سریال زندگی در بهشت | قسمت 245 - صفحه 16

به نام خدا

سلام عزیزای دل

خدایا شکرت

خدایا شکرت برای دیدن این قسمت

خدایا شکرت برای دانلود این قسمت

……………………………….

آخ جون خرید………….. من عاشق خرید کردن هستم اما باید به روش درست باید خرید کنم

تصمیم دارم به شوهرم بگم تمام خریدهای خونه رو بهم بسپره تا خودم رو بیازمایم

البته قبلا هم تجربه کردم ولی امتحانم رو خوب پس ندادم

چرا ؟؟؟ چون هر چی که از اون گرونتر بود را می خریدم بدون اینکه ببینم پول چقدر دارم ، حسابش چقدر شد

مثلا تا تصمیم میگرفتم همسرم میگفت باشه و فرداش می رفتم خرید مثلا یه مانتو یا پالتو برای خودم می خریدم به مبلغ بالا بعد بهش میگفتم دوباره پول واریز کن و میگم امتحانم را خوب پس ندادم ولی الان خدا را شکر تکاملم را بهتر طی کردم و بهتر میتونم مدیریت کنم بهتر میتونم پس انداز کنم خدا را شکر

یا مثلا تا می رفتم خرید تمام کمبودهای خونه ام را می خواستم یه دفعه تمومش کنم و همه چی برای خونه ام بخرم

در صورتیکه یاد گرفتم یه لیست باید تهیه کنم هر چی که لازم دارم را بنویسم ، مغازه هایی که اون جنسی که من می خواهم را دارا هستند بروم ، جنسی که میخواهم با کیفیت باشه حالا هر چی که هست از دونه مرغ مثل مریم جون تا گوجه و خیار و سبزی

شاید این حرف ها خیلی به نظر ساده باشند

البته من خودم رو میگم من اگر این حرف ها رو ساده بگیر نمیتونم بیزینس خوبی هم داشته باشم و در همه ی کارهام کم میارم

من خودم خیلی امتحان کردم

من اگر نتونم در خرید کردن هام مشورت بگیرم در هیچ کاری نمیتونم با کسی مشورت کنم

من اگر نتونم گوجه و خیار خوبی بخرم چطور میتونم ماشین مورد علاقه ام رو خودم مثل استاد جان بخرم و بیارم و سوارش شوم

خدایا شکرت

مریم جون سپاسگزارم ازت که این ایده ها رو به ما هم نشون میدی

چه خوب شما از پس هر کاری بر می آیی واقعا احسنت داری ماشالله به خدا ، ماشالله ، تحسین برانگیزی عزیز دل

من هم چند وقتیه افتادم به دل خونه و نمیدونستم بگم ارگنایز این کلمه را حقیقت نمیدونستم ، ولی الان که میدونم خیلی این کار به جا و خوبیه

خیلی ذهن من رو فعال میکنه که همه چی باید سرجای خودش باشه که تا خواستم سریع خودش بیاد جلو و بگه من اینجام بر دارم و استفاده کنم

اصلا یه جایی که تمیزه ، همه چی سرجاشه ، دیگه ترس سراغت نمیاد

مثلا من خودم همیشه ترس مهمون را داشتم که نکنه یه دفعه یه نفر از راه برسه ، چون خونه ام همیشه به هم ریخته بود ولی الان خدا را شکر نه اصلا اینطور نیست و نمی گذارم دیگه اینطور بشه ، امروز یه مهمون داشتم و تا زنگ را زد سریع در را باز کردم و تعارفش کردم و آوردمش داخل ، چرا چون ترسی نداشتم چون خونه ام ارگنایز بود و تمیز و مرتب

خدایا بی نهایت سپاسگزارم

خیلی حالم خوبه

خب چرا خوب نباشه وقتی واقعیت رو میدونی باید حال دلت حال قلبت حال درونیت خوب باشه ، خدایا مرسی که هستی