از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 263648MB31 دقیقه
به نام خدا
سلام به مریم جانم
دلم براتون خیلی خیلی تنگ شده بود
عاشق این همزمانی هام
عاشق وقتایی ام که یه خواسته تو وجودم شکل میگیره و سریع روز بعد اجابت میشه
دیروز تو نشونه روزم که یکی از قسمت 47 زندگی در بهشت بود
نوشتم کاش سریال رو ادامه بدین و برامون فایل بزارین
امروز اومدم سایت باز کنم تا رزق روزم رو دریافت کنم دیدم عهههه بنر سایت زده قسمت 263 زندگی در بهشت
خدا در این حد سریع الجوابه
خدایا شکرت
شکرت شکرت
کیف کردم از دیدن بهشتمون که چقدر زیباست و چقدر دلم برای اون فضا تنگ شده بود
زیبایی های این فایل ،درس های زندگی که این فایل داره انقدر زیاده که آدم نمیدونه چیو بگه چیو نگه خدایا کمک کن بتونم هم قشنگ بنویسم هم زیبا بین تر باشم
در مورد آسون گیری اون خانواده گفتین خصوصا مادر خانواده
چند وقت پیش نمیدونم در خواستم از خدا چی بود
یه آدمی رو سر راهم قرار داد که ما 3 ساعت و نیم داشتیم باهم صحبت میکردیم و تمام جمع بندی اون صحبت ها و درسی که بخوام بهتون بگم از اون آدم خیلی عالی گرفتم این بود:(سخت نگیر زندگیو و جوری زندگی کن که دوست داری)
وقتی به حرفاش و خاطراتش و کلا هر چیزی که گفتیم فکر میکردم دیدم من با اینکه توی دوره هام و دارم به اصطلاح رو خودم کار میکنم چقدر سخت گرفته بودم این دنیا و کلا زندگی رو . چقدر داشتم خودم رو از نعمت ها دور میکردم
و از روزی که خدا اون آدم رو سرراه من قرار داد و ما باهم صحبت کردیم شروع کردم به آسان گرفتن زندگی شروع کردم به تمرین کردن و دیدم چقدر حالم عالیه چقدر احساس خوب دارم چقدر کم کم انگار دارم میافتم تو مسیر
و چی میشه که دقیقا همین فایل هم درمورد همینه که چقدر من کیف کردم دیدم این خانواده تو سفر با بچه کوچیک نه تنها نمیگن سخته بلکه میگن خیلی هم تازه لذت بخش کرده برامون
من همیشه بر عکس اینو دیدم
بارها شده مادرهایی رو دیدم که به محض اولین بچه از کل کارو زندگیشون میافتن بعد که بهشون میگی خوب چرا باشگاه نمیری چرا پیاده روی نمیری چرا اینکارو نمیکنی اونجا میگن تو بچه نداری حالا بزار بچه دار بشی از همه چی میافتی اصلا بچه بهت اجازه نمیده هیچ کاری بکنی تازه نه تنها خودشون بلکه پدر و مادر اون فردم از کارو زندگی میافتن که میخان بچه اونو نگه دارن کل انگار عالم و آدم از کار میافتن و دیگه نه تنها هیچ کاری نمیکنن بلکه تازه متوقع هم میشن که چرا فلانی بچه منو نگه نداشت یا فلان نکرد یا فلان نکرد
اما با دیدن این خانوم دیدم طبیعی زندگی کردن همینه بخدا
تو میتونی همه کارات رو انجام بدی لازم نیست مادرت از 2 ماه قبل زایمان بیاد تا 2 ماه بعد زایمان کارات رو بکنه
لازم نیست حتما ده هزار نفر بالا سرت باشن تا تو زایمان کنی
لازم نیست از هیچکدوم از کارات بمونی نه اگه قرار بود به دنیا آوردن یه بچه تورو از همه چیز بندازه خصوصا شیوه طبیعی زندگیت که اصلا همچین چیزی رو خدا قرار نمیداد وقتی گذاشته قطعا طبیعیش همینه که این خانوم داره اجرا میکنه نه واقعا 99 درصد آدم های اطراف من که همه کاراشون رو دیگه مادرشون میکنن
چقدر دیدم آسون گرفتن زندگی داره به لذت بیشتر کمک میکنه
من قبلا آدمی بودم که باید انگار همه چی اونجور که فکر میکردم پیش میرفت مثلا اگه قرار بوده از فلان مسیر برم پیاده روی بعد نمیشده من دیگه انگار اون پیاده روی بهم خوش نمیومد یا اگه ساعت 2 و نیم تعطیل میشم از سر کار حتمن همون موقع باید سوار ماشین بشم بیام خونه حتمن باید مثلا سر یه تایمی ناهار میخوردم یا حتما باید راس 9 میخوابیدم حالا 9 بشه 10 چی میشه حالا یه شب تا 12 بیدار بمون چی میشه
وقتی میگم سخت گرفته بودم زندگی رو واسه همینا بود نمیدونم بقیه هم مثل من بودن یا نه
مثلا صبح ها حتمن باید پا میشدم و شکر گزاری رو مکتوب میکردم حتمن باید پا میشدم رو خودم و باورام کار میکردم و دیگه اگه یه صبحی مهمون داشتیم و نمیشد دیگه من اعصابم بهم میریخت حتی به خاطر همین جایی نمیرفتم واقعا میگفتم من نمیتونم رو خودم کار کنم
نمیدونم من رو باورها کار کردن رو تو چی دیدم
الانکه چند وقتیه دارم یاد میگیرم آسون زندگی کردن رو
دیگه نمیام مجبور کنم خودم رو حتما صبح ها 4 صبح بیدار شم آقا خوابت میاد بخواب تا 7 بعد پاشو برو سر کار
یا حتما باید پا میشدم از خواب باید قهوه میخوردم و میومدم سر کار هم همینطور و دیگه اون لذت خوردن قهوه برام تبدیل شد به عادت دیگه لذت نمیبردم ازش اومدم تغییر ایجاد کردم و دیگه صبح ها به محض بیدار شدن نمیخورم گاهی میام سر کار میخورم گاهی خونه میخورم
به خودم یه روزی گفتم فاطمه بیا عوض کن این روتین هرروزت رو ببین چی میشه
ببین و یاد بگیر که میشه کارای دیگه هم بکنی و لذت ببری
اگه مثلا هرروز تخم مرغ خوردی هم میتونی لذت ببری
لازم نیست خودتو اذیت کنی که چرا بقیه غذا خوردن برا من نگه نداشتن ول کن این چیزارو
تمرکزت رو بزار رو خودت و برای خودت اونجوری که دوست داری زندگی کن حالا ببین الان چی بهت حال میده همون رو انجام بده
گاها شده بود برنامه ریزی میکردم برای کل روزم بعد که انجامش نمیدادم اعصابم بهم میریخت
از وقتی شروع کردم به اینکه آسون بگیرم زندگی رو اگه برنامه بریزم بعد یهو همونجا حس کنم امروز حس این کار نیست یا کلا اصلا دوست ندارم این کارارو عین ربات انجام بدم هرروز، خوب میندازم کنار و به احساس خوبم توجه میکنم
چقدر کیف میده که آدم اینجوری رها زندگی کنه
قبلا همش میگفتم چرا اون رابطه عاطفیم نیومد پس یا عجله داشتم یا کلا نه تنها برای خواسته ها تو انجام دادن کارهامم عجله داشتم از یه جایی به بعد شروع کردم رو خودم کار کردن و کم کردن عجله همونجا تا ذهن میخاد عجله کنه یا چیزی بگه میگم من اومدم که لذت ببرم از جهان اومدیمو من زنده نبودم تا شب یا فردا اصلا نرسیدم به اون رابطه خوب بزار از الان که زنده ام لذت ببرم خوب حالا چو فردا آید فکر فردا کنیم
الان چی دارم که ازش لذت ببرم میبرم بقیه چیزا خودش حل میشه
دیگه انگار داره نگرانی و ترس ها کمتر میشه
دیگه دارم یاد میگیرم ایمان و اعتماد کردن به خدارو
دیگه دارم یاد میگیرم شیوه طبیعی زندگی کردن رو
مریم جانم عاشقتم که این فایل رو برای ما ضبط کردی
سپاس گزارم که انقد زیبا بین و نکته بین هستی و به ما هم داری یا میدی
بیشتر از اینا برامون فایل بزار دلتنگت میشیم خیلی زیلد
عاشقتم هرکجا که هستی