https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/07/abasmanesh-15.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-07-25 08:25:272020-07-25 22:04:17سریال زندگی در بهشت | قسمت 53
286نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خیلی خوشحالم ازین که نوشتارم رو خوندید و از حس و حال ناب و زیباتون برام گفتید… مرسی عزیزم…خدا رو صدهزار مرتبه شکر بابت دوستای نازنین و فرهیخته و توحیدی مثل شما… آدم کیف میکنه و به وجد میاد ازین همه عشق ازین همه زیبایی ازین همه انسان های مهربان و شریفی مثل شما…
سلام و درود و رحمت بیکران الله یکتا بر آقا علی عزیزم…
خیلی خیلی از کامنتی که برام گذاشتی خوش حال شدم و کیف کردم … مرسی عزیزم…ای بنازم، خودم همه چیزم ریخت و گرخیدم از همزمانی… لحظه ای دوستم از پشت سرم اومد و فیس تو فیس شدیم… هیچ وقت یادم نمیره و عجیب غریب بود واسم…
علی جان، فکر کنم نتونستم با کلمات عمق فاجعه رو بیان کنم؛ نمیخاستم توی کامنت خاطر دوستان رو مکدر کنم و احساس انزجار و بار منفی رو به دوستان منتقل؛ میگم وضعیت من ورای اون چیزیه که هر کسی بتونه تصورش رو هم بکنه چه برسه به تجربه؛ جر و دعواهای خانوادگی رو خیلی ها دارن ولی اوضاع ما خیلی خراب تر و خطرناک تر از اون چیزیه که حتی توی فیلما و کتابا هم ندیدم… بارها برادرم برام چاقو کشید… بارها از شدت جنون و حمله عصبی زجر کش و شکنجش کردم …. هنوز آثار زخم ها و جراحات روی صورت و بدنم مونده… دشمن بودیم اونم خونی و جونی… تقریباً هر هفته و چند روز جنگ و تهدید و شورش… باورت نمیشه… هیشکی باورش نمیشه…
در مورد پدر مادر که بیخیال… اگه بگم کامنتم منتشر نمیشه… اگه بگم که چه کارایی باهام کردن و چه جور آدمایی بودن زار زار گریه میکنید و وحشت میکنید… خودم هم جرات ندارم که دیگه بهش فکر کنم چه برسه به تعریف..
این حرفا که میگن؛ شیر مادر حلالت، عجب پدر مادری که همچین فرزندی رو تربیت کردن…. اینا همش حرفه… به مثل حضرت ابراهیم و پدر مشرکش دقت کن…. وای بر مشرکین … وای کافرین … وای بر ظالمین … وای جاهلین… پناه بر خود خدا…
هیچی توی دلم نیست و هیچ کینه ای باهاشون ندارم… زخم ها ی وجودم ترمیم شدن و اینو بدون جای هیچ زخم عمیقی پاک نمیشه و از بین نمیره … زخم روح و دل… در حافظه بلند مدت ثبت میشه و نمیشه پاکش کرد…. با این وجود اونقدر وجودم سرشار ازعشق خداست که گهگاهی هم وقتی مبینمشون بهشون عشق میورزم و با ادب و احترام بالا و با مهر و محبت باهاشون برخورد میکنم… چون تسلیم رب شدم… الان هم خدا رو شکر خیلی خیلی بهتر شده ارتباطم باهاشون ولی به هر حال به خاطر خودم هم که شده هیچ کاری باهاشون ندارم و از مدارشون خارج شدم
من مثل استاد رشد و ادب آموختم: ادب از که آموختی از بی ادبان… هیچ کار خدا بی حکمت نیست و من با درک و آگاهی الانم خدا را میلیاردها مرتبه از اعماق وجودم شاکرم بابت تقدیر و حکمتش، چرا که همین تضادها و مشکلات سرسام آور منو قویتر و پوست کلفت تر و بمب اتمی انگیزه کرده…
عزیزمی … خیلی ممنون و سپاسگزارم از تحسین ها و نگاه زیبابینت به تصویر پروفایل… بابا عکس و فیلم و این چیزا جوابگوی اوج جمال و کمال و نسخه اورجینال بیرون و درونم نیست😂😁😊😋😆😉😍😘😎
خیلی خیلی خوشحالم از حضور دوستان نازنین و بینظیری مثل شما..
ای جانم … ای جان… الهی الهی… ببین کی اینجاست.. ملکه عشق … پرنسس عشق… الای دوست داشتنی و بینظیر… دختر آیا تو شکارچی هستیی؟! قلب منو شکار کردی تو… تو با دل من چیکار کردی 💞💗💖💜💓💙
سلامی از جنس عشق و تحسین به روی ماهت گل بانو… سلام بر قلب زلال بیکرانت… دختر تو چقدر نازی… تو چقدر مهربونی… تو چقدر خوش قلبی… تو چقدر عزیز و تو دل برویی… هیچی تو دلم نیست… هیچی…. تو چقدر پر انرژی و خوش رویی… تو چقدر تحسین کننده و شکر گزاری….
میخوامت به قرآن… میخوامت…
خیلی خیلی خوشحالم که نوشتارم رو خوندی و حس فوق العاده رو باهام به اشتراک گذاشتی…. بی نهایت سپاسگزارم از تحسین ها، تشویق ها و دلگرمی های خالصانه و صمیمانه ات که بهم بی نهایت انرژی و انگیزه میده…
پیغام بسیار زیبا و سرشار از عشق خدایی ات رو که برام توی صفحه گذاشتی خوندم و از شوق و ذوق اشک ریختم و پرواز کردم… بی نهایت ازت سپاس گزارم دوست فهیم،عزتمند،توحیدی و الهی ام…
ببین الا عزیزم، هر وقت ندای قلبم بهم امر کرد میام صفحه پروفایلت و طوفانی وحشتناک و عظیم از تحسین و عشق به پا میکنم و دیوانه ات میکنم بخدا… فعلاً داغ یک پروژه عظیم ام و باید وارد فاز جدیدی از خودسازی بشم… میخام با خدا وارد معامله بشم… و وارد ریسک های خطرناک غیر منطقی، شهودی و سرنوشت ساز بشم… دلم میخواست اونقدر وقتم آزاد بود تا هر وقت دلم خواست برات پیغام بذارم…
راستی بذار اینو هم بگم؛ چند قسمت قبل یک کامنت گذاشتم و از بارون و تجربه حس بینظیرش همون قسمتی توی سریال بارون اومد و ابرها رنگارنگ شد؛ بخدا انگار خدا داره با من شوخی میکنه و همچی رو حتی آسمونو برای من تزیین میکنه ، همین عصر امروز توی اوج گرمای وحشتناک تابستون هوا ابری شد، شکل ابرا و باریکه های پرتوی های نور از لابلای ابرا منظره عجیبی رو ساخت، درست مثل قسمتای بهشتمون، بعدش یه رگبار بارون زد منم سریع مطابق معمول لباسامو دراوردم و لخت رفتم زیر بارون… عجیبه که چند روز پیش توی اون کامنت توصیفاتی رو داشتم و تجسم کردم، و حالا عینش رخ داده… من به راحتی از نشانه ها ، هم زمانی ها، و زیبایی های زندگیم نمی گذرم و تمرکز بر زیبایی ها رو باید از سریال یاد گرفت و توی زندگی واقعی همیشه تمرین کرد تا کاملا توی ذاتمون جا بیفته… انگار آب و هوا هم مسخرم شده…. ععههه… خوب که یادم اومد…
انیمه فوق العاده «آب و هوا با تو» رو چند وقت پیش دانلودو روی هارد آرشیو کردم، ساخته ماکوتو شینکای، سازنده پرفروش ترین و بهترین انیمه تاریخ یعنی «اسم تو»
انیمه اسم تو یکی از زیباترین عاشقانه ترین و زلال ترین فیلم هایی هستش که عمرم دیدم، و یادمه اونقدر از شوق باهاش گریه کردم که احساس خشوع و خضوع عجیب الهی بهم دست داد، ازونجا دیگه نمه نمه عشق درونم جریان پیدا کرد و همین باعث شد به لحاظ فرکانسی آمادگی حضور در سایت و شیرجه در سایت بهشتی مون رو پیدا کنم… نمیخام مثل اوتاکوها با آب و تاب برات تعریف کنم تا مجبور شی بری ببینی… ولی بدون شک برای تو که آخرت عشقی، دیدنش(دو زبانه دانلود کن … دوبلش حرفه ای و بینظیرمون)، برات یکی از لذتبخش ترین تجربه ها خواهد بود، مطمئنم… امیدوارم این پیشنهاد منو برای خودت هم که شده بهش فکر کنی… نگران نباش باورهای مسموم نداره… فقط و فقط زیبایی و حس بی نهایت آرامش و خوب داره…
راستی الا یه سوال کلیدی؟؟!!
میگم آیا تو انسانی؟!؟! یا فرشته ای؟!؟!
چیه ماهیتت؟!؟!
چرا اینقدر تو خوبی دختر؟!؟! هاااا؟!؟!
نمیدونی چقدر دوستت دارم من عزیزم… تو یکی از بهترین محبوب ترین و عزیزترین اعضای این خانواده هستی بدون شک و اینو خودت هم بهتر میدونی… وقتی اسم مبارکت و کامنت های بینظیرت رو میخونم به وجد میام و احساس میکنم فرکانس هام تنظیم شده و به خدا نزدیک تر شدم… خدا نکنه اون روزی رو ببینم که الای عزتمند و دوست داشتنی توی سایت نباشه و نوشته باشه آخرین کامنت ۲ سال پیش… وای تصورش هم آدمو عصبی میکنه … تا ابد با حضور فعال و پیشرفت های بینظیرت و وجود سراسر توحیدی و عشقت، توی این سایت و باغ بهشتی بدرخشی… با نور خدا نورانی تر شو و به ظلمات بتاب و جهان خویش را روشن و منور کن… الای عزیزم
عاشقتم دختر پاک و خوش قلب و از ته دلم دوستت دارم💙💓💜💗💞🌹💖💙
بابا بنازم… بنازم… خدای من ببین کی پیغام گذاشته… ببین کی اومده… وای وای دختر تو کجا بودی؟!؟ توی آسمونا دنبالت میگشتم … دلم برای دوست ارزشمند عزتمند و بی نظیری مثل تو تنگ شده بود… عزیزمی مرسی مرسی و بی نهایت از سپاس گزارم که نوشتارم رو خوندی و برام کامنت گذاشتی و از حس فوق العادت گفتی…. بی نهایت ازت ممنونم که اینقدر خالصانه و صمیمانه تحسین و تشویقم کردی تا با عزم و انگیزه ای مضاعف با قدرت به حرکت در این مسیر حق ادامه بدم….
به آفرین عزیزم، دوست الهی و بینظیرم، ببخشید که نشد پاسخ کامنتی که هفته های قبل توی قسمت ۳۶ واسم گذاشتی رو بدم…همین جا ازت از ته دلم تشکر میکنم و امیدوارم که به همون خواسته هایی که اونجا نوشته بودی برام، روز به روز بیشتر برسی و بهتر و بهتر بشی… واقعا ببخشید، خیلی برام زشته که جواب پیغام کسی رو ندم، مثل این میمونه که یکی بهت سلام کنه و تو جواب سلامشو ندی… وقتم تماما پره و به شدت سرم شلوغ… یادم رفته بود جواب بدم… خیلی برام عزیزی خیلی
تا اینکه بالاخره گیرت آوردم… تا اینجا صمیمانه برات پیغام بذارم….
الهی الهی… اشک توی چشمام حلقه زده… به آفرین گل، مگه از زندگی داغون گذشته من بدتر بوده ؟!، نمیتونم تصورشم بکنم که از روابط من داغون تر وجود داشته باشه… وقتی من از روابط بسیار خطرناک و فوق افتضاح به بهترین روابط رسیدم پس این برای هر کس دیگه هم به راحتی ممکنه… دوباره کامنتی که روی این قسمت گذاشتم رو کامل بخون …. در پاسخ به یکی از دوستان عزیزمون توی همین کامنت ها، یه اشاره ای هم کردم….؛ به آفرین من چون خودمو همیشه عاقل و فهمیده تر میدونستم و خیلی توی تمرکز به نکات منفی دیگران مُصر بودم و با خودم در صلح نبودم، همیشه انگار دنبال این بودم که یجورایی دیگران رو مدیریت، هدایت و هَندِل کنم… یک کارایی اساسی کردم و توی این مدت درون شخصیتم به شکل قابل ملاحظه ای جا افتاد:
مثل پرنسس الا و تو ، عشق رو درون خودم به جریان درآوردم، بی قید وشرط، و با خودم و خدا به صلح رسیدم
اصلاً روی رفتار دیگران هیچ چیز تمرکز نکردم فقط و فقط روی خودم ، سایت، خدا، و خواسته هام تمرکز کردم(خودمو ایزوله کردم)
این خیلی مهمه، اصلا دنبال این نبودم که دیگران رو تغییر بدم یا بخوام یکاری کنم که رفتار دیگران باهام تغییر کنه، خودمو بی قید و شرط بدون اینکه نظر کسی برام مهم باشه دوست دارم دیگه
این خیلی مهمه، این یکی نقاط قوت منه؛ هیچ مخاطبی توی گوشی ندارم، با هیچ کسی تماس و پیام ندارم، هیچ شبکه مجازی ندارم به جز اینستا که آگاهانه و هوشمندانه هر چند وقت یه بار میام پست های استاد و بقیه موارد رو با عشق و توجه نگاه میکنم و انرژی میگیرم( چیزی حدود بیست پیج رو فالو کردم که از مهمترین و الهام بخش ترین افراد زندگیم و جهان هستن… اصلا نه عکسی نه پستی نه چیزی نمیذارم ….تاکید میکنم که عمدا و هوشمندانه این کارو میکنم تا از بابت کنترل ورودی ها و حفظ تمرکز بالا و آرامشم ،خیالم راحت باشه) تلویزیون و اوضاع و اخبار کشور که کلا بیخیال اصلا نمیدونم چیه … یکساله به طور کامل گذاشتم کنار….
راستی سعی کن شادیتو بروز بده… مخفیش نکن… انرژی مثبت و حال خوبتو با دیگران به اشتراک بذار… لارج و بیخیال باش و در عین حال شوخ طبع باش…. بذار همه بفهمن که تو یه آدم دیگه ای شدی و مطمئنن دیگران هم تحت تاثیر این روحیه و شخصیت بینظیرت قرار میگیرن…. فقط مقابله نکن… بحث نکن… آرامش خودتو فدای هیچ کس و هیچ چیز نکن
فقط متعدانه توی این مسیر با تمام وجود قدم بردار و به آگاهی ها قدم به قدم عمل کن… تکرار کن… مرور کن…
راستی این یه شهودیه که مدتیه بهم الهام شده و خودم کم کم فهمیدمش: بهترین، راحت ترین و قویترین راه برای کنترل ذهن و حال خوب و تمرکز کافی، «هدف داشتن» و یا «رویا داشتنه» که به آدم انگیزه و اشتیاق سوزان میده… اینجوری ذهن دیگه رام تر و آروم تره و کمتر سراغ حاشیه میره….
اغلب همه ما توی فضای بدی رشد کردیم… پدر مادرا اصلا هیچ درک و آگاهی ندارن و خودشون هم نمیدونن چیکار میکنن… به نظر من بهترین شیوه تربیت، تربیت نکردنه… تحمیل نکردنه… زور و تهدید نگفتنه… انتقاد نکردنه…. بزاریم بچه ها خودشون آزادانه بزرگ شن و رشد کنن … بدون دخالت … خداوند پروردگاره… پروردگار کارش چیه؟ پرورش و رشد…. خدا خودش می پرورونه… فایل های توحیدی رو بیاد بیار… سریال زندگی در بهشت و مهمونای بینظیرمون هم که دیگه بهترین نمونه و الگوی الهام بخش هستن برامون… من خودم باید بارها و بارها ببینم و توی گوشت و استخونم جاشون بدم… جالبه بگم برات؛ هوپ و رایان مامان بابای خودمن دیگه و دیگه به مغزم قبولوندم که اینا خانواده حقیقی و رویایی من هستن… لوک یعقوب لیوای و یوسف هم داداشای نازنین کوچیک خودمن… قدرت تجسم من یک چیز بسیار نادر و عجیبیه که اصلا توی سایت ازش نگفتم… وحشتناک و حیرت انگیزه قدرت تجسم و تخیلم … بارها خودمو در کنار خانوده عزیزم یعنی راسل تجسم کردم و احساسی خیلی قابل توصیف و زیبا…
شکی ندارم که همین الانشم توی روابط با خواهر برادرات پیشرفت کردی ولی هنوز انتطارت براورده نشده… من میگم مثل من که هیچ انتظاری از دیگران نداشتم، هیچ انتظاری نداشته باش و فقط و فقط روی حال خوب خودت متمرکز باش … اونوقت رفته رفته خوشون عاشقت میشن و اونجوری رفتار میکنن که تو میخای…توی همین کامنتی که روی این قسمت گذاشتی به همین مورد هم خودت بهتر اشاره کردی…. ولی انصافاً حظ بردم از کامنتت و کیف کردم… چقدر به نکات خیلی خوبی اشاره کردی… اون مثال تبلیغات و توحید… اون اولویت حال خوب خود آدم… عالی بود عالی …
به آفرین جان… به قرآن خودم هم باورم نمیشه… اصلا نمیدونم چجور توصیف کنم… برادرم و خواهرم همونجوری باهام برخورد میکنن که توی رویاهام هم فکرشو نمیکردم… هر وقت گهگاهی میبینمشون همش قربون صدقم میرم و دوست دارن وقت بیشتری رو باهام بگذرونن و کنارم باشن… انگار جهان کرنش کرده… اونا خودشون تغییر نکردن، بلکه در مواجه با من رفتار و برخوردشون تغییر کرده…. بهترین ورژنشون رو برای من ارایه میدن…. عجیب غریب عاشق هم شدیم و با هم شوخی و خنده داریم …هم خواهرم گلم … هم برادر عزیزم…. توی سه ماه کلا همچی عوض شده … نه فقط خواهر برادرم …. بلکه همه و همه … حتی غریبه ها…
من روانی این خدا و سیستم فوق هوشمندش شدم… هنوز توی شوکم … انگار دارم خواب میبینم … شاید ماه ها طول بکشه تا بتونم هضمش کنم و باور کنم که این واقعیته نه خواب…. دلم میخاد با جزئیات بیشتر توضیحات مفصل تری برات شرح بدم ولی خیلی طولانی میشه… اگر بعدها زمانی احساس کردی که به وضوح بیشتری نیاز داری، بیا پروفایلم و اونجا مطرح کن تا ، با عشق و حوصله تمرکز بالاتر از تجربیات خودم بگم و توضیحات کامل تری بدم… میدونم که به زودی میای و از نتایج و احساسات و اتفاقات نابت برامون میگی و در این هیچ شکی ندارم… چون تو فوق العاده عملگرا و متعهدی در این باغ بهشتی….
بفرین جان… تو یکی از بهترین و فعال ترین و عزیز ترین اعضای سایتی خودت بهتر از من میدونی که چقدر خوبی تو
بَه بَه ببین چه عکسی… فأحسن صورکم… عجب صورتگری
دختر دارم واقعنی کم کم عاشقت میشما…
گیسوی کمندت… ابروهای کشیده با سیه چشمانی درشت و زیبا…برآیند مجموع بینی و لب و چونه و گونه های فوقالعادت با اون تکیه گاه انگشت شصت که انگار چال گونه مینماید، ترکیب چشم نوازی شده…دارم چهره کلاسیک بسیار زیبایت را اندکی توصیف میکنم… این هم نوعی تمرکز به نکات مثبت و زیبایی هاست به شیوه خودم…😍😍😂😂😆😋😊😁😉😉💗💞🌹😘💖💙
تحسنت میکنم بابت عزت نفس فوق العاده ات که بدون آرایش و میکاپ تصویر زیبایت رو گذاشتی… خیلی از دخترای امروزی و حتی پسرا بدون آرایش و میکاپ و ویرایش عکس نمیذارن و بیرون نمیرن… عکس قبلی ات معرکه بود… این یکی محشره… واقعاً بی نظیر و فوق العاده ای بانو و بهت افتخار میکنم بابت این تعهدت، این وجود سراسر خدایی ات، این حد آگاهی فوق العاده و عمل کردنت، کامنت های بینظیرت، وجود زیبایت… راستی، بَفرین یا بِفرین؟؟ به + آفرین =به آفرین( بِفرین) یا شاید هم توی خانواده بَفرین صدات میزنن؟!
خدا رو بی نهایت شاکرم بابت داشتن دوستان فوق العاده و بی نظیری مثل شما…خودت هم نمیدونی چقدر دوستت دارم به آفرین عزیزم، دوست مهربان و خوش قلبم…
سلام ابوذر جان… خوشحالم و ممنونم که این کامنت رو خوندی و برام پیغام گذاشتی… منم از لذت بردن تو، لذت بردم پسر… مرسی عزیزم… منم برات خوشبختی،موفقیت، ثروت، سلامتی و رستگاری روز افزون رو آرزومندم 💙💗💜
سلام عزیزم…دوست خوبم کویین جان… خوشحال و خرسندم که این کامنت رو خوندی و برام نوشتی… سپاس گزارم ازت کویین جان… منم از لذت بردن شما و حس خوبتون، لذت بردم… خیلی خیلی کیف کردم وقتی گفتی دارم روی قرآن کار میکنم تا از کلام خود خدا، به آگاهی و بصیرت برسم… هزار ماشاالله… آفرین آفرین… تحسینت میکنم… من ارادت ویژه ای دارم به کسانی که مشتاقانه خودشون میرن قرآن میخونن و در آیات خدا تدبر میکنند… باشد که از اوالالباب و راسخون فی العم باشیم…
مرسی عزیزم از حضورت… با توکل و ایمان و عمل برو جلو که آرزوها و خواسته هات آماده تو هستند💜💗💙
سلام به روی ماهت عزیزم… سلام دردونه نازدونه ی خدا… چقدر خوشحالم که دوستان ناب و دوست داشتنی مثل شما دارم که اینقدر زیبا و خالصانه تحسین میکنه و با اشتیاق برام از حس و حال خوبش میگه…با عشق و حوصله میخام منم برات از حس فوقالعاده الانم بگم؛
من خیلی خیلی خیلی زود و زیاد زیاد ذوق و شوق میکنم میکنم واسه همه چی… اصلاً انگار دنبال یه بهانه میگردم که احساسات پر طلاطم و قدرتمند پرکشش خودمو بروز بدم و شادی کنم… واسه هر چیز کوچیک و بزرگ..الانم دیگه دارم از شدت انرژی مثبت پرواز میکنم. دیشب خواستم زود بخوابم که سحر بیدار شم… متوجه شدم اسطوره دبل کرد…حضرت ابراهیم رو میگم..حضرت ابراهیم فوتبال … الاهه اعتماد به نفس در دنیا… اسطوره فوتبال زلاتان ابراهیموویچ کبیر عشق دلم… تقریباً همسن استاده و ۳۹ سالشه ولی همچنان در بالاترین سطح فوتبال داره جولان میده و سیری ناپذیر مثل خورشید میدرخشه در آث.میلان( دیشب توی مصاحبه بعد بازی گفت: مردم میگویند زلاتان
پیر و خسته است اما من تازه دارم گرم میشوم. من شبیه بنجامین باتن هستم با این تفاوت که هرگز پیر نبوده ام و همیشه جوان هستم ( یکی از معدود افرادیه که همچین باورها و ذهنیت های سنت شکن و غول آسا داره) ) … بعدش تا نیمه شب بیدار موندم تا گلزنی عشقم سلطان کریس رو ببینم، از خود کریس بیشتر استرس و هیجان داشتم، ولی از کورس رقابت کفش طلا با ایموبیله جا موند( سر فرصت باید حتما یه کامنت اساسی مفصل راجع به مسی، رونالدو، زلاتان، زیدان و نقش اعتماد به نفس و کنترل ذهن و باورهاشون از دید قوانین بنویسم و برای خودم مرور کنم)…امروز صبح زود بیدار شدم و فول انرژی مثبت… گفتم بذار ظهر که بیکار شدم و فراغت یافتم، با صبر برات بنویسم…
فرزانه خودتی؟!! قبلاً چند بار کامنت های بینظیرت رو خونده بودم حتی یادمه یه بار برات پیغام گذاشته بودم، اون حس فوق العاده رفتن به ناشناخته ها و جنگل زیبا، هنوز با جزئیات اون کامنتت توی ذهنم مونده و چقدر من لذت میبرم وقتی کامنت های دوستان نابی چون شما رو میخونم… هی میگفتم این فرزانه جدید همون فرزانه نیست؟!؟ که متوجه شدم خودتی و اکانت جدید ساختی…
وای خدای من… چرا من همون چند هفته پیش داستان پروفایلت رو نخوندم!؟! الهی الهی…عزیزم…. چقدر لذت بردم من… چقدر عالی و ساده نوشتی اتاق پروفایلت رو… چقدر تو فوق العاده ای دختر… چقدر تو بینظیری… منم اومدم به اتاق زیبات و دلم نمیخاد بزنم بیرون، مهمون نمیخای؟؟… خدا رو چه دیدی، شاید بعداً که وقتم آزادتر شد بیام پروفایلت و طومار بلندی از عشق،تحسین و حس خوب برات نوشتم………
بنازم…. بنازم…. دختر عجب عکسی گذاشتی( تصویر قبلی هم عالی بود)… راستشو بگم، الان چند دقیقه س قفل کردم روی تصویر زیبات و از دیدنش سیر نمیشم… حقیقتش من خیلی آدم بی شیله پیله و رُکی هستم… هیچی تو دلم نیست… هیچی…
اینم نوعی توجه به نکات مثبت و زیبایی ها هستش دیگه؛ گیسوی کمندت…ابروان کمانی با چشمانی زیبا و درشت… لبخند دلربات… عزیزم چه چهره ناز و زیبایی داری دختر خوشگل(در عجبم که چطور دلت میومد خودتو زشت ببینی در گذشته.. مبینی که دل منو بردی)… فأحسن صورکُم…
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم که همه ما بندگان صالحش به نحو احسن هدایت میکنه، و چقدر خوشحالم که به نوشتار من هدایت شدی و برام پیغام گذاشتی… تک تک جملاتت فرکانس منو بالاتر برد و ازت بسیار سپاسگزارم بابت تحسین های خالصانه ات…چقدر من خوشبختم ای خدا که دوستان نابی و توحیدی چون شما دارم…
فرزانه جان، اونقدر روی خودت متمرکز باش و روی خودت کار کن و توی فضای سایت بهشتی مون باش که هیچ آدمی نتونه توی بهت انرژی منفی بده… من کم کم با طی تکامل اونقدر محکم روی کنترل ذهن کار کردم که الان تقریبا هیچ کسی نیست که بهم انرژی منفی بده و کلا از مدار اطرافیان خارج شدم… تمرین کن تمرین .. منم همیشه دارم تمرین میکنم، اگه دوستی آشنایی یا حتی اعضای خانواده ات بهت انرژی منفی میدن( در واقع تضاد همیشه هست، فقط باید زاویه دید مون رو گسترش بدیم و با تمرین ازش عبور کنیم و بزرگتر شیم تا توی کنترل ذهن قویتر شیم)، اصلا خودتو درگیر حرفای پوچ و نسنجیدشون نکن، اصلا خودتو در معرض حرفاشون قرار نده و سریع اعراض کن… خیلی خیلی حرف دارم که از تجربه خودم برات بگم ولی خیلی طولانی میشه کامنتم برات… اگه خواستی بعدا برام مطرح کن تا از تجربههای خودم بگم که چطور و با چه شیوه ای با اطرافیان خصوصا اونایی که انتقاد میکردن یا انرژی منفی میدادن برخورد میکردم…
آباریکلا …. آفرین آفرین… کیف کردم ازینکه به حست گوش کردی و به ندای دلت عمل کردی… فقط یه چیزی فرزانه جان؛ این در مورد خودم صدق میکنه، نباید خیلی زورکی و از روی اجبار خودمون رو مجبور کنیم که روی تک تک قسمت ها یا بقیه فایل ها کامنت بذاریم… خودم که اینجوریم؛چون سرم خیلی شلوغه و وقتم پره، نمیرسم برای هر قسمت توی همون روز کامنت بذارم،… گاهی چند قسمت عقب میمونم از قافله… فقط من تنها بودم که چندین چند بار توی چند قسمت قبلی به استاد توی کامنتام گفتم و درخواست کردم که لطفاً قسمت های سریال رو با فاصله زمانی مناسب بذارید روی سایت تا من و امثال من که آزادی زمانی ندارن هم به قافله برسم و توی همون روزی که قسمت جدید قرار داده میشه کامنت بذاریم… هر چند رو یکبار قسمت جدید رو آپلود کنید تا با خیال راحت تر و تمرکز بیشتری روی هر قسمت جدید تمرکز کنیم، نه اینکه با عجله هر روز یه قسمت بذارید… ولی انگار هم استاد و هم دوستان خیلی تمایل دارن که تند تند فایل بذارن…
این که گفتی ،نجواها میگن دقیقا چی میخای بنویسی؟ هرچیزی که لازم بوده رو قبلا گفتی… اینا رو هممون تجربه کردیم و ناشی از افکار کمال گرایانه است… ولی خدایی خودمونیم، مگه آدم از توجه به نکات مثبت و زیبایی ها سیر میشه؟؟؟ از تحسین…. از سپاس گزاری…. از حس خوب و ذوق و شوق…. از لذت بردن…. از تکرار و مرور دایمی آگاهی ها و قوانین…. تکرار …. تکرار … تکرار… ساده اس، رمز پیروزی و رستگاری در همین تمرین و تکرار مستمر و مداومه ….
فرزانه جان… دختر گل و نازنبن، هر چی عشقت میکشه بنویس هر چی دلت میخای، اینجا خونه خودمونه هر کاری دلمون بخواد انجام میدیم، آزادِ آزاد…
من خودم عشقی مینویسم، خیلی نمیخام روی پیچیده کردن مسایل و توضیحات پیچ در پیچ تــٔوری قوانین مانور بدم که هم خودم گیج بشم هم بقیه… همه چیز رو خیلی ساده مبینم و میگیرم…
بخدا نمیدونم موقع کامنت گذاشتن روی فایل جدید چی بنویسم، از بس حرف میاد، گاهی کلا از نوشتن منصرف میشم… نمیدونم از زیبایی ها و نکات مثبت و آموزنده فایل بگم یا تحسین و تصدیق استاد و مریم جان… از دید قوانین و مرور باورها…. از حس و حال خودم موقع دیدن فایل… از اتفاقات ناب و نشانه های روزانه ام…. از تجربیات …. از نتایج …. از درک و آگاهی ها…. از خدا …. از چی؟؟؟ اونقدر حرف میاد که آدم نمیدونه چطور این حجم عظیم از گفته های دل رو مکتوب کنه.. انصافا نوشتن کامنت روی فایلا ها فرکانس بالایی میخاد و هر کسی توی مدار نوشتن کامنت نیست، نوشتن کامنت هم واقعا انرژی و زمان میخاد، دست منم که خیلی تند نیست ولی با صبر و عشق این کارو میکنم… خیلی خیلی کامنت طولانی میشه گاها… گاهی آدم باید به این جمله بسنده کرد و گفت: پس سخن کوتاه باید، وَسّلام
فرزانه عزیزم، دختر پاک و معصوم و دل صاف، از ته دلم تحسینت میکنم که اینقدر عالی و با عشق و تعهد داری روی خودت کار میکنی و برامون از نتایج، تجربیات و آگاهی های بینظیرت میگی… خدایا شکرت شکرت… چقدر حالم خوب میشه و وجودم سرشار از خدا میشه وقتی میبینم نوجوان تازه شکفته ای مثل تو، توی سن کم پای در این مسیر گذاشته و به این مجمع عشق و سراسر توحیدی هدایت شده… چقدر گل های رنگارنگ و با عطر خوشبویی داریم در این باغ بهشتی… تو هم یکی از گل های تازه شکفته و بسیار زیبا و خوش عطر این باغی… باز هم صمیمانه ازت نهایت سپاس گزاری رو دارم و قدردانت هستم عزیزم…دستانت را صمیمانه و خالصانه میفشارم و ازت کمال تشکر رو دارم
عاشقانه از ته دلم دوستت دارم فرزانه عزیزم💙💗💜💖💞🌹 در قلمرو امن خداوند پادشاه سرزمین رویاهات باشی و به درجات و مدارهای بالاتر ارتقاء پیدا کنی
با تمام قوا و با تمام جود به پیش برو که رویاهات منتظرتن، خدا با ماست
وای خدایا ببین… خدایا من چقدر خوشبختم… الهی الهی عزیزم…. سلام و درود بیکران الله یکتا بر سید اصغر عزیزم… سلامی از جنس عشق و سپاس گزاری… وای پسر تو معرکه ای … اول صبحی بیدار شدم و کامنتت رو دیدم، بال دراوردم از سخنان گرانبار و بسیار زیبایی که برام گفتی… خیلی خیلی خوشحالم که این متن رو خوندی و برام از حس و حال نابت نوشتی… مرسی مرسی دوست مهربانم… منم از لذت بردن تو، خیلی لذت بردم و شوق میکنم…
اصغر جان، دوست عزتمند و بینظیرم، دقیقا دقیقا دقیقا حرف دلم رو زدی همون مثالی که عمیقاً نمود زندگی من میشه… خدا رو بی نهایت شکر که از زبان تو برام مَثل روشن زد و انگیزه و اشتیاقم را مضاعف… هزاران آفرین و درود بر تو… اونقدر عالی نوشتی که حد نداره…
حدود سه ماه پیش که دل به دریا زدم و شیرجه زدم به این باغ بهشتیمون، گهگاهی حس پشیمانی و حسرت میومد سراغم که چرا زودتر و همون اوایل وارد این باغ بهشتی نشدم، حالا میفهمم چرا… درسته که هنوز آماده نبودم، ولی همون مدت چند ماهی که کلا از مدار سایت و استاد خارج شدم، چنان جهنمی رو به چشم دیدم و آنچنان جهان بهم سیلی زد و هشدار داد که دیگه توبه کردم و قسم خوردم که شاکر باشم و برگردم به همون مسیری که خدا برای هدایتم سر راهم قرار داده… جهنمی هولناک تر از گذشته….
زه کمان اونقدر کشیده شد، که دیگه هر آن امکان داشت بترکه و ببُره… خدا خودش بهتر از من میدونست، در بهترین زمان و شرایط زه رو رها کرد و منو با سرعت نور، از ظلمات شلیک کرد به سمت سمت نور و روشنایی…
اونقدر گذشته من از هر لحاظ زجرآور و کشنده و هولناک بود، که مشابهش رو در هیچ فیلم و کتابی هم ندیدم… ولی همیشه در خطرناک ترین و وحشتناک ترین روزها و شرایط، باز هم چشم امیدم به خدا بود که بالاخره خدا دستمو میگیره و هدایتم میکنه…
بذار مثَل خودمو هم بگم؛ کسی که تا ته ته تاریکی و گمراهی رفت… جهنم خالص…. نهایت درد و رنج… قهقرا و عمق دره جهنم…. اینا رو میگم چون واسم خودم کوهستانی از گنج انگیزست… اینا رو چشیدم، اونقدر ترسناک و وحشتناک بود که دیگه تاب و تحمل دیدن و موندن در اون جهنم رو نداشتم و همین برام بزرگترین اهرم رنج و لذته که خدا بهم عطا کرده… همین رنج عظیم منو با شدت و قدرت بیشتری به سمت خواسته هام، رویاهام، اهدافم و بهشت زیبایی ها میکشونه… میخام روز به روز درکم رو نسبت به این موضوع واضح تر کنم و گسترش بدم، حالا خدا رو بی نهایت شاکرم از اعماق وجودم، حالا درک میکنم حکمت خدا رو ، حالا میفهمم خدا چه نعمتی بهم داده چه فرصتی، احساس میکنم آدمایی مثل من انگیزه و اشتیاق بسیار بسیار عظیمی تری نسبت به بقیه دارن… من الان گرسنه و تشنه نیستم فقط، من دارم روز به روز وحشی تر میشم… روز به روز روانی تر میشم … دیوانه آگاهی ها و زیبایی ها و قوانین بکر الهی ام…. شنیدی قضیه عشق و نفرت رو… از نفرت به استاد و این خانواده بهشتی، به عشق غیر قابل وصف رسیدم… اونقدر وجودم پر از عشق خدا شده به زمین و زمان عشق میورزم… عاشقتم اصغر جان و عاشقانه بهت عشق میورزم عزیز دلم… خدا منو در بهترین زمان و مکان ممکن هدایت کرده و توی همین سه ماه اخیر که به این بهشت هدایت شدم، روزی نبوده که بیکار بشینم، روزی نبوده که شور و هیجان نداشته باشم، بی وقفه و شبانه روز روی خودم در هر شرایطی کار کردم قدر دونستم و با اعماق وجود شکر عملی کردم و ازین فرصتی خدا بهم داده نهایت استفاده رو میبرم…
باز هم ازت صمیمانه متشکرم که برام نوشتی، بی نهایت سپاس گزارم بابت تحسین ها و تشویق های خالصانه ات … خیلی حس همذات پنداری کردم با گفته هات… با قدرت و تمام توان به پیش برو که رویاهات منتظرتن… شکی ندارم که به خوشبختی بیشتری میرسی و میترکونی…
خیلی اعترافات و حرفا رو هم فاکتور گرفتم و توی اون کامنت بلندم نگفتم…
راستی عجب عکس فوق العاده ای داری پسر… معرکس… من عاشق کویر و بیابونم و انشاالله روزی برسه که با دوستان همفرکانس راهی کویر گردی و گردشگری بشیم…
عاشقانه دوستت دارم دوست بینظیرم و قدر دانت هستم🌹💞💖💜💗💗💙😘💓
سلام و هزاران سلام و درود خداوند مهربان بر شما دوست عزیزم، سحر خانم گل🌹🌹🌹 خدیا زبانم از حمد و ثنایت عاجز است، چقدر من خوشحالم و خوشبختم که دوستان ناب و الهی چون شما سحر خانم دوست داشتنی دارم… عزیزمی شما….من خودم به خاطر مشغله زیادم، توی کامنت نوشتن به اندازه ای که باید، دست به نوشتن نیستم ولی خدا رو شکر که او گفت و من مکتوب کردم، تا هم حال خودم بهتر و ایمانم قویتر شه هم دوستان بهشتی ام… چقدر دقیق و زیبا خدا هدایت میکنه…
نمیدونی چقدر احساساتی شدم وقتی از احساسات زلال خدایی ات گفتی… چقدر شوق و ذوق کردم از حس و حال معصومانه و ناب شما… اشک در چشمانم حلقه زد و بغض کردم… پیغام خالصانه و صمیمانه ات مرا به خدا نزدیک تر کرد و وجودم سرشار از عشق و محبت خدا شد… مرسی مرسی دوست عزیزم… خیلی خیلی خوشحالم از حضور دوستان نازنین و بینظیری مثل شما که دارن در این مسیر سراسر عشق و توحید، عاشقانه قدم برمیدارند….
منم از شما صمیمانه سپاسگزارم بابت تحسین ها، و گفتار دلگرم کنندتون که بهم انرژی و انگیزه مضاعفی میده…
در قلمروی امن خداوند پادشاه سرزمین رویاهات باشی… روزهای رویایی و بسیار زیبا تری در پیشتونه…
عاشقانه و صمیمانه دوستت دارم و قدردانت هستم سحر جان🌹💓💙💗💜💖
عععهه خودتی زهرا؟!…عزیزمی زهرا جان… سپاس سپاس دختر گل و دوست داشتنی… دوستت دارم عزیزم 💜💖💗💙🌹 با قدرت و تمام توان حرکت کن دردونه نازدونه خدا که اتفاقات و روزهای رویایی در انتظارته
سلام به روی ماه زهرای گل و دوست داشتنی 🌹🌹
خیلی خوشحالم ازین که نوشتارم رو خوندید و از حس و حال ناب و زیباتون برام گفتید… مرسی عزیزم…خدا رو صدهزار مرتبه شکر بابت دوستای نازنین و فرهیخته و توحیدی مثل شما… آدم کیف میکنه و به وجد میاد ازین همه عشق ازین همه زیبایی ازین همه انسان های مهربان و شریفی مثل شما…
دوستت دارم بانوی عزتمند و ارزشمند 🌹💙💗💖💜
در قلمروی امن بیکران خداوند پادشاه سرزمین های رویایی بهشتی ات باشی عزیزم
سلام و درود و رحمت بیکران الله یکتا بر آقا علی عزیزم…
خیلی خیلی از کامنتی که برام گذاشتی خوش حال شدم و کیف کردم … مرسی عزیزم…ای بنازم، خودم همه چیزم ریخت و گرخیدم از همزمانی… لحظه ای دوستم از پشت سرم اومد و فیس تو فیس شدیم… هیچ وقت یادم نمیره و عجیب غریب بود واسم…
علی جان، فکر کنم نتونستم با کلمات عمق فاجعه رو بیان کنم؛ نمیخاستم توی کامنت خاطر دوستان رو مکدر کنم و احساس انزجار و بار منفی رو به دوستان منتقل؛ میگم وضعیت من ورای اون چیزیه که هر کسی بتونه تصورش رو هم بکنه چه برسه به تجربه؛ جر و دعواهای خانوادگی رو خیلی ها دارن ولی اوضاع ما خیلی خراب تر و خطرناک تر از اون چیزیه که حتی توی فیلما و کتابا هم ندیدم… بارها برادرم برام چاقو کشید… بارها از شدت جنون و حمله عصبی زجر کش و شکنجش کردم …. هنوز آثار زخم ها و جراحات روی صورت و بدنم مونده… دشمن بودیم اونم خونی و جونی… تقریباً هر هفته و چند روز جنگ و تهدید و شورش… باورت نمیشه… هیشکی باورش نمیشه…
در مورد پدر مادر که بیخیال… اگه بگم کامنتم منتشر نمیشه… اگه بگم که چه کارایی باهام کردن و چه جور آدمایی بودن زار زار گریه میکنید و وحشت میکنید… خودم هم جرات ندارم که دیگه بهش فکر کنم چه برسه به تعریف..
این حرفا که میگن؛ شیر مادر حلالت، عجب پدر مادری که همچین فرزندی رو تربیت کردن…. اینا همش حرفه… به مثل حضرت ابراهیم و پدر مشرکش دقت کن…. وای بر مشرکین … وای کافرین … وای بر ظالمین … وای جاهلین… پناه بر خود خدا…
هیچی توی دلم نیست و هیچ کینه ای باهاشون ندارم… زخم ها ی وجودم ترمیم شدن و اینو بدون جای هیچ زخم عمیقی پاک نمیشه و از بین نمیره … زخم روح و دل… در حافظه بلند مدت ثبت میشه و نمیشه پاکش کرد…. با این وجود اونقدر وجودم سرشار ازعشق خداست که گهگاهی هم وقتی مبینمشون بهشون عشق میورزم و با ادب و احترام بالا و با مهر و محبت باهاشون برخورد میکنم… چون تسلیم رب شدم… الان هم خدا رو شکر خیلی خیلی بهتر شده ارتباطم باهاشون ولی به هر حال به خاطر خودم هم که شده هیچ کاری باهاشون ندارم و از مدارشون خارج شدم
من مثل استاد رشد و ادب آموختم: ادب از که آموختی از بی ادبان… هیچ کار خدا بی حکمت نیست و من با درک و آگاهی الانم خدا را میلیاردها مرتبه از اعماق وجودم شاکرم بابت تقدیر و حکمتش، چرا که همین تضادها و مشکلات سرسام آور منو قویتر و پوست کلفت تر و بمب اتمی انگیزه کرده…
عزیزمی … خیلی ممنون و سپاسگزارم از تحسین ها و نگاه زیبابینت به تصویر پروفایل… بابا عکس و فیلم و این چیزا جوابگوی اوج جمال و کمال و نسخه اورجینال بیرون و درونم نیست😂😁😊😋😆😉😍😘😎
خیلی خیلی خوشحالم از حضور دوستان نازنین و بینظیری مثل شما..
من بیشتر دوستت دارم عزیزم 💜💖💗💙🌹💞
ای جانم … ای جان… الهی الهی… ببین کی اینجاست.. ملکه عشق … پرنسس عشق… الای دوست داشتنی و بینظیر… دختر آیا تو شکارچی هستیی؟! قلب منو شکار کردی تو… تو با دل من چیکار کردی 💞💗💖💜💓💙
سلامی از جنس عشق و تحسین به روی ماهت گل بانو… سلام بر قلب زلال بیکرانت… دختر تو چقدر نازی… تو چقدر مهربونی… تو چقدر خوش قلبی… تو چقدر عزیز و تو دل برویی… هیچی تو دلم نیست… هیچی…. تو چقدر پر انرژی و خوش رویی… تو چقدر تحسین کننده و شکر گزاری….
میخوامت به قرآن… میخوامت…
خیلی خیلی خوشحالم که نوشتارم رو خوندی و حس فوق العاده رو باهام به اشتراک گذاشتی…. بی نهایت سپاسگزارم از تحسین ها، تشویق ها و دلگرمی های خالصانه و صمیمانه ات که بهم بی نهایت انرژی و انگیزه میده…
پیغام بسیار زیبا و سرشار از عشق خدایی ات رو که برام توی صفحه گذاشتی خوندم و از شوق و ذوق اشک ریختم و پرواز کردم… بی نهایت ازت سپاس گزارم دوست فهیم،عزتمند،توحیدی و الهی ام…
ببین الا عزیزم، هر وقت ندای قلبم بهم امر کرد میام صفحه پروفایلت و طوفانی وحشتناک و عظیم از تحسین و عشق به پا میکنم و دیوانه ات میکنم بخدا… فعلاً داغ یک پروژه عظیم ام و باید وارد فاز جدیدی از خودسازی بشم… میخام با خدا وارد معامله بشم… و وارد ریسک های خطرناک غیر منطقی، شهودی و سرنوشت ساز بشم… دلم میخواست اونقدر وقتم آزاد بود تا هر وقت دلم خواست برات پیغام بذارم…
راستی بذار اینو هم بگم؛ چند قسمت قبل یک کامنت گذاشتم و از بارون و تجربه حس بینظیرش همون قسمتی توی سریال بارون اومد و ابرها رنگارنگ شد؛ بخدا انگار خدا داره با من شوخی میکنه و همچی رو حتی آسمونو برای من تزیین میکنه ، همین عصر امروز توی اوج گرمای وحشتناک تابستون هوا ابری شد، شکل ابرا و باریکه های پرتوی های نور از لابلای ابرا منظره عجیبی رو ساخت، درست مثل قسمتای بهشتمون، بعدش یه رگبار بارون زد منم سریع مطابق معمول لباسامو دراوردم و لخت رفتم زیر بارون… عجیبه که چند روز پیش توی اون کامنت توصیفاتی رو داشتم و تجسم کردم، و حالا عینش رخ داده… من به راحتی از نشانه ها ، هم زمانی ها، و زیبایی های زندگیم نمی گذرم و تمرکز بر زیبایی ها رو باید از سریال یاد گرفت و توی زندگی واقعی همیشه تمرین کرد تا کاملا توی ذاتمون جا بیفته… انگار آب و هوا هم مسخرم شده…. ععههه… خوب که یادم اومد…
انیمه فوق العاده «آب و هوا با تو» رو چند وقت پیش دانلودو روی هارد آرشیو کردم، ساخته ماکوتو شینکای، سازنده پرفروش ترین و بهترین انیمه تاریخ یعنی «اسم تو»
انیمه اسم تو یکی از زیباترین عاشقانه ترین و زلال ترین فیلم هایی هستش که عمرم دیدم، و یادمه اونقدر از شوق باهاش گریه کردم که احساس خشوع و خضوع عجیب الهی بهم دست داد، ازونجا دیگه نمه نمه عشق درونم جریان پیدا کرد و همین باعث شد به لحاظ فرکانسی آمادگی حضور در سایت و شیرجه در سایت بهشتی مون رو پیدا کنم… نمیخام مثل اوتاکوها با آب و تاب برات تعریف کنم تا مجبور شی بری ببینی… ولی بدون شک برای تو که آخرت عشقی، دیدنش(دو زبانه دانلود کن … دوبلش حرفه ای و بینظیرمون)، برات یکی از لذتبخش ترین تجربه ها خواهد بود، مطمئنم… امیدوارم این پیشنهاد منو برای خودت هم که شده بهش فکر کنی… نگران نباش باورهای مسموم نداره… فقط و فقط زیبایی و حس بی نهایت آرامش و خوب داره…
راستی الا یه سوال کلیدی؟؟!!
میگم آیا تو انسانی؟!؟! یا فرشته ای؟!؟!
چیه ماهیتت؟!؟!
چرا اینقدر تو خوبی دختر؟!؟! هاااا؟!؟!
نمیدونی چقدر دوستت دارم من عزیزم… تو یکی از بهترین محبوب ترین و عزیزترین اعضای این خانواده هستی بدون شک و اینو خودت هم بهتر میدونی… وقتی اسم مبارکت و کامنت های بینظیرت رو میخونم به وجد میام و احساس میکنم فرکانس هام تنظیم شده و به خدا نزدیک تر شدم… خدا نکنه اون روزی رو ببینم که الای عزتمند و دوست داشتنی توی سایت نباشه و نوشته باشه آخرین کامنت ۲ سال پیش… وای تصورش هم آدمو عصبی میکنه … تا ابد با حضور فعال و پیشرفت های بینظیرت و وجود سراسر توحیدی و عشقت، توی این سایت و باغ بهشتی بدرخشی… با نور خدا نورانی تر شو و به ظلمات بتاب و جهان خویش را روشن و منور کن… الای عزیزم
عاشقتم دختر پاک و خوش قلب و از ته دلم دوستت دارم💙💓💜💗💞🌹💖💙
بابا بنازم… بنازم… خدای من ببین کی پیغام گذاشته… ببین کی اومده… وای وای دختر تو کجا بودی؟!؟ توی آسمونا دنبالت میگشتم … دلم برای دوست ارزشمند عزتمند و بی نظیری مثل تو تنگ شده بود… عزیزمی مرسی مرسی و بی نهایت از سپاس گزارم که نوشتارم رو خوندی و برام کامنت گذاشتی و از حس فوق العادت گفتی…. بی نهایت ازت ممنونم که اینقدر خالصانه و صمیمانه تحسین و تشویقم کردی تا با عزم و انگیزه ای مضاعف با قدرت به حرکت در این مسیر حق ادامه بدم….
به آفرین عزیزم، دوست الهی و بینظیرم، ببخشید که نشد پاسخ کامنتی که هفته های قبل توی قسمت ۳۶ واسم گذاشتی رو بدم…همین جا ازت از ته دلم تشکر میکنم و امیدوارم که به همون خواسته هایی که اونجا نوشته بودی برام، روز به روز بیشتر برسی و بهتر و بهتر بشی… واقعا ببخشید، خیلی برام زشته که جواب پیغام کسی رو ندم، مثل این میمونه که یکی بهت سلام کنه و تو جواب سلامشو ندی… وقتم تماما پره و به شدت سرم شلوغ… یادم رفته بود جواب بدم… خیلی برام عزیزی خیلی
تا اینکه بالاخره گیرت آوردم… تا اینجا صمیمانه برات پیغام بذارم….
الهی الهی… اشک توی چشمام حلقه زده… به آفرین گل، مگه از زندگی داغون گذشته من بدتر بوده ؟!، نمیتونم تصورشم بکنم که از روابط من داغون تر وجود داشته باشه… وقتی من از روابط بسیار خطرناک و فوق افتضاح به بهترین روابط رسیدم پس این برای هر کس دیگه هم به راحتی ممکنه… دوباره کامنتی که روی این قسمت گذاشتم رو کامل بخون …. در پاسخ به یکی از دوستان عزیزمون توی همین کامنت ها، یه اشاره ای هم کردم….؛ به آفرین من چون خودمو همیشه عاقل و فهمیده تر میدونستم و خیلی توی تمرکز به نکات منفی دیگران مُصر بودم و با خودم در صلح نبودم، همیشه انگار دنبال این بودم که یجورایی دیگران رو مدیریت، هدایت و هَندِل کنم… یک کارایی اساسی کردم و توی این مدت درون شخصیتم به شکل قابل ملاحظه ای جا افتاد:
مثل پرنسس الا و تو ، عشق رو درون خودم به جریان درآوردم، بی قید وشرط، و با خودم و خدا به صلح رسیدم
اصلاً روی رفتار دیگران هیچ چیز تمرکز نکردم فقط و فقط روی خودم ، سایت، خدا، و خواسته هام تمرکز کردم(خودمو ایزوله کردم)
این خیلی مهمه، اصلا دنبال این نبودم که دیگران رو تغییر بدم یا بخوام یکاری کنم که رفتار دیگران باهام تغییر کنه، خودمو بی قید و شرط بدون اینکه نظر کسی برام مهم باشه دوست دارم دیگه
این خیلی مهمه، این یکی نقاط قوت منه؛ هیچ مخاطبی توی گوشی ندارم، با هیچ کسی تماس و پیام ندارم، هیچ شبکه مجازی ندارم به جز اینستا که آگاهانه و هوشمندانه هر چند وقت یه بار میام پست های استاد و بقیه موارد رو با عشق و توجه نگاه میکنم و انرژی میگیرم( چیزی حدود بیست پیج رو فالو کردم که از مهمترین و الهام بخش ترین افراد زندگیم و جهان هستن… اصلا نه عکسی نه پستی نه چیزی نمیذارم ….تاکید میکنم که عمدا و هوشمندانه این کارو میکنم تا از بابت کنترل ورودی ها و حفظ تمرکز بالا و آرامشم ،خیالم راحت باشه) تلویزیون و اوضاع و اخبار کشور که کلا بیخیال اصلا نمیدونم چیه … یکساله به طور کامل گذاشتم کنار….
راستی سعی کن شادیتو بروز بده… مخفیش نکن… انرژی مثبت و حال خوبتو با دیگران به اشتراک بذار… لارج و بیخیال باش و در عین حال شوخ طبع باش…. بذار همه بفهمن که تو یه آدم دیگه ای شدی و مطمئنن دیگران هم تحت تاثیر این روحیه و شخصیت بینظیرت قرار میگیرن…. فقط مقابله نکن… بحث نکن… آرامش خودتو فدای هیچ کس و هیچ چیز نکن
فقط متعدانه توی این مسیر با تمام وجود قدم بردار و به آگاهی ها قدم به قدم عمل کن… تکرار کن… مرور کن…
راستی این یه شهودیه که مدتیه بهم الهام شده و خودم کم کم فهمیدمش: بهترین، راحت ترین و قویترین راه برای کنترل ذهن و حال خوب و تمرکز کافی، «هدف داشتن» و یا «رویا داشتنه» که به آدم انگیزه و اشتیاق سوزان میده… اینجوری ذهن دیگه رام تر و آروم تره و کمتر سراغ حاشیه میره….
اغلب همه ما توی فضای بدی رشد کردیم… پدر مادرا اصلا هیچ درک و آگاهی ندارن و خودشون هم نمیدونن چیکار میکنن… به نظر من بهترین شیوه تربیت، تربیت نکردنه… تحمیل نکردنه… زور و تهدید نگفتنه… انتقاد نکردنه…. بزاریم بچه ها خودشون آزادانه بزرگ شن و رشد کنن … بدون دخالت … خداوند پروردگاره… پروردگار کارش چیه؟ پرورش و رشد…. خدا خودش می پرورونه… فایل های توحیدی رو بیاد بیار… سریال زندگی در بهشت و مهمونای بینظیرمون هم که دیگه بهترین نمونه و الگوی الهام بخش هستن برامون… من خودم باید بارها و بارها ببینم و توی گوشت و استخونم جاشون بدم… جالبه بگم برات؛ هوپ و رایان مامان بابای خودمن دیگه و دیگه به مغزم قبولوندم که اینا خانواده حقیقی و رویایی من هستن… لوک یعقوب لیوای و یوسف هم داداشای نازنین کوچیک خودمن… قدرت تجسم من یک چیز بسیار نادر و عجیبیه که اصلا توی سایت ازش نگفتم… وحشتناک و حیرت انگیزه قدرت تجسم و تخیلم … بارها خودمو در کنار خانوده عزیزم یعنی راسل تجسم کردم و احساسی خیلی قابل توصیف و زیبا…
شکی ندارم که همین الانشم توی روابط با خواهر برادرات پیشرفت کردی ولی هنوز انتطارت براورده نشده… من میگم مثل من که هیچ انتظاری از دیگران نداشتم، هیچ انتظاری نداشته باش و فقط و فقط روی حال خوب خودت متمرکز باش … اونوقت رفته رفته خوشون عاشقت میشن و اونجوری رفتار میکنن که تو میخای…توی همین کامنتی که روی این قسمت گذاشتی به همین مورد هم خودت بهتر اشاره کردی…. ولی انصافاً حظ بردم از کامنتت و کیف کردم… چقدر به نکات خیلی خوبی اشاره کردی… اون مثال تبلیغات و توحید… اون اولویت حال خوب خود آدم… عالی بود عالی …
به آفرین جان… به قرآن خودم هم باورم نمیشه… اصلا نمیدونم چجور توصیف کنم… برادرم و خواهرم همونجوری باهام برخورد میکنن که توی رویاهام هم فکرشو نمیکردم… هر وقت گهگاهی میبینمشون همش قربون صدقم میرم و دوست دارن وقت بیشتری رو باهام بگذرونن و کنارم باشن… انگار جهان کرنش کرده… اونا خودشون تغییر نکردن، بلکه در مواجه با من رفتار و برخوردشون تغییر کرده…. بهترین ورژنشون رو برای من ارایه میدن…. عجیب غریب عاشق هم شدیم و با هم شوخی و خنده داریم …هم خواهرم گلم … هم برادر عزیزم…. توی سه ماه کلا همچی عوض شده … نه فقط خواهر برادرم …. بلکه همه و همه … حتی غریبه ها…
من روانی این خدا و سیستم فوق هوشمندش شدم… هنوز توی شوکم … انگار دارم خواب میبینم … شاید ماه ها طول بکشه تا بتونم هضمش کنم و باور کنم که این واقعیته نه خواب…. دلم میخاد با جزئیات بیشتر توضیحات مفصل تری برات شرح بدم ولی خیلی طولانی میشه… اگر بعدها زمانی احساس کردی که به وضوح بیشتری نیاز داری، بیا پروفایلم و اونجا مطرح کن تا ، با عشق و حوصله تمرکز بالاتر از تجربیات خودم بگم و توضیحات کامل تری بدم… میدونم که به زودی میای و از نتایج و احساسات و اتفاقات نابت برامون میگی و در این هیچ شکی ندارم… چون تو فوق العاده عملگرا و متعهدی در این باغ بهشتی….
بفرین جان… تو یکی از بهترین و فعال ترین و عزیز ترین اعضای سایتی خودت بهتر از من میدونی که چقدر خوبی تو
بَه بَه ببین چه عکسی… فأحسن صورکم… عجب صورتگری
دختر دارم واقعنی کم کم عاشقت میشما…
گیسوی کمندت… ابروهای کشیده با سیه چشمانی درشت و زیبا…برآیند مجموع بینی و لب و چونه و گونه های فوقالعادت با اون تکیه گاه انگشت شصت که انگار چال گونه مینماید، ترکیب چشم نوازی شده…دارم چهره کلاسیک بسیار زیبایت را اندکی توصیف میکنم… این هم نوعی تمرکز به نکات مثبت و زیبایی هاست به شیوه خودم…😍😍😂😂😆😋😊😁😉😉💗💞🌹😘💖💙
تحسنت میکنم بابت عزت نفس فوق العاده ات که بدون آرایش و میکاپ تصویر زیبایت رو گذاشتی… خیلی از دخترای امروزی و حتی پسرا بدون آرایش و میکاپ و ویرایش عکس نمیذارن و بیرون نمیرن… عکس قبلی ات معرکه بود… این یکی محشره… واقعاً بی نظیر و فوق العاده ای بانو و بهت افتخار میکنم بابت این تعهدت، این وجود سراسر خدایی ات، این حد آگاهی فوق العاده و عمل کردنت، کامنت های بینظیرت، وجود زیبایت… راستی، بَفرین یا بِفرین؟؟ به + آفرین =به آفرین( بِفرین) یا شاید هم توی خانواده بَفرین صدات میزنن؟!
خدا رو بی نهایت شاکرم بابت داشتن دوستان فوق العاده و بی نظیری مثل شما…خودت هم نمیدونی چقدر دوستت دارم به آفرین عزیزم، دوست مهربان و خوش قلبم…
عاشقتم و عاشقانه دوستت دارم بانو💙💖😘🌹💞💗💜💓😍😆😊💙
سلام ابوذر جان… خوشحالم و ممنونم که این کامنت رو خوندی و برام پیغام گذاشتی… منم از لذت بردن تو، لذت بردم پسر… مرسی عزیزم… منم برات خوشبختی،موفقیت، ثروت، سلامتی و رستگاری روز افزون رو آرزومندم 💙💗💜
سلام عزیزم…دوست خوبم کویین جان… خوشحال و خرسندم که این کامنت رو خوندی و برام نوشتی… سپاس گزارم ازت کویین جان… منم از لذت بردن شما و حس خوبتون، لذت بردم… خیلی خیلی کیف کردم وقتی گفتی دارم روی قرآن کار میکنم تا از کلام خود خدا، به آگاهی و بصیرت برسم… هزار ماشاالله… آفرین آفرین… تحسینت میکنم… من ارادت ویژه ای دارم به کسانی که مشتاقانه خودشون میرن قرآن میخونن و در آیات خدا تدبر میکنند… باشد که از اوالالباب و راسخون فی العم باشیم…
مرسی عزیزم از حضورت… با توکل و ایمان و عمل برو جلو که آرزوها و خواسته هات آماده تو هستند💜💗💙
ای جانم ای جانم… ببین کیه… خدای من… الهی الهی…
سلام به روی ماهت عزیزم… سلام دردونه نازدونه ی خدا… چقدر خوشحالم که دوستان ناب و دوست داشتنی مثل شما دارم که اینقدر زیبا و خالصانه تحسین میکنه و با اشتیاق برام از حس و حال خوبش میگه…با عشق و حوصله میخام منم برات از حس فوقالعاده الانم بگم؛
من خیلی خیلی خیلی زود و زیاد زیاد ذوق و شوق میکنم میکنم واسه همه چی… اصلاً انگار دنبال یه بهانه میگردم که احساسات پر طلاطم و قدرتمند پرکشش خودمو بروز بدم و شادی کنم… واسه هر چیز کوچیک و بزرگ..الانم دیگه دارم از شدت انرژی مثبت پرواز میکنم. دیشب خواستم زود بخوابم که سحر بیدار شم… متوجه شدم اسطوره دبل کرد…حضرت ابراهیم رو میگم..حضرت ابراهیم فوتبال … الاهه اعتماد به نفس در دنیا… اسطوره فوتبال زلاتان ابراهیموویچ کبیر عشق دلم… تقریباً همسن استاده و ۳۹ سالشه ولی همچنان در بالاترین سطح فوتبال داره جولان میده و سیری ناپذیر مثل خورشید میدرخشه در آث.میلان( دیشب توی مصاحبه بعد بازی گفت: مردم میگویند زلاتان
پیر و خسته است اما من تازه دارم گرم میشوم. من شبیه بنجامین باتن هستم با این تفاوت که هرگز پیر نبوده ام و همیشه جوان هستم ( یکی از معدود افرادیه که همچین باورها و ذهنیت های سنت شکن و غول آسا داره) ) … بعدش تا نیمه شب بیدار موندم تا گلزنی عشقم سلطان کریس رو ببینم، از خود کریس بیشتر استرس و هیجان داشتم، ولی از کورس رقابت کفش طلا با ایموبیله جا موند( سر فرصت باید حتما یه کامنت اساسی مفصل راجع به مسی، رونالدو، زلاتان، زیدان و نقش اعتماد به نفس و کنترل ذهن و باورهاشون از دید قوانین بنویسم و برای خودم مرور کنم)…امروز صبح زود بیدار شدم و فول انرژی مثبت… گفتم بذار ظهر که بیکار شدم و فراغت یافتم، با صبر برات بنویسم…
فرزانه خودتی؟!! قبلاً چند بار کامنت های بینظیرت رو خونده بودم حتی یادمه یه بار برات پیغام گذاشته بودم، اون حس فوق العاده رفتن به ناشناخته ها و جنگل زیبا، هنوز با جزئیات اون کامنتت توی ذهنم مونده و چقدر من لذت میبرم وقتی کامنت های دوستان نابی چون شما رو میخونم… هی میگفتم این فرزانه جدید همون فرزانه نیست؟!؟ که متوجه شدم خودتی و اکانت جدید ساختی…
وای خدای من… چرا من همون چند هفته پیش داستان پروفایلت رو نخوندم!؟! الهی الهی…عزیزم…. چقدر لذت بردم من… چقدر عالی و ساده نوشتی اتاق پروفایلت رو… چقدر تو فوق العاده ای دختر… چقدر تو بینظیری… منم اومدم به اتاق زیبات و دلم نمیخاد بزنم بیرون، مهمون نمیخای؟؟… خدا رو چه دیدی، شاید بعداً که وقتم آزادتر شد بیام پروفایلت و طومار بلندی از عشق،تحسین و حس خوب برات نوشتم………
بنازم…. بنازم…. دختر عجب عکسی گذاشتی( تصویر قبلی هم عالی بود)… راستشو بگم، الان چند دقیقه س قفل کردم روی تصویر زیبات و از دیدنش سیر نمیشم… حقیقتش من خیلی آدم بی شیله پیله و رُکی هستم… هیچی تو دلم نیست… هیچی…
اینم نوعی توجه به نکات مثبت و زیبایی ها هستش دیگه؛ گیسوی کمندت…ابروان کمانی با چشمانی زیبا و درشت… لبخند دلربات… عزیزم چه چهره ناز و زیبایی داری دختر خوشگل(در عجبم که چطور دلت میومد خودتو زشت ببینی در گذشته.. مبینی که دل منو بردی)… فأحسن صورکُم…
خدا رو بی نهایت سپاسگزارم که همه ما بندگان صالحش به نحو احسن هدایت میکنه، و چقدر خوشحالم که به نوشتار من هدایت شدی و برام پیغام گذاشتی… تک تک جملاتت فرکانس منو بالاتر برد و ازت بسیار سپاسگزارم بابت تحسین های خالصانه ات…چقدر من خوشبختم ای خدا که دوستان نابی و توحیدی چون شما دارم…
فرزانه جان، اونقدر روی خودت متمرکز باش و روی خودت کار کن و توی فضای سایت بهشتی مون باش که هیچ آدمی نتونه توی بهت انرژی منفی بده… من کم کم با طی تکامل اونقدر محکم روی کنترل ذهن کار کردم که الان تقریبا هیچ کسی نیست که بهم انرژی منفی بده و کلا از مدار اطرافیان خارج شدم… تمرین کن تمرین .. منم همیشه دارم تمرین میکنم، اگه دوستی آشنایی یا حتی اعضای خانواده ات بهت انرژی منفی میدن( در واقع تضاد همیشه هست، فقط باید زاویه دید مون رو گسترش بدیم و با تمرین ازش عبور کنیم و بزرگتر شیم تا توی کنترل ذهن قویتر شیم)، اصلا خودتو درگیر حرفای پوچ و نسنجیدشون نکن، اصلا خودتو در معرض حرفاشون قرار نده و سریع اعراض کن… خیلی خیلی حرف دارم که از تجربه خودم برات بگم ولی خیلی طولانی میشه کامنتم برات… اگه خواستی بعدا برام مطرح کن تا از تجربههای خودم بگم که چطور و با چه شیوه ای با اطرافیان خصوصا اونایی که انتقاد میکردن یا انرژی منفی میدادن برخورد میکردم…
آباریکلا …. آفرین آفرین… کیف کردم ازینکه به حست گوش کردی و به ندای دلت عمل کردی… فقط یه چیزی فرزانه جان؛ این در مورد خودم صدق میکنه، نباید خیلی زورکی و از روی اجبار خودمون رو مجبور کنیم که روی تک تک قسمت ها یا بقیه فایل ها کامنت بذاریم… خودم که اینجوریم؛چون سرم خیلی شلوغه و وقتم پره، نمیرسم برای هر قسمت توی همون روز کامنت بذارم،… گاهی چند قسمت عقب میمونم از قافله… فقط من تنها بودم که چندین چند بار توی چند قسمت قبلی به استاد توی کامنتام گفتم و درخواست کردم که لطفاً قسمت های سریال رو با فاصله زمانی مناسب بذارید روی سایت تا من و امثال من که آزادی زمانی ندارن هم به قافله برسم و توی همون روزی که قسمت جدید قرار داده میشه کامنت بذاریم… هر چند رو یکبار قسمت جدید رو آپلود کنید تا با خیال راحت تر و تمرکز بیشتری روی هر قسمت جدید تمرکز کنیم، نه اینکه با عجله هر روز یه قسمت بذارید… ولی انگار هم استاد و هم دوستان خیلی تمایل دارن که تند تند فایل بذارن…
این که گفتی ،نجواها میگن دقیقا چی میخای بنویسی؟ هرچیزی که لازم بوده رو قبلا گفتی… اینا رو هممون تجربه کردیم و ناشی از افکار کمال گرایانه است… ولی خدایی خودمونیم، مگه آدم از توجه به نکات مثبت و زیبایی ها سیر میشه؟؟؟ از تحسین…. از سپاس گزاری…. از حس خوب و ذوق و شوق…. از لذت بردن…. از تکرار و مرور دایمی آگاهی ها و قوانین…. تکرار …. تکرار … تکرار… ساده اس، رمز پیروزی و رستگاری در همین تمرین و تکرار مستمر و مداومه ….
فرزانه جان… دختر گل و نازنبن، هر چی عشقت میکشه بنویس هر چی دلت میخای، اینجا خونه خودمونه هر کاری دلمون بخواد انجام میدیم، آزادِ آزاد…
من خودم عشقی مینویسم، خیلی نمیخام روی پیچیده کردن مسایل و توضیحات پیچ در پیچ تــٔوری قوانین مانور بدم که هم خودم گیج بشم هم بقیه… همه چیز رو خیلی ساده مبینم و میگیرم…
بخدا نمیدونم موقع کامنت گذاشتن روی فایل جدید چی بنویسم، از بس حرف میاد، گاهی کلا از نوشتن منصرف میشم… نمیدونم از زیبایی ها و نکات مثبت و آموزنده فایل بگم یا تحسین و تصدیق استاد و مریم جان… از دید قوانین و مرور باورها…. از حس و حال خودم موقع دیدن فایل… از اتفاقات ناب و نشانه های روزانه ام…. از تجربیات …. از نتایج …. از درک و آگاهی ها…. از خدا …. از چی؟؟؟ اونقدر حرف میاد که آدم نمیدونه چطور این حجم عظیم از گفته های دل رو مکتوب کنه.. انصافا نوشتن کامنت روی فایلا ها فرکانس بالایی میخاد و هر کسی توی مدار نوشتن کامنت نیست، نوشتن کامنت هم واقعا انرژی و زمان میخاد، دست منم که خیلی تند نیست ولی با صبر و عشق این کارو میکنم… خیلی خیلی کامنت طولانی میشه گاها… گاهی آدم باید به این جمله بسنده کرد و گفت: پس سخن کوتاه باید، وَسّلام
فرزانه عزیزم، دختر پاک و معصوم و دل صاف، از ته دلم تحسینت میکنم که اینقدر عالی و با عشق و تعهد داری روی خودت کار میکنی و برامون از نتایج، تجربیات و آگاهی های بینظیرت میگی… خدایا شکرت شکرت… چقدر حالم خوب میشه و وجودم سرشار از خدا میشه وقتی میبینم نوجوان تازه شکفته ای مثل تو، توی سن کم پای در این مسیر گذاشته و به این مجمع عشق و سراسر توحیدی هدایت شده… چقدر گل های رنگارنگ و با عطر خوشبویی داریم در این باغ بهشتی… تو هم یکی از گل های تازه شکفته و بسیار زیبا و خوش عطر این باغی… باز هم صمیمانه ازت نهایت سپاس گزاری رو دارم و قدردانت هستم عزیزم…دستانت را صمیمانه و خالصانه میفشارم و ازت کمال تشکر رو دارم
عاشقانه از ته دلم دوستت دارم فرزانه عزیزم💙💗💜💖💞🌹 در قلمرو امن خداوند پادشاه سرزمین رویاهات باشی و به درجات و مدارهای بالاتر ارتقاء پیدا کنی
با تمام قوا و با تمام جود به پیش برو که رویاهات منتظرتن، خدا با ماست
وای خدایا ببین… خدایا من چقدر خوشبختم… الهی الهی عزیزم…. سلام و درود بیکران الله یکتا بر سید اصغر عزیزم… سلامی از جنس عشق و سپاس گزاری… وای پسر تو معرکه ای … اول صبحی بیدار شدم و کامنتت رو دیدم، بال دراوردم از سخنان گرانبار و بسیار زیبایی که برام گفتی… خیلی خیلی خوشحالم که این متن رو خوندی و برام از حس و حال نابت نوشتی… مرسی مرسی دوست مهربانم… منم از لذت بردن تو، خیلی لذت بردم و شوق میکنم…
اصغر جان، دوست عزتمند و بینظیرم، دقیقا دقیقا دقیقا حرف دلم رو زدی همون مثالی که عمیقاً نمود زندگی من میشه… خدا رو بی نهایت شکر که از زبان تو برام مَثل روشن زد و انگیزه و اشتیاقم را مضاعف… هزاران آفرین و درود بر تو… اونقدر عالی نوشتی که حد نداره…
حدود سه ماه پیش که دل به دریا زدم و شیرجه زدم به این باغ بهشتیمون، گهگاهی حس پشیمانی و حسرت میومد سراغم که چرا زودتر و همون اوایل وارد این باغ بهشتی نشدم، حالا میفهمم چرا… درسته که هنوز آماده نبودم، ولی همون مدت چند ماهی که کلا از مدار سایت و استاد خارج شدم، چنان جهنمی رو به چشم دیدم و آنچنان جهان بهم سیلی زد و هشدار داد که دیگه توبه کردم و قسم خوردم که شاکر باشم و برگردم به همون مسیری که خدا برای هدایتم سر راهم قرار داده… جهنمی هولناک تر از گذشته….
زه کمان اونقدر کشیده شد، که دیگه هر آن امکان داشت بترکه و ببُره… خدا خودش بهتر از من میدونست، در بهترین زمان و شرایط زه رو رها کرد و منو با سرعت نور، از ظلمات شلیک کرد به سمت سمت نور و روشنایی…
اونقدر گذشته من از هر لحاظ زجرآور و کشنده و هولناک بود، که مشابهش رو در هیچ فیلم و کتابی هم ندیدم… ولی همیشه در خطرناک ترین و وحشتناک ترین روزها و شرایط، باز هم چشم امیدم به خدا بود که بالاخره خدا دستمو میگیره و هدایتم میکنه…
بذار مثَل خودمو هم بگم؛ کسی که تا ته ته تاریکی و گمراهی رفت… جهنم خالص…. نهایت درد و رنج… قهقرا و عمق دره جهنم…. اینا رو میگم چون واسم خودم کوهستانی از گنج انگیزست… اینا رو چشیدم، اونقدر ترسناک و وحشتناک بود که دیگه تاب و تحمل دیدن و موندن در اون جهنم رو نداشتم و همین برام بزرگترین اهرم رنج و لذته که خدا بهم عطا کرده… همین رنج عظیم منو با شدت و قدرت بیشتری به سمت خواسته هام، رویاهام، اهدافم و بهشت زیبایی ها میکشونه… میخام روز به روز درکم رو نسبت به این موضوع واضح تر کنم و گسترش بدم، حالا خدا رو بی نهایت شاکرم از اعماق وجودم، حالا درک میکنم حکمت خدا رو ، حالا میفهمم خدا چه نعمتی بهم داده چه فرصتی، احساس میکنم آدمایی مثل من انگیزه و اشتیاق بسیار بسیار عظیمی تری نسبت به بقیه دارن… من الان گرسنه و تشنه نیستم فقط، من دارم روز به روز وحشی تر میشم… روز به روز روانی تر میشم … دیوانه آگاهی ها و زیبایی ها و قوانین بکر الهی ام…. شنیدی قضیه عشق و نفرت رو… از نفرت به استاد و این خانواده بهشتی، به عشق غیر قابل وصف رسیدم… اونقدر وجودم پر از عشق خدا شده به زمین و زمان عشق میورزم… عاشقتم اصغر جان و عاشقانه بهت عشق میورزم عزیز دلم… خدا منو در بهترین زمان و مکان ممکن هدایت کرده و توی همین سه ماه اخیر که به این بهشت هدایت شدم، روزی نبوده که بیکار بشینم، روزی نبوده که شور و هیجان نداشته باشم، بی وقفه و شبانه روز روی خودم در هر شرایطی کار کردم قدر دونستم و با اعماق وجود شکر عملی کردم و ازین فرصتی خدا بهم داده نهایت استفاده رو میبرم…
باز هم ازت صمیمانه متشکرم که برام نوشتی، بی نهایت سپاس گزارم بابت تحسین ها و تشویق های خالصانه ات … خیلی حس همذات پنداری کردم با گفته هات… با قدرت و تمام توان به پیش برو که رویاهات منتظرتن… شکی ندارم که به خوشبختی بیشتری میرسی و میترکونی…
خیلی اعترافات و حرفا رو هم فاکتور گرفتم و توی اون کامنت بلندم نگفتم…
راستی عجب عکس فوق العاده ای داری پسر… معرکس… من عاشق کویر و بیابونم و انشاالله روزی برسه که با دوستان همفرکانس راهی کویر گردی و گردشگری بشیم…
عاشقانه دوستت دارم دوست بینظیرم و قدر دانت هستم🌹💞💖💜💗💗💙😘💓
سلام و هزاران سلام و درود خداوند مهربان بر شما دوست عزیزم، سحر خانم گل🌹🌹🌹 خدیا زبانم از حمد و ثنایت عاجز است، چقدر من خوشحالم و خوشبختم که دوستان ناب و الهی چون شما سحر خانم دوست داشتنی دارم… عزیزمی شما….من خودم به خاطر مشغله زیادم، توی کامنت نوشتن به اندازه ای که باید، دست به نوشتن نیستم ولی خدا رو شکر که او گفت و من مکتوب کردم، تا هم حال خودم بهتر و ایمانم قویتر شه هم دوستان بهشتی ام… چقدر دقیق و زیبا خدا هدایت میکنه…
نمیدونی چقدر احساساتی شدم وقتی از احساسات زلال خدایی ات گفتی… چقدر شوق و ذوق کردم از حس و حال معصومانه و ناب شما… اشک در چشمانم حلقه زد و بغض کردم… پیغام خالصانه و صمیمانه ات مرا به خدا نزدیک تر کرد و وجودم سرشار از عشق و محبت خدا شد… مرسی مرسی دوست عزیزم… خیلی خیلی خوشحالم از حضور دوستان نازنین و بینظیری مثل شما که دارن در این مسیر سراسر عشق و توحید، عاشقانه قدم برمیدارند….
منم از شما صمیمانه سپاسگزارم بابت تحسین ها، و گفتار دلگرم کنندتون که بهم انرژی و انگیزه مضاعفی میده…
در قلمروی امن خداوند پادشاه سرزمین رویاهات باشی… روزهای رویایی و بسیار زیبا تری در پیشتونه…
عاشقانه و صمیمانه دوستت دارم و قدردانت هستم سحر جان🌹💓💙💗💜💖
عععهه خودتی زهرا؟!…عزیزمی زهرا جان… سپاس سپاس دختر گل و دوست داشتنی… دوستت دارم عزیزم 💜💖💗💙🌹 با قدرت و تمام توان حرکت کن دردونه نازدونه خدا که اتفاقات و روزهای رویایی در انتظارته