https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/05/abasmanesh-28.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-05-25 09:27:272025-01-27 09:40:39سریال زندگی در بهشت | قسمت 33
442نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد من تحصیلات صنعت لاستیک دارم. کارم هم توی کارخونه لاستیک سازیه، از وسط سیاهی مطلق کربن با شما صحبت میکنم!
البته ایده ساخت تایر پنچررو، همونیه که شما رو به صرافت نبودن این مدل تایرها انداخته، ولی وجود تیوپ وسط تایر فرغون اصلا بی حکمت نیست!
پیشنهاد میکنم با این تایرهای پنچررو و بدون انعطاف، اصلا تو جاهای سنگلاخ نرید، چون بدلیل عدم انعطاف این چرخها، تنش مستقیما به ستون فقرات شما وارد خواهد شد.
بعد از ۲ سال که فقط فایلهای صوتی استاد رو میشنیدم، دیروز توی سایت عضو شدم.
یادمه توی یکی از فایلهای صوتی که قبلاً میشنیدم، استاد گفت که فرزند من چیزی به نام تلویزیون نمیشناسه و…
الان که این فایل تصویری رو دیدم، به صرافت افتادم که وقتی استاد چیزی دغدغه ش بشه، ناخودآگاه برای درمونش قدم برمیداره.
به ذهنم رسید که چه قدر این تصاویر تلویزیون خانگی عباسمنش، با این کیفیت و فضای معرکه ، جایگزین خوبی هستند برای تلویزیون.
خیلی لذت بردم. این از این.
وقتی دیدن فایل تموم شد، اتفاقا همسایه مون اومد دم در و برای مشکل کولرشون کمک خواست.درست کردن کولر همیشه برای من کابوس بود، ولی صحبت های پایانی استاد توی این فایل، باعث شد که تفلون و انبردست رو بردارم و بیفتم به جون ورودی آب کولر!
اینم یه درس کوچیک و درست دیگه. حقیقتا عزت نفس بدون انجام کارهای کوچیک و ظاهراً بی اهمیت روزانه، نمیتونه قوی بشه.
این یک کایزن کوچیک و عالی بود، بخاطرش ممنونم.
حقیقتا به خاطر کشف تلویزیون عباسمنش، به منظور تامین خوراک مناسب برای ورودیهای درست ذهنم ذوق زده ام.
اینقدر این ذهن فرار هست که واقعا هر آن نیاز به کنترل داره و دیدن این فایل های عالی ساده ترین راه کنترل ذهن من نوعی هست(منم دنبال راه های ساده هستم:)) در واقع هم ساده ترین راه کنترل و هم بهترین منبع برای آبیاری ذهن هست
آقا سخته تو این شرایط واقعا کنترلش چرا اینقدر فاصله افتاد
چقدر فرغونتون خشگل شد خیلی لذت بردم از چرخهای بدون تیوپه نارنجی رنگ که یه انرژی خاصی رو به پرادایس اضافه کرد..
کاش هر ۴ تاشو عوض میکردین استاد..
😊
استاد من از زمانی که یاد گرفتم وارد ترسهام بشم تقریبا دارم روی این موضوع در مورد حل مسائل کار میکنم.از کوچیک ترین چیزها گرفته..
و چقدر عمل به این آگاهی باعث رشدم شده.
مسائلی که برای موبایل یا لپ تاپم پیش میاد و یا هر موضوع دیگه ای و وقتی واردش میشم علاوه بر حل اون مسئله کلی چیز جدید دیگه هم یاد میگیرم.
و علاوه بر اون اعتماد به نفسم آرام آرام رشد میکنه و من میتونم برای کارهای بزرگتر قدم بردارم.و استارت این کار با شروع و حرکت از کارهای کوچیک و حل کردنشون بوده
وقتی وارد ترسهامون میشیم رشته های عصبی جدیدی از توانمندی های بیشتر در درون ما رشد میکنه و این رشته های عصبی اهرم میشن برای حرکت کردن و احساس توانمندی بیشتر و حس عمیقه توانستن.
وقتی به ترسی حمله میکنیم تنها فقط اون عامل رو و ترس از اون رو از بین نبردیم بلکه تو مسیرهای مختلفی ترمزهای زیادی رو از سر راهمون برمیداریم.
و شروعش میتونه از ترسهای کوچیک باشه یا کارهایی که حس میکنیم بلد نیستیم و این بلد نبودن به ما حس ترس و ناتوانی میده..
از اونها شروع کنیم و کم کم به شکل ناخوداگاه به سمت ترسهای بزرگتر حرکت میکنیم.
خیلی هم عالی ممنون از سید عزیز و خانم شایسته گرامی
تعالیم در حین انجام عمل خیلی ملموس تر میشه و ممنون از استاد عزیز که عملی که انجام میدن قانون مربوط بهشو ذکر میکنن تا کاملا هضم بشه شاید خیلی ساده به نظر برسه ولی مداومت در انجام این قوانینه که شخصیت دوباره ای از ما میسازه و این یعنی ما به گونه دیگه ای عمل کردیم و نتیجه متفاوت گرفتیم اتفاقی که در گذشته به دلیل عدم آگاهی از قوانین و ترس و امثالهم با تمام وجود تجربه نکردیم و حالا قراره جوری تجربه کنیم که وقتی ماموریت ما توی این دنیا تمام میشه فقط یه سربلند باشیم با حداقل حسرتها…
بعد از دیدن لایو استاد در مورد اینکه حتی ما هم که شنونده ی فعال استاد هستیم به 1% گفته های استاد عمل میکنیم
و دیدن این فایل و توضیح استاد برای تعویض چرخ فرغون :
این فقط یه چرخ نیست که عوض میشه نه!!!!
این ماییم که بعد از انجام کارهای کوچیک عوض میشیم اعتماد به نفسمون زیاد میشه
ایمانی که عمل نیاورد،حرف مفت است!!!!!!!!
برآن شدم که عکس پروفایلم رو تغییر بدم و شگفت زده شدم چقدر آسون بود و 1898 روز وقفه انداخته بودم!!!
بعد دقیقا یاد جیکوب و جوزف افتادم که میترسیدن برن زیر خونه یادتونه ؟
همه ی ترس های ما که مانع ما میشه این شکلیه
من بعد از اینکه استاد اونجا گفتن اون پسر ها به من اعتماد کردن و نتیجه ی اعتماد کردنشون این شد که استاد بهشون وسایل بیشتری بده و خب طبیعتا لذت بیشتری هم بردن! به خودم گفتم سارا!
وقتشه دوباره حرفه ای شروع کنی!
این که یه روز انجام بدی دو روز انجام بدی نه!!!!
بعد رفتم چندصد گیگ که سریال کره ای دانلود کرده بودم پاک کردم! به خودم گفتم یادته استاد زمانی که داشتن پنجره ها رو پاک میکردن گفتن:
این هم دقیقا مثل ماست اگه هی خودمون رو چک نکنیم اگه نان استاپ روی باور هامون کار نکنیم زنبور ها توی مغزمون لونه میکنن زندگیمون رو تار عنکبوت میگیره
یا زمانی که استاد داشتن اون علف های هرز رو از دور درخت ها جدا میکردن دیدین؟!
استاد گفتن :
باور های غلط آشکار که از بین برن تازههههه باور های کوچیک های محدود کننده خودشون رو نشون میده
وای وقتی اون پیچک ها رو میدیدم میگفتم
خدای مننننننن این دقیقا ذهن منه!
باور های محدود کننده اینجوری پیچیدن به من!
وای اونجا که حتی درخت قطع میشد اما نمی افتاد!چون پیچک ها نگهش داشته بودن خدای مننن این باور های محدودکننده عین انگلن از ما تغذیه میکنن و مارو نابود میکنن حتی لاشه ی ما رو هم رها نمیکنن
من تغییرات رو حس میکنم
تجربه ی اول این بود که من تو پارکینگ یه فروشگاه پارک کردم
با خیال راحت رفتم خرید یهو وسطش پلاک ماشین رو اعلام کردن من اول تعجب کردم چون جای بدی پارک نکرده بودم
و این که کلییی جا برای بقیه هم بود خلاصه رفتم سراغ ماشین و نکته اینجا بود که فاصله ی خیلی زیادی بود تا اطلاعات
متوجه چیزی نشدم و برگشتم خرید وقتی خریدم تموم شد بعد حدود 1 ساعت اومدم سراغ ماشین
دیدم چون از تونل رد شده بودم یادم رفته بود که چراغ های ماشین رو خاموش کنم
حالا 2 تا نکته
1 یه فرد مهربون برای اینکه وقتی من برمیگردم ماشینم باطری خالی نکرده باشه کلیییی به خودش زحمت داده راه رفته
و اطلاع داده (چون من دارم روی باور لیاقت کار میکنم)(دنیا پر از آدمهای خوبیه که دست خدان و به من کمک میکنن)
2 باطری خالی نشده بود چون من پیش بینی مثبت داشتم قبل از خرید به خودم گفتم قراره یه خرید فوق العاده رو تجربه کنم
پس بدون مشکل ماشین روشن شد
حالا در مورد فروشگاه
من معمولا خودم رو برای خرید محدود میکنم اما وقتی تجربه خرید استاد رو دیدم از آمازون و باور فراوانی
هر چی که دوست داشته باشم رو میخرم اون روز هم دقیقا حسم بهم گفت یالا سارا انجامش بده
و من از هر چیزی که دوست داشتم بهترین رو برداشتم در مورد خرید سوسیس به قیمتش نگاه نکردم و فقط دنبال کیفیت بودم و 95% گوشت رو برداشتم (و جایزه خدا این بود برای من چون برای خودم ارزش قائل شدم ؛همون نوع سوسیس که از برند خیلی معروفی هم بود و تاریخشم خیلی تازه بود 37% تخفیف خورده بود.خدایا شکرت)
و حالا ادامه ی ماجرا ما اومدیم کنار لاین ها و دیدم صف طولانیه
خدای درونم بهم گفت وایسا جلوی لاینی که حتی متصدی نداشت نمیخواستم واقعا تو صف بایستم
و همون لحظه متصدی اومد و خیلی هم خوش اخلاق بود! و من در کسری از ساعت خرید هامون حساب کردم
اومدم(بدون صف! خدایا شکرت) سراغ ماشین
(نکته:من خیلی راحت خرید کردم هر چی دلم خواست برداشتم و خدا بهم تخفیف های عالی داد
یعنی قیمت کلی که پرداخت کردم اگه میخواستم درجه 2 هر چیزی رو بخرم کمتر شد چون اونها شامل تخفیف نمیشدن
خدایا شکرررررت عاشقتم)
ما اومدیم تو ماشین و مامانم گفت سارا کارت پولم نیست
من اگه قدیمم بود ته دلم خالی میشد اما یهو گفتم :
فدای سرت!
و ته قلبم مطمئن بودم همونجاست،خدایا درونیم بهم گفت کیفتو باز کن.ذهن منطقیم گفت آخه کارت که دست من نبوده
من گفتم همیشه وقتی به خدای درونم اعتماد کردم همه چیز درست پیش رفته (ساده پیش رفته)
حالا اینم ته ذهنم بود نهایتش اینه که کارت گم شده خب میریم میگیریم مسئله ی بزرگی نیست
(یک مسئله است ما حلش میکنیم .خود زنی که نداره)
و کیف رو باز کردم در کمال ناباوری اونجا بود !
یادتونه استاد میکی رو گم کرده بود تو فرودگاه و خدای درونشون گفت داد بزن صداش کن!
بعد استاد شروع کرده بودن داد زدن یهو میکی از پشت صندلی در زاویه نا معلوم گیج خواب بلند شده بود؟!
این دقیقا همونه گاهی راه هایی که خدای درون میگه منطقی نیست و ما وظیفه داریم انجامش بدیم
این ایمان همون جنسیه که ابراهیم برای سر بریدن اسماعیل استفاده کرد!
خلاصه که خوشحالممممم و شاکر که عکسم رو عوض کردم و این یک عکس عوض کردن ساده نبود
اینجوری بهش نگاه میکنم
سارا به یک مسئله برخورد میکنه
حلش میکنه
و دیگه سارای قبلی نیست!
یه ایده دارم جدیدا
شما وقتی بچه بودید روی سرسره برعکس یعنی از قسمت شیپ دار بالا رفته بودید؟!
خب
داستان های باور ها همینه چرا؟
یادمه استاد گفتن:
ما یا داریم پیشرفت میکنیم یا داریم پست رفت میکنیم
حالت ثابت نداریم
چرا؟
چون باور ها همون سطح شیب دارن اگه وایسی سُر میخوری و پایین میری اما اگه حتی خلاف جهت جاذبه ی زمین
بالا بری جلو میری!
شگفت انگیز نیست
اگه هر روز شبیه درخت های هرز دور دریاچه فقط کمی از باور های محدود کنندمون رو به آتیش بکشیم
حتی اگه خلاف جهت ذهن منطقی و شرایط باشه ! ما جلو میریم چون در حرکتیم!
اما اگه بایستیم پایین میریم
خیلی هیجان زدم!
خدایا شکرت
خدایا برای لپ تاپم که بهم هدیه داده شده شکرت اون فرد دست تو بود! از اون تشکر کردم امااااا
قدرت تویی فرامانروا تویی
اون فقط دست توئه
اون نباشه تو از یه دست دیگه به من نعمت هات رو میدی
وای میخواستم تموم کنم این کامنت رو اما جیییغ
یادتونه استاد توی پمپ بنزین چی گفتن؟
پول لوسه! باید بهش احترام بذاری
من چقدررررر این دیدگاه رو عاشقم این نگرش که حتی کاغذ پول تا نخوره
با دیدن اون 100 دلاری ها گفتم واووووو
وقتی تو ایران همه درگیرن ببین 1 دلار چند شده
یه ایرانی تو قلب آمریکا به راحتی 100 دلاری ها رو داره و خرج میکنه! و این یعنی آزادی عمل!
و چه چیزی مقدس تر از این الگو؟
اگرم استادم تونستن من هم با تعهد به تمرین ها !
حرکت کردن میتونم
قانون اینه ! هرکسی هر جایی هر کاری کرد منم میتونم!
ما محصول یک تولید انبوه نیستیم! فرامانروا از هر یه دونه ی ما فقط یه دونه داره !
دیدین وقتی از یه طرحی به صورت محدود فقط یه رنگ خاص میزنن چقدر گرون تره؟؟؟؟ گاهی حتی نمیشه روش قیمت گذاشت
رضایت از استعداد خود ، از همسر ، از خود ، از خدا ، از امکانات بسیار عالی هست
واین رضایت استاد کاملا قلبی هست و هیچ زوری برای این که رضایت داشته باشد نمی زند
من وخیلی های دیگه موقعی که یک مشکل خیلی بد مثل مریضی عزیزان وانتظار خوب شدن اون ، در آستانه ی دادگاهی شدن ، آستانه ی طلاق و غیره پیش می اد
همه چیز برامون عالی می شه ، از یک لیوان آب خوردن ، طوری لذت می بریم که قبلا اصلا همچین حسی رو نداشتیم ،طوری که برابری می کنه با لذت های بالا که قبلا در حالت عادی می رفتیم مثلا دریا رفتن ، استخر رفتن ، مسافرت رفتن
یعنی کوچکترین چیزها هم برات عزیز می شه
وقتی عضوی از بدن مریض می شه ، برای کوچکترین عضوهای سالم بسیار قدردان هستی و قدر نعمت سلامتی رو می دونی و برات رضایت بخشه و لذت می بری
حالا اگر همیشه همین طور باشیم همه چیز در نظرت زیبا می اد ، این جا جایی هست که امگار خدا رو کنارت حس می کنی و لذت می بری از همه نعمت های خدا
حالا ، استاد همیشه در این حالت هست ، یعنی همیشه قدردان همه چیز هست و این تمومی نداره و ادامه داره ، و تکرار وتکرار می شه ولی نه با زور ، بلکه با رضایت کامل قلبی از هر چیز
از همه چیز ، از همسر ، خانه ،امکانات ،استعداد
من مطمئنم در شرایط سخت هم استاد این کار را کرده و رضایت داشته و همه چیز. براش لذت بخش بوده ، حتی اگه ظاهرا سخت بوده
خلاصه بگم ، این سبک زندگی بسیار درسته و خدا رو کنارت حس می کنی و همیشه لذت می بری
استاد ممنون که به ما نمونه ای از راههای درست رو نشون می دی
خدای مهربون ممنون که استاد عزیز رو سر راه من قرار دادی
اول فایل رو اینستا دیدم با خودم گفتم عه حدود دو هفته پیش بوده ضبط این فایل و حالا استاد چیکار میکنه😅
ملکه جونی خیلی رنگ موت قشنگه😍
استاد چقدر از ته دل تحسین میکنین و انگیزه میدین البته عزیزدلتون تو مدارشن
من ده یال پیش ک رفتم برا گواهینامه چقدر مربی بهم گف چرا وقتی تاحالا پشت فرمون ننشستی اومدی
چرا ترس داشتی اومدی و کلی تحقیرم کرد!
اینا مال تفاوت نگاه من و ملکه اس👌
چ خوبه حواستون ب طی کردن تکامل عزیزتون هس و موتور کوچیک بش دادین
چقد از شوخیاتون لذت میبرم😍بدون نگرانی حرف مردم
مثل اینجا ک ملکه گفتن خودتونم هیولایید !
شمام خندیدید بعدم عزت نفستون رو دیدم
ک خودتون رو در موتورسواری و اموزش دادن هیولا دونستید👌
الان خانوم شایسته با رفتن در دل ترساش نتایج بزرگتری در انتظارشه(اینارو برا خودم میگم تا باور پذیر تر بشه برام)
ما با حل کردن مسائل قدرت پیدا میکنیم
خدایا شکرت برای دیدن این سریال
اولاش میگفتم بقیه تغییر میکنن با دیدنش اما تو نه😐اونا با ایمانترن منم تعهد دادم دیدگاهمو برای هر فایل بذارم
حالا بعد یک ماه فهمیدم ک چ تغییری کردم
اصلا پویاتر شدم
بعد لایو۱۴ ک بهتون گفتم میرم لباسی بدوزم ک همت گفتن سختته ولی با ایمان ب خدا ک هدایتم میکنه و چقدر زیبا خدارو حسش میکردم و چقدر اسون و تمیز دوختمش😍و حالا میپوشمش و لذتش رو میبرم و این لباس منو یاد خدا مینداره یاد تک نک لحظاتی ک دوختم و خدا بینظیر بهم ارامش داد نمیتونم حسم رو بگم
حالا دوتا لباس دیگه ب تنهایی برش زدم تا بدوزم این یعنی قدرت یعنی اولش سخت بود الان لذتبخشه
و حالا طرحای سختری رو در نظر گرفتم تا بدوزمشون
استاد من تصمیم گرفتم امروز ک پیتزا توی سولاردامم بپزم و از تکنولوژی استفاده کنم و نچسلم ب شیوه قدیمی و جالبه این برای من کار بزرگیه چون من از ترس دارم
اگه من ابن سریالو نمیدیم ک ب ابن راه ها نمیومدم پس منم تغییر داد این سریال
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و عزیزان خانواده عباس منش!
خدا را صد هزار مرتبه شکر که داری هر روز هدایتم میکنی….
سپاس از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز که خیلی خیلی زیبا این سریال زنده گی در بهشت را تا این قسمت برای ما قشنگ آماده کردین….خیلی چیز ها یاد گرفتیم و بسیار کیف کردیم…
خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای اولین بار دیدگاهم را مینویسم…و اون هم درسی خوبی که از خانم شایسته عزیز در موتور سواری گرفتم که چه خوب به ترس هایش غلبه کرد وبه دل ترس هایش رفت و چه خوب موفقانه موتر سواری را یاد گرفت…
پیش از این که چیزی بنویسم…افکار پوچ ذهنم را وسوسه میکرد و میگفت! فیصل دیدگاه یا کمنت نوشتن زیاد وقتت را میگیره و اون هم داری از کمپیوتر استفاده میکینی تایپ کردنت خیلی ضعیف است….یگان وقت دیگه نوشته کن …و یک عالم چیز های دیگه مانع نوشتنم میشد..و منم امروز به ترسام غلبه کردم نوشتم..خدایا هزار بار شکرت….
واقعا هر فایلی که میزارین خودش تمرین و درسه عزیزای دلم. امروز داشتم کامنت میخوندم هر کدوم یک کتابه . خانم آینا تصمیمات خودشو بعد دیدم فایل نوشته بود و منو به یاد دوره عزت نفس انداخت . که تصمیم می گرفتیم و عمل میکردیم .
منم تازگیا بعد یک دوره تقریبا طولانی استراحت. تصمیم گرفتم برم کوهنوردی و بیشتر به خودم اهمیت بدم. فعلا تو این هفته دوبار با همسر جان رفتیم کوه و خیلی لذت بردیم . خدا رو شکر واقعا
اولی که شروع کردم بدن همسرم به نسبت من خیلی آماده تر بود . یعنی خیلییی ها. از پایین که تماشا میکردم به نظرم خیلی شیب تندی داشت و خیلی دست نیافتنی بود . اما یک قدم یک قدم پیش رفتم و به لطف خدا قله رو فتح کردم. همیشه همینطوره وقتی میرسم اون بالا و مسیری که اومدم رو زیر پاهام میبینم خیلی خیلیییی لذت میبرم. خصوصا اگر این کار واسم چالش سختی باشه. انقدر قلبم تند میزد که دلم میخواست برگردم همون اول کاری . اما یه قدم یه قدم یه قدم یه قدم بهترین استراتژی برای ۹۰ درصد کارهاست. پدرم واسم تعریف کرد یک خانم اروپایی کل جهان رو پیاده گشته و تو مصاحبه ش گفته یک قدم برداشتم بعد یک قدم برداشتم دوباره یک قدم سپس یک قدم و… اینطوری کل دنیا رو پیاده گشتم.
راستی اونجا روز جمعه خیلی شلوغ بود خانواده ها ی زیادی اومده بودن بعضی ها با دوستاشون و بعضی ها با بچه های کوچولوشون و بعضی ها با تیم ورزشی شون برای تمرین اومده بودن. در این بین یک دختر جوون لاغر اندام توجهمو جلب کرد فکر کنم واسه تمرین اومده بود و به صورت انفرادی تمرین میکرد مسیرهایی که صاف تر بود میدوید . مثل ابر سبک بود. و جالب که اصلنم نفس نفس نمیزد. واقعا من که لذت بردم و الان که اومدم خونه هنوز دارم چابکی و اراده شو تحسین میکنم. همونطوری که مریم جان و استاد رو تحسین میکنم همون طور که خودمو همسرمو تحسین میکنم. خدایا واقعا شکر بخاطر این همه توانایی و ظرفیت و زیبایی بخاطر این همه عشق و فراوانی . بخاطر قوانین ثابت جهانی که آفریدی که تا یه ذره دل میدیم و دقت میکنیم و شکر گزاری میکنیم فوری به مسیرهای عاااالی هدایت میشیم. استاد سپاسگزارم مریم جون با شهامت بوس بوس واسه شما😍😍😍😘😘
درباره تایر پنچر رو فرغون!
استاد من تحصیلات صنعت لاستیک دارم. کارم هم توی کارخونه لاستیک سازیه، از وسط سیاهی مطلق کربن با شما صحبت میکنم!
البته ایده ساخت تایر پنچررو، همونیه که شما رو به صرافت نبودن این مدل تایرها انداخته، ولی وجود تیوپ وسط تایر فرغون اصلا بی حکمت نیست!
پیشنهاد میکنم با این تایرهای پنچررو و بدون انعطاف، اصلا تو جاهای سنگلاخ نرید، چون بدلیل عدم انعطاف این چرخها، تنش مستقیما به ستون فقرات شما وارد خواهد شد.
این مسأله البته در فرغون تکچرخ بیشتر ملموسه.
سالم باشید😘
ارتباط کولر همسایه با تلویزیون عباسمنش!
سلام
بعد از ۲ سال که فقط فایلهای صوتی استاد رو میشنیدم، دیروز توی سایت عضو شدم.
یادمه توی یکی از فایلهای صوتی که قبلاً میشنیدم، استاد گفت که فرزند من چیزی به نام تلویزیون نمیشناسه و…
الان که این فایل تصویری رو دیدم، به صرافت افتادم که وقتی استاد چیزی دغدغه ش بشه، ناخودآگاه برای درمونش قدم برمیداره.
به ذهنم رسید که چه قدر این تصاویر تلویزیون خانگی عباسمنش، با این کیفیت و فضای معرکه ، جایگزین خوبی هستند برای تلویزیون.
خیلی لذت بردم. این از این.
وقتی دیدن فایل تموم شد، اتفاقا همسایه مون اومد دم در و برای مشکل کولرشون کمک خواست.درست کردن کولر همیشه برای من کابوس بود، ولی صحبت های پایانی استاد توی این فایل، باعث شد که تفلون و انبردست رو بردارم و بیفتم به جون ورودی آب کولر!
اینم یه درس کوچیک و درست دیگه. حقیقتا عزت نفس بدون انجام کارهای کوچیک و ظاهراً بی اهمیت روزانه، نمیتونه قوی بشه.
این یک کایزن کوچیک و عالی بود، بخاطرش ممنونم.
حقیقتا به خاطر کشف تلویزیون عباسمنش، به منظور تامین خوراک مناسب برای ورودیهای درست ذهنم ذوق زده ام.
ممنونم.😍♥️
سلام
استاد صحنه را دیدم
الان من منتظرم چرخ های جلوی فورغون رو عوض کنید
اینقدر این ذهن فرار هست که واقعا هر آن نیاز به کنترل داره و دیدن این فایل های عالی ساده ترین راه کنترل ذهن من نوعی هست(منم دنبال راه های ساده هستم:)) در واقع هم ساده ترین راه کنترل و هم بهترین منبع برای آبیاری ذهن هست
آقا سخته تو این شرایط واقعا کنترلش چرا اینقدر فاصله افتاد
ذهنم داره خشک میشه
برسونید فایلو…
یا حق
سلام استاد
چقدر فرغونتون خشگل شد خیلی لذت بردم از چرخهای بدون تیوپه نارنجی رنگ که یه انرژی خاصی رو به پرادایس اضافه کرد..
کاش هر ۴ تاشو عوض میکردین استاد..
😊
استاد من از زمانی که یاد گرفتم وارد ترسهام بشم تقریبا دارم روی این موضوع در مورد حل مسائل کار میکنم.از کوچیک ترین چیزها گرفته..
و چقدر عمل به این آگاهی باعث رشدم شده.
مسائلی که برای موبایل یا لپ تاپم پیش میاد و یا هر موضوع دیگه ای و وقتی واردش میشم علاوه بر حل اون مسئله کلی چیز جدید دیگه هم یاد میگیرم.
و علاوه بر اون اعتماد به نفسم آرام آرام رشد میکنه و من میتونم برای کارهای بزرگتر قدم بردارم.و استارت این کار با شروع و حرکت از کارهای کوچیک و حل کردنشون بوده
وقتی وارد ترسهامون میشیم رشته های عصبی جدیدی از توانمندی های بیشتر در درون ما رشد میکنه و این رشته های عصبی اهرم میشن برای حرکت کردن و احساس توانمندی بیشتر و حس عمیقه توانستن.
وقتی به ترسی حمله میکنیم تنها فقط اون عامل رو و ترس از اون رو از بین نبردیم بلکه تو مسیرهای مختلفی ترمزهای زیادی رو از سر راهمون برمیداریم.
و شروعش میتونه از ترسهای کوچیک باشه یا کارهایی که حس میکنیم بلد نیستیم و این بلد نبودن به ما حس ترس و ناتوانی میده..
از اونها شروع کنیم و کم کم به شکل ناخوداگاه به سمت ترسهای بزرگتر حرکت میکنیم.
خیلی هم عالی ممنون از سید عزیز و خانم شایسته گرامی
تعالیم در حین انجام عمل خیلی ملموس تر میشه و ممنون از استاد عزیز که عملی که انجام میدن قانون مربوط بهشو ذکر میکنن تا کاملا هضم بشه شاید خیلی ساده به نظر برسه ولی مداومت در انجام این قوانینه که شخصیت دوباره ای از ما میسازه و این یعنی ما به گونه دیگه ای عمل کردیم و نتیجه متفاوت گرفتیم اتفاقی که در گذشته به دلیل عدم آگاهی از قوانین و ترس و امثالهم با تمام وجود تجربه نکردیم و حالا قراره جوری تجربه کنیم که وقتی ماموریت ما توی این دنیا تمام میشه فقط یه سربلند باشیم با حداقل حسرتها…
سلااااااام به همه
بعد از دیدن لایو استاد در مورد اینکه حتی ما هم که شنونده ی فعال استاد هستیم به 1% گفته های استاد عمل میکنیم
و دیدن این فایل و توضیح استاد برای تعویض چرخ فرغون :
این فقط یه چرخ نیست که عوض میشه نه!!!!
این ماییم که بعد از انجام کارهای کوچیک عوض میشیم اعتماد به نفسمون زیاد میشه
ایمانی که عمل نیاورد،حرف مفت است!!!!!!!!
برآن شدم که عکس پروفایلم رو تغییر بدم و شگفت زده شدم چقدر آسون بود و 1898 روز وقفه انداخته بودم!!!
بعد دقیقا یاد جیکوب و جوزف افتادم که میترسیدن برن زیر خونه یادتونه ؟
همه ی ترس های ما که مانع ما میشه این شکلیه
من بعد از اینکه استاد اونجا گفتن اون پسر ها به من اعتماد کردن و نتیجه ی اعتماد کردنشون این شد که استاد بهشون وسایل بیشتری بده و خب طبیعتا لذت بیشتری هم بردن! به خودم گفتم سارا!
وقتشه دوباره حرفه ای شروع کنی!
این که یه روز انجام بدی دو روز انجام بدی نه!!!!
بعد رفتم چندصد گیگ که سریال کره ای دانلود کرده بودم پاک کردم! به خودم گفتم یادته استاد زمانی که داشتن پنجره ها رو پاک میکردن گفتن:
این هم دقیقا مثل ماست اگه هی خودمون رو چک نکنیم اگه نان استاپ روی باور هامون کار نکنیم زنبور ها توی مغزمون لونه میکنن زندگیمون رو تار عنکبوت میگیره
یا زمانی که استاد داشتن اون علف های هرز رو از دور درخت ها جدا میکردن دیدین؟!
استاد گفتن :
باور های غلط آشکار که از بین برن تازههههه باور های کوچیک های محدود کننده خودشون رو نشون میده
وای وقتی اون پیچک ها رو میدیدم میگفتم
خدای مننننننن این دقیقا ذهن منه!
باور های محدود کننده اینجوری پیچیدن به من!
وای اونجا که حتی درخت قطع میشد اما نمی افتاد!چون پیچک ها نگهش داشته بودن خدای مننن این باور های محدودکننده عین انگلن از ما تغذیه میکنن و مارو نابود میکنن حتی لاشه ی ما رو هم رها نمیکنن
من تغییرات رو حس میکنم
تجربه ی اول این بود که من تو پارکینگ یه فروشگاه پارک کردم
با خیال راحت رفتم خرید یهو وسطش پلاک ماشین رو اعلام کردن من اول تعجب کردم چون جای بدی پارک نکرده بودم
و این که کلییی جا برای بقیه هم بود خلاصه رفتم سراغ ماشین و نکته اینجا بود که فاصله ی خیلی زیادی بود تا اطلاعات
متوجه چیزی نشدم و برگشتم خرید وقتی خریدم تموم شد بعد حدود 1 ساعت اومدم سراغ ماشین
دیدم چون از تونل رد شده بودم یادم رفته بود که چراغ های ماشین رو خاموش کنم
حالا 2 تا نکته
1 یه فرد مهربون برای اینکه وقتی من برمیگردم ماشینم باطری خالی نکرده باشه کلیییی به خودش زحمت داده راه رفته
و اطلاع داده (چون من دارم روی باور لیاقت کار میکنم)(دنیا پر از آدمهای خوبیه که دست خدان و به من کمک میکنن)
2 باطری خالی نشده بود چون من پیش بینی مثبت داشتم قبل از خرید به خودم گفتم قراره یه خرید فوق العاده رو تجربه کنم
پس بدون مشکل ماشین روشن شد
حالا در مورد فروشگاه
من معمولا خودم رو برای خرید محدود میکنم اما وقتی تجربه خرید استاد رو دیدم از آمازون و باور فراوانی
هر چی که دوست داشته باشم رو میخرم اون روز هم دقیقا حسم بهم گفت یالا سارا انجامش بده
و من از هر چیزی که دوست داشتم بهترین رو برداشتم در مورد خرید سوسیس به قیمتش نگاه نکردم و فقط دنبال کیفیت بودم و 95% گوشت رو برداشتم (و جایزه خدا این بود برای من چون برای خودم ارزش قائل شدم ؛همون نوع سوسیس که از برند خیلی معروفی هم بود و تاریخشم خیلی تازه بود 37% تخفیف خورده بود.خدایا شکرت)
و حالا ادامه ی ماجرا ما اومدیم کنار لاین ها و دیدم صف طولانیه
خدای درونم بهم گفت وایسا جلوی لاینی که حتی متصدی نداشت نمیخواستم واقعا تو صف بایستم
و همون لحظه متصدی اومد و خیلی هم خوش اخلاق بود! و من در کسری از ساعت خرید هامون حساب کردم
اومدم(بدون صف! خدایا شکرت) سراغ ماشین
(نکته:من خیلی راحت خرید کردم هر چی دلم خواست برداشتم و خدا بهم تخفیف های عالی داد
یعنی قیمت کلی که پرداخت کردم اگه میخواستم درجه 2 هر چیزی رو بخرم کمتر شد چون اونها شامل تخفیف نمیشدن
خدایا شکرررررت عاشقتم)
ما اومدیم تو ماشین و مامانم گفت سارا کارت پولم نیست
من اگه قدیمم بود ته دلم خالی میشد اما یهو گفتم :
فدای سرت!
و ته قلبم مطمئن بودم همونجاست،خدایا درونیم بهم گفت کیفتو باز کن.ذهن منطقیم گفت آخه کارت که دست من نبوده
من گفتم همیشه وقتی به خدای درونم اعتماد کردم همه چیز درست پیش رفته (ساده پیش رفته)
حالا اینم ته ذهنم بود نهایتش اینه که کارت گم شده خب میریم میگیریم مسئله ی بزرگی نیست
(یک مسئله است ما حلش میکنیم .خود زنی که نداره)
و کیف رو باز کردم در کمال ناباوری اونجا بود !
یادتونه استاد میکی رو گم کرده بود تو فرودگاه و خدای درونشون گفت داد بزن صداش کن!
بعد استاد شروع کرده بودن داد زدن یهو میکی از پشت صندلی در زاویه نا معلوم گیج خواب بلند شده بود؟!
این دقیقا همونه گاهی راه هایی که خدای درون میگه منطقی نیست و ما وظیفه داریم انجامش بدیم
این ایمان همون جنسیه که ابراهیم برای سر بریدن اسماعیل استفاده کرد!
خلاصه که خوشحالممممم و شاکر که عکسم رو عوض کردم و این یک عکس عوض کردن ساده نبود
اینجوری بهش نگاه میکنم
سارا به یک مسئله برخورد میکنه
حلش میکنه
و دیگه سارای قبلی نیست!
یه ایده دارم جدیدا
شما وقتی بچه بودید روی سرسره برعکس یعنی از قسمت شیپ دار بالا رفته بودید؟!
خب
داستان های باور ها همینه چرا؟
یادمه استاد گفتن:
ما یا داریم پیشرفت میکنیم یا داریم پست رفت میکنیم
حالت ثابت نداریم
چرا؟
چون باور ها همون سطح شیب دارن اگه وایسی سُر میخوری و پایین میری اما اگه حتی خلاف جهت جاذبه ی زمین
بالا بری جلو میری!
شگفت انگیز نیست
اگه هر روز شبیه درخت های هرز دور دریاچه فقط کمی از باور های محدود کنندمون رو به آتیش بکشیم
حتی اگه خلاف جهت ذهن منطقی و شرایط باشه ! ما جلو میریم چون در حرکتیم!
اما اگه بایستیم پایین میریم
خیلی هیجان زدم!
خدایا شکرت
خدایا برای لپ تاپم که بهم هدیه داده شده شکرت اون فرد دست تو بود! از اون تشکر کردم امااااا
قدرت تویی فرامانروا تویی
اون فقط دست توئه
اون نباشه تو از یه دست دیگه به من نعمت هات رو میدی
وای میخواستم تموم کنم این کامنت رو اما جیییغ
یادتونه استاد توی پمپ بنزین چی گفتن؟
پول لوسه! باید بهش احترام بذاری
من چقدررررر این دیدگاه رو عاشقم این نگرش که حتی کاغذ پول تا نخوره
با دیدن اون 100 دلاری ها گفتم واووووو
وقتی تو ایران همه درگیرن ببین 1 دلار چند شده
یه ایرانی تو قلب آمریکا به راحتی 100 دلاری ها رو داره و خرج میکنه! و این یعنی آزادی عمل!
و چه چیزی مقدس تر از این الگو؟
اگرم استادم تونستن من هم با تعهد به تمرین ها !
حرکت کردن میتونم
قانون اینه ! هرکسی هر جایی هر کاری کرد منم میتونم!
ما محصول یک تولید انبوه نیستیم! فرامانروا از هر یه دونه ی ما فقط یه دونه داره !
دیدین وقتی از یه طرحی به صورت محدود فقط یه رنگ خاص میزنن چقدر گرون تره؟؟؟؟ گاهی حتی نمیشه روش قیمت گذاشت
ما هم همینیم دُردونه های خدا!
یکی یک دونه های خدا!
خدیا شکرت و شکرت وشکرت
استاد عزیزم
مریمه جانم
مایکی مهربونم
ممنونممممممممممممممممممم
خدایا شکرت شکرت شکرت
دیدگاهت عااااالی بود سارای عزیز لایک هم نووووش جونت
سلام ابجی سارا
وااای عااالی بووووود
حررررف نداشت
خیلی کمانت قشنننگی نوشته بودین
با اونجایی که گفتین باترذی ماشین خالی نکرده بود خییییلی حال کردم و خیلی تحسین کردم اون ایمانتون رو اون ایمان ابراهیمی تون رو واقعا حرف نداشت
بابت لپ تاپ تون هم بهتون تبریک میگم ایشالا باهاش فقط کیف کنید و لذت ببرید و باهاش کلللی پول بسازید
این جملتون دلم رو روشن کرد که گفتین
قانون اینه! هر کسی هر جایی هر کاری کرد منم میتونم
وااای نمیدونی ابجی عزیزم چه کار کرد این جمله بامن خیلی حسش عااالی بود
واقعا هر وقت که به خدای درونمون اعتماد کردیم همه چیز خیلی ساده و عااالی یپش رفته و درسهایس بزرگی گرفتیم از اون ایده یا الهام
عاااااااشقتم ابجی عزیزم خیلی لذت بردم از کامنتت
ایشالا هر کجا که هستی در پناه خدا باشی عزیز دلم
رضایت از استعداد خود ، از همسر ، از خود ، از خدا ، از امکانات بسیار عالی هست
واین رضایت استاد کاملا قلبی هست و هیچ زوری برای این که رضایت داشته باشد نمی زند
من وخیلی های دیگه موقعی که یک مشکل خیلی بد مثل مریضی عزیزان وانتظار خوب شدن اون ، در آستانه ی دادگاهی شدن ، آستانه ی طلاق و غیره پیش می اد
همه چیز برامون عالی می شه ، از یک لیوان آب خوردن ، طوری لذت می بریم که قبلا اصلا همچین حسی رو نداشتیم ،طوری که برابری می کنه با لذت های بالا که قبلا در حالت عادی می رفتیم مثلا دریا رفتن ، استخر رفتن ، مسافرت رفتن
یعنی کوچکترین چیزها هم برات عزیز می شه
وقتی عضوی از بدن مریض می شه ، برای کوچکترین عضوهای سالم بسیار قدردان هستی و قدر نعمت سلامتی رو می دونی و برات رضایت بخشه و لذت می بری
حالا اگر همیشه همین طور باشیم همه چیز در نظرت زیبا می اد ، این جا جایی هست که امگار خدا رو کنارت حس می کنی و لذت می بری از همه نعمت های خدا
حالا ، استاد همیشه در این حالت هست ، یعنی همیشه قدردان همه چیز هست و این تمومی نداره و ادامه داره ، و تکرار وتکرار می شه ولی نه با زور ، بلکه با رضایت کامل قلبی از هر چیز
از همه چیز ، از همسر ، خانه ،امکانات ،استعداد
من مطمئنم در شرایط سخت هم استاد این کار را کرده و رضایت داشته و همه چیز. براش لذت بخش بوده ، حتی اگه ظاهرا سخت بوده
خلاصه بگم ، این سبک زندگی بسیار درسته و خدا رو کنارت حس می کنی و همیشه لذت می بری
استاد ممنون که به ما نمونه ای از راههای درست رو نشون می دی
خدای مهربون ممنون که استاد عزیز رو سر راه من قرار دادی
م
یعنی
سلااااام سلااااام
این حکمت سند نشدن پیامام رو نفهمیدم🤔
خب بریم از نو دوباره نظرمون رو بذاریم
اول فایل رو اینستا دیدم با خودم گفتم عه حدود دو هفته پیش بوده ضبط این فایل و حالا استاد چیکار میکنه😅
ملکه جونی خیلی رنگ موت قشنگه😍
استاد چقدر از ته دل تحسین میکنین و انگیزه میدین البته عزیزدلتون تو مدارشن
من ده یال پیش ک رفتم برا گواهینامه چقدر مربی بهم گف چرا وقتی تاحالا پشت فرمون ننشستی اومدی
چرا ترس داشتی اومدی و کلی تحقیرم کرد!
اینا مال تفاوت نگاه من و ملکه اس👌
چ خوبه حواستون ب طی کردن تکامل عزیزتون هس و موتور کوچیک بش دادین
چقد از شوخیاتون لذت میبرم😍بدون نگرانی حرف مردم
مثل اینجا ک ملکه گفتن خودتونم هیولایید !
شمام خندیدید بعدم عزت نفستون رو دیدم
ک خودتون رو در موتورسواری و اموزش دادن هیولا دونستید👌
الان خانوم شایسته با رفتن در دل ترساش نتایج بزرگتری در انتظارشه(اینارو برا خودم میگم تا باور پذیر تر بشه برام)
ما با حل کردن مسائل قدرت پیدا میکنیم
خدایا شکرت برای دیدن این سریال
اولاش میگفتم بقیه تغییر میکنن با دیدنش اما تو نه😐اونا با ایمانترن منم تعهد دادم دیدگاهمو برای هر فایل بذارم
حالا بعد یک ماه فهمیدم ک چ تغییری کردم
اصلا پویاتر شدم
بعد لایو۱۴ ک بهتون گفتم میرم لباسی بدوزم ک همت گفتن سختته ولی با ایمان ب خدا ک هدایتم میکنه و چقدر زیبا خدارو حسش میکردم و چقدر اسون و تمیز دوختمش😍و حالا میپوشمش و لذتش رو میبرم و این لباس منو یاد خدا مینداره یاد تک نک لحظاتی ک دوختم و خدا بینظیر بهم ارامش داد نمیتونم حسم رو بگم
حالا دوتا لباس دیگه ب تنهایی برش زدم تا بدوزم این یعنی قدرت یعنی اولش سخت بود الان لذتبخشه
و حالا طرحای سختری رو در نظر گرفتم تا بدوزمشون
استاد من تصمیم گرفتم امروز ک پیتزا توی سولاردامم بپزم و از تکنولوژی استفاده کنم و نچسلم ب شیوه قدیمی و جالبه این برای من کار بزرگیه چون من از ترس دارم
اگه من ابن سریالو نمیدیم ک ب ابن راه ها نمیومدم پس منم تغییر داد این سریال
استاد خیلی دلم میخواد عشق بین منو همسرم مث شماها بشه خیلی
منم تو فامیلم روابط موفق ندیدم ثروتمند ندیدم
دوست دارم مث شما بشم
راسی چ قفل ساده ای ب در کوچیک پرادایس زدین و این یعنی امنیت
پکیجتونم ک تو پاکت بود دست امازون درد نکنه
باز هم سوال شما ک از این بهتر چی
و هدایت میشین ب چرخ های بی تیوب
از انجام کارهای جدید هم ک تجربه کسب میکنین برای
کارهای اینده بعدی و ب قول شما این حل شدن مساله نتیحه کوچیکشه مثلا تو این موضوع راه افتادن فورغون
در ما اثری میذاره ک خیلی بزرگتر از این حرفاس
احساس لیاقت و توانمندی بهمون نیده
و راسی من میخوام ی کیکی رو تزیین منم ک تاحالا نکردم اونم بهم گفتن سخته و …حالا میخوام برم تو دلش فارغ ار نتیجه تا رشد کنم😊
اخر فیلم هم ک باز یادادری کردین ب فکر کردن در مورد حل مسائل و شیوه ساخت ثروت از چیزایی ک کار راه اندازه
خیلی حس خوبی میگیرم ازتون
خدا نگه دارتون❤
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز و عزیزان خانواده عباس منش!
خدا را صد هزار مرتبه شکر که داری هر روز هدایتم میکنی….
سپاس از استاد عزیزم و خانم شایسته عزیز که خیلی خیلی زیبا این سریال زنده گی در بهشت را تا این قسمت برای ما قشنگ آماده کردین….خیلی چیز ها یاد گرفتیم و بسیار کیف کردیم…
خدایا صد هزار مرتبه شکرت برای اولین بار دیدگاهم را مینویسم…و اون هم درسی خوبی که از خانم شایسته عزیز در موتور سواری گرفتم که چه خوب به ترس هایش غلبه کرد وبه دل ترس هایش رفت و چه خوب موفقانه موتر سواری را یاد گرفت…
پیش از این که چیزی بنویسم…افکار پوچ ذهنم را وسوسه میکرد و میگفت! فیصل دیدگاه یا کمنت نوشتن زیاد وقتت را میگیره و اون هم داری از کمپیوتر استفاده میکینی تایپ کردنت خیلی ضعیف است….یگان وقت دیگه نوشته کن …و یک عالم چیز های دیگه مانع نوشتنم میشد..و منم امروز به ترسام غلبه کردم نوشتم..خدایا هزار بار شکرت….
واقعا هر فایلی که میزارین خودش تمرین و درسه عزیزای دلم. امروز داشتم کامنت میخوندم هر کدوم یک کتابه . خانم آینا تصمیمات خودشو بعد دیدم فایل نوشته بود و منو به یاد دوره عزت نفس انداخت . که تصمیم می گرفتیم و عمل میکردیم .
منم تازگیا بعد یک دوره تقریبا طولانی استراحت. تصمیم گرفتم برم کوهنوردی و بیشتر به خودم اهمیت بدم. فعلا تو این هفته دوبار با همسر جان رفتیم کوه و خیلی لذت بردیم . خدا رو شکر واقعا
اولی که شروع کردم بدن همسرم به نسبت من خیلی آماده تر بود . یعنی خیلییی ها. از پایین که تماشا میکردم به نظرم خیلی شیب تندی داشت و خیلی دست نیافتنی بود . اما یک قدم یک قدم پیش رفتم و به لطف خدا قله رو فتح کردم. همیشه همینطوره وقتی میرسم اون بالا و مسیری که اومدم رو زیر پاهام میبینم خیلی خیلیییی لذت میبرم. خصوصا اگر این کار واسم چالش سختی باشه. انقدر قلبم تند میزد که دلم میخواست برگردم همون اول کاری . اما یه قدم یه قدم یه قدم یه قدم بهترین استراتژی برای ۹۰ درصد کارهاست. پدرم واسم تعریف کرد یک خانم اروپایی کل جهان رو پیاده گشته و تو مصاحبه ش گفته یک قدم برداشتم بعد یک قدم برداشتم دوباره یک قدم سپس یک قدم و… اینطوری کل دنیا رو پیاده گشتم.
راستی اونجا روز جمعه خیلی شلوغ بود خانواده ها ی زیادی اومده بودن بعضی ها با دوستاشون و بعضی ها با بچه های کوچولوشون و بعضی ها با تیم ورزشی شون برای تمرین اومده بودن. در این بین یک دختر جوون لاغر اندام توجهمو جلب کرد فکر کنم واسه تمرین اومده بود و به صورت انفرادی تمرین میکرد مسیرهایی که صاف تر بود میدوید . مثل ابر سبک بود. و جالب که اصلنم نفس نفس نمیزد. واقعا من که لذت بردم و الان که اومدم خونه هنوز دارم چابکی و اراده شو تحسین میکنم. همونطوری که مریم جان و استاد رو تحسین میکنم همون طور که خودمو همسرمو تحسین میکنم. خدایا واقعا شکر بخاطر این همه توانایی و ظرفیت و زیبایی بخاطر این همه عشق و فراوانی . بخاطر قوانین ثابت جهانی که آفریدی که تا یه ذره دل میدیم و دقت میکنیم و شکر گزاری میکنیم فوری به مسیرهای عاااالی هدایت میشیم. استاد سپاسگزارم مریم جون با شهامت بوس بوس واسه شما😍😍😍😘😘