دیدگاه زیبا و تأثیرگزار صفا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
بِسمِ اللّهِ الرّحْمٰنِ الرَّحیم
سپاسگزاره خداوندم که فرصت دوباره دیدنِ سریال پربرکت و پراز درس رو به من داد تا ازآگاهیهای ناب این سریال دوباره برخورداربشم
سلام و درود بی انتها به دواستاد همیشه فعال و همیشه پایدار در مسیره خان نعمت الهی و همیشه آماده برای اجرای ایده های خلاقانه و گرفتن نتیجه های متفاوت در هر موقعیت از زندگیشون
و سلام به تمامی دوستان عزیز و بامحبت درمسیره انعمت علیهم
به امیدخداوند وباتوکل بر یادونام او پروژه ی کاریِ درکارگاه شروع میشه با درج صفحه ی چوبی به عنوان قاب و رنگ کردنش توسط مریم جان و اماده کردن صفحه ی چوبی برای دستگاه لِیت توسط استاد زبردست
من عاشق ایده های خلاقانه ی شما هستم که هرچیزی تابه الان اجرا کردید یک ایده ی متفاوت ازبقیه بوده و یک نتیجه ی متفاوت تر ازبقیه…
وقتی که باورت این باشه که خداوند خدای ایده های خلاقانست اون وقته که به خداوند اجازه میدی ایده هایی بهت الهام کنه که خیلی متفاوت تر از بقیه ی ایده ها نتیجه بهت میده
خدایاشکرت امروز قراره که جای باغچه ها هم عوض بشه و بخاطر شرایط بعضی از بذرهای سبزیجات باید جایی براشون انتخاب بشه که بهترین شرایط برای نورپردازی اونها توسط خورشید خانوم بشه
خیلی جالبه حتی خلق و خوی بذرای گیاهی هم شبیه ماآدما میمونه که بعضی هاشون برای رشدشون نیازه که تو آفتاب باشن و بعضی هاشون خیلی نیازی به نور زیاد ندارن
خیلی ازما آدما هم باذهن منطقیمون اصرار براین داریم که تواون شرایطی که قبلا زندگی میکردیم برای همیشه اون شرایط رو ادامه بدیم،درصورتیکه ممکنه باتغییره شرایط روحیمون اونمحیط و اون منطقه دیگه باما سازگارنباشه و بنابراین باید طبق شرایط روحیمون شرایط محیطمون هم تغییرکنه که درکنارش کلی مزایای دیگه برای رشدوپیشرفتمون داشته باشه
دقیقا مثل جابجایی باغچه که علاوه براینکه برای رشد بذرها این جابجایی مفیده،مزایای زیادی درکنارش برای بانوی مزرعه و مردِ مزرعه و اون نمای زیبایی که به جلوی کلبه ی چوبی میده داره خدایاشکرت
خدایاشکرت امروز لَری جان که یکی از بی نظیرترین دستان خداوند برای کمک رسانی به استاد هستن اومدن که کارگاه رو چل چراغونی کنن،چقدر تو بی نظیری که تواین سن انقدر قهرمانانه از پسِ هرکاری برمیایی
وقتیکه باورت این باشه که در کل جهان آدمهای مهربون و وفاداری هستن همیشه وهمه جا به کمک تو میشتابند،مهم نیست که پیرباشه یاجوون
تحسین میکنم این آدم دوست داشتنی رو که بدون هیچ توقع و انتظاری تاحالا بی اندازه به استادجان کمک کرده،ازیک برادر و ازیک فامیل نزدیک به تو نزدیکتر و مهربونتر خدایاشکرت.
ای جانم به این بره های نازنین بااون اسمای خوشگلشون که اینقدر آرومن،اینقدر بهشون مهربونی کردید که حالا اونا اومدن مهربونیشونو به شمانشون بدن و بگن ما شما رو نمیبینیم دلواپس میشیم اومدیم جویای حالتون بشیم
یک ایده ی خلاقانه ی دیگه که استاد خیلی متفاوت تر از همه دوباره ایده اجرامیکنه که درکناراون ایده لذت هم ببره
چه ترکیب فوق العاده ای از کدنویسی ایده میتونی بسازی که درکناراجرای ایدت لذت نهایی رو هم ببری
واون چیزی نیست جز نصب فایر پیتِ قابل انتقال به هرجای مزرعه و گذاشتن یک چای داغ صحرایی آتیشی روی اون،درعین حال که میتونی مسئلت رو که همون سوزوندن کُنده درختای مانع رفتو آمد رو بااون آتیش داغ ازبین ببری
خدایاشکرت چه آتش زیبایی شده و اون قوری زیبای صحرایی چه چای لذیذی شده باشه توسط دستان بی نظیر مریم بانو،نوشجانتون
چه فوتِ میلواکیی هم میکنه این آتش زیبارو خدایاشکرت،درزمان کوتاه بارسوندن یک اکسیژن هیولا کل ریشه رو این دستگاهِ فوتگر ازبین میبره
اون مورچه مهندسا هم نقشه معماریِ ماهرشون هم در دل این کنده درخت نمایان شد
خدایاشکرت به یک نتیجه ی مطلوب برای انتقال باغچه ها رسیدیم و بهترین جای مناسب برای نورپردازی به کل بذروگیاهامون خواهدبود
فک کنم غواص مهربونمونم اومده درون بچه رو پیداکنهای جونم چه باحال سرشو تکون میده خدای من
خدارو شکر بعداز مدتها مسئله ی اساسی کارگاه که همون ناودون بود داره حل میشه،یک تیم فعال و بی نظیر دارن کارشون رو به بهترین نحو ممکن انجام میدن
تحسین میکنم تیمِ کاریِ بروبچِ امریکایی رو که همیشه باامکانات کامل و بدون نقص به محل کار میرن،چه قدر برام این کانتینر جالب بود که باتجهیزات کامل و برنامه ی کاریشون رو هم نوشته بودن
و اون نوشته هم برام خیلی جالب بود ایستادن درمقابل پرچم و زانو زدن درمقابل صلیب
تحسین میکنم اون انرژی فوق العادشون رو که با پخش یک موزیک به خودشون انگیزه ی کارکردن میدن
خدایاشکرت ببین چقدر فراوانیِ باران تو فلوریدا زیاده که برای هر ناودونی توهر سمت چهار تا هدایتگر داره نصب میشه که بارون به سمت جنگل روانه بشه
عجب سیستم هیولایی داخل کانتیتربود،که به اندازه هرساختمونی ناودون جِنِریت میکنه و تمام مسائلی که درگذشته با نصب ناودونای تیکه تیکه بارون نشتی میداد الان بایک دستگاه قابل حمل که میتونه یک ناودون یک دست به صورت شیک ومجلسی بهت تحویل بده همه چیز حل وفصل شد
خدایاشکرت کلی تجهیزات داخل کارگاه انجام شد،از نصب قفسه،از نصب پرژکتورای هیولا،و الان به امیده خدا ناودونیهاهم نصب شدن و قراره یک نظم و انضباط خوبی به کارگاه داده بشه
یک فن خفن هم استاد خریده که همیشه هوای کارگاه عالی باشه برای انجام پروژه های هیولا به امیده خدا
وقتی که براین باور باشی که زندگیت هربار به سمت فراوانی و بهبود بهتر پیش میره،اون وقت بااون فراوانیی که روانه ی زندگیت میشه میتونی همه ی مسائل زندگیت رو بهبود بدی
فراوانیِ پولی،ارامش،سلامتی و عشق که همه ی اینها بهم گره خوردن و وقتیکه همشون رو باهم تو زندگیت بخوایی اون وقت میتونی راحت به مسائل زندگیت بپردازی
اگه پوله زیاد داشته باشی ولی سلامتی نباشه نمیتونی به مسائلت بپردازی،اگه سلامتی باشه پول نباشه بازم گیری که چطور مسئلت رو حل کنی
اگه پول باشه آرامش نباشه،به هیچ ایده ی کارسازی هدایت نمیشی،و اگه آرامش باشه و پول نباشه،به هرایده ای هدایت بشی مسئلت حل نخواهد شد
اما اگه همه اینارو بخوایی و براین باورباشی که میتونی همه رو یکجا داشته باشی
اون وقت مسیره زندگی برات مثل یک روده جاری روون پیش میره،و وقتی سلامت باشی،ارامش داشته باشی،ثروت بی نهایت داشته باشی راهکار مسائل و اجرای اونها مثل یک آب خوردن برات پیش میره
خدایاشکرت الان مریم جان و استاد اومدن برای واکسن زدن فاز سوم مادرنا،ان شالله در سلامتی کامل به سرببرید
اوننوشته برام جالب بود که داروساز در دسترسه که باخوشحالی هرسؤالی که درمورد داروهاتون دارید رو پاسخ میده
و خیلی جالبه که میشه یک داروسازی رو انتخاب کنی که درمورد داروها باهاش مشورت کنی
چقدر واقعا همه ی ادما تو فلوریدا مهربونن هرکجا که میری فقط باادمای مهربون و بایک محیط اروم مقابل میشی.
ای جانم به اون سینگل مام که باتکوندنش طوفان به پامیکنه
خدایاشکرت یک همزمانیی شد تا مریم جان از دستگاهِ رپِ ناودونِ تولید به مصرف برامون فیلم بگیرن،مریم جان شما همیشه درزمان مناسب و مکان مناسب هدایت میشید برای گرفتن تصاویر فوق العاده و جالب
اون اقای مهربون هم که توضیحات لازم رو برای دستگاه رپ ناودون دادن،درحین انجام دادن عالیِ وظیفشون بهتم میگه که چطوری این دستگاه کارمیکنه خدایاشکرت
وقتی که تو باخودت در صلح باشی باادمایی هم در هرشرایطی برخورد میکنی که اوناهم باخودشون درصلحن،و من این روواضح از زبان تصاویر درسریال پر برکت بهشتی میبینم
که این استادان عزیز اونقدر باخودشون در صلحن که فقط ادمای مهربون باهاشون برخوردمیکنه
و در اخرهم تایادم نرفته یک تحسین فوق العاده به استاد بگم که اینقدر خوب تونستن لاغرکننشما فوق العاده درهرکاری هدفتون رو دنبال میکنید
ان شالله که در پناه رب العالمین شادوسلامت و ثروتمند در همه ی شرایط زندگیتون باشید
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD512MB33 دقیقه
به نام خداوند وهاب
سلام به رهروان راه حقیقت
یک روز جدید و تکاپویی برای ارتقا کارگاه، وااو خدایا دریاچه چه موجهایی داره، ماشینهای زیبا، تراکتور خوشکلمون عضو فعال پردایس، چقد خوبه که همیشه همه چی در حال بهتر شدنه و حتی محل باغچه هم به نقطه ی بهتر هدایت شد و اصلا چه خوب شد که به زمین محکمش نکردید و الان به راحتی جابه جاش میکنید اینها همه از اتصالتون به خداست خدایاشکرت
چقد خوبه که نورپردازی کارگاه کامل میشه اونم به کمک لری عزیز، وای خدایا اینها اومدن مهمونی تو خونه چقد خوشکلن، شازده کوچولو یه جوریه انگار کله ی بز رو گذاشتن رو گوساله خیلی بانمکه، وااو یه فایر پیت جدید اونم سیار هم سبکه هم میشه ریشه و تنه های هرگوشه رو اتیش زد هم اونجا صندلی بذاری و یه تجربه جدید میشه و وای چایی اتیشی بخوری به به مبارکتون باشه خدایاشکرت
استاد عالیمون همیشه برای حل هر مسئله ای کلی تحقیق میکنه و منم همیشه با این نیم تنه های قطع شده مشکل داشتم اصلا وقتی از وسط بریده میشد درخت و یه تنه ش میموند من مغزم ارور میداد و شکرخدا الان قراره اینها هم بسوزن برن، خدای من این هوای پاییزی رو نگاه چقد فوق العاده ست که استاد رکابی پوشیده، استاد اون وسیله هم گرفتید که باهاش وسایل سنگین جابجا کنید مبارکتون باشه، وای خدایا قلبم کتری سیاهشونو راستی راستی چای اتیشی درست کردید چقد زود آرزوم براورده شد😁نوش جان خدایاشکرت
این وسیله ای که باهاش برگها رو باد میزدید چقد باحاله میشه اتیش هم باهاش زنده کرد، اتیش وقتی بهش اکسیژن میرسه و زغال گداخته میشه چه زیباست، به به دیشب اینجا صندلی گذاشتید و چایی خوردید و لذت دنیا رو بردید نوش جان این همه عشق و رابطه ی خوب و شرایط خوب منم اگاهانه این تجربه رو از خدا میخوام خدایاشکرت
ای جان دوباره باغچه جاش عوض شد و جای بهتریم اومد ان شاالله جواب بده، خدای من چه غواصی بگو لطفا درونمون رو پیدا کن، کارگاه دیوارهاش چه دسته بندی شدن، چقد خوب ناودون هم میذارید تا اب دورتر بره و به زیربنای کارگاه صدمه ای نرسه، چقد این شغلهای سیار خوبن همه ی تجهیزاتشون همراهشونه کاش پدرمنم یه وسیله ای این طوری داشت و این چهل سال هربار اون همه وسیله رو جابجا نمیکرد از خونه به کار از کار به خونه، باغچه ها هم اماده شدن خدایاشکرت
چه اهنگیم گذاشتن اصلا اهنگ گوش دادن جزو لاینفک همه ی این دسته از ادمهای کاریه، عجب اسپیکری چه صدایی داره، چقد عالی ناودونی پرینت میشه کاش ببینمیش چقد باید جالب باشه که دقیقا اون چیزی میخوایی تو اون ابعاد دقیق ساخته میشه خدایاشکرت
ناودوون خیلی خوبه که اب رو انقد از ساختمون دور میکنه، برق هم که داره تکمیل میشه، چه خوب تهویه ش هم تعبیه شده که هوای توی کارگاه هم همیشه تازه باشه، این اروی عشق منه بخدا کاش نفروشینش و یه کاروان کوچک بخرید واسه سفرهاتون و این خونه ی کوچک توی کارگاه همیشه باشه چقد خوب بود وقتی مهمون می اومد یه حریم خصوصی براتون بود من که عاشقشم خدایاشکرت
واکسن میزنید مبارک باشه دوز سومشه فک کنم سر دوز دوم که مریض شدید ان شالله این دفعه حالتون خوب بمونه، ای جان مریم از خدا همزمانی خواست و خداهم پاسخ گفت عاشقتونم، جیلیم این وسط ماساژش گرفته، عجب پرینتری یه رول بزرگ استیل که از خروجیش یه ناودون به ابعاد موردنظر درمیاد عجب وسیله ی فوق العاده ای خدایاشکرت
سپاسگزارم برای این فایل زیبا
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
به نام خداوند وهاب
سلام به رهروان راه حقیقت
استاد عزیزم من بلاخره به اولین و بزرگترین هدف زندگیم که تمام این دوسالی که کامنت مینوشتم ازش میگفتم رسیدم و امروز ده روزه که من تویه خونه ی مستقل از خانواده ی همسرم دریک محله ی زیبا توی طبقه ی سوم با ویوی فوق العاده رویایی یک زندگی جدید رو شروع کردم گرچه چالشهای بسیاری داشتم ولی بازم تمام سعیمو کردم که بتونم ذهنمو کنترل کنم و میشه گفت تا حد زیادی موفق بودم و الان واقعا ارومم ارتباطم با خدا خیلی بهتر از گذشته ست و حالا تو یه این سکوت و ارامش و تنهایی انگار همه چی زیباتره، وقتی تمام روز وقتت دست خودته چقد دل نشینه صبحها فایلهای رایگان شما رو با هندزفری گوش میدم و مثل مریم جان یه کیف کمری میبندم گوشیمو میندازم اون تو که هر لحظه باهام باشه و با تمام سلولهام برای این ارامش خدا رو شکر میکنم برای بوی غذاهام برای تمیز کردن خونه م برای سکوت چیزی که همیشه خواهانش بودم هربار که میرم بالکن و شهر رو نگاه میکنم احساس میکنم تمام دنیا مال منه
ورود به این خونه و تحقق این رویا درست با تولد سی و پنج سالگیم مصادف بود و من به طرز عیجبی احساس میکنم تازه از مادر متولد شدم و به شدت احساس قوی بودن میکنم منی که تونستم توی اون شش سال عذاب باز این رویا رو خلق کنم حالا تو این سکوت و ارامش و زیبایی باید بتونم رویاهای بیشتری خلق کنم و… اه استاد چطوری بنوسیم که چقد دستییابی به یک رویا شیرینه… توی رویاهام توی خونه ی خودم قرمه سبزی میپختم… توی رویاهام پاهامو دراز میکردم و چایی میخوردم…توی رویاهام بارها کامنت مینوشتم که استاد شد بلاخره شد بلاخره من به زندگی مستقل رسیدم…
و امروز به طرز عجیبی بدون اینکه اصلا هماهنگ کنم من قرمه سبزی فوق العاده ای پختم درست با دستوری که مریم اموزش داد با ماهیچه و الان چای دم کردم و پاهامو دراز کردم و دارم تویه خونه ی تمیز و اروم براتون مینویسم… شد استاد بلاخره شد…
برای تک تک اموزشهاتون با تمام جانم سپاسگذارم من این قسمت رو هنوز دانلود نکردم و چندقسمتی از سریال عقبم و دارم اونها رو نکته نویسی میکنم ولی این خبر برای خودم انقد شیرین بود که تصمیم گرفتم توی فایل جدید امروز بذارمش تا دوستان بخوننش چون مطمئنم از اینکه یکی از همسفرهاشون به رویایه بزرگش رسیده خوشحال میشن عاشق تک تکتونم
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست…
سلام دوست عزیزم
بسیار بسیار سپاسگذارم. دقیقا حالا احساس میکنم قدرت خلق هر آرزویی رو. دارم. این ارزوی الانم سه سال قبل دست نیافتنی ترین ارزو بود برام ولی اونقد تلاش کردم تا به جایی رسیدم که ایمان داشتم بهش میرسم به قول استاد باور کردم و شد
خدایا هزاران بار سپاسگذارم
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام سودای نازم
قربونت برم اشک تو چشمام جمع شد فکرشم. نمیکردم یکی اونقد کامنتهامو خونده باشه که منو بشناسه خیلی خوشحال شدم خیلی و نمیدونی رسیدن به ارزو چقد لذت بخشه گرچه تضادهای بسیاری برام پیش اومده ولی احساس میکنم یه ناخدای کارکشته م که وسط طوفان با یه دست سکان رو میچرخونه، هر تضادی پیش میاد کمتر از نیم ساعت خودمو جمع میکنم و به سوی اینده قدم برمیدارم
به امید روزی که شما بنویسید شد استاد شد!!!!
عاشقتونم
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام محمدصادق جان
بخدا اگه الان مهمون نداشتم میزدم زیر گریه، من چه دوستان خوبی داشتم و خبر نداشتم، حتی شما میدونید من بعضی وقتها کامنتهامو مینویسم دسترسی به نت ندارم میذارم وقتی نت داشتم همه رو وارد سایت میکنم این همه توجه بسیار منو خوشحال کرد.
وقتی این کامنت رو نوشتم فکرشم نمیکردم انقد دوستان عزیزم خوشحال بشن بخدا گریه م گرفته
اصلا میدونید این کامنتهای شما به من جان دوباره ای بخشید بقران بهم یه حالتی داده که روم نمیشه بگم تضادی دارم بگم تضادی میبینم اصلا روم نمیشه از حرکت بیاستم روم نمیشه فایل گوش ندم اصلا یه جورایی این تشویق دوستانم منو متعهدتر کرد به ادامه ی این راه که کسایی مثل محمدصادق هستن که گرچه دور دورن ولی بی نهایت نزدیکن که باعث انرژی و زندگین
بی نهایت ممنونم
عاشق تک تک بچه های سایتم حتی اونهایی که کامنتشونو با لایک کردن جواب دادم و طبق قانون سایت نتونستم سپاسگذاریمو بنویسم
خدایا شکرت شکرت
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام نسرین عزیزم
بسیار سپاسگذارم از کامنت زیبات. نسرین عزیزم برای من همه چی زمانی شروع به تغییر کرد که تصمیم گرفتم روی عزت نفسم کارکنم دیدم من حتی نمیتونم به خونه ی مستقل فکرکنم و خودمو لایق نمیدونستم و دقیقا مطابق فرکانس من خانواده ی همسرمم بشدت تاکید داشتن که من تاابد باید همراهشون باشم حتی دخترهاشون که خودشون زندگی های مستقل دارن به من میگفتن همه قرار نیست زندگی مستقل داشته باشن و تو باید با خانواده ی همسرت باشی و این حرف برای من اخرین حکم دنیابود اما وقتی همراه سایت بزرگ شدم دیدم من لایق طبیعی ترین حق هر انسانی که داشتن یک زندگی مستقل و تحت کنترل خودشه هستم و کم کم با بالارفتن عزت نفسم زمزمه ها شروع شد درخواست دادم و رد شد اما پا پس نکشیدم و به موازات بودن در سایت این بعد رشد کرد تا کار به جایی رسید خانواده ی همسرم نه تنها گفتن جدا شو بلکه مادر همسرم میگفت کاش از اولین روز میذاشتم بری سر زندگی خودت و مستقل میبودید.
من با خلق این رویام به قدرت باور و عزت نفس ایمان اوردم. برای شما هم زندگی در اختیار وکنترل خودتون رو ارزو دارم چون من با تمام سلولهام درک کردم که کنترل ذهن وسط مهلکه چقد سخته و همیشه میگفتم یعنی اگه استاد نمیرفت از قم و با پدرش میموند با توجه به اختلافاتشون میتونست انقد موفق بشه! واقعا کنترل ذهن برام سخت و گاهی ناممکن بود اما بازهم بیشترین تاثیر رو از بالابردن عزت نفسم گرفتم و درکنارش تا حدودی تونستم کنترل ذهن کنم ولی خوب هنوز خیلی کار دارم.
دوستت دارم عزیزم
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام مریم جااان
عزیزم این همه نزدیکی قلب منو فشرد این همه نزدیکی دلهامون این همه هم فرکانسی خدای من برای دوست بودن جسم لازم نیست ما اینجا روحهای الهی هستیم که خدا مارو باهم پیوند میده بدون اینکه خبر دار بشیم خدا جواب سوالهامونو میده. چقد خوشحالم که کامنتهای زیادی نوشتم و از خودم رد پا گذاشتم تا امروز که از تحقق رویام نوشتم خیلی از دوستان از گذشته منو میشناسن و میدونن همیشه از این رویا گفتم همراه من خوشحال بشن
عزیزم منم از اعماق قلبم ارزو دارم توی فلوریدا همو ببینیم توی فلوریدای خودمون جایی که مثل استاد در نهایت ارامشو. خوشبختی و ثروت باشیم. خدای من قلبم مالامال از عشقه این سایت چیه این کامنتها چین که اینجوری روح ادم رو جلا میدن بیخود نیست استاد میگه با کامنت ها میخوابم با کامنتها بیدارمیشم واقعا وقتی وارد سایت میشی یه ادمی وقتی خارج میشی یه ادم دیگه خدایا بخاطر این دوستان فوق العاده م و مریم جان نهایت تشکر رو. دارم
عاشقتم
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام اکرم عزیزم
بسیار خوشحالم که کامنت کوتاه من انقد مورد توجه شما قرار گرفته. ممنونم از این همه محبتی که برای من داشتید.
روزیکه این اسم رو انتخاب کردم تویه اتاق نمور و تاریک و کثیف و شلخته بودم هیچ امیدی به زندگی نداشتم و اخر راه رو فلوریدایی میدیدم که استاد اونجا بود واسه همین تصمیم گرفتم این اسم رو بذارم شروع تا انتها و کم کم شروع کردم به عاشق اتاقم شدن تمیزش کردم براش پرده نو گرفتم رنگش کردم در و پنجره رو سفید کردم مرتب چیدمش کلی گلدون سفید و گلهای زیبا براش گرفتم وسایلمو از قسمت نمور برداشتم و اونجا رو بازگذاشتم تا هوا بخوره و کم کم عاشقش شدم اسمشو گذاشتم پردایس من و روزیکه از اون اتاق دراومدم عین یک دسته گل تمیزش کردم همه شو اب و جارو کردم و بسیار ازش سپاسگذاری کردم که شاهد شش سال زندگی من بود و با نهایت عشق و احترام جاش گذاشتم… من تو اون اتاق خیلی زجر کشیدم چندین سال اول برام مثل یه زندان بود الان که این رو مینویسم نمیتونم گریه م رو کنترل کنم… ولی تونستم تونستم عاشق اون اتاق بشم یه طرف دیوارشو کلی نوشته های مثبت و ایات قران چسپونده بودم هرجا بودم تا به اون اتاق برنمیگشتم خستگی تن و روحم در نمیرفت… تا روزیکه عاشقش نشدم تا روزیکه سپاسگذارش نشدم ازم جدا نشد و الان این خونه ی بزرگتر و دلبازترم فقط پاداش اون عشقه…. این ویوی بسیار زیبا و فوق العاده ای که الان دارم پاداش اون همه عشقی بود که به تپه ی کوچک و چند درختی که از پنجره ی کوچک اتاقم در دوردستها دیده میشد دادم…
دوست خوبم از اتاقمون تا فلوریدا راهی نیست جز راه عشق…
سلام لیلای عزیز
بابت کامنت پر مهرت ممنونم
واقعا حق باشماست کنترل ذهن جهاده اکبره و من باتمام وجودم تلاش میکردم کنترل ذهن کنم و الانم تلاشمو میکنم که بیراهه نرم ولی واقعا بین کسی که وسط جریانه و ذهنشو کنترل میکنه باکسی که خارج از جریانه و ذهنشوکنترل میکنه فرق از زمین تا اسمونه. الان کنترل ذهن برام بسیار راحتتر شده میدونی کارهایی که تو گذشته زجرم میداد الان برام خیلی عادیه، هرچی بیشتر از اون روزها میگذرم هم به طرز عجیبی دارم به خدا نزدیکتر میشم حالم بهتر میشه ارومترم و داره واکنشی بودنم کمتر وکمتر میشه هنوز کامل نتونستم خونسرد باشم وگوش ندم ولی میشه گفت به زیر ده درصد درصد رسیده و مطمئنم همه چی عالی پیش میره و یه ندایی از درون قلبم بهم میگه حالا که به اینجا رسیدی و در سکوت و ارامشی همه رو رها کن به اون قانون اصلی بچسپ که میگه تو خودت رو چطوری ببینی بقیه همونطوری میبینن پس باید بیشتر و بیشتر به خودت عشق بورزم احترام بذارم و برای خودم ارزش فایل شم و این رو دارم توی کوچکترین کارهایی که برای خیلی ها عادیه نفوذ میدم مثل غذا درست کردن حتی سفره ای که میندازم رو جوری میچینم انگار مهمون نشسته برای استفاده ی شخصیم وسایل خیلی زیبا و شیکی گرفتم تا بیشتر و بیشتر برای خودم ارزش قائل باشم و مثل بقیه برای مهمون زندگی نکنم میخوام بگم عزت نفس رو دارم ریشه ای در درونم حل میکنم در حد درک و فهم مدار فعلیم تا بیشتر و بیشتر به اهداف دیگه م نزدیک بشم
روزی هزار بار خدا رو شکرمیکنم لیلا جان
از اتاقم تا فلوریدا راهی نیست
سلام مینوجان دوست عزیزم
من شش سال تو یه اتاق بودم و باهاشون همسفره بودم و به واقعیت وسط مهلکه بودم یعنی کنترل ذهن واقعا سخت بود چون من به قعر سیاهی رفته بودم و هرروز دعوا داشتیم فاجعه بود و بعد شروع به این مسیر کردم یعنی جایی که دیگه اخر خط بود ولی بازم تونستم اونم در شرایطی که همسرم میگفت اگه بمیرم از پدرومادرم جدانمیشم و تورو طلاق میدم ده زن دیگه طلاق میدم بازم جدانمیشم اما من با کنترل ذهن و باور ساختن و تحسین الگوها تونستم سفره مو جدا کنم
ما الان یه خونه ی جدید گرفتیم که دو سرویسه اونا یه سرویسن من یه سرویس مثل شرایط شما ولی من حس میکنم تو بهشتم چون هفته ای یبار بیشتر نمیبینمشون و توی این دو ماه بحدی توی کنترل ذهن پیشرفت کردم که حتی نمیذارم یک دقیقه م تو ذهنم بیان و اون یک باری که تو هفته میبنمشون عین یک مهمون با لباس مهمونی زیبا و تمیز میرم و از جان و دل برای هرکاری که انجام میدم مایه میذارم تا الکی تنشی ایجاد نشه و طبق همون چیزی که استاد میگه الگوهامونو تغییر بدیم من مثل آدمهای جدید باهاشون رفتار میکنم نهایت احترام و سکوت و انگار تازه عروسشون شدم وقتی برگشتم انگار اصلا وجود نداشتن بحدی تمرکزم روی خودمه که برام کسر شانه به کسی فکرکنم چه خوبیش چه بدیش من الان دارم روی تناسب اندام و سلامتی کارمیکنم بعد میخوام روی ثروت کارکنم و.ان شااله بعدش مهاجرت و برای خلق این رویاها باید فقط روی خودم.کارکنم نه اینکه باتوجه به نکات مثبت اونها هدفم خوب بودن یا حذف اونها بشه میفهمی چی.میگم الان تمرکزت روی اونهاست نه خودت
وقتی پیششونم با تمام وجودم هر بدی رو خوب تفسیر میکنم و اصلا نمیذارم ورودی بد به ذهنم برسه و بیشتر خودمو سرگرم میکنم تا توجهم به شخص خاصی نره.
پس به شماهم توصیه میکنم اصلا توجه به خوبیهاشونم ول کن انقد روی خودت تمرکز کن روی خونه ت روی امکاناتت رو داشته هات و شکرگذار باش و کانون توجهت رو بر روی خواسته ت بذار انگار اونا وجود ندارن
این توجه به نکات مثبت برای شرایط من وشما بیشتر از نبود عزت نفس و احتیاج به خوب بودن اونها نشات میگیره تا مارو قبول کنن پس رهاشون کن انگار وجود ندارن و فقط و فقط توجهت رو روی خواسته ت بذار و وقتی کانون توجهمونو اصلاح کنیم اونا از این کانون دور میشن و خواسته هامون وارد میشن
پس به نظرمن حالا که شرایطمون یکیه ببین اگه همسفره بودی چقد بد میشد پس خداروشاکر باش و اونها رو رهاکن عزیزم
ان شالله به محض اینکه بتونم تناسب اندام و سلامتی کامل رو خلق کنم از اونم مینویسم و مراحلم رو مثل یک ردپا تو این سایت جا میذارم
برای هردوتامون بهترینها رو میخوام
یادت باشه از خونه مون تا فلوریدا راهی نیست