ‌هدایت کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    محمد حسین تجلی گفته:
    مدت عضویت: 2225 روز

    این دیدگاه یک ردپاست برای آینده‌ی خودم ، چطور مسیر رسیدن به اهدافم رو فراموش نکنم

    به نام خدای مهربان رزاق و وهاب

    درود به شما استاد عزیزم و خانم شایسته‌ی گرامی

    سلام و درود به تمام دوستان ارزشمندم

    الهی شکر برای یک صلاه در راه خداوند ، یعنی توجه به خواسته ها و سپاسگزاری از خداوند

    بعد از اینکه دیشب (طبق عادت همیشگی ام که قبل از خواب حدود یک ساعت با تماشای زندگی‌ در بهشت و یا سفر به دور آمریکا سپاسگزاری می کنم و با حس خوب می خوابم) دو مرتبه این قسمت از صحبت های استاد در مورد تغییر عادات دیدم

    امروز ظهر بهم الهام شد یک لیبل جدید در (گوگل کیپ نوت) موبایلم ایجاد کنم با عنوان «هر روز بهتر از دیروز» هر روز در این لیبل یک نت جدید باز می کنم با این عنوان « 12 دی 1403 ، پنج شنبه »

    این برای عنوان هر نُت هست

    تو متن یادداشت بالا می نویسم « گزارش بهبود های امروزم »

    1- فلان کار رو انجام دادم

    » فلان اتفاق مثبت افتاد = فلان اتفاق مثبت هم افتاد

    2- …

    به همین شکل مواردی که در اون روزم بهبود داشتم ، کوچک یا بزرگ ، همه رو ارزشمند می دونم و می‌نویسم و به خودم افتخار می کنم که دارم در راستای اصل هر روز بهتر از دیروز قدم های کوچک ولی متوالی بر می دارم

    به خودم افتخار می کنم که در مسیر درست ، مسیر رشد هستم ، خدایا شکرت

    خانم شایسته‌ی روی صحبتم با شماست: این شیوه‌ی گزارش نویسی روزانه هم از صحبت های ارزشمند شما در فایل « دستور العمل پروژه مهاجرت به مدار بالاتر » یاد گرفتم در واقع با گوش دادن چند باره به صحبت های ارزشمند شما این ایده الهامی رو دریافت کردم و خیلی هم خوشحالم

    چرا که نه تنها اونقدر قلبم رو پاک کردم و احساس ارزشمندی می کنم که خداوند به روش های مختلف باهام حرف میزنه

    بلکه با عمل به ایده های الهامیم و نتیجه گرفتن بیشتر احساس لیاقت رو‌ درونم ایجاد می کنم

    خیلی دوستتون دارم و تا درودی دیگر بدرود :))

    مواضب قلب پاکتون باشید … یادتون نره این بزرگترین سرمایه‌ی زندگیتون هست ، بزرگترین سرمایه زندگیتون رو سر هیچ و پوچ نبازید …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  3. -
    سارا شکری امیدوار گفته:
    مدت عضویت: 848 روز

    به نام خدا

    سلام استاد عزیز و مریم جان

    استاد باور میکنید من همین امروز، چیدمان مبلامون رو تغییر دادم چون الان زمستونه و هوا سرده و همسرم دوست داره شبا کنار بخاری باشه، برای همین جا باز کردم براش کنار بخاری و هم اینکه بتونیم پنجره خونمون رو به راحتی بازکنیم،بدون هیچ مانعی، قبلا جلوش مبل بود، حالا میتونین راحت باز کنیم و هوای تازه بخوریم و بیرونو نگاه کنیم

    الان که این فایلو دیدم به خودم تبریک گفتم. من خیلی ادم تغییر نیستم، ولی خیلی بهتر از قبلانم شدم

    گهگداری لباسایی که توشون راحت نیستم یا چند سالی میشه نپوشیدمشون حالا به هر دلیلی، از کمد خارج میکنم و میدم به دیگران تا جا برای لباسای جدیدترم باز بشه

    استاد همسرم با اینکه توی سایت نیست ولی باورهای خوبی داره، همش در حال تغییرو تحول در کسب و کار و زندگیمونه و من از بودن در کنارش لذت میبرم

    استاد من دارم جلسات اخر دوره عشق و مودت رو کار میکنم، خدا رو شکر با اگاهی های این دوره، زندگیم خیلی بهتر شده با همسرم

    استاد عزیزم بینهایت سپاسگزارم به خاطر این دوره ها و فایلای رایگان ارزشمندتون

    خدای هدایتگرم سپاسگزارم که سریع العجابی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    رویا میانکاله گفته:
    مدت عضویت: 986 روز

    به نام خالق زیبایی ها

    سلام به دوستان و استادهای عزیزم آقای عباسمنش و خانم شایسته

    استاد جان ،چقدر خوب کامنت نوشتن ،راستش وقتی خودم یک مدت تو سایت هستم کامنت میخونم و مینویسم حس همون لحظه ام سرشار از عشق آگاهی و شکرگزاری در بین کل تایم روز،اینجا جذب میکنم باقی روز دارم امتحان میدم.

    و زمانی که درگیر روز مره بشم نتونم کامنت بخونم و بنویسم متوجه میشه ولی همون هم دوست دارم چون قشنگ بهم مسیر نشون میده.

    اگه بخوام چیزای که در طول این 3 سال بودن با شما بگم که حذف شدن خیلی زیاد،از دوست و رفیق و فامیل،از مهمونی های الکی که خیلی دوستشون داشتم و حتی تا چند ماه پیش حسرت میخوردم که درسته تو سایت هستم ولی چه به درد که اصلا رابطه ندارم و درواقع مسیر تکاملی طی کردم الان با قدرت و توانایی که خدا بهم داده میگم عاشق تنهایی و بودن با خانواده ام هستم عاشق خونه و آرامشم در اینجا در بودن با خدا،و عاشق همون گهگداری مهمونی و مراسم که کلی تجربه کسب میکنم خودم به خودم نشون میدم که چقدر تغییر کردم.

    از تغییر وسایل خونه ام که دو تا گل پسر خدا بهم داده روزی تصمیم گرفتم تمام وسایل اضافه بردارم تلویزیون گوشه خونه نصب کنم با چند تا مبل و یک کتابخونه گوشه و بالای اتاق و یک تلویزیون گوشه اتاق نصب شده با چند تا گل کنار پنجره خودم لذت ببرم از بازی بچه هام،خیلیا اومدن گفتن وای خونه بی روح شده ولی گفتم من از بازی کردن بچه ها لذت میبرم وقتی وسایل باش من دائم دارم انرژیم برای اینکه چیزی خراب نشه خرج میکنم.الان هم اونا راحتن هم من.و روزی اونا هم بزرگتر میشن حالا لوازم دیگ دوست داشتم میگیرم کل دیوار خونه کنده کاری،پرده از جاش کنده شده،مبل ها دسته ها شکسته خوب که چی،همه به یک طریق لوازم خونه تغییر میدن من چه بهتر بعد استفاده کامل یک تغییر اساسی میدم ،الان بچه هام بزرگتر شدن دارم تک تک لوازم عوض میکنم ،دیگه بچه هام رو دیوار نقاشی نمیکنن یاد گرفتن .

    یا اینکه همش میگفتم بچه هام تو اتاق خودشون بخوابن ولی الان چندین ماه که بیخیال شدم یک شب بالا یک شب تو پذیرایی یک شب پیش من یک شب پیش پدرشون.خوب چه اشکالی داره بچه هام دوست دارن کنار ما هم بخوابن .

    یا گیر دادن الکی به بچه ها بخورین بخوابین بپوشید همه کنار رفت چقدر من راحت تر شدم انرژیم کمتر مصرف میشه.

    4 سال پیش برای فرار از مشکلات و علاقه زیادم رفتم والیبال ،دیگه این اخرا انگار از روی اجبار بود یا کلاس زبان و بدنسازی ،دیدم وقتی میرم فکرم پیش سایت و خونه و کارهام،نمیرم ذهن نجوا میکنه یه کار درست انجام ندادی،الان یک ماه همه چی کنار گذاشتم بخدا انگار سبک شدم،ذهنم آزاد شد گفتم من لایق راحتی هستم اندام زیبا به راحتی بدست بیارم زبان باید تو زمان مناسب به راحتی یاد بگیرم.

    الان درک بهتری از آگاهی سایت و دوره و فایل دارم.

    یا اینکه تو هر تایم زمستون و تابستون مدل خونه تغییر میدم هم تغییر تحول میشه هم جا باز تر میشه.

    مسافرت میرفتیم یا تفریح همش نگران خرجش بودیم الان چند تا میوه و چادر مسافرتی وزیلو و چند تا سیخ و کباب تمام.باقی لذت بردن. دیگه خرید و کادو بگیر نیست در حد اینکه همسرم خودش اصرار کنه یا بچه ها چیزی بخوان.

    استاد بخوام بگم باید دفتر ها پر کنم واقعا چقدر خوب کامنت نوشتن ،اینها همه برای خودم سند میشه،گهگداری میام میخونم کامنت خودم انرژی راهم میشه.

    من حتی تو دیدن فایل و دوره هم یاد گرفتم به راحتی هر چی هدایت شدم ببینم و گوش بدم نه اینکه چون دارم فلان دوره کار میکنم دیگه هیچی نبینم خدا میخواد از طریق فایل و کامنت دیگ هدایتم کنه ولی من گوش ندم.

    الان از اواخر مهر ماه دوره دستیابی به رویا ها رو گرفتم کار کردم تا جلسه 4 ولی فو کوس کردم رو فایل جدید که در مورد آیه قرآن سوره اعراف .محوش شدم

    مطمئنم با کار کردن روی این فایل ظرفم بزرگتر میشه برای درک ادامه دوره.

    اسناد جانم من خیلی متشکرم که دستی لز دستان خدا شدید .

    عاشقتونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  5. -
    الهه گفته:
    مدت عضویت: 1192 روز

    به نام خدای مهربان خداوندا هر چه دارم از ان توست

    نکته ای که من دقیقا الان متوجه شدم و خداوندا دقیقا امروز منو هدایت کرد این بود که من تو دوره سلامتی هستم و با این که به سبک دوره سلامتی واقعا راضی بودم و منو همسرم داشتیم اجرا میکردیم و این بود که خواهرام از من این دوره رو گرفتن البته من چون داشتم این سبک رو اجرا میکردم هم خیلی جو دادم اونا امدن بعدش من خداروشکر داشتم اجرا میکردم اما یه وقتای بسیار کم تقلب بعدش اونا امدن من کلا اصول خودم رو ول کردم هم من از این طرف هم همسرم با یکی از دوستاش کلا رفتیم تو حاشیه جوری که من کلا مسیر رفت به سمت عقب و من کلا تو جمع حرفهای منفی قرار گرفتم و اصلا هر کاری میکردم انگار نمیتونستم و دنبال این بودم که اقا ما نمیتونیم به این سبک ادامه بدیم کلا رابطه منو همسرم عوض شد و چون من خیلی ادم وابسته بودم خوب با امدن تو این مسیر کلی تغییر کردم و انقد مدارم تغییر کرد تازه الان با این یه کم متوجه شدم من نباید عقب برگردم فک کردم که من نباید این دوره رو میگرفتم دیدم نه هیچ اتفاقی اتفاقی نیست اگه گرفتم پس از پسش برمیایم و کلی اتفاقات به ظاهر ناجالب اما خداروشکر الان دارم کم کم برمیگردم به لطف دوره احساس لیاقت که همون پاشنه اشیل خیلی قوی من است واقعا استاد وقتی برگشتم عقب قشنگ حس کردم که بهشت بودم رفتم جهنم از خدا میخوام که هدایتم کنه فقط به سمت جلو برم البته با قانون تکامل بدون هیچ عجله ای خدایا هدایتم کن و کمکم کن تا تسلیم باشم در پناه خدا شاد باشید دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 621 روز

    به نام خالق بی همتا

    قدم 184

    سلام به دوستان

    همین چند روز قبل که مسافرت بودم . معمولا برای رفتن به شمال کشور همیشه از یه جاده تکراریو و خشک و خلوت تر عبور میکردم و یه جاده دیگه هم وجود داره که بر اساس الگوی قبلی که این جاده شلوغه ازش عبور نمیکردم با اینکه سرسبزتر و زیباتر هست .

    این سری شرایط طوری شد که از جاده سرسبزه رفتیم و دیدم که خیلی جاده های جدید درست شده و مسیرها بزرگتر و بهتر درست کردن اما من به خاطر یکسری الگوهای از همان مسیر همیشگی رفت و امد میکردم

    یا به طور مثال قبلا با توجه به شرایطی که داشتم از یه میز استفاده میکردم که بسیار بزرگ بود و اومدم یه میز تاشو خریدم و چقدر برام لذت بخشه که هم سبک هست و فضای کم تری میگیره.

    پوینتی که من از از استاد گرفتم و چند روزه برخورد دارم مبحث نشتی انرژی هست که عواملی هست که ذهن رو درگیر میکنه و سخت هست . حالا میتونه تفکر باشه .رفتار باشه. یا شبکه اجتماعی .یا دید ما و باور ما باشه که همه همون نشتی انرژی هستن و خیلی مهمه که ما بشناسیم و در موردش فکر کنم که دلایل چیه

    خداروشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    امیر تابع گفته:
    مدت عضویت: 3537 روز

    به نام خدا

    روزشمارتحول زندگی من روز 184

    سلام به استاد عزیزوخانم شایسته

    این فایل خیلی عالی و لذتبخش بود برام چرا که هم دیدن حیوانات و طبیعت پارادایس حس خوبی به من داد و هم استاد موضوع خیلی مهمی رو عنوان کردن و من تا حالا به این موضوع در مورد هر چیزی فکر نکرده بودم و امروز بادیدن این فایل به فکر فرو رفتم و دیدم که چقدر بارعایت این موضوع از اتلاف انرژی جلوگیری میشه و خیلی راحت میشم از موضوعی که دیگه با تغییر اون و یا مکان اون و یا دیگر نبود اون میتونم از اتلاف وقت و انرژی خودم جلوگیری کنم و استاد چندین مثال جالب زدن که ذهنم رو برای دیدن موضوعات مختلف دراین رابطه بازکرد و همونطور که خود استاد با اذیت شدن از چوب سردری و آهن روی زمین پی برد که اینها دیگه بودنشون لازم نیست و با حذف اونها چقدر حس خوب و راحت شدن به استاد دست داد و درباره موضوعات مختلف دیگه همینجوره و بنظرم موضوعیه که کمتر کسی از آدمها بهش توجه میکنن و کاربرد این موضوع باعث میشه که هم موضوعات قدیمی و غیر کاربردی اضافی حذف بشن و ما انرژی و تمرکز و وقت خودمون رو روی موضوعات جدید و اصل بگزاریم و از اتلاف انرژی بخاطر موضوعات قلبی و حذف اونها جلوگیری کنیم و این فایل باعث شد که دقیقتر بشم به هر موضوعی و ببینم که کدوم موضوع شاخ و برگ اضافه داره و یا کلا باید عوض بشه و یا کنار گزاشته بشه.

    خداروشکر میکنم که در این مسیر زیبا هستم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    رویا مهاجرسلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2195 روز

    ردپای 184

    از سری فایل های دانلودی روزشمار تحول زندگی من

    سریال زندگی در بهشت | قسمت 232

    تغییرات . موضوع مهم این قسمت از فایل تغییرات برای حل مسایل هست

    برداشتن چوب . آهن و هر چیزی که مزاحم و سد راه زندگی آدم هست باید از سر راه مون برداشته بشن و پاک کنیم

    استاد جان …

    دقیقا منم دارم همین کار رو انجام میدم حالا در مبحث روابط ..

    افرادی که وقت و زمان آدم رو میگیرند

    افرادی که بسیار خوب هستند ولی انرژی و زمان ما را بنوعی تلف می کنند

    افرادی که سوء برداشت و سوء تعبیر می کنند

    افرادی که مداوم غر میزنند و قضاوت میکنن

    افرادی که اندازه و هم قد و قواره ی ما نیستن

    افرادی که سد معبرند و مانع حرکت های ما می شوند

    افرادی که مسیر زندگی و فکری و ذهنی شون چیز دیگری است باید خیلی زود هوشیارانه کنار گذاشته بشن

    از آنجایی که این روزها شدیداً دارم روی خودم و افکارم و تغییر باورهام در زمینه ی پول و ثروت و روابط کار می کنم و هدفمندتر از همیشه شدم خیلی بیشتر ریز بین شدم و فقط به هدفم خیره ماندم باید هر موانعی رو از سر راهم بردارم .. انگار جهان چشمان من رو بازتر کرده . انگار داره بهم نشون میده که اینها ترمزهای ذهنی من هستند اینها ذهن منو محدود می کنند و مانع حرکت من می شوند ..حتی اگر آن چوب بالای سر در لانه ی مرغان باشد باید برداشته شود .. البته این چوب به تنهایی خیلی هم خوبه ولی مانع رفت و آمد و حرکت استاد بود و بخاطر اینکه قد استاد بلند بود سرشون مدام به آنجا برخورد می کرد … شاید اگر استاد رو نمی‌دیدم که هر مانعی رو چطوری از جلوی راهش بر می داره به این فکر نمی یوفتادم که نه تنها چوب و آهن و سنگ و بلکه هر آنچه که مانع زندگی مون هست رو باید با جسارت حذف شون کنیم

    استاد عزیزمون خیلی راحت و خیلی هم بسرعت چنین تصمیمی رو گرفت و سریع هم انجامش داد و عملیش کرد .. تازه استاد میگن باید زودتر از اینها این اقدام رو می کردن

    واقعا جای تحسین داره استاد عزیزم بخدا استاد بودن برازنده ی شماست!!!!!

