سریال زندگی در بهشت | قسمت 253 - صفحه 8 (به ترتیب امتیاز)

به نام خدای یکتا🌹🌹🌹

تنها نیروی مطلق و هدایتگر هستی🌹🌹🌹

سلام خدمت بهترین اساتید زندگیم و تمامی دوستان نازنین و اگاهم🌹🌹🌹🌹🌹🌹

استاد عزیزم خیلی خیلی بابت نتیجه جدیدی که داریم باز هم از توحید عملی شما میبینیم خوشحالم و سپاسگذار خدای یکتا بابت وجودتون هستم و بهتون تبریک میگم .و بیشتر افتخار میکنم که شاگرد چنین بنده بی نظیر خدا هستم🌹🌹🌹از اونجایی که تغییرات من و پا گذاشتن متعهدانم و تلاش در مسیر علاقم و تجربیاتم از عمل به قوانین و اگاهی ها یه جورایی ترکیب شده .اگاهی های و آموزشهایی رو که ازتون یاد میگیرم و تا حدی که عمل میکنم رو در قالب تجربیاتم مینویسم.من کسی بودم که به شدت خودم رو وابسته به آموزش میدیدم و از اساتید زیادی تو مسیرم راهنمایی و کمک میخواستم هر کدوم هم روش خودشون رو داشتن مخصوصا از وقتی اومدم روستا و مدتی موندنی شدم یه جورایی ذهنم میگفت دنیا دیگه به آخر رسیده و تو تو این نقطه به هیچ جا نمیرسی.از اساتید مختلفی کمک و راهنمایی میگرفتم همشون اتفاق نظر داشتن که باید دوره ببینم و اون زمان هنوز دوره های انلاین به این سدت باب نبود.و من نه هزینش رو داشتم و نه شرایط سفر به شهر های بزرگتر و دوره دیدن.اونجا بود که گفتم زهرا تو اگه بخوای به ظاهر قضیه نگاه کنی به هیچ جا نمیرسی.این همه سال تلاش کردی راه های مختلف رو امتحان کردی دوره ها و کلاسها و دانشگاه.بیا یک بار همه رو حذف کن خودت شروع کن .با اینکه از بچگی نقاشی میکردم و حتی سالهای قبل از دانشگاهم میرفتم شهر نزدیک روستا و از یه استاد خیلی خوب دوره میدیدم و یک بک گراند از کار طراحی اصولی داشتم اما چون سالها طراحی نکرده بودم به خودم گفتم زهرا از صفر شروع کن از صفر.اولش هیچ منبعی نداشتم تو اینترنت طراحی دانلود میکردم و از روشون تمرین میکردم کم کم اتفاقی با اساتید خیلی خوبی اشنا شدم که بهم مسیر رو گفتن بدون اینکه آموزش بدن قدم به قدم دستان خدا شدن و کتاب و منابع خیلی خوبی رو بدون هیچ هزینه ای خدا برام فراهم کرد و مهمترینش اگاهی ها و آموزشهای استاد که واقعا دست و فرشته خدا و استاد تصویرسازی و طراحیم هم شدین .اولش سخت بود ولی به یاد آوردم زهرایی رو که وقتی 17 سالش بود تو روستا که اون موقه هیچ دختری اجازه نداشت تنها و بدون خانوادش از روستا خارج بشه من میرفتم شهر و کلاس طراحی .به یاد آوردم روزهای برفی که جاده یخ میزد اما انقدر سر جاده منتظر میموندم تا یه مینی بوس از روستاهای دیگه رد بشه بتونم به کلاسم برسم.به یاد آوردم زمانی که وقتی میرسیدم کلاس طراحی از شدت سرما دستام ترک میخورد اما به عشق یادگیری میرفتم .به یاد آوردم زمانی که برای قبول شدن تو کنکور دو ماه مونده به کنکور کتابهای کنکور هنر دستم رسید دو ماه روزی 18 ساعت کتابهایی رو میخوندم که هیچی ازشون نمیدونستم ولی با عشقی و با تمرکزی مینشستم میخوندم که هر چی میخوندم مطالب عالی تو ذهنم میموند و یاد میگرفتم و و به شکل عالی قبول شدم.گفتم زهرا تو همون آدمی الان ازت میخوام با همون اراده این مسیر رو بری و میدونم که میتونی.کم کم منابع و کتابهایی بهم معرفی شد که دیگه وابستگیم به اموزش خیلی کمرنگ شد .آموزش رو لازم میدونم و قطعا من رو جلو میبره ولی در زمان مناسب . محدویت ظاهری مالی و مکانی نه تنها باعث نشد که عقب بیافتم بلکه رشدم داره میده باعش شد خودم رو کشف کنم.خود واقعیم رو تجربه کنم .باعث شد به هر چی که میبینم از کنارش ساده نگذرم انقدر تحلیل بشه تو ذهنم که به انتزاعی شدن برسه و برام بیاد رو کاغذ.حدود یک ماه پیش هدایت شدم به این که کارام رو برای یکی از اساتیدم بفرستم.خیلی خیلی تحسین کرد کارام رو و گفت وقتشه که یک قدم قویتر رو برداری و یه مرحله بالاتر .سه تا دوره برام فرستاد گفت اینها رو حتما تهیه کن دوره ها هر کدوم نهایتا 50 تمن هستند ولی فعلا اون هزینه رو ندارم چون من فعلا در حد رفع نیاز های خیلی اولیم پول میسازم و میدونم این تکامل برای من نه تنها کند بودنش بد نیست و نشانه بدی نیست که خیلی خوب داره من رو رشد میده و مقاومتی باهاش ندارم.رفتم تو سایتی که استاد گفته بود و دوره ها رو دیدم خیلی برام هیجان انگیز بود اما خودم رو نباختم .گفتم خدایا تسلیم توام روزی من و هدایت من دست تو هست .دوره ها رو از تو میخوام.تا قبل از این راجب اناتومی و ساختار ماهیچه هاو استخوان بندی بدن خیلی ریز بینانه و بارها و باارهد شاید هزاران بار تمرین کردم ولی برای فانتزی کردن کارکتر ها و اناتومی علمش رو به شکل دقیق نمیدونستم از یه مراحل ابتدایی شروع کرده بودم ولی مراحل پبشرفته ترش تو دوره هایی بود که استادم بهم معرفی کرده بود.اما از خدا خواسته بودم که هدایت بسم به مراحل پیشرفته تر و کارکتر های حرفه ای تر.همون روزها بین تمرینات طراحیم یه لحظه طبق معمول همیشه که گاهی یه کارکترایی از یه جایی که نمیدونم میان رو کاغذ یه کارکتر اومد در چند ثانیه همون جا گوشه کاغذ یه کارکتر کشیدم که انقدر جالب بود که برای خودم خیلی خیلی تازگی داشت و پختگی خطهام رو تا الان قشنگ نشون میداد هی نگاش میکردم و از شادی گریه میکردم .بالا پایین میپریدم.بر خلاف همیشه که اون طراحی های یهویی رو خیلی جدی نمیگرفتم این بار فرق داشت نتونستم از کنارش ساده بگذرم.همون فرداش نشستم با رنگ اجراش کردم خیلی خیلی باحال شد براش فضا طراحی کردم و به چیزایی رسیدم تو اجراش که اصلا قند تو دلم آب کرده بود.همون لحظه خدا بهم گفت کتابش کن و 10 تصویر.انقدر قشنگ این ندا تو گوشم تکرار میشد که سریع انجامش دادم برای فرم دقیق ترش مونده بودم که چه فرمی باشه که بشه کارکتر خودم کارکتری که امضای خودم باشه.همونجوری که دتستم بهش فکر میکردم.خدا گفت برو لب پنجره رفتم و یه تیکه ابر خیلی کوچیک تو آسمون بود انقدر قشنگ بود تو غروب خورشید که چشمام پر اشک شد داشتم همینطوزی با چشمای پر اشک خدا رو شکر میکردم همین که اشکام رو کنار زدم خدای من اون تیکه ابر اصلا نمیدونم چجوری حالتش تغییر کرده بود دقیقا دقیقا شده بود فرم کارکتری که میخواستم سریع رفتم رو کاغذ کشیدمش دفرمه ای شد که حیرت زده شدم که چقدر هماهنگ بود با فرم اولیه کارکترم از زن روستایی هر روز دارم روش کار میکنم و هر با به طراحی یه بخشش هدایت میشم.انگار این پروژه اومده که من رو رشد بده قوانین رو بهم یاد بده و آگاهی ها و آموزشهای استاد رو دارم تو روندش عمل میکنم.داره یادم میده عجله رو بریزم آروم آروم اما برای همیشه بریزم دور.تسلیم بودن رو آروم و متوالی طی کردن رو.این پروژه خیلی عجیب داره هر چی که استاد تو آموزشها گفتن رو به یادم میاره و من رو در میدان عمل قرار میده.انقدر هدایتی داره پیش میره که هیچ رفرنسی نمیبینم جز زمانهایب که طبیعت میرم و تجربم از هر چیزی که میبینم و رو کاغذ میارم یا حتی سوز هوا و صدای گنجشک ها و رطوبت زمین و بوی نم خاک و باد و همه چیز. .میخوام بگم اینکه استاد میگن مسیر علاقمون رو با تمام تلاش و شدت عشق و علاقه بریم خودش میگه چجوری بریم خود مسیر ما رو میبره من دارم این رو با تمام تار و پود وجودم لمس میکنم.همین امروز با یه حال خیلی خیلی عالی نشستم که رو کار تصویرسازیم و پروژم کار کنم امروز از خونه شروع کردم یه خونه رو برای اولین بار با اصول تصویرسازی و چیزی که خودم از خونه های سنتی اینجا از سالیان قبل تو ذهنم بود رو کاغذ کشیدم و عالی شد بعد گفتم حالا طبقه زیر خونه فضای داخلی و یه اتاق رو طراحی میکنم و یکی از پوزیشن های کارکترم رو. حالم خیلی خیلی خیلی خوب بود اما نمیومد هدایت نمیومد یهو دیدم داشتم به یه تضاد تو روابطم با یکی از اطرافیانم فکر میکردم که تا حالا انقدر بزرگ نمیدیدم این مساله رو که تلاش کنم ببخشمش و ذهن همینطوری داشت میرفت و هدایت نمیومد اولش یه لحظه نجواها اومد و سریع گفتم این مساله یه پیغامه که زهرا این نشتی رو جلوش رو باید بگیری و ببین یه مساله به ظاهر کوچیک چقدر میتونه ابزاری باسه برای تاخت و تاز شیطان و چقدر میتونه تو رو از همه چی از هدایت ها در همه ابعاد دور کنه و از خدا سپاسگذاری کردم و تسلیم شدم که راه بخشش اون فرد رو بهم نشون بده و قلبم سر شار از آرامشی هست که ایمان دارم این مسیر داره من رو به زیباتربن تجربیات در همه ابعاد زندگی هدایت میکنه.چند روز پیش بهم گفت برو تو کوچه از کوچه و خونه ها طراحی کن بدون کمترین مقاومتی رفتم مادرم در رو باز گذاشت و من پشت در حیاطمون از کوچه طراحی میکردم با یه حال خیلی خیلی عالی.چند ثانیه نگذشت که در رو بستم هر کی رد میشد اولش یه پوزخند میزد اما وقتی اون حد از اعتماد به نفس و اطمینان و انرژی عالی رو تو وجود من میدید با یه احترام عجیب برخورد میکرد و میرفت اصلا یه روز عجیبی بود این حرکت تو روستای ما بین مردم ما و خانواده به شدت مذهبی ماتازگی داره اما من دارم برخورد های عالی میبینم حتی یکی از خواهرام از سر کار اومد و ساعتها کنارم وایساده بود با لذت به کارم و طراحبم نگاه میکرد.یه یگ بزرگ داشت به سرعت میومد تو کوچه و سمت من یک در صد هم ترس نداشتم و همین که اومد تو کوچه چند تا غازی که روبه روم ایستاده بودن و مدلم بودن یکیشون سگه رو دنبال کرد و تا ته کوچه دنبالش کردو یکه فرار کرد رفت انقدر خندیدم که حد نداشت بعدشم اومد نشست کنار من و مدلم شدو اینا رو من ساده نمیبینم و برام کلی هم تو قوانبن درس داره هم در زمان مناسب رو کاغذ میان و جایی که باید باشن به کمکم میان.استاد جااانم من هر بار هر تجربه کوچیکی مخصوصا تو این پروژه برام اتفاق میافته انقدر که شما هم تو قوانین هم و تو این طراحی فرشته خدا و استادم هستین که دلم میخواد بیام بگم.انقدر هیجان داشتم بگم و کامنتم طولانی شد که فراموش کردم خرید های فوق العادتون رو تبریک و مبارک باد بگم و ثروت و سعادت و تمام نعمت هایی که فراتر از این ها رو هم شایستگیش رو دارین.خدا رو شکر میکنم بابت وجودتون و دوستون دارم💜