سریال زندگی در بهشت | قسمت 262

دیدگاه زیبا و تاثیر گذار زهرا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:

خانم شایسته عزیزم چقدر خوشحالمون کردی از ضبط یک قسمت دیگه از زیبایهای پارادایس چون واقعا طبیعت ما رو به خداوند نزدیکتر میکنه و بی واسطه تر باخداوند صحبت میکنیم و لذت میبریم و آگاهی دریافت میکنیم و خواسته هامون واضح تر و بی ریاتر و خالص تر میشه

پارادایس با برف در این فصل با تجربه تر شد و رشد کرد و به ما یادآوری میکنه که خداوند چه قدرتی داره/درختان زیباش که سرشون سرسبز بود قهوه ای و طلایی شده و همونجوی سایۀ زیباشون روی دریاچه باز هم زیباترشون کرده/کلبۀ گرم شما که غذا به سبک قانون سلامتی و به سبک ثروتمندان /منی که در این مسیر هستم و راضی ام میدونم چه طمع بینظیری داره یه طمع خالص شدن از هر گونه اضافات دیگه که اضافات فقط قشنگتر میکنه ولی مضرِ و انرژی من رو میبلعه!!!

اون رنگ غذای شما رنگ کرم طلایی کتف و بال با رنگ سبز سبزیجات معطر و مجاز با اون بخار زیبا و لعابی که داره بینظیره بی نظیر که من باره و بارها با خواهرم سِودایی تستش کردیم و شکر گذاریی میکنیم و همیشه این دعا رو داریم در زمانیکه غذا رو میخوریم رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَهً وَفِی الآخِرَهِ حَسَنَهً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ)و میگیم إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ

زیبایی بعدی اون بروونی و مرمری و مرغ و خروس هایی که شما و استاد جان بهشون میرسید و از غذا دادن بهشون لذت میبرید و مثل سلیمان نبی باهاشون حرف میزنید میگید میخندید و درکشون میکنید که بارها به خاطر اینکه مرغ ها تخم میزارن ازشون تشکر کردید و من لذت میبرم از این همه احترام به حتی حیواناتی که مسخر ما شدن

زیبایی بعدی شما پارو کردن برف ها با همون ابزارهای دم دستون که چقدر هم سبک و راحت بودن و کار شما رو هم آسان تر کردن و جلوی راهتونو باز کردید تا برید تو جنگل و زیبایی های دیگه ای رو نشون ما بدید باز هم حل مسئله

زیبایی بعدی بیان مسأله از دید شما که گفتید میتونستید برید به جایی که استاد عباسمنش هست و با سرمای زمستون پارادایس روبرو نشید و به مسائلی که در پارادایس هم پیش بیاد بی تفاوت باشید ولی این حس خوب شما از حل مسأله انقدر با اهرم رنج و لذت خوب شکل گرفته که مشتاق شدید برگردید به پارادایس و پمپ رو خاموش کنید-شیر تخلیه آب رو باز کنید و آب رو از لوله ها تخلیه کنید-غذای مرغ و خروس ها رو بدید و آب هاشون رو مدیریت کنید با برف و شکوندن یخ روی آب هاشون-و حتی خودتون هم به چالش بکشید که با قطعی آب هم میتونید از برف توی پارادایس مثل سرویس بهداشتی صحرایی استفاده کنید و شستشوی ظرف هاتون رو با برف ذوب شده انجام بدید اینها برامون درس داشت البته آموزش های شما فرق میکنه چون حل مساله از نگاه احساس خوب که اتفاقات خوب رو میاره هست.و من اینو میخواستم این الگو ها رو میخواستم چراکه من و سِودا باهم زندگی میکنیم و به لطف الله و آموزه های شما یکسری مسائل رو که باهاش روبرو میشیم رو حل میکنیم وبه احساس خوب میرسیم و اعتماد به نفسمون بالاتر میره و شما و استاد جان بهترین الگو هستید برای ما

زیبایی بعدی ایدۀ استاد جان که قبول نکردن که فقط صورت مسأله رو حل کنن بلکه مثل قانون سلامتی از ریشه مسأله ترکیدن لوله ها رو حل کنن اون هم باز با پرسشهای بهتر و هدایت خواستن از خداوند و عمل به ایده ها که همه رو شگفت زده میکنه و باورها رو عوض میکنه و باز هم حل مساله و باج ندادن به هزینه های بیهوده/استاد حتی باوجود اینکه الگویی در حل این مسأله ترکیدن لوله ها و خراب شدن پمپ نداشتن ولی تسلیم نمیشن در برابر مسأله بلکه مطمئن هستن راه حل های کم هزینه تر بهتر و آسان تر و دم دست تر هست و انجامش میدن و همه رو به وجه میارن

زیبایی بعدی چهرۀ زیبای شماست با موهای جلوی سرتون که از کلاه ریخته بود روی صورتتون که پایین موهاتون قهوه ای روشن بود و چشم های زیباتون و ابروهای ساده شما و صورت ملیح شما رو از این زاویه هم دیدیم و صدای گرم شما که پر از امیده و با همان یقۀ لباس تون خودتون رو از سرمای پارادایس پوشونده بودید همش میگفتم خدا کنه خانم شایسته دوربین رو برگردونه رو خودش ببینیمش دلمون میخواست یه بار دیگه ببینیم شما رو خداروشکر

زیبایی بعدی پرنده های زیبا و عجیب دیگه ای بود در این فصل اومده بودن به پارادایس و روی کلبه ها پرواز میکردن و از آب قندیل بسته روی لبۀ کلبه که آفتاب با تابشش آب میکرد رو نوش جان میکردن و مرغابی های که خرم خرم بدون ترس از اینکه لاک پشت ها بخورنشون داشتن شنا میکردن با این باور که هرچقدر ما لذت ببریم از شنا کردن روی آب در محافظت خداوند هستیم

دیدن این فایل مصادف شده با فایل قسمت 9 و10 دورۀ راهنمای عملی دستیابی رسیدن به رویاها که دارم شکل جدیدی از خداوند رو در زندگیم باور میکنم که منو عاشق این خداوند و قوانینش میکنه و منو آرامتر و با صلح تر به خودم و خواسته هام کرده.

منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم


برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

492 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ابراهیم خسروی» در این صفحه: 1
  1. -
    ابراهیم خسروی گفته:
    مدت عضویت: 1405 روز

    دوست دارم کامنتم رو با شعری شروع کنم که برای خدا نوشتم

    خداوندی که من دارم نگاهی مهربان دارد

    برای آتش روحم دلی آتش نشان دارد

    خداوندی که من دارم خداوندیست بخشنده

    من ار دنیا خدا دارم خدا هفت آسمان دارد

    مشو مغرور پیروزیکه من این هستم و آنم

    خدا در سرفرازی های تو ،دستی نهان دارد

    سلام خدمت عزیزای دلم

    دیشب ساعت 4 صبح خوابیدم و ساعت 10 صبح بیدار شدم ،هنوز چشام کامل نمیتونست کامل باز بشه و نور روشنایی اذیتم میکرد،با همون حالت چشای نیمه باز دستمو کنار تشکم می‌چرخوندم که دستم بخوره به گوشی،وقتی دستم خورد به گوشی رفتم تو سایت و دیدم بنر روی سایت عکسه پارادایسه ،با همون حالته منگی،با همون چشای نیمه باز با همون دستایی که هنوز اینقدر جون نداشتن گوشی بگیرن،حدودا یک دقیقا فقط هی بنر روی سایت رو نگاه می‌کردم و یاده شعری افتادم که 2 روز پیش واسه خانم شایسته نوشتم و ازش خواستم که بیاد جلو دوربین دلتنگش شدیم و گفتم دیدی بلاخره اوردیمت جلو دوربین!!!و خدااا میدونه چقدر خوشحال شدم از دیدنه این عکس!

    اما مغزم یاری نمی‌کرد که فایل رو ببینم و دوباره خوابیدم و بعد فایل رو دیدم.

    البته تا دقیقه 14 چون مابقی رو اینترنت یاری نکرد ایشالا تا فرصت مناسب.

    من الان با روزایی رسیدم که اگه یکی فرم بزاره جلوم و بگه اینو پر کن و برسم به قسمتی که نوشته جنسیت مرد زن با تمااامه قدرت و با تمامه قلبم مینویسم مرد!

    چون واقعا به خودم افتخار می‌کنم !

    واقعا اگه هر لحظه بهم بگن باید دنیا رو رها کنی با افتخار سرم رو بالا میگیرم و میگم بریم!

    نمیدونم چرا اما یه سری کارها خیلی واسم راحته انجام دادنشون!

    کاراهایی که علاوه بر اینکه تا حالا ندیدم کسی انجام بده،بلکه حتی نشنیدم!!!

