دیدگاه زیبا و تأثیرگزار علیرضا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد عباس منش عزیزم
سلام بر خانوم شایسته مهربون
عجب قسمت فوق العاده ای بود این قسمت استاد و چه باورها و آگاهی های فوق العاده ای داشت! اولا باید از شما تشکر کنم که با به تصویر کشیدن لحظات مختلف زندگی تون این باور رو در ما ایجاد میکنین که برای شاد بودن و لذت بردن از زندگی نیاز به هیچ کار خاص و عجیب و غریبی نیست و میشه با ساده ترین ابزار و امکانات که دور و بر خیلیامون همین الانم هست اینکارو ممکن کرد. ثانیا استاد در ابتدای این قسمت به نکته بسیار مهمی اشاره کردن و اونم خلق آرزو هامونه ، واقعا اگر انسان هر چیزی رو با تمام وجودش بخواد (اشتیاق سوزان) و باورهای هم جهت با خواستشو در ذهنش ایجاد کنه میتونه بهش برسه …. خیلی توضیحات استاد درس داشت برام اینکه در ابتدا در دوره راهنمایی این خواسته در دلشون شکل گرفته در حالیکه هیچ امکان و شرایطی در اون زمان فراهم نبوده بعد آروم آروم هدایت شدن تا به امروز که فردی در زندگیشون هست که اونم عاشق همین ورزشه! اونم پایس برای اینکه ساعتها با هم بازی کنن! تو یه جای سربسته و در وسط خونشون میز پینگ پونگ گذاشتن! و با عشق دارن بازی میکنن واقعا چقدر آموزنده بود این حرفا برام ، خواسته های ما هیچ موقع از بین نمیرن و دفن نمیشن همیشه یه گوشه ای از دلمون هستن و بدنبال فرصت مناسبی میگردن که بنظر من فرصت مناسب همون هم جهتی خواسته هامون با باورهامونه تا متجلی بشن در زندگیمون. این کل داستانه!
دوست دارم از تصویر برداری فوق العادتون بگم استاد اونم با دوربین موبایلهاتون باور نمیکردم بشه اینقدر ساده یه مسابقه پنگ پونگ رو با 2 تا دوربین موبایل پوشش بدی اینقدر زیبا و حرفه ای واقعا جای تشکر داره که با دیدن هر قسمت از این سریال کلی از باورهای محدود کننده تو ذهنمون میشکنه چون داریم میبینیم استاد عزیزمون و عزیز دلشون چقدر راحت و شیک و ساده خواسته هایی که احتمالا خیلی از ماها هم داریم ولی باورهای خوبی براشون نداریم رو دارن تو زندگیشون و عملیشون کردن.
نکته دیگه کیفیت بازی استاد و خانوم شایسته گرامی بود که چون در قسمتهای گذشته بازیشونو دیده بودم باورم نمیشد این حد از پیشرفتو! واقعا هر دو عالی بودید و چقدر ماشالله رشد کردید بخاطر تکرار و تمرین این باید بما بگه در هر کاری این قانون صادقه و اگر تکرار کنیم و تمرین کنیم میتونیم راحتتر ، ساده تر و روونتر اونکار رو انجام بدیم حالا میخواد بازی پینگ پونگ باشه یا سخنرانی توی جمع یا …… بقول معروف کار نیکو کردن از پر کردن است.
قوانینی هم که استاد برای بازی خودشون گذاشته بودن خیلی جالب بود ، استاد همیشه و در هر کاری آگاهانه خودشونو با چلنچ مواجه میکنن اینم برامون درس داره که اگه آگاهانه بیای و اینکارو بکنی باعث رشدت میشه مثه بازیای کامپیوتری که از مراحل آسون تا مراحل سخت تر و حرفه ای تر رو دارن همگیشون و هرچقدر بتونی چالشهای بیشتری رو حل کنی بزرگتر و ماهر تر میشی در اون کار . واقعا جای سپاسگزاری داره استاد از شما و خانوم شایسته عزیزمون که با عشق این سریال رو با ما به اشتراک میگذارید و باعث چه آگاهی های فوق العاده ای هست هر قسمتش و با عشق دنبال میکنیم و یاد میگیریم و عمل میکنیم به آنچه که میاموزیم. خدا رو صد هزار بار شکر که در جمع شما و دوستان فوق العادم هستم و از همگی عزیزان سپاسگزارم
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD446MB29 دقیقه
سلام به خانواده ی صمیمی عباس منش و استاد عزیزم:
چیزی که میخوام بگم عین واقعیته و واقعا از دیشب تو شوکم که چنین اتفاقی افتاد برام.
دیروز ظهر بعد از انجام کارهام اومدم استراحت کنم و با خودم گفتم یکی از کلیپ های زندگی در بهشت یا سفر به دور امریکا رو ببینم. اصلا نمیدونستم کدوم رو بببینم و همینجوری تو کل کلیپ ها داشتم می‌گشتم. با اینکه همیشه عادت داشتم سریال زندگی در بهشت رو به ترتیب ببینم این بار یهو دستم رفت رو این کلیپ و این کلیپ رو باز کردم.
استاد اول داشت از آرزوی داشتن میز پینگ پونگ می‌گفت که چقد تو دوران راهنمایی علاقه داشته و دوس داشته یه میز پینگ پونگ بخره و همچنین وقتی اومده آمریکا اولین کاری که کرده تو هر خونه ش یه میز پینگ پونگ خریده.
بعد داشت تعریف میکرد که با خانم شایسته عزیز هرروز بازی میکنن و …
تو این حال ذهن من داشت می‌گفت چقد خوب میشد منم چنین میز پینگ پونگی تو خونم میداشتم (من الان تو عقدم و ۴ماه دیگه عروسی میکنیم و میرم سر خونه زندگی م)
خلاصه این کلیپ رو دیدم بازی استاد با خانم شایسته و…
عصر رفتم سراغ کارهام و شب رفتم خونه مادرخانمم که شب جمعه پیش اونا و خانمم باشم.
تا در رو باز کردم یهو دیدم برف شادی روم ریختن برا تولدم سوپرایزم کردن (در حالی که تولدم ۴ روز دیگه اس و چون میخواستن سوپرایز کنن زودتر تولد گرفتن). من خیلی خوشحال شدم و یکی دو ساعتی به شادی و خوشی گذروندیم و کادو ها رو گرفتم ولی خانمم دیدم هیچ کادویی نداد. حس کردم یه سوپرایزی در میونه ولی واقعا فکرشو نمیکردم چی. گفت بیا بریم پایین کادوی تو اونجاست.
خانوادگی رفتیم پایین….. وااااای باورم نمیشد…. خدایا…. یعنی تو انقد زود به خواسته های من توجه میکنی؟؟؟
واقعا قدرت فرکانس رو درک کردم.
در لحظه شوکه شدم.
دیدم یه میز پینگ پونگ خیلی خوشگل دقیقا مثل همونی که استاد داشت رو برام خریده.
نمیدونستم خوشحال باشم، ذوق کنم یا تعجب کنم.
قشنگ شوکه شده بودم.
تو یه لحظه تمام اتفاقات ظهر از جلو چشمام گذشت.
تمام اون افکاری که وقتی داشتم این کلیپ رو میدیدم.
و چقدرررر از خدای خودم سپاسگزارم بودم که هم انقد زود به خواسته ی من جواب داده و هم چنین خانم خوبی دارم که میدونسته من چی دوس دارم و برام چنین کادویی خریده.
بعد داشتم به این فکر میکردم که واقعا خانم منم اشتیاق داره و دوس داره که پینگ پونگ یاد بگیره و چقدرررر خوشحالم که منم بعد ها میتونم مثل استاد با خانمم هرروز تو خونمون پینگ پونگ بازی کنیم، خواسته ای که از اولین باری که کلیپ بازی کردن استاد با خانم شایسته رو دیدم در من بوجود اومد.
این اتفاق علاوه بر خوشحالی و حس شیرین سپاسگزاری که درونم داشت باعث شد باورهای من خیلی قوی بشه که واقعا خواسته های ما اتفاق میفته. و اینجا بود که فهمیدم طبق گفته ی استاد خواسته هایی که مقاومت ذهنی ای درباره ش نداری خیلی زود اتفاق میفته.
از خداوند عزیزم بی نهایت سپاسگزارم و همچنین از استاد و خانم شایسته عزیز که نمی‌دونم چطوری ازشون تشکر کنم