سریال زندگی در بهشت | قسمت 33 - صفحه 2

حسم گفت ننویس اول!

میخواستم بهت تبریک بگم و واسه این تضاد بگم خب چه کاری! مهاجرت کن بعد ذهن گفت خب خودش میدونه!

منم گفتم اوکی پس بذار این مکالمه ی ذهنی را بنویسم.

دوست دارم)) Go on… Elham Dear

به نام همین نیرویی که مثل دیوانه به خاطر رسیدنِ بیشتر بهش تا آخرش پاشم .. و باشم .. انصافا هم اونم کم نمیذاره

خدای یکتای جهان آفرین، هدایتگکر مطلقم لطف کننده همیگشی نسبت به من، پاسخ دهنده ی سوال های من به طور دقیق، راه حل هر مسئله که نگم، هادی رو به گسترداننده ترین، منبع ثروت، منبع آگاهی، اعلم ترین، کلید در هر دری و قفلی، به عبارتی شاه کلید .. ربی که من را با هدف خلق کرد .. این انگشت ها واسه اون تایپ میکنند این چشم ها واسه ان میبینند، این بینی واسه خودش نفس میکشه، این ذهن واسه خودش فکر میکنه، انی قلبه واسه خودش میزنه این پائه این دسته واسه خودش حرکت میکنه این کمره اهااا بیاا واسه خودش مثل الان شیک میخوره و میلرزونه، حالا ییاروم بیا دلداروم بیاااا عشقِ عشقِ بخداااایی خودش مگه نه؟

خداروشکر خداروشکر برای خلقت بینظیر این آفرینش خدای مهربونم ببین چه درس ها دادی به من هااا همین که الان این دقیقه ها بیشر از همیشه تیو احساس خوبم و همین احساس خوبم ببین که نتیجه هاا را کوناتومی میاری به سمتم هاا یهه قانون را بهم آموزش دادی با دست بینظیرت با استاد جان با مریم جان با همچین فرشته ای که میاد کامنت میذاره و مینویسه ببین وصل بوده که نوشته هااا وصل بوده قبل ترش که دیده وصل تر بوده که این جنین موشکافانه دیده و نوشته باریکلا بهش باریکلا به شما خدا جون واسه خلقت این فرشته ای که خلق کردی خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا دوست دارم دوست دوست دوست آقاا دوست دارممم من و این دوست داشتنم راا دارم با توحید عملی نشونت میدم این رها بودنم این این عشقم را هااا من عاشقتممم اوس کریمم

بپرم بالا بریم دور دور یوووو دورِ دنیااا Like a King Marko

یوهوووو این بالا چه حالی میده چه حالیی میده این شونه های گرم تو اوووفیش اخ جوون

عاشقتممم من نفس

خدایا شکرتتت برای شادی این لحظه برای درک درست این لحظه برای مخاطب قراردادن درست این لحظه ی من یههه

ادامه میدیم … دنیا واس مهاجراس و مهاجرا همون شجاع دلاست واس عشق دلای توست واس پراعتماد به نفسا و عزت نفساست اوهو

سمیه (لیلا) نرو … سمیه ( لیلا) تو بمونی و بنویسی ماااااا همه بیشتر خداگونه تر میشیم. هاها

عاشقتمممم من لیلااا

همه ی لیلایی که من میشناسم گیتار میزنن، شما هم ساز موافق خداگونه ات را دمت گرم که هستی

و با حضور و وجود ارزشمندت باعث شدی که حالا اینجا من به خدام نزدیک تر بشم بیشتررر بنویسممممم اخ اخ گفتم نوشتن لامصب تو خوابم دارم مینویسم چه بگم! چه دارم که خودمون معجزه ی حقیم چه جوییم> کجا را؟ بیرون را اوو اوو

همینجا اونم در درنمون خدا روشکرر همه چی هست ثروته همینجاست

یک ثروتمند را بذار هر جایی توی هر زمانی و هر شرایطی نه تنها رکود پیدا نمیکنه! بلکههه ثروت بیشتری را جذب میکنه البیته این دو باور بود و من دارم باورهای ثروتم را توی هر کامنت روی یکی دوتا تاکید میکنم و به همین شکل مرور و مرور ای جان به این رب که سبک میده و ما هم صاحب سبک و البته ما که خودشیم خودشم که خودمونیم پس همه چی و همه چیز خودشه من فقط دارم لذت میبرم یوهووو خدایا شکرت

خدایاا شکرت من برای شما دوتا وجود ارزشمند لیلا جان و الا جان واقعا سپاس گزارممم از خدای مهربون و روزی رسان چقدر که شما را زیبا خلق کرده ( عکست کو؟!) اعتماد به نفس و عزت نفس بیشترت کو؟ توانایی حل مسئله بیشترت کو؟ Come on

ممنونم لیلا جان که فایل را دیدی این خودش تحسین برانگیزو اینکه اومدی نوشتی تحسین برانگیزترر و اینکه بازم تحسین میکنیی خودت ماورای تحسین و اینکه داری ادامه میدی خودِ خودِ مسیر رسیدن بیشتر به خدا= ثروتمندتر شدنت مبارک رفیق جان

عاشقتممممم

بسم الله الرحمن الرحیم که همیشه بیشتررر از من و تو میخواد که بهش نزدیک تر بشیم دیوانه وار آسته آسته .. ولی پیوسته

فرزانه جان من به خوبی میدونم چه حسی داشتی البته نه به این شدت چون خودمم آدمی بودم که با یک کوله اونم سرجاده مسیر مسیر رفتم با ماشین های گذری و رسیدیم به جنگل منم یک همسفر داشتم رضا: الان روسیه است

یک آدمی که کلی درس ازش یاد گرفتم یک آدمی که وقتی اراده کرده هم زبانِ انگلیسی را از یک انگلیسی یاد گرفت با بی نهایت دوستت از سرتاسر نه فقط اون موقعی که ایران بود بلکه از تماممم جهانن از تمام قاره ها ( البته نه قاره جنوبگان) میدونی نمیخواستم بنویسم با اینکه باس برم جایی الان .. ولی انقدر این شجاعتت منو میخکوب کرد که بشینم آرام آرام واست بنویسم و این شجاعت بینظیرت را بهت بگم و واقعا تشویقت کنم و تحسینت کنمممم و اصلااا بگم که چقدر بینظیررییی آفرین آفرین آفرین یک روزی واست خاطره ی جنگل ابر رفتن اونم واسه سال تحویل 1397 را بهت یادم باشه به خدای درونم میسپارم که بگه و من دوباره بنویسم و عشقققققققق کنممم انصافا هم از نوشتن هم از اون خاطره مشتی پر از ترسسس و در نهایت زیبایی ای که دیدیم. خدای من محشره.

اوکی

من عاشقتمممممممم شجاع دلِ مهربون و بینظیر عاشقِ عاشقققق

کیه که داره با من صحبت میکنه؟

چراغ سبز شد …

مسیرم را از سمتی که چراغ سبز را یک کوچولو حس کردم ادامه دادم.

توی مسیر اول مسیر به خودم گفتم، …

به خودم گفتم، به خود ارزشمندم که تا حدودی به ارزش وجودیش پی برده که چه نیرویی درونشه، یادم رفت چی میخواستم بگم)

ولی این را یادمه به خوبی که اگر یادم رفت کامنتی که خواندم و استفاده کردم مرور کردم و توی همین زمانی که بودم و خواندم با چشم دلم همین زمان زمانِ مقدسیه، همین زمانی که بودم و خواندم خداگونه تر شدم، رابطه ام با خدای خودم بهتر شد اینا اهرمای ذهنی منه ها واسه نوشتن … به خودم گفتم اگر نکته بولدی نبود و در واقع من نتونستم ببینم میام و حداقل تشکر میکنم برای این نوشته برای اینکه اون فرد برای خودش ارزش قائل بود ایمان داشت که فایل را دید و نوشت. دیدن خودش تحسین برانگیز ولی نوشتن تحسین برانگیزتر و نوشتن نوشتن برای دوستات برای خودت در اصل ماورای تحسین. و این توانایی این عشق این تعهد و تمرکز برای ادامه دادن این میدونی درست فکر کردن این ادامه دادن و بازم ادامه دادن این امیدواری این اشک شوق این تحسین تحسین رفیق ( هلنا جان) و انقدر خوشحاللل بودن برای یک خبر خوب که حتی بیای بنویسیش، برای تک تک این ها باید من سپاس گزاری کنم، مننن باید سپاس گزاری کنم میدونی چرا؟

چون اینجام و چشم دلم را خدای هدایتگری که همیشه به نام مقدسش شروع میکنی و مینویسی

و اون من را هدایت کرد و ایشون به من درس داد، و گفت برای هر زیبایی هم تحسینش به جاست و هم سپاس گزار بودن برای اون نعمت.

خدای من، میشه خیلی صمیمانه بهت میگم بیشتر از همیشه اونم در این لحظه چرا که جهانی که داره رشد میکنه در هر کسری از ثانیه منم دارم رشد میکنم با سرعت .. پس صمیمانه تر و ثروتمندتر از همیشه

چطور و کدام نعمتت را میتونم سپاس گزاری کنم؟ مگه میتونم اصلا مگه عمر کافی واسه این کار دارم آخ قربونت برم

نه! و هم آره

اما نه واسه اینکه نمیتونم تا آخر عمرم نعمت هایی که بهم دادی را بشمارم

ولی آره برای اینکه میتونم نشونت بدم که آدم سپاس گزاری هستم

چطور …

سوال خوبی پرسیدی محمدم.

شما همین الانم داری به پاسخی که میدونی داری عمل میکنی Doing … فعل استمراری در انگلیسی و مثل فعل مضارع در عربی. ترکی را نمیدونم وگرنه اونم میگفتم.

پرنسس الای بینظیر

واقعا، واقعا، واقعا از خدای درونم که بیشتر از همیشه بذار اینجور بگم، از روح بزرگ و والا و مقدسم که میدونم اون هست و منم هستم ولی نمیدونم که کی بوده که داره کارهای منو انجام میده .. چون یک روزی میخواستم مثل یک روح مجرد فارغ از زمان و مکان باشم نه در گذشته و نه آینده همین الان باهاش به جشن و پایکوبی با همین داشته ها با همین خانواده با همین دوستان با همین لباسا با همین موقعیت .. با همینا .. توی همینجا همین سایت همین خونه همینجایی که قلبمه به عشق و پایکوبی و تنها هدفم بپردازم. شادی شاادی و انرژی مثبتم را عشقم را نگاه زیبایی که بهم احساس خوب میده را با دنیا به اشتراک بذارم.

آره پرنسس الای بینظیر ازت ممنونم که هستی و ممنونم و ممنونم و ممنونم

و ممنونم از خدا به خاطر همه ی نعمت هایی که داری هر آن زیبایی که میبینی با همان قدرت و فرکانس، و هر نازیبایی که اعراض میکنی چرا که همین باعث شده که تو زیبابین تر بشی و باشی و ادامه بدی.

ممنونم از خدا و تحسینت میکنم برای هر ویژگی مثبتی که داری. و هر ویژگی مثبت دیگه بینظیری که به زودی زود با همین ادامه دادن بینظیرت هویدا میشه. الهی الهی الهی

عاشقتم.)