سریال زندگی در بهشت | قسمت 263 - صفحه 32

469 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    گوهر ناب گفته:
    مدت عضویت: 736 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز،خانم شایسته عزیز،و دوستان گرامی،من خیلی از دیدن این فایل لذت بردم و چقدر ایرادها و سخت گیری های بیخود خودم پی بردم،من که بچه دار شدم کلا شکل زندگیم عوض شد،خودم فراموش شدم،حتی شوهرم هم فراموش شد همه چی شد بچه،اوضاع خوبی نبود رابطه ام با همسرم بد شد رابطه ام با خودم بد شد،تقریبا تا سه سالگی بچه ام من مسافرت طولانی نرفتم،به علت سخت گیری و کمال گرایی بی حد وحصر،چقدر به خودم سخت گرفتم،وقتی میشه اینقدر راحت گرفت اینقدر آسان شد برای آسانیها،چرا نباید انجام بدیم. چقدر خوبه که بچها مواظب برادرشون هستن چقدر خوبه این مادر با مسولیت سه تا بچه ولی ظاهرش مرتبه موهاش شانه شده است،هیکل عضلانی زیبایی داره،چقدر خوبه بچه‌اش مسولیت پذیری. بچه کوچیک ماشاالله چقدر زیبا بود چقدر انرژی مثبت داشت،چه باهوش بود،مادر چقدر رها بود و چه توکلی داشت که بچه رو آزاد رها میکرد،و نگران نبود،من خیلی درس‌های بزرگی گرفتم خدا رو صد هزار بار شکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  2. -
    زهرا سرگزی گفته:
    مدت عضویت: 1189 روز

    سلام و عشق برای پیام رسانان عشق و زیبایی

    واقعا از این تصاویر بینظیر مهمانان بی آلایش و درسهایی که از اونها گرفتید و به ما هم فرصت آموزش دادید بینهایت سپاسگذارم

    شما با نشر زیباییها و درسهای بینهایت باارزش که رایگان در اختیارهمه میزارید هیچ بهانه ای برای هیچکس نمیزارید جهت تلاش برای آدم بهتر شدن .

    واقعا خدا قوت که این حس های خوب .تجربیات خوب .آدمهای خوب و یه جورایی گوشه ای از بهشتی که در اون زندگی میکنیدرو به ما هم نشون میدید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    امیر اخوان سيگاري گفته:
    مدت عضویت: 2205 روز

    بنام خدای مهربان

    سلام و درود بی پایان خدمت استاد عزیز و خانم شایسته و دوستان گرامی

    کامنت دوم

    تشکر از خانم شایسته بخاطر تهیه این قسمت از سریال زندگی در بهشت و خداراشکر میکنم بابت این تجربه عالی این آگاهی های ناب که باعث اعتماد بیشتر من به نظم و دقت جهان هستی شده

    خداراشکر میکنم که اعتمادم به خداوند هر روز بیشتر و بیشتر میشود

    من دارای دو فرزند هستم یکی 23 و یکی 16 ساله و تا جایی که بیاد دارم دائم بکن و نکنشون میکردم البته مادرم نیز همیشه اینگونه بودند نگران ما بودند و هستند ولی بنده از وقتی با استاد و آموزشهاشون آشنا شدم اونها را به خدا میسپارم و به او توکل میکنم سعی میکنم کمتر بهشون گیر بدم و با دیدن این فایل تاثیر گذار به این روند اعتماد بیشتری پیدا کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    یوسف میرمحمودی گفته:
    مدت عضویت: 243 روز

    سلام و درود فروان

    نکاتی که توجه ام را جلب کرد؛

    1-باران،آب مایهٔ حیات است و واقعن زندگی در گرو نعمت آب که جایگزینی ندارد است.

    2-بهار و سرسبزی و باران یادآور تولدی دوبارست.

    3-طبیعت زیبا و درختان و حیوانات و پرندگان و حشرات و..ما را به تفکری عمیق وا میدارد که خالقی زیبا و آگاه و قدرتمند امور را هر لحظه تدبیر میکند و انسان با این همه ادعا و پیشرفت هنوز بی نهایت جا دارد تا از استعداد و قدرت بالقوه ای که خدا بهش داده تا خالق زندگیش باشد استفاده کند..مثلن درمقایسه با قدرت خداوند بشر نتوانسته پشه یا حشره ای بزرگتر بیافریند که تنفس کند، تغذیه کند،ارتعاش و فرکانس بفهمد،تولید مثل کند،راه برود،پرواز کند،از خطر و دشمن آگاه شود و فرارکند و هزاران چیز دیگر… یعنی با دیدن واندیشیدن به حشره ریزی چون پشه باید ایمان ما به خالق کل تقویت شود و هوشیار شویم که سخت محتاج خداییم با اینکه خلیفه الله ایم،یعنی در هر جایگاهی تسلیم او باشیم و غرور نگیریم.

    4-بنظر من زندگی در دل طبیعت به دور از هیاهوی شهر خییییلی لذت داره،من که عاشق طبیعتم وحشتناک.. وهرچه ساده تر و طبیعی تر وبه دور از مصنوعات و تجملات باشیم زندگی آسانتر،شادتر و خوشتر است.

    5-روند رشد و تکامل که در جای جای طبیعت به وضوح به نمایش گذاشته شده و روند تکاملی این گل پسر جذاب که نطفه و جنین و 9ماه تو شکم مادر در سفر و سپس وارد دنیای جدید شده و با گذشت روزها قد میکشد، وزن اضافه میکند ،میبیند ،میشنود،یاد میگیرد، میخندد، میگرید، مینوشد، میخوابد،حرف میزند،تقلید میکند و روزی بزرگ میشود و زندگیش را میسازد..سیر تکاملی طی میکند.

    6-چیزی که سوال شد برام حتی یکبار هم ندیدم که بچه رو بغل و مخصوصا بوس کنن کاری که در فرهنگ ما خیلی عرف است.

    7-جهان دیدن به از جهان خوردن

    نبوغ در سادگیست و زندگی در جریان کاش حواسمان باشد زمان هرگز به پای ما نمی ایستد پس سخت نگیریم زندگی زیباست ولی آنقدرها هم جدی نیست، درست است که موجیم که آرام نگیریم

    آرامش درون لازمهٔ رشد و آرامش بیرون قاتل رشد؛اینهم همان داستان تضاد هاست،یعنی بجای جنگیدن با مسایل بپذیریم و دنبال راه حل باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  5. -
    فاطمه شفیعی زاده گفته:
    مدت عضویت: 285 روز

    سلام درود فراوان بر استادجان

    سلام ویژه بر راوی داستان مریم شایسته

    مگر میشود ایقد خودت باشی. با آرامش. بدون استرس بچه ای زیبا آرام. بزرگ کنی

    بچه های بزرگ هم ایقد آرام زیبا. انگار فیلم هست

    همه چی از قبل فراهم شده اینا تو نقش هستن

    ولی نه اینا خود خودشون هستن

    اینا به منبع آگاهی نور آرامش وصل هستن

    اینا قبل از اینکه وارد سایت بشن ما فیلم شون ببینیم. اینگونه بودن

    ما توفیق پیدا کردم. جهت تکمیل درس هامون با اینا هم مدار بشیم. هم ببینیم

    خدایا اگر یکی اینجا بچه دار میشد عالم آدم باید خبردار بشن مرخصی بگیره همه باید همکاری کنن از همه مهم تر. مزاحم هم نشن مهمون نیاد براش خودش محدود میشد جای نمی‌رفت از صبح تا شب می‌دوخت به هم که بچه. کوچک دارم فرصت ندارم.

    ولی این بچه چه زیبا راحت داره بزرگ میشه. بدون هیچ زحمتی. در کمال آرامش. آگاهی

    این که روح های جدید که به دنیا می آیند از ماه آگاه تر هستن یعنی همین

    بعد این سریال فهمیدم هیچی سخت نیست آسان گیر تا براتون آسان شود

    جهان از روی طبع سخت میگیرد بر مردمان سخت کوش

    ممنون سپاسگزارم از خدا بابت این آگاهی ها

    یا رب نظر تو برنگردد نظر تو آسانی بود فروانی نعمت ثروت بوده در جهان

    محدودیت ها همه در ذهن ماست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    یوسف میرمحمودی گفته:
    مدت عضویت: 243 روز

    سلام و درود فروان

    نکاتی که توجه ام را جلب کرد؛

    1-باران،آب مایهٔ حیات است و واقعن زندگی در گرو نعمت آب که جایگزینی ندارد است.

    2-بهار و سرسبزی و باران یادآور تولدی دوبارست.

    3-طبیعت زیبا و درختان و حیوانات و پرندگان و حشرات و..ما را به تفکری عمیق وا میدارد که خالقی زیبا و آگاه و قدرتمند امور را هر لحظه تدبیر میکند و انسان با این همه ادعا و پیشرفت هنوز بی نهایت جا دارد تا از استعداد و قدرت بالقوه ای که خدا بهش داده تا خالق زندگیش باشد استفاده کند..مثلن درمقایسه با قدرت خداوند بشر نتوانسته پشه یا حشره ای بزرگتر بیافریند که تنفس کند، تغذیه کند،ارتعاش و فرکانس بفهمد،تولید مثل کند،راه برود،پرواز کند،از خطر و دشمن آگاه شود و فرارکند و هزاران چیز دیگر… یعنی با دیدن واندیشیدن به حشره ریزی چون پشه باید ایمان ما به خالق کل تقویت شود و هوشیار شویم که سخت محتاج خداییم با اینکه خلیفه الله ایم،یعنی در هر جایگاهی تسلیم او باشیم و غرور نگیریم.

    4-بنظر من زندگی در دل طبیعت به دور از هیاهوی شهر خییییلی لذت داره،من که عاشق طبیعتم وحشتناک.. وهرچه ساده تر و طبیعی تر وبه دور از مصنوعات و تجملات باشیم زندگی آسانتر،شادتر و خوشتر است.

    5-روند رشد و تکامل که در جای جای طبیعت به وضوح به نمایش گذاشته شده و روند تکاملی این گل پسر جذاب که نطفه و جنین و 9ماه تو شکم مادر در سفر و سپس وارد دنیای جدید شده و با گذشت روزها قد میکشد، وزن اضافه میکند ،میبیند ،میشنود،یاد میگیرد، میخندد، میگرید، مینوشد، میخوابد،حرف میزند،تقلید میکند و روزی بزرگ میشود و زندگیش را میسازد..سیر تکاملی طی میکند.

    6-چیزی که سوال شد برام حتی یکبار هم ندیدم که بچه رو بغل و مخصوصا بوس کنن کاری که در فرهنگ ما خیلی عرف است.

    7-جهان دیدن به از جهان خوردن

    نبوغ در سادگیست و زندگی در جریان کاش حواسمان باشد زمان هرگز به پای ما نمی ایستد پس سخت نگیریم زندگی زیباست ولی آنقدرها هم جدی نیست، درست است که موجیم که آرام نگیریم

    آرامش درون لازمهٔ رشد و آرامش بیرون قاتل رشد؛اینهم همان داستان تضاد هاست،یعنی بجای جنگیدن با مسایل بپذیریم و دنبال راه حل باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    ریحانه یاراحمدی گفته:
    مدت عضویت: 1661 روز

    شروع با نامی که آغاز تمام خوبی‌هاست…

    سلام به همگی

    وای دلم نمیاد این ویدیو رو شروع کنم ک تموم بشه چقدر دلم میخواست دوباره سریال زندگی در بهشت شروع بشه خدایا مرسیییی

    چقدر دلم‌ برای این ویو تنگ شده انگار بعد مدتها برگشتم خونه و انگار تمام این مدت نیاز داشتم تا چشمام و گوشام و مغزم رو با دیدن یه قسمت جدید شستشو بدم از افکار بد و الوده

    بعد از مدتها اومدم ک کامنت بزارم

    چقدر نیاز داشتم ک اینو بشنوم (اسون بگیر)

    و انگار اسون گرفتن سخت ترین کاریه ک من نمیتونستم انجامش بدم

    بابت همچی سخت میگیرم برای هر خرید لباس از هزار زاویه برسیش میکنم با کوچک ترین ایراد اونو نمیخرم

    از خودم از قیافم هزارتا ایراد میگیرم قیافه خودمو با کسی ک عمل داره و ژل داره مقایسه میکنم

    اینا همه پاشنه های اشیل منه

    داشتم فکر میکردم من اگر بچه داشتم دقیقا رفتاری برعکس تیشون انجام میداد و یک نقطه مخالف بودم

    قطعا نمیزاشتم بچم این ازادی رو تحربه کنه این ارامشو داشته باشه با خودش دوست باشه و با انرژی خدا همسو باشه

    این فایل واقعا پر از درس بود واقعا باید اسان گرفت تا اسان بشی بر اسانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  8. -
    ریحانه یاراحمدی گفته:
    مدت عضویت: 1661 روز

    شروع با نامی که آغاز تمام خوبی‌هاست…

    سلامممم وای دلم نمیاد این ویدیو رو شروع کنم ک تموم بشه چقدر دلم میخواست دوباره سریال زندگی در بهشت شروع بشه خدایا مرسیییی

    چقدر دلم‌ برای این ویو تنگ شده انگار بعد مدتها برگشتم خونه و انگار تمام این مدت نیاز داشتم تا چشمام و گوشام و مغزم رو با دیدن یه قسمت جدید شستشو بدم از افکار بد و الوده

    بعد از مدتها اومدم ک کامنت بزارم

    چقدر نیاز داشتم ک اینو بشنوم (اسون بگیر)

    و انگار اسون گرفتن سخت ترین کاریه ک من نمیتونستم انجامش بدم

    بابت همچی سخت میگیرم برای هر خرید لباس از هزار زاویه برسیش میکنم با کوچک ترین ایراد اونو نمیخرم

    از خودم از قیافم هزارتا ایراد میگیرم قیافه خودمو با کسی ک عمل داره و ژل داره مقایسه میکنم

    اینا همه پاشنه های اشیل منه

    داشتم فکر میکردم من اگر بچه داشتم دقیقا رفتاری برعکس تیشون انجام میداد و یک نقطه مخالف بودم

    قطعا نمیزاشتم بچم این ازادی رو تحربه کنه این ارامشو داشته باشه با خودش دوست باشه و با انرژی خدا همسو باشه

    این فایل واقعا پر از درس بود واقعا باید اسان گرفت تا اسان بشی بر اسانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    مهشید و شیرین گفته:
    مدت عضویت: 1244 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربانم

    سلام خانم شایسته عزیز

    (وقتی رویروی ابشارا نیاگارا ایستاده بودم و می دیم اب ازاد و رها و بی خیال جریان داشت حتی در مرز بین امریکا و کانادا…….تمام اب بدون توجه به مرز بندی هیچ مرزی را نمی شناسد …وقتی این ماجرا را می بینم وقتی این اب را می بینم یاد اون مکالمه ای می افتم که چند سال پیش بین من و خدای من رد و بدل شد قبل از این که من برم پای کانتر برای مصاحبه و قلب من به من گفت ببین هیچ مرزی وجود ندارد و موضوع انتخاب است و ایمان داشتن به این انتخاب بهم گفت یک زمانی تو انتخاب کردی در ایران به دنیا بیایی و حالا انتخاب کردی بری امریکا زندگی کنی و موضوع همین قدر سادس و من حرف قلبمو به همین سادگی باور کردم و موضوع را ساده گرفتم و رفتم برای مصاحبه و این اب را که حالا می بینم مفهوم مکالمه را خیلی بهتر درک می کنم در واقع پیام نیاگارا برای من این است که خودت باش ازاد و رها باش از قید هر محدودیتی که ادمها درست کردند راهی که بهش علاقه داری و بهت احساس زنده بودن می ده…)

    این سخنان خانم شایسته عزیز است در قسمت بیست و هشت سریال سفر به دور امریکا که سعی کردیم عینا کپی کنیم هم خودشان رفتند و هم ما به دنبالشان مشتاقانه روان هستیم که بیاموزیم ازاد و رها باشیم. تمامی ساعات ما بعد از کار کردن بر روی دوره ها قوانین… و مرور کردن انها صرف دیدن این سریالها می شود و این بهترین سفرهایی است که با ازادی و فراغ بال تا به حال رفته ایم سفرهایی سوای همه سفرها.

    برای چندمین بار است که ما این قسمت از سفر را دیدیم و برای اولین بار است که بهتر و بیشتر با مفهوم سخنان خانم شایسته عزیز اشنا شدیم برایمان ملموس تر شده است و معنی احساس ایشان را تا حدود زیادی متوجه می شویم. احساسی که با دیدن این مناظر و اتفاقات برای ما به وجود می اید نه تنها نیرویی دوباره به ما می دهد بلکه با شنیدن جملات و کلمات خانم شایسته این سفرها زیباتر دلنشین تر جذابتر و قابل فهم تر شده و دانش ما هم در مورد کشور امریکا و هم در موارد زیاد دیگر که بخواهیم نام ببریم بسیار به درازا خواهد کشید را چندین برابر کرده است همان گونه که زندگی فیو برای ما حاوی نکات و مطالبی بود که برای اولین بار در خانواده ای مشاهده کردیم.

    ما در این نقطه از جهان می توانیم با جهانی که خانم شایسته عزیز در هر نقطه ای که برای ما به تصویر کشیده اند به سادگی و زیبایی ارتباط بر قرار کنیم همان گونه که فیو با مادرش در ارتباط بود و همان گونه که او کمک و تکیه گاهش برای درک جهان شد خانم شایسته عزیز هم برای ما مانند مادری هستند که به کودک خود می اموزد و به او می گوید برای خودت زندگی کن ازاد و رها باش.

    ما بسیار ممنون و سپاسگذار خانم شایسته عزیز هستیم که همیشه ما را با دنیایی پر از اعحاب و شگفتی هایی روبرو می کنند که خود انها را به خوبی لمس کرده اند و با خطی زیبا در دفتر یاد بود خانه کافمن می نویسند و در باغچه خانم بورلی گلی را می بینند به نام دی لی لی که هر روز صبح می شکفد و تا شب زنده است و برای ما هم ان را تمام و کمال بیان می کنند ما با دیدن این سریالها هر روز در حال اموختن هستیم و سوای هر چیز همیشه از خدای خود برای قرار گرفتن در این مدار شاکر و سپاس گزار بوده و ارزو داریم بتوانیم زمانی با طی شدن تکامل و باورهای درست با خود به صلح برسیم همان گونه که خانم شایسته عزیز که برای ما هدیه ای از طرف خداوند هستند مانند فیو لانی برای مادرش.

    خدایا شکرت

    عاشقتونیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  10. -
    خدامنو دخترم ----شماهمه😂 گفته:
    مدت عضویت: 175 روز

    سلام ودرود به استادعزیزم

    سلام به دوستان گلم

    امروز 28اردیبهشت تولدم بود وخدا یک هفته پیش منو سورپرایزکرده برای تولدم درصورتیکه منو همسرم جفتمون یادمون نبوده تولدمه – 5روزپیش همسرم بامن تماس گرفت گفت پرنیا جمع کن بریم عشق وحال منجیل دهات ویلای ننه من – به مادربزرگش میگه ننه ایشونم فوت شده – کلید رو ازبرادرشوهر که پزشک گرفتیم ورفتیم سمت منجیل دهات سیاهپوش

    گفتم اوووکی – همه وسیله های سفروآماده کردیم دوتایی همه چی برداشتیم برنج حبوبات بال وکتف ماست و…

    رفتیم توجاده شب رسیدیم ویلای 800متری مادربزرگش یکساعت ویلارو تمیزکردیم -فردا صبح اومدیم بریم بیرون هوابارونی شد خاله وشوهرخاله همسرم اومدن ویلا چون بچه هاشون عروسی کردن وبازنشسته هستن اومده بودن مسافرت -اومدن ویلا ماهم دهات خیلی وقته نرفتیم ازاین خاله وهمسرش کلی اطلاعات گرفتیم خیلی به ما احترام میزاشتن وکمکمون کردن ویلا رومرتب کنیم وغذا کباب درست کردهمسرم توحیاط چایی آتیشی وکباب و سیب زمینی کبابی همیشه درست میکنه بیرون میریم – باخاله وشوهرخالش قهربود همسرم -تواین ده سال که همسرشم – ولی اینقدرمحبت کردن احترام گذاشتن خالش وشوهرش به ما -همسرم یادش رفت با اینا قهربوده !!!

    فرداصبحش خالش گفت پریا -همشون بمن میگن پریا -من اسمم پرنیا هست -بگذریم :))

    دعوتمون کردن ویلای پسرخالش رفتیم ویلای پسرخالش نوسازبود ویو روبه سد سیاهپوش بود بادرختان زیتون فرااوان توزمینهای روبرو- خیلی روستای زیبایی هست دلبازه استااااااااد هرکس بره بهش خوش میگذررررررررره – جاتون خالی بود استادآخرم فایل نذاشتی ببینمت تومسافرتتتتتتتتم :)))دلم تنگ میشه خب –

    حرف ابراهیم خسروی گوش میکنی حرف منو گوش نمیکنی اخه چرااااااااا:)))

    قول میدم به قوانین عمل کنم با دل وجونم

    بگذریم

    ازویلای پسرخالش اومدیم ویانا به خالش میگفت دوباره بشین باهم بریم اونیکی ویلااااا خالش 2مترقدکشید اینقدر ذوق کرد ویانا دوستش داره – من چون بابام یکم وضع مالیش خوبه وبه اعتقادشون منو ازبالاشهرعروس گرفتن واحساس لیاقتم خیلی خوبه – فامیلاش خیلی بمن احترام میزارن وخیلی ذوق میکنن باهاشون رفت وامدکنم و تحویلشون بگیرم کلی گفت خالش ماهدشت خونه مابیا گفتم چشم -گفت ماهم میایم خونتون گفتم بفرمایید خوشحال میشیم -استااااااادمن هدفم طلاااقه نمیدونم اینهمه عزت واحترام ازکجا میاد آخه –

    همسرم خیلی ابرازعلاقه میکرد تو ویلااا -منم عادی رفتارمیکردم -فقط منتظرم جهان مارو باعزت وبسادگی ازهمدیگه جدابکنه – بدون درگیری و تشنج-

    فرداش همسرم ماروبردرشت که ماهی بگیریم همش دوتا ماهی تونستیم بگیریم -باتوری که میندازی زیر5دقیقه حداقل 20تا ماهی خیلی بزرگ میکشه بالا – ما چون تجربمون کمه دوتا گرفتیم کباب کردم ویانا زد بربدن :))پرنسسم

    خلاصه استادهمش میومدم توسایت کامنت میخوندم و میرفتم به لذت بردن ازمسافرت میرسیدم جمعه داداشم زنگ زد گفت کجایی گفتم منجیل گفت تولدت مبارک گفتم مرسی یادم نبود –

    بعد خدابهم الهام کرد این مسافرت 5روزه هدیه تولدته :))خیلی خوشحال شدم وازخداتشکرکردم –

    اومدیم ازرشت دوباره ویلا وخالش اینا اومدن گفتن بیاین بریم باغ گفتم وااااااای نهههههههه

    من خیلی کوفته شدم نمیتونم از6صبح رفتیم رشت تا6غروب برگشتیم ویلا گفت باشه منوعمومیریم شب میایم گفتم خوش بگذره بریدبه سلامت –

    شکرگزاری ودعای سحرهم هروزانجام میدادم چون درطول روز درگیر روزمرگی هستم – ایشالا هممون حاجت روابشیم آمین –

    صبح ساعت 4تا6صبح ویلا خیلی زیبامیشد مخصوصا صدای اذان ازگوشبم پخش میشد احساس آرامش خاصی داره – فرداش خالش وعموش 6صبح برگشتن تهران -ما 2ساعت دوباره ویلای مادربزرگشوتمیزکردیم -ماشینمونو تمیزکردیم و بعدازظهر دوباره رفتیم دهاتهای اطراف روگشتیم وشب اومدیم خونه – و امروز 6صبح آماده شدیم برگردیم تهران همسرم زرشک پلو بامرغ درست کرد کل وسایل سفر بسته بندی کرد گذاشت توسبدهای پیک نیک و راه افتادیم بسمت تهران که نهارکنار رودخونه بخوریم -طبق معمول ازاونجایی که همسرم عادت داره بدون اجازه من آب نمیخوره گفت پرنیا هرجاخواستی بگو پیاده شیم برای پیک نیک رفتیم توجاده قدیم گفتم همینجا نگه دارکنارجاده اونطرف جاده قدیم درخت خیلی داره بریم همونجا پیک نیک دید هواخیلی گرمه -گفت ولش کن بزارببرمتون دوباره رشت گفتم واااااای نههههههههه- شبم نمیرسیم تهراااااااااان -اخه راه منوخیلی خسته میکنه -دوستدارم اگه راه طولانیه شب بتونیم یجابخوابیم وبعد به بقیه سفرادامه بدیم نه یک پشت رانندگی کنیم -خلاصه همیشه بهترینها رو دوستداره فراهم کنه – گفتم اووکی بریم الهام خداوند – زیپ دهنمو کشیدم وخداروشکرکردم -حالا اصلا نمیدونستم تولدم یادش نیست – شایدم یادش بودنمیدونم – ماروبرد رشت دهات حلیمه دریاچه عروس 40دقیقه ای رسیدیم خیلی دست فرمونش خوبه استاااااااااد باپرایدخیلی تندمیره ومویی ردمیکنه که دست فرمونشوبه رخ بکشه:))) – منم قلبم ازجاش کنده میشه ازترس – چون گواهینامه دارم ولی میترسم – البته یکم –

    بگذریم

    رسیدیم دریاچه عروس -ازاونجایی که ترک هست همسرم وخیلی خیلی غیرتیه یک موجود یا انسان مذکرمیبینه میبره مارو جای خلوت بشینیم زیردرختا و اونجاهم دور دریاچه پرخانواده بود – رفتیم بالای دریاچه زیر درختان نشستیم برای پیک نیک نهارو خوردیم امروز ظهر-

    و گفتم تولدم مبارک

    همسرم هنگ کرد چندثانیه منونگاه کرد -منم ازتعجبش تعجب کردم -فکرکردم میدونه -گفت واااا چون توتهران نیستم کارنمیکنم یادم رفته تقویمونگاه کنم – اونجا دوزاریم افتاد خدا یک هفته قبل تولد منو برنامه ریزی کرده واین مسافرت برام ساخته – یکم عکس گرفتیم و وموقع جمع کردن وسایل همسرم همیشه کل وسایل برمیداره نمیزاره من وسیله ای بردارم منم خجالت میکشم مردم نگاهم کنن – البته حرف مردم برام مهم نیست -اصلا

    ویانا یک بیست لیتری خالی روبرداشته تا دم ماشبن آورده نمیذاشت باباش بیاره :))

    برگشتیم تهران الان منو ویانا خونه مامانم هستیم -وهمسرم رفت خونمون – خداروشکربرای این مسافرت وداستان تولدم که خدا بمن هدیه داد ایشالا برای همه بچه های سایت خدا 5روز تولدشونو جشن بگیره باسورپرایز.

    آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: