سریال زندگی در بهشت | قسمت 27 - صفحه 18

خدایا شکرت ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠⁩

نمی دونم از کجا شروع کنم یادم نره. اول از همه من قبلا مثلا هفته ای یا روزی یکبار مینوشتم. ولی الان باید هر ساعت بیام بنویسم. اینقدر که حجم هدایت ها بالا رفته . اونم فقط تو دوروز. دو روز از زمانی میگذره که فایلی رو دیدم که استاد داشت با شاگردانش حرف میزد. وبهشون گفت که نشونه این حال خوبمون رو از همین امشب میبینید. من تا اینو شنیدم گوشم تیز شد ⁦⁦⁦/⁠ᐠ⁠｡⁠ꞈ⁠｡⁠ᐟ⁠\⁩

تمام حواسم به نکات مثبت جمع کردم و بله از همون امشب رگباری شروع شده که تمومی نداره.

داشتم بابت نعمات شکر میکردن و کامنت میزاشتم یهو عمم صدام میکنه و میبینم به به غذا موردعلاقمو درس کرده. هنوز کامنت قبلی تموم نشده باید اینو بنویسم.

تازه اون کامنتم تموم شد . شب رفتم بخوابم . قبلش همش تو فکرم بود که می خوام به درامد برسم . خدا هدایتم کرد و برادرم تماس باهام گرفت و گفت که چه اتفاقات خوبی براش افتاده.

انقدر خوب بود که ذهنم رد کرد. همون لحضه در جا یقه خودمو گرفتم گفتم با خودت صد بار تکرا میکنی (برادرت به موفقیت x و y رسیده . افرین.)

اینو باخودم کلی تکرار کردم . فایلایی که فرستاده بود گوش کردم و کلی تحسینش کردم . و انگار این ازمایشی بود برای ورود به مرحله بعدی که من قبول شدم.

همون شب خدا منو به فایلی هدایت کرد که نوشته بود اصول کسب و کار موفق.

گفتم خدایا شکرت . همینه. اره خودشه. جواب من تو این فایله. اومدم گوش کنم . ولی نتونستم فقط 10 دقیقه رو گوش دادم . استاد داستان پسر بچه ای رو گفت که خانوادش مجبورش کردن بره پزشکی. ولی اون عاشق موسیقی بود و همونو ادامه داد. و موفق هم شد . پدرش تهدیدش کرد ولی بعد یه مدت به خاطر نتایج خوب پسره باهم رابطشون خوب شد.

این فایل با تمام جزییاتش حتی نوع رشته ای هم که استاد ذکر کرد در زندگی من صدق میکرد . گفتم خدایا داری با من حرف میزنی؟ فقط با من؟

اشک تو چشام جم شد . پاشدم رفتم تو حیاط. 12 شب بود. نیم ساعت فقط راه میرفتم و با خودم حرف میزدم. به نشونه هایی که این فایل برای من داشت فکر میکردم. دقیق دقیق برا من بود .

اخرشم جامو بیرون پهن کردم خوابیدم. داشتم دنبال صور فلکی میگشتم. دب اصغر و کمال و جمشید ⁦(⁠人⁠⁠´⁠∀⁠｀⁠)⁠｡⁠ﾟ⁠+⁩

واقعا اسمون زیبا بود. الان هم که استاد داشت درباره موفقیت تو یوتیوب حرف میزد و دقیقا کسب و کار من هم تو یوتیوبه . دقیق دقیق برا من.

خدا این قدر راحت به من چیزی رو میگه که بهش نیاز دارم شکر.

چند روز پیش هم تصمیم گرفتم جایی ارزوهام و تعهداتم رو بنویسم . هدایت شدم به صفحه فوق العاده تو عقل کل . اونجا ارزوم رو نوشتم . و قدم عملیم رو برای ماه اینده نوشتم و با خودم گفتم تا ماه اینده گزارش نتایج و حرکت هام رو مینویسم و با بقیه اشتراک میزارم و اخر ماه نتیجه گیری میکنم و برنامه ریزی و هدف گذاری برا ماه اینده. شکر خدا که اینقدر راحت همه چیز رو برام جور میکنی‌

امروز هم اهنگی ساختم که تحسین یکی از ساکت ترین دوستامو برانگیخت. واقعا جالب بود اون ازم تعریف کنه. گفت پیشرف کردی.

اتفاقا مطلبی هم در کانال تلگرام استاد خوندم برای درمان کمالگرایی و توجه به حتی کوچک ترین پیشرفت ها . و حالا یه نشونه که همچین دوستی داره پیشرفت هامو بهم یاد اوری میکنه.

و حتی اینو دیگه باورم نمیشه. سفارش یه اهنگ داد که پروژه بعدیم رو مشخص میکنه. گفت عاشق یکی از اهنگای قدیمیمه. اونو الان که خیلی بهتر شدم دوباره بسازم خدایا شکرت. میخوام به بهترین شکل انجامش بدم واقعا هیجان زدم. شکر خدا که در هر لحظه و هر مکان هدایتم می کنی.

یکی از چیز هایی که خیلی کمکم کرد استاد به یکی از دوستان گفت تو بیا قبل خواب هر شب و بعد از بسدار شدن اول صبح تو دفترت بنویس و شکر گذاری کن. واقعا فوق العاده است.

خدایا شکرت همین الان که دارم این متنو می نویسم فایلی تو اینترنت اپلود کردم و کلی ازش استقبال شد . خدایا شکرت که هرچی دارم از هدایت تو هستش.

همتونو دوس دارم.

موفق باشید

فعلا ⁦(⁠◍⁠•⁠ᴗ⁠•⁠◍⁠)⁠⁩