    من حدود 3،4سال پیش که شغلم دکوراسیون بود ،بخاطر کلی نقطه صعف و ایراد شخصیتی که 99٪برمی‌گشت به عدم احساس لیاقت و عزت نفس، خیلی از مشتری هام ناراضی بودن از دستم و به کلللی آدم بدهکار!

    تو مدت گذشته به تمااامه کسایی که بدهکار بودم زنگ زدن و پولاشونو دادم حتی افرادی بودن که منو یادشون رفته بود اما همه رو تسویه حساب کردم.یه دکتر دندونپزشک هم سن خودم بود که بسیار سطح بالا و فوق‌العاده است،و تو صدا و سیما هم بعنوان کارشناس لز علمش استفاده میکردن ،متأسفانه کار دکوراسیون خونه اش رو آسیب زده بودم و امروز یک گل با گلدون خیلی قشنگ خریدم و رفتم مطبش و دادم به منشی هاش و گفتم اینو واسه دکتر آوردم، و میخوام واسه ی معاینه برم پیشش،وقتی رفتم پیشش منو نشناخت‌، وقتی بهش یادآوری کردم ایشون با یک روی گشاده به محبت با لبخند و با عشق باهام برخورد کرد و با نهایت صمیمیت گفت بزرگ شدی!!!

    ازش عذرخواهی کردم بابت کار اشتباهم و ایشون هم گفت من میدیدم که تو تمامه تلاشت رو داری میکنی که کار خوب انجام بدی اما آدمای اطرافت خوب نبودن و با نهایت احترام برخورد کردن و بعد از معاینه وقتی هزینه رو پرسیدم گفت که هر هزینه ای که همکارام گفتن واسه شما قطعا فرق داره با بقیه و اینکه چند مرحله پول رو پرداخت کن و هرجور که تونستی.

    و وقتی هم که خواستم برم سفارش کرد به منشی هاش و هزینه ویزیت نگرفت.

    راست می‌گفت دکتر ابوالفضلی !

    من بزرگ شدم!

    خیلی هم بزرگ شدم

    اینقدر بزرگ شدم که میفهمم عذرخواهی کردن کوچیکم نمیکنه!

    اینقدر بزرگ شدم که نمیزارم کسی با حرفاش کوچیکم کنه!

    اینقدر بزرگ شدم که فهمیدم ارزش من خیلی خیلی بالاست!

    اینقدر بزرگ شدم که از غذا خوردنم میزنم اما حاظر نیستم از این آموزش ها بزنم!

    اینقدر بزرگ شدم که اون آدمایی که وااااقعا واسم بت بودن و وقتی باهاشون حرف میزدم ،دست و پام رو گم می‌کردم اما الآن همون آدما نهایت احترام رو برام قائلند و واسه من خیییییلی کوچیکن!

    نه از نظر احترام یا اینکه من از اونا بالاترم!!!

    نه از این نظر که من از کسی کوچیکتر نیستم!

    به خدای واحد قسم میخورم اگه که بهم بگن تو تمامه دنیا فقط با دوتا چیز میتونی تا آخر عمرت زندگی کنی میگم قرآن و دوره احساس لیاقت!

    شاید فکر کنید این حرفا چه ربطی به این فایل داره اما اونی که روی احساس لیاقتش کار کرده میدونه من چی میگم!

    اونی که خودشو ارزشمند میدونه،میدونه خانم شایسته چی میگه!

    این شخص اییینقدر خودش رو قوی و حتی بی‌نیاز به نیاز های اولیه مثله آب میدونه که میگه این منم که باید شرایط رو وفق بدم با خودم نه اینکه شرایط مثله خمیر بازی با من بازی کنه!!!

    این منم که تصمیم میگیرم از دیدنه برف که خدا میدونه کی باریده خودم رو محروم کنم و برم کنار همسرم ،یا اینکه بمونم و خودم رو رشد بدم ،بمونم و خودم رو تجربه کنم!!!

    این یعنی توحید!

    این یعنی بی نیازی!

    این یعنی رفتاری مطابق با آیه ی قرآن که میگه

    “آیا خدا برای بنده ی خویش کافی نیست!!!”

    من تا دقیقه ی 14 بیشتر نشد که فایل رو نگاه کنم اما خدارو شاهد میگیرم که به اندازه ی 14 ساعت میتونم نکته و درس بگیرم از همین 14 دقیقه!

    شما تصور کن تو به فضایی هستی که 2 روزه آب نداری!

    بعد وسطه حرف زدنت 2 تا گنجشک سبز رنگ بازی کنن!

    تو اون بی آبی و سرما رو نبینی اما چشات یهو اون دوتا گنجشک رو بگیره و حرفت رو قطع کنی و از زیباییه اونا حرف بزنی و دوربین رو زوم کنی روشون!

    میدونی کی این کارو میکنه!

    کسی که آبشار نیاگارا رو از نزدیک دیده!

    کسی که حداقل نصفه کشور های اروپایی رو گشته!

    کسی که کشتی تفریحی رو رفته!

    کسی که بزرگترین غار دنیا رو رفته!

    کسی که زیباترین چشمه های آب گرم آمریکا رو دیده و شنا کرده!

    کسی که زیباترین ساحل مرجانی دنیا رو رفته!

    کسی که تو فضایی رفته که ایییییینقدر پروانه بود که دیییوانه شد کدوم سمتش رو نگاه کنه!!

    کسی‌که انواع و اقسام گوزن و آهو و سنجاب و اسب و طاووس و…رو دیده!

    کسی‌که زیباترین رودخونه هارو با جت اسکی دور زده!

    میدونی چی میگم!!!

    همین آدم که چشاش میلیون ها تصویر زیبا رو دیده با دیدنه دوتا گنجشک ذوووق میکنه و لذت میبره!!!

    این آدم لیاقتش همچین همسریه!

    این آدم لیاقتش اینه که نعمت ها مثله بارون رو سرش بباره!

    میدونی چی میگم!!!

    ایشون کسیه که از استادش هم بهتر کنترل ذهن میکنه!

    وقتی که میرن دریا ،استاد با یه حالته اینکه حالش گرفته است به خانمه شایسته میگه :

    من چرا شرت نیوردم که شنا کنم!؟!؟

    و خانم شایسته میگه حتما نباید میوردی دیگه!!!

    این یعنی کنترل ذهن تا خدااا

    وقتی ایشون مثله آدامس نمی‌نمیچسبه به استاد این یعنی اینکه من خودم،برای حال خوبیه خودم کافی ام!

    و دسته گدایی جلوس کسی دراز نمی‌کنم که دوستم داشته باشه و نوازشم کنه و ببوسم و بهم اهمیت بده!!

    و جالب اینجاست وقتی به این مرحله برسی همممه سرو دست میشکنن واست!!!

    من دیروز داشتم دوره ی احساس لیاقت رک کار می‌کردم

    الله و اکبر!

    یعنی یه الهامات بهم می‌شد که میگفتم خدایا اینا دیگه چی ان آخه!!!!

    من برای بار چهارم دوره ی احساس لیاقت رک دارم کار می‌کنم کار کردنی که هر جلسه رو شششخخخخممم میزنم هااا!!!

    و دیروز بهم الهام شد که آدمه ارزشمند و آدمی که واسه خودش ارزش قائله ،به ذهنش اجازه نمیده که در مورد هر چرت و پرتی فکر کنه که ناراحتش کنه یا بترسونش یا حالشو بد کنه!!!

    آدمی که برای خودش ارزش قائل باشه با آهنگی که میره تو تجسمات غمگین و فاز عشق و احساس دیس لاو ،حال و احساسشو بد نمیکنه!!!

    کسی که واسه خودش ارزش قائله ،اصلا چرت پرت آدمای بی ارزش رو گوش نمیکنه که حسش رو بد کنه!!

    کسی که خودشو لایقه چیزای با ارزش بدونه، کلیپای بی ارزش و بی ادبی و تحقیر دیگران رو نگاه نمیکنه!!!

    کسی که برای شخصیت و کلام خودش ارزش قائل باشه کلام زشت و مسخره کردنه دیگران و قضاوت رفتار و زندگی دیگران از دهنش در نمیاد!!!

    وقتی به زندگی خانم شایسته نگاه میکنم،وقتی به رفتارش نگاه میکنم میبینم هیچچچی هییچچچچی جز احساس لیاقت درونی،و احساس ارزشمندی باعث نشده که به این نعمت ها هدایت بشه!

    من قبلا وقتی یه شخص با پرستیژ، سطح بالا و در یک کلام شخصی که فکر میکردم از من بالاتره باهام حرف میزد، هی مدام دوست داشتم سریع حرفه رو تمام کنم و احساس می‌کردم دارم وقتش رو میگیرم!!

    و احساس بی ارزشی میکردم در برابر اون شخص!

    اما امروز وقتی داشتم با دکتر صحبت می‌کردم بااا اینکه واسه عذرخواهی رفته بودم اما کوچکترین احساس سنگینی یا احساس اینکه ایشون از من بالاتره نداشتم!

    با اینکه از نظر زیبایی،از نظر مالی،از نظر سطح سواد،از نظر جایگاه اجتماعی،از نظر پرستیژ ،از نظر جایگاه شغلی از من بالاتر بود،اما هیییچدوم از اینها باعث نشد که من ذره ای،حتی ذره ای احساس کنم که من کمترم و یا اینکه احساس عدم لیاقت کنم در برابر ایشون.

    و نتیحه چی شد!؟

    ایشون مثله یک دوست صمیمی با من صحبت می‌کرد و میگفت اون کار تو مقصر نبودی نیروهای کارو خراب کردن،اما عزت نفسه بالای من چی جواب داد!؟

    گفتم درسته اونا ضعیف بودن اما من به اندازه ی سهم خودم اشتباه داشتم و اومدم عذرخواهی کنم!

    میدونی!

    وقتی هممممه کست بشخصه خدا ،دییییگه نگرانه این نیستی که بقیه چه امتیازی به تو میدن!!

    اصلا دیگران کیلویی چندن!

    یعنی به تیکه کلامایی استاد تو دوره احساس لیاقت میگه که منو برق میگیره!

    میگه که

    اصلا کدون معیار،کدوم سازمان،کدوم ارگان،کدوم قالب میتونه مشخص کنه که ما ارزشمند هستیم یا نه!!!

    راست میگه!!!

    منم همین سوال رو از خودم پرسیدم و گفتم که ابراهیم!!

    اصلا کی میخواد برچسب درصد ارزشمند بودنت رو مشخص کنه!

    اصلا اون شخصی که من بخاطر اینکه، میخوام در نظرش ارزشمند دیده بشم خودش تو چه جایگاهی از ارزشمندیه!

    اصلا کسی‌که من فکر میکنم کنار اون کم ارزشترم اون چی میدونه از گذشته ی من!!

    اون چی میدونه از تغییر شخصیت من!

    اون چه میدونه از تلاش‌های من!!!

    همون شخصی که من از خودم بالاتر میدونم میتونه زیر یکی از چالش هایی که من گذروندم قد علم کنه!!!

    وقتی آدم اینارو بررسی میکنه میفهمه که هررر نعمتی که از زندگیم رفت بیرون از احساس عدم لیاقت بوده

    و هر خیری تو زندگیم اومده از این بوده که خودم رو لایق اون نعمت میدونستم!

    میدونی چیه!؟

    کاشکی هام بتونه مغز رو باز کنه و یه سری رفتارارو بزاره تو مغزش!

    من مدتیه که قلبم میگه به صورت مدام جواب پیامای مامانت رو نده!

    گفتم چرا!؟

    گفت چون مامانت هر شب بلا استثنا پیام میده،

    سلام پسرم کجایی،شبت بخیر خونه ای یا سرکاری!؟

    دوباره صبح هم همین پیام‌پیامارو میده!

    مامانت همیشه نگرانته که تو سلام خونه تنهایی مشکلی چیزی واست پیش نیاد اما در طول روز حتما بهش زنگ بزن و نزار این حسخ کنترل شدن یا اینکه بخواد هی چک کنه واست ایجاد بشه و عادت بشه و منم بلافاصله این کارو انجام دادم.

    اما این حرف چه ربطی داشت به این فایل!؟

    خانم شایسته ببببقدری واسه خودش وایخ کاری که داشت می‌کرد ارزش قائل بود که وقتی استاد زنگ میزنه جوابش رو نمیده!

    و میگه که بعد از فیلم برداری له ایشون زنگ میزنم!

    توجه میکنی!

    هم اینکه اولویت خودشه هم اینکه با کلمه ی (ایشون) اسمش رو میبره!

    بعضیا میگن وابسته نبودن یعنی چی!؟

    یعنی این!

    یعنی اینکه شما اولویت خودت باشی در کنارش احترام و محبت هم داشته باشی!

    خداروشکرت.

    لطفا اون عزیزه دلی که قراره بیای تو زندگیم ،فایل‌های زندگی در بهشت رو بیشتر نگاه کن و الگو برداری کن از شخصیت و رفتارهای خانم شایسته هر چند میدونم خودت تربیت شده ی خدایی و دختر خدایی اما من به هیچچچچی کمتر از بهترین راضی نمیشم.

    از همینجا،بوس به پیشونیت!

    میدونی چرا پیشونی!؟

    چون میگن پیشونی هر آدمی واسه خدا عزیزه چون آدما وقتی میخوان نهایت تواضع رو در برابر خدای خودشون بجا بیارن سجده میکنن و پیشونیشون رو روی زمین میزارن.

    بله!

    خدایا شکرت

    خدایا خیلی راضی ام ازت

    من اینی که هستم نبودم

    واقعا نبودم

    من دیشب داشتم با دوستم صحبت می‌کردم که پریشب 2 ساعت تو یوتیوب میپرخیدم و تو تمامه این سه سال گذشته ،این 2 ساعت احساس کردم بی مصرف ترین لحظات عمرم رو گذروندم!!

    اینا همه از لطف دوره ی احساس لیاقته!!!

    من خداروشاکرم.

    وایه من !

    میدونی خانم شایسته وقتی که داشتی از باریدن برف فیلم میگرفتی تو دلم چی گفتم!؟

    گفتم ابراهیم!

    خداروشکر که تو سفر دو هفته پیشت توسط هدایت خدا بارش برف رو دیدی واسه اولین بار و نگفتی ،خوووشبحالت خانمه شایسته!

    اتفاقا بر عکس. با لذت گفتی آره منم این تجربه رو داشتم !!!

    کاش به کاشانی بیاد تو سایت بگه آخرین بار که برف بارید به طور سنگین کی بوده!!!

    شما تصور کن آخرین بار که کاشان برف بارید آخرای پارسال بوده،اونم زودی آب شد!

    و اصلا بارش برف به طور سنگین معمول نیست اونجا!!!

    اما خدا حدودا 2،3 هفته پیش الهام میکنه کا برو کاشان،یه همزمانی ایجاد میکنه من ساعت 8 شب میرسم کاشان،صبح بیدار میشم میبینم داره از آسمون برف میریزه!!

    ایییینقدر ذوق زده شدم که بدو بدو مثله کسی که دیرش شده بره سرکار لباس عوض کردم رفتم زیر برف قدم زدن گفتم شاید الان تمام میشه!!!

    از 7 صبح تا ساعت 2 ظهر فففققط برف بارید!!!

    و ببین خدا چجور ب نامه ریزی کرد که من چه روزی برسم که صبح زودش بارش برف رو ببینم!!!

    و خواستم برم باغ فین، دیدم یه کوووهه بزرگ سفیدی از برف از دور مشخصه، به یه آقایی گفتم چجور میشه برم اونجا گفت همین راه رو مستقیم برو!!

    اقققاا ما دیدیم ممملته همیشه و

    در صحنه تیوب به دست دارن از بالای کوه سرسره بازی میکنن!

    اون روز یکی از خنده دار ترین روزای عمرم بود!

    عده ای با تیوب بودن،عده ای که امکانات ضعیفی داشتن با کفی ماشین ،سرسره بازی میکردن، عده ای هم که دیگه فارق از هیچگونه امکانات بودن می‌نشستن رو پلاستیک!

    بخدا جدی مگیمااا!

    اما تو تمااامه اون جمعیت یه مردی علاوه بر اینکه هیچ امکاناتی نداشت،منفیه امکانات بود!

    طرف نشست تو سینی رویی و سرسره بازی می‌کرد!!!!

    سرعتش هم چیزی حدوده 19 کیلومتر بر ساعت بود!!!

    من که پوکیده بودم از خنده!

    (همه ی اون 5 روز سفرم رو تو سفر به دور آمریکا از قسمته یکم نوشتم)

    خدارو خیلی شکر

    خدارو خیلی شکر

    این همزمانی ها به والله اتفاقی نیست!

    به قوله قرآن، خدا میگه هر خیری که به شما می‌رسد خداست!!!

    مگه میشه این لذت ها اتفاقی باشه!

    چرا تو 29 سال گذشته ی زندگیم این لذت هارو به چشمم نمیدیدم!!!

    غیر از اینکه که من از درون و شخصیتم تغییر کرده!!!

    خدارو خیلی شکرت

    با قلبم

    با قلبم دوستون دارم

    خداشاهده با قلبم دوستون دارم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 359 رای: