سریال زندگی در بهشت | قسمت 33 - صفحه 22 (به ترتیب امتیاز)

سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین

من این فایل زیبا رو یکبار دیدم و میخوام برداشتی که از این فایل داشتم و درسی که گرفتم را برای شما دوستان عزیز و خانواده دوست داشتنی خودم بنویسم

وقتی خانم شایسته رو روی موتور دیدم و ماجرا رو فهمیدم اولین سوالی که تو ذهنم ایجاد شد این بود که استاد الان حدود سه چهار ساله فرصت و موقعیت آموزش موتور سواری رو به خانم شایسته داشته ولی چرا الان این اتفاق افتاده؟ چرا این قدر دیر؟

و جوابی که بهم گفته شد این بود که خود خانم شایسته قدم اول رو برنداشته و استاد هم تو زندگیش یاد گرفته تا کسی رو به کاری مجبور نکنه چون نتیجه اجبار چیزِ وحشتناکی از آب درمیاد هر چیزی باید تکامل خودشو طی کنه

حالا بذارید ماجرا رو از دید خودم تعریف کنم:

در یک صبح زیبای بهاری، در حالی که خانم شایسته داشته چهارتا تخم مرغ خوشمزه واسه صبحونه درست می کرده و خودش رو بخاطر آشپزی فوق العاده ش تحسین می کرده یدفعه الهام خانم سر میرسه و میگه:(( مریمی، بزن بریم موتور سواری!!!!!!))

و از اونجایی که خانم شایسته یاد گرفته که همیشه به خدای درونش بگه چشم یضرب میره سراغ سویچ موتور و بعد میره تو اتاق و به استاد که در راحت ترین حالت ممکن رو تخت دراز کشیده و داره فایل های زندگی در بهشت رو با گوشی آیفونش تدوین میکنه میگه:((آقا پاشو بریم موتور سواری))

استاد هم که دو سه سالی منتظر این لحظه بوده میگه:(( چشم عشقم بزن بریم))

ولی به دم در که میرسن ذهن نجواگر مریم جان شروع می کنه که:(( مریمی داری چیکار می کنی؟ نمیگی با خودت میخوری زمین و هم خودتو داغون میکنی هم موتور آقا رو که قیمتش از ۲۰۶ هم بیشتره؟!))

بعد خانم شایسته که تسلیم شده، میگه:(( آقا من اشتباه کردم. بیا برگردیم خونه))

و اینجاست که اون رویِ جدی استاد بالا میاد و میگه :((نه دیگه نشد. حالا که منو از رو تخت بلند کردی و تا اینجا آوردی باید موتور سواری یاد بگیری. بایدیِ))

و از اونجا که هیچ کس حریف استاد عباس منش تو چونه زدن نمیشه، میتونید نتیجه تمام اتفاقات بعدش رو بقول مریم جان از زبان تصاویر ببینید

و نتایجی هم در آینده خواهیم دید( مریم جان منتظرم تا دو سال دیگه تو مؤب یوتاه ببینمت)

ولی درسی که این قسمت برای من داشت این بود که اگه قدم اول رو برداری در ادامه مسیر تنها نیستی و لازم نیست تمام بار پیشرفت رو دوش خودت حمل کنی بلکه خدا هست و از طُرق مختلف، از دستان مختلف به تو کمک میکنه

و تو این داستان از طریق استاد به خانم شایسته کمک کرد.

بقول آقا عطارروشن عزیز:

هر خواسته ای، هر مسیری، هر کاری که شروع شده لاجرم پیشرفت کرده