سریال زندگی در بهشت | قسمت 33 - صفحه 6

اوّل یه سلام مخصوص به روی ماه خدای عزیزتر از جانم که چنین مسیر عاااااااااااااااااالی و استاد بی نظیری رو به ما عطا کرد

سلااااااااااااااااااااام به استاد عباس منش عزیز و مریم جااااااان عشقم

اصلاً نمی دونم چی بگم…..عااااااااااااااشقتونم منننننننننننننن خییییییییییییلی لذت بردم شما فوق العاده هستین….هر روز یک سوپرایز جدید یک بار مهمان های بی نظیر و یک بار یک کلاس درس فوق العاده از یک عاشق و معشوق بی نظیر….

فکر نمی کنم تا الان کسی کلاس درسی لذتبخش تر از این دیده بوده باشه…..خدای مهربووونم عاااااااااااااشقتم مننننن با این بندگان درجه یکت……

استاد من اصلاً فایلهایی که شما زوج عاشق به هم ابراز عشق می کنین دیوانه می شم امّا این فایل دیگه واااااقعاً هیولای فایلهای عشق بازی بود….چقدررررررررررررررررر برام لذتبخش بود که وقتی می دیدم که شما از ته دلتون مریم جون رو تحسین می کنین چقدررررررررررررررررر لذتبخش بود ذوق کردن صادقانه تون برای مریم جون وقتی داشتم این صحنه های بکر و زیبا رو می دیدم توی دلم می گفتم چقدررررررررررررررر استاد مرد با شعوری هستن….واقعاً که عشق واقعی به هم یعنی عشق بین شما و مریم جون….

چقدر دیدن این رابطهء عاشقانه منحصر به فرد در من شادی و شعف ایجاد می کنه چقدرررر باورهای غلط جامعه رو از ذهنم پاک می کنه چقدر ایمانم قوی و قوی تر میشه که من هم می تونم یک زندگی عاشقانه ناب با عشقم داشته باشم و چقدرر خدا رو شکر می کنم که تا قبل از آشنایی با آموزشهای شما ازدواج نکردم، خدا رو میلیاردها بار شکر که خدا من رو با این آگاهی ها داره آشنا می کنه تا بدونم که هر زندگی عاشقانه ای که بخوام خدا به من خواهد داد….هر روز با دیدن این صحنه های عاشقانه و ناب ذهن من داره پاک میشه از هر باوری که مانع یک زندگی عاشقانه هست و خدا رو میلیاردها بار شکر که باز هم به من رحمتش رو عطا کرد و مژدهء تحقق یکی از خواسته هام رو داد….

چقدر لذت بردم از شادی و عشق و شوخ طبعی شما و مریم جان….امیدوارم همیشه صدای خنده هاتون تا اوج آسمان بره….

امیدوارم همه ما هم صدای خنده هامون تا اوج آسمون بره…..الهی همیشه لبتون خندون و دلتون غرق در شادی باشه….

زیبایی مکالمات شما و شوخی های جذابتون یک طرف و زیبایی بی نظیر پارادایس زیبا به یک طرف…واقعاً آدم روحش مست میشه از این همه زیبایی خدا رو میلیاردها بار شکر که چنین ملک زیبایی دارین ان شاء الله همیشه در این ملک زیبا دلتون شاااااد باشه….

استاد وقتی دیدم که شما در مورد اینکه انجام کارهایی که تا حالا انجام ندادیم باعث تقویت عزت نفس میشه صحبت کردین دیدم چقدررر من تغیییر کردم توی این مدت خیلی از کارایی که فکرشم نمی کردم بتونم انجام بدم رو انجام دادم خیلی از کارایی که سالها جرات انجامش رو نداشتم رو انجام دادم توی سال جدید خیلی از این دست کارا انجام دادم هر جاییم که به مانعی برخوردم رفتم توی اینترنتو راه حلشو پیدا کردم و بعد از انجام موفقیت آمیزش تک تک سلولهام غرق در یه حس شادی فوق العاده شده…واقعاً خدا رو میلیاردها بار شکرررررررر که اینقدر عزت نفسم تغییر کرده و تشکر ویژه از شما برای آموزشهای صادقانه تون….

امّا من با دیدن این فرقون یاد یه داستانی افتادم که حسم بهم میگه باید بنویسمش:

یه روز داشتم می رفتم توی اتاقم که مامانم داشتن تلویزیون می دیدن و طبق معمول روی اخبار بود….منم که خیلی وقته تلویزیون نمی بینم علی الخصوص اخبار رو چون شما گفتین که نبینیم… همیشه به محض اینکه میومدم می دیدم اخبار هست با سرعت بیشتری می رفتم توی اتاقم و سریع یه هندزفری می ذاشتم توی گوشم اما این بار حسم بهم گفت بشین این قسمت اخبار رو ببین و لذت ببر….منم نشستم….یه برنامه بود به نام بدون تعارف ظاهراً میرن از ثروتمندان گزارش تهیه می کنن کسایی که از صفر به ثروتهای چند میلیاردی رسیدن…آقایی رو نشون می داد ایشون مالک یک کارخانه تولید قطعه خودرو بودن می گفتن من وقتی با خانومم اومدم قزوین هیچی نداشتم فقط اگه اشتباه نکنم گفتن ۱۵۰۰۰۰ تومان پول داشتم هیچی دیگه نداشتم و بعدش شروع به کار کرده بودن و بعد یه دستگاه خریده بودن و از سودش ۲ و الی آخر و ۴۰ تا کارگر هم داشتن…جالب بود که خودشونم کار می کردن و می گفتن من عاشق لباس کارم هستم….گفتن همه چیز خوب بود تا این شرایط تعطیلی و مسائلش بوجود اومد….به خودم گفتم حالا چه کار کنم؟ این کارگرهای بنده خدا زن و بچه دارن و نمی تونم بیرونشون کنم، حقوق اون بندگان خدا رو هم نداشتن که بدن چون کارخونه ها دیگه قطعه نمی خریدن…این ایده به ذهنم رسید که فرقون تولید کنیم…به لطف خدا این ایده چنان سودی داده بود که هم حقوق کارمندان رو داده بودن هم سود کرده بودن….

خبرنگار گفت: چطوری تو این اوضاع مگه میشه؟! و آقای میلیاردر گفتن حالا که شده می بینید که….(یعنی واقعاً بعضیا هر چقدرم نشونه ببینن باز باورشون نمیشه…استاد واقعاً اینکه شما می گین فایلاتون برای همه نیست آدم این آدم یکی از اون آدماست)

آقای میلیادر می گفتن من در طول زندگیم توکلم فقط و فقط به خدا بوده و به لطف خدا الان ۶۵ میلیارد تومان ثروتشون بود…گفتن اینو برای کسایی می گم که بدونن من از هیچی به اینجا رسیدم….

دوباره خبرنگار گفت: پس الان بچه هاتون دیگه تو ناز و نعمت هستن؟ گفتن نه من به بچه هامم وقتی پول می دم که کار کنن…بعد رفتن تو حیاط کارخونه خبرنگار گفت: ماشین تون براتون چقدر مهمه؟ اون مرد شریف و فروتن هم گفتن اصلاً مهم نیست….

خبرنگار با تعجب گفت:یعنی ماشین چند میلیاردی زیر پاتونه براتون مهم نیست؟!!! گفتن نه اصلاً…

در تمام طول زمانی که داشتم این برنامه رو می دیدم تمام جملات شما برام مرور می شد چون این انسان شریف اونقدرررر فروتن و متواضع و پر و بی تکلف بودن که به خودم می گفتم ببین ایشونم یه انسان ثروتمند دیگه که اینقدر صادق و فروتن هستن واقعاً که ثروت فروتنی و عشق و توکل خالصانه به خدا میاره و ما همگی باااااااااااااااااااید ثروتمند بشیم تا معنویت خالصانه رو تجربه کنیم….

امّا امشب رفتم تا اون ویدئو رو توی اینترنت پیدا کنم و اسم اون آقا رو توی کامنتم قید کنم و هدایت شدم به یک ویدئوی بی نظیر دیگه از یک انسان شریف ثروتمند دیگه که می خوام داستان بی نظیر ایشون رو هم براتون بنویسم…..

آقای پور رضوی میلیاردر یزدی: اولین سرمایه برای پیشرفت سرمایه ی تلاش،خودباوری ،ایمان و توکل است.اگر این رو پیدا کردی سرمایهء دیگه م دنبالش میاد….

خبرنگار:آخه این شعاری نیست؟!!!

آقای پور رضوی: می دونستم فقط توکل و دعا و نیایش نمی تونه کار ما رو درست کنه….تلاش تلاش تلاش(به قول استاد: حرکت حرکت حرکت)

ایشون توی کار صنایع دستی بودن با ۲۰ تا کارمند و بعد در اثر کمبود عزت نفس ورشکست می شن چون ظاهراً به کسی یا کسانی پول قرض داده بودن و انداختن توی تعارف و بهشون می گفتن حالا هر وقت داشتین بدین….قابلی نداره و از این صحبت ها….(از سال ۷۵ تا ۸۰)

داستان میلیاردر شدن ایشون:

سال ۸۶ یه مقدار وضعشون خوب شده بوده اما هنوز مقروض بودن به پیشنهاد خانمشون برای اینکه ارثیه ای از جانب خودشون برای بچه هاشون به یادگار بذارن شروع به نوشتن قرآن روی سنگهای بکر می کنند و گفتن من احتیاج داشتم به قرآن نوشتن چون خیلی از لحاظ روحی خراب بودن و احتیاج به پر کردن خلاء معنویشون داشتن…………و ایشون گفتن بدون توقع قرآن رو نوشتن ولی قرآنی که نوشتن در تاریخ اسلام برای اولین بار بوده( اولین قرآن سنگ جهان)…..و این آیات قرآن بسیار زیبا با چشم غیر مسلح قابل دیدن نیست…..

شرایط زندگی ایشون:

در یک طویله با خانم و بچه هاشون زندگی می کردن و پول خرید نفت هم برای گرم کردن خانه نداشتن با هیزم خانه رو برای خانواده شون گرم نگه می داشتن،بهترین غذاشون نخود بوده،شغل اولشون بعد از ورشکستگی دست فروشی بوده و بعد نوشتن قرآن روی سنگهای بکر …شروع درآمدشون یک میلیون و دویست هزار تومان بوده برای یک قرآن بسیار نفیس و از اینجا آغاز درآمدشون بوده و ادامه پیدا کرده تا الان که به لطف خدا یک میلیاردر هستن…..

آقای رضوی گفتن هیچ دولتمردی رو نمی تونید پیدا کنید که من ازشون کمک خواسته باشم برای تغییر شرایط زندگیم با اینکه ملاقاتهای خصوصی با این افراد داشتن…..

و امّا دوستان من اینجا می خوام روایتگر ۲ خاطرهء تکان دهنده از آقای رضوی باشم:

ایشون در اوج ورشکستگی ۸ میلیون بدهکار بانک بودن، از موعد پرداخت بدهی شون مدتی گذشته بوده که بانک حکم جلب ایشون رو می گیره و میان که ببرنشون یک هفته به زور مهلت می گیرن در طول این یک هفته مرتب با خدا راز و نیاز می کردن و به خدا می گفتن خدایا من همینطوری زندگیم سخت هست(۸ سال) حالا هم زندان؟!! روز هفتم یکی از دوستانشون به خونه شون میان و کلّ ۸ میلیون بدهی ایشون با بانک رو تسویه می کنند…….وااااااااااااااااااای خدای من خدای مهربان من چقدرررررررررررررر تو بزرگی و رحیم…………

همسر آقای رضوی در این مدت به شدت هوای آقای رضوی رو داشتن و می گفتن خیلی سخت بود امّا من می گفتم این امتحان الهی هست و من باید سربلند بیرون بیام…

( این دقیقاً همون ایمان با عمل صالح است…این دقیقاً همون توکلی هست که استاد داشتن، در شرایطی که همه چیز رو بخشیده بودن و به تهران اومده بودن با ۲ تا بچه معصوم(مصاحبهء ۱۶ استاد عباس منش) دوستان عزیز اگر ندیدین برین ببینین بسیار بسیار زیباست و البته بخشی از این فایل ناراحت کننده هست، وقتی استاد شرایطشون رو تعریف کردن براشون ناراحت شدم امّا خدا رو میلیاردها بار شکرررررر که الان بهترین زندگی رو دارن)

چقدررررر شنیدن صحبتهای انسانهای شریف این چنینی که توکّل واقعی دارن شیرین و لذتبخش هست….امیدوارم خدای مهربان ثروتشون رو هر روز به اندازهء وسعت روحشون وسعت بده وسعتی بی نهایت….

منزل الان آقای رضوی همون طویله هست که تبدیل به خانه ای زیبا شده که خودشون ساختن و اسم زیبای این خانه سرای محبت هست………در این خانه هر فردی وارد شود چای،شیرینی و میوه برایش رایگان است…آقای رضوی خیر هستن و اگر بچه بی بضاعتی تقاضای تولد گرفتن داشته باشه ایشون بهترین تولد رو در منزلشون براش می گیرن…..

خدایا باز هم تصدیق اینکه ثروتمند شدن فروتنی میاره…چقدرررر این مرد شربف و نورانی بودن…ایشون ۴۷ سال داشتن اما به شدت چهرهء شادابی داشتن و اصلاً بهشون ۴۷ سال نمیومد و خانمشون هم چهرهء شاداب و خنده رویی داشتن….اینها همه دلیلش اینه که این انسانهای شریف به اصل خودشون برگشته بودن….اصل خدایی…اصلی که نه تنها صورت زیبایی بهشون داده بلکه سیرت زیبا و بی نظیری رو بهشون عطا کرده…..ثروت باعث شده تا پر بشن درختی بشن که بارش زیاده و افتاده هست….خدایا شکرت خدایا هزاران بار شکرت…خدا ما به هر آنچه که تو به ما بدهی محتاجیم….خدایا به ما توکل واقعی، عمل صالح، ثروت بی نهایت و سعادتمندی در دنیا و آخرت عطا بفرما به حق سخاوتت ای تنها فرمانروای ما……

دوستان علّت ساختن این طویله و تبدیل به یک منزل زیبا این بوده که آقای رضوی می خواستن این مکان رو که پناهگاه روزهای سختشون بوده رو یادشون نره…..انسانهای با اصالتی چون آقای رضوی و استاد عباس منش عزیز همیشه مانند آب زلالند و هرگز کتمان اینکه در چه شرایطی بودن رو نمی کنن چون فقط یک انسان با ایمان و موفق می تونه از یک چنین شرایطی به جایگاه فعلی استاد عزیزمان و آقای رضوی و انسانهای شریفی چون این عزیزان برسه….

دوستان عزیز نام این مرد شریف هم نام بسیار زیبای حسین هست و اتفاقاً سید هم هستن……😊

سقف آرزوهای سید حسین پوررضوی:

بییییی نهایت…خداوند می گوید من به اندازهء نیاز شما گسترده می شوم…اینطوری نیست که بگم خدایا من یه دونه دیگه لکسوز می خوام یه پورشه می خوام نه…. ما طعم خدمت به خلق رو چشیدیم….خدمت به خلق انسان رو مست می کنه….بیهوش می کنه….این لذت رو به هیچ چیزی نمی دیم……(جمله زیبای استاد عزیز: کی می تونی ببخشی؟؟؟؟ وقتی داشته باشی…وقتی زیااااد داشته باشی….)

شیرین ترین و معنوی ترین خاطرهء آقای پور رضوی: (دوستان عزیز قبل از خوندنش بهتون تبریک می گم بابت هدیهء معنوی که خدا بهمون با شنیدن این خاطره میده)

آقای پور رضوی: یکی از مقامات عالی کشور به یزد اومده بودن و من هم دعوت شدم برای دیدار خصوصی با ایشون…همه بهم گفتم یه نامه براشون بنویس و بده حتماً پیگیری می کنن و زندگیت عوض میشه…من نامه رو نوشتم و توی جیب کت و شلوار قرضی و نسیه که باهاش تیپ کرده بودم گذاشتم،من شب مولانا می خوندم کتاب رو که باز کردم این شعر اومد:

نگفتمت مرو آنجا که آشنات منم/در این سراب فنا چشمهء حیات منم

وگر به خشم روی صد هزار سال ز من/ به عاقبت به من آیی که منتهات منم

نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی/ که نقش بند سراپرده رضات منم

آی بندهء….من، من آدم فرستادم بدهی های تو رو داد، من همسر خوب بهت دادم که تو رو تحمل کنه تو ۱۰ سال فقر و بدبختی، من آدما رو فرستادم تا کمکت کنن….من تو فکر تو گداشتم تا قرآن بنویسی و تو بشی اولین کاتب قرآن سنگ جهان….نامه نوشتی برای اون مقام پولت بده؟!!!!! هیچ وقت به من اطمینان نمی کنین هیچوقت….لایق همین هستین…بغضم ترکید خانمم گفت چی شده؟ گفتم ببین خدا چی بهم میگه….نامه رو پاره کردم و بعد رفتم پیش اون مقام و همه بهم هر چی بود گفتن…گفتن تو دیوانه ای تو….هستی….مگه چند دفعه آدم میره پیش اون مقام….گفتم بهشون بنده ها راه رو گم کردین میلیونها بار روزانه می تونی پیش خدا بری چرا تقاضاتو به خدا نمی گی؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

خدایا همهء ما رو از شرک پنهان و آشکار محفوظ بدار….خدایا ما عاشق تو هستیم…خدایا هیچ کس جز تو یاریگر و پشتیبان ما نیست….پروردگارا تو را به عظمتت قسم ما رو از بندگان با ایمان و عمل صالح قرار ده راهه کسانی که از ته و عاشقانه تنها تو را می پرستند و تنها از تو یاری می جویند….

دوستان می تونید کلیپ آقای پور رضوی رو در اینترنت با جستجوی سید حسین پوررضوی کاتب قرآن سنگ ببینید و لذت ببرید…..من که حال بسیار بسیار خوبی داشتم و چندین بار این فایل زیبا رو دیدم و اشک ریختم…

در پناه تنها عطاکنندهء ثروت ثروتمند،آرام،شاد،سلامت و سعادتمند باشید….

دوستان عزیز ما باید حتماً حتماً ثروتمند بشیم یادتون نره انسانهای مومن و متوکل چون استاد عباس منش و بقیه انسانهای مومن و متوکل از راه ثروت به خدا رسیدن….

آرزوی شنیدن خبر ثروتمند شدن تک تک تون رو از خدای رزاق دارم….ما ثروتمند می شویم…