سریال زندگی در بهشت | قسمت 39

دیدگاه زیبا و تأثیرگزار دوست عزیزمان «حمید» به عنوان متن انتخابی‌ِ این قسمت از سریال زندگی در بهشت، تقدیم همه دوستانی می‌شود که برای ساختن شخصیتی تصدیق کننده و تأیید کننده‌ی زیبایی‌ها و نعمتها‌، مصمم شده‌اند تا نمود واضحی بشوند از «صدّق بالحسنی» و شاهد زنده‌ای باشند از مفهوم فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى یعنی آنهایی که به خاطر چنین شخصیتی آسان شده‌اند برای احاطه شدن با نیکی‌ها و نعمت‌ها.

نه فقط نوشتن درباره‌ی زیبایی‌ها و نعمت‌ها‌، بلکه خواندن و تأمل در آنها نیز ما را به درک بهتری از خداوند‌ و چگونگی هماهنگ شدن با او و قوانینش و در یک کلام‌، هدایت شدن و قرار گرفتن در مدار  فَسَنُیَسِّرُهُ لِلْیسْرى می‌رساند.

سلام به همگی

من اینارو ترجمه کردم خوشحال میشم ترجمه کامل تر رو از دیگر دوستان ببینم

خانم شایسته:

“به نظر من تو بچه های خیلی خوب و خوش فکری رو تربیت کردی، من تو این چند روز شاهدش بودم

اون راهکار مفید و موثری که تو برای رسیدن به این نتایج ازش بهره بردی چی بوده؟”

هوپ:

“اول از همه ازت ممنونم برای نظری که داری که من بچه های خوبی دارم و منم باهات موافقم در این مورد، اما اگر بخوام صریح و منصفانه صحبت کنم باید بگم که این تنها من نیستم که این نتایج رو رقم زده. خب من همسری دارم که خیلی حامیه و من واقعا فکر میکنم که خدا بهم آگاهی و بصیرت داده. از نقطه نظر من این یه حالت معموله و هرچیزی که بهش اشاره داری تنها من موثر درش نیستم و این یه کار گروهیه و ترکیبی از عوامل مختلفه.

اما خب ما داریم در مورد واقعیت زندگی صحبت میکنیم و ایمان. احتمالا اون کاری که من سعی میکنم انجام بدم اینکه من فارغ از هر چیزی عاشق اونام و میدونم که به نظر میرسه ی چیز طبیعی و معمولی باشم اما من واقعا اونا رو برای اون چیزی که هستن دوست دارم و عاشقشونم و پذیرفتمشون و تشویقشون میکنم برای اون چیزی که هستن و فک میکنم خیلی از والدینی که میبینم میخوان بچه هاشون عالی باشن و بی نقص ولی من فک میکنم اون چیزی که خیلی مهمه اینکه اونارو برای چیزی که هستن تشویقشون کنی نه برای اینکه بی نقص و عالی هستن مثل پسر دومم یعقوب. یعقوب خیلی تو درسای مدرسش خوب نیست. خب من همون انتظاری رو که از پسر اولم دارم از اون ندارم که تو مدرسش خیلی خوبه بنابراین در نظر گرفتن سطح مختلف بچه های و پذیرفتنشون و عاشقشون بودن و تشویق کردنشون و انتظار نداشتن از اونا برای اینکه عالی باشن و اینکه همیشه بهشون اجازه بدی که تا صدمه ببینن (منظور اینکه با مسائلشون مواجه بشن و بازخورد بگیرن) و بعضی وقت ها فک میکنم خیلی از والدین دوست دارن فقط و فقط حرف بزنن و خیلی نمیخوان گوش بدن و با بچه هاشون باشن. خب بچه های من جز افراد مورد علاقه من در کل جهان هستن و فک میکنم این یِ حقیقته که من نه تنها عاشقشونم بلکه خیلی ازشون خوشم میاد و فک میکنم اونا هم همینو میگن”

خانم شایسته:

“عالی بود و نکات بسیار عالی بود که گفتی”

