دیدگاه زیبا و تأثیرگزار سلما عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام به استاد عزیزم و مریم جان نازنین
یک صبح زیبای دیگر در پارادایس بینهایت زیبا خدایا شکرت هوای مطبوع بهشتی، صدای چهچه پرنده ها، آسمون آبی با ابرای لطیف، جنگل انبوه نیمه سرسبز زمستانی، دریاچه پرآب و انعکاس زیبایی ها در آب
فکرشو بکن چقدر لذتبخشه هر روز صبح از خواب پا شی و یک منظره زیبا و متفاوت از آسمون و جنگل اونم تو خونه خودت ببینی خدایا سپاسگزارم که دارم این زیبایی ها و این نعمت های بینهایت رو میبینم. البته این نعمتها توی زندگی خودمم هست و باید سپاسگزارتر بشم تا بیشتر و بیشتر بشن.
ترکیب زندگی روستایی با این همه امکانات و بالاترین تکنولوژی روز دنیا چقدر این زندگی رو راحتتر و رویایی تر کرده خدایا سپاسگزارم. میشه هر جایی که بخوای توی دل جنگل و دشت و دمن زندگی کنی و اینترنت نامحدود هم داشته باشی خدایا شکرت سرعت اینترنت فوق العاده اس حدود نیم گیگ در ثانیه یعنی فایل های شما رو میشه در یک چشم برهم زدن دانلود کرد. مطمئنا در آینده از اینم سریعتر میشه.
یاد کلمه “کلمح البصر” در قرآن افتادم که درمورد قدرت و اراده خداوند هست.
وَلِلَّهِ غَیْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ وَمَا أَمْرُ السَّاعَهِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
آیه ۷۷ سوره نحل
و غیب آسمان ها و زمین از آن خداست، کار قیامت چشم بهم زدنی بیش نیست و یا نزدیکتر از آن، به راستی که خدا به همه چیز تواناست.
چوبهای فراوان برای آتیش رو با چه نظمی توی تراکتور چیدین آفرین خدا قوت من عاشق نظم و تمیزی هستم. یک آتیش معرکه منتظر ماست.
استاد چقدر با حیووناتون با احترام صحبت کردین جناب آقای براونی واقعا هم بهش میاد چون خیلی متین و موقره. چقدر به زیبایی براونی توجه کردین باااینکه هر روز دارین میبینینش ولی براتون تکراری نشده. اسب قهوه ای پیشونی سفید با چشمای زیبا
اردکا که سرو صدایی راه انداختن شاید دارن میگن آزادی آزادی ما رو آزاد کنین!
چقدر با احترام در لوله شونو باز کردین گفتین بفرمایین!
براونی چقدر با آرامش وایساده بود و نگاهشون میکرد تکون نخورد اصلا
این مرغ و خروسا چقدر خوشبختن که توی این بهشت زندگی میکنن
حرکت دست جمعی داکا خیلی جالبه خیلی متحد هستن بدو رفتن سمت آب بعضیاشون سفیدن و بعضیا هم چقدر پرهای رنگارنگ قشنگی دارن با چه ذوق و شوقی پروبال میزدن به سمت آب
خروسه هم داره این وسط قلدری میکنه من عاشق مرغ و خروسم
استاد چقدر این صحنه زیباست مرسی که برامون فیلم گرفتین
داکا وقتی رسیدن به آب اولش مکث کردن ولی یهکیشون دل رو به دریا زد بقیه ام پشت سرش رفتن حتی توی حیوونا هم ویژگی های شخصیتی فرق میکنه بعضیا لیدرن بعضیا دنباله رو هستن. چقدر با لذت توی آب شنا کردن و آب خوردن و دیگه صدا نمیدادن همیکنه اومدن بیرون از آب دوباره سرود دسته جمعیشون شروع شد بعد دوباره یکی لیدر شد رفت تو آب بقیه هم ریختن تو آب خیلی صحنه باحالی بود یکی از داکا بیشتر از بقیه آب بازی میکرد و کله شو هی میبرد توی آب بقیه اینطوری نبودن انگار این داشت از این فرصت لذت بردن بیشتر استفاده میکرد.
این وسطا دوربین روی مرغو خروسا و گنی زیبا هم زوم شد و مرسی استاد که هیچ زیبایی از چشم شما دور نموند و همه رو با دوربینتون شکار کردین
ای جانم مریم عزیزم رو ببین یکی از داکا رو بغل کرده داره اختصاصی بهش غذا میده خیلی حس خوبیه بغل کردن و غذا دادن به حیوونا واقعا لذت بخشه بخور نوش جونت
براونی رو چه لمی داده و چه حموم آفتابی داره میگیره وای که چقدر توی این بهشت همه آروم و خوشبختن
از جنگل میریم به دریا و ساحل رویایی یه موجود ژله ای عجیب شبیه عروس دریای اگزجره شده
آره واقعا این یک ژله دریایی هست بعضیاشون خطرناکن ولی این یکی خداروشکر یا مرده بود یا از نوع بی خطر بود. مریم جان درکت میکنم که این کنجکاوی نذاشت بیتفاوت از کنارش رد بشین!
توی دریا بینهایت موجودات عجیب و غریب وجود داره یک دنیاس واسه خودش که خیلیاشو هنوز انسان نمیدونه خدایا شکرت بخاطر این جهان شگفت انگیز
چقدر ساحل تمیزه من عاشق تمیزیم آرزومه توی ساحل تمیزی مثل اونجا پابرهنه قدم بزنم و شن های تمیز و نرم کف پاهام رو ماساژ بدن. خیلی حس فوق العاده ایه.
مردم بافرهنگ امریکا رو تحسین میکنم که انقدر به تمیزی کشورشون اهمیت میدن. ای جانم که رد پاهاتون توی ساحل افتاده بود. چقدر این ساحل و این آسمان رویای بود خدایا سپاسگزارم.
این نمایشگاه هواپیماهای جنگی و بمب های هیولا هم صحنه جالبی از توانمندی بشر رو نشون میده و هم اینکه نعمت بینهایت ارزشمند صلح رو به یاد آدم میندازه. خدایا شکرت که در دورانی هستیم که صلح جهانی برپاست.
این بمب جنرال پرپس هم باعث خنده ما شد. فکرشو بکن یه زمانی این بمبا و جنگنده ها چه غوغایی به پا میکردن ولی الان تبدیل به نمایشگاه شدن.
صحنه دیگه ای از بهشت با خروسهای ایزوله شده چقدر خندیدم به تشبیه مدرسه پسرونه! بذار یکم قدر مرغا رو بدونن!
مریم جان عزیزم میخواد اولین بار سایبرکواد رو توی محیط پارادایس تست کنه مبارک باشه چقدر تکنولوژی رو دوس دارم. این فرغون که پشتش بستین میتونه خیلی ایده کار راه اندازی باشه. تراک و تریلر مهیاست بیا تا برویم. بساط کباب براه شد بیا تا برویم! حالا وسایل کباب ذغالی رو باهاش حمل میکنین خیلی راحت و آسون. خروسا هم دارن با تعجب و تحسین نگاه میکنن!
چه خوب که میخواین یک ایده جدید رو امتحان کنین. کباب ذغالی تو یک تیکه جدید از بهشت. وای چه تجربه لذت بخشی نوش جونتون!
استاد عزیزم از کارگاه زیبا و تمیز و مرتب هم فیلم گرفتین و از زحمات مریم جان سپاسگزاری کردین واقعا دمت گرم خدا خیرت بده مریم جان چقدر باسلیقه و توانمند هستی!
ای جان بازم سمیه خانم و آقا رامتین عزیز اومدن پیشتون واقعا تحسینشون میکنم که به امریکا مهاجرت کردن و ببین چقدر خوب رو خودشون کار کردن که با شما از لحاظ فیزیکی هم هم مدار شدن. منم اگه آرزوی چنین تجربه ای رو دارم باید بیشتر رو خودم کار کنم ان شاءالله در زمان درست اتفاق می افته!!! ولی خوشحالم و سپاسگزارم که الان میتونم از طریق سایت با شما در ارتباط باشم!
این جمع آوری چوب ها هم تبدیل شده به یک تفریح باحال دسته جمعی و دستان خداوند اومدن به کمک استاد و مریم جان
چه خرمن بزرگ و خفنی درست کردین چه آتیشی وای شعله های سرکش آتیش از کره ماه پیداست با چه آرامشی دور آتیش نشستین چه صدای جیریک جیریک باحالی داره خیلی آرامش بخشه این گرما و صدا
تو یک جای مناسب آتیش درست کردین که به درختای دیگه آسیب نرسه آفرین
چقدررر نور آتیش رویایی بود چقدر چهره ها رو زیباتر
کرده بود.
استاد عزیزم صحنه ای که روی چهره زیبای مریم جان زوم کردین و بهش گفتین عاشقتم رو خیلی دوس داشتم.
بعضی آقایون این باور اشتباه رو دارن که اگه عشقشون رو به زبون بیارن لوس بازیه یا طرف پررو میشه ولی شما همیشه این کار رو میکنین. منم به عنوان یک خانم این خواسته رو داشتم اما فکر میکردم خواسته اشتباهی هست و توقع بیجاست. ولی الان مطمئنم که این خواسته رو میخوام. البته باید بهش وابسته نباشم تا برام اتفاق بیفته.
عکساتون واقعا هنری و زیبا شد. چقدر با عشق کنار هم ایستادین.
استاد جونم منم یک عکس کنار شما و بچه های سمینار توی اردوی چیتگر دارم. ان شاءالله بازم تاریخ تکرار میشود!
آتیش بازی تون هم فوق العاده بود مریم جان چه قدر برای اینکه امشب بهتون خوش بگذره فکر همه چی رو کردین و چه ایده های خوبی رو اجرا کردین عزیزم. خیلی خونگرم هستین!
آخر سر هم همه از همدیگه سپاسگزاری کردین چه مهمونی خوب و خاطره انگیزی بود.
بازم یک صبح زیبا خروسا اومدن روی پل آقای ابوموسی ماشالا چقدر تپل مپلی و خشگله و نذاشت بگیرینش ولی اگه بدونه چه فایلی درموردش درست کردین و چقد معروف شده! فایل مثل “ابوموسی نباش” خیلی درس داشت برامون. تمرین فرا رفتن از محدوده امن و امتحان تجربیات جدید کیفیت زندگی آدم رو بالا میبره. ولی خیلی از ماها دنبال کمیت زندگی و اینکه یکم بیشتر زنده بمونیم، هستیم و بخاطر همین ترس واهی خودمون رو از لذت تجربیات جدید محروم میکنیم. این فایل یک تلنگر دوباره بود. خدایا کمکم کن مثل ابوموسی نباشم!
حالا امروز استاد عزیزم میخواد سایبر کواد رو تست کنه چه حالی باهاش کردین استاد عاشقتم نابودش نکنین حدود ۶۸ کیلو رو میتونه تحمل کنه هااا
مرسی از دوستان فنی که کامنت های هوشمندانه نوشتن و در مورد چرخهای جلوی سایبرکواد تذکر دادن! و مرسی از استاد عزیزم که انقدر با دقت کامنتها رو میخونه و سپاسگزاری میکنه.
اپیزود آخر فایل در مورد سیستم هندزفری درایوینگ Fوان فیفتی واقعا تحسین برانگیز بود خیلی لذت بردم. استاد و مریم جان مبارکتون باشه ان شاءالله که باهاش سفرهای فوق العاده ای برید و با خیال راحت هم کلی لذت ببرین و هم کلییی فایل عالی واسه ما ضبط کنین. چقدرررر عالی و جذاب درمورد ویژگی های مثبت این هیولا صحبت کردین. بهترین تبلیغ برای محصول تعریف مشتریای اون محصول هست!
هم سازندگان و ایده پردازان و هم خریداران این محصول ارزشمند رو تحسین میکنم که هر کدوم باعث رشد و گسترش جهان شدن. من یک بار یادمه خیلی کوچیک بودم یه ماشین تراک دیدم. با همون بچگی انقدررر تحسینش کردم. الان دارم استادمو تو این ماشین میبینم و ان شاءالله در آینده نزدیک تجربه سوار شدن به همچین ماشینی رو هم خواهم داشت.
حالا فکرشو بکن سیستم اتوپایلوت تسلا چه انقلابی به پا میکنه. ماشینهای آینده بدون فرمون خواهند بود یعنی فقط آدم بشینه توی ماشین و دستور بده ماشین خودش همه کارا رو میکنه. واقعا میشه نماد و سخر لکم
خدایا منم عاشق این تکنولوژی هستم و از ته قلبم تحسین میکنم منو به سمتش هدایت کن!
استاد جون قشنگ معلومه که شما تکاملتون رو در تجربه ماشین های مختلف طی کردین انقدر ته تمام امکانات ماشین رو درآوردین و دارین نهایت استفاده رو میکنین.
راستی استاد و مریم جان هر دو تون خیلی خوشتیپ و خوش پوش هستین عاشقتونم.
و در نهایت یک جاده زیبای بی انتها و زبیایی های این فایل که بی انتها بود!!!
خدایا سپاسگزارتم بابت این همه زیبایی که باهاش هم مدار شدم!
خدایا سپاسگزارتم که با دیدن این فایل زیبا کمکم کردی هدایتم کردی تا روی چیزهایی تمرکز کنم که دوسشون دارم و اونها رو به زندگیم دعوت کنم!
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD537MB35 دقیقه
با سلام و درود به همگی امروز این بخش و ماشین زیبا رو که دیدم تصمیم گرفتم این کامنتو بنویسم
من سالها آرزوی ماشین داشتم هرچی دعا مبکردم هیچی نمیشد اما زمانی که فقط روی خدا حساب کردم همه چیز درست شد. من قبلا نماز می خوندم دعا میخوندم قران ختم میکردم اما مشرک بودم (ترس از فلانی، حساب روی بهمانی، نگرانی برای از دست دادن چیزی که معلوم نیست مال منه یا نه….). یادمه یه زمانی تو اینترنت سرچ می کردم دعا برای ترس از افراد دعا برای دفع شر. هرروز دعای دفع شر می خوندم باز می فهمیدم فلانی دلخور شده از فلان حرکت عادی من (مثلا یه کلمه عادی یک شوخی معمولی برام گرون تموم میشد). یک روز انگار به خودم اومدم چرا ترس؟؟؟ جرقه ش هم این بود که تو نتیجه جستوجو برای “ترس از دیگران” اومد ترس یعنی شرک. بالاخره با اون جرقه باورهای توحیدیم رو خونه تکونی اساسی کردم. آرامشی همون اول ب ذهنم اومد که تاحالا نداشتم. همون اول وقتی سرو کله مشکلات پیدا میشد (مخصوصا مالی چون اوایل استارتاپ همسرم بود) دیگه غصه نمی خوردم چون غصه هم یعنی شرک. و باز نتیجه می شد مژده و خبر خوش. هرروز به مسیرهایی میرفتم که باورهای من (خداشناسی عزت نفس و…) رو قوی تر می کرد. هرروز قانون تکامل رو به چشم میدیدم آهسته و پیوسته حالمون اوضاع مالیمون بهتر میشد کتابهایی رو میخریدم که اشتباهاتم رو نشون می داد و وقتی تکنیکهاشو میخوندم و اجرا میکردم معجزات خدا میومد. حتی یکبار یک کتاب معروف رو خریدم گذاشتم تو کمد ناخوداگاه. بعد از دوماه اومدم بخونم دیدم بدرد نمی خوره (با اینکه جزو برندهای پرفروش بود) از خریدم پشیمون بودم و چاره ای نبود جز اینکه ببرم پس بدم با احتمال اینکه فروشنده قبول نکنه(اما دیدم برای پس دادن کتاب بدون عذر و بهونه بازهم هدایت خدا از قبل شامل حالم شده کتاب تا صفحه ۳۰ درست چاپ شده بود و از ۳۰ بعد درست نبود و اصلا زمان خرید به چشمم نیومده و این هم بهانه ای بود برای پس دادن). رفتم و گفتم خدایا هدایتم کن به بهترین کتاب: فروشنده با روی باز کتابو پس گرفت و گفته بود مشکل ناشره تقصیر تو نیست و من بهترین کتابو گرفتم و از اون کتاب بود که یاد گرفتم همه چیزو با طرح الهی بخوام هدایت بشم با روشی الهی به خواستم برسم گرچه نویسنده مسیحی بود اما کتابش بمن توحید عملی در زندگی رو یاد داد. اینم بگم دوماه پیش فروشنده اصلا این کتاب جدیدو نداشت حتی برای زمان پس دادن هم از خدا هدایت خواستم
دیگه چیزی رو تصادفی نمی دیدم (قانون کارما وسیستم خدا برای رشد ما یا بازتاب فرکانس ما)
برای هیچی عجله نمی کردم حتی خرید نیازهای خونه می گفتم خدایا خودت برام جور کن: می دیدم خدا حتی برای خرید کره بادوم زمینی صبحانه ام هم هدایت می کنه و بهترینها رو با قیمت عالی بهم می ده. از هر چیز کوچیک لذت می بردم و سپاسگزاری می کردم هرروز تو دفترم سپاسگزاری می کردم و هرروز بهتر ارز دیروز دیگه حتی پاییز رو دلگیر نمی دیدم و روزهاش عالی می گذشت. حتی برای خرید آبمیوه و کمپوت برای عیادت بیمار هم زمانی پیش اومد که جایی هدایت شدم به لطف الله که کلی تخفیف خورده بود.
خدا همیشه آدم و مشتری عالی می فرسته.و مشتریهای نامناسب هدایت میشن جای دیگه حتی محل کار همسرم به لطف خدا و بواسطه یک اتفاق ظاهرا ناخوشابند بهبود پیداکرد.. همه چیز عالی بوده حتی موقعیتهایی که در ظاهر با آدمهایی مواجه بودیم که ما رو با کلامشون می رنجوندن می دیدم یا نتیجه افکار خودم هست یا درسی درش هست. دیگه کلام و شوخی و حرف بیجا نمی زنم روی عزت نفسم کار می کنم وچقد اوضاع بهتر شده. غر نمی زدم به خدا درد و دل نمی کردم. با خواهر مادر درد و دل نمی کردم. همسر سابقا سخت گیرم بهتر شده در همه چیز، از گلایه ی …. نمی رنجم و همه چیز به سوی بهتر شدن روابط با همه پیش می رفت. آدمهای گذشته رو به راحتی بخشیدم. کلامم رو نیک کردم افکارم رو نیک کردم.
دیگه به ثروت کسی حسادت نمی کردم بجاش می گفتم چه بسا خدا بهتر از اینو بهمون بده.
خودم به چشم می دیدم آدمهایی که قبلا بان کلام منو آزار می دادن (مثلا بخاطر دین و ایمانم(و بارها در ذهنم نجوا میومد که بیا بااستوری نیش دار و تیکه دار جوابشو بده و من اعراض می کردم و به خدا می سپردم این بار که دیدمشو خداوند لالشون کرده بود و فقط چند کلمه با احترام برخورد می کردندیا خدا کاری می کرد من در جمع مهمونیشون نباشم.
خودم رو تجلی کمال و جمال خدا می دیدم (دردهام خوب میشد یا به بهترین دکتر هدایت می شدم یا به باشگاه و رشته ای میرفتم که نتایجش سلامتی آرامش ذهن و زیبایی و خوش اندامی بود. جوری که مامان و خواهرم میگفتن چقدر استایلت و صورت و روحیت عالی شده. . حتی حرکات سخت باشگاه رو خیلی زود و عالی یاد می گرفتم. به لطف خدا قرص نمی خورم منی که یک زمان اینقد نازک نارنجی بودم که از یک گلایه ی فلان خانم، تیک پرش پا گرفتم. حتی زمانی که همسرم کرونا گرفت، من و دخترم نگرفتیم و فقط یک قرص سیتیریزین خوردم و یکروزه خوب شدم. حتی دخترم که بد تب و بد مریض بود یکبار که بیمار شد به لطف الله یک روزه خوب شد.
از وقتی ازدواج کردم نه ماشین نه خونه داشتیم (نزدیک ده ساله) . تو این مدت تحولم فقط می گفتم خدا تو بهمون بده نه پدر و مادر نه ارث پدر بزرگ. همیشه می گفتم خدایا من فلان ماشین ارزونو نمی خوام ماشین می دی عالی بده و خداروشکر یک ماشین خوب عالی (نه خارجی اما یک برند عالی وطنی) هدیه گرفتیم بدون یک ریال، سرویس شده بدون اینکه بخوایم مبلغ کلانی بدیم برای سرویسش. از یک راننده ی وسواس که ماشینو همیشه خوب نگه می داشت. اینقدر به خدا و فراوانی نعمت او امید و باور داشتم و با یادگیری اهرم رنج و لذت ماشین رو نزدیک می دیدم که چند ماه قبل از دریافت ماشین، رفتم در یک محله باکلاس شهر دوره آموزش رانندگی گذروندم. دیگه برای خونه هم روی وام و ارثیه و مهر و این چیزا حساب نمی کردم فقط خدا تا اینکه مبلغ کلانی هدیه گرفتیم که می شه یک خونه عالی خرید.
اینا رو نوشتم که بگ هر لحظه هر چی پیش اومد می گفتم و می گم خدایا خیره. می سپردم به خدا. از آدمها و چیزهای بد اعراض می کنم و بسیار نتیجه می گیرم. روزه افکار و کردار و گفتار. در بدترین شرایط هم توکل می کردم و آروم می شدم و راه باز می شد. در این مدت حتی تونستم رو مادرمم تاثیر بذارم
برای همه کاری به الهام و ندای قلبم گوش می دم و موفق هم شدم. حتی بارها جاهایی رفتم فروشنده جنس گرونشه (در یک محله گرون) ارزونتر داده بدون چونه زدن. اتفاقات زنجیروار میفتاد تا من برای فلان کارم کمترین هزینه رو بدم. هرجا شوهرم می رفت برای مشتریا، کلی هدیه و خوراکی رایگان می گرفت.
یک زمان سودای مهاجرت داشتم. نشستم زبان خوندم دیدم بی فایده س از خدا هدایت خواستم.
یک روز یه خانم هم باشگاهیمون که مسلمون هم نبود رو دیدم-خداوند همه ی آدمها رو برای هدایتمون میاره قرار نیست همه مسلمون باشن- گفتم فلانی (همکیششون) کجاس چیکار می کنه گفت مربی شده. جرقه تو ذهنم اومد . گفتم کاش منم می شد ادامه میدادم باشگاه رو تا مربی بشم. چند وقت بعد تو بازار روزمون مسئول باشگاه رو دیدم احوالپرسی کردیم ولی زبونم دیگه بند اومد. گذشت و اومدم خونه. قبلا دو تا رشته ورزشی کار می کردم گفتم پیام بدم دکتر فلانی مربی برای کلاسات نمی خوای بعد دوباره یه حسی نمی ذاشت. هی لباسای رزمی مو تو کمد میدیدم دلم تنگ باشگاه می شد. گفتم خدایا خودت درست کن. چندسال پیش به استاد رزمی گفتم من فلان جا نمی تونم بیام باشگاه یه جای دیگه رو معرفی کن ایشون بدلیل شباهت اسم کوچه ها یه جایی رو اشتباهی معرفی کرد من رفتم دیدم رزمی نیست اصلا اما کارت ویزیت باشگاه رو به اجبار ندای درونم گرفتم. ادامه جریان اینکه رفتم دنبال شماره مسئول باشگاه بگردم که تو بازار روز دیدم ببینم اونم مربی نمیخواد (گفتم دوتا رشته کار می کردم و با خودم گفتم نهایتا می گه برو فلان جا مدرک بگیر تا راهت بدم). دیدم فقط شماره اون باشگاه اشتباهی رو دیدم که به دلیل تشابه اسم کوچه ها از سوی استاد سابق هدایت شده بودم. زنگ زدم و گفت مربی می خوایم و اما باید آزمایشی بیای. منم هدایت شدم به مسیری زیبایی که هرروز موفق تر میشم
با گوش دادن فایلای مهاجرت سایت تکلیف خودمو مشخص کردم و فعلا با آرامش بهتر در کشور خودم هستم کنار پدر و مادر و خانواده. و وقتی با درونم به صلح رسیدم اتفاقات خوب بیشتری رخ داد.
خدایا شکرت برای هدایتت من یک زمان آتئیست بودم یک زمان مسیحی و هفت سال طول کشید تا هدایت واقعی رو دریابم اما الان الله یکتا رو می پرستم نمازم رو با عشق می خونم دعا خوندم زیاد و خسته کننده نیست بلکه با خدا حرف میزنم دعای قلبی با حس خوب توکل قوی و نتایج فراتر از عالی. و زندگیم با پستی و بلندیش به لطف الله شیرینه. قبلا نذرای سنگین می کردم و بی نتیجه اما الان اینقدر باور به برکت و شفا و قدرت و ثروت بی پایان الله دارم که همه چیزو ممکن می دونم هرجا خدا هست راه می گشاید. و خداوند با دعای دلی من مشکلاتمو حل می کنه نه مثل قبل که هرچی ذکر می خوندیم هزارتایی نتیجه نداشت. خداوند زمانبندی داره. صبر و توکل
الله خدای نور و عشق خدای من است
سپاس از شما. خدارو شاکرم که با اشتراک معجزات خدا تونستم حال کسی رو خوب کنم. یکی از رمرزهای شادی درون دوری از آدمهای منفی باف و اخبار و رسانه است. من تا بتونم دنبال اخبار جنگ و گرونی و این چیزا نمیرم اگر در جمعمون کسی این حرفا رو بزنه می رم سرم رو با دخترم گرم می کنم.
در پناه خدای قادر متعال باشید