سریال زندگی در بهشت | قسمت 33

نوشته‌ی زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «ایمان»، به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

به نام خدا

سلام

تو این قسمت فقط میخوام درباره تفاوت ها صحبت کنم

میخوام بنویسم تا برای خودم بیشتر واضح بشه چه تفاوت هایی باید در خودم ایجاد کنم تا از بدنه جامعه جدا بشم و متفاوت از بدنه جامعه نتیجه بگیرم

اول از خود استاد میپرسم. استاد واقعا واقعا شما چجوری میتونی اینقدر متفاوت باشی؟چجوری میتونی اینقدر متفاوت فکر کنی متفاوت نگاه کنی متفاوت عمل کنی؟

واقعا تفاوت هست بین کسی که حرفش با عملش صد در صد منطبقه با کسی که فقط حرفای قشنگ و فانتزی میزنه که از تو کتابا یاد گرفته یا از اساتید دیگه

واقعا تفاوت هست بین کسی که اصلا حرف و قضاوت بقیه براش مهم نیست که عشق زندگیش رو سوار موتور میکنه تشویقشم میکنه بعد ازش فیلم میگیره در معرض دید عموم قرار میده با کسی که حتی جرات نمیکنه با لباس راحتی بیاد جلوی دوربین

واقعا تفاوت هست بین کسی که عزت نفس رو در وجودش نهادینه کرده ولی بازم به دنبال بهبودشه با بقیه

واقعا تفاوت هست بین کسی که از یه فرغون کلی درس زندگی میگیره درباره یه فرغون اینقدر حرف میزنه باهاش عزت نفس میسازه و به بقیه هم یاد میده با کسانی که اگه فقط کمی از نظر مالی وضعشون خوب شده باشه اصلا کسر شان میدونن که درباره فرغون حرف بزنن

تفاوت هست بین کسی که به هر موضوعی متفاوت نگاه میکنه به هر شخصی متفاوت نگاه میکنه و از زاویه ای نگاه میکنه که درس بگیره و به احساس بهتر برسه با بقیه

تفاوت هست بین کسی که با جرات حرفی که فکر میکنه درسته رو میزنه و ترسی نداره حتی اگر تهدیدش کنن به مرگ و رسالتش رو رها نمیکنه با بقیه ای اسم خودشون رو گذاشتن استاد موفقیت و نسبت به صلاح و مصلحتی که بقیه براشون تعیین کردن حرف میزنن بعد ادعاشون میشه که تحصیلات آکادمیک مهمه

تفاوت هست بین کسی که تحصیلات آکادمیک نداره اما نتایجی گرفته که کسی ادعا میکنه تحصیلات داره حتی تو خواب حتی نزدیک شدن بهش رو نمیتونه ببینه و اینقدر ضعیفه که میخواد با تخریب بقیه خودشو بکشه بالا اون آدم هیچی از موفقیت حالیش نمیشه

تفاوت هست بین کسی که خدا رو درست درک کرده و اساس زندگیش توحیده با افرادی که هیچی از خدا نفهمیدن و صدتا شریک براش میسازن تازه ادعای روشنفکری میکنن این آدم بایدم اینقدر ثروتمند باشه چون خدا رو درست ربط داده به ثروت

تفاوت هست بین کسی که برای خودش اصول داره و تحت هر شرایطی به اون اصول پایبنده و حتی اگه چاقو بذارن بیخ گلوش از اصولش تخطی نمیکنه و اینو به شاگرداشم یاد میده با بقیه

تفاوت هست بین کسی که این قانون اینقدر جدی گرفته که اینقدر نتیجه تو دستشه با کسایی که فقط حرفشو میزنن ولی در عمل هیچ

و این تفاوت هاست که این همه تفاوت در نتیجه رقم زده ومن تازه دارم این تفاوت ها رو کمی درک میکنم

تفاوت در نوع نگاه تفاوت در نوع دیدگاه طرز فکر باور تفاوت در زاویه نگاه این تفاوت هاس که استادِ ما رو متفاوت کرده

ومن باید سعی ام این باشه که این تفاوت ها رو در خودم ایجاد کنم هر نکته کوچیکی که یاد میگیرم رو عملی کنم ازش به نتیجه برسم حرف نزنم عمل کنم چون ایمانی که عمل نیاره حرف مفته چرته باید سعی کنم برگی تو باد نباشم که جریان منو ببره خودم جریان خودمو بسازم خودم زندگیمو رهبری کنم تا نتایجم متفاوت بشه

اینارو فقط برای خودم نوشتم تا یادم باشه چجوری باید عمل کنم

در پناه رب…

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

442 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «ناشناس» در این صفحه: 4
  1. ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    آآآی خدااااا… وای وای وای… از خنده روده بُر شدم… از بس شوق کردم و خندیدم دندونام ریخت… ای خدا بگم چیکارت کنه استاد پوکیدم از ذوق و شادی… شما چرا اینقدر باحالید چرا اینقدر بانمک و دوست داشتنی هستین…این فایل هم مثل هروز دیوونم کرد…

    استاد همین ابتدا بگم که آخرای فایل یه ایده خفن و هیولا به ذهنم رسید… همانطور که اشاره کردین تیوب های تماماً لاستیکی بدون نیاز به باد برای فرغون و امثالهم بسیار مناسبه… حالا داشتم فکر میکردم که مثلا دوچرخه یا ماشین که تیوب های بادی نیاز دارن،اگه سوراخ و پنچر شن چی؟آیا راهی هست که عمر مفید لاستیک های ماشین یا دوچرخه طولانی تر شه که اگه سوراخ هم شد نیازی به عوض کردن و هزینه چندباره نباشه؟ آیا غیر ازین راهی هست؟ آیا ازین راحت تر هم میشه؟ آره چرا نشه… اگر دقت کنیم، درصورت کوچکترین سوراخی در تیوب کل باد آن خارج میشه؛ حالا اگه به نحوی تیوب رو به چند قسمت مجزا و پارت پارت تقسیم کنیم، به طوری که توی هر محفظه پر باد بشه،در صورت سوراخی یک بخش، دیگه باد کل تیوب خارج نمیشه و کل تایر پنچر نمیشه بلکه فقط باد همون پارت تخلیه میشه ولی هنوز قسمت های دیگه پر باده؛ و این فشار باد پارت های مجاور،اون بخش تخلیه شده رو ساپورت می‌کنه و پوشش میده… وای خدا همین الان که اینو گفتم ناخودآگاه یاد قضیه کشتی تایتانیک هم افتادم که کف کشتی رو به قسمت های مجزا تقسیم کردند ولی چون کاملا کیپ و مجزا نشده بودند،آب از اون محفظه سوراخ و پرشده به سایر قسمت ها هم سرایت کرد… نمی‌دونم که تونستم منظورمو اونجور که باید منتقل کردم یا نه، ولی خودم کاملا میفهممش و احساس عجیبی دارم، البته که هنوز خام و کار نشده است… نمی‌دونم که این ایده رو آدمی یا شرکتی عملی کرده یا نه! شاید هم مدت هاست عملی شده و من خبر ندارم! چه می‌کنه تضاد با آدمی… این تضاد هاست که باعث رشد و پیشرفت چشمگیر بشر و جهان شده و چه بسا چه ثروت ها و پول ها ازش ساخته شد…

    الهی الهی… یعنی من هرروز می‌میرم و زنده میشم واسه این رابطه فوق عاشقانه تون… مریمی عزیزم بالاخره یاد گرفتی موتور روندن رو.. ای جانم ببین چه ناز و خرامان خرامان میرونه… من عاشقتم استاد که اینقدر عاشقانه عزیز دلتو تشویق میکنی تا بره تو دل ترس هاش… و به ما هم یاد میدی که به دیگران روحیه بدین و بی منت تشویق کنیم… الهی قربون اون شوخی های با مزتون برم من… از ذوق دلم میخاد بپرم تو آسمون و فریاد بزنم خدیاااا شکرت خدیااااا عاشقتم… چه موهای جگری رنگ قشنگی… چقدر تو خوش خنده و شیرین زبونی مریمی…الهی الهی ببین چه هیجانی داره موتور روندن دفعه های اول..

    یاد موتور یادگرفتن خودم افتادم… چون توی بچگی یه اتفاق مرگ آفرین روی موتور برام پیش اومده بود، همیشه از ترس تصادف و زخمی صورت و جراحت میترسیدم! به همین خاطر خیلی دیر رفتم موتور یا بگیرم… یادمه زمانی که مصمم شدم که بالاخره یاد بگیرم،بلا استثنا همه بهم میگفتند که خیالت تخت تا زمانی چند بار نخوری زمین و تصادف نکنی موتور یاد نمیگیری! چون ما اونقدر خوردیم زمین که یاد گرفتیم! تو هم زیاد خودتو نگیر دیر یا زود مثل ما میخوری زمین! اینا همه باورهای غلط خودشون بود که میخاستن منو بترسونن..

    ولی من گفتم مگه من مثل شمام!با شجاعت و اعتماد به نفس زدم توی دل ترسم! اولش خیلی برام دلهره آور و پیچیده بود ولی کم کم یاد گرفتم بدون اینکه مشکلی برام پیش بیاد… میخام اینو بگم که اگر میخایم بریم توی دل ترس هامون با اعتماد به نفس و دل جرأت و جسارت و باورهای خوب بهشون حمله کنیم، نه با ترس و باورهای منفی که دیگران به ما القا میکنن… مریم جان خودت نمیدونی که با این حرکت هیولاوار چقدر به دخترها و خانم ها هم جسارت دادی که موتور برونن…اصلا کلی خواسته توی دل دیگران ایجاد کردی و باورها و ایمان ایجاد کردی… چقدر نعمت و لذت و شادی رو به خاطر باورها و ترس های محدود کننده کننده، از خودمون دریغ میکنیم… واقعاً چرا… خانم های محترم اینم الگو… شما هم دست بکار شید و اینقدر نگید ما را چه به کارهای مردونه… اصلاً مردونه زنونه چیه… من که خودم از خیلی وقت پیش تا حالا هم ظرف میشستم هم لباسامو میشستم و اتو میزدم.. خودم سبزی پاک میکردم و غذامو آماده میکردم، الانم که می‌رقصم و این باور که رقص و دنس مال دختراس رو از ذهنم پاک کردم.والا بخدا.. یادمه عمه ام خودش توی حیاط بزرگ خونشون همیجوی سوار موتور شد و با آزمون و خطا یاد گرفت من حرص می‌خوردم که اون یاد گرفته ولی من پسر هنوز میترسم و یاد نگرفتم. ……. استاد میبینی تشویق و تحسین چه معجزه ای میکنه، شاید یجاهایی ما نیاز به تشویق و تحسین داشته باشیم،ولی نباید محتاج تشویق تحسین و تایید دیگران باشیم تا رو به جلو هلمون بدن! همین که خودمون خودجوش بزنیم توی کار و خوب پیش بریم،جهان به بی نهایت طریق تشویق و تحسینمون می‌کنه و بهمون روحیه میده…این قانون است… شما واقعا توی همچی استاد و معلم تمام عیاری اون هم بدون تحصیلات آکادمیک… راستی استاد عزیزم این تشویق و تحسین رو هم توی لایک دادناتون به بچه ها میبینم؛ نمیدونی این لایک دادن های عاشقانه و سخاوتمندانه چه شور و شوق و انگیزه ای توی وجود بچه ها ایجاد می‌کنه.. اگه دقت کنی خیلی از دوستان بوسیله تشویق شما از طریق لایک، توی این سریال با اشتیاق بیشتر و متعهدانه تر پیش میرن و روی خودشون کار میکنن… کیف میکنم وقتی میبینم تعدادی زیادی از کامنت های دوستان رو لایک می‌کنی و بیشتر کیف میکنم از تعهد و شوق و کامنت های بینظیر دوستای گلم… الهی قربون همتون برم من…استاد تا میتونی به دوستان لایک بده، نمیدونی چه تاثیر شگرفی در صفا و صمیمیت و حرکت دوستان داره

    تکامل؛ چیزیه که من در گذشته هیچ وقت نفهمیدمش و همیشه باهاش مشکل داشتم؛ مثلا بار اول که میخواستم ماشین برونم، میخواستم همون بار اول بزنم دنده سه و چهار و عین شوماخر جاده رو درو کنم، اونقدر که کله شق بودم و کمال گرا… چه میدونستم قانون جهان چیه… توی همه تصمیم ها و کارام کمال گراییم حرف اول و آخرم رو میزد و به همین خاطر اغلب کُمیتَم می‌لنگید … مریم عزیزم خودت که بهتر از هممون قوانین رو میدونی، با طی تکامل به امید خدا اون موتور یاماها هیولا رو هم امتحان کن…

    هی با خودم میگفتم این براونی صبح تا شب فقط توی علف ها میچره و سیر نمیشه…چقدر تنبل و بی حاله نگو که از بیکاری بود… استاد مهیاش کن واسه سوار کاری توی جنگل… دیگه وقتشه که ادای وظیفه کنه… فقط این حیوان زبون بسته نیاز به تکامل داره… همون روز اول نمیتونه مسافت طولانی سواری بده… با تمرین و تکامل به جایی میرسه که خودش خودجوش میاد در خونه رو میزنه و میگه حسین مریم من آمادم که هردوتاتونو همزمان توی هر مسافتی سواری بدم… این براونی عزیز منو یاد الاغ مادر بزرگم اینا میندازه…سال ها پیش مادر بزرگم اینا یه خر داشتن که عین برونی صبح تا شب فقط آب و علف میخورد…استاد یادمه یه بار داشتم مثل شما با این الاغه شوخی میکردم و حرف میزدم… میخواستم راضیش کنم که بهم سواری بده… آقا ما هم دل زدیم به دریا و یه مرتبه پریدم روش… یا حضرت نوح… این خره هار شد و با نهایت خشم شروع کرد به دویدن… آنچنان جفتک مینداخت و خودشو بالا پایین میکرد که من با نهایت شدت افتادم زمین و داغون شدم… عموم اینا سرزنشم کردن که خر رو فراری دادی.. گفتم خری که بار نزنه و سواری نده همون بهتر که برنگرده… همون سال هم کفتار خوردش😂😂😁😁… این شیر سفید روی پیشانی برونی رو من قسمت ۳۱ متوجهش شدم و چقدر جالب بود برام مثل یه موقع هایی که مثلا ابرا شبیه یه شی یا حیوان مشخصی درمیان…

    استاد اونجایی که گفتی چرخ های کوچک رو جلو بذاریم یا عقب، دیگه حیرت کردم که خدایا چقدر این باور آسانی توی شما قویه که توی کوچکترین مسایل هم دنبال راه حل بهتر و آسون تری…. این دیگه معرکه بودا… اینا همه واسه من درسه…

    یه تجربه بسیار جالب درمورد حل مسئله و دست به آچار شدن یادم اومد؛ توی دوران تینیجری، خانوادگی با عمو و داداش و دایی هام دسته جمعی فوتبال pes بازی میکردیم و چه دورانی بود، اغلب من قهرمان میشدم و همه ازم میترسیدن… اونا اونقدر بی جنبه بودن که هر بار که بازی میکردیم دسته بازی رو میکوبیدن و دکمه هاشو خراب میکردن… اونقدر به این تضاد برخوردم که دیگه گفتم فایده نداره سالی چند بار دسته بخرم، باید خودم دست به آچار شم و درستش کنم، آغا همشون میگفتن خودتو خسته نکن باید ببری تعمیرگاه یا یکی دیگه بخری! با عشق و شجاعت دل و روده دسته رو باز کردم و جراحی کردم… آخر سر جواب داد و درست شد… همه تعجب میکردن که چطور این کارو کردم و ازون به بعد دسته های اونا رو خودم تعمیر میکردم … استاد دقیقا همینطوره که شما میگین اونقدر اعتماد به نفس آدم می‌ره بالا که حد نداره… با اعتماد به نفسی و خودباوری قطعات پلی و کامپیوتر رو هم باز و بسته میکردم و درستشون میکردم…احساس میکردم که یپا مهندس برقم… بچه بودم و به دلیل باورهای محدود کننده از همون سن نرفتم سراغ تعمییر حرفه ای…مهارت های خودمو دست کم می‌گرفتم متاسفانه… برخلاف شما که از سن کم رفتین سراغ تعمییر رادیو و تلویزیون… شما خیلی عملگرا و جسور بودین ماشاالله…

    این فایل ها خیلی بهمون اعتماد به نفس میده استاد…بی نهایت…. فهمیدم یسری ویژگی های خوب درونم هست که خودم هم ازشون خبر نداشتم و جدیشون نمیگرفتم… فهمیدم که ترس ها و ایرادات بسیار زیادی درونم هست که خودم هم ازشون بی‌خبر بودم… آدم به خودشناسی بسیار عظیمی میرسه با این سریال… قدرت حل مسئله سلاحیه که کمتر کسی ازش بهره می‌بره …سلاحی که هممون داریم ولی ازش استفاده نمی‌کنیم و یه گوشه خاک میخوره… گفتم که ریشه ترس های ما، از ناشناخته ها و مجهولات ماست، ما از چیزی می‌ترسیم که نمیشناسیمش و تجربش نکردیم… با شناخت و تجربه دیگه خبری از ترس نمی‌مونه… من عاشق این قدرت حل مسئله و دست به آچار شدنتم استاد… چقدر وسایل مختلف سفارش می‌دادی و با اینکه بار اولت بود ولی با اعتماد به نفس می‌رفتی توی کار و بررسیش میکردی… آره اعتماد به نفس واقعی این نیست که کاری رو که بلدی به نحو احسن انجام بدی،اعتماد به واقعی اینه که کاری رو حتی بلد نیستی و تجربه نکردی رو با روی باز بپیذیری و بگی درسته که بلد نیستم ولی یاد میگیرم و از عهدش برمیام… عاشقتم که بهم یاد میدی هنر حل مسئله رو… یاد میدی که چطور با کیفیت تر زندگی کنم … بهم این جراتو میدی بیشتر و بیشتر یاد بگیرم و زرنگ تر باشم…

    مریم جان هم که داره تکاملی میاد جلو دوربین… امیدوارم که توی قسمت های بعد روی ماهتو ببینیم از نزدیک بانوی عزتمند و ارزشمند..

    من عاشقتم استادای عزیزم که روز به روز دارین سخاوتمند تر و دست و دل باز تر میشین؛ این سریال گران ترین و ناب ترین هدیه زندگیمونه.

    عاشق همه ی شما خانواده عزیزم هستم که مشوق و مایه دلگرمی من از طرف یگانه معبودم هستید…

    خدایا بی نهایت شکرت بابت این زوج مافوق رویایی که بهم نشون میده زندگی زیباتر و لذتبخش تر از هر آنچیزیست که ما فکر می‌کنیم 💖💖❤❤😘😘😍✌👍💖❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    سلام به روی ماه فرزانه خانم عزیزم.. سلامی از جنس عشق و زیبایی… بی نهایت لذت بردم از این نوشتار سراسر زیبا و جذابت… چقدر زیبا و روان این تجربه لذت‌بخش اخیرت رو به رشته تحریر دراوردی… از کلمه اول تا کلمه آخر کامنتت همش لبخند و حس انرژی مثبت تموم وجودمو فراگرفت… دوست دارم چند بار دیگه بخونمش… اون حس زیبای درون جنگل رو به خوبی به ما هم منتقل کردی…قشنگ حین خوندن متنت منم با گفته هات همراه شدم و انگار منم اونجا بودم…با نهایت جزییات تجسمش کردم… بهت تبریک میگم و از ته دلم تحسینت میکنم که به ندای دلت گوش کردی و عاشقانه برامون نوشتی… تحسینت میکنم که زدی توی دل این ترس خفیفت و لحظات لذبخشی رو تجربه کنی،هممون یه سری ترسای ریز و درشت داریم که ازش بیخبریم ،امیدوارم که همینطور با طی کردن مسیر تکاملی لذت‌بخشت به تک تک اهداف و خواسته هات برسی عزیزم… عاشق اون گفت گوهای درونت با معشوقت شدم که توی دل جنگل با تمام وجودت به زیبایی ها توجه کردی و تصدیق کردی نعمت های بیکران خداوند رو…

    سپاس بیکران تو و معبودت… نوشته های بسیار شیوایت را دنبال میکنم…. دوستت دارم دختر گل… در آغوش خداوندگار عشق و مهربانی فرزانه عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    سلام و درود الله یکتا بر شما دوست عزیزم… بسیار زیبا و روان بود کامنت انرژی بخشت… تبریک فراوان بابت این پیشرفت و توسعه… این رشد و عمل به ایده ها و الهامات تون رو واقعا تحسین میکنم… چقدر خوبه که شما مثل ۱٪ ها فکر و عمل میکنید و از دل هر شرایطی موفقیت و ثروت میسازید…آفرین به این شجاعت و جسارت شما… آدم کیف می‌کنه وقتی افراد مومن و عملگرا میبینه… امیدوارم که طرح ها و پروژه هاتون به نحو احسن پیش بره و روز به روز ثروتمند تر بشید… خدا همواره با شماست

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 2384 روز

    سلام به روی ماه الهه عزیزم… سلامی از جنس عشق و سلامتی

    همین که سپاس گزاری های موشکافانه ابتدای نوشتارت رو میخونم عجیب احساسم خدایی میشه…چقدر تو شاکری و اینقدر متمرکز روی نکات مثبت و زیبایی ها تمرکز میکنی…

    تحسینت میکنم که قدم به قدم پا روی ترسات میذاری و وجود نازنینت رو بزرگتر میکنی… توی هممون ترس ها و ناشناخته های کوچیک و بزرگی هست که هنوز ازشون بیخبریم و خودمون هم نمیدونیم که تضاد میان که نشون بدن دقیقا ما چی میخایم… رفتن توی ترس ها هم مثل هرچیز دیگه ای آمادگی میخاد تکامل میخاد… هیچ آدمی یه شبه شجاع ترین نشد و یه شبه نزد توی دل همه ترساش… کم کم با عبور از ترسای کوچیک و حل مسئله های جدید، اعتماد به نفس و خودباوری هم بیشتر و بیشتر میشه تا جایی که از عهده هر چالشی برمیاد… چقدر لذتبخشه این طی کردن تکامل… واقعا آدم باید از تک تک لحظات مسیرش نهایت لذت و استفاده رو ببره و صرفاً نتیجه گرا نباشه… اینا رو اول از همه به خودم میگم

    عاشقتم که اینقدر خالصانه و عاشقانه و متعهدانه داری توی این سریال پیوسته کامنت میذاری و هم به رشد خودت کمک میکنی هم ما… اگر که خودم به دلیل مشغله زیادم فرصت نمیکنم که هر روز برای همون قسمت کامنت بذارم و کامنت بخونم ولی حتما سعی میکنم به جاش کامنتای انرژی بخش تو و چندتای دیگه از دوستای گلمون رو با اشتیاق بخونم…

    خیلی دوستت دارم دوست دختر معصوم و دل پاک

    خدا همیشه با توست الهه عزیزم💖❤😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: