سریال زندگی در بهشت | قسمت 51 - صفحه 14

208 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1602 روز

    خیلی برام جالبه

    از اولین روزی که تعهد دادم هر روز یه قسمت از زندگی در بهشت رو ببینم میدونستم یه قسمتی از این سریال هست که نوشته ی برگزیده اش درباره ی سلبریتی ها هست و چند سال پیش خوندمش و جزو ارشیو علاقه مندیدهام سیوش کرده بودم و چه قدر دوست داشتم اون متن رو و جوری که اون فرد باز کرده بودش ولی از یادم رفته بود دقیقا چی بود و کدوم قسمت بود فقط میدونستم بهش میرسم

    خلاصه امروز قبل از اینکه بیام قسمت پنجاهو یک رو ببینم رفتم قسمت ارشیو علاقه مندی هام و دیدم دقیقا اون قسمتی که از اول سریال دنبالش بودم همون قسمتیه مه نوبته امروز ببینمش … قسمت پنجاهو یک که سالها پیش سیوش کرده بودم و عاشق متن برگزیده اش بودم و همون روز که تو ارشیو علاقه مندی هام بودم و دیدمش نوبت دیدنش همون روز بود

    برام جالب بود این همزمانی

    .

    ولی چیزی که میخوام بگم درباره ی بیشتر متن برگزیده و حرفا استاد توی همین فایله که چند بار گوشش کردم و هینت بهم داد

    اول از همه

    تشکر از امیر عزیز من باهاش خیلی احساس نزدیکی کردم چون دقیقا انگار مثل خودم فکر میکنه این پسر و از جنس خودمه و مرسی که به انگلیسی متنشو نوشت و من فقط انگلیسیشو خوندم چون واقعا با این زبان احساس صمیمیت بیشتری دارم و اینجوری اگاهی هاش خیلی بیشتر بر دل و جانم نشست.

       «  سلبریتی  »

    واژه ای که از کودکی و بچگی ام به دنبالش بودم و بیشتر از هر روزه دیگه ای اینروزا الگوی من شده این واژه و به دنبال تحقق این رویا با استفاده از قوانین این سایت هستم

    امیرجان من هم مثل خودتم

    با تیلور سویفت از 9 سالگی ام بزرگ شدم

    باهاش خاطره دارم ، باهاش کنسرت برگزار کردم باهاش حرف زدم موزیک ویدیو دادم بیرون و …

    بیلی ایلیش

    کسی که خیلی الگوم شده این چندین سال و اون موقعی که تو درباره بیلی نوشته بودی سال 99 بود الان ببین این دختر چه کرده الان ببین توی این چند سال چه جایزه ها چه افتخارات بزرگی که کسب نکرده و ترکونده دنیارو

    برای من هم سلبریتی ها جذاب ترین شخصیت های دنیا بودن

    البته نه همشون

    و هر روز برام واضح تر شد من میخام حزو کدوم دسته از سلبریتی ها باشم خواسته ی دقیق من چیه

    و برام واضح تر شده و داره میشه که چی شده اون ها به اونجا رسیدن

    من هم مثل تو سالهاست این به این افراد نگاه میکنم و میگم من چطور میتونم به دستاوردای اونا برسم ؟؟؟

    خیلی بالا پایین شدم توی این مسیر و تازه اول راهم هستم

    اما حداقل خداروشکر میکنم که خیلی برام این مسیر واضح تر شده هموار تر شده انگار میتونم ته حاده و مسیرم رو ببینم که بهش ختم میشه و توی جاده ی درستم

    فقط کمی مسیرش طولانیه و همینش برام عشقه چون فهمیدم من عاشق سلبریتی شدن نبودم من عاشق شخصیت یک سلبریتی بودم

    و اینروزها دارم تمااااام تمااام وجودم رو میذارم تا شخصیت یک سلبریتی رو داشته باشم

    و میدونم با ادامه ی این مسیر و پایداری و ثبات این شخصیت قوی لاجرم نتیجه اش میاد اما قبل از نتیجه من باید عاااااشق شخصیت قوی یک سلبریتی باشم

    دو روز پیش مثل همیشه در فکر عمیقی رفته بودم که یک سلبریتی دوران نوجوانیش و قبل از شهرتش رو چجور گذرونده چیکار کرده چه نکرشی داشته که باعث شده به اون جایگاه در 19_20 سالگی برسه …

    اون سلبریتی در 12 سالگیش چه نگرشی داشته ؟

    چه شرایطی داشته چطچر فکر کرده چطور عمل کرده که باعث شده پایداری و ثبات اون مسیر اون رو در 19_20 سالگی یعنی بعد از شیش هفت سال به اون جایگاه جهانی برسونه ؟؟؟

    من باید بفهمم اونا چیکار کردن و من هم دقیق همون کارو بکنم

    در بخشی از تفکراتم به همون نتیجه ی تو رسیدم که اونها در خانواده و شرایطی بزرگ شدن که بسیار باورهای قدرتمند کننده به خوردشون داده شد ،

    اونها بهشون عزت نفس ، احساس خودارزشمندی ، لیاقت ، ثروت ، فراوانی ، شدن ، توحید و … داده شد

    درسته خیلی محسوس نبوده پدر مادرهای اونام عباسمنشی نبودن اما تونستن نااگاهانه این باورها رو بهشون بدن

    اما چیزی که من بهش رسیدم با فکر کردنم در دو روز پیش

    این بود که

    بخشی از شخصیت و ویژگی اونها این بود که رها بودن

    اونها هیچ نگرانی نداشتن

    اونها در شرایطی بزرگ شدن که در ارامش کااامل به سر میبردن

    و میدونستن زمان زیادی دارن چون سنشون کمه

    میدونستن پدر مادر پولداری دارن که ازشون حمایت میکنه

    نگران هزینه ی کلاس هاشون نبودن پدر مادرشون هر انچه که میخواستن رو براشون مهیا میکردن

    نگران پول توی حسابشون نبودن پول همیشه داشتن و نیازی به نگرانی براش نبود

    نگران اینکه دیر بشه نبودن چون سنشون خیلی کم بود و در بهترین زمان شروع کرده بودن و کلی سال وقت داشتن و تازه جلو هم بودن و وقت زیاد داشتن

    نگران خرید لباس نبودن

    نگران غذا نبودن

    همه چیز به وفور براشون بود

    اونم وقتی که همه اش 10 سالشون بوده یا کمتر

    حمایت و تشویق ها و باورهای قدرتمند کننده از سمت پدر مادر اطرافیان برای امکان پذیری رویاها رو داشتن

    اطرافشون و توی همون شهر و کشوری زندگی میکردن پر از الگوهایی بود که در نوجوانی به شهرت و ثروت رسیدن و اون الگو ها براشون مشوق و باور بزرگی بود

    ته ته ته تهش

    به این رسیدم که خیالشون راحت بود

    و فقط باید به اون ارامش ادامه میدادن و به ایده هایی که به ذهنشون میرسید عمل میکردن و روی مهارت هاشون توی موسیقی و … کار میکردن و رشدش میدادن …

    اونها حتی نگران درس و مدرسه نبودن

    یادمه یه جا خوندم تیلور سویفت تو 11_12 سالگی اش روزانه بالای ونج شیش ساعت اهنگ مینوشت و با گیتار میزد

    خب به نظرت ایا اون پدر مادری داشت که بهش بگه بچه اینا بازی کردنه اینا نون و اب نمیشه برات درس بخون مدرسه مهمه امتحانا مهمه وقتتو تلف نکن با این ساز ها اینا تفریحن نباید براشون خیلی وقت و تمرکز بذاری اصل زندگیت درس هست

    ایا اینو بهش گفتن

    یا به قول خودت پا شدن گفتن دختر 11 ساله ی ما یک ستاره ی موسیقی هست و به خاطرش مهاجرت کردن شهر دیگه ای تا بهتر موسیقی رو ادامه بده و وسط الگوهای جهانی باشه تا باورش بشه اون هم میتونه …

    وقتی خودمو بخوام با اون مقایسه کنم میبینم چه قدر من هیچ کدوم از شرایط و باورهایی که برای سلبریتی شدن نیاز هست رو نداشتم هیچوقت و ندارم هنوزم و تازه هر باوری بوده بر تضاد این خواسته و نشدنش در من شکل گرفته …

    نمیخوام مقایسه کنم و بگم من تو چه شرایطی بزرگ شدم و پدر مادرم و جامعه چه باورایی بهم دادن چون تمرکز روی نکات منفی میشه …

    عوضش من میخوام بگم که من میتونم با شبیه سازی اون شرایط برای خودم اون نتیجه رو خلق کنم

    من میخوام بگم الان که فهمیدم اونا چه باورایی درونشون شکل گرفته میتونم خودم اون باورارو در خودم شکل بدم

    میخوام بگم من فهمیدم پدر مادراشون چه باوری بهش داشتن و اون باورو من خودم به خودم داشته باشم …

    نکته ای که خیلی برام مهم بود و میخواستم بگم

    این بود که

    اونها هیچ نگرانی نداشتن

    دقیقا همین چند روز پیش بهم این الهام شد که داشتم روی توحید کار میکردم

    دیدم الگوی اون سلبریتی ها در چندین سال قبل از رسیدن به موفقیت این بوده که نگرانی نداشتن

    توی اون چندین سالی که داشتن پایه های موفقیت رو میچیدن

    یکی از پایه های اصلی نداشتن نگرانی بود

    همونجور که گفتم شرایط مالی و خانوادگی و حمایت مالی خانواده حمایت عاطفی حمایت فکری باوری و …

    همه ی اینها باعث شده بود اونها هیچ نگرانی نداشته باشن

    اونها نگران نبودن که پول کلاس اواز و موسیقی رو از کجا بیارن اونها شرک نداشتن

    اونها فقط تمرکزشون روی کسب مهارت بود

    بدون هیچ حاشیه و نگرانی

    تمام تمرکز روی باورها و الگو ها بود

    بدون نگرانی اینکه ایا میتونن ماه دیگه هزینه ی کلاس موسیقی شون رو جور کنن ؟

    ایا غذا برای خوردن دارن ؟

    ایا میتونن لباس بخرن و درامد و پول توی حسابشون کافی هست برای خرید چن تا لباس ؟؟

    ایا از پس هزینه ها و نیازهاشون برای تحقق خواسته هاشون برمیان و …

    نه همچین نگرانی وجود نداشت براشون 

    لاجرم میدونستن پول کلاس گیتار اواز باشگاه ورزش لباس غذا و … همه چیز هست

    کار اونها تمرین هست و لذت بردن و همین و بس

    و شنیدم که خدا بهم گفت نگار تو اینهمه نگرانی داری

    این راهش نیست

    گفتم خدایا چیکار کنم من که شرایط اونها رو ندارم من تمام هزینه ها با خودمه و نمیتونم نتونستم از پسش بربیام

    بهم گفت به من اعتماد کن

    گفت اونها رو پول و سرمایه پدر مادرشون اطمینان داشتن که میرسه و هزینه کلاساشونو غذاشونو نیازهاشونو لباسهاشونو میده

    تو به جاش به من اعتماد کن

    تو تمام اعتمادت رو بذار روی من

    بدون من همیشه باهات هستم و با قوی کردن باورهای توحیدیت نگرانی برای نیازهاتو تموم کن بسپارش به من

    پول کلاس میخوای من میدم ، خونه میخوای اجاره اش رو من میدم ، ماشین میخوای هرینه اش رو من میدم ، لباس میخوای من برات میخرم ، تو به من اعتماد کن والد حقیقی تو من هستم

    تو سرت روی شونه ی من باشه

    تو قلبت به یاد من گرم باشه

    من برات همه چیز میشم تو فقط اروم باش رها باش و با لذت تمرین کن و روی مهارت هات کار کن

    و اینجا بود که بیشتر فهمیدم شخصیت سلبریتی یعنی چی و من میخوام شخصیت یک سلبریتی رو داشته باشم و نتایج بعد از پایداری و استمرار در این شخصیت پس از سالها میان :))))

    البته این یک درصد از باورا و شخصیت یک سلبریتی هست

    من سالهاست دارم به این موضوع فکر میکنم و تلاشم بوده در تمام جنبه ها مثل یک سلبریتی باشم

    از اندامم که همیشه ورزشی و لاغر باشه مثل سلبریتی ها

    از روابطم ، از احساس ارزشمندی و … که ته نداره واقعا هر روز دارم بیشتر میفهمم یک شخصیت سلبریتی چیه و هر روز بیشتر دارم تو خودم به وحود میارم و جزوی از پوست و گوشت و استخونم میشه شخصیت یک سلبریتی …

    و من اینو دوست دارم و همینو میخوام …

    .

    استاد عاشقتونم که به جای اینکه به ما انگیزه بدید برای موفقیت که کاملا بیهوده هست

    به جاش در ما شخصیت یک فرد موفق رو ساختید

    من عاشق شخصیت یک فرد موفق و مسیر رسیدن بهش شدم نه نتیجه ، و اینها رو همه از شما دارم …

    ازتون سپاسگزارم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    محمد گفته:
    مدت عضویت: 1065 روز

    سلام

    توضیحات استاد خیلی زیبا بود

    واقعا خیلی وقتا ما سخت میگیریم توی زندگی

    وقتی نگاه میکنم توی خانواده ما وقتی میریم مهمونی همه باید یه جا بشینن بچه نباید شیرینی جدا برداره تا تکون بخوره همه میگن زشته بشین نه نکن که چی مبادا صاحب خونه ناراحت بشه یا مثلا زیاد نخوره بچه که چی که نگن نخوردست

    خب چرا چیکار میکنینم با خودمون اصلا چرا نشستیم

    پاشیم بریم این ور بریم اون ور

    جدا جدا صحبت کنیم یه بازی کنیم

    چقدر روابط آدما میتونه بهتر بشه تا اینکه همه یه گوشه نشستن و با بغلیشون حرف میزنن

    میتونیم بازی کنیم لذت ببریم

    بعد چقدر پذیرایی راحت تره

    تهش اینه کنه وسایل رو می میچینی هرکی هر چی خواست بر میداره به میزبان هم فشار نمیاد ولی توی مهمونی ما خانم خونه نابود میشه

    مدام برو بیا برو بیا اینو بردار اونو بذار

    ولی اگه همه چیز روی میزز گذاشته بشه هرکی هر چقدر بخواد غذا میکشه دیگه اسراف هم نمیشه

    تازه دیگه هممونی شام یا نهار باشه که دیگه غوغاست

    یه عالمه ظرف تل انبار میشه که خود میزبان که تا دو روز درگیر شستن ظرفاست

    کلی هم خسته میشه دیگه تا چند روز حس زندگی نداره

    خود مهمان هم در عذابه که چرا چه خبرهه

    و حالا التماس که بذار کمکت بشورم من نمیفهمم ما چرا مهمونی میگریم میخوایم فقط این اتفاقه بیفته یا نه میخوایم دور هم لذت ببریم اخه این که نشد لذت

    این فقط عذابه

    واقعا ساده گرفتن همه چیز رو عوض میکنه

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    زهرا بهنام گفته:
    مدت عضویت: 1259 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام به استاد عزیزم

    چقدر دلم برای فضای پردایس تنگ شده بود

    این سری دومی هس که این سریال شگف انگیز رو شروع کردم به دیدن که کل وجودم درخواست دیدن این زیبایی ها را داشتن

    حرفای که در این فایل گفتین در مورد راحت گرفتن الان برام قابل درک تره

    چون دوساله افتخاره شاگردی شما رو دارم و تقریبا با سبک زندگی شما اشنا شدم

    دوره ی عزت نفس که یکی از خواسته های قلبی من بود رو به به راحت ترین شکل ممکن تهیه کردم و الان دارم اموزه هاش رو کار میکنم

    مهمانداری یکی از کابوس های من بود

    اما الان خیلی بهتر شدم و البته که جای کار دارم

    چقدرحرفاتون تو این فایل عالی بود استاد

    من باید اصل و اساس رو بزارم در راحتی و ارامش

    من باید انقدر روی عزت نفسم کار کنم تا وقتی مهمان میاد خونم قوانین خونم رو بهش بگم بدون اینکه نگران باشم که نکنه بهش بربخوره

    من باید جوری زندگی کنم که لذت ببرم نگران حرف مردم نباشم

    و وقتی روی عرت نفس خودم کار کنم وسبک شخصی داشته باشم و منطقی باشه برای خودم

    انسان هایی رو جذب میکنم که اونها هم تو همون فضای فرکانسی هستن همون طرز فکر رو دارن

    وبه این شکل لذت میبرم از زندگیم

    این شاه کلید فایل بود برای من

    .

    .

    .

    خدای من حال این بچه ها رو خریدارم چقدررررر خوبه

    خدا روشکر برای وجود همچین بهشت زیبایی

    خدایا شکرت برای دیدن این زیبایی ها این ازادی مالی وزمان بخاطر الگویی که تو زندگیم قرار دادی تا ببینم و ازش یاد بگیرم که میشه به شکل دیگری هم زندگی کرد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    رضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1102 روز

    بنام یگانه خالق زیبایی ها

    به وقت بهشت

    سلام به روی ماه همگی

    خدایا شکرت که یک روز دیگه من رو زنده نگهداشتی یک روز بارانی و پر از خیر و برکت تا شکرگزار نعمتها و زیبایی های زندگیم باشم و تحسین کنم زیبایی‌های جهان و پارادایس رو

    خدایا شکرت که تو رو دارم

    استاد عزیزم، خیلی از آداب و رسوم ما از گذشتگان بما رسیده و تغییر این سنت‌ها کار بسیار دشوار و حتی غیر ممکنی بنظر میرسه و خدارو شکر که با آموزه های شما متوجه شدیم نیازی هم به این کار نیست.

    اما برای کسی که فقط روی خودش کار می کنه و کاری به کار کسی نداره، هیچ چیزی غیر ممکن نیست، وقتی من روی سبک شخصی خودم کار کنم بقول شما جهان هم آدمهای مناسب با من رو وارد زندگیم می کنه و دنیای من تبدیل میشه به دنیایی که کاملا متحول و متغیر شده و چقدر این باور آرامش بخشه استاد، وقتی بدون هیچگونه زور زدنی جهان برات همون‌جوری میشه که تو می خوای

    باور کنید قبل از دیدن سریال زندگی در بهشت و بخصوص زمانیکه مهمان داشتید من حتی به فکر هم نمی رسید که میشود نامحدود مهمان و میزبان باشی بدون اینکه طرفین معادله دچار رنج و زحمتی بشن.

    امروز صبح که داشتم این فایل بی نظیر رو می دیدم متوجه شدم دور شدن آدمها و حتی بستگان درجه یک خانواده از همدیگه بخصوص در جامعه ایرانی، بخاطر گرونی اقلام خوراکی نیست بلکه بخاطر همین سختگیری هایی هستش که در پذیرایی از مهمان بخودشون می گیرند ، یعنی ببینید اهمیت دادن به حرف مردم و نداشتن عزت نفس تا چه اندازه تونسته ما رو از هم دور کنه ما رو از اصل دور کنه.

    اصل چیه؟… همون صله رحم، همونی که پیامبر گفتند

    آدمها بجای اینکه اصل رو دریابند و از حال هم با خبر باشند و از بودن در کنار هم لذت ببرند، بخاطر فرع و حاشیه هایی که در اتاقهای پذیرایی ممکنه اتفاق بیفته از هم فاصله می گیرند. و همه این باورها و رسم و رسومات از گذشته بما رسیده و ما هم انتقال دهنده اون به نسل‌های بعدی هستیم.

    باورهای ما در مورد مهمانی شبیه باورهای مشرکین در اعصار گذشته ست. فقط محتوا فرق می کنه، یعنی مقاومت ما در مورد چگونگی پذیرایی از مهمان برابر با مقاومت مشرکین در خصوص شرک و توخید

    در قرآن مثالهای بیشماری هست از پاسخهایی که مردم طبق آداب و سنن مرسوم در جامعه به پیامبران در خصوص یکتاپرستی می دادند، در واقع وقتی داستان اقوام مختلف تاریخ رو در قرآن مطالعه کنیم می بینیم که مخرج مشترک پاسخها این بوده:

    «که ای پیامبر می خوای ما از خدایانی که پدران و پیشینیان ما می پرستیدند دست بکشیم و خدای تو را بپرستیم»…

    حالا ما هم همینیم، اگر بخوایم چنین سبکی رو توی همین خانواده چند نفری خودمون اجرا کنیم همه بر علیه مون میشن ولی خدارو شکر که بدون اعتراض به این سبک می تونیم حداقل از خودمون شروع کنیم تا در حوزه مهمانی و میزبانی در مدار ورود آدمهای مثل خودمون قرار بگیریم.

    خدایا شکرت بخاطر آگاهی های این قسمت

    به به، چه روز زیبایی و چه شور و نشاطی توی پارادایس موج میزنه، استاد واقعا لذت می برم و برام تازگی داره دیدن سکانس به سکانس این قسمت، هر کسی برای خودش کمپ زده و دیشبو خوابیده و از لحظه هاش لذت برده، یکی داره تیراندازی می کنه، یکی می پره تو آب، یکی ماهی میگیره یکی کمپ غذای بیرون بر بپا کرده و خلاصه این نچسبیدن شون به همدیگه رو من خیلی دوست دارم استاد، ندیدم بهم دیگه اصرار کنن که بیا تو هم همون کارو بکن که منم دارم انجام میدم، به استثنای یکسری از وظایف کاری که بینشون تقسیم شده در حوزه سرگرمی هرکسی اختیار خودشو داره و هیچکسی دنباله رو دیگری نیست مگر اینکه مورد علاقه اش باشه.

    خدارو صد هزار مرتبه شکر برای این روز بی نظیر، برای این آب دریاچه برای این آسمان آبی و درختان همیشه سبز و خاک حاصلخیز خدایا شکرت برای اینهمه فراوانی طبیعی که بطور رایگان در اختیار ما قرار دادی سپاسگزارم

    ای خدای مهربانم، قدردانم که استاد و بانو شایسته رو در مسیر سبز زندگیم قرار دادی

    ای صاحب اختیار من، بی نهایت شکرگزارم که من رو در این خانواده و مأمن الهی اسکان دادی

    ای وهاب ترین رزاق ، سپاسگزارم که مزرعه رویاهام رو قدم به قدم بمن نزدیکتر می کنی

    خدایا من ثروتمندترین فرد جهانم چون تو دارایی منی

    خدایا شکرت که تو رو دارم

    مانا باشید و شاد زی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    اميرحسين کبیری مقدم گفته:
    مدت عضویت: 747 روز

    من عشق را آموخته بودم اما به چه چیز عشق ورزیدن را نه به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال عشق ورزیدم به مدرسه عشق ورزیدم به دانشگاه عشق ورزیدم همه این‌ها بعد از مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو فهمیدم عشق به تو پایدار است دیگر عشق‌ها عشق‌های دروغین است.

    پس به عشق تو دل بستم.

    بعد از چندی که به تو عشق ورزیدم به یکباره به خودم آمدم و دیدم که من کوچکتر از آنم که عاشق تو شوم و تو بزرگ تر از آنی که معشوق من قرار بگیری فهمیدم در این مدت که فکر می‌کردم عاشق تو هستم اشتباه می‌کردم این مدت تو بودی که عاشق من بودی و مرا به سوی خود می‌کشاندی اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو می‌آمدم ولیکن وقتی توجه می‌کنم می‌بینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتادم ولی باز به راه مستقیم آمده ام، حال می‌فهمم این تو بودی که عاشق بندت بودی و هرگاه او صید شیطان می‌شد تو دام شیطان را پاره کردی

    هر شب به انتظار او می‌نشستی تا بلکه یک شب او را ببینی

    حالا می‌فهمم که تو عاشق صادق بنده ات هستی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    حسین دانش خواه گفته:
    مدت عضویت: 758 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام و عرض ادب خدمت تمامی اعضای این خانواده توحیدی

    خیلی لذت بردم از این آرامشی که وجود داشت از این صلحی که وجود داشت بین شما و خانواده که جمعیتشونم زیاد بود و چقدر زیبا خودشون کارای خودشونو انجام می‌دادند و چقدر در صلح بودن با خودشون هر کس اون وسط دنبال تفریح خودش بود و اونا داشتن لذت می‌بردن و شما هم داشتید لذت می‌بردید کلاً این نگاهو خیلی دوست دارم که وقتی مهمان میاد همون جوری زندگی کنیم که زمان هایی که مهمان نیست زندگی میکنیم به همون راحتی که هم مهمان احساس راحتی کامل داشته باشه و هم خودمون اذیت نشیم و هدفمون رو بذاریم لذت بردن و از وجودهم لذت ببریم و به این شکل مهمانی رفتن یا مهمان گرفتن به این شکل خیلی لذت بخشه

    و بچه‌هاشون خیلی با هم در صلح بودن خیلی فرندلی بودن کلاً بدونی که اصلاً بحثی داشته باشند و بدون اینکه درگیری داشته باشند کنار هم بازی می‌کردند و لذت می‌بردند در صورتی که توی مهمانی هایی که من تجربه کردم توی ایران بعضاً با هم دعوا می‌کنند و این دعوا باعث میشه که کار به جایی برسه که خانواده‌ها هم ناراحت بشن و حتی قهر کنن باهم

    این احساس آرامش این در صلح بودن با خودت با جهان اطرافت بزرگترین نعمته من به عنوان یه دانش آموز که توی سایت شما هستم اگر میلیاردها میلیارد دلار ثروت داشته باشم اما با خودم در صلح نباشم با جهان اطرافم در صلح نباشم هیچ لذتی نمی‌برم عملاً هیچ لذتی نمی‌برم و اون ثروت‌ها مایع اسباب و ناراحتی من می‌شود

    پس نتیجه می‌گیریم که خوشبختی کنترل ذهنه و کنترل ذهن با وجود کنترل ورودی‌ها به دست میاد یعنی من باید ورودی‌هام رو کنترل کنم و توجه کنم به اون چیزایی که می‌خوام و به راحتی اعراض کنم از اون چیزهایی که دوسشون ندارم و این روند باعث میشه که من در احساس آرامش و آسایش قرار بگیرم و باعث میشه که الهامات رو دریافت کنم باعث میشه الهامات رو بشنوم و اون الهامات یک قدم عملی هستند که با شرایط اون لحظه‌ام قابل اجرا هستند و بهم احساس آرامش می‌دهند و زمانی که اون یک قدم رو بردارم این انرژی هزار قدم به سمت من می‌آید

    احساس خوب مساوی است با اتفاقات خوب و این قانون است

    عاشقتم استاد عزیزم سپاسگزار هستم ازت بابت زحماتی که می‌کشی و از خانم شایسته عزیز هم سپاسگزاری می‌کنم بابت زحماتی که می‌کشند هر کجا هستید در پناه الله یکتا شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    Rojina گفته:
    مدت عضویت: 1799 روز

    سلام استاد عزیز

    باورتون نمیشه با چه نیتی نشانه روزم رو زدم و خداوند چه جوابی به من داد…

    بشدت این یکی دو روزه درگیر مدیریت کردن خودمم

    هر روز هم که میگذره اهمیت این موضوع برام بولدتر میشه.

    داشتن سبک شخصی

    قبل از این فایل واقعا از خدا پرسیدم توی دلم که: خدایا! من چجوری باید زندگی کنم؟ چطور باید برای خودم مرز و معیار تعیین کنم؟ چجوری قدرتی رو در خودم ببینم که در من قرار دادی برای اینکه خودم مسیر زندگی خودم رو مشخص کنم؟؟؟

    خدایا چکار کنم؟

    از کجا باید بفهمم چی رو توی زندگیم نگه دارم و چی رو بندازم دور؟

    معیارهام رو چطور سرند کنم از میون این همه جهان متنوع؟

    نمیدونم بقیه ی آدما هم آیا مثل من به یه جایی توی زندگیشون رسیدن که همه چیز براشون یه علامت سوال گندست؟

    که سختشون باشه معیارهای خودشون رو از جامعه و چیزی که بهشون گفته شده درسته جدا کنن؟ و بعد با خودشون کنار بیان که واقعا تفکر خودشون هم میتونه درست باشه و این اعتماد رو به خودشون داشته باشن که می‌تونن کار انجام بدن و از پسش بربیان.

    میدونین این باورهای ادم راجب خودش و این عزت نفس و اعتماد به نفس، با حرکت کردنه که ساخته میشه و پله پله میاد بالا.

    به شخصه برای خود من که خیلی وقته حرکت جانانه و عملی درست حسابی نکردم توی شروع خیلی سخته. انگار میخوام شاخ غول بشکنم!

    همزمان با هزاااااار تا باور مختلف مخرب دست و پنجه نرم میکنم و می‌بینم که هر مدت یکبار که یذره بهتر میشم، پیشرفت میکنم، چقدر زندگیم روون تر میشه.

    دیسیپلین شخصی

    محکم بودن

    نظم داشتن

    هدف داشتن

    باور احساس لیاقت و ارزشمندی

    کسی از من بالاتر نیست منم از کسی بالاتر نیستم

    خودم بودن و نترسیدن از ابراز وجودم

    چه کاری رو کی انجام دادن

    پول ساختن

    و …

    اینا تایتل هاییه که توی ذهنم می‌چرخه و بشدت ذهنم راجبشون پراکندست.

    حس میکنم توی سن بلوغم:)

    حس میکنم سن بلوغم تازه داره شروع میشه…

    اصلا فکر نمیکنم سن بلوغ آدمی که توی زندگیش داره حرکت میکنه و کار و هدفی برای خودش داره هرگز تموم بشه!

    در کل خداوند بهم گفت: روژینا جانم، میخوای سبک زندگی خودت رو پیدا کنی؟ بیا اینم نمونه توی سریال زندگی در بهشت، که خودش یه نمونه نیست، هزاران نمونه‌ست اینقدر که تنوعش زیاده!

    تو می‌تونی موشکافانه و دقیق ببینی، بارها و بارها ببینی، و جدا از لذت بردن یه سبک زندگی ای رو ببینی که از خیلی جهات کامله. و بعد از بینشون انتخاب کن که چی رو دوست داری و چی رو دوست نداری.

    اگه واقعا واست مهمه، روی هر مسئله موضوع یا دیدگاهی که مطرح میشه یا کوچکترین نکته ای که به وجود میاد خوب فکر کن… ایده هایی که به ذهنت میاد رو هر جوری که هست، هر چیزی که هست آگاهانه بنویس. بدون در نظر گرفتن اینکه اون ایده به نظر بقیه خوبه یا بد. اینجوری به مرور هم به شناخت مناسبی از خودت افکارت و مدل فکر کردنت می‌رسی، و هم به مرور ایده های پخته تری در مورد مسائل خواهی داشت.

    و مهم ترین بخش تمام این ماجرا عزت نفسه… که استاد هم اینجا دوباره روش تاکید کردن.

    طی کردن این روند به مرور عزت نفست رو می‌سازه و باعث میشه تو رشد کنی و اعتمادت به خودت ذره ذره بیشتر میشه. چون به قول آقای خوشدل گیگابایت تجربه هات میره بالا:) اونموقع به دیتاهای بیشتری دسترسی داری، پخته تر میشی و راحت تر میتونی تصمیم بگیری و عمل کنی. که البته انتهایی هم برای کمال وجود نداره و همونطور که استاد همیشه میگن این روند تا ابد ادامه داره…

    فقط بابد یاد بگیری خودت رو ارزشمند بدونی و دست کم نگیری‌، اونوقته که درها باز میشه برات و به قدم های مناسب یکی پس از دیگری هدایت می‌شی…

    خدایا بابت این هدایتت ازت خیلی ممنونم. خیلی زیاد…

    الهی شکرت:)))

    استاد بابت درسایی که قراره ازتون بگیرم پیشاپیش ممنونم. و خانم شایسته مرسی ازتون که این سریال با همت شما ضبط شده. مرسی که اینقدر ماهین:)

    آه… خدایا شکرت…

    شاد و سلامت باشین در پناه خدای بزرگ و همیشه هدایتگر؛)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    عاطفه حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1166 روز

    به نام خداوند هدایتگرم

    سلام به همگی

    استاد چقدر زیباست این جمله

    (اگر اصل و اساس و در زندگی بر آرامش و لذت و ارامش بگذاریم خیلی تصمیمات درست تری میگیریم ) این یعنی سنت شکنی و یکی از ویژگی های افراد موفق سنت شکنی است ، شکستن فرهنگ غلط

    احسنت برشما استاد جان

    چ سختی‌هایی که خود من متحمل میشوم وقتی مهمان می اید ولی نمیخوام در موردش صحبت‌کنم

    دلم میخواد به این شیوه ی شما فکر کنم ، به تصمیم های درستی برسم و سنت شکن باشم ، سبک شخصی زندگی ام را پیدا کنم و به سمت انسان هایی جذب شوم که پذیرای این سبک هستند و به آن احترام میگذارند.

    سبک شخصی من چیست ؟ بارها به آن فکر کرده ام اما دقیق نمیدانم

    به عنوان یک دختر دلم میخواهد آزاد و رها باشم ، موحد و ثروتمند

    همیشه همه چیز میتونه بهتر ، لذت بخش تر و آزادنه تر باشه .

    خدایا چقدر زیباست رها زندگی کردن ، به دور از اجبارهای خانواده و فرهنگ

    کی از من مهمتره واقعا؟؟ قطعا هیچ کس

    من مهم ترین فرد زندگی خودم هستم

    این حرف ها را باید با طلا نوشت استاد اونقدر گوش کنم تا جزئی از وجود من بشه

    شما به خاطر مهمان کارتان را رها نمیکنید در صورتی که وقتی مهمان خانه ی ما میاید یا مجبور میشوم خودم کارم را رها کنم تا مبادا ناراحت شوند یا آنها مرا مجبور میکنند تا کارم رها کنم ، قطعا با بهتر شدن عزت نفسم و ساخت سبک زندگی شخصی به سمت افراد مورد علاقه ام هدایت میشوم

    سپاس گذارم استاد عزیزم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    فاطمه بهرامیان گفته:
    مدت عضویت: 764 روز

    به نام خالق مهربانم.

    سلام به اهالی بهشت.

    خدارو شکر امروز بهشتمون پراز شور وشادی هست .

    استاد چه نکته های نابی رو برامون گفتید .

    چقدر دلم می خواد مدارم آنقدر بالا بیاد وآنقدر درک کنم قانون وجهان رو که به این سبک شما زندگی کنم البته هنوز برام سخته وقتی مهمون می یاد آنقدر انرژی می زارم که چیزی از مهمونی نمی فهمم.

    جه نکته جالبی اصل بر لذت بردنه یعنی اگه ما وقتی مهمون می خواد بیاد بگیم می خوام نهایت لذت رو ببرم پس دیگه خودمون رو درگیر حاشیه نمی کنیم وکاری رو انجام می دیم که لذت ببریم.

    واینکه گفتید اعتماد به نفس وعزت نفستون رو بالا ببرید ویه سبک زندگی برای خودتون داشته باشید که از نظر خودتون نه بقیه کاملا درست ومنطقی باشه واجراش کنید با اعتماد به نفس ونظر بقیه رو توی سبک شخصی دخیل ندونید برای خودتون زندگی کنید.

    استاد گیرش توی همین اعتماد به نفس هست من چون نتونستم اینجا اعتماد به نفس داشته باشم اگه مهمون بیاد نمی تونم سبکم رو بگم براش یا دوباره وسط کار حس می کنم بی احترامی می شه ودوباره می رم سراغ همون روشهای خودمون واقعا باید خیلی کار کرد روی خودمون تا پیرو فرهنگ وجامعه وروشهای غلط نباشیم برای خودمون زندگی کنیم.

    والبته اینکه شما می گید با کار کردن روی باورها کم کم جهان شما رو به سوی کسانی هدایت می کنه که مثل شما فکر می کنند و دور می شید از افرادی که پیرو روشهای غلط هستند.

    استاد تحسین می کنم شما و سبک شخصی عالیتون رو وتحسین می کنم این دوستان ومهمونهاتون رو.

    چقدر خوب بود دیدم هر کس هر چی دوست داشت می خورد هر کس خودش غذاش رو اماده می کرد وکسانی که دوست داشتند سر میز حاضر شده بودند واصراری نبود که همه بیان حالا ما وقتی سفره می کشیم انگار پادگانه همه بچه ها وافراد باید همون موقع بیان سر سفره واگه گرسنه هم نیستند باید غذا بخورن بعد اینا فقط سه تا از بچه ها بودند با پدر ومادرها بقیه مشغول کار خودشون شاید باورتون نشه ولی تو خانواده های ما سر این موضوع گاهی دعوا می شه با بچه ها وهمه عصبانی می شن انگار قانون همه سر سفره وحی منزله و کسی نباید تخطی کنه.

    خیلی دوست دارم این آزاد گزاشتن بچه ها رو و احترام گذاشتن به نظراتشون رو ویاد می گیرم در رابطه با پسرم اجرا کنم .

    این دو بار که مهمون براتون اومده وبچه دارن خیلی چیزها یاد گرفتم که فکر می کنم هیچ روانشناسی نمی تونست بهم یاد بده هیچ مشاور مدرسه ای.

    چقدر کیف کردم از این وسایل وتجهیزاتشون اینا اگه به یه جنگل هم برن برای تفریح که امکاناتی نباشه با این وسایل به راحت ترین شکل ممکن تفریح می کنن.

    متشکرم استاد ومریم جان.

    در پناه خدا.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1695 روز

    به نام خداوند بخشنده و مهربان : سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته ی مهربان و همسفرای گرامی

    در ابتدا از دیدگاه زیبا و تاثیر گزار امیر عزیز بسیار سپاسگزارم به خاطر عمق دیدشان به زندگی افراد موفق و نتیجه گیری بسیار زیباشان و اینکه درست من همین امروز با خودم تعهد داده بودم که در شروع دوره ی عزت نفس در قدم اول بعد از خواندن اهرم رنج و لذت برای ساختن باورای احساس لیاقت به عنوان قدم اول برای اقدام عملی حمله کنم به باورای محدود کننده ی عدم لیاقت که با خواندن کامنت زیبای امیر عزیز هدایت شدم به این جملات طلایی :

    خودم رو گذاشتم جای ایلان ماسک زمانی که شرکت اینترنتیش رو فروخته بود و یکسال بعدش میخواست وارد صنعت هوا فضا بشه بعد گفتم واقعا فکر کردی ایلان ماسک این نجواها رو در ذهنش نداشت ؟ :

    تو چطور می خوای در هوا فضا موفق بشی وقتی که حتی یک مدرک دانشگاهی هم در این حوزه نداری ؟ تو علمش رو نداری

    تا حالا دیدی که یک شرکت خصوصی در این صنعت موفق باشه ؟ تا وقتی که بزرگترین و قدرتمندترین دولت های جهان دارند در این حوزه فعالیت می کنند ؟اولا اسم ناسا رو شنیدی ؟ غولی که داره بیش از 50 سال در صنعت هوا فضا فعالیت می کنه و افتخارات داره؟ تو چه جوری می خوای با همچین سازمانی رقابت کنی ؟ درسته که حالا مثلا 200 میلیون دلار پول داری! اما این پول در این صنعت پول خرد محسوب میشه اونم در حالی که ناسا هر سال بیلیونها دلار از بودجه فدرال بهش اختصاص داده می شود

    اصلا چه جوری میخوای مهندس ها و دانشمندهای خوب رو قانع کنی برای تو کار کنند ؟ آخه تا وقتی ناسا هست که رویای همه ی متخصص های خوبه کی میاد برای تو کار کنه ؟ و …….

    واقعا فکر می کنی ایلان ماسک این نجواها رو نداشت ؟ چرا داشت هر انسانی داره فارغ از اینکه چقدر موفقه

    و اگه تونست قدم برداره و اقدامات عملی برداره صد در صد اومده رو ذهنش کار کرده تا این نجواها رو خفه کنه و بجاش باورهای درست بزاره همون باور عزت نفسی که اعتقاد داره از عهده انجام کار برمیاد حتی اگر مدرک و تخصصش رو نداشته باشه ، همون باور فراوانی که میگه چیزی که زیاده مهندس و دانشمنده و …..

    این آدم اگه باور نداشت که space x بجایی می رسه که احمق نبود کل سرمایه اش رو بزاره روی این کار و بقیه ی ایده هاش ( مثل تسلا و ….)

    حتی بعدش که اسطوره های آمریکایی مثل نیل آرمسترانگ گفتند ایلان یاسک صد در صد شکست میخوره و اصلا ایده هاش احمقانه است باز ادامه داد

    حتی وقتی که چشم کل دنیا روش بود 3 تا موشک اولش منفجر شد باز اعتماد به نفسی رو داشت که ادامه بده

    اصلا اگه ذهنتو نتونی در اینجور مواقع کنترل کنی نابود میشی واقعا نابود میشی آره این جور افراد ورودی هاشون رو کنترل می کنند ذهنشون رو کنترل می کنند حالا نکته اش اینجاست که جهان هم کمکشون میکنه و به شکل های مختلف در محیط هایی با ورودی های بهتر قرارشون میده

    استاد عزیز من با نوشتن نکات زیبای این دوست عزیز در رابطه با اقدامات ایلان ماسک در پرسه ی اجرایی کردن ایده هاش خواستم با ابزار منطق حمله کنم به باورای محدودکننده ام و این مثال خیلی امروز که قدام اولم برای اینکار بود بهم کمک کرد و ایده داد که چطوری بازم حمله کنم به اون باورای محدودکننده ی عدم لیاقت

    بریم سراغ درسایی که از زمان اومدن مهمانها به این بهشت زیبا گرفتیم . اولا به محض ورود این مهمانان صمیمی و مهربان دیدیم که همگی طبیعت گردی را به صورت حرفه ای اجرا می کنند و چقدر اصل و اساس رو بر لذت بردن گذاشتن و هر کس با داشته ها و امکاناتش داره فضا رو آماده می کنه که از هر لحظه نهایت لذت رو ببره فارغ از اینکه کی چی میگه و چقدر استاد عزیز با مهمانها راحت بودند بدون اینکه خودشون رو در مضیقه قرار بدند و چقدر راحت می گرفتند حتی اونجایی که دیدند سگهاشون رو بر طبق عادت می خواند بیارند داخل خونه خیلی راحت و صمیمی شرایط خودشون رو گفتند و مهمانها هم خیلی راحت پذیرفتند و با این قضیه کنار اومدند خدایا شکرت

    خدایا شکرت به خاطر فراوانی نعمت و ثروتهایت ، به خاطر وجود آروی در این بهشت زیبا که استاد عزیز می تونند اونجا باشند و برای وقتایی که نیازه روی سایت کار کنند و یا غذای مورد علاقه شان که مطابق با ذائقه شان هست را میل کنند اونجا می روند و مهمانها هم راحت به لذت بردن می پردازند و غذای مورد علاقه خودشان رو می خورند و همین چقدر کار رو راحتتر می کنه ، خدایا شکرت که این فایلای زندگی در بهشت به ما زندگی کردن به دور از حرف مردم رو یاد می دهد

    خدایا می دونم اگه اعتماد به نفس کافی در خودم ایجاد کنم و یک سبک شخصی داشته باشم که منطقی باشه برای خودم و پایه و اصول منطقی و درستی برای خودم داشته باشه نه برای بقیه مطمئنم افرادی رو جذب می کنم به عنوان دوست به عنوان مهمان به عنوان رفیق ، هر جور که میشه اسمش رو بذاری که اونها هم کاملا توی همون فضای فرکانسی هستند

    اول می خوام به یک طرز فکر مناسب برسم و اعتماد به نفس و عزت نفسم رو بالا ببرم تا انسانهایی وارد زندگیم شوند که اونا هم شبیه روش من باشند و اصلا مقاومتی با روش زندگی من ندارند و به همین شکل من هم از زندگیم لذت ببرم

    من اول باید به یک شیوه ی درست در زندگیم برسم بعد مطمئنم افرادی که توی اون فضای فرکانسی هستند رو جذب زندگی خودم می کنم

    خدایا می خوام به یک عزت نفس کامل برسم و سبک شخصی خودم رو که با دلیل و منطق بهش رسیدم رو داشته باشم تا آدمای مناسب وارد زندگی ام شوند و از زندگی به سبک و شیوه ای که با دلیل و منطق بهش رسیدم لذت ببرم و مواقعی که با دوستان همفرکانسی هستم بیشتر لذت ببرم

    خدایا شکرت که استاد عباس منش را به عنوان الگوی مناسب و موفق در تمام جنبه های زندگی سر راه من قرار دادی و می بینم که با زندگی توحیدی و خداگونه اش چه جوری آزادانه زندگی می کند و چقدر همش هدایت می شود به آدمها شرایط و موقعیتهای مناسب ، خدایا شکرت از فراوانی انسانهای خوبت در زندگی من

    خدایا بابت همه چیز بینهایت سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: