سریال زندگی در بهشت | قسمت 249 - صفحه 6

سلام به استاد عزیزم

چقدر خوشحالم که بعد از مدتها دوباره دارم براتون کامنت مینویسم.دلم خیلی براتون تنگ شده واز اینکه دارم باهاتون به این وسیله حرف میزنم خیلی خوشحالم .

استاد عزیزم شما من رو نمی‌شناسید وحتی هیچ وقت من رو ندیدید اما من تو این مدت سه سالی که با شما آشنا شدم و چهره زیباتون رو وصحبتهای قشنگ و تاثیر گذار تون رو به لطف اینترنت دیدم و شنیدم با شما احساس نزدیکی و صمیمیت زیادی دارم.

حرفهایی که دوست دارم با شما بزنم شاید ربطی به این فایل نداشته باشه اما هدفم صحبت کردن با شماست.ماشین قشنگی که خریدین مبارکتون باشه مبارک شما ومریم خانم دوست داشتنی.

استاد عزیزم امشب هم مثل خیلی از شب‌های دیگه نصف شب از خواب بیدار شدم وبا وجود خسته گیهایی که دارم میدونم دوباره نمیتونم بخوابم وتا صبح بیدارم امشب بر خلاف شب‌های دیگه یکهو به ذهنم رسید برای شما کامنت بنویسم وبا شما حرف بزنم.

استاد عزیزم قبل از آشنایی من با شما چه شب‌هایی رو با اضطراب و نگرانی از خواب پریدم وتا خود صبح نخوابیدم وفکر وخیال بیهوده کردم.

چه روزهایی روپر از اضطراب خشم عصبانیت و افسردگی گذروندم تا وقتی که اولین فصل از کتاب رویاهایی که رویا نیستند رو خوندم وفهمیدم که حقیقتا جای هیچ نگرانی وغم واندوهی نیست چرا که تنها قدرت در جهان خداوند .همه‌ی اون چیزهایی که من تویه ذهنم ازشون برای خودم یه غول ساخته بودم و شبانه روز نگران زندگی و آیندم بودم سر سوزنی قدرت ندارن .فهمیدم همه چیز تحت کنترل خداونده نگرانی‌هام رو رها کردم و همه چیز رو به خداوند سپردم .

استاد عزیزم یکبار براتون گفتم یه روزایی تویه زندگیم آرزو داشتم یه جایی من رو به عنوان کار گر قبولم کنندبهم ماهی دویست سیصد تومنی هم که بدن راضیم حداقل میتونم هر ماه برای یکی از خانوادم دو تیکه لباس بخرم این که میگم مال سه یا چهار سال پیشه در حال حاضر که دارم با شما حرف میزنم درآمد ماهانه حداقل ده میلیونه .

با وجود اینکه اوضاع اقتصادی کشور تو این سه چهار سال کن فیکون شده .

چند وقتی که به خاطر مشغله کاری کمتر به سایت سر زدم و رویه خودم کار نکردم انگار دوباره نگرانیها واضطرابها دارن یواش یواش بر میگردند با خودم میگم با این شرایط اقتصادی کشور بازار فروش پیدا میکنم؟ .اوضاع یه جوری شده قیمت همه چیز هنوز که هنوزه ثابت نشده و قیمت اجناس از این هفته به اون هفته بالاتر می‌ره وخدا می‌دونه قراره چی بشه . من مستاجرم و با وجود درآمد نسبتا خوبی که پیدا کردم به خاطر گرونیها هنوز نتونستم پول پیش مناسبی پس انداز کنم.

میبینید من نگران ومضطرب شدم ،خاطرات تلخی از اضطراب و نگرانی دارم نمی‌خوام دوباره اون روزها برگردن .

در حالی که خودم میدانم همه چیز رو خداوند فراهم می‌کند نیازی نیست نگران باشم تا حالا همه چیز رو اون برای من ساخته .

دوست ندارم یادم بره خیابون شریعتی مشهد ،پاتوق من پارک کوچکی بود که تویه اون خیابون بود.برای اینکه دلم باز شه با دو تا پسر کوچولو میرفتم اونجا.آه در بساط نداشتم شوهرم ور شکست شده بود نگران آینده بچه هام وزندگیمون بودم .هیچ روزنه ی امیدی نمی‌دیدم.میدونید احساس تلخ نا امیدی یعنی چی؟امیدوارم که ندونید چون چیز خوبی نیست.

خداوند من رو با شما آشنا کرد .امیدم از همه اون چیزهایی که بهشون اعتقاد داشتم قطع شده بود ،شانس ،بخت ،اقبال،سرنوشت،روزگار نتیجه ۵+۱تصمیمات رییس‌جمهور ،تصمیمات و دلسوزی رهبر برای ملت و شرایط اقتصادی وحتی آدمها .اینها چیزهایی بودن که من بهشون اعتقاد داشتم.

تنها چیزی که برام مونده بود خدا بود.

خواهش میکنم نجاتم بده من میترسم.خدایا می‌دونستی تو تنها امید منی می‌دونم نا امیدم نمیکنی چون بهت اعتماد دارم.

آره داشتم تلاش می‌کردم به خدا اعتماد کنم چون فقط اون برام مونده بود .دوست دارم داستان اشناییم رو براتون تعریف کنم.سال ۹۵بود با کلی زحمت تونسته بودیم سیصد هزار تومان پس انداز کنیم ویک گوشیه دست دوم هو اوی بخریم تنها گوشیه موبایلی بود که توی خونه داشتیم که به اینترنت وصل میشد ولی تا یک سال یک بسته اینترنت هم نخریدم واصلا نمی‌دونستم چجوری میشه وصل شد.بعد از یک سال یکی از اشناهام تلگرام رو برام نصب کرد .یادم میاد چقدر ذوق زده بودم چه چیز جالب خوبی!

اوایل عضو کانالهای طنز و خنده دار میشدم تا حالم خوب بشه ولی خودم متوجه میشدم تا وقتی تویه کانال میچرخم وجوک میخونم حالم خوبه ومیخندم وقتی که دیگه مجبورم گوشی رو بذارم کنار وبه کار وزندگیم برسم دوباره غم واندوه واضطرابها خشم وعصبانیتها بهم هجوم میارن .پس راه حل خوبی نبود بلاخره به وسیله همین گروهها به گروههای انگیزشی هدایت شدم .خیلی زود فهمیدم این گروهها خیلی بهترند تو یکی از این گروهها وویسهای اساتید مختلف رو میذاشتن ومن همیشه گوش میکردم وبا قانون جذب آشنا شدم.

یه روز رویه یکی از فایلها نوشته شده بود دیدگاه استاد عباس منش درباره خداوند .چون اون روزها من خیلی به خدا فکر میکردم برام جالب بود بدونم اساتید درباره خداوند چی فکر میکنن.اون فایل رو تا آخر گوش کردم شما از فرکانسی بودن خداوند صحبت می‌کردین در انتهای وویستون هم گفتین شاید شما الان حرفهای من رو نفهمید وبا خودتون بگین عباس منش داره چرت وپرت میگه،منم با خودم گفتم آره چرت وپرته یعنی چی که خدا انرژیه ؟اون موقع هم مدار باشما نبودم.با خودم گفتم یادم باشه دیگه فایلی با عنوان استاد عباس منش دانلود نکنم اصلا معلوم نیست این استاد تو چه فازیه .درسته که بعضی از استادان حرفهای خیلی خوب وتاثیر گذاری میزنن ولی بعضی‌ها هم واقعا تویه عالم پرتی سیر میکنن.آره واقعا درست حدس زده بودم شما واقعا تویه عالم دیگه ای سیر میکردین عالمی که من هنوز باهاش فاصله زیادی داشتم.

خلاصه تصمیم گرفتم وویسهای استاد عباس منش رو گوش نکنم تا اینکه بعد از یک سال گوش کردن به صحبتهای اساتید دیگه ویادگرفتن قانون جذب من بلاخره معجزه وار موفق شدم از اون خونه ای که دوستش نداشتم بیام بیرون وبه تهران مهاجرت کنم شوهرم تویه شرکت مشغول به کار شد من با دو تا بچه کوچیک تویه یه خونه چهل متری به امید آینده روشن نقل مکان کرده بودیم .دقیقا مهاجرت ما مصادف شد با یکباره کن فیکون شدن اقتصاد.قیمت همه چیز یکباره سه برابر شد تمام شرکتها و کارخونه ها خوف کرده بودن و تادیل نیرو میکردن شوهر من رو هم از کارخونه انداختن بیرون .اون شب رو یادم نمیره شوهرم بهم گفت ما اشتباه کردیم اومدیم تهران ما دوباره باختیم خانم باختیم .دلم براش سوخت اونم تحت فشار بود .اما این اتفاق یه تلنگری بود برای من که با این شرایط همسرم به تنهایی نمیتونه زندگی رو اداره کنه واقعا مدتها بهش فکر کردم خودم رو به این در و اوندر زدم تا یه کار خوب پیدا کنم و کمک خرج زندگی بشم و موفق شدم خدایا شکرت.

چون حالم خوب نبود ولی یاد گرفته بودم باید حالم رو خوب نگه. دارم تا اتفاقات خوب بیفته دوباره رفتم سراغ گوش کردن فایلها اون موقع برای گوش کردن وویسها میرفتم تو مدیریت فایلهای گوشیم تا بتونم تمام فایل‌هایی که دانلود کردم رو یه جا داشته باشم ونخوام فایلها رو یکی یکی تویه کانال پیدا کنم گوش کنم.تویه ای گوش کردن به فایلها یک فایل شما هم نمی‌دونم چجوری دانلود شده بود شما تویه اون فایل خودتون رو معرفی نمی‌کردیم ومن تن صدای شما یادم نبود .نمی‌دونم من این وویس شما چند صد بار گوش کردم وهر بار بدون استثنا گریه میکردم شما درباره توحید صحبت می‌کردین.هر بار با خودم میگفتم خدایا این کیه که آنقدر قشنگ حرف میزنه اسم این استاد چیه من کجا این فایل رو دانلود کردم؟انقدر مشتاق بودم صاحب این صدا رو بشناسم که خدا می‌دونه اسم شما رو تویه تلگرام سرچ میکردم نمی‌دونم چرا چیزی پیدا نمیشد .نمی‌دونستم شما سایت دارین. بعد از فکر میکنم سه ماه یک فایل جدید تویه همون کانالها پیدا کردم نوشته بود اولین لایو زنده با استاد عباس منش حقیقتش اون موقع من حتی اسمتون رو هم فراموش کرده بودم بعداً که عضو سایتتون شدم و دوباره درباره فرکانسی بودن خداوند صحبت کردین فهمیدم شما همون کسی بودین که من تصمیم داشتم دیگه وویسهاشون رو گوش نکنم .این اولین فایل تصویری از یک استاد بود که تصمیم داشتم دانلود کنم با اینکه می‌دانستم نت بیشتری مصرف میشه ومن هیچ وقت فیلم باز نمی‌کردم.قلبم بهم گفت این فایل رو دانلود کن .چقدر حرفهای قشنگی تو ای فایل زدین خونه‌ی قشنگتون رو نشون دادین که من رو واقعا هیجان زده کرده بود شما تویه اون لایو زنده گفتین که اگه می‌خواین میتونین عضو سایت ما بشین برین سرچ کنین وسایت ما رو پیدا کنین.

خدایا شکرت تو من رو به این بهشت زیبا هدایت کردی

استاد عزیزم صبح شده ومن باید برم سر کار خیلی کند می نویسم دفه ی بعد میام ادامش رو براتون می‌نویسم به امید دیدار واقعا به امید دیدار امید دارم شما رو از نزدیک ببینم🥲