سریال زندگی در بهشت | قسمت 38 - صفحه 1

یه سلام گرم میکنم به خانواده صمیمی راین ویه سلام گرم وخداقوت جانانه به استاد عباسمنش وخانم شایسته ی عزیز وتمام بچه های صمیمی سایت عباسمنش

وقتی اینجا هستم احساس میکنم خود واقعیمم احساس میکنم اینجا خانواده من هست

اینقدر که اینجا احساس صمیمیت میکنم تو خونه ی پدریم این احساس زیبا رو ندارم .

نمیدونم چرا این قسمت از سریال منو برد به دوران بچگیم

اون زمانها مامان وبابام تمام تلاششون این بود که ما مایه ی افتخارشون باشیم ووقتی میرفتیم مهمونی قبلش باید یک ساعت تمام به حرفای اونا گوش میکردیم که اگر میوه تعارف کردند ومن ابروهام رو بردم بالا برندارید واگر چشمام رو باز وبسته کردم میتونید بردارید وکلی نصیحت های دیگه که اصلا هیچ جا به ما خوش نمیگذشت از بس میگفتن این کارو نکن .این کارو بکن و……

هزاران حرف دیگه چون ما ده تا بچه بودیم وهر جا میخواستیم بریم مهمونی همه میترسیدن این همه بچه بیاد خونشون وهمیشه ادب ما مثال زدنی بود

اما تو خونمون هیچ قانونی وجود نداشت وما باری به هر جهت بزرگ شدیم .

من اصلا این شرایط رو دوست نداشتم چون هرکاری که میخواستیم انجام بدیم داداش بزرگترها اذیتمون میکردن

من سه تا برادرویه خواهر بزرگتر از خودم دارم .

اون موقع یادمه وقتی میخواستیم بازی کنیم برادر بزرگتر وخواهر بزرگتره کلی تو سری بهم میزدن وخیلی تحقیرم میکردن ووقتی میگفتم مامان بیا نگاه حمید اذیتم میکنه وارونه به من دعوا میکرد که داداش بزرگتره احترامش واجبه برو گمشو ازش عذرخواهی کن 😕

ومن با کوله باری از خفت برمیگشتم سر جام

اینقدر این روند ادامه دار شد که من شدم یه دختر منزوی که کاری به کار کسی نداشتم وهیچ وقت هیچ جا ودر هیچ مهمونی حضور پیدا نکردم وهمیشه ودر همه حال تو آشپزخونه پشت یخچال یه جای دنج پیدا کرده بودم واونجا شد خونه امن من .

این تضاد باعث شد (البته الان میفهمم که این تضاد هست وگرنه اون زمان فقط دنبال راهی بودم که بشه از اون خونه رفت )که من با خودم عهد ببندم هرگز این رفتارها رو با هیچکس انجام ندم ؛وخونه ی من باید قانون داشته باشه وبا خودم عهد بستم با بچه هام رفیق میشم وهمین طور هم شد .

وتو خانواده من همه چیز با خنده وشوخی گفته میشه وما تقریبا هر شب با بچه ها بازی میکنیم واین لذت بخش ترین کار دنیاست .

واما سریال

خانم شایسته عزیز اینقدر فرهنگ زندگی شما رو دوست دارم وتمرکزم روی این نوع زنگی هست که ناخودآگاه دارم به شیوه ی شما زندگی میکنم .

حتی مهمونام هم اینقدر راحتن تو خونمون که کسی مزاحم کس دیگه ای نمیشه .هرچی تو خونه باشه درست میکنم بدون اینکه رودر بایستی کنم

وهرکس که وارد خونه ما میشه میگه اینجا چقدر آرومه چقدر همتون آرامش دارید ومن وبچه ها فقط میخندیم ..

سریال زندگی در بهشت برای من مثل سفر به دور آمریکا یه دوره ی آموزشی بینظیر هست که داره قوانین رو در عمل بهم آموزش میده وبرای من این بهترین شیوه هست برای یادگیری قوانین الهی

منی که همیشه غرغرمیکردم برای اینکه اینو نداریم واینو میخوام باید برام تهیش کنی ؛خیلی سپاسگزارتر شدم واصلا غرنمیزنم وفقط داشته هام رو میبینم .حتی یه زمانهایی هم که فراموش میکنم ومیخوام برگردم به عادتهای قدیمیم دخترا میگن مامان به داشته هات فکر کن وسریع منو برمیگردونن به حالت درست

راستی خانم شایسته دیروز برای اولین بار برای درست کردن دلمه از روش قدیمی مامانم پیروی نکردم ویه روش جدید رو امتحان کردم وببین ؛دلمه ها از همیشه خوشمزه تر وراحت تر ودر زمان کمتر پخته شدن ومن اینو از اون قسمت که میخواستید پسته ها رو بو بدید یاد گرفتم

چون همیشه ازشما واستاد میشنوم که یه راه ساده تر همیشه هست ومدام توتمام کارام از خودم میپرسم چطور از این ساده تر؟

…

کامنتم خیلی طولانی شد .

استاد میدونم که کامنتم رو میخونید ومیخوام ازتون تشکر کنم بابت اینکه اجازه دادید زندگی شخصیتون تو قاب دوربین خانم شایسته جا بگیره ومن اینقدر راحتی صفا وصمیمیت رو در زندگیتون ببینم ویک الگوی جامع ویک پکیج کامل از زندگی توحیدی توی ذهنم شکل بگیره

بچه ها از شما هم متشکرم که بت کامنتهای زیباتون رنگ وبوی زیبایی به این سایت دادید

خانم شایسته میدونی که خیلی دوستت دارم

به مایک عزیزم هم سلام برسونید جاش خیلی اینجا سبز هست