خب از نظر شما چطور بقیه مادرها میتونن به بچه هاشون کمک کنم که مشارکت خوبی با هم داشته باشن و به هم کمک کنن و این کارا رو از روی اجبار انجام ندن بلکه به عنوان یِ کار جالب و دوست داشتنی انجام بدن مثل کاری که بچه هات انجام میدن”

هوپ:

” ازت ممنونم. من فک میکنم یجورایی و بعضی وقتها اونا بابایی هستن”(فک میکنم اینو گفت)

من فقط تلاش میکنم که بهشون بگم شما جز این خانواده هستین، و …. و شما فقط نباید به چیزی که خودتون میخواید فکر کنید و باید ب فکر بقیه و خواسته هاشون هم باشید و فک میکنم تو این موضوع پدرشون ی الگوی بسیار عالیه چون همیشه دنبال فرصتیه که بقیه رو شاد کنه و با افراد مهربون باشه و اینطوری نیست که همش به فکر خودش باشه

همچنین فک میکنم ی دلیلش اینه که ما همیشه باهاشون صحبت میکنیم و اون چیزی که میگن مهمه برامون و وقتی میبینیمشون که با بقیه بزرگسالان صحبت میکنن و تعامل دارن ی حس خوب اعتماد به نفس و اینکه خودشون هستن رو درِشون میبینم و فک میکنم اونا حس خوبی رو در مورد خودشون دارن و بعد میتونن این رویه رو در مورد دیگران داشته باشن”

خانم شایسته

“پسرات با وجود تفاوت هاشون، علایقشون، شخصیت شون، مهارت و استعدادشون، از همدیگه حمایت میکنن و لذت میبرن و بطور شگفت انگیزی به عادت ها و مهارت های هم احترام میذارن و همچنین  حمایتگر هم هستن و من میخوام بدونم چ چیزی باعث این نتیجه شده”

هوپ:

” اره اینطوری هستن و من به این خاطر عاشقشونم.

من فک میکنم به این خاطره که منو شوهرم هر دو حمایتگر هستیم و زمان و انرژی میذاریم برای هر کدوم از بچه ها در مورد اینکه چ چیزی رو دوست دارن انجام بدن، برای مثال لیوای عاشق بازی کامپیوتریه.

همسرم رایان همونقدر که عاشقه ورزش مثل بی باله، عاشق بازی کامپیوتری نیس، من به این قضیه به شکل متعادل نگاه میکنم. رایان با بچه ها تو دیدن بیس بال و رفتن به بیرون وقت میذاره.

من رایان رو تشویق میکنم که زمانی رو نه در کل روز در حد 30-40 دقیقه یا هر چیزیکه میشه صرف کنه تا از بازی کردن لیوای لذت ببره و باهاش تو این قضیه وقت بگذرونه.

به خاطر اینکه میبینم که لیوای خودش رو از پدرش تو این قضیه جدا میبینه (فک میکنم اینجوری بوده چون صدای باد زیاده بقیه دوستان هم بنویسن تا بدونیم درست بوده یا نه) و این چیزی نیست که من میخوام.

من میخوام لیوای بدونه که از نظر ما اون چیزی که اون دوست داره انجام بده مهمه. خب این چیزیه که من شوهرم رو تشویق میکنم که انجام بده

من و لیوای اغلب هر روز جز اولین افرادی هستیم که صبح بیدار میشیم و خب اینجوریه که من کنارش میشینم و وقت میذارم و بازی کردنش رو میبینم. بازی ویدئویی چیزی نیست که من ازش لذت ببرم و عاشقش باشم اما من از اینکه اون لذت میبره لذت میبرم. من دوست دارم به چیزی که اون ازش لذت میبره علاقه مند باشم تا اونو خوشحال کنم. خب من عامدانه وقت صرف میکنم تا بازی کردنش رو ببینم چون اون ازش لذت میبره”

خانم شایسته:

” تو بیش از اینکه مادرشون باشی دوستشون هستی برای مثال دیروز وقتی که رایان رفته بود والمارت خرید کنه و ما تو پارکینگ لات منتظرش بودیم تو ی بازی رو طراحی کردی که ی جورایی سرگرمشون کنی”

هوپ:

آره حواسشون رو پرت کنی از این موضوع ”ی بخش اینه که من این کار رو برای خودم انجام میدم تا زمان بگذره چون من حوصلم سر رفته و اونام هم همینطور و خب بیایم به جای اینکه همینجوری وقت بگذرونیم ی سرگرمی داشته باشیم و خب موضوع دیگه اینکه این موضوع ی انتخاب مهم و بزرگه که من انتخاب کردم که واقعا عاشق اینم که با بچه هام وقت بگذرونم و خب یجورایی از نظر نقشی که دارم دوست دارم ب یادشون بندازم که من مادر شمام و شما فرزندان من هستین و خداوند به دلیلی منو مادر شما قرار داده و خب ما دوست هستیم اما اون احترام هم هست که وقتی چیزی رو در اکثر موضوعات میگم باید انجام بشه انجامش میدن و بحث زیادی در موردش وجود نداره و اونا سعی میکنن در مورد موضوعاتشون گاهی اوقات با من صحبت کنن و وقتی که میگم کافیه و اینجوری تصمیم گرفته شده دیگه بحثی نداریم و خب فکر میکنم که ما قطعا دوستان همدیگه هستیم و از بودن در کنار هم لذت میبریم.

در مورد بچه ها موضوع خیلی پیچیده وجود نداره و یجورایی باید اکثر چیزهارو جالب و مفرح کنی. مثلا وقتی داریم خونه رو تمیز میکنیم و هیچکی نمیخواد این کار رو انجام بده و در موردش حرف بزنه من میگم خیله خب بچه ها پاشید ما قراره با هم انجامش بدیم، موزیک رو روشن کنید و این کار رو لذت بخش کنید چون قرار نیست زجر آور باشه. اونا میدونن که من نه تنها عاشقشونم بلکه واقعا دوسشون دارم.

فک میکنم مادرِ خوشحال بودن خیلی مهمه و میدونم که شنیدنش خیلی عجیبه چون بعضی وقت ها بقیه افراد خوشحال نیستن اما فک میکنم اگر شما فقط لذت ببری تو خونت و با خانوادت و مثبت اندیش باشی. من فک میکنم مادرای زیادی مستاصل میشن و نگران هیجان زده میشن و میدونم چون من بعضی وقتها اینجوری میشم، اما من باید خودم رو از این وضعیت بیرون بکشم و بگم چیزی که اینجا مهمه اینه که بگم آیا این چیزایی که رخ داده مهمه؟ نه. چیزی که مهمه اینکه لذت ببریم و شاد باشیم مهمه”

خانم شایسته:

مادرا چجوری میتونن والد شادی باشن؟

هوپ:

من واقعا فک میکنم که این ی انتخابه و باید انتخابش کنی.

ی آهنگ هست که توسط ی گروه به اسم king and country نوشته شده

و اسم آهنگ اینه: من شادی رو انتخاب میکنم

و همونجوری که میدونیم ما بعضی وقت ها، ما این حس رو نداریم فک میکنم باید بگیم و فکر کنیم که چرا من الان شاد نباشیم.

بعضی وقتها ما انتخاب میکنیم ک شاد نباشیم و فک میکنم ما نیاز داریم که انتخاب کنیم که شاد باشیم و سپاسگزار چیزهایی باشیم که داریم نه اینکه به چیزهایی که نداریم و نمیتونیم انجام بدیم فک کنیم و این ی چیز مادی گرایی نیست و ی کلیته و ی نگرش کلی که لذت و شادی رو ورای نگرانی و ناامیدی انتخاب کنیم.

شاد باشید (:

برای دیدن سایر قسمت‌های «سریال زندگی در بهشت»‌، کلیک کنید

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

317 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مانلیا» در این صفحه: 1
  1. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1629 روز

    سلااام سلامی با عطر بوی عیدی که همه جای ایران پیچیده و به گرمای بهاری تابستونی که بعد از این همه برف و بارون زمستون منتظرمونه

    الهی شکرت

    خب اون قسمتی که شایسته جان نیازمند مترجم بودن باعث شد دست به قلم بشم و ایده ای ندارم به جز اون چی بنویسم ولی خداوند هدایت میکنه …

    من چهههه قدر تا به الان از دیدن این سریال لذت بردم

    چه قدر داره روی من تاثیر میذاره و داره واقعا در هر روز زندگیم تغییرات ریز ریز اما بسیار مهم رو ایجاد میکنه

    من از خداوند سپاسگزارم که تا الان تا اینجا تا امروز به تعهدم پایدار موندم و با عشق دارم هر روز یک قسمت از این سریال رو نگاه میکنم و حسم بهم میگه که قراره این سریال هم تموم بشه باز هم چند سال دیگه دوباره از اول میام میبینمش و باز ازش چیز یاد میگیرم ، باز به بزرگتر شدن شخصیتم کمک میکنه ، جوریکه احساس کنم اصلا قبلا ندیدمش و نفهمیدمش

    توی قسمتی که فهمیدم این خانواده دوباره برگشتن خیلی ذوق کردم

    واقعا عاشق خانواده های امریکایی هستن به خصوص این خانواده ی رایان

    شایسته جونم چه قدر من از این ازادی هایی که به مهموناتون میدید و اونا هم در عین احترام گذاشتن و رعایت قوانین ، خیلی راحت هستن و پذیرای محبت های شما هستن و تعارفی نیستن و انگار خونه ی خودشونه خیلی راحتن ، و راحتی که شما بهشون دادید

    اونجایی که گفتید وقتی یک نفر چیزی رو گم میکنه همه ی اعضای خانواده موظف میدونن خودشونو که پیداش کنن ، راستش خیلی منو به فکر فرو برد

    یک جایی مادر خانواده میخاست بره بیرون دنبال لیوان و به جیکوب گفت : ( تو هنوز سرجات نشستی ؟؟؟ )

    و این حرفو که زد جیکوب اومد

    یا مثلا جلسه ی قبلی که لوکی اومد رخت خواب برادر هاش رو درست کرد

    یا احترامی که بین این پسرها هست من هیچ وقت نشنیدم از القاب بد یا مسخره کردن با هم استفاده کنن

    و خب برای خودم خیلی جالبه این موضوع

    اصن برام عجیبه چطور چهار تا پسر این قدر با هم در آرامش هستن ؟؟

    چطور این قدر در صلح هستن باهمدیگه ؟؟

    روابط من و برادرم از کوچیکی تا بلوغ اصلا خوب نبود

    البته من از شونزده هفده سالگی با استاد کار میکردم و بهتر شد از اون موقع به خاطر روی قانون کار کردنم

    و پدر مادرم هم نظرشون این بود که عادیه ، یعنی من بچه بودم گاهی با برادرم که بدجور درگیر میشدیم و پدر مادرم میگفتن عادیه هر دوشون تو سن بلوغن ، مغرورن و کلا به جای درست کردنش عادی جلوه میدادن و توجهی نمیکردن و فقط مهم بود که مزاحم همسایه ها نشیم با جیغ و داد زدنمون در غیر اینصورت چیز دیگه ای اهمیت نداشت …

    و این کجا اینکه چهار تا پسر نوجوون کنار هم باشن و اینقدر همدیگه رو دوست داشته باشن و احترام بذارن به هم کجا

    برام خیلی سوال شده بود که چطور ؟؟

    چطور همچین احترامی برقراره بینشون توی این سن

    من خودم هم الان با برادرم رابطه ام خیلی خوبه یادم نمیاد اخرین بار کی دعوا کردیم ، شاید چندین سال پیش ولی توی اون سن نوجوونی اینجور نبود و فکر میکردم خب توی بچگی و سن بلوغ باید این دعواها باشه ولی الان فهمیدم که نه اون هم درست نیست

    الان عیده اومدیم خونه عموم و بچه هاشون اونام سه تا خواهر برادرن

    اما باز اون احترامی که اونجا بین اونا هست اینجا هم من میبینم نیست

    به نظرم بدیش اینه که عادیه

    یعنی حالا یه چن تا مسخره کردن و اینچیزا عادیه

    و این عادیه باعث میشه که اصن تلاشی برای درست کردنش نشه چون از نظر پدر مادر این خودش درستشه

    یا احترامی که خود بچه ها به پدر مادرشون میذاشتن و گوش به حرفشون بودن ، به همدیگه میذاشتن و … البته که شوخی های خودشونو داشتن ولی شوخی های بسیار به جا

    یا مثلا قسمت قبلی دیدم مادر قبل خواب براشون حرف میزد و بهشون احساس خوب میداد به قول یکی از دوستان من هم فکر میکردم این چیزا فقط توی فیلمها هست که انگار که نه این واقعیت زندگی امریکایی هاست

    تمام این سوالها توی ذهنم بود و همه اش میچرخید که چطوره اینجوریه اشکال کار ما از کجاست

    من اینجا میبینم اطرافیانم رو که خانواده تشکیل دادن و بعضا بالای پنجاه سالشونه ولی خواهر برادر ها همچنان هیچ نزدیکی و صلحی بینشون برقرار نیست حتی نمیتونن با هم حرف بزنن

    یا هر دو 50-60 سالشونه و برادرن باهم ولی قهر میکنن

    یا سر موضوعات خانوادگی بعد چهل سال نزاع نه تنها حل نشده بلکه کدورت بینشون بیشتر شده

    اصلا اینا کجا اونا کجا استاد

    اینا که کوچولوعن اندازه ی برادر خواهرهای 40-50 ساله درگیری ندارن

    خلاصه هی داشتم فکر میکردم به این تفاوت ها

    که شایسته جانم اومد با مادر خونواده یک مصاحبه ی مشتی انجام داد

    .

    و من نگاری که هر وقت صحبت از ترجمه میشه سر صحنه حی و حاضرم :))))))

    عاااشقتونم شایسته جونم به خاطر این لطف و محبتتون

    من عاااشقتونم

    .

    .

    .

    .

    حرفهای مادر خانواده خیلی منو به فکر فرو برد

    و البته دیدن این سریال باعث شده که بخوام من هم این عادتهارو در خودم به وجود بیارم

    من گفتم نگار بیا به خودت نگاه کن

    دیگرانو ول کن ایا خودت اون شوخی های نابجا رو انجام میدی یا مثل بقیه برات عادیه از چن تا کلمه ی نادرست استفاده کنی ؟؟

    دیدم که من خودم خیلی جای کار دارم

    دیگه اصلا کاری به کسی ندارم

    من باید خودمو درست میکردم

    الان خونه ی عموم هستم میبینم خیلی وقتا من هم مثل اونا رفتار کردم

    توی این چندین قسمت یک بار ندیدم یکی از این پسرها بگه shut up ، درحالیکه همین کلمه برای من گاهی عادیه

    و دیدم که چه قدر من خودم جای کار دارم

    تصمیم گرفتم امروز که خیلی محترمانه تر صحبت کنم

    اخه میدونی الان که فکر میکنم توی فرهنگ ما یه جوری شده که نه تنها این کلمات عادیه بلکه نشون دهنده ی صمیمیت و نزدیکی هست

    نمیدونم خودم گاهی میمونم که شاید اشکالی نداره خخخخخ

    .

    تا اینکه شایسته جان باهتشون صحبت کرد و جواب سوالات پیچیده ای که تو ذهنم بود رو گرفتم

    من عاااشق مصاحبه شایسته جان شدم و گفتم بیام این ترجمه اش رو بنویسم تا دوستان دیگه نیز بخونن و لذت ببرن از این تدبیر و شایستگی مادر خانواده که چنین چیزی رو درست کرده …

    اصلا تک به تک کلماتی که گفت رو تحسین کردم

    الهی شکرت بریم برای ترجمه

    .

    .

    شایسته :

    در نظر من شما پسرهای خیلی خوب و با تدبیری بزرگ کردید از چیزی که در این روزها دیدم

    چه چیزی بهترین ویژگی هست که باعث چنین نتیجه ای شده

    .

    مادر :

    خب اول از همه خیلی ممنونم برای این نظرت که من بچه های خوبی دارم و خودم لاهات موفقم من فکر میکنم واقعا خیلی خیلی بچه های خوبی دارم

    صادقانه بخوام بگم من احساس میکنم که فقط من نیستم

    من یک همسر فوق العاده دارم که خیلی حمایتگره و من حس میکنم که خداوند این خرد و دانش رو بهم داده

    پس از دیدگاه من این برای من فروتنی و تواضع هست

    اینجور نیست که تو بهم میگی تو چه قدر خوبی و من بگم اره فقط منم نه فقط من نیستم

    این (نتیجه) ترکیبی از خیلی چیزها هست

    ولی اگه بخوام درباره ی توصیه نصیحت یک زندگی واقعی رو بگم

    من فکر میکنم چیزی که همیشه تلاش کردم باشه برای بچه هام اینه که من اونها رو همیشه دوست دارم در هر شرایطی مهم نیست چه اتفاقی بیوفته

    شاید خیلی عادی و معمول باشه همه بگن اره راست میگی بچه ها رو باید دوست داشت

    ولی منظور من خیلی عمیق تر هست اینکه واقعا عاشقشون باشی

    اینکه اونها رو بپذیری و دوست داشته باشی دقیقا همون چیزی که هستن و تشویقشون بکنی برای چیزی که واقعا هستن و خودشونن

    و چیزی که من در بقیه پدر مادر ها دیدم اینه که اونها از بچه هاشون میخوان خیلی خوب و عالی باشن

    ولی چیزی که من فکر میکنم مهمه اینه که بچه ها باید تشویق بشن که خودشون باشن نه اینکه عالی و بی نقص باشن

    مثلا پسر دوم من جیکوب

    اون اصلا توی مدرسه خوب عمل نمیکنه

    پس من انتظاری یکسانی که برای بچه ی اولم دارم که خیلی خوب توی مدرسه ( یعنی درس و نمره ) خیلی خوب عمل میکنه از اون ندارم که اون هم توی درساش خوب باشه

    من فکر میکنم باید به توانایی و سطح های متفاوت هر بچه ای اگاهی پیدا کنی

    و همون رو بپذیری و دوستشون داشته باشی و تشویقشون کنی همونجوری که هستن

    و انتظار نداشته باشی ازشون که اونها باید خیلی خوب باشن

    و همیشه بهشون اجازه بدی که شنیده بشن

    من فکر میکنم خیلی وقتا بزرگتر ها خیلی حرف میزنن و نمیخوان به بچه هاشون گوش بدن و با بچه هاشون باشن

    من پسرهام ادمای مورد علاقه ی زندگیم هستن

    و من فکر میکنم این واقعیت زندگیمه

    من اونا رو نه تنها عاشقشونم بلکه خیلی دوستشون دارم به معنای واقعی

    و اینو اونها متوجه میشن

    .

    شایسته جان :

    .

    افرین افرین این واقعا نکته ی خیلی خوبی بود که شما گفتید .

    در نظر شما چطور بقیه مادرها میتونن کاری کنن که بچه ها مشارکت داشته باشن و به همدیگه کمک کنن ، و نه از روی اجبار بلکه از روی اشتیاق برای انجام کاری محبت امیز اینکار هارو برای هم بکنن ، جوری که بچه های شما اینجور هستن … ؟

    .

    مادر:

    .

    خیلی ممنون

    من همیشه سعی کردم بهشون بگم شما جزوی از این خانواده هستید

    و ما هممون حساب میشیم شما نباید فقط به خواسته های خودتون توجه کنید شما باید دنبال فرصتی برای کمک کردن به دیگران باشید

    و من فکر میکنم پدرشون خیییلی خیلی مثال خوبی هست برای اونها

    اون همیشه دنبال فرصتی برای خوشحال کردن بقیه ادمهاست

    که مهربون باشه و فقط به خودش فکر نکنه

    ولی من فکر میکنم قسمت مهم ماجرا اینه که ما همیشه داریم با بچه هامون حرف میزنیم ،

    چیزی که اونا میخوان بگن برای ما مهمه

    برای همین وقتی من اونها رو در ارتباط با بزرگتر ها میبینم اونها احساس خوبی از خودشون و هویتشون دارن

    اونها عزت نفس دارن

    من فکر میکنم اونها وقتی حس خوبی درباره خودشون دارن ، اون وقت میتونن درباره دیگران هم فکر بکنن

    .

    شایسته :

    پسرهای شما از همدیگه مراقبت میکنن و از باهم بودن لذت میبرن ، و علی رقم ویژگی ها و علایق ، مهارت و شخصیت متفاوتشون اونها به طور عالی همدیگه به هم احترام میذارن و از هم حمایت میکنن .

    من میخوام دلیل این نتیجه رو بدونم .

    .

    .

    مادر :

    اره اره واقعا اونها همینجوری ان و من عاشق این ویژگی شونم

    من فکر میکنم ما همیشه حمایت میکنیم ازشون

    هم من هم همسرم

    ما از وقت و انرژیمون برای هر یک از بچه ها میذاریم ، برای چیزی که هر کدومشون بهش علاقه داره

    مثلا لیوای

    لیوای عاشق ویدیوگیم هست (بازی کامپیوتری )

    خب همسر من رایان اصلا به این چیزا علاقه نداره اون عاشق بیسبال و ورزش کردن و فعالیت هست

    پس یک روز من کاملا متوجه این نامتعادلی شدم

    که رایان همه اش داره با بقیه بچه ها بیسبال و فوتبال بازی میکنه با هم میرن بیرون ورزش میکنن

    و من اومدم رایانا رو تشویق کردم  که وقت با لیوای بگذرونه

    و کاری که لیوای دوست داره رو انجام بده باهاش

    یعنی نیازی نیست هم وقتت رو تلف کنی روزی سی دیقه هر چن روز یک بار یا هفته ای یکبار یا هر جور که میتونی

    چون من دیدم داشت فاصله میوفتاد بینشون و من نمیخواستم اینجور باشه

    و میخواستم لیوای بفهمه ما برامون اون چیزی که اون علاقه داره و لذت میبره اهمیت داره و مهمه

    پس من تقریبا هر روز صبح شوهرم رو تشویق میکردم که با لیوای وقت وقت بگذرونه .

    توی خونه من و لیوای همیشه زودتر از همه بیدار میشیم و یه جورایی اون تایم من و اونه

    و میشینیم روی مبل و من وقتی داره ویدیو گیم بازی میکنه کنارشم و میبینمش

    ایا این چیزیه که من ازش لذت میبرم ؟ ایا از ویدیو گیم و تماشا کردن بازی اون لذت میبرم ؟؟

    نه واقعا لذتی برای من نداره

    ولی من لذت میبرم از لذت بردن اون

    من دوست دارم به چیزهای که اون علاقه دارم توجه کنم

    پس برای من مهمه برای کارها و چیزهایی که اون دوست داره وقت بذارم و همراهیش کنم

    .

    .

    شایسته جان :

    تو دوست اونها هستی

    بیشتر از اینکه مادرشون باشی

    مثلا دیروز وقتی منتظر رایان بودیم برای اینکه خرید رو انجام بده

    تو یک بازی راه انداختی

    و یه جورایی سرگرمشون میکردی و حواسشون رو پرت میکردی از اینکه چه قدر زمان داره میبره

    .

    مادر :

    خب قسمتی اش رو من اینکار هارو برای خودم انجام میدم

    چون من خودم به چیزی نیاز دارم که زمانم با لذت بگذره

    من دوست دارم کار باحالی انجام بدم نمیخوام من و اونها حوصلمون سر بره و زمان رو با لذت سپری کنیم

    خب من فکر میکنم موضوع اینه که من وااااقعا لذت میبرم از بازی کردن و بودن با بچه هام

    من یه حورایی بهشون یاداوری میکنم که من مادر هستم و شما بچه‌های من هستید

    و خداوند به دلیل خاصی من رو مادر شماها قرار داده

    و اره من فکر میکنم که ما با هم دوستیم ولی خب اونها هم قبول میکنن که وقتی ازشون کاری رو میخوام انجام بدن

    ولی در کنار این ها اره ما دوست هم هستیم با هم و از بودن با هم لذت میبریم

    بچه ها واقعا پیچیده نیستن

    فقط باید هر کاری رو لذت بخش و فان انجام بدی باهاشون

    مثلا وقت خونه تمیز کردن که میشه هیچ کس نمیخواد کمک کنه و خوشش نمیاد

    ولی من میگم خب همگی بیاید ما همه با هم اینکارو انجام میدیم و موزیک میذاریم و همین کارو لذت بخش میکنیم واقعا نباید کارها به زور و زجر اور باشه

    اونها میدونن من نه تنها عاشقشونم بلکه واقعا دوستشون دارم

    .

    من فکر میکنم که یک مادر شاد و خوشحال بودن خیلی مهمه

    و میدونم شاید این یکم عجیب باشه

    ولی اگه تو شاد باشی توی خانوادت و مثبت باشی

    من فکر فکر میکنم مادرها خیلی درگیر کاراشون و استرس و نگرانی هستن و من میدونم خودمم گاهی اینجور میشم

    و من باید خودمو از این شرتیط بیرون بکشم و بگم چی که مهمه ؟؟

    انجام تمام کارهای امروز مهمه ؟؟ نه

    لذت بردن و خوشحال بودن در خونه ی ما مهم ترین چیزه

    .

    شایسته :

    به نظرتون چطور مادرها میتونن والدین شاد و مثبتی باشن ؟؟

    .

    مادر :

    .

    من واقعا فکر میکنم این یک انتخابه

    تو باید مثبت بودن رو انتخاب کنی

    یه اهنگی هست از گروهی به نام for.. country (نفهمیدم اسمشو خخخخ) اسمش هست choose joy (لذت بردن رو انتخاب کن )

    من هم لذت بردن رو انتخاب میکنم

    با اینکه گاهی واقعا توی این حس و حال نیستی

    ما باید بپرسیم خب چرا الان خوشحال نیستم

    و می‌بینیم گاهی واقعا ما داریم انتخاب میکنیم که خوشحال نباشیم

    و من فکر میکنم ما باید انتخابش کنیم تا بتونیم شکرگزار چیزهایی باشیم که داریم تا به چیزایی فکر کنیم که نداریم یا نمتونیم داشته باشیم

    میدونی این به داشته ها نیست به دیدگاهت هست

    انتخاب لذت به دیدگاهت هست .

    .

    شایسته :

    ممنون روز خوبی داشته باشید

    پس من هم لذت بردن رو انتخاب میکنم من سعی میکنم تمام وقت ها لذت بردن رو انتخاب کنم .

    ممنون .

    .

    و اتمام ترجمه

    .

    واقعا قابل ستایش بود تمام حرفاشون

    واقعا بینظیر بود

    قابل تحسین بود

    فوق العاده بود

    این خانواده عباسمنشی نیستن و مطمعنا تا اینجای کار میدونم اونها هیچ چیزی از قوانین جذب و خواسته ها به طور اگاهانه نمیدونن

    ولی ببینید چهههه قدر به طور شگفت انگیزی جهان این استاد رو کنار خانواده ای قرار داده مه به طور ناخوداگاه همین قوانین رو اجرا میکنن و درک میکنن

    فتبارک الاحسن الخالقین

    قطعا من هم وقتی مهاجرت کردم با چنین افرادی هم مدار میشم وقتی این مسیر رو دقیق و درست پیش برم

    الهی شکرت

    الان کسایی که ترجمه ی منو خوندن میفهمن چرا اول کامنت گفتم من از تک تک کلماتش لذت بردم

    چه قدر توحید ، یکتاپرستی ، ازادی ، در صلح بودن ، عشق بی قید و شرط ، قانون حس خوب مساویه اتفاقات خوب ، قانون توجه بر نکات مثبت ، قانون برانگیختگی در روابط و …. همه چیزایی که داریم از استاد یاد میگیریم و ….

    همهههه ی اینها از این مادر گفته شد اینجا

    واقعا چیزی به غیر از بی نظیر بود ؟

    به غیر از فوق العاده بود ؟؟

    الهی قربونشون برم با این فرهنگ امریکایی اصیل و زیباشون

    واقعا GOD BLESS AMERICA .

    الهی شکرت برای اینکه امروز هم بهم اجازه ی کامنت نوشتن دادی و منو دست به قلم کردی و قلمم شدی و نوشتی

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای: