از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 263648MB31 دقیقه
به نام خدای هدایت گر…
سلام خدا جانم!
سلام استاد عزیزم،بانو شایسته ی گل که کلی دلمون برای شما و سریال زیبای زندگی در بهشت تنگ شده بود،سلام دوستان عزیز در این مدار الهی…
استاد جانم!
بشکرانه ی این دوره ی جدید هم جهت با جریان خداوندهر روز چرخ زندگی مون روان تر میشه!
چشم هایم لایق دیدن زیبایی های زیادی را شده اند!
الهامات و هدایت هایت از هر گوشه و زبان هر فردی،نشان از هم جهتی با خودت رو داره!
ایده های خوبی رو دریافت می کنم!
رفتار جهان و افراد بسیار متفاوت تر از قبل شده!
هر روز خریدهای با کیفیت و روزی های بی حسابی از خزانه ی خودت وارد زندگیمون میشه بدون هیچ مخارج اضافی!
هر روز سپاسگذارتر میشم،احساسم در طول موج مثبت مثبت هست و هر وقت میخواد به سمت ذهن بره زود آلارم میده و محو زیبایی ها میکنه!
ورودی مالی ثابت و اینکه از فضل خودت هر چه رو بخوام برام مهیا میکنی!
همزمانی ها برام روشن تر شده اند!
فضل و برکتت از هر کجا به سمت زندگیم در جریانه!
داری واضح تر باهام حرف میزنی،با نشانه هایت!
چند روز پیش توی شهر دیگه در حال رانندگی بودم و در دلم سپاسگذاری،یهو گفتم اگه یه مدل ماشین خاص که مده نظرمه و هنوز انگشت شماره توی اون شهر رو تا فاصله ی رسیدن به شهر خودمون دیدم یعنی در مسیر درست هستم و این نشانه یعنی اینکه من هدایت شده هستم!
بخدای احد و واحد که میدونم همتون باور می کنید یعنی به پنج ثانیه نکشید که همون ماشین گران قیمت و لوکس از جلوی چشمام از خیابان فرعی وارده خیابان اصلی شد و همونجا گفتم خدایا قربون خودت و قوانینت که این قدر درست و دقیق هستند و من انتظار داشتم اون فاصله ی بیست کیلومتری رو که میخوام رانندگی کنم اونجا ببینم ولی به پنج ثانیه نکشید و اون قدر دلم روشن شد که اندازه نداشت و تمام مسیر رو فقط شکر گزاری کردم!
صبح بساط ناهار رو آماده کردم و چند قلم وسایل نیاز داشتم پیامک زدم به همسرم که موقع اومدن بخرند و یه لحظه از ذهنم گذشت که کاش می گفتم فلفل دلمه ای سبز هم بگیرند ولی بعد پشیمان شدم چون ایشون عادت به خرید کم ندارند و من فقط یه دونه نیاز داشتم و کلا منصرف شدم چون می دونستم زیاد می خرن…
وقتی اومدند و خریدها رو باز کردم بخدا یه دونه فلفل دلمه ای سبز رنگ رو بین خریدها دیدم و وقتی دلیل خریدشون رو پرسیدم گفتند که یه لحظه خوشم اومد و اونم گذاشتم بین وسایلا،یعنی خدا هدایتش کرده بوده که اون رو برداره و این یعنی همونی که من میخواستم،یعنی کن فیکون!
و برای خدا هیچ فرقی بین خواسته ی کوچک و بزرگ ما نیست…
حوال ظهر رفتیم یه سر به باغ بزنیم و اون عطر بهشتی که همه جا پیچیده رو بخاطر شکوفه های سنجد،بخاطر گلهای نسترن،بخاطر گلهای محمدی،تا دوباره تجربه شون کنم و فقط سپاسگذاری و حال خوش!
یه لحظه گفتم پرنده ای هست تو مسیر باغمون که بسیار زیبا هستند و گفتم خدا جانم من میخوام تو این مسیر از اون پرنده ها رو ببینم و دوباره من رو هدایت کن به دیدنشون…
بخدا توی مسیر همسرم از یه راه فرعی رفتند و وقتی حجم زیاد اون پرنده ها رو که روی تیر چراغ برق نشسته بودند رو دیدم گفتم خدایا عظمتت رو شکر،من یه دونه میخواستم بیش از بیست عدد پرنده روی تیر چراغ برق بودن که بسیار زیبا و رویایی بودند و حتی در حین حرکت با موتور فیلمشون رو گرفتم تا بعنوان نشانه برای خودم نگه دارم!
دیروز برای باغمون یخچال گرفته بودیم و همسرم می خواستند تا نصبش کنیم و استفاده کنیم ازش و همه کارها رو کردیم و ایشون یادشون افتاد که برای یه کار دیگه میخ لازم داشتند و باید از مغازه میاوردند ولی یادشون رفته بود و سوار موتور شدند و دوباره به شهر برگشتند و کناره خریدهای دیگه میخ رو هم از مغازه بیارن و وقتی برگشتند دیدم دوباره میخ یادشون رفته و این یه هینت بهم داد که علت داره این از یاد رفتن و گفتند که یخچال رو به برق بزنیم و من گفتم اول تمیز کاری کنیم بعد و برای اینکار به میخ نیاز داشتند و گفتند برم از همسایه بگیرم چون مسافت بین باغ تا خونمون با ماشین حداقل نیم ساعت هست و رفتند و اونجا وقتی گفته بودند که یخچال گرفته ایم و اومدیم راهش بیندازیم،همسایمون گفته بودند بخاطر پمپ های برقی آب که برای کشاورزی هست فاز برق رو کاهش داده اند و نباید یخچال رو به برق بزنید چون زود خراب میشه و وقتی اومدند و این رو گفتند،گفتم خدایا واضح و آشکار داری باهامون حرف میزنی و هدایت می کنی!
چه کسی جز خودت به این زیبایی میتونه انسان رو هدایت کنه!؟
امروز دوباره صبح زود با بارش باران بیدار شدیم و دوباره و دوباره این بارش باران رو در طول روز تجربه کردیم و هر بار قربون صدقه ی خدا رفتم و گفتم همه ی اینا از فضل خودت هست و سالیان زیادی باران به این شدت و هر روزه ای نباریده بوده و گفتم به اندازه قطره قطره بارانت میلیاردها میلیارد بار شکرت و احساسم عالی و لطیف شده بود که یه لحظه گفت همه ی اینا بخاطر سپاسگذاریه تو هست و چقدر احساس لیاقت کردم و همونجا گفتم اگه تمام مردم شهرم از عمق وجودشون سپاسگذار بودند چقدر نعمت و برکت از طرف خدا دریافت میکردیم!
شب خونه ی مادرم بودیم و بعدش برادرم ما رو مهمون رانندگی با تریلی تازه اش کرد و چقدر لذت بردم و احساس لیاقتم بیشتر شد که برای اولین بار این لذت رو تجربه کردم و دوباره سپاسگذاری و شکر از خداوند که همگی بخاطر بودن در این دوره و دریافت آگاهی های ناب این دوره هست و آن قدر در دلم تحسین کردم و حتی به خواهرم هم گفتم دقیقا مثل تجربه ی آروی استاد هست و چقدر از اون بالا دیدن ماشین های کوچک زیبا بود و حتی احساس استاد رو هنگام رانندگی در آروی رو تجسم کردم و اون قدر انرژیم رفت بالا که اندازه نداشت و خداوند از زبان ایشان الهامی بهم کرد و هدایتی رو از طرف خودش دریافت کردم که قلبم به اندازه ی جهان باز شد و انشاالله این هدایت که از زبان ایشون جاری شد دریچه های نعمت و ثروت و فراوانی رو به رویمان باز خواهد کرد…
خدایا سپاسگذارت هستم برای بودنم در این دوره،برای سپاسگذار بودنم شکرت که هر روز درهای خوشبختی زیادی رو به رویم باز می کنی!
سپاسگذارت برای قوانین بی نقصت،برای اینکه با تکامل این مسیر بیشتر آسانتر و روانتر می شود!
سپاسگذارت برای ایده ها،الهامات و هدایت هایت!
سپاسگذارت برای دیدن هر روزیه زیبایی های جهان فوق العاده زیبایت!
سپاسگذارت برای درک قوانین،برای دیدن فراوانی هایت،برای اینکه هر روز یه روز جدید و پر از روزی بی حساب هست!
سپاسگذارت برای اینکه دستانت در هر کجا در حال کمک به من هستند حتی جاهایی که حضور ندارم!
امروز به خواهرم گفتم برایم خرید کنند و چون خودم مادر شوهرم رو برای احوال نزده پزشک میبردم نتونستم برم و گفتم ایشون زحمت بکشند و شب وقتی دیدمشون گفتند که وقتی داشتم خرید میکردم فروشنده قیمت پارچه رو 150گفتند و منم خریدم و در آخر وقتی تخفیف خواسته بودند می گفت فروشنده قسم میخورد که تا بحال قیمت این پارچه رو از 200کمتر نداده بودم ولی نمی دونم چطور شد به شما 150گفتم و دیگه نمیتونم زیرش بزنم و از همون 150حساب کرده بودند و دوباره در آخر پنجاه تومان هم تخفیف داده بودن!
چه کسی جز خداوند بزرگ قادره اینکار رو انجام بده؟
این یعنی خدا وکیلم شد اونجایی که حضور نداشتم و دلها رو نرم کرد برام…
وقتی مادر همسرم رو بردم و پانسمانس رو انجام دادند و خواستم تسویه کنم گفتند 600میشه ولی شما300بدین!!!!
یعنی بخدا وقتی یاد آوری می کنم حجم اتفاقات یکی دو روزه رو فقط و فقط ردپای خدا رو در تک تک لحظاتش می بینم و فضلی که از همه جا به سمتم در جریانه…
خدایا شکرت بی نهایت که مقدارش را من نمیدانم ولی هر اندازه که لایق توست تو را شکر که مرا به این مسیر پر از خیر و برکت و آگاهی هدایتم کردی…
سپاسگذارت که میخواستم برای سریال زندگی در بهشت بنویسم ولی کلا مسیر کامنتم عوض شد و نیاز بود اینا اینجا گفته بشن و من هم مقاومتی ندارم…
سپاسگذارت که وجودم را پر از خودت کرده ای و از تو میخواهم که ظرفم را بزرگتر کنی تا نعمت های بیشتری رو دریافت کنم!
شکرت که اجازه ی این حضور را اینجا پیدا کردم و مرا پر از احساس ناب خودت کردی…
استاد جانم!
سپاسگذارم از شما که اینگونه من را با خدایم آشتی دادید…