دیدگاه زیبا و تأثیرگذار انیس عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
چقدر ظریف و استادانه به این مسیله اشاره کردن استاد و چقدر مهمه نگاه کردن به مسایلی که در گذشته حل شده اند و چون یکبار در گذشته موفق شدی اون رو حل کنی ذهن به تو دایم این نوید رو میده که آخجوووون دیگه این موضوع تموم شده و حل شده رفته در حالی که مربوط به زمان خودش بوده و ممکنه الان با یه مدیریت و سازماندهی بهتر و به روزتر به شرایطی ایده آل تر دست پیدا کنی و چکاپ مجدد این موضوع بتونه خیلی از مسایل امروز رو هم حل و آسان تر کنه.
چقدر تحسین برانگیزه همکاری عاشقانه و دلسوزانه استادعزیز و مریم عزیزم هیچ منیتی وجود نداره و فقط نتیجه و بهبود شرایط فعلی مهمه و در نهایت باعث آرامش و آسایش هردوی شما عزیزان هست و همین خودش باعث میشه که ذهن آزادتر عمل کنه و روی برنامه مشخص شده متمرکز باشه و ایده ها یکی بعد از دیگری بیاد.
تحسین میکنم احترام متقابل شما دو عزیز رو احترام به ایده های هم و اینکه اونهارو اجرا میکنید حتی اگه به جواب نرسه و باورتون براین هست که اگه این ایده هم جواب نداد انجامش کمک میکنه که ایده های بعدی به ما گفته بشه و این کمک میکنه به اینکه همزمان که داری باورهای خودت رو رشد میدی باورهات نسبت به همراه و شریک زندگیت هم تقویت بشه و به همدیگه هم کمک میکنید و فرصت میدید برای رشد بهتر برای دیده شدن برای باور کردن بهتر خود و باور پیدا کردن به اینکه ایده های تو هم میتونه عملی بشه میتونه به تغییر و بهبود زندگیمون کمک کنه و هر لحظه داره اعتماد به نفس و عزت نفس بهتر و بهتر میشه هیچ وقت اینقدر عمیق نشده بودم توی نتایج احترام متقابل بین دونفر.
وقتی استاد ایده ای دارن مریم جان با کمال میل همکاری میکنه با ایمان کامل حالا یا ایده جواب میده و اون چیزی که میخوای میشه یا نشد میری ایده بعدی و همچنین استاد عزیز هم ایده های مریم بانو رو اجرایی میکنن و دیدیم که خیلی جاها بسیار کمک کننده بوده در حل مسایل و بهبود شرایط ..بدون هیچ بحث یا سرزنشی و…
واقعا ممنونم از شما که روند بهبود زندگی رو در همه زوایا به اجرا و نمایش میزارید حتی وقتی هدف و تمرکز روی موضوع دیگه ای هست بازهم توی همه جنبه ها این بهبود قابل مشاهده هست و اونقدر جذابه که توجه رو جلب میکنه.
این همه تخم مرغ خونگی تاحالا یکجا ندیده بودم چقدر حس خوبی داره دیدنشون خداروشکر برای این همه فراوانی جالب بود تخم مرغ ها مثل خود مرغها رنگاشون متفاوته و این ترکیب رنگ و اینقدر نزدیک و در یک طیف رنگی زیبایشون رو چند برابر کرده .
خیلی خوشم میاد که استاد در مورد همه چیز کامل توضیح میدن مثل اون صدفا برای مرغا و یادآوریهای مریم بانو که موارد رو به استاد یادآوری میکنه تا توضیح بدن. ممنونم واقعا که حوصله میکنید وقت میزارید از اینهمه نعمت و فراوانی و زیبایی همراه با عشق برامون ویدیو میزارید من عاشق پارادایسم و روزهایی که مجبورم خونه بمونم میام پارادایس میام دور آمریکا سیر میکنم و لذت میبرم و یاد میگیرم و شکرگزاری میکنم.
منم حس فراوانی زیاد کردم وقتی این همه تخم مرغ رو یکجا دیدم و احساس کردم خودم دارم جمع میکنم بقول مریم جان با دیدن این ویدیو مراقبه کردم.
چه سیستم خوبی هست برای جمع آوری تخم ها همه تمیز و سالم میمونن. چه دقت بالایی داره مریم بانو که حتی میشناسه کدوم تخم برای کدوم مرغه و چقدر کیف کردم وقتی دستای پرتلاش مریم جان رو دیدم توی تصویر که کلی ازشون همراهی و حمایت و انرژی میبارید و خیلی هم شبیه به دستان خودم بودن. اینقدر شاد و شوخ بودنتون رو هم تحسین میکنم در هرموقعیتتی باشید باهم شوخی میکنید و اینو خیلی دوست دارم و لذت میبرم کلی با شوخیاتون میخندم و کیف میکنم.
به به چه روغن طبیعی و خوش رنگی درست کرده مریم بانوجان من هنوز دوره قانون سلامتی رو نخریدم ولی از همین توضبحاتتون دارم استفاده میکنم تا بتونم این دوره رو تهیه کنم. بقول استاد چه نظم و ظرافت ماهرانه ای در انجام کارها داره مریم بانو عزیز. وقتی تصویر سنگهارو دیدم دلم میخواست اونجا بودم و توی چیدنشون کمک میکردم چه ترکیب رویایی داره سنگ و کوههای سنگی و آب . ایده تون خیلی باحال بود .
چه فواره زیبایی ازون زیباتر ذوق استاد از دیدن اون رنگین کمان و تایید و همراهی مریم عزیز و بهتر ازون تعریف و تایید مریم بانوجان از زیبایی پوست و بدن استاد عزیز. زیباتر و قابل تحسین تر از همه اینها وقتیه که استاد وقتی اشتباهی انجام میدن اونقدر عزت نفس دارن که بگن اشتباه کردم مثل اشتباه لفظی آبشار بجای فواره در حالی که میشد اون قسمت رو پاک کرد. ممنونم بابت همه درسهای خوب و کاربردی که بهمون میدید.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 261572MB36 دقیقه
به نام تنها قدرت جهان،سرمنشا خیروبرکت و عشق
خدایا به من و به درکم و به آگاهیم کمک کن تا بتونم هرچی توی سرم هست به نوشتار دربیارم تا اول به خودم کمک کنه تا جهان و قوانینت رو بهتر درک کنم و بعد سعادت داشته باشم به دوستانم خیر برسونم.
« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ »
وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَ مَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْراً
هر کس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او قرار میدهد،و او را از جایی که گمان ندارد، روزی میدهد،و هر کس بر خدا توکل نماید، خدا او را کفایت میکند،و خداوند فرمان خود را به انجام میرساند، همانا خدا برای هر چیزی اندازهای داده است
سلام به استاد عزیزم ،به خانم شایسته جانم و دوستان هم مدار قشنگم
خداروشکر بالاخره من امروز تونستم این قسمت از سریال رو ببینم و لذت ببرم ازین همه ورودی مثبت و این همه زیبایی
هر چند که در تموم مدت دیدن سریال ،باید به سوال های مختلف نیلانیکا جواب میدادم و گاها تمرکزم از دست میرفت ولی اینم حتما بخشی از مسیری که باید طی بشه
که بهشون جواب بدم چرا خانم شایسته کلاه گذاشته ؟چرا استاد عباسمنش مو نداره؟چرا مرغ اونجا نشسته تکون نمیخوره ؟ چرا …و چرا … و … :)))))
خداروصدهزار مرتبه شکر برای فرصت دیدن این فیلم ها با اعضای خانواده بجای تموم سریال های ترند روووز که وقتی ازم میپرسن تو فلان سریال رو میبینی و من میگم نه،چشم هاشون ٨تا میشه وااااای مگه میشه این سریال دنبال نکنی ؟
خیلی دلم میخواد براشون توضیح بدم من انقدرررر کار دارم که وقت نمیکنم بهشون برسم چه برسه به سریال و ٢4ساعت برام کم میاد همیشه ،ولی واقعا الان دیگه به این درک رسیدم مگه دیوونه م ذهنم رو خسته کنم برای قانع کردن بقیه ؟ بیشتر اوقات لبخند میزنم میگم آره والا ،نمیبینم ،خیلی علاقه به سریال ندارم :)
استاد عزیزم میخوام از تجربه ی فوق العاده ی دیروزم بگم،واقعا احتیاج دارم تحلیل های ذهنیم رو از ذهن خارج و به نوشته تبدیل کنم تا منطق ذهنم سیراب بشه
همسر من یک عمو داره ،که در شرایط یکسان با برادر های خودش توی روستا بزرگ شده ،اما ثروتی ساخته که میشه گفت در برابر خیلی از ثروتمند هایی میشناسم به غیر از حسابه!!!
دیروز ما دعوت شدیم به یکی از ده ها ملک و ویلایشون که یک ویلای دو طبقه و هر طبقه دوبلکس :) در دل کوه های جاده هراز …
تجربه ی بینظظظیری بود برای من!
من به وضوح میدیدم که همه ی ما توی این فضا هستیم ولی اصلا چیزایی که من میبینم اونا نمیبینند !اصلا زیبایی هایی که من رو بیهوش کرده بود برای بقیه عادی یا حتی قابل رویت نبود!
به الله ی که میپرستم قسم! حتی یکی از افراد جمع ،ده درصد لذتی که من دیروز از طبیعت بردم رو تجربه نکردند!
چیزی که برای همه در دسترس بود! و اینا همیشه نتیجه ی آموزهای استاد بوده برای من،من اندازه ی کل عمرم دیروز لذت بردم و این لذت باااا هیییچ ثروتی ساختنی نبود !
تیر آخر خداوند وقتی بهم زد که روی تراس برای شام نشسته بودیم که من ی لحظه آسمون رو دیدم،اول فکر کردم بالای کوه پروژکتور روشن شده!انقدر باورنکردنی بود برام !
ولی قرص کامل ماه بود که آروم آروم از پشت کوه درومد و اومد وسط آسمون
و من انقدر مدهوش این زیبایی شدم که اصلا شام رو بیخیال شدم و وایسادم یک گوشه و فقط نگاهش کردم و تحسینش کردم …
میتونم بگم غرق شدن در لذت رو ،دیوونگی رو،هم آهنگی با نظم جهان رو من دیشب تجربه کردم ،حس میکردم واقعا بدنم دیگه ظرفیت این روح رو نداره و دلم میخواست جدا بشم ازش و با ماه و آسمون یکی بشم ….
خداروشکر میکنم برای تموم زیبایی ها وتجربه ی بینهایت لذت بخش دیروز و میدونم این احساس فوق العاده برای من اتفاقات فوق العاده تری رو رقم میزنه طبق قانون بی تغییر خداوند …
مورد بعدی که خیلی دلم میخواد برای ذهن خودم بنویسمش، درمورد خانم های جمع ،درواقع تنها خانم شاغل زن بغیر از یک نفر که معلم بازنشسته بود،من بودم !
ولی باید براتون جالب باشه که درمورد مسائل مالی ! به جرئت میتونم بگم همشون یک سر و گردن از من بالاتر بودند !
من خیلی سعی کردم به این موضوع فکر کنم وخیرش رو برای خودم دربیارم
نه با احساس بد یا با احساس قربانی شدن! نه !
برای درک بیشتر قانون و عمل بهش …
و من در نهایت به یک واژه ی ساده و پیش پا افتاده اما کاربردی رسیدم اونم احساس لیاقت
اینکه تموم افراد جمع از هم صحبتی با من لذت میبردند و عملا من میدیدم که میخوان کنار من باشن،با من بیان پیاده روی ،با من آهنگ بخونند و… این یعنی من توی زمینه روابط احساس لیاقتی خوبی ساختم!
اینکه من از همه بیشتر لذت بردم ،بیشتر از همه بهم خوش گذشت و ایمان داشتم این احساس لذت من رو به خدا داره بیشتر نزدیک میکنه یعنی من احساس لیاقتیخوبی تو زمینه لذت بردنبرای خودم اینجا کردم !
اینکه من کمتر از همه غذا خوردم! بیشتر از همه انرژی داشتم،بهتر از بقیه پیاده روی کردم،ساعت ها تو آب رودخونه ی پر فشار نشستم و لذت بردم از آب یخش یعنی من احساس لیاقت بهتری از بقیه در در زمینه سلامتی ساختم!
و اما مسائل مالی !و احساس لیاقت ثروتمند بودن !
میخوام برگردم به ماه قبل خودم ،ماه قبل من خیلی ورودی مالی خوبی داشتم ،اصلا نمیدونم چه جوریااا ولی ولی ی حساب سرانگشتی از چیزایی که یادمه
5میلیون اول ماه برای مادرم فرستادم
5٠٠تومن برای داداشم
یک میلیون هدیه روز معلم بابام
چندین بار من سوپرمارکت خرج 5٠٠هزارتومنی و بیشتر داشتم !
یک میلیون و شایدم بیشتر برای خرج های روزانه نیلانیکا برای مادرم فرستاده بودم
درنهایت ده میلیون طلا هم خریدم !!!!
و من آخر ماه هنوز پول داشتم !
یعنی حتی یک روز نشد من نگران پول باشم واسه خرج های روزانه !
و بعد این ماه هنوز به وسط ماه نرسیده من دیدم دارم باز به حساب و کتاب میرسم که اینو بخرم یا اونو بخرم کدوم واجبتره!
یعنی پول هم کم شده بودو هم ورودی نمیومد!
من خیلی فکر کردم ببینم کدوم پاشنه ی آشیل منه که دوباره من رو از نظر مالی پایین کشیده !
و خیلی هم از خدا هدایت خواستم بهم بگه خیر و برکت این تضاد چیه !
و مطمئنم بودم حتما این تضاد برای من درسی داره که خیلی خیلی بهم کمک میکنه تا تو زمینه ی مالی ،شرایط سینوسی نداشته باشم و همیشه رو به بالا باشم …
و حالا با تجربه ی دیروزم ،و سوال از خودم که من چه فرقی با خانم های دیگه دارم که حتی با اینکه من کار تقریبا به نظر خودم سنگین میکنم اما رفاه مالی اونا خیلی بیشتره !
واقعا هیچ چیز جز احساس لیاقت و ارزشمندی پیدا نکردم !
به قول استاد توی یک از فایل های باورهای ثروت ساز میگه هیچ چیز در من تغییر نکرد جز اینکه من احساس کردم ارزشمندم!من لایقم!
تفاوت سعیده ی ماه قبل با این سعیده این بود که به شدت دنبال این بود چه کار خاصی باید بکنه تا رشد مالی خوبی داشته باشه !
یعنی دوباره افتاده بودم توی این سیکل که به خودی خود که نمیشه،من باید یک کار عجیب غریب کنم یا که سختی و زحمت زیادی بکشم تا بالاخره اون ورودی مالی بیاد !
و با دست خودم یک سد درست کردم جلوی تموم ورودی های مالی که تا ماه قبل خود به خود داشت میومد!!
راه طبیعی ورود ثروت رو بسته بودم !
بازم به قول استاد
طبیعیه اینکه ما ثروتمند باشیم،طبیعیش اینکه که وضع مالی ما خوب باشه،طبیعیش اینه!
ثروت مثل اکسیژن همه جا هست،اگر ما نداریمش مثل اینکه ما دستمون رو گرفتیم جلوی مجاری تنفسیمون و نمیزاریم هوا وارد ریه مون بشه
طبیعی اینکه پیشرفت کنیم،طبیعی اینکه اوضاع روزبه روز بهتر بشه
من انقدر خودم درگیر یک کار خاصی انجام دادن کرده بودم که یادم رفته بود طبیعی اینکه ثروت از هر جایی که فکرش رو نمیکنم وارد زندگیم بشه! طبیعی اینه ! من به خودی خود ارزشمندم!
من باید به یاد خودم بیارم
وقتی دارم برای اعضای خونه آشپزی میکنم،ارزشمندم
زمانی که جاروبرقی رو برمیدارم تا فضای خونه رو تمیز کنم ارزشمندم
تک تک کارهایی که برای بهبود شخصیت خودم و خونواده انجام میدم معنوی و ارزشمنده
وقتی دارند غیبت میکنند و من خودم ازون محل دور میکنم ،یعنی من ارزشمندم
وقتی دارم تلاش میکنم حتما داروهای مریض درست و سروقت بدم ارزشمندم
وقتی برای مریض ٧ساله م میشم خاله سعیده و سعی میکنم تاجایی که میتونم حواسش رو از اتفاقات بد پرت کنم،من ارزشمندم
وقتی دستامو محکم روی قفسه ی سینه ی مریض فشار بدم و اصلا به درد دستام فکر نمیکنم،فقط تلاش میکنم دوباره ضربان قلبشو برگردونم،من ارزشمندم
اصلا همینکه هر روز بیدار میشم و اولین کاری که میکنم شکر خداست من ارزشمندم
اینکه من تلاش میکنم هرروزم بهتر از دیروز باشه من ارزشمندم
اینکه قانع نیستم به کارمندی و دارم تلاش میکنم تو مسیرهای دیگه آموزش ببینم من ارزشمندم
آره! دقیقا ،من تو احساس ارزشمندی و لیاقت مشکل دارم!
و باید روزی هزار بار اینارو به خودم بگم!
به قول استاد تو قدم ١٢
اگر تو زمینه ای دستاورد دلخواه نداشتیم این به معنی نیست که ما توی اون موضوع ناتوانیم!
بخاطر اینکه توی این مورد درست از قانون استفاده نکردیم
و دیروز خداوند از طریق دستان بینظیرش به من این آگاهی رو داد که سعیده تو به خودی خود ارزشمند و لایقی ،قرار نیست یک کار یا ایده ی خاص تورو به ثروت برسونه،از هزاران هزار طریق میتونه پول توی زندگیت بیاد ،اگر تو دستت رو از روی مجاری ورود ثروت برداری !
و من تموم تلاشم رو میکنم این آگاهی رو به مرحله ی عمل برسونم و حتما از نتیجه ای که توی زندگیم به وجود آورد میام و مینویسم
خدارو هزاران بار شکر میکنم که بهم اجازه داد امروز تو این جهان مجازی توحیدی فعال بشم و بنویسم
یک معذرت خواهی هم به بهترین دوستای زندگیم بدهکارم،حضور دائمی نیلانیکا درکنار خودم باعث شده نتونم به تموم کامنت ها پاسخ بدم ولی عمیقا از ته قلبم از همتون سپاسگزارم برای تموم پاسخ هایی که به کامنت های قبلیم دادید،نه یکبار ،که چندبار کامنت هاتون رو با عشق میخونم
دوستون دارم و به دستان قدرتمند الله میسپارمتون
استاد عاشقتونم،خیلی زیاد
اقا مسعود عزیز
سپاسگزارتم که این همه آگاهی رو سخاوتمندانه با ما به اشتراک گذاشتی
چقدر جالب این هماهنگی کامنت شما با کامنت من ،که بیام پایین و کامنت شمارو ببینم و چقدررر به درک من بیشتر کمک کرد ،احساس لیاقتم رو بسازم ومرحله دریافت رو بهتر انجام بدم
مرررررسی که هسسستی ومرررررسی که نوشتی
از ته قلبم آرزو میکنم بزودی عکس پروفایلت رو با ماشین مورد علاقه ت ببینم
لازمه چندبار کامنتت رو بخونم و از آگاهی هایی که نشر دادی سیراب بشم
بازم سپاسگزارم
سلام به حمید حنیف،بنده ی بینظیر الله مهربان
قبل از هرچیززز،تولددددت مباااااارک
مرسی که وقتی پیش خداوند بودی انتخاب کردی به این دنیا بیای و جهان رو جای قشنگتری برای زندگی کنی
تو نمیدونی و برات قابل تصور نیست چقدر وجودت ارزشمنده و چقدر داری به هممون کمک میکنی ،قله ی توحید رو با لذت بیشتری فتح کنیم
بی نهایت از کامنتت لذت بردم
بی نهایت ممنونتم که وقت میزاری و مینویسی
پسرر ازین اتفاق هایی که گفتی تومحل کار منم زیاد میفته :)
مثلا میگن روی تخته ی بالای سر بیمار اسم پرستار بنویسید هرشیفت،که مریض یا همراه مریض بدونه امروز پرستارش کیه !
خب؟ اوکی! کار درستیه!
بعد تو icu با ده تا تخت! 99درصد مریضا بیهوش!و البته بدون هیچ همراه مریض!
میان بازدید میگن چرا روی تخته اسم پرستار نوشته نیست !
بعد سوال من اینه ؟ اسمم رو برای کی باید بنویسم؟ برای مریض توی کما؟ برای همراه مریضی که وجود نداره؟ یا برای خرزو خان؟؟؟
و هیچ کس جوابی نداره:) میگن قانونه باید اجرا بشه:)
یا اینبار ی بازی جدید دراوردن که دارو های پرخطر تو گزارش پرستاری با حروف بزرگ بنویسید
مثلا ننویسید
Amp heparin
بنویسید
AMP HEPARIN
بعد میپرسم برای چی دقیقا؟
برای چه دلیلی این کارو باید بکنم ؟
میگن گفتن دیگه!باید رعایت بشه !!!
البته که من باز کار خودمو میکنم :))))
ولی درکل خیلی جالبه که آدم ها به دلیل خیلی از کارها فکر نمیکنند!!!!!
فقط انجام میدن چون گفتن انجامش بدید!!!
من یادمه ده دوزاده سالم بود،با خودم میگفتم چرا باید اول نماز ظهر بخونیم بعد عصر؟ من میخوام اول عصر بخونم بعد ظهر ببینم چی میشه :))))
امتحان کردم دیدم اتفاقی رخ نداد!
ی بار میگفتم چرا ظهر و عصر جداست؟من میخوام باهم بخونمشون
بعد یک نفس 8رکعت نمازو پشت هم خوندم ،هلاک شدم :)))))
فقط برای اینکه ذهنم نمیتونست چهارچوب رو بپذیره،همش به چیزایی که از بقیه بهم رسیده بود توی ذهنم حمله میکردم !
شاید هم همین روحیه باعثشد در نهایت لیاقت شاگردی استاد عباسمنش و هم نشینی با شما شاگردهای فوق العاده ش رو داشته باشم …
خلاصه که
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
مهر است و محبت است و باقی همه هیچ
اینم یهو اومد به ذهنم :) ربطش رو خودت پیدا کن :)
خدا یارو نگهدار تموم خوبی هات
رضوان قشنگم
آگاهی های کامنتت فوق العاده بود
سپاسگزارتم که انقدر زیبا و روون مینویسی،انقدر خوشگل توضیح میدی
چنین زیبا چرایی؟ دوستت دارم دختر
انقدرررر دلم برای نوشتن برات تنگ شده بووود که نگوووو و نپرررررس
رضوان جانِ دل
تو کامنت قبلیت ازم پرسیدی صرفا بخاطر نیلا نیکا میخوای ازین شغل بیای بیرون ؟
اولا دور سرمهربونی هات میگردم،مرررسی که هسسستی
دوما نه جانِ دل
من از اولش هم علاقه ای به پرستاری نداشتم،حتی انتخاب رشته م خودم نکردم
الان ناراضی نیستیم از جایی که هستم،ولی این اون چیزی نیست که من میخواستمش میدونی؟
میخوام خودم رو در تموم ابعاد تجربه کنم،واسه همین دارم تلاش میکنم قدم های عملی کوچیک در مسیر های هدایتی بردارم به امید الله
رضوان جانم ،خیلی دوستت دارم
مراقب مهربونی هات باش
در پناه الله یکتا باشی دوست قشنگم
سمانه ی عزیزم ، سمانه ی قشنگم
دور سرت بگردم دختر
تو چه فرکانسی هستی که کامنتت رو خوندم چشم هام خیس اشک شد؟
به چه فرکانس صلح و آرامشی درومدی …؟
چقدر هم آهنگ شدی با عشق جهان ؟
نازنین سمانه،رفیق قشنگم
برای تک تک وقت هایی که برام گذاشتی و میزاری ومینویسی ازت سپاسگزارم
ممنونم برای تموم قشنگی هات
ممنونم برای مهربونی هات
تو ارزشمندتر ازونی که بشه به کلمات درش آورد
دوستت دارم
برات بهترینِ بهترین ها رومیخوام
همیشه بنویس باشه؟
همیشه با عشق میخونم
با چشم های قلبی
همزمان با نوشتن کامنت برای تو،سوره علق از شبکه هدهد بچه ها پخش شد …
میدونم که ایمان داری به هم زمانی…هم آهنگی …
دعوتت میکنم به خوندن اولین آیات الهامی به پیامبر …
دوستت دارم
یاسمن قشنگم سلام بروی ماهت
کامنتت رو در حال برگشت از سرکار و بعد شیفت شب وقتی داشتم سلانه سلانه میرفتم سمت خونه و کمی خسته و خواب آلود بودم خوندم
اما با دیدن اسمت،با خوندن کامنتت انرژی توی وجودم جریان گرفت که مسیر برگشت به خونه رو لذت بخش تر کرد
ممنونم ازت که برام نوشتی رفیق ارزشمندم
یک استاد دانشگاه داشتم به دوستم که اسمش یاسمن بود میگفت یاسِ من !
مرررسی که هستی یاسِ من :)
مرسی که برام مینویسی ،روی چشم هام میزارم کامنت هاتون رو ،قلبم روشن میشه وقتی ازتون نقطه ی آبی دارم
قلب های رنگی فراوان از شمال ایران تا تورنتو برای تو رفیییق قشششنگم
دوستت دارم و بوس به کله ت
سلام به دلنشین ترین سمانه ی دنیا
این یک تلاش آگاهانه ست برای نوشتن در سایتی که مدیریتش با خداونده !
چه دوستی بهتر از تو که تلاش کنم براش بنویسم …؟
واژه ی تسلیم بودن در برابر پروردگار رو به یادم آوردی
و من چقدر این روز هااا تلاااااش کردم و تلاااااش کردم و تلااااااااش کردم تا تسلیم مطلق باشم !
ایده ها ،تجربه های گذشته ،نجواهای ذهنم رو ندید بگیرم،ذهنم رو پاک کنم و اجازه بدم الهامات خداوند جاری بشه …
و سمانه ی نازنینم،احساس میکنم یکبار دیگه خداوند رو، روسفید کردم.
پشت شیطان رو به خاک مالیدم:)
و تاج بندگی رو،روی سرم حفظ کردم …
اینو من نمیگم….تموم آیاتی که بهشون هدایت میشه بهم میگه …
و سمانه …چی بگم از قرآن برات …
شهدِ شیرینِ عسل از کلمه به کلمه ی آیاتش میریزه …
عسلی که هرچقدر میچشیش باز بیشتر و بیشتر دلت میخواد….
قرآنی که روزگاری روی طاقچه ی خونه،خاک جلدش پاک میشد
اول سال وقت رفتن به مدرسه روی سرم نگه میداشتن تا ازم محافظت کنه ….
و یک نمادی بود از مسلمانی ….
و چقدر شیرین گفت الله ی بینظیر من
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلَىٰ رَسُولِهِ وَالْکِتَابِ الَّذِی أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ ۚ
سمانه … سمانه ی قشنگم
دعوتت میکنم شروع کنی به خوندن ترجمه ی قرآن از اول…
بدون هیچ پیش داوری …بدون عجله …
بزار خداوند ترو سرمست کنه از عشقش …
تجربه ی بینظیریه و فقط کسی میفهمتش که حسش کرده باشه ….
خدای عزیزم…
از تو! خودِخودِ خودت رو میخوام…
به من ببار ….
ثروتم شو…
عشقم شو…
سلامتیم شو…
آرامشم شو…
خدای قشنگم …نازنین من… صاحب نظم ضربان قلبم … یک ثانیه و کمتر از یک ثانیه حتی … بدون تو …نمیخوام بمونم،بدون تو هیچی رو نمیخوام ….
تاج بندگیت رو،روی سرم نگه دار …
که بزرگ ترین سرمایه زندگیمه….
سمانه عزیزم ….سپاسگزارم ازت ….برای اینکه دست خدا شدی….تا باز هم اجازه داشته باشم بنویسم …
دوستت دارم بی نهایت
برات بهترینِ بهترین هارو میخوام
قلبِ فراوان
سلاااام به باااهوش ترین رضوان دنیا…
کامنتت رو از سرنخ ایمیلت خوندم و کلی خندیییدم از تعبیری که به حمیدِ حنیف دادی :))))
ببین فکر کنم از بس توی اشعار حافظ غرررق شده،شبیهش هم شده ،حق با توعه :)))
من فقط مأموریت داشتم بیام بهت بگم ،تو برای عالی بودن،برای بهترین رضوان بودن،احتیاج به یک دوره خاص نداری رضوان
تو همین الان بسیار بسیار ارزشمندی ،دلنشینی ،باهوشی و قابلیت اینو داری کارهایی رو انجام بدی که به عقل جن هم نمیرسه :))))
قانون مدارهارو اول به خودم و بعد به شما عزیزدلم یاداوری میکنم ،که ما فقط باید روی خودمون بیشتر و بیشتر کار کنیم،مدت زمان بیشتری در صلح و آرامش و حال خوب بمونیم ،قدم های هدایتی تکاملی برداریم
و وقتی با این دوره هم مدار بشیم در زماااان درستش،به راحت ترین روش ممکن دریافتش میکنیم!
این بازی و قانون کل جهانه…
و کسی از خداوند به عهد و قوانینش وفادارتر نیست جانم
دلم خواست بهت بگم تو بهترینی رضوان ،یک پکیج از بهترین ویژگی ها ،ساده صمیمی دلنشین پر از نور خدا
دوستت دااااارم دوست عزییییز راه دوووور من
قلب های رنگی فراااااااوان برای تو نازنین
بِسْمِ ٱللَّٰهِ ٱلرَّحْمَٰنِ ٱلرَّحِیمِ
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَهُ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا ۖ وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا
مال و فرزندان زیب و زینت حیات دنیاست و اعمال صالح که باقی است نزد پروردگار از نظر ثواب بهتر و از نظر امیدمندی نیکوتر است.
«الْبَنُونَ»: پسران. مراد فرزندان، اعم از ذکور و إناث است. «الْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ»: کارهای شایستهای که ثمره و ثواب آنها باقی و ماندگار است. واژه (الْبَاقِیَاتُ) صفت موصوف مقدّری چون: الْکَلِمَاتُ یا الأعْمَالُ است. لذا هرگونه گفتار پسندیده و کردار شایسته را شامل میشود.
================================================================
برادر عزیزم،محمدجان،سلام
سلام و سلامتی و نور و رحمت الله به قلب روشن و توحیدی شما
نقطه ی آبی شما در بهترین زمان و مکان به دست من رسید،و سرشار از هدایت الله مهربان بود،ازت سپاسگزارم که به صدای قلبت گوش دادی و برام نوشتی،چندبار کامنت شما و البته کامنت خودم رو خوندم،و الان میخوام برات بنویسم،از خداوند طلب هدایت و کمک میکنم و این کامنت رو دفتر مشق خودم قرار میدم برای تقویت باور های توحیدی،احساس لیاقت و ثروت ساز….
محمد جان،برای نوشتن پاسخ برات،از قرآن طلب هدایت کردم و خداوند با آیه 46 سوره ی کهف پاسخ داد و مهر تاییدی بر کامنت شما و باورهای قشنگ توحیدیت زد…
همه ی ما با هدف کسب موفقیت و ثروت،وارد مسیر آموزش داشتیم و عطش داشتیم هر چه زودتر اون جهش مالی اتفاق بیفته،اما هرچه جلوتر رفتیم،انقدر روحمون تشنه ی توحید و زیبایی های الله شد که به خودمون اومدیم دیدیم دیگه داشتن ثروت هدف اصلی ما نیست بلکه ما میخوایم به توحید برسیم که اصل و اساس داشتن همه چیزه،توحید مساوی است با حال خوب،با ثروت،با سلامتی،با رابطه ی عاشقانه و ….
به تعبیر همین آیه:وَالْبَاقِیَاتُ الصَّالِحَاتُ خَیْرٌ عِنْدَ رَبِّکَ ثَوَابًا وَخَیْرٌ أَمَلًا
چیزی که برای من جالب بود این بود که این کامنت رو من درحالی نوشتم که نه از دوره ی احساس لیاقت خبری بود،نه حتی استاد اسمش رو آورده بود که قراره همچین دوره ای رو برگزار کنه،من با همون درک آموزش های دوازده قدم به این نتیجه رسیده بودم که فرق من شاغل با اون خانوم خونه دار که وضعیت مالیش از من بهتره،چیزی جز اختلاف در داشتن احساس لیاقت در مسائل مالی نیست.
من به این درک رسیده بودم اما،آیا باورش ایجاد شد؟
استاد تو قدم یک،یک جمله ی جادویی میگه:
میخوای بدونی چقدر باورهات تغییر کرده؟
به نتیجه هات نگاه کن
الان که دارم به نتیجه های مالیم نگاه میکنم میبینم آره ،الان اصلا قابل قیاس با خرداد نیست،ورودی مالی من خیلی بیشتر شده،هزینه های الکی از بین رفته،از جایی که فکرش رو نمیکنم پول میاد،حتی سرمایه گذاری هایی که قبلا به زیر صفر رسیده بود،الان به سوددهی رسیده،و پولش برام واریز میشه،بهم خبر میدن توی قرعه کشی بانک،پول برنده شدی،اغلب چیزهایی که لازم دارم به صورت هدیه دریافت میکنم،یا همون لحظه یکی کنارمه که با اصرار خودش میخواد پرداختش کنه و ….
اینا نتایجی که بعد از اینکه من سعی کردم توی دوره ی احساس لیاقت این باور رو نهادینه کنم که من به خودی خود ارزشمند و لایق برای دریافت نعمت های الهی هستم،به وجود اومده …
اما…!
من هنوز در شغل قبلی مشغول به کارم،هنوز پرستارم و به نسبت توی شغل های جامعه،شغلی با کار سخت و درآمد کمه،این یعنی چی؟یعنی باور احساس لیاقت من هنوز به اندازه ی کافی رشد نکرده که جهان من رو جابه جا کنه،و وارد یک شغل آسونتر با درآمد بیشتر کنه …
هرچقدر من بیشتر روی این موضوع کار کنم،این اتفاق زودتر خواهد افتاد،درواقع من با ایجاد باور احساس ارزشمندی،مدارم بالاتر میره،در مدار بالاتر موقعیت های بهتر و شغل بهتر و درآمد بیشتر وجود داره،و من لاجرم باهاش برخورد میکنم…!
میدونی؟همه ی ما فکر میکنم که اینکه به خودمون بگیم ما ارزشمندیم و لایقیم برای دریافت ثروت مثل فراوانی اکسیژن،سریع ذهنمون میگه پس باید یک کیسه پول ازون بالا بیفته پایین …
بعد میگیم همچین چیزی که امکان نداره،پس من باید یک کار خاصی انجام بدم تا اون ثروت بیاد،در مثال شما دنبال یک ایده ی خاص برای داشتن مشتری بیشتر،برای من دنبال یک شغل خاص برای کار راحت تر با درامد بیشتر…
اما ما باید بدونیم،ما باید از درون،روی باور احساس لیاقت و ارزشمندیمون کار کنیم،بعد که مدارمون بالا رفت،ایده ها،مشتری های جدید،ثروت و نعمت و رابطه ی عاطفی و هرچیزی که میخوایم توی اون مدار هست و به قول استاد توی قدم نه مالاجرم با اونا برخورد میکنیم.لاجرم این اتفاق خواهد افتاد.
یک جمله ی جادویی دیگه استاد توی دوازده قدم میگه که:
یک ایده ی خاص نیست که تورو ثروتمند میکنه،یک شخصیت درست با باور های درست هست که ثروت و نعمت رو به صورت طبیعی وارد زندگیت میکنه
درک همین جمله میدونی چه قدر به ما کمک میکنه که بدون اینکه فکر کنیم چطور میخواد اتفاقات خوب بیفته،فقط روی خودمون کار کنیم،از جلوی خدا بیایم کنار،دستاشو باز بزاریم که از هزاران راهی که نه به عقل ما میرسه نه به عقل جن،مارو به خواسته هامون برسونه!
بازم به قول استاد: آگاهی ما،به اندازه ی نوک دماغمونم نیست!اون داره کیهان رو مدیریت میکنه،ما فقط باید تسلیم باشیم و اجازه بدیم کارها انجام بشه …
درواقع ما وقتی به جای اینکه صرف نظر از چگونگی رخ دادن اتفاقات خوب،فقط روی خودمون کار کنیم،ما دستمون رو از روی مجاری طبیعی ورود ثروت برداشتیم و اجازه دادیم جهان و کائنات کارش رو دقیق انجام بده و ثروت مثل اکسیژن خود به خود وارد زندگیمون بشه،…
اما به محض اینکه به چگونگی فکر میکنیم،چون عقل ما محدوده،همش میپرسیم چطوری؟چطوری میخواد اون ثروت وارد زندگیم بشه؟چطور میخواد اون اتفاق خوب بیفته؟چطوری میخواد اون رابطه ی عاشقانه ایجاد بشه،با گذاشتن پامون رو ترمز،نمیزاریم ماشین خواسته هامون حرکت کنه،یا به تعبیر استاد،دستمون رو میگیریم جلوی بینیمون و مانع ورود جریان اکسیژن به بدنمون میشیم….
یک مثال عینی بزنم که خودم همیشه ازین مثال برای خودم استفاده میکنم:
محمدجان،بیا به این فکر کنیم که شغل استاد توی ده،پونزده سال چی بوده؟آموزش،معلمی و استادی!
فرض بر اینکه ایشون بسیار استاد معروفی هستند که بیزنس موفقی دارند،خیلی هم مشتری دارند برای محصولاتشون…خب؟
حالا بیا به ثروتی از استاد نگاه کنیم که به صورت انگشت شمار داریم توی فایل ها میبینیم و میشنویم و خدا میدونه چقدر بیشتر ازیناست…
من فقط دوسه تاشو مثال میزنم:
ملک بیست هکتاری پرادایس،ملک شصت هکتاری شکارگاه،RV و ماشین های استاد و…
یک جایی هم توی دوره ی احساس لیاقت استاد میگه،من از لحاظ مالی هیچ مشکلی ندارم همین الان زنگ بزنم بگم،ده تا لامبورگینی با ده تا رنگ متفاوت،همین الان بیارن دم در خونه م!
اصلا بقیه ی رو بیخیال،من با همین جمله ی استاد کار دارم،بیا به این فکر کنیم با پول فروختن چندتا دوره میشه یک لامبورگینی خرید…؟چه برسه به ده تا…؟
آیا این درآمد با شغل استاد و محصولاتش جور درمیاد؟
پس این ثروت از کجا توی زندگی استاد اومده؟
ببین جوابی که من به خودم میدم اینه:استاد توی شغلی که عاشقشه داره کار میکنه،لذت میبره وثروت از هزاران هزار مسیر وارد زندگی استاد میشه نه فقط از طریق شغلش…
چرا؟چون استاد سال ها خوب روی خودش کار کرده،ترمز هاش رو برداشته،دست های خداوند رو باز گذاشته و درواقع اسپسفیک این شغل استاد نیست که ایشون رو به این ثروت رسونده،بلکه باورهای ثروت ساز درستش،باعث شده ثروت و پول به دنبال استاد بیاد!از هر مجرایی…
اینجا میرسیم به کلام با ارزش حضرت علی:
إنَّ الرِّزقَ رِزقانِ : رِزقٌ تَطلُبُهُ ، ورِزقٌ یَطلُبُکَ ، فإن أنتَ لَم تَأتِهِ أتاکَ .
امام على علیه السلام : روزى دو گونه است : یک روزى که تو در پى آنى و روزى دیگر که آن در پى توست و اگر تو سراغش نروى او خود نزد تو آید.
البته این باور در حال حاضر منه،با آگاهی های الانم،نمیتونم بگم صددرصد درسته،اما درحال حاضر اینطوری فکر میکنم،و البته خب نتیجه هم دستمه دیگه!
اونیکه قبل از ورود به سایت دویست تومن پول سوپرمارکت رو نداشت درحالیکه تازه یک هفته از پرداخت حقوقش گذشته بود،الان ماه تموم میشه،بیش از نصف حقوقم دست نخورده توی حسابمه در حالیکه براحتی خرج میکنم و هرچی که دلم میخواد میخرم بدون نگرانی ….
ازت ممنونم که لطف کردی و برام نوشتی،و باعث شدی این آگاهی هارو با خودم مرور کنم،خیلی خیلی به تقویت باورهام کمک کرد،و احساس لیاقتم و امیدم به آینده ی روشن و اتفاقات عالی که لاجرم خواهد افتاد،هزار برابر شد،امیدوارم برای شما،برادر عزیزم و رفیق ارزشمند غار حرای من هم بنفیتی داشته باشه …
برات از خداوند بهترینِ بهترین هارو میخوام.
به امید دریافت نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای از شما…
درپناه نورِ آسمون ها و زمین باشی همیشه
زهرای نازنینم سلام به روی ماهت
ازت سپاسگزارم که لطف کردی و برام نوشتی
نقطه ی آبی شما در بهترین زمان ومکان به دست من رسید،و من رو غرق نور و رحمت الله کرد…
مگر نه اینکه همه ی ما جزئی از یک کل هستیم…؟
وقتی به نور الله وصل میشیم،الله همه ی ما رو نوری قرار میده برای دیگرانی،تا توی مسیر،روشنگر راه برای هم باشیم.
رفیق نازنین غار حرای من
دیشب یک متنی رو خوندم که خیلی به دلم نشست،برات مینویسمش،الهی که به قلب سلیم و نازنینت بشینه…:
درست وقتی که همه چیز از دست رفته،به نظر میرسد،نظمی الهی از میان هرج و مرج و آشوب سربرمی آورد،در هرلحظه،مورد لطف و حمایت یگانه نور عالم،خداوند یکتا هستید.
نورِ قبل از نورها و نورِ بعد از نورها
تنها اوست که از اسرار سینه ها آگاه است،نور همیشه راهش را پیدا میکند.
عزیزِ مهربان من؛در پناه نورِ آسمون ها و زمین باشی همیشه
به امید دریافت نقطه ی آبی پربرکتی از تو دوست عزیزم
به دستان قدرتمند الله یکتا میسپارمت.