https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/07/abasmanesh-13.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-07-23 09:15:312020-07-25 21:58:53سریال زندگی در بهشت | قسمت 51
208نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام وقتتون بخیر استاد عزیزم و مریم جان و بچه های مسیر هدایت
من هر روز زندگی میکنم با فایل های زندگی در بهشت و تایمی که به ویدئو هاش نگاه میکنم از هه جا حواسم پرته و چنان محو دیدن این نعمت و برکت و خوشبختی ها هستم نمیدونم چجوری تایم میگذره واقعا خوشبختم که خدا شما استاد عزیز رو سر راهم قرار داد تا به همه ی سوال هام برسم و بدونم زندگی چه معنایی داره و چقدر میتونه با شکوه بسازیمش
خدایا شکررررررت
ممنون مریم جان از فیلم های که وقت میزاری و میگیری و الگو هستن برای ما و ممنونم استاد شریفم برای بودنت
سلام استاد عزیزم و مریم جان چقدر خوشحالم این سریال پر از نکته رو هرشب دارم نگاه میکنم خدای من چه چیزی امشب فهمیدم اینکه خودت باش و نظر دیگران واست مهم نباشه منی که وقتی مهمون میاد خونمون فقط تو آشپزخونه هستم و خیلی اذیت میشم و دوست دارم همه چیز پرفکت باشه وقتی این فایل رو دیدم که کلی مهمون اومد تو خونتون گفتم خدای من چجوری مریم جون میخواد آشپزی کنه خیلی زیادن ولی وقتی دیدم چقدر راحت هر کسی واسه خودش آشپزی میکرد و ظرف میشست باورم نشد گفتم واقعا وجود داره یا اینکه چقدر راحت به مهموناتون گفتین که سگ هاشونو وارد خونه نکنن و بدون کفش بیان خونه چقدر لذت بخشه که آدم فقط خودش باشه دیگه نیازی نیست بقیه رو راضی کنه و راستی چقدر در کنار هم لذت میبردین اینطوری مهمونی جذابتر و قشنگ تره واقعا هر چی راحتتر بگیری زندگی رو جهان واست راحتتر میگیره استاد ازتون ممنونم این سریال ارزشمند رو واسمون گذاشتین خدایا شکرت دارم این سریال رو میبینم از مریم جون هم سپاسگزارم که با عشق فیلمبرداری میکنه عاشقتونم.
میخواستم در مورد کامنت بسیار جالب و زیبای آقای امیر صحبت کنم
واقعا چقدر این حرف ها درست است و به چه نکاتی عالی اشاره کرده است
درست است انگار بخش بزرگی از مسیر موفقیت ما و رسیدن ما به اهداف و خواسته های من وابسته است به اینکه آیا ما توانایی کنترل ذهن خودمون رو داریم یا نه خیلی راحت در برابر نجواها و حرف های ذهن مون که به ما احساس کمبود و نگرانی میده تسلیم میشیم و کم میاریم
من فک می کنم علت بزرگ خیلی از نرسیدن های ما یا قدم برنداشتن های ما برای هدف هامون یا به سمت خواسته هامون همین بوده که در برلبر نجواهای ذهن مون تسلیم شدیم و کم آوردیم انگار وا دادیم جلوش
و چقدر خوبه که ما بتونیم به جایی برسیم انقد روی خودمون کار کنیم انقدر باور های درست و قدرتمند کننده توی ذهن مون بسازیم و درست کنیم که هرلحظه این نجواها کمتر بشن و صدای ذهن مون رو کمتر بشنویم و اجازه ندیم بهمون مسلط بشه
چقدر خوبه که به اینجا برسیم که توکل و ایمان مون انقدر قوی بشه که با اطمینان و آرامش قلبی قدم برداریم برای رسیدن به خواسته هامون حرکت کنیم و اجازه ندیم این زنجیره های ذهن دست و پای ما رو ببندن
متاسفانه من خودم باورها و مطابقا نجواهای بسیاری در زمینه های مالی و روابط دارم و تمام تلاشم این است که با استفاده از فایل های استاد مطالب و کامنت های شما دوستان عزیزم در سایت روی خودم کار کنم چون به این موضوع زسیدم که هر باور محدود کننده که کمرنگ بشه یا از بین بره انگار هزاران در باز میشه و من رو هزاران قدم به جلو میبره پس امیدوارم بتونم این راه رو به صورت مستمر ادامه بدم و کار کنم روی خودم و باور های درست و قدرتمند کننده برلی خودم بسازم و با هدایت خداوند مهربان بتونم موفق باشم و خواسته ها و اهدافم به راحتی وارد زندگی ام بشه
ممنونم و سپاسگزارم از خداوندم که من را به چنین مسیری عالی هدایت ام کرد
و ممنون و سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز
نمیدونم چرا ولی در عین حالی که دوس دارم این فایلها رو ببینم و شوق هم براش دارم ولی یه چیزی در وجودم هی بهم سیخ میزنه و میگه خوبه که این فایل زودتر تموم بشه.
انگار یه چیزی ناراحتم میکنه.
انگار امکان داره یه اتفاقی بیفته و همه در حالی که برای خوش گذرونی اومدن حالشون گرفته بشه و برگردن و بگن ایکاش اصلا نمیومدیم.
با اینکه انقدر استاد توضیح داد بازم نمیتونم بپذیرم.
شایدم یه ترمزهائی در مورد مهمون دارم که باعث میشه این احساس رو داشته باشم.
فکر میکنم یه گیر اساسی دارم نسبت به مهمون و مهمونی که این احساس حتی در مورد یه فیلم بهم دست میده.
اگر کسی تجربه اینچنینی داشته لطفا راهنمائی کنه.ممنون
وقتی نگاه میکنم توی خانواده ما وقتی میریم مهمونی همه باید یه جا بشینن بچه نباید شیرینی جدا برداره تا تکون بخوره همه میگن زشته بشین نه نکن که چی مبادا صاحب خونه ناراحت بشه یا مثلا زیاد نخوره بچه که چی که نگن نخوردست
خب چرا چیکار میکنینم با خودمون اصلا چرا نشستیم
پاشیم بریم این ور بریم اون ور
جدا جدا صحبت کنیم یه بازی کنیم
چقدر روابط آدما میتونه بهتر بشه تا اینکه همه یه گوشه نشستن و با بغلیشون حرف میزنن
میتونیم بازی کنیم لذت ببریم
بعد چقدر پذیرایی راحت تره
تهش اینه کنه وسایل رو می میچینی هرکی هر چی خواست بر میداره به میزبان هم فشار نمیاد ولی توی مهمونی ما خانم خونه نابود میشه
مدام برو بیا برو بیا اینو بردار اونو بذار
ولی اگه همه چیز روی میزز گذاشته بشه هرکی هر چقدر بخواد غذا میکشه دیگه اسراف هم نمیشه
تازه دیگه هممونی شام یا نهار باشه که دیگه غوغاست
یه عالمه ظرف تل انبار میشه که خود میزبان که تا دو روز درگیر شستن ظرفاست
کلی هم خسته میشه دیگه تا چند روز حس زندگی نداره
خود مهمان هم در عذابه که چرا چه خبرهه
و حالا التماس که بذار کمکت بشورم من نمیفهمم ما چرا مهمونی میگریم میخوایم فقط این اتفاقه بیفته یا نه میخوایم دور هم لذت ببریم اخه این که نشد لذت
سلام بر استاد عزیز وخانم شایسته نازنین وهمه عزیزانی که عضو این خانواده هستند
من اولین بار هست که کامنت میزارم و این یکی ازتصمیم هایی هست که من هر بار میگم باشه انجام میدم ولی هی به تعویق میندازم
و امروز حتی تصمیم این کار را نداشتم
مدتی هست که تصمیم گرفتم خانه ام را درهشتگرد کرج بفروشم ویا اجاره بدم وبه تهران بروم تا بتوانم در زمین بزرگتری بازی کنم وکارم را گسترش بدم وبا وجوداینکه هیچ پولی به غیر از این خانه ویک ماشین ندارم باز هم به یاری خدا برتصمیمم هستم وبدون اینکه هیچ تضمین و دورنمایی ببینم دارم این کار را انجام میدم درصورتی که الان درنقطه امن هستم ویک خانه دارم که مال خودمه ماشین دارم ویک کارگاه اجاره ای که مشغول هستند وبه دید همه عقلمو از دست دادم که خونمونو بفروشم بعد برم مستاجر و با پول خونه کارکنم ولی تصمیم گرفتم ونشانه ها وهدایت را دارم میبینم و حسشون میکنم
دیروز برادرم رفت به جای من خانه ای دید و نصف مبلغ رهن خانه را پرداخت کرده وبعدبه من گفت که این کاررا کرده بدون این که من این درخواست را ازش کرده باشم خیلی خوشحال بودم ودیشب با احساس عالی خوابیدم امروز که صبح خیلی زود اتفاقی بیدار شدم نجوا ها اومدن سراغم که حالا اگه خونه فروش نره اگه این نشه اگه اون نشه و…
گفتم بزار برم سریال زندگی دربهشت ببینم هواسم بره به دیدن زیبایی ها
بعد که وارد سایت شدم نشانه امروز رادیدم گفتم خدایا من که میدونم همه کارها را رست کردی( رهرو تو هم اکنون در منزل است ) این جمله را خیلی به خودم میگم
یه نشونه بده بهتر باشم و بتونم این نجوا ها را ساکت کنم که این فایل اومد نگاه کردم وحتی دوتا فایل قبلیش را هم نگاه کردم لذت برد ولی بعد داشت بهم میگفت که چی حالا میخوای چه کنی اومدم از سایت بیام بیرون دیدم درقسمت نشانه نوشته که متن فایل کامنتها را بخوان حتما نشانه ای برای تو هست که کامنت منتخب و چندتا دیگه را خوندم و اشکم دراومد که خدا چطور قشنگ داره به من میگه ذهنتو کنترل کن
میگه من هستم، نترس وهمه کارها را به من بسپار
خدا را شکر میکنم که عضو این خانواده هستم و از همه دوستانی که کامنت میزارن سپاس گذاری میکنم که هر کدام به نحوی دارن با تجربیات وآگاهی هایی که بدست آوردن وانتقال میدن راه را برای دیگر اعضای خانواده هموار ولذت بخش تر میکنن
کامنت اصلی که جوان ۲۰ سال گذاشت چه قدر خوب در این سن به این دیدگاهها رسیده آرزوی موفقیت دارم براش. به شدت موافقم من هم یک سری پروژه استارت زدم همه میگفتن نمیشه ولی من انجام دادم و همه رو حیرت زده کردم. کاملا قانون درسته با وجود ترس باید تلاش کرد و جلوی نجوا ذهن وایستاد و دنبال نشانه که به قلب رسیده حرکت کرد
سلام وقتتون بخیر استاد عزیزم و مریم جان و بچه های مسیر هدایت
من هر روز زندگی میکنم با فایل های زندگی در بهشت و تایمی که به ویدئو هاش نگاه میکنم از هه جا حواسم پرته و چنان محو دیدن این نعمت و برکت و خوشبختی ها هستم نمیدونم چجوری تایم میگذره واقعا خوشبختم که خدا شما استاد عزیز رو سر راهم قرار داد تا به همه ی سوال هام برسم و بدونم زندگی چه معنایی داره و چقدر میتونه با شکوه بسازیمش
خدایا شکررررررت
ممنون مریم جان از فیلم های که وقت میزاری و میگیری و الگو هستن برای ما و ممنونم استاد شریفم برای بودنت
من خوشبخت و سعادتمندم که شما هارو دارم
سلام استاد عزیزم و مریم جان چقدر خوشحالم این سریال پر از نکته رو هرشب دارم نگاه میکنم خدای من چه چیزی امشب فهمیدم اینکه خودت باش و نظر دیگران واست مهم نباشه منی که وقتی مهمون میاد خونمون فقط تو آشپزخونه هستم و خیلی اذیت میشم و دوست دارم همه چیز پرفکت باشه وقتی این فایل رو دیدم که کلی مهمون اومد تو خونتون گفتم خدای من چجوری مریم جون میخواد آشپزی کنه خیلی زیادن ولی وقتی دیدم چقدر راحت هر کسی واسه خودش آشپزی میکرد و ظرف میشست باورم نشد گفتم واقعا وجود داره یا اینکه چقدر راحت به مهموناتون گفتین که سگ هاشونو وارد خونه نکنن و بدون کفش بیان خونه چقدر لذت بخشه که آدم فقط خودش باشه دیگه نیازی نیست بقیه رو راضی کنه و راستی چقدر در کنار هم لذت میبردین اینطوری مهمونی جذابتر و قشنگ تره واقعا هر چی راحتتر بگیری زندگی رو جهان واست راحتتر میگیره استاد ازتون ممنونم این سریال ارزشمند رو واسمون گذاشتین خدایا شکرت دارم این سریال رو میبینم از مریم جون هم سپاسگزارم که با عشق فیلمبرداری میکنه عاشقتونم.
به نام خداوند مهربانم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
میخواستم در مورد کامنت بسیار جالب و زیبای آقای امیر صحبت کنم
واقعا چقدر این حرف ها درست است و به چه نکاتی عالی اشاره کرده است
درست است انگار بخش بزرگی از مسیر موفقیت ما و رسیدن ما به اهداف و خواسته های من وابسته است به اینکه آیا ما توانایی کنترل ذهن خودمون رو داریم یا نه خیلی راحت در برابر نجواها و حرف های ذهن مون که به ما احساس کمبود و نگرانی میده تسلیم میشیم و کم میاریم
من فک می کنم علت بزرگ خیلی از نرسیدن های ما یا قدم برنداشتن های ما برای هدف هامون یا به سمت خواسته هامون همین بوده که در برلبر نجواهای ذهن مون تسلیم شدیم و کم آوردیم انگار وا دادیم جلوش
و چقدر خوبه که ما بتونیم به جایی برسیم انقد روی خودمون کار کنیم انقدر باور های درست و قدرتمند کننده توی ذهن مون بسازیم و درست کنیم که هرلحظه این نجواها کمتر بشن و صدای ذهن مون رو کمتر بشنویم و اجازه ندیم بهمون مسلط بشه
چقدر خوبه که به اینجا برسیم که توکل و ایمان مون انقدر قوی بشه که با اطمینان و آرامش قلبی قدم برداریم برای رسیدن به خواسته هامون حرکت کنیم و اجازه ندیم این زنجیره های ذهن دست و پای ما رو ببندن
متاسفانه من خودم باورها و مطابقا نجواهای بسیاری در زمینه های مالی و روابط دارم و تمام تلاشم این است که با استفاده از فایل های استاد مطالب و کامنت های شما دوستان عزیزم در سایت روی خودم کار کنم چون به این موضوع زسیدم که هر باور محدود کننده که کمرنگ بشه یا از بین بره انگار هزاران در باز میشه و من رو هزاران قدم به جلو میبره پس امیدوارم بتونم این راه رو به صورت مستمر ادامه بدم و کار کنم روی خودم و باور های درست و قدرتمند کننده برلی خودم بسازم و با هدایت خداوند مهربان بتونم موفق باشم و خواسته ها و اهدافم به راحتی وارد زندگی ام بشه
ممنونم و سپاسگزارم از خداوندم که من را به چنین مسیری عالی هدایت ام کرد
و ممنون و سپاسگزارم از استاد عزیزم و خانم شایسته ی عزیز
به نام خداوند آزاده بخش
سلام به همگی دوستان
رد پای من
توی این قسمت برخلاف باور خیلیامون دیدم استاد چقد واقعا ریلکسه با این این ملک ایشونه ولی طوری رفتار میکنه ک همه راحت باشن و از همه چی استفاده کنن
چه بسا از انظبات و فرهنگ اونا هم نشات میگیره و طرزفکرشون
چقد واقعا همه چیز سادس همه چیز زیباست
هرکسی کار خودشو میکنه همه در حال لذت بردنن و چقدر آدم های با ذوقی میان سمتتون
آدم های فعال هدفمند مهربون با شعور
واقعا لذت میبرم از وجود این آدما
من که الان در حال حاضر خیلی وقته رسما هیچ دوستی ندارم رسما صفر
و البته اصلا ناراحت نیستم واقعا خودم میرم بیرون میرم پارک دوبار سفر کردم به شهرستان و سر زدن به فامیل ک کلی از پدرم غر شنیدم
مادرم پایه تره طرز فکرش خیلی تغییر کرده بنظرم
پدرم خیلی میترسونه منو تو اینجور قضایا که اگر یکی بلایی سرت آورد چی
گفتم که اگر قرار باشه بلایی سر من بیاد ته خونم باشم میفته اونی که منو دعوت کرده حواسش هست
ولی خب اصلا اینا آنقدر پر شدن از افکار کهنه ک گوش نمیدن
منم برام مهم نیست و من روی خودم کار میکنم
و کم کم خداوند منو هدایت میکنه به یه خونه مستقلانه و از اونجام شهر های دیگه کشور های دیگه و هووورااا کلی چیزای دیگه
یه ذوق آتش واری درونمه
نجوا های شیطان هم ک کار خودشو میکنه
ولی سریع خفش میکنم
میدونید من از سن پایین تر نمیدونم چرا ولی با اینکه طبق گفته آنها عمل میکردم ولی ته دلم اصلا اینطور نبود از همون اول
مثلا پدرم میگفت مرد خدای روی زمین زنه
و من همیشه با تعجب و تعصب ب پدرم نگاه میکردم ک چ حرفا
یا اجازه زن با شوهره
هزار تا …. دیگه
و من از همون اول نمیتونستم کنار بیام اصلا که یکی دیگه برای من تصمیم بگیره از درون یه خشم عمیق منو فرامیگرفت
ولی الان دیگه ب جای خشم کار خودمو میکنم
و حرف بقیه ام ک باد هواست بزار انقد بگن تا خسته شن
سلام وقت بخیر و خدا قوت
خیلی زندگی در بهشت رو دوس دارم و اینکه مهمونهای قبلی رو بیشتر دوی داشتم.
ممنون از انژی مثبتتون استاد عزیز و خانم شایسته جیگر.
خدایا شکرت بخاطر این همه زیبایی هایی که افریدی هزار مرطبه شکرت
نمیدونم چرا ولی در عین حالی که دوس دارم این فایلها رو ببینم و شوق هم براش دارم ولی یه چیزی در وجودم هی بهم سیخ میزنه و میگه خوبه که این فایل زودتر تموم بشه.
انگار یه چیزی ناراحتم میکنه.
انگار امکان داره یه اتفاقی بیفته و همه در حالی که برای خوش گذرونی اومدن حالشون گرفته بشه و برگردن و بگن ایکاش اصلا نمیومدیم.
با اینکه انقدر استاد توضیح داد بازم نمیتونم بپذیرم.
شایدم یه ترمزهائی در مورد مهمون دارم که باعث میشه این احساس رو داشته باشم.
فکر میکنم یه گیر اساسی دارم نسبت به مهمون و مهمونی که این احساس حتی در مورد یه فیلم بهم دست میده.
اگر کسی تجربه اینچنینی داشته لطفا راهنمائی کنه.ممنون
سلام
توضیحات استاد خیلی زیبا بود
واقعا خیلی وقتا ما سخت میگیریم توی زندگی
وقتی نگاه میکنم توی خانواده ما وقتی میریم مهمونی همه باید یه جا بشینن بچه نباید شیرینی جدا برداره تا تکون بخوره همه میگن زشته بشین نه نکن که چی مبادا صاحب خونه ناراحت بشه یا مثلا زیاد نخوره بچه که چی که نگن نخوردست
خب چرا چیکار میکنینم با خودمون اصلا چرا نشستیم
پاشیم بریم این ور بریم اون ور
جدا جدا صحبت کنیم یه بازی کنیم
چقدر روابط آدما میتونه بهتر بشه تا اینکه همه یه گوشه نشستن و با بغلیشون حرف میزنن
میتونیم بازی کنیم لذت ببریم
بعد چقدر پذیرایی راحت تره
تهش اینه کنه وسایل رو می میچینی هرکی هر چی خواست بر میداره به میزبان هم فشار نمیاد ولی توی مهمونی ما خانم خونه نابود میشه
مدام برو بیا برو بیا اینو بردار اونو بذار
ولی اگه همه چیز روی میزز گذاشته بشه هرکی هر چقدر بخواد غذا میکشه دیگه اسراف هم نمیشه
تازه دیگه هممونی شام یا نهار باشه که دیگه غوغاست
یه عالمه ظرف تل انبار میشه که خود میزبان که تا دو روز درگیر شستن ظرفاست
کلی هم خسته میشه دیگه تا چند روز حس زندگی نداره
خود مهمان هم در عذابه که چرا چه خبرهه
و حالا التماس که بذار کمکت بشورم من نمیفهمم ما چرا مهمونی میگریم میخوایم فقط این اتفاقه بیفته یا نه میخوایم دور هم لذت ببریم اخه این که نشد لذت
این فقط عذابه
واقعا ساده گرفتن همه چیز رو عوض میکنه
خدایا شکرت
به نام خالق یکتا
سلام بر استاد عزیز وخانم شایسته نازنین وهمه عزیزانی که عضو این خانواده هستند
من اولین بار هست که کامنت میزارم و این یکی ازتصمیم هایی هست که من هر بار میگم باشه انجام میدم ولی هی به تعویق میندازم
و امروز حتی تصمیم این کار را نداشتم
مدتی هست که تصمیم گرفتم خانه ام را درهشتگرد کرج بفروشم ویا اجاره بدم وبه تهران بروم تا بتوانم در زمین بزرگتری بازی کنم وکارم را گسترش بدم وبا وجوداینکه هیچ پولی به غیر از این خانه ویک ماشین ندارم باز هم به یاری خدا برتصمیمم هستم وبدون اینکه هیچ تضمین و دورنمایی ببینم دارم این کار را انجام میدم درصورتی که الان درنقطه امن هستم ویک خانه دارم که مال خودمه ماشین دارم ویک کارگاه اجاره ای که مشغول هستند وبه دید همه عقلمو از دست دادم که خونمونو بفروشم بعد برم مستاجر و با پول خونه کارکنم ولی تصمیم گرفتم ونشانه ها وهدایت را دارم میبینم و حسشون میکنم
دیروز برادرم رفت به جای من خانه ای دید و نصف مبلغ رهن خانه را پرداخت کرده وبعدبه من گفت که این کاررا کرده بدون این که من این درخواست را ازش کرده باشم خیلی خوشحال بودم ودیشب با احساس عالی خوابیدم امروز که صبح خیلی زود اتفاقی بیدار شدم نجوا ها اومدن سراغم که حالا اگه خونه فروش نره اگه این نشه اگه اون نشه و…
گفتم بزار برم سریال زندگی دربهشت ببینم هواسم بره به دیدن زیبایی ها
بعد که وارد سایت شدم نشانه امروز رادیدم گفتم خدایا من که میدونم همه کارها را رست کردی( رهرو تو هم اکنون در منزل است ) این جمله را خیلی به خودم میگم
یه نشونه بده بهتر باشم و بتونم این نجوا ها را ساکت کنم که این فایل اومد نگاه کردم وحتی دوتا فایل قبلیش را هم نگاه کردم لذت برد ولی بعد داشت بهم میگفت که چی حالا میخوای چه کنی اومدم از سایت بیام بیرون دیدم درقسمت نشانه نوشته که متن فایل کامنتها را بخوان حتما نشانه ای برای تو هست که کامنت منتخب و چندتا دیگه را خوندم و اشکم دراومد که خدا چطور قشنگ داره به من میگه ذهنتو کنترل کن
میگه من هستم، نترس وهمه کارها را به من بسپار
خدا را شکر میکنم که عضو این خانواده هستم و از همه دوستانی که کامنت میزارن سپاس گذاری میکنم که هر کدام به نحوی دارن با تجربیات وآگاهی هایی که بدست آوردن وانتقال میدن راه را برای دیگر اعضای خانواده هموار ولذت بخش تر میکنن
از استاد عباس منش عزیز سپاس گذارم
از خانم شایسته نازنین سپاس گذارم
درپناه الله
کامنت اصلی که جوان ۲۰ سال گذاشت چه قدر خوب در این سن به این دیدگاهها رسیده آرزوی موفقیت دارم براش. به شدت موافقم من هم یک سری پروژه استارت زدم همه میگفتن نمیشه ولی من انجام دادم و همه رو حیرت زده کردم. کاملا قانون درسته با وجود ترس باید تلاش کرد و جلوی نجوا ذهن وایستاد و دنبال نشانه که به قلب رسیده حرکت کرد