https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/12/abasmanesh-10.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2021-12-11 06:13:072021-12-12 04:27:43سریال زندگی در بهشت | قسمت 237
298نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام عشقى ترین استاد دنیا سلام به مریم نازنینم و همه دوستان عزیزم
فقط خدا آگاهه که شما دو عزیز با انتشار این فیلم ها چه گسترشى دارین در جهان ایجاد میکنید چه امیدى در دلها ایجاد میکنید میخوام از تجربه خودم بگم تو این مورد
اولین بار که طعم ثروت و فراوانى رفت زیر زبونم سى سال پیش بود وقتى شش سالم بود وقتى عمه ام اومد من و برد خونه دختر عمه هام و یک هفته من تو یه قصر تریبلکس استخر دار که کنار آشپزخونه اش یه سوپر مارکت داشت پر از قفسه هایى مملو از خوراکى هایی که میدونستم از آمریکا اومده
دیدن راننده کراواتى که اونا رو با بهترین ماشین ها میبرد مخصوصا وقتی از سال بعدش خودم پیاده رفتن تا مدرسه تو سرما و گرما رو تجربه کردم این خواسته رو در من ایجاد کرد که منم اون شرایط رو داشته باشم و تجربه اش کردم
اسباب بازى ها و ماشین شارژى که ندیده بودم رفتار بییینظیر و عشق و احترام و ارزشى که براى بچه ها قائل بودن منو عاشق ثروت و ثروتمندا کرد
همیشه توى کنتراست زندگى میکردم از اقوام پدریم که بینهایت ثروتمند و بسیار شریف و خیر بودن که ما خیلییییى کم در حد سالى یکبار باهاشون ارتباط داشتیم و خانواده مادریم که و خودمون که خیلییییى معمولى بودیم و بیشترین ارتباط رو با اونا داشتیم
ولى همون سالى یکبار دیدنشون همون تو عروسى هاشون تو بهترین هتل هاى ایران دیدنشون کار خودش رو کرد که این خواسته در همه ما ایجاد بشه و من و خواهر برادرام هم تو بهترین هتل ها و بهترین سالن هاى تهران مراسم هامون رو بگیریم
چون من دیییدم وقتى تو رختخوابهاى مثل پرقو فروغ دختر عمه ام شکلاتم رو گذاشتم و آب شد خم به ابرو هییییچ کس نیومد چیزى که برعکسش رو اینطرف دیده بودم و از ته قلبم خواستم با این فرکانس افراد باشم و خودم هم همونجورى باشم و الان خودم تمام سعیم رو میکنم آگاهانه که همونجورى باشم و زمانى که آلا لاک سرخابى رو ریخت رو قالیچه ابریشم تبریز اتاقم یاد اون خاطره افتادم و گفتم فداى سرت خاله خدا بهترش رو میده و دیدم که چه معجزه وار اون لکه فجیع پاک شد و بارها شده بچه ها اومدن خونه ام دکورى هاى میلیونى رو شکوندن حواسشون نبوده گفتم فدااااى سرتون
و این وجه من کى بیدار شد زمانى که این ویژى رو در شما دو عزیز هم دیدم و فهمیدم این یک الگوى رفتارى هست که همه ثروتمندا دارن و من باید این ویژگى رو باااید در خودم نهادینه کنم برخلاف چیزى که تو اون کنتراست خانوادگى که داشتم دیده بودم و باهاش بزرگ شده بودم
و من دیدم فقط وقتی ثروتمند باشی میتونی به خاطر اینکه بچه ات حواسش نبوده چیزی رو خراب کرده تحقیرش نکنی و این حس رو ندی به بچه که تو بی ارزشی اون وسیله خیلی ارزشمنده
من دیدم چقدر دختر عمه هام و نوه هاى عمه ام تفریحات سالم داشتن و تو محیط ایزوله بودن و تو کوچه خیابون ولو نبودن و با هرکسى رفت و آمد نکردن و همون باعث شد هم تو ایران و الان توى آمریکا بهترین زندگى رو دارن تجربه میکنن و اکثرشون دکتر هستن و من از ته قلبم خواستم خودم و بچه هام این زندگى رو تجربه کنیم
تضادهایی که بین زندگى خودمون و اقوام پدریم منو به این نقطه رسوند که مطمئن بشم ثروت خیلى خوبه و از فحشا جلوگیرى میکنه و همین باعث شد من به سمت ثروت هل داده بشم و بیش از یک دهه است دارم توش زندگى میکنم
نمیگم خیلى باورهام اوکى هست چون بالاخره من بیشتر با اقوام مادریم زندگى کردم ولى همون ناآگاهانه توحه کردن به زندگى اونا و خوب دونستن ثروت باعث شد من خیلیییییى راحت بوند با ثروتمندا رو تجربه کنم
من دیدم که ثروتمندا چقدر خیر هستن چقدر متواضع هستن چقدر بچه هاى سالم و صالحى دارن و همشون از راه درست به ثروت رسیدن و باعث شد خودم هم دقییییقا با افرادى زندگى کنم که از راه درست به ثروت رسیدن و اکثرشون متواضع هستن
اون زمان که تو عروسى ها میدیدمشون لباساشون رو میدیدم یا اینکه میدیدم نوه هاى عمه ام بهترین لباس ها رو از آمریکا میگرن و میپوشن از ته قلبم این خواسته رو داشتم که منم اونا رو تجربه کنم و الان بیش از یک دهه است که خودم هم بهترین برندهاى لباس و کفش و کیف رو دارم تجربه میکنم و آخرین کفشى که خدا روزیم کرد یه ست کالج و کمربند لویی ویتون بود که تقریبا دوماه پیش برام از آمریکا فرستادن که خیلى برندش رو دوست داشتم تجربه کنم و اونم خدا رو شکر تجربه کردم
زمانى این خواسته بیشتر برام ایجاد شد که تو همون بچگی اونا یکبار لباس هاشون رو آوردن براى ما و ایییینقدر اون لباس ها زیبا بود و اصلا انگار تاحالا استفاده نشده بود انقدر با کیفیت بود و من عااااشق اون لباس ها شدم چون اولین بارم بود همچون لباس هاى با کیفیت و زیبایی میپوشیدم ولى مامانم گفت من اجازه نمیدم بچه هام لباس هاى استفاده شده کسى رو بپوشن خودم نپوشم براشون لباس نو میخرم و همون یکبار شد ولى من همش چشمم دنبال اون کیفیت لباس بود و بچه که بودم میگفتم چرا مامانم نذاشت اونا لباس هاشون رو براى ما بیارن و الان میفهمم همون کار مامانم در ما این احساس لیاقت رو ایجاد کرد که ما سالهااااست هدایت شدیم به تجربه بهترین کیفیت و برند لباس ها رو نو تجربه میکنیم و خودم میتونم بهترین و با کیفیت ترین لباس ها رو بدوزم براى خودم و من دست مادرم رو عاشقانه میبوسم براى اون حرکتش
بوى عطر بییینظیرى که همیشه عمه ام و دخترهاش میدادن که مثه امضاشون منحصر به فرد بود مثه یه گل که با اون بو میشناسیش این خواسته رو در من ایجاد کرد منم همیشه بوى بهترین عطرهاى دنیا رو بدم و سالهاى سال هست که خدا این خواسته منو محقق خیلللللى راحت و من همیشه بهترین برند عطر هاى اورجینال رو استفاده میکنم از جایى که من فکرش رو نمیکردم از آمریکا برام بهترین عطرها و لوازم آرایش رو فرستاده و اون زمانى که من این آرزوها رو داشتم عطر بیک هم نمیتونستم بخرم
من براى اولین بار موز رو خونه اونا دیدم تاحالا تو عمرم ندیده بودم وقتى اولین بار موز رو خوردم اینقدر خوشمزه بود که من روم نمیشد یکى دیگه بردارم به بهانه انداختن پوستش رفتم تو آشپزخونه و توى پوستش رو خوردم و تا سالها بعد از اون هم تو خونه ما نیومد اگر هم اومد براى مهمون بود ولى الان سالهاى سال یکى از بدیهى ترین میوه هایی که وارد زندگى من میشه بدون اینکه بگم به کسى همون موز هست و من از وقتى قانون رو درک کردم آگاهانه مییگم ببین نفیس این موز همونی هست که یه روز انقدر برات خوشمزه بود آرزوت بود خونتون همیشه موز باشه ولى الان ایییینقد راحت و بدیهى مثه آب خوردن این نعمت وارد زندگیت میشه بقه خواسته هات هم همینطور راحت میاد واسه خدا زیتون و ستاره یکیه چون به دوتاش یهجور قسم خورده اجابت خواسته هاى تو براى خدا فرقى نمیکنه
میدونى شیرینى خاطره اون یکهفته زندگى کردن تو نعمت ها و ثروت ایییینقدر برام اهرم رنج و لذت قوى ساخت که من از همون شش سالگى نپذیییییرفتم زندگى معمولى رو داشتن و همون باعث شد من از اون زندگى معمولى بیام تو مدار ثروت با اینکه هییییچى از قانون نمیدونستم ولى همون کانون توجهم همون خوب دونستن ثروت منو هل داد توش و این اهرم هر روز با دیدن این فیلم ها و یه سری تضادها تو ذهنم قوی تر میشه
من تو معمولى ترین نقطه شهر زندگى میکردم و براى اینکه اتاق جدا و مستقل داشته باشم رفته بودم زیر زمین خونه پدریم که توش مارمولک بود و سوسک ولى همیشه تو نقشه هاى معماریم نقشه خونه فروغ رو میکشیدم و اون خونه رویاهام بود و آرزوم بود منم مثه اونا تو منطقه یک تهران زندگى کنم و الان نمیگم دارم تو اون قصر زندگى میکنم ولى خدا هدایتم کرد به یکى از بهترین محله هاى مناطق یک تهران و سالهاست دارم تو آپارتمانى خیلى خوب زندگى میکنم که اینم قطعا روند تکاملیم هست براى رسیدن به اون قصر رویاییم
میخوام بگم من قانون رو نمیدونستم ولى همیشه با شیرینى خاطره اون یک هفته زندگى کردم و مزه اش زیر زبونم رفت و به غیر اونو نتونستم بپذیرم دیگه و ایییینقدر اون خاطره شیرین بود که بهش میگم هفته طلایی عمرم و تا سالهاى بعدم منتظر بودم عمه ام بیاد منو ببره دوباره اون تجربه رو داشته باشم
چند هفته پیش بعد از چند سال تل زدم به یکی از دختر عمه هام تا به گفته شما عمل کنم و افراد موفق تو زمینه دلخواه رو تحسین کنم که یکى از موفقترین نویسنده ها و مترجم هاى کتابهاى روانشناسى موفقیت هست کسى که تو اون یک هفته طلایی عمرم به از همه بیشتر به من عشق بی قیدو شرط داد که همیشه عاااشق شخصیتش بودم و دوست داشتم مثه اون باشم
خیلى جالب میکفت بعد از یکسال موبایل ایرانم رو روشن کردم دنبال یه شماره بودم تو تل زدى و این همزمانى چقدر برام قشنگ بود
و من براى اولین بار به خودش کلامى تحسینش کردم تک تک کتاب هاى ارزشمندى که نوشته بود تک تک موفقیت هاش رو تحسین کردم تواضعش رو تحسین کردم که ایینقدر به مادرش نیکوکار و فروتن بود که وقتى میرفتم خونه عمه ام و ایشون همش تو آشپزخونه مشغول بودن عمه ام با افتخار میگفت خانم دکتر خودش کارگر داره ولى اینجا میاد کارهاى منو میکنه
و من اونجا بود که مطمئن شدم فقط وقتى ثروتمند باشى میتونى احسانا بالوالدین کنى وقتى ثروتمند باشى میتونى به مادرت یه آپارتمان تو بهترین جاى نیاوران بدى که وقتى میای ایران نزدیکتر باشى بتونى برى مادرت رو ببینى با اینکه مادرت خودش داره وقتى ثروتمند باشى میتونى بهترین جواهرات رو هدیه براى مادرت بخرى
و همین کانون توجه ها منو هدایت کرد به مریم شایسته اى که خیلى مثه فرشته اس دختر عمه ام به همون قشنگى مینویسه همونجور عاشقانه داره کمک میکنه به گسترش جهان همونجور شاده همونجور به والدینش نیکوکار هست و بهترین هدایا رو براشون میخره همونجور مثه کودک شاد هست
میدونى استاد شما دو عزیز بزرگترین تغییر رو با این فیلم ها تو زندگیتون براى من ایجاد کردین من همیشه فکر میکردم اگه فرشته فروغ الهه انقدر راحت هست آمریکا رفتن براشون که خیلى راحت رفتن اونجا بچه هاوشن رو به دنیا آوردن مثه آب خوردن هست براشون رفت و آمد به آمریکا اگر تو ثروت غوطه ور هستن براى ارث پدر و ثروت همسرشون نبوده
و تغییر دیگه این بود که دیگهههه فکر نکردم چون فرشته دکترای روانشناسی از امریکا داره بیشتر سالهای عمرش رو اونجا زندگی کرده و کتاب نوشته من حرفی باهاش ندارم چیزی که همیشه وقتی میدیدمش فقط نگاهش میکردم چون اعتماد به نفس صحبت کردن باهاش رو نداشتم احساس میکردم خیلی باید باهاش رسمی صحبت کنم اون دکترا داره از امریکا من فوق دیپلم در صورتی که اصصصلا همچین شخصیتی نداشت و بسییییار متواضع بود ولی عزت نفس پایین من اجازه نداده بود من باهاشون ارتباط نزدیک داشته باشم
و خیلی گرم و صمیمی باهاش صحبت کردم و احساس و عشقی که از بچگی بهش داشتم رو بهش گفتم چیزی که هیییچوقت نتونسته بودم بهش بگم و انگار سبک شدم
من هیچوقت نتوسته بودم از کتابهاى فرشته و الهه استفاده کنم با اینکه برام هدیه داده بودن و من خونده بودمش تو بیست سالگى ولى نتونسته بودم باهاشون ارتباط برقرار کنم با اینکه اونا خیلى دوست داشتن منو و عااااشقم بودن و وقتی بعد از چند سال بهش تل زدم نمیدونى با چه عشقى گفت سلاااام مامان خوبى مااامان و خودش هم از این همزمانى که اتفاق افتاده بود خوشحال بود که موبایلش رو دقیقا زمانى روشن کرده بود بعد از یکسال که من بهش تل زدم
اونا از سال ۶۴ کتابهاى تو زمینه موفقیت رو ترجمه میکردن و مینوشتن و با این قوانین داشتن زندگى میکردن ولى من همه موفقیت هاشون رو ربط داده بودم به ارث پدرشون و شرایط همسرشون و من باااید هدایت میشدم به شما که ببینم و مطمئن بشم بودن تو این شرایط نه ربطى به ارث پدر داشت نه ربطى به همسر
رفتن به آمریکا و زندگى کردن تو این آزادى مالى فققققققط ذهنیه فقط فرکانسه
و این تغییر خیلى بزرگى هست که شما با این فیلم ها دارین در من نوعى ایجاد میکنید و خدا میدونه براى خودم و بقیه چه تغییراتى ایجاد کنه و ازتون بییینهایت سپاسگذارم
اگر من کسی بودم که تونستم بدون استفاده آگاهانه با اون باورهای درب و داغون این ها رو خلق کنم پس فقط خدا میدونه با استفاده آگاهانه از قانون و ترکیبش با توحید قرار هست چه چیزهایی رو خلق کنم
میدونی استاد رویای مهاجرت به آمریکا و بچه دار شدن اونجا چیزی هست که اززهمون بچگی با دیدن دختر عمه هام در من ایجاد شد و من غیر از اونو نپذیرفتم اگر برای اونا شد پس برای منم میشه
حتی هدایت شدنم به شما برای این بود که من همیشه با خودم میگفتم اونا الان تو امریکا چیکار میکنن الان فرشته خوابه من بیدارم انقدر به این چیزا فکر کردم که هدایت شدم به شما به اینکه واقعا فکر کنم از اونا بیشتر از آمریکا اطلاع داشته باشم و جای جایش رو دیده باشم چون به خاطر عزت نفس پایینم و غرورم به خاطر اینکه ندید بدید دیده نشم هیییییچوقت ازشون نپرسیدم اونجا چجوریه ولی وقتی خودشون همیشه از اونجا به نیکی تعریف میکردن ده تا گوش قرض میکردم تا بهتر بشنوم
باااید این حفره رو پرش کنم ولی ایندفعه با توحید
اگر بخوام از کتونى ها بگم من اون اسیکس رنگ و وارنگى رو دوست داشتم و اون پوما لنگه لنگه ان شاالله به شادى بپوشینش باهاش بهترین جاها برید
در مورد اون روغن هم یا روغن زردگاوى هست یا روغن شحم که استاد خیلییییى بینظیره خود من از وقتى از این روغن استفاده میکنم خیلى خوب همون یه ذره خیلییی کم چربى شکم و پهلوم رو از بدنم خارج کرده البته من با یه باور ذهنى خیلى خوب میخورمش و قشنگ غذا رو باهاش چرب میکنم
مریم عزیزم فقط میتونم بگم که الماسهاى کوه نور و دریاى نور لاااایق دستهاى توست براى این فیلم هایى که از خلق آرزوهات انتشار میدى
و خدا رو از ته قلبم شاااکرم که هدایت شدم به آشنایی با شما
خدارو شکر میکنم این دو تا خواسته ام رو گرو نگه داشت تا من با توحید و شما آشنا بشم و این آشنایی این هدایت به شما و درک توحید برام یه دنیااااا ارزش داره
خدارو شکر میکنم بهم شهامت نوشتن از چیزهایی رو میده که یه عمر قایمش میکردم
و خدا هدایتم کرد به این فضا تا با نوشتن شون هم اون پاشنه آشیل که دوست نداشتم کسی بفهمه من در گذشته چه شرایطی داشتم تا تحقیر نشم رو درست کنم هم با انتشارش به بقیه که شاید الان تو اون شرایط باشن کمک کرده باشم و این امید رو تو دلشون زنده کنم که
میتونه ورق زندگیت برررر گرده اگر تو نپذیری همونی که هست رو
واقعاً خودم هم وقتی ردپای قانون و خلق آرزوهام رو مرور کردم و تازه درک کردم که ریشه این نعمتها تو زندگیم از کدوم عملکردم طبق قانون بوده
وقتی به الگوهای بینظیر مثه عمه و دختر عمه هام رسیدم دوست داشتم عمه ام در قید حیات بود و میرفتم و در آغوش میکشیدمش و تحسینش میکردم که اینقدر پاک و سالم و ثروتمند مثه ملکه زندگی کرد و تحسینش میکردم به خاطر دخترهاش و داشتن همچین فرزندانی که هم خودشون عااااالی زندگی میکنن هم کمک میکنن به اینکه افراد بهتر زندگی کنن
دلم میخواست میرفتم از ته قلبم فرشته رو درآغوش میکشیدم به همین دلیل بهش تل زدم و از حسم بهش گفتم
و اون حس سبکی رو تجربه کردم خداروشکر
امیدوارم هممون تو این جاده الهی پر از عشق و نعمت همواره رو به جلو در حرکت باشیم
واقعاً تحسینتون میکنم اییینقدر زیبا پارراگراف بندی رو رعایت میکنید و منظم و مرتب مینویسید
واقعا سپاسگزارم که اینقدر قشنگ دیتیلی و با جزئیات همیشه کامنت میذارین و انقدر قشنگ به نکات مثبت توجه میکنید و زیبا مینویسید واقعا ارزشمنده این دقت نظرتون
عاااااشقتم سپاسگزارم از پاسخ پر مهر و عشقی که نوشتی
منم تحسینت میکنم برای این تغییرات شخصیتی فوق العاده و عزت نفسی که در خودت ایجاد کردی و همیشه از خوندن کامنت هات و دیدن رشد روز افزون و موفقیت هایی که عاشقانه مینویسی بسیار لذت میبرم
هاجری که به واسطه ایمانش امیدش و حساب نکردن و تکیه نکردن روی حتی بهترین مرد دنیا ابراهیم
برای همون ایاک نعبد و ایاک نستعین چشمه زمزم وسط بیابون زیر پای خودش و بچه اش جوشید
میدونی بهار من بهای کار فیزیکی برای داشتن نعمتها و ثروت توی زندگیم انجام ندادم
خدا یه پدر عااااشق بهم داد که همیییشه بهم میگفت تا آخر عمرم نوکریت رو میکنم دوست داری کار کنی درس بخون تخصص داشته باش بعد وارد بازار کار بشو من نمیخوام دخترم برای پول بره زیر دست و حرف بشنوه از کسی و همیشه تمااااام تلاشش رو برای ما کرده و بههههترین جهیزیه رو بهمون داده چیزایی داد که خودش تجربه اش نکرده بود
و هنوزم همونقدر عاااشقه که میگه هروقت برگردی قدمت روی چشم منه تا آخر عمرم نوکریت رو میکنم
هنوزم همونقدر عاشقه که وقتی میرم خونه اش میخواد آب تو دل من تکون نخوره
هنوزم همونقدر عاااشقه که میخواد کل جهان رو زیرو کنه ولی نفیسه اش شاد باشه و آرامش داشته باشه هنوزم همونقدر عاشقه که یه تضاد میاد تو زندگی نفیسه اش انقدر مثه یعقوب غصه میخوره که کارش به عمل قلب میکشه و من عااااااشق این پدرم و میخوام همه چیزهای خوب دنیا رو به پاش بریزم و میخوام کل جهان رو زیر و رو کنم که همیشه بابام منو شاد ببینه حتی تو تضادهام
من یه همسر داشتم و دارم که کل سالها میگفت اگه بدبخت ترین مرد عالم بشم میرم تو اسنپ کار میکنم ولی تو نباید برای پول تو خیابون بدویی و بخوای وایسی اندازه کسی رو بگیری براش لباس بدوزی
کاری به درستی و غلطی باورشون ندارم
میخوام بگم هم پدرم هم همسرم مأمور الهی بودن که به من بفهمونن کار فیزیکی منو به ثروت و نعمت نمیرسونه و من الان میفهمم
ولی میدونی بهار من حتی میدونم بهای خوابیدن روی تخت پنجاه شصت میلیونیم رو کجا به خدا پرداخت کردم میدونم چه ایمان و عمل صالحی هزینه کردم که خیلییییی راحت خدا منو تو این تخت خوابوند البته الان میدونم قبل از اینکه قانون رو بدونم فکر میکردم همسرم برام گرفته ولی وقتی استاد حرف از بها زد و اومدم تک تک نعمت هایی که تو زندگیم دارم رو بررسی کردم دیدم برای تک تکش از خود من به تنهایی بها گرفته بعد این نعمتها رو به دست همسرم یا پدرم بهم داده و تازه دارم معنی آیه هر خیری بهتون برسه از طرف منه رو درک میکنم
تازه میفهمم بما قدمت ایدیهم یعنی چی
و بهاش فققققط تقوا بوده یه کنترل نفس بوده یه اسماعیل قربانی کردن بوده که برای من با توجه به شرایطم گفته شده و من انجامش دادم
از خدا میخوام کمکم کنه بهم شهامت بیشتری بده برای نوشتن چون گفتم بهت که خود افشایی میخواد نوشتن و گفتن و این یکی از بزرررررگترین پاشنه آشیل های زندگی منه که باید بیشتر واردش بشم بیشتر با گذشته ام در صلح قرار بگیرم و راحت تر بنویسم و بگم ازش
همیییشه تحسین میکردم علی دایی رو که انقدر قشنگ از اولین روز دانشگاهش انقدر راحت میگفت که آستین کتش کوتاه بوده
همیییشه تحسین میکنم استاد رو که انققققدر قشنگ خود افشایی میکنه از گذشته اش
همیییشه تحسین میکنم همسرم رو که انققققدر قشنگ از خاطرات دوران زندگیش تو کمبود ها رو راحت و با اعتماد به نفس میگه
من تماااام آدمهای موفق جهان رو که انقدر قشنگ از تجربه های به ظاهر نازیبا و زندگی تو کمبودها رو انقدر قشنگ و راحت میگن و افتخار میکنن کاری که من هییییچوقت نتونسته بودم انجام بدم و همش قایمش میکردم چون نظر بقیه برام مهم بود و دوس داشتم همه فکر کنن من از اول خیلیییی داشتم و هیچ کمبودی نداشتم و ندارم نخورده نبودم
میدونی بها این چیزهایی که نوشتم رو من به هییییچکس نگفته بودم اینهمه سال تازه چندوقت پیش خاطره موز رو برای خواهرام تعریف کردم و چقدر خندیدیم با هم و مسخره ام کردن توی پوست موز رو خوردم ولی دیگه واسم مهم نبود
خداروشکر میکنم برای اینکه هدایتم میکنه
و من بااااید درستش کنم این پاشنه آشیل رو
راستی توی جواب قدم اول جلسه هفت یه پاسخ دادم بهت فکر کنم نخوندی شاید بهت کمک کنه
وااااقعا تحسینت میکنم عزیزم که اینقدر قشنگ شروع میکنی به رفتن به دل غلبه بر باورهای کمبود
میدونی یکی از آزمون های الهی همین نقص اموال هست و صلوات و رحمت الهی فقط مشمول حال کسایی میشه که تو اون لحظه ها میتونن ذهنشون رو کنترل کنه
من نتیجه این فدای سرت رو خیلی دیدم هم تو زندگی خودم هم زندگی خواهر همسرم وقتی گوشی دورطلا و جواهرش دزد زد گفت فدای سرم و سریع حالش رو خوب کرد و خدا به دست همسرش دوباره چند وقت بعد لنگه همون رو براش فرستاد
وقتی یه شب میخواست منو برسونه و من اصلاً یاد محدودیت رفت آمد و جریمه نبودم اصلاً یک کلام هم نگفت جریمه میشم عااااااشقانه خودش منو رسوند و وقتی یادم اوفتاد که 500 تومن جریمه اشه گفت فدای سرت و از ته قلبش میگف
وقتی پسرش ماشین صفر کیلومتر رو میماله به در و همسرش سریع واکنش نشون میده ولی نازی میخنده و تازه برای اینکه به فرزندش احساس گناه نده نازش میکنه میگه حواسش نبود و به کل جهان اعلام میکنه بچه هام ارزشمندن منو به این درک رسوند که چرا بیشتر ماشین در اختیار نازی هست و همسرش عاشقانه با اسنپ و مترو میره چون هیچ نگرانی بابت ماشین نداره هر اتفاقی بیوفته میگه فدای سرم فدای سرت و جهان هم بهترش رو بهش میده
و من همیشه تحسین میکنم این احساس ارزشمندیش رو نوش جونش باشه برای این احساس لیاقتش
چقققدر اسم دختر نازنینت یاس رو دوست داشتم خیلی زیبا بود عزیزم تحسینت میکنم این حسن سلیقه ات برای انتخاب اسم رو
خدا تو قرآن در مورد مهاجرت مورد،بعد از جدایی،و بعد از ازدواج وعده های غنی شدن داده البته به شرط استقامت ورزیدن و توحید عملی
و من واااقعا اینو تجربه کردم و دیدم تو زندگی آدمهایی که مهاجرت کردن یا جدا شدن یا ازدواج کردن مسیر درست رو ادامه دادن و بوم بوم خدا درهای نعمت و فضل و رحمتش رو به روشون باز کرده به قول استاد ممکنه روزهایی داشته باشه سخخخخت ولی به شیرینی پاداش هاش می ارزه
مثه زایمان که یه روزهایی ممکنه اذیت بشی ولی یه تولد خواسته رو تجربه میکنی و اون لحظه خیلیییی رویاییه
مطمئن باش در اجابت درخواست هات تو این مسیر قرار گرفتی ولی به قول قرآن کسانی که گفتن پرودگار ما الله است ثم استقاموا
میدونی این درک ثم استقاموا خیلیییی مهمه
ما دوست دارم لا خوف و لا یحزنون رو تجربه کنیم ولی ثم استقاموا تو بخش توحید هست که ما رو به نقطه لا خوف و لا یحزنون و پاداش ها میرسونه
نمیدونم با چه واژه اى صدات کنم که بدونى پیش خدا چه جایگاهى دارى
الان که دارم اینو برات مینویسم از طریق عزیزى که تا بحال منو ندیده حتى باهام صحبت هم نکرده بخش دوم هدیه هام رو هم دریافت کردم نمیدونم یادت هست یا نه ایشون دوست همسرم هستن که آمریکا زندگى میکنن و همینجور عشقى بدون اینکه کسى بهش بگه خودش گفته بود میخوام براى همسرت با سلیقه خودم هدیه بفرستم و اون ست کالج و کمربند ارزشمند لویی ویتون رو فرستاد و چند روز پیش هم که خودشون اومدن یه کیف لویی ویتون زیباى ست همون کالج و یه کالج دیگه فندى واسم آوردن و چند دقیقه قبل از نوشتن این هدیه الهى ارزشمند رو دریافت کردم
میبینى آرزو از وقتى رفتم تو دل ترسم از مردها اینجورى عاشقانه همشون دستهاى خدا شدن که قشنگترین نعمتهاى الهى رو برام بفرستن خدا قلبهاشون رو بهم نرم کرده بدون اینکه منو دیده باشن حتی و من دارم تمام تلاشم رو میکنم اینا رو از فضل و رحمت الهی ببینم که هر خیری بهم برسه از طرف خودشه
دیروز وقتى پیغامت رو خوندم که از بشارت الهى نوشته بودى از اتفاق خاص نوشته بودى فقط اشک سپاسگزارى ریختم و چند بار دوست داشتم از ذوقم به خاطر اون معجزه همون لحظه برات بنویسم ولی نشونه اومد جمعه میخواستم با یه حال خوبتر پاسخ رو جواب بدم منتظر یه نشونه بودم امروز نشونه از طرفى ذوق هم داشتم بهت بگم که چقدر همون دیر پاسخ دادنت هم یه همزمانى عالى بود که به قول خودت خدا دستت رو بند کرده بود واقعیت بعد از ظهر از ذوقم برات نوشتم ولی پاکش کردم و گفتم میخوام تو حال بهتری این رو بنویسم از دیشب دارم میرقصم آرزو
آخه میدونى کامنت تو دقیقا در بهترین زمان ممکن به دستم رسید دیروز بعد از ظهر با اینکه شما دیشبش نوشته بودی ولی دیروز بعد از ظهر دستم رسید و دقیقا یه اتفاق خاص برام اوفتاده بود یه معجزه
دیروز صبح آرزو خدا بهم جون دوباره داد به یه تضادى برخوردم یه افت فشار وحشتناک رو تجربه کردم به حدى که وقتى خودم رو به سختى به حموم رسوندم دیگه حتى جون تو پاهام نبود که از روى توالت فرنگى بلند شم
بیشتر از دوساله با خودم متعهد شدم اجازه ندم کسى منو تو شرایط نا مناسب ببینه گفتم میمیرم ولى این میل به اینکه بقیه براى دلسوزى کنن رو از وجودم پاک میکنم میمیرم ولى دیگه لذت نمیبرم خودم رو مریض و ضعیف نشون بدم تا همسرم دلش بسوزه و بهم محبت کنه میمیرم ولى اجازه نمیدم کسى بخواد دلش برام بسوزه و بخواد بهم رحم کنه میمرم ولى از اینکه برم بیمارستان نیکان بسترى بشم لذت نمیبرم دیگه تا از مدار بیمارى خارج بشم
تو این سه سال خدا رو شکر یه سلامتى عاااالى رو تجربه کردم به حدى که دیگه حتى زمان قاعدگى هم مسکن استفاده نکردم دیگه و این بزرگترین و اولین نتیجه و پاداش الهى من بود
دیروز همسرم خونه بود وقتى من اینجورى شدم وقتى تو اون لحظه اى که احساس میکردم الان جون از تنم خارج میشه و نجواى ذهنم میگفت با همون صداى بیجونت صداش کن و بگو بیاد ببرتت بیمارستان ولى من خفه اش کردم و فقط خدا رو صدا میزدم گفتم خدایا من هیییچ کس رو به غیر از تو ندارم
متعهد شدم یه زن قوى باشم من نمیپذیرم ضعیف بودن رو تو باید بهم کمک کنى بهم جون بده میدونى آرزو خدا جون تو پاهام شد تو اون لحظه که بهش پناه بردم گفتم بمیرم هم نمیخوام کسى تو این حال بیاد دستم رو بگیره و من دوباره لذت ببرم از بیمار بودن که بقیه بهم دلسوزى کنن
از ته قلبم صداش کردم گفتم من بدون تو هیچم کمکم کن خیلى باهاش صحبت کردم نجوا میگفت الان میمیرى صداش کن ولى من به خدا گفتم خدا تو کمکم کن نمیدونى آرزو چطور جون تو پاهام شد بلند شدم رفتم آب عسل درست کردم و خدا رو شکر کردم وقتى اوفتادم زمین همسرم منو ندید و سریع خودمو بلند کردم که من. تو اون حال نبینه و به زور آب عسل خوردم چشمام سیاهى میرفت ولى گفتم نفیس باید یه زن قوى باشى باید رو پاى خودت بودن رو تمرین کنى
دفعه دوم که رفتم آب عسل بخورم تو آشپزخونه بود تماااام سعیم رو کردم مثه یه زن قدرتمند و ملکه رد بشم از جلوش ولى از صورتم متوجه شد حالم رو ولى هرچى پرسید گفتم خوبم گفت داغونى گفتم خوبم آخه آرزو من بااااید یه زن با عزت نفس و قدرتمند باشم که به هییییچ مردى وابسته نباشه به هیچ مردى تکیه نکنه
تو اون لحظه تمااام سعیم رو کردم مثه این چند وقت مثه ملکه راه رفتنم رو کنار نذارم تو همون حال هم همونجور که استاد تو عزت نفس گفت راه رفتم
رفتم خودم رو دوباره تو حموم در رو بستم و هرچقدر همسرم گفت بیا ببرمت بیمارستان گفتم خوبم نمیام و فقط از خدا کمک خواستم و باهاش صحبت کردم و بهش گفتم من به هیچ کس به غیر تو پناه نمیبرم من از بینارستان نیکان رفتن دیییییگه لذت نمیبرم بمیرم
نمیدونى آرزو هدایتم کرد خدا که شهد انگور بخورم و اصلا انگار آب رو ریختم رو آتیش و چقققققدر خدا رو شکر کردم تونستم روى عهدم بمونم خدا هم بهم جون دوباره داد
آرزو من واقعا دیروز مرده زنده کردن خدا رو تجربه کردم الان که فکر میکنم حسش خوب بود چون بیشتر کافى بودنش رو متوجه شدم
بیشتر فهمیدم همه چیز میشود همه کس را به خودم خیلى سخت گرفتم ولى ارزشش رو داشت
ارزش تجربه این معجزه رو داشت من اجازه ندادم کسى بیاد دستم رو بگیره بلندم کنه تو بدترین شرایطم و احساس کردم یه مدار خیلى خوب رفتم بالا مثه یه شوک بود مثه تحربه یه زایمان بود که انگار همه اون میل به بیمار بودن براى اینکه همسرم دلش برام بسوزه از وجودم خارج شد
امتحان سختى بود مخصوصا وقتى نجوا میگفت ببین با این حال رهات کرد تو خونه رفت و من باید میتونستم تو اون لحظه ذهنم رو سریع کنترل کنم چون من همینو میخوام که هیچ مردى نخواد از من حمایت کنه من حمایت خدا رو میخوام فققققط تا بتونم یه زن قدرتمند و شجاع باشم
وقتى حالم جا اومد رفتم براى جایزه براى خودم یه میگو پلوى بوشهرى درست کردم و با عشق خودم براى این متعهد بودنم به خودم جایزه دادم و دیشب و امروز همش رقصیدم که بهم جون داد برام معجزه کرد با اینکه دلم میخواست بخوابم ولی گفتم نفیس پاشو برقص برای این معجزات الهی
و بعد به دل یه ترس دیگه ام رفتم و اقدام عملى هدایتى برداشتم و بعد از ظهر از تو اون پیغام رو دریافت کردم
آرزو نمیدونى چه حسى داشتم چهقدر کیف کردم که اینقدر قشنگ خدا سریع نشونه میفرسته برام با دستهاى یه فرشته پاک و مقدس براى همین میگم نمیدونم چى بهت بگم تا جایگاهت رو پیش خدا بدونى
وقتى گفتم بوى خدا میدى دیدم عطرى رو زدم که پارسال به خدا گفتم عشق من تویی خودت برام هدیه ولنتاین بفرست من از هیچ مردى توقع ندارم و از دست دوست همسرم عطر برند خودش به اسم موسى اسماعیل پور که داده بود اسپانسرش فرانسه براش زده بود رو برام فرستاد که آرزو به قدرى این عطر بیییییینظیره که وااااقعا بوى خدا میده براى من بوى بهشت میده و برام از همه عطر شانل ها و تام فورد و و ….که استفاده کردم ارزشمند تره
میبینى آرزو همه مردا دستهاى خدا شدن بهم خیر برسونن بى منت با عشق و نمیدونى وقتى همسرم تل زد از طرف من ازش تشکر کنه چقدر خوشحال بود و باعث افتخارش میدونست که این هدیه رو با عشق به من تقدیم کرده
و من چقققدر خدا رو سپاسگزارى کردم که از حایی که حساب نمیکنم بهم روزى میده و چقدر ایشون رو تحسین کردم براى این برندسازى بینظیرش براى این عطر فوق العاده خوشبو با موندگارى بییینظیرش که وااااقعا بوى بهشت میده به قول تو بوى خدا میده
خدا رو شاکرم آرزو یه روزى آرزوى داشتن بهترین برند ها رو داشتم و با چه آرزوى داشتن ست لویى ویتون که برام نماد ثروته رو داشتم و خدا این آرزوم رو خیلیییییی راحت محقق کرد و روزى رو فرستاد دنبالم برندها رو میفرسته دنبالم
یه روز آرزوى داشتن یه کالج رو داشتم الان کالج هام داره کلکسیونى از بهترین برندها میشه خدایا شکرت
میدونى آرزو باید بیشتر وارد این پاشنه آشیلم بشم چون ویژگى افراد موفق اینه که خیلى راحت و با افتخار وقتى پروانه میشن از دوران کرم ابریشم بودنشون صحبت میکنن و این امید الهى رو به بقیه هم میدن که میشه ورق زندگیت برگرده
الان کیف و کالج جلوی چشممه و چقدر براش ذوق کردم و بوسش کردم و براش ذوق کردم و دیگه احساس نکردم الان ندید بدیدم
عااااشقتم مثه همیشه که با عشق برام مینویسى روى ماهت رو میبوسم بهترینم و برات عشق الهى آرزومندم 💖💖💖
به نام تنها ابر قدرت حاکم بر جهان هستى
رویاها و آرزوها دست یافتنى هستن
سلام عشقى ترین استاد دنیا سلام به مریم نازنینم و همه دوستان عزیزم
فقط خدا آگاهه که شما دو عزیز با انتشار این فیلم ها چه گسترشى دارین در جهان ایجاد میکنید چه امیدى در دلها ایجاد میکنید میخوام از تجربه خودم بگم تو این مورد
اولین بار که طعم ثروت و فراوانى رفت زیر زبونم سى سال پیش بود وقتى شش سالم بود وقتى عمه ام اومد من و برد خونه دختر عمه هام و یک هفته من تو یه قصر تریبلکس استخر دار که کنار آشپزخونه اش یه سوپر مارکت داشت پر از قفسه هایى مملو از خوراکى هایی که میدونستم از آمریکا اومده
دیدن راننده کراواتى که اونا رو با بهترین ماشین ها میبرد مخصوصا وقتی از سال بعدش خودم پیاده رفتن تا مدرسه تو سرما و گرما رو تجربه کردم این خواسته رو در من ایجاد کرد که منم اون شرایط رو داشته باشم و تجربه اش کردم
اسباب بازى ها و ماشین شارژى که ندیده بودم رفتار بییینظیر و عشق و احترام و ارزشى که براى بچه ها قائل بودن منو عاشق ثروت و ثروتمندا کرد
همیشه توى کنتراست زندگى میکردم از اقوام پدریم که بینهایت ثروتمند و بسیار شریف و خیر بودن که ما خیلییییى کم در حد سالى یکبار باهاشون ارتباط داشتیم و خانواده مادریم که و خودمون که خیلییییى معمولى بودیم و بیشترین ارتباط رو با اونا داشتیم
ولى همون سالى یکبار دیدنشون همون تو عروسى هاشون تو بهترین هتل هاى ایران دیدنشون کار خودش رو کرد که این خواسته در همه ما ایجاد بشه و من و خواهر برادرام هم تو بهترین هتل ها و بهترین سالن هاى تهران مراسم هامون رو بگیریم
چون من دیییدم وقتى تو رختخوابهاى مثل پرقو فروغ دختر عمه ام شکلاتم رو گذاشتم و آب شد خم به ابرو هییییچ کس نیومد چیزى که برعکسش رو اینطرف دیده بودم و از ته قلبم خواستم با این فرکانس افراد باشم و خودم هم همونجورى باشم و الان خودم تمام سعیم رو میکنم آگاهانه که همونجورى باشم و زمانى که آلا لاک سرخابى رو ریخت رو قالیچه ابریشم تبریز اتاقم یاد اون خاطره افتادم و گفتم فداى سرت خاله خدا بهترش رو میده و دیدم که چه معجزه وار اون لکه فجیع پاک شد و بارها شده بچه ها اومدن خونه ام دکورى هاى میلیونى رو شکوندن حواسشون نبوده گفتم فدااااى سرتون
و این وجه من کى بیدار شد زمانى که این ویژى رو در شما دو عزیز هم دیدم و فهمیدم این یک الگوى رفتارى هست که همه ثروتمندا دارن و من باید این ویژگى رو باااید در خودم نهادینه کنم برخلاف چیزى که تو اون کنتراست خانوادگى که داشتم دیده بودم و باهاش بزرگ شده بودم
و من دیدم فقط وقتی ثروتمند باشی میتونی به خاطر اینکه بچه ات حواسش نبوده چیزی رو خراب کرده تحقیرش نکنی و این حس رو ندی به بچه که تو بی ارزشی اون وسیله خیلی ارزشمنده
من دیدم چقدر دختر عمه هام و نوه هاى عمه ام تفریحات سالم داشتن و تو محیط ایزوله بودن و تو کوچه خیابون ولو نبودن و با هرکسى رفت و آمد نکردن و همون باعث شد هم تو ایران و الان توى آمریکا بهترین زندگى رو دارن تجربه میکنن و اکثرشون دکتر هستن و من از ته قلبم خواستم خودم و بچه هام این زندگى رو تجربه کنیم
تضادهایی که بین زندگى خودمون و اقوام پدریم منو به این نقطه رسوند که مطمئن بشم ثروت خیلى خوبه و از فحشا جلوگیرى میکنه و همین باعث شد من به سمت ثروت هل داده بشم و بیش از یک دهه است دارم توش زندگى میکنم
نمیگم خیلى باورهام اوکى هست چون بالاخره من بیشتر با اقوام مادریم زندگى کردم ولى همون ناآگاهانه توحه کردن به زندگى اونا و خوب دونستن ثروت باعث شد من خیلیییییى راحت بوند با ثروتمندا رو تجربه کنم
من دیدم که ثروتمندا چقدر خیر هستن چقدر متواضع هستن چقدر بچه هاى سالم و صالحى دارن و همشون از راه درست به ثروت رسیدن و باعث شد خودم هم دقییییقا با افرادى زندگى کنم که از راه درست به ثروت رسیدن و اکثرشون متواضع هستن
اون زمان که تو عروسى ها میدیدمشون لباساشون رو میدیدم یا اینکه میدیدم نوه هاى عمه ام بهترین لباس ها رو از آمریکا میگرن و میپوشن از ته قلبم این خواسته رو داشتم که منم اونا رو تجربه کنم و الان بیش از یک دهه است که خودم هم بهترین برندهاى لباس و کفش و کیف رو دارم تجربه میکنم و آخرین کفشى که خدا روزیم کرد یه ست کالج و کمربند لویی ویتون بود که تقریبا دوماه پیش برام از آمریکا فرستادن که خیلى برندش رو دوست داشتم تجربه کنم و اونم خدا رو شکر تجربه کردم
زمانى این خواسته بیشتر برام ایجاد شد که تو همون بچگی اونا یکبار لباس هاشون رو آوردن براى ما و ایییینقدر اون لباس ها زیبا بود و اصلا انگار تاحالا استفاده نشده بود انقدر با کیفیت بود و من عااااشق اون لباس ها شدم چون اولین بارم بود همچون لباس هاى با کیفیت و زیبایی میپوشیدم ولى مامانم گفت من اجازه نمیدم بچه هام لباس هاى استفاده شده کسى رو بپوشن خودم نپوشم براشون لباس نو میخرم و همون یکبار شد ولى من همش چشمم دنبال اون کیفیت لباس بود و بچه که بودم میگفتم چرا مامانم نذاشت اونا لباس هاشون رو براى ما بیارن و الان میفهمم همون کار مامانم در ما این احساس لیاقت رو ایجاد کرد که ما سالهااااست هدایت شدیم به تجربه بهترین کیفیت و برند لباس ها رو نو تجربه میکنیم و خودم میتونم بهترین و با کیفیت ترین لباس ها رو بدوزم براى خودم و من دست مادرم رو عاشقانه میبوسم براى اون حرکتش
بوى عطر بییینظیرى که همیشه عمه ام و دخترهاش میدادن که مثه امضاشون منحصر به فرد بود مثه یه گل که با اون بو میشناسیش این خواسته رو در من ایجاد کرد منم همیشه بوى بهترین عطرهاى دنیا رو بدم و سالهاى سال هست که خدا این خواسته منو محقق خیلللللى راحت و من همیشه بهترین برند عطر هاى اورجینال رو استفاده میکنم از جایى که من فکرش رو نمیکردم از آمریکا برام بهترین عطرها و لوازم آرایش رو فرستاده و اون زمانى که من این آرزوها رو داشتم عطر بیک هم نمیتونستم بخرم
من براى اولین بار موز رو خونه اونا دیدم تاحالا تو عمرم ندیده بودم وقتى اولین بار موز رو خوردم اینقدر خوشمزه بود که من روم نمیشد یکى دیگه بردارم به بهانه انداختن پوستش رفتم تو آشپزخونه و توى پوستش رو خوردم و تا سالها بعد از اون هم تو خونه ما نیومد اگر هم اومد براى مهمون بود ولى الان سالهاى سال یکى از بدیهى ترین میوه هایی که وارد زندگى من میشه بدون اینکه بگم به کسى همون موز هست و من از وقتى قانون رو درک کردم آگاهانه مییگم ببین نفیس این موز همونی هست که یه روز انقدر برات خوشمزه بود آرزوت بود خونتون همیشه موز باشه ولى الان ایییینقد راحت و بدیهى مثه آب خوردن این نعمت وارد زندگیت میشه بقه خواسته هات هم همینطور راحت میاد واسه خدا زیتون و ستاره یکیه چون به دوتاش یهجور قسم خورده اجابت خواسته هاى تو براى خدا فرقى نمیکنه
میدونى شیرینى خاطره اون یکهفته زندگى کردن تو نعمت ها و ثروت ایییینقدر برام اهرم رنج و لذت قوى ساخت که من از همون شش سالگى نپذیییییرفتم زندگى معمولى رو داشتن و همون باعث شد من از اون زندگى معمولى بیام تو مدار ثروت با اینکه هییییچى از قانون نمیدونستم ولى همون کانون توجهم همون خوب دونستن ثروت منو هل داد توش و این اهرم هر روز با دیدن این فیلم ها و یه سری تضادها تو ذهنم قوی تر میشه
من تو معمولى ترین نقطه شهر زندگى میکردم و براى اینکه اتاق جدا و مستقل داشته باشم رفته بودم زیر زمین خونه پدریم که توش مارمولک بود و سوسک ولى همیشه تو نقشه هاى معماریم نقشه خونه فروغ رو میکشیدم و اون خونه رویاهام بود و آرزوم بود منم مثه اونا تو منطقه یک تهران زندگى کنم و الان نمیگم دارم تو اون قصر زندگى میکنم ولى خدا هدایتم کرد به یکى از بهترین محله هاى مناطق یک تهران و سالهاست دارم تو آپارتمانى خیلى خوب زندگى میکنم که اینم قطعا روند تکاملیم هست براى رسیدن به اون قصر رویاییم
میخوام بگم من قانون رو نمیدونستم ولى همیشه با شیرینى خاطره اون یک هفته زندگى کردم و مزه اش زیر زبونم رفت و به غیر اونو نتونستم بپذیرم دیگه و ایییینقدر اون خاطره شیرین بود که بهش میگم هفته طلایی عمرم و تا سالهاى بعدم منتظر بودم عمه ام بیاد منو ببره دوباره اون تجربه رو داشته باشم
چند هفته پیش بعد از چند سال تل زدم به یکی از دختر عمه هام تا به گفته شما عمل کنم و افراد موفق تو زمینه دلخواه رو تحسین کنم که یکى از موفقترین نویسنده ها و مترجم هاى کتابهاى روانشناسى موفقیت هست کسى که تو اون یک هفته طلایی عمرم به از همه بیشتر به من عشق بی قیدو شرط داد که همیشه عاااشق شخصیتش بودم و دوست داشتم مثه اون باشم
خیلى جالب میکفت بعد از یکسال موبایل ایرانم رو روشن کردم دنبال یه شماره بودم تو تل زدى و این همزمانى چقدر برام قشنگ بود
و من براى اولین بار به خودش کلامى تحسینش کردم تک تک کتاب هاى ارزشمندى که نوشته بود تک تک موفقیت هاش رو تحسین کردم تواضعش رو تحسین کردم که ایینقدر به مادرش نیکوکار و فروتن بود که وقتى میرفتم خونه عمه ام و ایشون همش تو آشپزخونه مشغول بودن عمه ام با افتخار میگفت خانم دکتر خودش کارگر داره ولى اینجا میاد کارهاى منو میکنه
و من اونجا بود که مطمئن شدم فقط وقتى ثروتمند باشى میتونى احسانا بالوالدین کنى وقتى ثروتمند باشى میتونى به مادرت یه آپارتمان تو بهترین جاى نیاوران بدى که وقتى میای ایران نزدیکتر باشى بتونى برى مادرت رو ببینى با اینکه مادرت خودش داره وقتى ثروتمند باشى میتونى بهترین جواهرات رو هدیه براى مادرت بخرى
و همین کانون توجه ها منو هدایت کرد به مریم شایسته اى که خیلى مثه فرشته اس دختر عمه ام به همون قشنگى مینویسه همونجور عاشقانه داره کمک میکنه به گسترش جهان همونجور شاده همونجور به والدینش نیکوکار هست و بهترین هدایا رو براشون میخره همونجور مثه کودک شاد هست
میدونى استاد شما دو عزیز بزرگترین تغییر رو با این فیلم ها تو زندگیتون براى من ایجاد کردین من همیشه فکر میکردم اگه فرشته فروغ الهه انقدر راحت هست آمریکا رفتن براشون که خیلى راحت رفتن اونجا بچه هاوشن رو به دنیا آوردن مثه آب خوردن هست براشون رفت و آمد به آمریکا اگر تو ثروت غوطه ور هستن براى ارث پدر و ثروت همسرشون نبوده
و تغییر دیگه این بود که دیگهههه فکر نکردم چون فرشته دکترای روانشناسی از امریکا داره بیشتر سالهای عمرش رو اونجا زندگی کرده و کتاب نوشته من حرفی باهاش ندارم چیزی که همیشه وقتی میدیدمش فقط نگاهش میکردم چون اعتماد به نفس صحبت کردن باهاش رو نداشتم احساس میکردم خیلی باید باهاش رسمی صحبت کنم اون دکترا داره از امریکا من فوق دیپلم در صورتی که اصصصلا همچین شخصیتی نداشت و بسییییار متواضع بود ولی عزت نفس پایین من اجازه نداده بود من باهاشون ارتباط نزدیک داشته باشم
و خیلی گرم و صمیمی باهاش صحبت کردم و احساس و عشقی که از بچگی بهش داشتم رو بهش گفتم چیزی که هیییچوقت نتونسته بودم بهش بگم و انگار سبک شدم
من هیچوقت نتوسته بودم از کتابهاى فرشته و الهه استفاده کنم با اینکه برام هدیه داده بودن و من خونده بودمش تو بیست سالگى ولى نتونسته بودم باهاشون ارتباط برقرار کنم با اینکه اونا خیلى دوست داشتن منو و عااااشقم بودن و وقتی بعد از چند سال بهش تل زدم نمیدونى با چه عشقى گفت سلاااام مامان خوبى مااامان و خودش هم از این همزمانى که اتفاق افتاده بود خوشحال بود که موبایلش رو دقیقا زمانى روشن کرده بود بعد از یکسال که من بهش تل زدم
اونا از سال ۶۴ کتابهاى تو زمینه موفقیت رو ترجمه میکردن و مینوشتن و با این قوانین داشتن زندگى میکردن ولى من همه موفقیت هاشون رو ربط داده بودم به ارث پدرشون و شرایط همسرشون و من باااید هدایت میشدم به شما که ببینم و مطمئن بشم بودن تو این شرایط نه ربطى به ارث پدر داشت نه ربطى به همسر
رفتن به آمریکا و زندگى کردن تو این آزادى مالى فققققققط ذهنیه فقط فرکانسه
و این تغییر خیلى بزرگى هست که شما با این فیلم ها دارین در من نوعى ایجاد میکنید و خدا میدونه براى خودم و بقیه چه تغییراتى ایجاد کنه و ازتون بییینهایت سپاسگذارم
اگر من کسی بودم که تونستم بدون استفاده آگاهانه با اون باورهای درب و داغون این ها رو خلق کنم پس فقط خدا میدونه با استفاده آگاهانه از قانون و ترکیبش با توحید قرار هست چه چیزهایی رو خلق کنم
میدونی استاد رویای مهاجرت به آمریکا و بچه دار شدن اونجا چیزی هست که اززهمون بچگی با دیدن دختر عمه هام در من ایجاد شد و من غیر از اونو نپذیرفتم اگر برای اونا شد پس برای منم میشه
حتی هدایت شدنم به شما برای این بود که من همیشه با خودم میگفتم اونا الان تو امریکا چیکار میکنن الان فرشته خوابه من بیدارم انقدر به این چیزا فکر کردم که هدایت شدم به شما به اینکه واقعا فکر کنم از اونا بیشتر از آمریکا اطلاع داشته باشم و جای جایش رو دیده باشم چون به خاطر عزت نفس پایینم و غرورم به خاطر اینکه ندید بدید دیده نشم هیییییچوقت ازشون نپرسیدم اونجا چجوریه ولی وقتی خودشون همیشه از اونجا به نیکی تعریف میکردن ده تا گوش قرض میکردم تا بهتر بشنوم
باااید این حفره رو پرش کنم ولی ایندفعه با توحید
اگر بخوام از کتونى ها بگم من اون اسیکس رنگ و وارنگى رو دوست داشتم و اون پوما لنگه لنگه ان شاالله به شادى بپوشینش باهاش بهترین جاها برید
در مورد اون روغن هم یا روغن زردگاوى هست یا روغن شحم که استاد خیلییییى بینظیره خود من از وقتى از این روغن استفاده میکنم خیلى خوب همون یه ذره خیلییی کم چربى شکم و پهلوم رو از بدنم خارج کرده البته من با یه باور ذهنى خیلى خوب میخورمش و قشنگ غذا رو باهاش چرب میکنم
مریم عزیزم فقط میتونم بگم که الماسهاى کوه نور و دریاى نور لاااایق دستهاى توست براى این فیلم هایى که از خلق آرزوهات انتشار میدى
و خدا رو از ته قلبم شاااکرم که هدایت شدم به آشنایی با شما
خدارو شکر میکنم این دو تا خواسته ام رو گرو نگه داشت تا من با توحید و شما آشنا بشم و این آشنایی این هدایت به شما و درک توحید برام یه دنیااااا ارزش داره
سلام خدیجه نازنینم
سپاسگزارم از لطف و محبتت
خدارو شکر میکنم بهم شهامت نوشتن از چیزهایی رو میده که یه عمر قایمش میکردم
و خدا هدایتم کرد به این فضا تا با نوشتن شون هم اون پاشنه آشیل که دوست نداشتم کسی بفهمه من در گذشته چه شرایطی داشتم تا تحقیر نشم رو درست کنم هم با انتشارش به بقیه که شاید الان تو اون شرایط باشن کمک کرده باشم و این امید رو تو دلشون زنده کنم که
میتونه ورق زندگیت برررر گرده اگر تو نپذیری همونی که هست رو
برای تو بهترین بهترین ها رو آرزومندم💐💐💐
سلام لیلای نازنینم
سپاسگزارم از پاسخ پر از مهر و عشقتون
واقعاً خودم هم وقتی ردپای قانون و خلق آرزوهام رو مرور کردم و تازه درک کردم که ریشه این نعمتها تو زندگیم از کدوم عملکردم طبق قانون بوده
وقتی به الگوهای بینظیر مثه عمه و دختر عمه هام رسیدم دوست داشتم عمه ام در قید حیات بود و میرفتم و در آغوش میکشیدمش و تحسینش میکردم که اینقدر پاک و سالم و ثروتمند مثه ملکه زندگی کرد و تحسینش میکردم به خاطر دخترهاش و داشتن همچین فرزندانی که هم خودشون عااااالی زندگی میکنن هم کمک میکنن به اینکه افراد بهتر زندگی کنن
دلم میخواست میرفتم از ته قلبم فرشته رو درآغوش میکشیدم به همین دلیل بهش تل زدم و از حسم بهش گفتم
و اون حس سبکی رو تجربه کردم خداروشکر
امیدوارم هممون تو این جاده الهی پر از عشق و نعمت همواره رو به جلو در حرکت باشیم
برای تو دختر زیبا ،بهترین ها رو آرزومندم💝💝💝
سلام حمیده عزیزم
واقعاً تحسینتون میکنم اییینقدر زیبا پارراگراف بندی رو رعایت میکنید و منظم و مرتب مینویسید
واقعا سپاسگزارم که اینقدر قشنگ دیتیلی و با جزئیات همیشه کامنت میذارین و انقدر قشنگ به نکات مثبت توجه میکنید و زیبا مینویسید واقعا ارزشمنده این دقت نظرتون
براتون از الله وهاب بهترین ها رو آرزومندم💝💝💝
سلام زهرای نازنینم
سپاسگزارم از پاسخ پر از عشق و مهر و لطف و محبتت
خدارو شاکرم که داریم گوهرهای وجودمون رو پیدا میکنیم
خدارو شاکرم که تو این فضا با هم داریم روی احساس لیاقت و ارزشمندیمون کار میکنیم و یاد میگیرم ما از هییییچ کس پایین تر نیستیم
ما ارزشمندترین و لایقترین هستیم چون انا للههستیم
میدونی یکی از قشششنگترین حسهای جهان برای من اینه که میشنوم یه خانم لیاقت ها و ارزشهاش رو پیدا کرده
و وقتی تو کامنت نوشته بودی که داری اینو در وجودت گسترش میدی و نتیجه هاش رو هم نوشته بودی خیلیییی کیف کردم و تحسینت کردم
و این قشششششنگترین اتفاق زندگی یک زن هست
برای تو بهترین بهترین ها رو آرزومندم💝💝💝
سلام زینب عزیزم
عاااااشقتم سپاسگزارم از پاسخ پر مهر و عشقی که نوشتی
منم تحسینت میکنم برای این تغییرات شخصیتی فوق العاده و عزت نفسی که در خودت ایجاد کردی و همیشه از خوندن کامنت هات و دیدن رشد روز افزون و موفقیت هایی که عاشقانه مینویسی بسیار لذت میبرم
برای تو بهترین بهترین ها رو آرزومندم💐💐💐
سلام بهار نازنینم
وقتی نوشتی با دختر نازنینت هستی یاد هاجر اوفتادم
هاجری که به واسطه ایمانش امیدش و حساب نکردن و تکیه نکردن روی حتی بهترین مرد دنیا ابراهیم
برای همون ایاک نعبد و ایاک نستعین چشمه زمزم وسط بیابون زیر پای خودش و بچه اش جوشید
میدونی بهار من بهای کار فیزیکی برای داشتن نعمتها و ثروت توی زندگیم انجام ندادم
خدا یه پدر عااااشق بهم داد که همیییشه بهم میگفت تا آخر عمرم نوکریت رو میکنم دوست داری کار کنی درس بخون تخصص داشته باش بعد وارد بازار کار بشو من نمیخوام دخترم برای پول بره زیر دست و حرف بشنوه از کسی و همیشه تمااااام تلاشش رو برای ما کرده و بههههترین جهیزیه رو بهمون داده چیزایی داد که خودش تجربه اش نکرده بود
و هنوزم همونقدر عاااشقه که میگه هروقت برگردی قدمت روی چشم منه تا آخر عمرم نوکریت رو میکنم
هنوزم همونقدر عاشقه که وقتی میرم خونه اش میخواد آب تو دل من تکون نخوره
هنوزم همونقدر عاااشقه که میخواد کل جهان رو زیرو کنه ولی نفیسه اش شاد باشه و آرامش داشته باشه هنوزم همونقدر عاشقه که یه تضاد میاد تو زندگی نفیسه اش انقدر مثه یعقوب غصه میخوره که کارش به عمل قلب میکشه و من عااااااشق این پدرم و میخوام همه چیزهای خوب دنیا رو به پاش بریزم و میخوام کل جهان رو زیر و رو کنم که همیشه بابام منو شاد ببینه حتی تو تضادهام
من یه همسر داشتم و دارم که کل سالها میگفت اگه بدبخت ترین مرد عالم بشم میرم تو اسنپ کار میکنم ولی تو نباید برای پول تو خیابون بدویی و بخوای وایسی اندازه کسی رو بگیری براش لباس بدوزی
کاری به درستی و غلطی باورشون ندارم
میخوام بگم هم پدرم هم همسرم مأمور الهی بودن که به من بفهمونن کار فیزیکی منو به ثروت و نعمت نمیرسونه و من الان میفهمم
ولی میدونی بهار من حتی میدونم بهای خوابیدن روی تخت پنجاه شصت میلیونیم رو کجا به خدا پرداخت کردم میدونم چه ایمان و عمل صالحی هزینه کردم که خیلییییی راحت خدا منو تو این تخت خوابوند البته الان میدونم قبل از اینکه قانون رو بدونم فکر میکردم همسرم برام گرفته ولی وقتی استاد حرف از بها زد و اومدم تک تک نعمت هایی که تو زندگیم دارم رو بررسی کردم دیدم برای تک تکش از خود من به تنهایی بها گرفته بعد این نعمتها رو به دست همسرم یا پدرم بهم داده و تازه دارم معنی آیه هر خیری بهتون برسه از طرف منه رو درک میکنم
تازه میفهمم بما قدمت ایدیهم یعنی چی
و بهاش فققققط تقوا بوده یه کنترل نفس بوده یه اسماعیل قربانی کردن بوده که برای من با توجه به شرایطم گفته شده و من انجامش دادم
از خدا میخوام کمکم کنه بهم شهامت بیشتری بده برای نوشتن چون گفتم بهت که خود افشایی میخواد نوشتن و گفتن و این یکی از بزرررررگترین پاشنه آشیل های زندگی منه که باید بیشتر واردش بشم بیشتر با گذشته ام در صلح قرار بگیرم و راحت تر بنویسم و بگم ازش
همیییشه تحسین میکردم علی دایی رو که انقدر قشنگ از اولین روز دانشگاهش انقدر راحت میگفت که آستین کتش کوتاه بوده
همیییشه تحسین میکنم استاد رو که انققققدر قشنگ خود افشایی میکنه از گذشته اش
همیییشه تحسین میکنم همسرم رو که انققققدر قشنگ از خاطرات دوران زندگیش تو کمبود ها رو راحت و با اعتماد به نفس میگه
من تماااام آدمهای موفق جهان رو که انقدر قشنگ از تجربه های به ظاهر نازیبا و زندگی تو کمبودها رو انقدر قشنگ و راحت میگن و افتخار میکنن کاری که من هییییچوقت نتونسته بودم انجام بدم و همش قایمش میکردم چون نظر بقیه برام مهم بود و دوس داشتم همه فکر کنن من از اول خیلیییی داشتم و هیچ کمبودی نداشتم و ندارم نخورده نبودم
میدونی بها این چیزهایی که نوشتم رو من به هییییچکس نگفته بودم اینهمه سال تازه چندوقت پیش خاطره موز رو برای خواهرام تعریف کردم و چقدر خندیدیم با هم و مسخره ام کردن توی پوست موز رو خوردم ولی دیگه واسم مهم نبود
خداروشکر میکنم برای اینکه هدایتم میکنه
و من بااااید درستش کنم این پاشنه آشیل رو
راستی توی جواب قدم اول جلسه هفت یه پاسخ دادم بهت فکر کنم نخوندی شاید بهت کمک کنه
برای تو بهترین بهترین ها رو آرزومندم 💝💝💝
سلام بهار نازنینم
وااااقعا تحسینت میکنم عزیزم که اینقدر قشنگ شروع میکنی به رفتن به دل غلبه بر باورهای کمبود
میدونی یکی از آزمون های الهی همین نقص اموال هست و صلوات و رحمت الهی فقط مشمول حال کسایی میشه که تو اون لحظه ها میتونن ذهنشون رو کنترل کنه
من نتیجه این فدای سرت رو خیلی دیدم هم تو زندگی خودم هم زندگی خواهر همسرم وقتی گوشی دورطلا و جواهرش دزد زد گفت فدای سرم و سریع حالش رو خوب کرد و خدا به دست همسرش دوباره چند وقت بعد لنگه همون رو براش فرستاد
وقتی یه شب میخواست منو برسونه و من اصلاً یاد محدودیت رفت آمد و جریمه نبودم اصلاً یک کلام هم نگفت جریمه میشم عااااااشقانه خودش منو رسوند و وقتی یادم اوفتاد که 500 تومن جریمه اشه گفت فدای سرت و از ته قلبش میگف
وقتی پسرش ماشین صفر کیلومتر رو میماله به در و همسرش سریع واکنش نشون میده ولی نازی میخنده و تازه برای اینکه به فرزندش احساس گناه نده نازش میکنه میگه حواسش نبود و به کل جهان اعلام میکنه بچه هام ارزشمندن منو به این درک رسوند که چرا بیشتر ماشین در اختیار نازی هست و همسرش عاشقانه با اسنپ و مترو میره چون هیچ نگرانی بابت ماشین نداره هر اتفاقی بیوفته میگه فدای سرم فدای سرت و جهان هم بهترش رو بهش میده
و من همیشه تحسین میکنم این احساس ارزشمندیش رو نوش جونش باشه برای این احساس لیاقتش
چقققدر اسم دختر نازنینت یاس رو دوست داشتم خیلی زیبا بود عزیزم تحسینت میکنم این حسن سلیقه ات برای انتخاب اسم رو
خدا تو قرآن در مورد مهاجرت مورد،بعد از جدایی،و بعد از ازدواج وعده های غنی شدن داده البته به شرط استقامت ورزیدن و توحید عملی
و من واااقعا اینو تجربه کردم و دیدم تو زندگی آدمهایی که مهاجرت کردن یا جدا شدن یا ازدواج کردن مسیر درست رو ادامه دادن و بوم بوم خدا درهای نعمت و فضل و رحمتش رو به روشون باز کرده به قول استاد ممکنه روزهایی داشته باشه سخخخخت ولی به شیرینی پاداش هاش می ارزه
مثه زایمان که یه روزهایی ممکنه اذیت بشی ولی یه تولد خواسته رو تجربه میکنی و اون لحظه خیلیییی رویاییه
مطمئن باش در اجابت درخواست هات تو این مسیر قرار گرفتی ولی به قول قرآن کسانی که گفتن پرودگار ما الله است ثم استقاموا
میدونی این درک ثم استقاموا خیلیییی مهمه
ما دوست دارم لا خوف و لا یحزنون رو تجربه کنیم ولی ثم استقاموا تو بخش توحید هست که ما رو به نقطه لا خوف و لا یحزنون و پاداش ها میرسونه
از خدا برات ایمان توکل و امید هاجری آرزومندم💞💞💞
سلام معصومه عزیزم
عاااااشقتم سپاسگزارم ازتون که خاطرات شیرین و زیبای کودکیتون رو نوشتین و من چقققدر لذت بردم و تحسینتون کردم
تحسینتون میکنم که رویاتون رو خلق کردین
چقدر قشنگه تولد رویاهای کودکی خدارو شاکرم که به ما این قدرت رو داده که رویاهامون رو خلق کنیم
برای شما نازنین بهترین ها رو آرزومندم💝💝💝
سلام فرشته الهى پاک و زیباى من
نمیدونم با چه واژه اى صدات کنم که بدونى پیش خدا چه جایگاهى دارى
الان که دارم اینو برات مینویسم از طریق عزیزى که تا بحال منو ندیده حتى باهام صحبت هم نکرده بخش دوم هدیه هام رو هم دریافت کردم نمیدونم یادت هست یا نه ایشون دوست همسرم هستن که آمریکا زندگى میکنن و همینجور عشقى بدون اینکه کسى بهش بگه خودش گفته بود میخوام براى همسرت با سلیقه خودم هدیه بفرستم و اون ست کالج و کمربند ارزشمند لویی ویتون رو فرستاد و چند روز پیش هم که خودشون اومدن یه کیف لویی ویتون زیباى ست همون کالج و یه کالج دیگه فندى واسم آوردن و چند دقیقه قبل از نوشتن این هدیه الهى ارزشمند رو دریافت کردم
میبینى آرزو از وقتى رفتم تو دل ترسم از مردها اینجورى عاشقانه همشون دستهاى خدا شدن که قشنگترین نعمتهاى الهى رو برام بفرستن خدا قلبهاشون رو بهم نرم کرده بدون اینکه منو دیده باشن حتی و من دارم تمام تلاشم رو میکنم اینا رو از فضل و رحمت الهی ببینم که هر خیری بهم برسه از طرف خودشه
دیروز وقتى پیغامت رو خوندم که از بشارت الهى نوشته بودى از اتفاق خاص نوشته بودى فقط اشک سپاسگزارى ریختم و چند بار دوست داشتم از ذوقم به خاطر اون معجزه همون لحظه برات بنویسم ولی نشونه اومد جمعه میخواستم با یه حال خوبتر پاسخ رو جواب بدم منتظر یه نشونه بودم امروز نشونه از طرفى ذوق هم داشتم بهت بگم که چقدر همون دیر پاسخ دادنت هم یه همزمانى عالى بود که به قول خودت خدا دستت رو بند کرده بود واقعیت بعد از ظهر از ذوقم برات نوشتم ولی پاکش کردم و گفتم میخوام تو حال بهتری این رو بنویسم از دیشب دارم میرقصم آرزو
آخه میدونى کامنت تو دقیقا در بهترین زمان ممکن به دستم رسید دیروز بعد از ظهر با اینکه شما دیشبش نوشته بودی ولی دیروز بعد از ظهر دستم رسید و دقیقا یه اتفاق خاص برام اوفتاده بود یه معجزه
دیروز صبح آرزو خدا بهم جون دوباره داد به یه تضادى برخوردم یه افت فشار وحشتناک رو تجربه کردم به حدى که وقتى خودم رو به سختى به حموم رسوندم دیگه حتى جون تو پاهام نبود که از روى توالت فرنگى بلند شم
بیشتر از دوساله با خودم متعهد شدم اجازه ندم کسى منو تو شرایط نا مناسب ببینه گفتم میمیرم ولى این میل به اینکه بقیه براى دلسوزى کنن رو از وجودم پاک میکنم میمیرم ولى دیگه لذت نمیبرم خودم رو مریض و ضعیف نشون بدم تا همسرم دلش بسوزه و بهم محبت کنه میمیرم ولى اجازه نمیدم کسى بخواد دلش برام بسوزه و بخواد بهم رحم کنه میمرم ولى از اینکه برم بیمارستان نیکان بسترى بشم لذت نمیبرم دیگه تا از مدار بیمارى خارج بشم
تو این سه سال خدا رو شکر یه سلامتى عاااالى رو تجربه کردم به حدى که دیگه حتى زمان قاعدگى هم مسکن استفاده نکردم دیگه و این بزرگترین و اولین نتیجه و پاداش الهى من بود
دیروز همسرم خونه بود وقتى من اینجورى شدم وقتى تو اون لحظه اى که احساس میکردم الان جون از تنم خارج میشه و نجواى ذهنم میگفت با همون صداى بیجونت صداش کن و بگو بیاد ببرتت بیمارستان ولى من خفه اش کردم و فقط خدا رو صدا میزدم گفتم خدایا من هیییچ کس رو به غیر از تو ندارم
متعهد شدم یه زن قوى باشم من نمیپذیرم ضعیف بودن رو تو باید بهم کمک کنى بهم جون بده میدونى آرزو خدا جون تو پاهام شد تو اون لحظه که بهش پناه بردم گفتم بمیرم هم نمیخوام کسى تو این حال بیاد دستم رو بگیره و من دوباره لذت ببرم از بیمار بودن که بقیه بهم دلسوزى کنن
از ته قلبم صداش کردم گفتم من بدون تو هیچم کمکم کن خیلى باهاش صحبت کردم نجوا میگفت الان میمیرى صداش کن ولى من به خدا گفتم خدا تو کمکم کن نمیدونى آرزو چطور جون تو پاهام شد بلند شدم رفتم آب عسل درست کردم و خدا رو شکر کردم وقتى اوفتادم زمین همسرم منو ندید و سریع خودمو بلند کردم که من. تو اون حال نبینه و به زور آب عسل خوردم چشمام سیاهى میرفت ولى گفتم نفیس باید یه زن قوى باشى باید رو پاى خودت بودن رو تمرین کنى
دفعه دوم که رفتم آب عسل بخورم تو آشپزخونه بود تماااام سعیم رو کردم مثه یه زن قدرتمند و ملکه رد بشم از جلوش ولى از صورتم متوجه شد حالم رو ولى هرچى پرسید گفتم خوبم گفت داغونى گفتم خوبم آخه آرزو من بااااید یه زن با عزت نفس و قدرتمند باشم که به هییییچ مردى وابسته نباشه به هیچ مردى تکیه نکنه
تو اون لحظه تمااام سعیم رو کردم مثه این چند وقت مثه ملکه راه رفتنم رو کنار نذارم تو همون حال هم همونجور که استاد تو عزت نفس گفت راه رفتم
رفتم خودم رو دوباره تو حموم در رو بستم و هرچقدر همسرم گفت بیا ببرمت بیمارستان گفتم خوبم نمیام و فقط از خدا کمک خواستم و باهاش صحبت کردم و بهش گفتم من به هیچ کس به غیر تو پناه نمیبرم من از بینارستان نیکان رفتن دیییییگه لذت نمیبرم بمیرم
نمیدونى آرزو هدایتم کرد خدا که شهد انگور بخورم و اصلا انگار آب رو ریختم رو آتیش و چقققققدر خدا رو شکر کردم تونستم روى عهدم بمونم خدا هم بهم جون دوباره داد
آرزو من واقعا دیروز مرده زنده کردن خدا رو تجربه کردم الان که فکر میکنم حسش خوب بود چون بیشتر کافى بودنش رو متوجه شدم
بیشتر فهمیدم همه چیز میشود همه کس را به خودم خیلى سخت گرفتم ولى ارزشش رو داشت
ارزش تجربه این معجزه رو داشت من اجازه ندادم کسى بیاد دستم رو بگیره بلندم کنه تو بدترین شرایطم و احساس کردم یه مدار خیلى خوب رفتم بالا مثه یه شوک بود مثه تحربه یه زایمان بود که انگار همه اون میل به بیمار بودن براى اینکه همسرم دلش برام بسوزه از وجودم خارج شد
امتحان سختى بود مخصوصا وقتى نجوا میگفت ببین با این حال رهات کرد تو خونه رفت و من باید میتونستم تو اون لحظه ذهنم رو سریع کنترل کنم چون من همینو میخوام که هیچ مردى نخواد از من حمایت کنه من حمایت خدا رو میخوام فققققط تا بتونم یه زن قدرتمند و شجاع باشم
وقتى حالم جا اومد رفتم براى جایزه براى خودم یه میگو پلوى بوشهرى درست کردم و با عشق خودم براى این متعهد بودنم به خودم جایزه دادم و دیشب و امروز همش رقصیدم که بهم جون داد برام معجزه کرد با اینکه دلم میخواست بخوابم ولی گفتم نفیس پاشو برقص برای این معجزات الهی
و بعد به دل یه ترس دیگه ام رفتم و اقدام عملى هدایتى برداشتم و بعد از ظهر از تو اون پیغام رو دریافت کردم
آرزو نمیدونى چه حسى داشتم چهقدر کیف کردم که اینقدر قشنگ خدا سریع نشونه میفرسته برام با دستهاى یه فرشته پاک و مقدس براى همین میگم نمیدونم چى بهت بگم تا جایگاهت رو پیش خدا بدونى
وقتى گفتم بوى خدا میدى دیدم عطرى رو زدم که پارسال به خدا گفتم عشق من تویی خودت برام هدیه ولنتاین بفرست من از هیچ مردى توقع ندارم و از دست دوست همسرم عطر برند خودش به اسم موسى اسماعیل پور که داده بود اسپانسرش فرانسه براش زده بود رو برام فرستاد که آرزو به قدرى این عطر بیییییینظیره که وااااقعا بوى خدا میده براى من بوى بهشت میده و برام از همه عطر شانل ها و تام فورد و و ….که استفاده کردم ارزشمند تره
میبینى آرزو همه مردا دستهاى خدا شدن بهم خیر برسونن بى منت با عشق و نمیدونى وقتى همسرم تل زد از طرف من ازش تشکر کنه چقدر خوشحال بود و باعث افتخارش میدونست که این هدیه رو با عشق به من تقدیم کرده
و من چقققدر خدا رو سپاسگزارى کردم که از حایی که حساب نمیکنم بهم روزى میده و چقدر ایشون رو تحسین کردم براى این برندسازى بینظیرش براى این عطر فوق العاده خوشبو با موندگارى بییینظیرش که وااااقعا بوى بهشت میده به قول تو بوى خدا میده
خدا رو شاکرم آرزو یه روزى آرزوى داشتن بهترین برند ها رو داشتم و با چه آرزوى داشتن ست لویى ویتون که برام نماد ثروته رو داشتم و خدا این آرزوم رو خیلیییییی راحت محقق کرد و روزى رو فرستاد دنبالم برندها رو میفرسته دنبالم
یه روز آرزوى داشتن یه کالج رو داشتم الان کالج هام داره کلکسیونى از بهترین برندها میشه خدایا شکرت
میدونى آرزو باید بیشتر وارد این پاشنه آشیلم بشم چون ویژگى افراد موفق اینه که خیلى راحت و با افتخار وقتى پروانه میشن از دوران کرم ابریشم بودنشون صحبت میکنن و این امید الهى رو به بقیه هم میدن که میشه ورق زندگیت برگرده
الان کیف و کالج جلوی چشممه و چقدر براش ذوق کردم و بوسش کردم و براش ذوق کردم و دیگه احساس نکردم الان ندید بدیدم
عااااشقتم مثه همیشه که با عشق برام مینویسى روى ماهت رو میبوسم بهترینم و برات عشق الهى آرزومندم 💖💖💖