    امروز پاسخ یکی از سوالاتی رو گرفتم که همش توی ذهنم بود و با دیدن این فایل بهترین نشونه ی خداوند را دریافت کردم که همزمان با حذف یک تومخی ذهنم بود و خدا رو شکر کاملا حجت بر من تمام شد

    نمی خوام داستان رو زیاد بازش کنم ولی همینقدر بگم که اصلا دوست ندارم زندگی مو به بطالت بگذرونم و یا بخوام وقتمو با کسی و یا اشخاصی بگذرونم که من هیچ نظری بهش ندارم ولی بعضی از افراد براشون انگار سوءتفاهم شده و فکر میکنند اگر کمکی کردند و یا در عوض آن کمک قدرشناسی کردم به نحوی بعنوان تشکر و قدردانی به گرمی ازشون استقبال کردم سوء برداشت شده یعنی بخودشون این اجازه را دادن که برداشت نامناسب و نادرست کنند در صورتی که خودشون زندگی دیگری دارند و برای اتلاف وقت اضافه شون گزینه ای جدید پیدا کردند ولی دقیقا چنین اشخاصی همانند آن چوب بالای سر مزاحمی است که باید کلا حذفش کرد و شکر خدا بلطف آ موزه های استادم به این حد از عزت نفس رسیدم و این جسارت رو پیدا کردم که اقدام کنم و بلطف همکاری جهان در حذف این موانع به من کمک کرده شده است ..

    بقول این دوست عزیزمون حمیده جان که کامنت انتخابی این قسمت بودند واقعا درست گفتند یعنی من برای خودم ارزش قائل نیستم…….برای زمانم ارزش قائل نیستم…..حاضر نیستم چیزهایی که نشتی انرژی در زندگیم ایجاد میکنن رو از بین ببرم و یا تعییرشون بدم به روشی که دیگه نشتی انرژی نداشته باشم و خیلی خوشحالم که این ارزشمندی را در خودم میبینم زودتر از آنچه که تصورش را می کنم این نشتی های انرژی را حذف کنم

    در واقع من دوست دارم در جاهایی که امکان پذیر است خودم تغییرات را ایجاد کنم قبل از اینکه جهان با چک و لقد ها و یا تضادهایی بخواهد تغییرات رو در من ایجاد کند.. و امروز خودم رو تحسین کردم .. امروز سر تایید تکون دادم و بخودم گفتم آفرین آفرین رویا خانم . آفرین که امروز با دیدن این فایل سریع تصمیم درست را گرفتی و در مرحله ی انجام هست و این نشان از رشد عزت نفس من هست .. و داره تمرکزم می‌ره بالاتر و چقدر خوشحالم که وقتم و انرژیم صرف تکامل و رشد و پیشرفت خودم میشه تا در مسیر درست خودم حرکت کنم 

    خیلی خیلی ممنون و سپاسگذارم از استاد عزیز و نازنیم که با چنین فایل های ارزشمندی درسمو دریافت میکنم .. مرسی مرسی استاد نازنین که همانند یک چراغ جادو و یک فرشته ی نجات دقیقا در زمان درست و مناسب و در مکان درست و مناسب و در همزمانی های جادویی با یک فایل جادویی کلید نشونه های الهی رو برامون روشن می‌کنید بخدا شما همیشه فرشته ی نجات من بودید و هستید عاشقتونم بخدا خدایا هزاران بار شکرگذارم خدایا شکرت .. از خانم شایسته ی نازنینم هم تشکر و قدردانی میکنم که در کنار استادمون قدم به قدم ما برو بچه های سایت را هدایت میکنید بسمت آن بهترینع بهترین دیده ها شنیده ها زیبایی ها آگاهی ها و بهبودی بیشتر در تمام جنبه های زندگی و راه حل هایی که باید براشون اقدام کنیم خدایاا شکرت

    از اینکه هر روز در این فضای روحانی بسر می برم تا در مسیر حرکتم بهبودی بیشتری رو دریافت کنم و همیشه رو به بهبود قدم بردارم و هرروز بهتر و کاراتر و ثروتمندتر شوم.. ممنون و سپاسگذارم خدایاا شکرت

    خدایاااا شکرت که در این مسیر نورانی و الهی قدم گذاشتیم و هر روز بیشتر و بیشتر ما رو هدایت می کنی تا با نتایجمون بهترین نسخه و ورژن زندگی مون رو تجربه کنیم ممنون و سپاسگذارم خدایااا شکرت

    کلام تاکیدی امروزم..

    من لایق بهترین رابطه ها هستم

    من لایق بهترین دوستان هستم

    من فقط با کسانی وقت میگذرونم که شایستهی من باشند که انرژی مثبت داشته باشند

    همه منو بخاطر شخصیت استوار و خداگونه ام تحسین می‌کنند

    من بخاطر نیاز و تنهایی رابطه برقرار نمیکنم من وقتی رابطه بر قرار میکنم که هم فرکانس و هماهنگ با افکار و آرمان های ذهنی من باشد

    من فقط و فقط با افرادی در ارتباط هستم که در من انرژی جدید و مثبت فوق العاده ای رو ایجاد می کند

    خدایااا شکرت که من همیشه بهترین اشخاص رو جذب خودم می کنم

    خدا رو شکر من همیشه بهترین افراد را برای بهبودی مسایل مالی و کاری زندگیم رو جذب می کنم

    خدایاااا شکرت که چشم و گوش من را به حقیقت هر چیزی بینا و شنوا کردی

    خدایا. شکرت که امروزم با بهترین دیده ها شنیده ها زیبایی ها و آگاهی ها نعمت ها و موهبت ها و وفور و فراوانی ها و برکت های الهی برام شروع شد و بلطف و همکاری و پشتیبانی خداوند با زیباترین ها هم به شب رسانده خواهد شد خدایااا شکرت . سپاس سپاس سپاس

    خداوند توانایی اینو داره از جایی که به عقل من نمیرسه راه حل های آسان بهم بده

    خدایا خودت کمکم کن که هر روز از خودم ردپایی بجای بگذارم و این مسیر رو ادامه بدم

    و بهبودگرایی رو اولویت اصلی آموزشم قرار بدم و خودت هدایتم کن به بهترین مدار ها و شناسایی باورهای محدود کننده و ترمزهایی که مانع دریافت خواسته هام شده و راه حل های آسان برای تغییرات آن باورهای محدود کننده را بر من آشکار و پدیدار کن….

    لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ

    شکر نعمت به جای آرید شما رو می‌افزایم

    صَدَّقَ بِالْحُسْنَىٰ ، فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیُسْرَىٰ

    اگر خوبیها رو به خوبی تصدیق کنید ، ما هم شما رو آسون میکنم برای آسونی‌ها

    خدایاااا تنها فقط و فقط ترا می پرستم

    و تنها فقط و فقط از تو یاری و هدایت می خواهم

    IN GOD WE TRUST

    ما به خداوند اعتماد داریم

    IN GOD WE TRUST

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  9. -
    ساناز گفته:
    مدت عضویت: 1314 روز

    به نام خدای معجزه ها

    یادگار 184

    سلام استاد قشنگم و مریم ناز و سلام به همه همراهان و همکلاسی های این مسیر و مکتب مقدس

    استاد قشنگم ی دنیا ازتون سپاس گذارم که هستین و من وجود شمارو تجربه میکنم

    انگاری جهان طوری چیده شده که هر کسی درمسیر شماست فقط لذت ببره و زندگی کنه

    حتی اون بزهایی که در نزدیکی شما هستن نسبت به بزهای دیگه تمایز خاصی دارن چونکه ی مدل دیگه آذوقشون تهیه میشه و زندگیشون روند خاصی داره

    حتی اون مرغ و خروسا

    انگاری کلا همه شی و جانداری که باید در مسیر زندگی شما قرار میگیرن طوری برنامه ریزی شده که نعمت های خاصی دریافت کنن

    در زندگی دوران بچگی خودم و شاید هزاران نفر دیگه همین مرغ و خروس و‌گوسفند بوده و شایدم الانم باشه اما هیچکدامشون نعمت خاص و برنامه ریزی شده ای نداشتن

    اصلا مادر من مرغ میخرید صرفا به این خاطر که پشه هایی که فصل تابستون سرو‌کلش پیدا میشد رو بخورن

    یا فقط تخم مرغ باشه برای صبحونه

    و اینقدر این مرغ بدبختا تو حیاط خونه ما چمن خوردن و به زمین خاکی نوک زدن که فک کنم از حیاط خونه ما ی ابگیره درست شد

    و من هنوزم یکی از خواسته هام دقیقا زندگی شبیه شما

    خارج از شهر و هیاهو

    ی کلبه و دریاچه

    ی عالمه مرغ و خروس

    و از طریق این سریال قشنگ هزارتا تجربه کسب کردم که برای نگهداریشون راحت اقدام کنم

    و حتی اون درختا هم نسبت به مابقی درختای جهان تمایز خاصی دارن که در مسیر زندگی شما قرار گرفتن که به بهترین شکل ازشون مراقبت میشه و حتی دور ریز اونا میشه ی منبع تغذیه برای مابقیشون

    خدایا هزاران بار شکرت

    و خدایا هزاران بار شکرت که استاد شماها هستین و من دارم میفهمم ارزش نعمت هارو

    حتی اون سطل و اون بیلچه هم زندگی متمایزی دارن که در مسیر رسیدن به نتایج و اهداف مقدسی دارن استفاده میشن و واقعا چقدر زندگی مفیدی دارن

    چقدر خوشبختن مرغایی که نوع زندگیشون فوق العادست و اسمای قشنگی دارن

    خدای من اون بز رنگ نسکافه ای که انگاری ی بچه لوس و ننری که هی میخوای لپشو بگیری

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    و خانم مریم جون که لباس کار ست پوشیده و خدارو شکر همیشه همراه و دستیار استاد بوده تا ما لایق دیدن این اتفاقات قشنگ باشیم

    خدایا شکرت

    داشتیم به این فکر میکردم که من اگه جای استاد بودم گونی پر میکردم و میبردم که زودتر انجام بشه به جای استفاده از سطل

    بعدش گفتم مگه مسابقه هست؟

    اصلا عجله چرا؟

    ادم که داره لذت میبره چرا باید خودشو بزار تو منگنه که حتمی زود انجام بشه

    یا میگفتم من اگه جای مریم جان بودم حتما ی جارو و خاک انداز میبرم کف تراک رو تمیز و تمیز میکردم

    بعدش گفتم خب استفاده تراک برای جابجایی همین چیزاست چرا سخت بگیره اصلا

    اصلا چیپس چوب باشه که هر از گاهی ادم چشمش بهش خورد بگه آفرین من

    این پروژه هم به سلامتی خوب انجام دادم

    خدایا شکرت

    و سپاس گذارم که استاد قشنگم از تغییرات جزئی برامون میگن که استمرار در این تغییرات میشه نتایج طلایی

    و اینکه همیشه و همه تایم از خودمون چرا داشته باشیم اصلا طرح همین چرا ها و دنبال پاسخش گشتن میشه گفت قشنگ ترمز هارو به راحتی میکشه بیرون

    و من خودم شخصا استاد ارگانیر کردنم

    و طوری شده که اغلب خواهرام میگن کمد لباساتو نریختی به هم چندتا تیکه هم بدی ما؟

    اصلا عجیب عاشق ساده زیستی شدم

    تمام لوازم ارایش من شده ضدافتاب و رژ لب

    یا اصلا نمیدونم رنگ مو کردن و اصلاح و شیتان پیتان چی هست

    وای نگم از ظروف پلاستیکی

    به محضی که تو کابینت ببینم قشنگ میندازم دور

    هر وقت میرم خونه تکونی خونه مادرم واقعا اخرش میخواد جنگ بشه

    میگه تو تمام زندگی من داری میندازی دور

    همین چند ماه پیش سرویس خواب از اتاق رد کردم و دیدم خدای من چقدر اتاق من بزرگه و ی فرش کوچیک و ی پتو سبز پهن کردم برای خواب هر شبم که بی نهایت ارامش خاصی داره

    وقتی اتاقم خلوت شد دیدم جای چوب لباسیم هم جالب نیست و جابجاش کردم و بازم فضای اتاق بازتر شد

    ی نگاه انداختم به کمد لباسیم دیدم که خیلی از لباس های مجلسیم نیاز نیست اویز باشن جمعشون کردم و چیدم تو ساک لباس مخصوص خودش

    دیدم یا خدا چقدر فضای کمد بزرگتر شد

    تمام کتابایی که نمیخوندم دادم به دختر خواهرم و کلی فضای کمد باز شد

    و خیلی مدارک و کپی که چندین سال من داشتم هیچ ارزشی نداشتن تماما به سطل اشغال هدایت شد و من فضای خالی بیشتر تو کمدم پیدا کردم

    و هر سری انگاری هی بارم سبک و سبکتر میشد و لذت زندگیم بیشتر

    تمام داروهای بی مصرف که تو یخچال بود با اینکه تاریخ داشتن ولی قرار نیست که ما مریض بشیم که بخوایم استفاده کنیم همش هدایت شدن به سطل اشغال

    و حتی داشبورد ماشین ی عالمه وسایل بی مصرف بود که همش هدایت شدن سطل اشغال

    اینا بنا به شرایطی وارد زندگی من شدن ولی الان نیاز نیست که باشن پس نباید در مسیر زندگی من باشن

    و حتی در مسیر رفتن به دفتر کارم

    و شده هر از گاهی مسیر رانندگیمو عوض میکنم میگم از این مسیر ببرم ببینم چخبره

    یا حتی این کارو تو مسافرت میکنم که اغلب یکی دو ساعت مقصد دور تر میشه اما من لذت میبرم

    و این روزها همش دارم فکر میکنم گل های دفتر کارمو چجوری جابجا کنم و به چه شکلی بچینم که هم زیباییشون حفظ بشه هم اینکه افتاب بخورن

    و من حتی همین کارهارو در مورد روابط اطرافیانم انجام میدم

    دوستانی که اغلب من پیگیرشون بودم گفتم رهاشون کنم و بزارم خودشون انتخاب کنن و شاید واقعا هر سری به خاطر رودربایستی با من میان بیرون

    و من اگه شخصیت قبل بودم هم جرات انجام این کارو نداشتم هم اینکه به هر شکلی شده بود این روابط رو حفظ میکردم

    و از نبودن اونا قطعا خیلی ناراحت میشدم

    اما خدارو شکر دارم رشد میکنم و کامل میشم و زندگیمو منحصر به فرد کردم که صرفا برای لذت و شادی خودم باشه

    خدایا هزاران بار شکرت

    و استاد قشنگم و مریم جان بی نهایت سپاس گذارم که وقت زندگی قشنگتون صرف لذت ما میشه دوستون دارم قد ی دنیا

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    خدایا هزاران بار شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  10. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 693 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 11 شهریور رو مینویسم

    الان که مینویسم 14 شهریوره و از گرگان برگشتم و این دوروز رو با عشق مینویسم اتفاقات خوبش رو و اینکه چه درس هایی یاد گرفتم تا بعد بهش سعی بکنم که عمل کنم

    تسلیم باش

    امروز خدا یه درس بزرگ رو بهم داد

    صبح قرار بود برم ورکشاپ رایگان پاساژی که تا 54 هفته هست و میرم کلاس رنگ روغن

    صبح که بیدار شدم هرچی که لازم داشتم رو جمع کردم و بافتنیام و دفتر نقاشی و تمرین خط تحریری

    همه رو گذاشتم تو یه کیف و کلی چیزا فراموشم شده بود و خدا هر بار به یادم میاورد که طیبه اینو بردار یا اونو بردار

    مثلا داشتم جمع میکردم و فکر کردم برداشتم همه چیو ، یهویی گفت مسواکت ، بعد گفت نمدی که برای پشت گیره سرا برداشتی رو بردار ،بعد گفت رنگ روغنات یادت نره حواست هست که داری میری ورکشاپ ، بعد قلمو و بعد چسب حرارتی و بعد پارچه برای تمیز کردن قلموهام

    و ….

    وای یعنی مرحلا به مرحله میگفت چیا ببرم

    وقتی همه رو برداشتم نقاشیامم برداشتم تا با خودم ببرم سر ورکشاپ که بعدش قرار بود از تجریش یه راست برم راه آهن تا بلیت قطار داشتم که برم خونه آبجیم و پس فرداش با مادرم اینا برگردم خونه

    فقط یه چیز از یادم رفت و وقتی به یادم اومد گفتم خدا تو که همه چیو گفتی ببر چرا اینو نگفتی ؟ من چون از دوشنبه بازار که کرفس گرفته بودم تو یه نایلون گذاشتم که نصفشم ببرم خونه آبجیم که کوکوسبزی درست کنیم

    چند روز پیش که برای بار اول با کرفس کوکو سبزی درست کردم خیلی خوشمزه شده بود و تاحالا با سبزیای دیگه درست میکردیم ولی این بار متفاوت بود

    و شنیدم که گفته شد نه سبزی رو نباید میبردی وبا اینکه دلیلشم نمیدونستم ، چشم گفتم

    وقتی از خونه خواستم بیام به داداشم گفتم من میرم تو هم بیدار شو برو سرکارت ،داداشم گفت وایسا من میرسونمت ، من میرم ،سر راهم نزدیک محل کارمه میرسونمت

    قبلش تو دلم گفتم که با مترو برم بهتره یا به داداشم بگم منو ببره ولی نمیدونستم چیکار کنم که داداشم گفت میرسونمت و یه نشونه ای شد که با داداشم برم

    رفتم نون خریدم و اومدم و رفتیم با داداشم ، تو راه به خدا گفتم که میشه بگی چه فایلی برای من مناسبه که باید گوش بدم

    رندم که انتخاب کردم

    فایل هدف و انگیزه در سلامتی جسم اومد

    باز کردم تا گوش بدم که متوجه شدم خدا چی میخواد بهم بگه

    تو راه داشتم فکر میکردم به حرفای استاد ، یهویی متوجه شدم که دلیل اینکه خدا این چند روزو به طرق مختلف گفت که طیبه الان در مرحله قدم برداشتن هستی

    متوجه شدی رسالتت چیه و متوجه شدی چیکار باید بکنی برای اهدافت، حالا باید بیشتر قدماتو برداری

    وقتی این فایل رو باز بهم نشونه داد ،دوباره درمورد هدف بود تک تک توضیحات و به هم پیوسته به چند روز قبلم

    جالب اینجاست من تازه داشتم یه سری حرفای استاد رو که قبلا شنیده بودم ،درک میکردم

    و چراغ جدید روشن میشد

    وقتی منو رسوند و رفتم ، دیدم یه ظرف شیر روحی گذاشتن برای مدل زنده و کنارش دو تا کتاب و یه پارچه نارنجی

    رفتم با پولایی که خدا بهم داد از فروش گیره جوانه ها یه دفترچه بوم پارچه ای خریدم و رفتم کارمو شروع کردم

    تا ساعت 4 من مشغول رنگ زدن طرح مدل زنده بودم واستادای دیگه خیلی فوق العاده داشتن کار میکردن

    و با دیدن نقاشیاشون به خودم میگفتم تو هم میتونی ،فقط باید تلاش کنی و استمرار داشته باشی تو یادگیری

    وقتی تحویل دادم کارمو رفتم نشستم تو محوطه کنارکلاسمون تو پاساژ و شروع کردم به بافتن و دیدم استادم اومد گفت طیبه کارت رو ببینم چیکار کردی ؟

    نشونش دادم گفت رنگای مرده انتخاب کردی و رنگای جون دار خود مدل رو نزدی چرا

    منم میدونستم ایراد کارم کجاست و تو تشخیص رنگ بود و قراره از هفته بعد سیاه سفید رو تموم کنیم و به رنگ بریم

    وقتی استادم رفت من نشستم و تا ساعت 6 جوانه بافتم و بعد راه افتادم

    میخواستم برم نمازمو بخونم تو نمازخونه پاساژ، که حس کردم نباید اونجا بخونم و رفتم و از بازار که اومدم بیرون دلم میخواست دوباره از پیراشکی شکلاتیا بخرم ولی رفتم سمت نون سنگکی

    همه اینا کار خداست در ادامه میگم چی شد

    وقتی خریدم رفتم تو مترو به داداشم زنگ زدم ،گفته بود بهم بگو اگر زود تعطیل شدم بیام برسونمت راه آهن

    که گفت نمیتونه بیاد و خودم باید برم راه آهن

    منم رفتم تو مترو نمازمو خوندم تا برم سوار قطار بشم

    بعد مادرم زنگ زد گفت طیبه نقاشیاتو نیار اینجا مثل تهران نیست ،فردا همه جا تعطیله و میخواستی بیاری بفروشی ،نیار برای خودت سنگین نکن بارتو

    من دلم میخواست ببرم و اصرار داشتم که با خودم ببرم ، ولی خدا جوری همه چیو چید که من نبرمشون

    وقتی قطار اومد رفتم نشستم یهویی داداشم زنگ زد گفت اگه هنوز نرفتی بیا بیرون مترو ، من بیام که من سریع تا درای مترو نبسته پیاده شدم و رفتم نشستم بیرون مترو و سنگکی که گرفته بودم رو خوردم و یکم برای داداشم نگه داشتم

    انگار خدا کاری کرد که منو داداشم بیاد ببره تا هم بهش سنگک بدم و هم اینکه نقاشیامو بدم ببره خونه

    وقتی داداشم اومد ، داشتم فکر میکردم به تک تک اتفاقات و گفتم خدایا من این همه میخواستم نقاشیامو با خودم ببرم ولی تو کاری کردی که داداشم بیاد و بدم به داداشم تا ببره خونه

    از تجریش تا قیطریه خیلی ترافیک بود داداشم دوباره گفت خب طیبه مثل اینکه باید با مترو بری ،وگرنه من تا دو ساعتم به راه آهن نمیرسم

    منو مترو اقدسیه پیاده کرد تا سریع برم وقتی سوار شدم تا راه آهن حواسم به بافت جوانه بود و از طرفی مترو شلوغ بود و نمیشد بیرونو دید که کدوم ایستگاهه

    یاد حرف استاد افتادم که میگفت انیشتین انقدر غرق فکر کردن به موضوعی بود که نمیدونست بلیت قطارش برای کجاست

    منم دقیقا اینجوری بودم انقدر محو بافت جوانه بودم که ،پرسیدم از یه خانم که ایستگاه راه آهن بعدیه؟گفت آره و منم بلند شدم تا وقتی نگه داشت پیاده بشم

    و وقتی پیاده شدم اصلا به اسم ایستگاه نگاه نکردم و رفتم وقتی خارج شدم یه حسی بهم گفت داری اشتباه میری

    از یه مسافر پرسیدم‌گفت اینجا مهدیه هست و منم گفتم وای اشتباه اومدم و دوباره برگشتم و رفتم تا سریع برسم راه آهن

    وقتی داشتم با عجله میدوییدم نجوای ذهنم گفت نمیرسی به قطار ولی گفتم طیبه عجله نکن ،اگر قرار باشه بری گرگان حتما میری بسپر به خدا ، خود خدا خوب بلده چجوری زمان رو مدیریت کنه

    الان که مینویسم واقعا خیلی پیچیده هست ولی همه اش هدایت خداست و تسلیم بودن و باوری که داری

    بعد من ته دلم گفتم خدایا من خودمو میسپرم بهت اگر قرار بر رفتنم باشه تو زمان رو کند میکنی تا من برم برسم به راه آهن

    وقتی من منتظر قطار بودم تا بیاد ،به خاله ام زنگ زدم و گفتم خاله یه خانم اشتباهی گفت من یه ایستگاه قبل پیاده شدم و خاله ام هم گفت منم اشتباهی پیاده شدم و الان منتظرم قطار بیاد

    بهم گفت وایسا تا منم بیام ولی بهش گفتم نه باید برم که اونجا وایسم و بگم تو میای که قطار نره

    وقتی رسیدم 20 دقیقه زودتر رسیدم و خدا قشنگ زمانمو مدیریت کرد

    ولب هرچی به خاله ام زنگ میزدم میگفت قطار مترو هنوز نیومده

    برام عجیب بود پیش خودم گفتم چرا نیومده یه ربع هست یعنی قطار نیومده !!محاله انقدر دیر بیاد اونم خطی از مترو که مسافرا دو تا خط رو پیاده میشن و میرن خط بعدی

    هی داشتم فکر میکردم که چجوری شده که دیر اومده

    بعد که میخواستن درای ورودی رو ببندن من رفتم تا بگم همراهم هنوز نیومده و بهم گفتن برم سوار بشم تا همراهم بیا

    هی هرچی زنگ میزدم خاله ام میگفت میام و چون نمیشناخت میگفت باید کجا بیام، انگار همه چی دست به دست هم میداد تا خاله ام با من نیاد و جا بمونه

    دقیقا وقتی خاله ام رسید راه آهن ،قطار حرکت کرد

    من وقتی بهش زنگ زدم گفت میدونستم اینجوری میشه ، پرسیدم چطور ؟

    گفت چند روز پیش یه فال باز کرده بودم که نوشته بود یه سفر داری و اون سفرت انجام نمیشه

    و اونموقع بود که گفتم منو نمیگه

    وقتی اینو گفت یاد حرفای استاد عباس منش افتادم که میگفت همه چی باوره ،حتی اگر به زبون چیزی رو بگید ولی باورتون چیز دیگه باشه ،باوره که باعث میشه اون کار انجام بشه یا نه و جهان جوری کاراشو میکنه که تو طبق باورت پیش بری

    وقتی فکر کردم فقط به این نتیجه رسیدم ،چونه خاله ام به فال حافظ باور داره که درسته و عمیقا قبول داره ،حتی اگر چیز ناخوبی هم بگه به زور میخواد قبول نکنه ولی از درون قبولش داره

    و این باور خاله ام بود که مانع از اومدنش به گرگان شد و البته خودش هم در قدم برداشتن کمی دیر قدم برداشت تا برسه راه آهن که تمام اینا عواملی بودن تا دیر برسه و نیاد و بگه میدونستم مسافرتم نمیشه

    در اصل خودش بود که این اتفاق رو رقم زده بود

    بعد که قطار رفت من نشستم دوباره این اتفاق رو مرور کردم و .فتم پس چرا من جا نموندم ؟ منم از تجریش اومدم حتی خاله ام که خونه اش نزدیک بود به راه آهن و 1 ساعت و یه ربع زودتر از خونه اومده بود و حتی مسیرش تا راه آهن نیم ساعتم نمیشد ولی چرا دیر رسید و منی که اون همه راهو از تجریش اومدم ولی 20 دقیقه زودتر رسیدم

    و با اینکه اشتباه رفتم زود رسیدم

    که فقط به این نتیجه رسیدم که طیبه باورت تغییر کرده برای همین

    چون من قبلا خیلی دلشوره میگرفتم وقتی جایی میرفتم و یا دیر میکردم و یا اشتباه میرفتم

    ولی الان با وجود اشتباه رفتنم انگار تسلیم خدا بودم و گفتم هرچی که خیره همون بشه ،و به راهم ادامه دادم

    و به موقع رسیدم و متوجه شدم کا باوری که داشتم به این بود که خدا زمانمو مدیریت میکنه و به وقتش میرسم

    و میگفتم هرچی خیره همون بشه و قدم برداشتم تا خودمو برسونم

    خدا امروز بهم فهموند که طیبه همه چی باوره و البته تسلیم بودن در برابر من

    درسته که همه چی باوره ولی باید تسلیم باشی تا هرچی که ربّ تو برای تو خیر میخواد بشه و حتی بگی اگر بهتر از خواسته من هست رو اونو بهم بده

    که من اون لحظه رو گفتم که خدا هرچی تو بگی اگر برم خوشحال میشم اگرم نرم که برمیگردم خونه و باز هم خوشحالم هرچی تو بگی

    ادامه سفر به گرگانمو که تو قطار رخ داد رو در رد پای بعدیم مینوسیم که باز هم ارتباط داره به رد پای امروزم که به هم پیوسته هستن

    خدا چقدر عظیم و قدرتمنده که همه چی رو کاملا زیبا کنار هم میچینه

    برای تک تکتون بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: