سریال زندگی در بهشت | قسمت 38

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «مرضیه» به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

خداوندا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم

به نام خداوند بخشنده و مهربان

سلام سلام به همه ی اعضای خانواده ام

سلام به همه ی اعضای خانواده ی آقای رسلای

من باور دارم لیاقت زندگی مفرحی رو دارم

خدای من بودن در این سایت برای من لذتبخش ترین کار دنیاست،وقتی میام توو سایت، یادم میره دارم کجا زندگی میکنم، تو چه جامعه ایی و تو چه شرایطی، هر لحظه برای من بودن در این مسیر لذت بخشه، از وقتی به یاد آوردم خودمم که با افکار و باورهام دارم زندگیمو خلق میکنم دیگه به جای اعتراض به محیط زندگیم، به جامعه ایی که توش دارم زندگی میکنم، توجه مو از روی ناخواسته ها برداشتم و با تمرکز بر روی این سایت فقط دارم به خواسته هام توجه میکنم و لذت میبرم از وقتی این توجه مو فقط دارم روی خواسته هام میزارم، هر لحظه زندگیم لذت بخش شده، جوری که احساس میکنم خوشبختترین دختر عالم هستم

امیدوارم در طی تکامل بتونم در این مسیرِ صراط مستقیم ثابت قدم بشم، الهی امین

یه صبح زیبای دیگه در بهشتمون شروع شده

خدای من چه روزی بشه امروز وقتی اینقدر زیبا شروع شده، با تموم وجودم خانم خونواده رو تحسین میکنم که اینقدر با اعتماد به نفس روی موتور نشسته و داره با جوزف موتور سواری میکنه، واقعا خانم hope تحسینت میکنم که اینقدر عالی داری قوانین زیبای خداوند رو توی زندگیت اجرا میکنی، واقعا که اینجا همه چیز عملکرده، ما داریم قانون خداوند رو با عملکرد اعضای 8نفره بهشتمون آموزش میبینیم، هنوز وقتی به این موضوع فکر میکنم چجور شد که من سر از همچین جایی در آوردم واقعا نمیدونم، چون من تو این دو سالی که تو این مسیر قرار گرفتم قانون فرکانس رو خوب درک نکرده بودم برای همین کنترلی روی ذهنم نداشتم، فقط از خداوند کمک میخواستم و مدام ازش میخواستم هدایتم کنه چون میخواستم تغییر کنم، چون میخواستم قوانینش رو درک کنم، خدایا سپاسگزارم که خواسته مو مستجاب کردی و منو به جایی هدایت کردی که تا الان تونستم تا حدی قوانینت رو درک کنم و اینم بخاطر لایکهایی که تو همین مدت کم از استاد گرفتم نشون دهنده ی اینه که تونستم مسیر درست رو پیدا کنم و قوانینش رو تا حدی درک کردم، خدا جونم هدایتم کن هر روز بیشتر از دیروز قوانینت رو درک کنم و توی زندگیم اجراشون کنم، الهی آمین

خدایا شکرت بابت بهشتمون که هر روز زیباتر از دیروز داره میشه

اونقدر انرژی مثبت توی فضای بهشتمون با اومدن خانواده آقای رایان بیشتر شده که دیدن بهشتمون و ادمه دادن در این مسیر خیلی خیلی برام لذت بخشتر شده، خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت مریم جانم که شروع یه صبح زیبا در بهشتمون رو داره برامون فیلم میگیره. خدایا شکرت بابت خانم Hope و جوزف که دارند با موتور سواری از لحظاتشون لذت میبرند. خدایا شکرت بابت لیوای پسر دوست داشتنی که از روز اولی که دیدمش حسم بهش متفاوت بود و داره یه سری کارها رو برای خودش انجام میده. خدایا شکرت بابت جی کاپ که داره با لذت برای خودش عصای موسی درست میکنه وای آقای رایان مرد خونسرد، عاشقتم که پیِ علاقه ی خودت رفتی و داری برای آتیش امشب چوب جمع میکنی و این یعنی آدم تووی هر چیزی اگه پی علاقه ی خودش بره، زندگی براش چقدر لذتبخش تر میشه مثه همین آتیش روشن کردن ساده ی آقای رایان، خدایا شکرت. خدایا شکرت بابت میوه های کاج که امشب چه آتیشی رو به ما هدیه میدن. خدایا شکرت بابت فرغونمون که با چرخ های نارنجیش داره در بهشتمون خودنمایی میکنه

قانون جهان، قانون فرکانس، قانونی که این روزها تموم سعی ام اینه که با کنترل ذهنم، تکرار باورها، با دیده هام و شنیده هایی که قبل از تولدم انتخابشون کرده بودم فرکانسی رو به جهان ارسال کنم و خودمو در مدار خواسته هام قرار بدم.

خدای من تجربه های متفاوت که با آدمهای متفاوت از فرهنگهای متفاوت رو داریم در این سریال تجربه میکنیم. مریم جانم چقدر فن بیان شما رو من دوست دارم، چقدر زیبا جملات رو بیان میکنی، بخدا که من دارم از شما طریقه ی فن بیان رو هم آموزش میبینم، واقعا تحسینت میکنم عزیزم، خواهر خوبم. واقعا که الان با جملات زیبای شما، متوجه شدم من با فرهنگ متفاوتی از فرهنگ خودم همفرکانس شدم و چقدر این همفرکانس شدن برای من درس داره، درس در لحظه زندگی کردن، از داشته هام لذت بردن، درس سپاسگزاری، درس توجه بر زیبایی ها، درس اعتماد به نفس و عزت نفس، درس توانایی حل مسئله، درس مسئول زندگی خودم بودن و هزاران درس دیگه که با وجود شما در زندگیم دارم کم کم به یادشون میارم

خدای من، منو کجا آوردی، آخه تو چقدر منو دوست داری که منو به جایی هدایت کردی که دارم متفاوت از 99درصد مردم جهان زندگی میکنم‌، خدایا شکرت. خدایا شکرت بابت هدایتم به این گنج بینظیر

خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت

مریم جانم چقدر زیبا داری طریقه ی در صلح بودن با خودمون رو بهمون آموزش میدی، بخدا که نمیدونم از خوشحالی چیکار کنم، دلم میخواد پرواز کنم‌. چقدر من به آرامش رسیدم وقتی استاد در لایو آخر گفت من مسئول روحیه دادن به کسی نیستم، ما فقط مسئول روحیه دادن به خودمون هستیم، مریم جانم الان که شما بیشتر توضیح دادی من به آرامش عمیقی رسیدم، چون این آگاهی به من کمک کرده تا از خیلی از عذاب وجدانهای الکی که یک عمر باعث شده بودن نتونم درست از زندگیم لذت ببرم خلاص بشم. هیچوقت فکر نمیکردم من عذاب وجدان یا احساس گناه داشته باشم، از وقتی با شما آشنا شدم و با تکرار هر روزه فایلها، خدای من متوجه شدم چقدر عذاب وجدان و احساس گناه مخفی داشتم که هیچوقت بهشون توجه نکرده بودم. خدایا شکرت بابت آگاهی های روز افزونم. چقدر من عاشق این نگاه مشترک شدم نگاهی که هیچ کدوم از ما مسئول سرگرم کردن دیگران نیستیم، اون دیگران حالا هر کسی که میخوان باشند، پدر، مادر، فرزند، خواهر،ب رادر، دوست، همکار و…

خدایا شکرت که با این آگاهی ها به چنان آرامشی رسیدم که این احساس رو با هیچ چیز عوض نمیکنم

وواوو خانم خونواده ماهیگیری رو در دل شب هم داره تجربه میکنه، خانم Hope با تموم وجودم تحسینت میکنم، خدایا شکرت

خدای من جوزف وقتی شنید مادرش ماهی گرفته و با هم مساوی شدن، با چه هیجانی رفت قلابشو آورد که به رقابتش ادامه بده، پسر دوست داشتنی، تحسینت میکنم با اینکه دیشب برنده ی تورنمت شدی بازم میخوای برنده بشی، و این چقدر لذتبخشه که ما همیشه اینجور انگیزه ی رسیدن به خواسته هامون رو داشته باشیم

خانم Hope من عاشق این حوصله به خرج دادنتم، من عاشق این خونسردیتم که اینقدر با آرامش داری از لحظاتت لذت میبری، تحسینت میکنم عزیزم

عزیزم لیوای با چه هیجانی داره گزارشگری میکنه، مریم جانم گفته بودی شخصیت لیوای شبیه شخصیت شماست، وقتی لیوای گزارشگری کرد، من یاد شما افتادم و لذت بردم، خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت چراغ قوه لوک. خدایا شکرت بابت سمفونی جیرجیرکها که شب رو برامون زیباتر کرده. خدای من چه آتیش زیبایی، چقدر زیباست، هر چقدر از این زیبایی های در بهشتمون بگم، واقعا کم گفتم،خدایا شکرت

وای لیوای پسر شما چقدر زیبایی، دیدنت تموم وجودمو سرشار از احساس خوب میکنه، چقدر خوبه که هستی. خدایا شکرت بابت لیوای پسر دوست داشتنی

و ذوب کردن وسایل مریم جانم. خدای من وقتی مریم جان بطری رو توی آتیش انداخت، گفتم حالا چه دود سیاهی بلند میشه، بقیه اذیت میشند، اما هیچ خبری از دود نشد و این یعنی امریکایی ها حتی وسایل دور ریختنی شون رو هم با کیفیت میسازند.

خدای من این کشور بینظیر، فوق العاده ست، چقدر ثروتمند، چقدر منظمه، چقدر به مردم اهمیت میدن، استاد با تموم وجودم تحسینت میکنم که با این ملت همفرکانس شدی و به اونجا هدایت شدی

خدایا ما رو هم هدایت کن به امریکا، الهی امین

وای مریم جانم من عاشق تشبیه های شما هستم، یه کارتن ساده و پر از زباله های دور ریختنی رو به صندوقچه ی اسرار تشبیه کردی، واقعا نمیدونم چی بگم، این فقط عمق نگاه زیبای شما رو به همه چیز نشون میده،خدایا شکرت. خدایا شکرت بابت وجود مریم جانم تووی زندگیم. خدایا شکرت بابت این آتیش زیبا و رویایی

و بازی امشب مساوی شد 7_7 نتیجه ی این بازی لذت بود، لذت. خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

چه دیدگاههایی، چه نتایجی رو به بار میاره، چه رفتارهایی که از اون دیدگاه ها ناشی شده و چه نتایج عالی رو به بار میاره:

۱.یاد گرفتن کار تیمی بچه ها: که چقدر عالی هر کدوم از بچه ها یه گوشه از کار رو میگیرن و خیلی عالی با همدیگه یه کار رو تموم میکنند

خدای من مریم جانم این موضوع چقدر میتونه به من کمک کنه وقتی ازدواج کنم و صاحب فرزند بشم

واقعا تحسین میکنم این پدر و مادر رو که چنین بچه های مستقلی رو تربیت کردند

و لذت بخشتر از این موضوع اینه که این کار بچه ها یعنی در صلح بودن با خود

خدای من اولین بار دارم میشنوم که من وقتی دارم کمک مادرم میدم و یه گوشه از کار خونه رو انجام میدم این یعنی با خودم در صلحم

خدای من چه آگاهی نابی

مریم جانم اینکه شما در سفر به دور امریکا غذا درست میکردی بعد سریعا با عشق ظرفها رو میشستی، یعنی با خودت در صلح بودی

استاد شما وقتی تووی همین سریال بارها مسئله هایی رو حل کردی، این یعنی با خودت در صلح بودی

خدای من مگه داریم، آخه کجای دنیات اینجوری دارند قوانینت رو آموزش میدن، بخدا هیچ جا، چون من قبل از اینکه تو این سایت بیام، زندگی آنتونی رابینز با سمینارهاش، استرهیکس و خیلی از استاتید توی ایران رو زیر و رو کردم، اما هرگز ندیدم و نشنیدم این حرفهایی رو که تو این 4ماه دارم از فایلهای استاد میبینم و میشنوم

خدایا چجوری شکرت رو به جا بیارم تا ذره ای جبران محبتت رو کنم که منو به اینجا هدایت کردی

خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت

۲.بچه ها اینکارا رو مثه مرتب کردن تختخواب،جمع کردنش رو خیلی سرگرم کننده و لذتبخش میدونند

خدای من، واقعا هنگم، من هر موقع میخوام کاری رو انجام بدم، انگار دارم کوه میکنم بعد این بچه ها این کارها رو خیلی سرگرم کننده و لذتبخش میدونند

خدای من، من چقدر کار دارم تا اونی بشم که میخوام، چقدر دارم لذت میبرم که اونقدر دارم رو خودم کار میکنم که وقت برا سر خاروندن ندارم، و این برای من لذت بخش ترین کار دنیاست، کار کردن روی خودم

خدای من، آقای رایان چقدر باحاله، از هر فرصتی برای لذت بردن استفاده میکنه و بچه هاشم در طی زمان به همین سمت رفتند

واقعا که خونواده بیشترین تاثیر رو، روی آدم میتونه داشته باشه، خدایا شکرت

خدای من آقای رایان کمپرسور رو تووی صورتش گرفته، اینقدر خندیدم که حد نداشت، واقعا که بینظیری آقای رایان

و حرکت خیلی خیلی زیبای خانم خانواده که قبل از خواب با بچه هاش حرف میزنه، نوازششون میکنه و بهشون عشق میورزه و بچه ها هم به مادر عشق میورزند، واقعا که من این صحنه رو توی فیلم های ایرانی هم ندیده بودم چه برسه توی واقعیت

مریم جانم من وقتی این صحنه رو دیدم، احساس کردم سلول به سلول بدنم سرشار از شادی شد، با تموم وجودم خانم Hope رو تحسین میکنم، واقعا که دیدن همچین آدمهایی برای من الگوهای بینظیری هستن، خیلی دوست دارم خانم Hope

مریم جانم شما مهربونترین آدمی هستی که توی عمرم دیدم که اینجوری داری با عشق برای ما فیلم میگیری، ازت بی نهایت سپاسگزارم

استاد عزیزم از شما هم بی نهایت سپاسگزارم

خدا جونم واقعا نمیدونم چجور ازت سپاسگزاری کنم، دلم میخواد از خوشحالی گریه کنم

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

دوستون دارم

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

259 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «سیده مینا سیدپور» در این صفحه: 1
  1. -
    سیده مینا سیدپور گفته:
    مدت عضویت: 1610 روز

    سلام به استاد عزیزم ومریم بانوی عزیز

    سلام به همه دوستان هم فرکانسی ام در این سایت..

    این اولین دیدگاهم تو سال ۱۴۰۱ هست،دیروز خیلی یه دفعه دلم برای سریال زندگی دربهشت قسمت های اولیه اش تنگ شد،واسه همین قسمت هایی که مهمون میومد پارادایس و …

    انگار دلم مهمونی میخواست،دلم مهمون میخواست،دلم اون سالهایی رو میخواست که همه دور هم جمع میشدیم اون موقعه ها که خونه ها حیاط داشت واکثرا ویلایی بود بزرگ بود خواهر برادرها و همسرانشون وبچه هاشون وپدربزرگ ومادربزرگ ها همه به هربهانه ای دور هم جمع میشدن کلی کیف میکردن شبو کنارهم می موندن قطاری تو پذیرایی یا ایون رختخواب پهن میکردن ومیخوابیدن،واسه اون وقتایی که همه کنار هم خوش بودن وانگار میدونستن زندگی همون لحظه هاست همون روزها وشبهاست همون سالهاست وبا شادی کردن وراضی بودن انگاری شکر خدارو همه جوره به جا میاوردن،باهم غذا درست میکردن باهم ظرفهارو میشستن باهم خونه ای که توش مهمون بودن رو تمیز ومرتب میکردن وبچه ها با کلی ذوق وشادی بدون ترس از سروصدا باهم بازی میکردن وهمسایه از شنیدن صدای مهمونهای همسایه حس خوب داشت ومیگفت خدارو شکر بچه های فلانی مهمون خونه مامان وباباشون هستند این چندروز الهی که خوش باشن….

    اما حالا چی؟! همه خونه ها آپارتمانی، فضاها کوچیک، خواهر برادرها وهمسرانشون وبچه هاشون اکثر باهم مشکل دارن ویا اصلا دیدو بازدید هم نمیرن خصوصا الان که عید هست یا این بیماری که دوساله اومده بهونه میکنن یا باهم شدیدا اختلاف نظر دارن یا اصلا حوصله دیدن همو ندارن،تفلک بچه ها هم که یا باگوشی وتبلت کنج خونه گیر افتادن ودنیای قشنگ بازبگوشی رو به دنیای مجازی باختن،یا اینکه اگه توفیق دست بده خونه یکی از اقوام برن انقدبزرگترها میگن ساکت شلوغ نکنید سروصدا نکنید اروم بازی کنید که صدای همسایه ها در نیاد تمام ذوق وشوق لحظه های باهم بودن رو از دست دادن…

    چقد حس خوبیه هربار می بینم مریم جان مهمون دارن یا کارهایی دارن که باید علاوه بر کارهای شخصی یا روزمره خودشون انجام بدن اون حس سرزندگی وشوق وشادی در لحظه رو همیشه تو خودشون دارن..

    من چون بچه روستا بودم تو بچگیهام وبعدها ۲۰ سال توتهران زندگی کردم وحالا باز دوساله که برگشتم گیلان تواین استان پراز حس خوب وزیبایی وعشق وآرامش وبرکت و…

    قشنگ زندگی کردن تو طبیعت و جنگل ودریا و دشت و نزدیک بدون به حیوانات رو وکاشتن گل وگیاه و داشتن حیوانات خانگی وماهیگری و ….درک میکنم باتمام وجودم حسش میکنم،میدونم چه حال خوبی داره، اما اما چی بگم که الان در حال حاضر باوجود بودن تواین منطقه به این زیبایی ونزدیک بودن به خانوادم هیچکدوم از اون لذت هارو تجربه نمی کنم😔

    یعنی میخوام تجربه کنم اما مثل قدیم حسش موندگار نیست، میخوام اعتراف کنم اینجا وتو این لحظه که از وقتی باهمسرم وبچه هام اومدیم رشت ومن به لطف خدا وارد سایت استادشدم وشدیدا شروع کردم رو خودم کار کنم اولش همه چیز بهم ریخت، چون من هم مثل خیلی از دوستان مثل استاد عباسمنش عزیز در اوایل آشنایی با قانون حس کردم باید همه چیز زود تغییر کنه خیلی زود رفتارم افکارم وگفتارم تغییر کرد وتوقع داشتم همسرم هم قانون رو بفهمه ودرک کنه،مثل من اما متاسفانه چون تغییرات مثبت زیادی اونموقعه نکرده بودم هنوز بیشتر مورد اتهام قرار گرفتم تا اینکه دیده بشم همسرم مدام منو کنترل میکرد ومیگفت آهان توکه الان داری خودت کار میکنی توکه ادعا میکنی قانون اینه واونه پس چرا الان این حرفو زدی چرا اینکارو کردی، خلاصه کنم همسرم همونطور که تا کامنتهای قبلیم گفته بودم ازدواج دوم جفتمون بود،وهر کدوم از ما یه پسر داشتیم که باهم ازدواج کردیم ایشون جداشده بود از همسرش ومن همسرم به رحمت خدا رفته بود…وقتی بعد دوسال از ازدواجمون به خاطر دخالتهای خانوادشون ویه سری مسائل مربوط به زندگی گذشتشون پیشنهاد دادم که مهاجرت کنیم از تهران وبیایم رشت،ایشونم با اونهمه وابستگی به تهران وخانوادش اومدن دقیقا همون اوایل اومدنمون به رشت من با کانال تلگرام وبعدسایت استاد عزیزمون آشنا شدم،انگار همه چیز دست به دست هم داد من مهاجرتم به شهر خودم وتغییر باورها وعقاید و افکار وگفتار ورفتارم وکلا زندگیم باهم اتفاق بیفته فقط خدا میدونه که من چقدر تغییر مثبت داشتم ودارم، اما نمیدونم چرا یعنی هنوز حکمت این موضوع رو نمیدونم واز خدا میخوام برام واضح وروشن کنه که چرا همسرم سرسوزن نخواست که از این مهاجرت عالی وشرایط عالی استفاده درست کنه ولذت ببره وشاکر خداوند باشه..وتومدت کمی کلا فرکانسهای ما به شدت تغییر کرد وایشون برگشت تهران با پسرخودشون اونم به خونه پدری!!!! ومن وپسرم موندیم رشت، اینارو گفتم که داستان زندگیم مشخص باشه وقتی از تغییراتم میگم اول به خودم بعد به شما عزیزان دلم واستاد عزیزم…

    دقیقا زندگیم کنفیکون شد،از نظر من همه چیز نرماله من آرامش خاصی دارم چندین داستان وغصه برای کودکان نوشتم دو کتاب درمعنوی ویه کتاب در مورد قانون نوشتم که انشالله به لطف خدا در بهترین شرایط به امیدخودش چاپشون میکنم،رابطم با پسرم عالیه،وحسم اکثر مواقع خوبه وعالیه…اما همه ی اینهارو گفتم که بگم گاهی بدجور دلم میگیره،وخودمو سرزنش میکنم ومیگم کاشکی میدونستم یعنی سعی میکردم که قانون رو برای خودم نگهدارم ونخوام که همسرم هم مثل من به سرعت تغییر کنه یا اصلا کاش بهش هیچی در مورد قانون نمی گفتم و خودم درون خودم …خودم رو تغییر میدادم،همسرم اصلا قانون رو قبول نداشت متاسفانه تغییرات من سکوت من ارامش من خونسردی من ملایم شدن من ایشون رو به وحشت انداخته بود حس میکرد دارم نقش بازی میکنم که بگم همه چیز عالیه ولی ایشون از زمین وزمان وادمها وخدا همیشه گله داشت خصوصا وقتی اومد به قول خودشون تو غربت،حالا انگار مهاجرت خارج از کشور داشت کلا ۴ ساعت از رشت تاتهران فاصله است😀😀😀خلاصه جونم براتون بگه،حالا این حس گاهی اذییتم میکنه،من تمرکزم روی خودمه،اما خانوادم گله دارن همش این چه زندگیه زن وشوهر از هم جدا زندگی میکنید،ایشونم کلا تو فرکانس خودشون موندن…انگار تو یه بلاتکلیفی هستم!! توبهشتم دارم حال میکنم با این حس خوبم با این تغییراتم اما یه دفعه تودلم خالی میشه،اینکه من واقعا از طلاق وجدایی می ترسم خصوصا که ازدواج دومم هست!

    اما قانون میگه استاد عباسمنش عزیزم میگن به قانون آفرینش جهان اعتماد کنم به خداوند وبرنامه ریزیهاش اعتماد کنم، وقتی من تو فرکانس شادی وشکرگزاری ومثبتی هستم حتما اتفاقات خوبی برام خواهد افتاد،قانون میگه ارتعاش مثبت احساس خوب یعنی اتفاق خوب، ومن اینو باتمام وجودم باور دارم،اما این نجواهای ذهنم گاهی منو میترسونه، بهم میگخ بابا داشتی زندگیتو میکردی،چیکار داشتی که تغییر کنی،حالا دیدی همسرت ازت دور شده،خیلی از اطرافیانت دیگه دورت نیستن چون هی میگی باهات هم فرکانس نیستن،دیدی داری تنها میشی، دیدی ال شد دیدی بل شد، باز من میگم تغییر شهامت میخواد،خدا به شجاعان پاداش میده، تونباید همرنگ جماعت باشی چون تو حالا اون خدایی رو شناختی که به قانونش اعتماد داری، هر روز کتابش رو باعشق میخونی و دیگه مثل گذشته ات یه آدم خواب زده ونااگاه نیستی که باری به هرجهت زندگی کنی…

    کامنتم طولانی شد،نمیدونم حسی بهم گفت که بیام احساساتم رو به شماها که درکم میکنید بگم،اینجا بنویسم وبگم دقیقا الان چندین ماهه نزدیک یکساله که تو وجودم یه خونه تکونی شروع شده یه گردوخاکی بلند شده همه چیز دکورش داره تو ذهن وقلب واحساسم تغییر میکنه گیجم شادم خسته میشم باز ذوق میکنم وقتی به اخرش که همه چیز عالی میشه فکر میکنم وباز ادامه میدم تا این خونه تکونی باورهام واعتقاداتم واحساساتم پاک وروشن وزیبا وشفاف بشه وهمه چیز سرجای خودش به بهترین شکل قرار بگیره…انشالله به لطف الله مهربان..

    خدارو شکر میکنم که اگه خوبم وحال دلم خوبه اینجام تواین سایت واگه حالم بدمیشه وذهنم قاطی میکنه باز میام اینجا تواین سایت جاییکه نعمت وبرکت خوب بودن پاک بودن درست بودن وخداگونه زندگی کردن هرلحظه جاری وساری هست به لطف خداوند ازطریق استاد عباسمنش عزیزم ودوستان خوبم در اینجا..

    از خداوند برای خودم مداومت وصبر وشکیبایی واعتماد وایمان وتوکل وتوحید ابراهیم گونه از خداوند خواستارم …

    وبرای شماواستادعزیزم سلامتی وسعادت وثروت در دنیا واخرت…آمین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: