دیدگاه زیبا و تأثیرگزار صفا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
✨به نام خداوند بخشنده ی بخشایشگر مهربان✨
سپاسگزاره خداوندم که به من فرصت دیدن خان نعمت الهی دراین زندگی پربرکت استاد توحیدی و ثروتمند رو داده
سلام و درود بی انتها به استادان عزیز و اهالی عزیز سایت
اول ازهمه اون صحنه ی فوق رؤیایی داخل تلوزیون از پرادایس رو تحسین میکنم،و یک تبارک الله احسن الخالقین به خداوندی که یک نقاش فوق ماهر و زبر دسته که بااین طبیعت زیباش تعقلان رو از شگفتی های آفرینشش به فکر فرومیبره
امروز کلی آنباکسینگای خفن و هیولایی داریم که استاد بااین سفارشات داره به جهان اعلام میکنه که من هرچی سفارش بدم بی نهایت فراوانی هست و بی نهایت ثروت هست
و خداوند خدای منبع ها و ثروتهاست که هرچی تواین دنیا بخواییم هست و برای داشتن هرچیزی هیچ غیرممکنی وجود نداره مگه اینکه ذهن منطقی باباورای محدودش نتونه خان نعمت الهی رو بپذیره
خدای من چقدر امروز آنباکسینگ داشتیم،خدایاشکرت
استاد من از تک تک وسایل باکیفیتی که سفارش داده بودید کلی لذت بردم کلی سد باورهای محدودم ریزش کردن،
و باتمام وجودم باور کردم که از هرچیزی میشه ثروت بی انتها ساخت از هرچیزی میشه چندینو چندتا داشت.
من بودم که تابه الان ذهنمو پر کرده بودم از باورهای محدودکننده که به خورد من داده شده بود که اسراف حرام است
و هیچ موقع دراین جمله تعقل نکرده بودم که ببینم منبع این جمله ازکجا اومده،و ببینم اصلا این کلمه ای که به من گفته شده اسراف چیزه خوبی نیست،معنی اصلی اسراف چیه
و الان میفهمم که دلیل تمام پیشرفت نکردنهای من در کل دوران زندگیم باور به اینکه هرچی کمتر وسیله بخرم آدم بهتریم،آدم خاکیی ام،آدمی ام که به کم قانعم و زندگی علی و محمد گونه ای دارم برای خودم میسازم،
و همیشه میگفتم خدایا من راضیم توهم راضی باش،ولی همیشه ته قلبم ازین جمله راضی نبود،همیشه انگار یه چیزی درونم فریاد میزد که چرا ازهرچیزی تو این دنیا بهترینشو نخوایی
همیشه لباس آف خورده،کفش تک سایز آف خورده،مواد خوراکیِ آف خورده،برنج کم کیفیت دولتی، گوشت یخ زده ی ازتاریخ رفته ی دولتی و و و کلی چیزای دیگه که ذوق هم میکردیم با قیمت مناسب چیز خریدیم
دیگه فکرشو نمیکردیم که داریم بااین کارامون به جهان اعلام میکنیم که ارزش و ابهت ما دراین حده،درصورتیکه ما خلیفه و جانشین خداوند برروی سیاره ی زمین هستیم
اما ما اونقدر ذهنمون رو بسته بودیم به روی حقیقت و باز گذاشاه بودیم به روی باورهای گذشتگانمون که پرازشرک و ناسپاسی بوده و خوده لایتنهایمون رو با گردوغبارای گذشته پوشوندیم
و ارزش و احترام خودمون رو درحد یک وسیله ی آف خورده ی بی کیفیت میدونستیم،و خودمونو بااین حدیثِ جعلی از قول علی(ع) که اگه من یک روز نون رو بانمک بخورم یک غذای تجملاتی خوردم،و اینکه شنیده بودیم حضرت علی همیشه لباسهای کهنه و پاره ای به تن میکردن
و چقدر خودمون رو گول میزدیم که ما از دسته شیعه های اصلی علی هستیم
الان میبینم یکی از توحیدی ترین آدم تو کل ایران اونقدر برای خودش ارزش ایجاد کرده،اونقدر اون خدای حقیقی رو پیداکرده که میدونه هرچی جسورانه ازش بخوایی اون بدون هیچ درنگی برات مهیا میکنه
و کاملا ابراهیم وار در عبادتش عمل میکنه،و کاملا سلیمان وار درخواست میکنه و جهان بهترینش رو دراختیارش میذاره
و اونقدر به منبع ثروت و فراوانی خداوندگارش ایمان داره که میدونه هرچی ازبهترینه بهترینهاش سفارش بده حساب بانکیش مثل یک رود جاری همیشه پراز پولو ثروته
و درحین داشتن وسیله های باکیفیت،درحین داشتن لوکس ترین خانه ها در ثروتمندترین کشوردنیا،درحین داشتن پول فراوان و داشتن بهترین و زیباترین ماشینها
جوری زندگی میکنه که متواضع و فروتنی خودش رو درمقابل پروردگارش بیان میکنه
وبااینکه خداوند به او ثروت فراوان داده،همیشه خودش رو فقیر به درگاه خداوند میدونه
و دلیل اینهمه خرید و سفارش دادن وسایل به این معنا نیست که خلآ داشته باشه
به این معناست که داره به جهان اعلام میکنه که من به فراوانیِ خداایمان دارم و ازهرچیزی که هزاران هزارتاشو سفارش بدم ازثروت من کم نمیشه که هیچ،بلکه یک جریان فراوانی ازثروت وارد زندگیم میشه
استاد خیلی خیلی مونده تامثل شماابراهیم وار عمل کنیم و سلیمان وار از خدا درخواست بدیم
استاد باتک تک سفارشاتون انگارکه شما با یک بُلدُزر یک سد بتونی محکمِ میلگردی از باورهای محدود من خراب میکنی
ونمیدونید که چه ذوق و هیجانی درون ذهن بچه هاتون تواین سایت شکوفا میکنید،
من ایمان و باور دارم که اگه شما تونستید من هم میتونم,اگه شما یک جفت کفش رو به راحتی نمیتونستید بخرید ولی ازوقتی که فراوانی خان نعمت الهی براتون یک چیزه بدیهی شد،تونستید چندینو چندصدتای اون رو بخرید
پس چرا منم نیام این باور رو برای خودم تکرارکنم و درحین داشتن نعمتهای فراوان توزندگیم،مقر شما همیشه متواضع و فروتن باشم و هیچوقت نخوام با داراییم شوآف بدم یا رخ نمایی کنم
منم میام برای خودم ارزش ایجادمیکنم که خداوند همیشه بهتربنهاشو نصیب زندگیم کنه
از دوست خوب،همسرخوب،فرزند خوب،خوراکوپوشاک خوب،خونه وماشین عالی و لوکس
استادجان همه ی وسایلاتون مبارکتون باشه،کلی ذوقو انگیزه درون بچها ایجادمیکنید،کلی جرقه ی ایده های ثروت افرینی تو ذهن منِ نوعی ایجادکردید که به امیده خداوند در زمان مناسب و مکان مناسب به سمت یکی ازاین ایده ها هدایت خواهم شد
استادسوال سختی راجب انتخاب کفشهاتون پرسیدید اونفدر همشون زیبا و باکیفیت بودن که آدم حیفش میاد بگه اون یکی ازون یکی بهترو قشنگتره بنطرم همشون فوق العاده و عالی بودن
و بنظر خودتون واون شناختی از ارزشمندی شما برای هرچیزی دارم اون کفشی بهتره براتون که حتی زمان کمتری برای بستن بندای کفش ببره،و مسلما همون کفش نایکی رو انتخاب میکنید که درکسری ازثانیه بندکفشتون محکم میشه
خیلی خیلی از تموم سفارشاتون لذت بردم و امیدوارم ازتک تک اونها بهترین استفاده رو ببرید و باخوشی و سلامتی ازشون استفاده کنید
درپناه ربالعالمین ثروتمند میسپارمتون
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD753MB49 دقیقه
سلام به نفیسه عزیز
نفیسه جان وقتی کامنتتونو خوندم یاد بچگی های خودم افتادم که منم تو سن شش سالگی یه تحولی تو زندگیم رخ داد
الان که چهل و پنچ سال دارم وقتی به گذشته ام برمی گردم میبینم استارت تغییرات زندگی من مربوط به زمان شش سالگیم هست
منم تو یه خانواده ی متوسط بودم عمویم در یه مطب دندانپزشکی کار میکرد و برای اونا دندونهای مصنوعی درست میکرد یعنی دندان سازی میکرد و با اون دکتر خیلی صمیمی بود طوری که رفت و آمد خانوادگی با اون پزشک داشت که اونا الان تو کانادا زندگی میکنن که خیلی پولدار و با کلاس بودند
منم نوه ی بزرگ خونواده بودم عموم که اون زمان مجرد بود و منو خیلی دوست داشت چندین بار منو با خودش به مطب برده بود و یه بار هم به خونه ی همون آقای دکتر برده بود که یه پسر هم سن من داشت ،من که اون زمان اسباب بازی در حد یکی دو تا داشتم وقتی به اتاق پسرش رفتم و اسباب بازی های انچنانیشو دیدم مثلا قطار بزرگی داشت که روی ریل ها حرکت میکرد من با دیدن اون قطار احساس میکردم که قطار و ریل ها واقعیه و بزرگیش از نظرم جوری بود که حس میکردم کل اتاق و دربرگرفته!
مادر آقای دکتر که خیاط هم بودن، عمه ام پیششون آموزش میدید
عمه ام هم چندباری من رو با خودش به خونه ی اونها برد تا برای من لباس بدوزن، اونجا که بودم طرز برخورد و صحبت کردنشون با همدیگه، آشپزی کردنشون همه و همه منه ۶ ساله رو تحت تاثیر قرار داد
و من هم مثل شما نفیسه ی عزیزم، بعد از برگشت از خونه ی آقای دکتر همش با حال خوبم تجسم میکردم که دقیقا مثل اونا دارم زندگی میکنم در حدی که وقتی با دوستام از آینده صحبت میکردیم من زندگیه آینده ام رو شبیه زندگیه آقای دکتر و خانواده اش توصیف میکردم
هنوزمکه هنوزه وقتی با دوستام صحبت میکنم بهم میگن معصومه هنوزم مثل اونموقع ها از شیک بودن وبا کلاس بودن خوشت میاد؟!😁
همه ی اون ورودی ها تو اون سالها باعث شد که این خواسته به قدری برای من پررنگ باشه که توی زندگیم نمود پیدا بکنند و من به خواسته ام رسیده بودم و توی فامیل و بین دوستام من با کلاس ترین و شیک ترین بودم
زندگیم به سمتی سوق پیدا میکرد که دیده های اون موقع من و خواسته های من برآورده بشن
الان بعد از سال ها خواهر آقای دکتر رو که هیچ از افکار و تجسم های من خبر نداشت بطور اتفاقی توی اینستاگرام پیداشون کردم( که قطعا نمیشه اسمش رو “اتفاقی” گذاشت چون هیچ چیز در جهان اتفاقی نیست) و باهاشون ارتباط دارم و باز هم تحسینشون میکنم
نفیسه جان کامنت زیبات من رو یاد معصومه ی ۶ ساله ی اونموقع ها انداخت و خواستم برات از خاطره ی مشابهم بگم
هرجا که هستی در پناه الله یکتا شاد و سالم و ثروتمند باشی❤️