https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/07/abasmanesh-18.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2020-07-28 07:32:482020-07-29 07:58:36سریال زندگی در بهشت | قسمت ۵5
229نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدایاااا، چقدر زیبایییی، این همه زیبایی و آرامش همه از مهربانی و محبت تو، خدایا شکرت بابت این عظمت، خدایا شکرت بابت این زیبایی و آرامش جاری بودن چشمه ها و آب تازه ،خدایا شکرت بابت سکوت و آرامش جنگل، خدایا شکرت بابت اون زیبایی و صلابت اسب خوشگل، خدایا شکرت بابت باروووون ،وای که انگار داشتم خودم رو پوست خودم ضربه قطراتش حس میکردم، چقدر رویایی تجربه این حس که داخل دریاچه شخصیت شنا کنی و بارون بزنه رو صورتت، خدایا شکرت بابت این همه ثروت ،این همه فراوانی، خدایا همه چیز هست و ز یادم هست، ذهن محدود منه که تو فرکانسش نیست و نمیبینه، خدایا لذت زندگی بهشت گونه را هم داخل این دنیا و هم آخرت به من عطا کن🤲🤲🙏🙏
خدای من برای منی که عاشق طبیعت و طبیعت گردیام، این قسمت فوقالعاده بود، در طول مسیر خودم رو اونجا میون درختای بلند و سبز و کنار چشمهها تجسم کردم، اصلا فکر نمیکردم پارادایس اینقدر چشمه داشته باشه😍 چقدر اون گیاهایی که تو جنگل سوخته دراومده بودن زیبا بودن، یه جور پارادوکس قشنگ😍 از اون هوای آخر که نگم دیگه😍😭 با اینکه شنا بلد نیستم و جز مهارتهایی هست که میخوام برای یادگیریش زمان بذارم، اما خودم رو زیر اون بارون درحال شنا تو دریاچه تجسم کردم😍 بعدشم با یه چای داغ و حسابی زیر بارون خیلی میچسبه😍
مریم جان عزیزم، متشکرم بابت زحمتایی که واسه فیلمبرداری میکشی و همینطور استاد بینظیرم، بهتون خسته نباشید میگم، سپاسگذارم❤️
خیلی زیاد تحسین میکنم این خانواده دوست داشتنی ومسئولیت پذیر و بانظمو ببین حتی غذا درست کردن نوبته حتی بچه هام تو این درست کردن سهم دارند خیلی خوشم اومد یه پسربچه داره برای این همه صبحانه لذیذی درست میکنه چه باورهای زیباوقدرتمندی دارند واقعا تحسین شون میکنم بانگرش عالیشون
از استادعزیزم یادگرفتم باید قدم اولو برداریم اگه قدم اول برداشته نشه نمیتونی تکاملتو ب درستی طی کنی وقتی قدم ب قدم برداشته میشه راه ها برات بازمیشه و میتونی لذتهای ببری از مسیرت ک خودت دوباره نگاهش کنی ب خودت بگی ایول ک حرکت کردم ایول اقدام کردم ایول جانزدم و ادامه دادم مثه استاد ک برای درست کردن تریل قدم اولو برداشت و ادامه داد و لذت برد از مسیر و الان لازمه بخودش بگه دمم گرم و ایول واقعا
ماهم باید برای رشدمون برای موفقیتمون برای درست کردن باورهامون اقدام کنیم قدمه رو برداریم و ادامه بدیم جانزنیم اینقدر ادامه بدیم ک ب نتیجه برسیم و تو مسیرمون با همه اتفاقات و شرایط لذت ببریم و از همه اتفاقات راه چیز یاد بگیریم مثه استاد که وقتی پیچکهای هرزو ازبین میبرد متوجه باورهای ریشه و محدود کننده ذهن شد ک چقدر شبیه همین پیچکهان و اگه این قدمو برنمیداشت شاید این تطبیقو متوجه نمیشد پس همه چی با قدم برداشتمون شروع میشه قدم بعدی گفته میشه و تو ادامه تو مسیر کلیییییی باورهای درست شکل میگیرن کلی باورهای محدود کننده ازبین میرن و همه اینها با ادامه دادنه ک ب جایی میرسیم میگیم ایول ک کم نیاوردی و تونستی پس لایق بهترینهام خدایاشکرت من عاشق بارونم عاشق صدای بارونم عاشق بوی بارونم این بارون چه حس زیباوخاصی بهم میده و ب استاد حق میدم تویه بارون تو آب بمونه و عشق کنه چون عشق میشه تو همین لحظه کاملا درک و حسش کرد خداجونم عاشقتم
این قسمت از فایل حتی اگه صدا نداشت و فقط تصویر بود پونصدتا نکات درسی داشت توش از اینکه مریم نازنین ما از اون جای صعب العبور گوشی به دست حرکت میکنه و فیلمو قطع نمیکنه اینکه هرکس جلو میره شاخه هارو کنار میزنه اینکه قشنگ میشه حس کرد تفاوت پاکسازی اون قسمت از جنگل و این قسمتو اینکه وقتی میرسیم به قسمتی که شما پاکسازیش کردین میبینیم ک چمن درومده این ینی اینکه وقتی درخنچه های هرز برن لاجرم چمن سبز درمیاد اینکه وقتی باور محدود کننده من نابود میشن لاجرم باورهای قوی جاشون رو میگیرن
خدای من پرادایس حتی بارونشم فرق داره چه بارون زیبایی همیشه دلم میخواست وقتی بارون میاد ساعتها ب اسمون زل بزنم و بارونو تماشا کنم و چه لذتی بالاتر از اینکه تو اب باشی و بارون هم بریزه رو سرت دم استاد گرم که اینطوری لذت میبره خدایاشکرت بابت این همه زیبایی 😚
یه چیزی ک توی سریال زندگی در بهشت یاد گرفتم اینه ک
شاید الان ب چیزی حس بدی داری یا دوست نداری ک انجامش بدی ولی بدون ک تغییر میکنه، اوضاع تغییر میکنه باورات تغییر میکنه ،از یه زاویه ی دیگه ب ماجرا نگاه میکنی
مثه زمانی ک هوپ عزیز گفت : وقتی ب بچها بگی بیاین اتاق رو تمیز کنیم کسی حوصله نداره ولی با گذاشتن یه موزیک میتونی لذت بخشش کنی
من قبل از سریال زندگی در بهشت خیلی لذت نمیبرم از هرس کردن باغ و سوزوندن شاخ و برگ های اضافی و از این کار فراری بودم
ولی با دیدن سریال زندگی در بهشت علاقه مند شدم ک این کار رو انجام بدم و لذت ببرم
با دیدن سریال زندگی در بهشت یاد گرفتم مهم نیست ک چیکار میکنی
تمیز کاری
قطع درختا
بریدن نرده ها
ظرف شستن
غذا درست کردن
باید لذت ببری
باید حالت رو خوب نگه داری
از این سریال یاد گرفتم ک کوچکترین اتفاقات میتونه حال منو خوب کنه و ازش لذت ببرم
+وقتی ک برونی عزیز رو میبینم
+هدایت شدن استاد ولی داشت نوار های led رو بیرون خونه نصب میکرد اول از چکش استفاده میکرد بعد هدایت شد ب راه اسون تر
+حتی وقتی استاد دوربین رو گرفت روی اسمون ک قبلش بارون باریده بود اسمون قرمز بود قهوه ای بود، صورتی بود، چ رنگ های قشنگی بودن
+وقتی لیوای با شوق از ستاره ها برامون میگه
+حتی زمانی ک استاو و مریم جان به هم میگن عاشقتم
توی این قسمت لذت بردم
وقتی استاد داخل آب لذت میبرد و خانم شایسته زیر بارون بود و گفت اینجا سرده من میرم تو ار وی استاد گفت برو عشقتم اینقدر خوشحال شدم، اینقدر حس خوب بهم منتقل شد
+میشه از این حجم از وسیله ای ک مهمونا با ماشین های خفنی ک اومدن لذت برد
تشک، پتو، دوچرخه، غذا هایی ک اوردم برا خودشون
+حتی از منظم بودن ریک توی خورد کردن یه پیاز و درست کردن غذای شپردز، اینقدر منم دلم خواست ک این غذا رو درست کنم فردا شبش برا خودم تنهایی درست کردم و لذت برم و مقداریش رو برا همسایمون بردم و چقدر حس خوبی داشتم از این کاری ک انجام دادم
+از مسئولیت پذیر بودن بچه ها : هنوز توی ذهنه ک جوزف مسئولیت پذیر بود وقتی داشت از توی آب بیرون میومد دید تیوپ توی اب میمونه و دور میشه تیوپ رو هم بیرون آورد نگفت ولش کن بابا، ن آوردش بیرون
+از ارزش دادن ب بچها وقتی خانواده راین بازی تنیس میکردن با استاد و خانم شایسته بچه ها رو هم توی بازی شرکت دادن نگفتن شما کوچیکین برین خودتون بازی کنین بلکه برای اونا ارزش قائل شدن و اونا رو هم بازی دادن
+میشه لذت برد وقتی رفتیم تراکتور بخریم با اینکه
اون اقتئه خوش تیپ فهمید چیزی ک ما میخوایم رو نداره ولی گفت فلان جا گیر میاد و گفت چیز خوبی هم هست
+از پشت استاد توی اب
الان دیدم عوض شده منی ک قبلا کسی رو میدیدم ک ثروتی داره میگفتم حیف من ندارم
اما الان میبینم و لذت میبرم و میگم چقدر خوب منم میخوام، منم میخوام تجربش کنم
من ک میگم فایلی رو ک میبینم توی مغزم زنگ میزنه، روی اون موضع ضعیفم و باید روی خودم کار کنم
+ از این سریال یاد گرفتم توی هر اتفات جنبه ی مثبتش رو ببینم
مثه زمانی ک اتش نشانی اومد و اتیش رو خاموش کرد
استاد نگفت این همسایه هامون عجب ادمای ترسوئین
گفت این همسایه ها چقد ب فکرن و زنگ زدن ب اتش نشانی
حتی استاد نکات مثبت افرادی رو میگه ک رسانه ها اونا رو قبول نداره و همیشه ازشون بد میگه و تمرکزش روی نکات منفیشون هست
+تو سریال زندگی در بهشت دیدم ک استاد و خانم شایسته چطوری از اگاهی هایی ک توی دوره بهمون میگن خودشون بصورت عملی استفاده میکنن
مثه زمانی ک رفتن برای خرید تراکتور مریم خانم شایسته از مسئولش درخواست کرد ک دوتا برگه رو براشون پرینت کنه، ماشا الله ب عزت نفست خانوم
-Than you so much
+Happy to
مثه زمانی ک وقتی اون اقائه با چوب درخت سیب گوشت رو پخته بود رفت و طرف اون اقایون و باهاشون ارتباط برقرار کرد . و وقتی گوشت رو خورد و خوشش اومد دوباره درخواست کرد
اینا رو استاد ب ما توی دوره میگه خوشون چقدر قشنگ عمل میکنن جوری عمل میکنن ک دیگه جزو شخصیتشون شده و دیگه نیاز نیست بصورت خود اگاه انجام بدم، بلکه بصورت ناخود آگاه انجام میدن
+استاد ب ما میگه متعهد بشین و روی خودتون کار کنید
خودش تعهد داده ک گیاه خوار بمونه و غذا هایی خوشمزه ک ساختن رو اصلا نخورد، نگفت حالا یه روزم چیزی نمیشه ن، گفت من تعهد دادم گیاه خوار باشم
مثه وقتی از پرادایس رفت ب تمپا و ب خانم ها شایسته گفت من تا فیزیکم تغییر نکرده نمیام، من تا قانون سلامتی رو در نیاوردع باشم نمیام، و رفت فیزیکش رو تغییر داد و اومد
+ هر لحظه ب هم میگن عاشقتم شاید اینم یکی از آگاهی های دوره ی عشق و مودت باشه ک دارن اجراش میکنن
استاد و خانم شایسته عین مطالب دوره رو دارن زندگی میکنن
و یه چیز دیگه هم هست
من مصاحبه با استادم همراه این میدیدم، یه قسمتش گفت زندگی در بهشت و سفر ب امریکا چ دید بهتون داده
هرکاری میکردم یه چیزی بنویسم ب ذهنم نمیرسید
الان میفهمم چرا
چون تو مدارش نبودم و الان تکاملم کم کم طی میشه و توی مدارش قرار میگیرم الهی شکرت
اول اینکه وقتی برام مهمون میاد خودم به هر سختی و زحمتی نندازم که مهمونی رو برگزار کنم. مسئولیت ها رو راحت میتونم با مهمون ها تقسیم کنم، حتی میتونم از بچه های مهمانم برای انجام دادن کارها درخواست کنم. چه اشکالی داره که از مهمونم درخواست کنم تو پخت غذا به من کمک کنه؟ چه اشکالی داره از مهمونم بخوام سفره رو جمع کنه؟ چیزهایی که از نظر ما زشته و میگیم مهمون چی پیش خودش فکر میکنه و… آخه مگه حرف مردم مهمه؟ خودم از نفس بندازم و شب از درد کمر و دست و پا خوابم نبره و تا چند روز بعد مهمونی از خستگی زیاد، مریض و بی انرژی باشم… چرا؟ چون زشته از مهمون بخوام تو شستن ظرف ها کمک بده و خودم باید بشورم، خودم باید بپزم، خودم باید تمیز کنم، خودم …
(چقدر شیوه تربیتی این خانواده رو دوست داشتم که بچه ها مسئولیت پذیر بار اومدن، چقدر اون پسر دوست داشتنی، با دقت صبحانه رو آماده میکرد، بدون اینکه بخواد منت بذاره یا بگه چرا من… مگه صاحب خونه نیست که من بخوام صبحانه آماده کنم….)
مهمون هر جای خونه راحته استراحت کنه، اگه تو حیاط راحته، خب تو حیاط صبحانه رو آماده کنه، چرا اینقدر من اصرار دارم همه چی رسمی برگزار بشه، هم خودم معذب باشم و هم مهمونم….
(استاد و مریم جان میلیاردها بار تحسین تون میکنم که مهمونی هاتون ساده است، راحته، به خودتون سخت نمیگیرید)
چرا فکر میکنم وقتی مهمون میاد دیگه وقتی برای خودم نمیمونه و از اول تا آخر باید کنار مهمون بشینم که نکنه بهش بربخوره…. استاد داره تو آب شنا میکنه، مریم جان مشغول فیلم گرفتن و مهمون ها هم سرگرم کارهایی که دوست دارند…
چقدر استاد و مریم جان رو تحسین کردم، استاد لیدر شده و جلوتر دارن میرن و مریم جان جزو نفرات آخر داره فیلم میگیره. چقدر این رابطه عاشقانه تون که وابستگی نداره رو دوست دارم. من همراهی و همدلی شما دو نفر، عشق و احترامی که بین تون هست، آرامش و خوشبختی که بین تون هست رو دوست دارم، من نگاه قشنگ شما دو نفر به عشق رو دوست دارم، وابسته نبودنتون به هم رو دوست دارم.
وقتی میبینم هر کدوم آزاد هستین اما در عین آزادی، چقدر با هم جور شدین، چقدر علایق تون شبیه همه، لذت میبرم و منم همچین رابطه عاشقانه ای رو برای خودم میخوام و مطمئنم به زودی بهش میرسم.
چرا فکر میکنم حتما باید مهمونم به فلان مرکز خرید ببرم، مهمونم به فلان نقطه دور ببرم تا بهش خوش بگذره، خیلی راحت مثل خودم که همیشه پیاده روی میرم، مهمونم رو هم با خودم اگه دوست داشت ببرم پیاده روی و با هم از مسیر لذت ببریم…
(چقدر زیبا مهمون هاتون بردین همون مسیری که با عشق علف های هرز و درخت های اضافی اش رو پاکسازی کردین نشونشون بدین)
عجب بارون فوق العاده ای، این طبیعت زیبا، درخت های سرسبز و دریاچه نقره ای با یک کلبه چوبی دنج، نوش جونتون، نوش جونتون… این همه زیبایی در کنار هم فوق العاده است، خدایا سپاسگزارم
موقعی مریم جان اون چشمه های کوچک که تو مسیر بودن رو نشون میدادن، به خودم گفتم ببین تو کوچولو کوچولو روی خودت کار میکنی، دقیقا مثل همین چشمه هاست که تو صبح کار کنی، ظهر کار کنی، شب کار کنی، امروز کار کنی، فردا کار کنی، هر روز کار کنی و ادامه بدی، نتیجه اش میشه دریاچه. شاید تو مسیر فکر کنی مگه این کوچولو کار کردن من فایده ای داره؟ کو نتیجه؟ اما وقتی ادامه بدی، وقتی کار کنی، وقتی علف های هرز نابود کنی، وقتی باورهای محدود مثل پیچک ها و شاخ و برگ های اضافی بسوزونی و مثل چشمه ها باورهای جدید دائم تکرار کنی، اون موقع است که دریاچه که نه، بلکه اقیانوسی از نتایج به سمتت میاد.
نوشته زیبای به آفرین نشونه امروز من بود. و چقدر جالب خدا جواب درگیری های ذهنمو به ترتیب داد. همین که به این صفحه اومدم خود به خود بدون اینکه سراغ چیز دیگه ای برم نوشته رو خوندم و توی ذهنم تشبیها و راه های فهم جا باز کردن.
حتی الانم که برگشتم و نگاش کردم، باز چیز جدیدی فهمیدم…
این متن پر از آگاهی بود.. آگاهی از تعادل و مسئولیت پذیری و الگو برداری از شخصیتایی که تحسینشون میکنی، آگاهی از اینکه با استفاده از تشبیه کردن چیزایی که میبینی، حقیقتو برای خودت یادآوری کنی، از شجاع بودن، از اینکه باید به ارزش هات و چیزایی که بهشون عشق می ورزی پایبند باشی و چهارچوبشونو رعایت کنی، از تعهد، از اعتماد، از لذت بردن از خودت و پر از آگاهی های ناب دیگه گه هرکس با دیدگاه خودش برداشت میکنه.
ممنونم که این دیدگاه رو نوشته شد، ممنونم که این دیدگاه انتخاب شد، ممنونم که فایلی تولید شد که همچین آگاهی هایی ازش برداشت بشه، ممنونم از وجود دکمه نشانه و ممنونم خدایا، ممنونم که هستی
چند روزی بود بخاطر نت هر کاری میکردم این قسمت برام باز نمیشد وبی خدا رو شکر امروز تونستم این قسمت رو ببینم
ااا فایل که با این صحنه ی زیبا که مریم جون همیشه فیلمبرداری میکنن شروع شد
اینکه یکی از بچه های اون خانواده مسئولیت آشپزی رو به عهده گرفته خیلی خوب بود
ما تت مسافرت یا حالا خونه اولین چیزی که به بچه هامون میگیم اینه تو برو کنار نمیتونی بزار خودم انجام میدم
این کار من باعث میشه بچه ام یواش یواش عزت نفسش رو از دست بده
باید بهش تو هرکاری مسیولیت بدم تا به توانایی های خودش باور کنه
وقتی تو قسمت های قبل جنگل رو آتش زدین و اونو تشبیه به کار کردن رو خودمون کردید فهمیدم چقدر کار کردن رو خودمون تاثیر داره ولی اهمیتش رو اونقدر که باید درک کنم نفهمیدم البته الان فهمیدم که اونموقع هیچی نفهمیدم
امروز که از این قسمت جنگل عبور کردید و چق ر سخت بود از بین اینهمه علف ها و پیچک ها عبور کردن خیلی بهتر درک کردم اون مسیر باز و تمیز رو
داشتم به این فکر میکردم وقتی از این قسمت های سعب العبور جنگل میرفتید نمیتونستید تمرکز بزارید روی زیبای ها همش باید حواستون میشد که صورتتون به چیزی نخوره
اگه باورای محدود کننده رو به این علف ها تشبیه کنیم و زندگی رو به این پیاده روی
مییینیم که چقدر زندگی در کنار این باورایی که برام خودمون ساختیم سخته
وقتی گفتید استا. به نظرم برنامه رو داره اینجور میچینه که بزیم اون قسمتی که پاکسازی کردیم دقیقا یاد این افتادم که استاد راهنمای ما تواین مسیر هم هست خودشون یه راهی رو رفتن و دارن میگن این راه جواب میده
وقتی رفتید به قسمت پاکسازی شده ی جنگل علف هایی که تازه داشتن در میاومدنبازم اینو به ما یاد آوری میکرد که آقا این کار کردن رو خودت باید همیشگی باشه دو روز کار کنی بری پی کارت فک کنی همه چیز حله نه اصلا اینجور نیس
من تازه دوره عزت نفس رو گرفتم و خدا رو شکر دارم کار میکنم و میبینم خیلی از دوستانی که از قبل داشتند این دوره رو اومدن باز میگن از اول میخواهیم دوره رو شروع کنیم
خیلی وقتا اینو فراموش میکنم که همیشگی باید باشه این اتفاق ولی به قول استاد اگه تو مسیر درست باشی وقتی از مسیر خارج شی احساست بهت سریع میگه
این قسمت باعث شد مم تو ذهنم باورامو به همین علف های هرز تشبیه کنم و هر وقت دیدم زندگی داره برام سخت میشه و لذت بخش نیس سریع به خودم یاد آوری کنم که باید رو باورام کار کنم و این باید همیشگی باشه اگه میخام یه زندگی لدت بخش داشته باشم
آخر این فایل هم این باورن زیبا این نعمت الهی خیلییییی قشنگ کرد
خدایاااا، چقدر زیبایییی، این همه زیبایی و آرامش همه از مهربانی و محبت تو، خدایا شکرت بابت این عظمت، خدایا شکرت بابت این زیبایی و آرامش جاری بودن چشمه ها و آب تازه ،خدایا شکرت بابت سکوت و آرامش جنگل، خدایا شکرت بابت اون زیبایی و صلابت اسب خوشگل، خدایا شکرت بابت باروووون ،وای که انگار داشتم خودم رو پوست خودم ضربه قطراتش حس میکردم، چقدر رویایی تجربه این حس که داخل دریاچه شخصیت شنا کنی و بارون بزنه رو صورتت، خدایا شکرت بابت این همه ثروت ،این همه فراوانی، خدایا همه چیز هست و ز یادم هست، ذهن محدود منه که تو فرکانسش نیست و نمیبینه، خدایا لذت زندگی بهشت گونه را هم داخل این دنیا و هم آخرت به من عطا کن🤲🤲🙏🙏
سلام بر خداوند رزاق و وهاب
درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی ثروتمند و خوشحال باشیم همگی
خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر کادر اجرایی سایت
بسیار قسمت جذاب و ماجراجویانه ای بود!
یک صبح پرفکت دیگر در بهشتی به نام پرادایس
پس با این تفاسیر صبح زیبای همه بخیر!!!
به به!
عجب پیاده روی فوق حرفه ای!
تازه اگر با دوچرخه هم بعضی جاهای ممکن را امتحان کنید فکر کنم خیلی لذّت بخش تر بشود!
چه مسیر زیبایی را گذراندید تا دوباره به نقطه ی شروع برسید!
از اون دره های کوچک گرفته!
تا چشمه های زیبا و زمین خیس!
تا اون برگ ها و گیاهان تازه در زمین های سوخته!
و …!
این است که پرادایس را متفاوت می کند!
یک خوش و بش کوتاه رو هم از برآونی و آن دو تا سگ شنگول شاهد بودیم!
احسنت به اون پسر بچه که مسئولیت بزرگ صبحانه درست کردن را امروز بر عهده گرفت!
عجب نیمروهایی میزد دمش گرم خدایی!
اون سوراخ هم بالاخره معلوم نشد برای چه کسی است!
آقای ریک که اعتقادشون به اینکه برای لاک پشت بوده!
آقای کریک هم که تکذیب میکنه!
نظر منم اینکه ممکنه برای مار یا موش کور باشه!
چه چشمه های کوچک و زلالی را شاهد بودیم در جنگل زیبای پرادایس!
چشمه هایی که از زمین میجوشیدند و وارد دریاچه ی اصلی میشدند!
اون حفاظ هایی که برای جلوگیری از ورود سگ آبی و موجوداتی از این قبیل طراحی کرده بودند خیلی جالب بود!
اینجوری به نفع همه است!
قبول دارم بعضی جاهاش واقعا غیر قابل عبور بود!
ولی خب برای آقای عباسمنش و اطرافیان و دوستانش، کلمه ی غیر ممکن وجود ندارد!
ماشاالله به همگیتون!
ماشاالله به من!
ماشاالله به ما!
ماشاالله به همه!
آخر های پیاده روی هم آقای عباسمنش داستان آمدن آتشنشان ها را تعریف کرد!
در آخر هم که یک باران فوق شدید را در پرادایس دیدیم که دارد میگوید:
باران رحمت و نعمت الهی همیشه به بهترین و بیشترین شکل وجود دارد!
ماشاالله به آقای عباسمنش که در اون وضعیت هم که باران شدیدی می آمد، خیلی ریلکس تو آب داشت شنا میکرد!
احسنت به این قدرت بدنی!
آقای ریک، که طبق معمول در نهایت مهارت آتشش را در آن باران شدید هم روشن کرد!
ماشاالله به این همه مهارت!
حمام گرم خوش بگذره خانم شایسته!
بسیار قسمت پرفکتی بود و کلی درس داشت!
سپاسگزار خداوندی هستم که من را به سوی خوشبختی، سعادت، سلامتی، مسئولیت پذیری و فعالیت کردن مداوم هدایت میکند!
ممنونم آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر اعضای سایت
در پناه خداوند، پر انرژی، شاد و نابغه باشیم همگی در دنیا و آخرت
آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران
من بهترین هستم چون همواره به دیگران کمک میکنم، از امکانات موجود بهترین استفاده را میکنم و در هر لحظه شادمان هستم!
بدرود!
سلام به استاد عزیزم
سلام به مریم جانم
سلام به دوستان خوبم
خدای من برای منی که عاشق طبیعت و طبیعت گردیام، این قسمت فوقالعاده بود، در طول مسیر خودم رو اونجا میون درختای بلند و سبز و کنار چشمهها تجسم کردم، اصلا فکر نمیکردم پارادایس اینقدر چشمه داشته باشه😍 چقدر اون گیاهایی که تو جنگل سوخته دراومده بودن زیبا بودن، یه جور پارادوکس قشنگ😍 از اون هوای آخر که نگم دیگه😍😭 با اینکه شنا بلد نیستم و جز مهارتهایی هست که میخوام برای یادگیریش زمان بذارم، اما خودم رو زیر اون بارون درحال شنا تو دریاچه تجسم کردم😍 بعدشم با یه چای داغ و حسابی زیر بارون خیلی میچسبه😍
مریم جان عزیزم، متشکرم بابت زحمتایی که واسه فیلمبرداری میکشی و همینطور استاد بینظیرم، بهتون خسته نباشید میگم، سپاسگذارم❤️
خدایا هزاران هزار بار شکرت🦋
بنام خداوند هدایتگر وهاب
سلامی پرازعشق به دوستان زیبانگرشم
خیلی زیاد تحسین میکنم این خانواده دوست داشتنی ومسئولیت پذیر و بانظمو ببین حتی غذا درست کردن نوبته حتی بچه هام تو این درست کردن سهم دارند خیلی خوشم اومد یه پسربچه داره برای این همه صبحانه لذیذی درست میکنه چه باورهای زیباوقدرتمندی دارند واقعا تحسین شون میکنم بانگرش عالیشون
از استادعزیزم یادگرفتم باید قدم اولو برداریم اگه قدم اول برداشته نشه نمیتونی تکاملتو ب درستی طی کنی وقتی قدم ب قدم برداشته میشه راه ها برات بازمیشه و میتونی لذتهای ببری از مسیرت ک خودت دوباره نگاهش کنی ب خودت بگی ایول ک حرکت کردم ایول اقدام کردم ایول جانزدم و ادامه دادم مثه استاد ک برای درست کردن تریل قدم اولو برداشت و ادامه داد و لذت برد از مسیر و الان لازمه بخودش بگه دمم گرم و ایول واقعا
ماهم باید برای رشدمون برای موفقیتمون برای درست کردن باورهامون اقدام کنیم قدمه رو برداریم و ادامه بدیم جانزنیم اینقدر ادامه بدیم ک ب نتیجه برسیم و تو مسیرمون با همه اتفاقات و شرایط لذت ببریم و از همه اتفاقات راه چیز یاد بگیریم مثه استاد که وقتی پیچکهای هرزو ازبین میبرد متوجه باورهای ریشه و محدود کننده ذهن شد ک چقدر شبیه همین پیچکهان و اگه این قدمو برنمیداشت شاید این تطبیقو متوجه نمیشد پس همه چی با قدم برداشتمون شروع میشه قدم بعدی گفته میشه و تو ادامه تو مسیر کلیییییی باورهای درست شکل میگیرن کلی باورهای محدود کننده ازبین میرن و همه اینها با ادامه دادنه ک ب جایی میرسیم میگیم ایول ک کم نیاوردی و تونستی پس لایق بهترینهام خدایاشکرت من عاشق بارونم عاشق صدای بارونم عاشق بوی بارونم این بارون چه حس زیباوخاصی بهم میده و ب استاد حق میدم تویه بارون تو آب بمونه و عشق کنه چون عشق میشه تو همین لحظه کاملا درک و حسش کرد خداجونم عاشقتم
سلام به نازنینان
این قسمت از فایل حتی اگه صدا نداشت و فقط تصویر بود پونصدتا نکات درسی داشت توش از اینکه مریم نازنین ما از اون جای صعب العبور گوشی به دست حرکت میکنه و فیلمو قطع نمیکنه اینکه هرکس جلو میره شاخه هارو کنار میزنه اینکه قشنگ میشه حس کرد تفاوت پاکسازی اون قسمت از جنگل و این قسمتو اینکه وقتی میرسیم به قسمتی که شما پاکسازیش کردین میبینیم ک چمن درومده این ینی اینکه وقتی درخنچه های هرز برن لاجرم چمن سبز درمیاد اینکه وقتی باور محدود کننده من نابود میشن لاجرم باورهای قوی جاشون رو میگیرن
خدای من پرادایس حتی بارونشم فرق داره چه بارون زیبایی همیشه دلم میخواست وقتی بارون میاد ساعتها ب اسمون زل بزنم و بارونو تماشا کنم و چه لذتی بالاتر از اینکه تو اب باشی و بارون هم بریزه رو سرت دم استاد گرم که اینطوری لذت میبره خدایاشکرت بابت این همه زیبایی 😚
به نام خداوندزیبایی ها
سلام دوستان
نمیدونم چرامن که این همه قسمت ازسریال زندگی دربهشت رودیدم ولی این قسمت اصلاحال منوعجیب عوض کردانگارکه واقعااونجابودم
ازاین بارون زیباوشناکردن استادچقدرلذت بردم
ازاین چشمه های زیباتودل جنگل
عجب فرکانسی داشت این فایل خیلی حسش عجیبه انگارمتفاوت بودبابقیه قسمت های سریال
خیلی لذت بردم
تازه دارم بهتردرک میکنم والان دارم میفهمم عجب زندگی متفاوتی باذهنت درست کردی استادعزیزم
داشتم بابرادرم که درسایت عضوهست واموزه های شمارودنبال میکنه امشب صحبت میکردم میگفتم مابعضی ازصحبت های استادرواشتباه درک کردیم وگرنه الان بایدنتایج خیلی بهترمیگرفتیم تازه دارم بهتردرک میکنم تازه دارم مدارم بالاترمیره وبهترحرف های شمارومتوجه میشم
خدایاشکرت به خاطراین همه نعمت وثروت که دادی وهرروزهم داره درجهان بیشتروبیشترمیشه
شادوموفق باشید
احمدفردوسی♥️♥️
ب نام خدایی ک منو ب سمت نعمت ها هدایت میکنه
یه چیزی ک توی سریال زندگی در بهشت یاد گرفتم اینه ک
شاید الان ب چیزی حس بدی داری یا دوست نداری ک انجامش بدی ولی بدون ک تغییر میکنه، اوضاع تغییر میکنه باورات تغییر میکنه ،از یه زاویه ی دیگه ب ماجرا نگاه میکنی
مثه زمانی ک هوپ عزیز گفت : وقتی ب بچها بگی بیاین اتاق رو تمیز کنیم کسی حوصله نداره ولی با گذاشتن یه موزیک میتونی لذت بخشش کنی
من قبل از سریال زندگی در بهشت خیلی لذت نمیبرم از هرس کردن باغ و سوزوندن شاخ و برگ های اضافی و از این کار فراری بودم
ولی با دیدن سریال زندگی در بهشت علاقه مند شدم ک این کار رو انجام بدم و لذت ببرم
با دیدن سریال زندگی در بهشت یاد گرفتم مهم نیست ک چیکار میکنی
تمیز کاری
قطع درختا
بریدن نرده ها
ظرف شستن
غذا درست کردن
باید لذت ببری
باید حالت رو خوب نگه داری
از این سریال یاد گرفتم ک کوچکترین اتفاقات میتونه حال منو خوب کنه و ازش لذت ببرم
+وقتی ک برونی عزیز رو میبینم
+هدایت شدن استاد ولی داشت نوار های led رو بیرون خونه نصب میکرد اول از چکش استفاده میکرد بعد هدایت شد ب راه اسون تر
+حتی وقتی استاد دوربین رو گرفت روی اسمون ک قبلش بارون باریده بود اسمون قرمز بود قهوه ای بود، صورتی بود، چ رنگ های قشنگی بودن
+وقتی لیوای با شوق از ستاره ها برامون میگه
+حتی زمانی ک استاو و مریم جان به هم میگن عاشقتم
توی این قسمت لذت بردم
وقتی استاد داخل آب لذت میبرد و خانم شایسته زیر بارون بود و گفت اینجا سرده من میرم تو ار وی استاد گفت برو عشقتم اینقدر خوشحال شدم، اینقدر حس خوب بهم منتقل شد
+میشه از این حجم از وسیله ای ک مهمونا با ماشین های خفنی ک اومدن لذت برد
تشک، پتو، دوچرخه، غذا هایی ک اوردم برا خودشون
+حتی از منظم بودن ریک توی خورد کردن یه پیاز و درست کردن غذای شپردز، اینقدر منم دلم خواست ک این غذا رو درست کنم فردا شبش برا خودم تنهایی درست کردم و لذت برم و مقداریش رو برا همسایمون بردم و چقدر حس خوبی داشتم از این کاری ک انجام دادم
+از مسئولیت پذیر بودن بچه ها : هنوز توی ذهنه ک جوزف مسئولیت پذیر بود وقتی داشت از توی آب بیرون میومد دید تیوپ توی اب میمونه و دور میشه تیوپ رو هم بیرون آورد نگفت ولش کن بابا، ن آوردش بیرون
+از ارزش دادن ب بچها وقتی خانواده راین بازی تنیس میکردن با استاد و خانم شایسته بچه ها رو هم توی بازی شرکت دادن نگفتن شما کوچیکین برین خودتون بازی کنین بلکه برای اونا ارزش قائل شدن و اونا رو هم بازی دادن
+میشه لذت برد وقتی رفتیم تراکتور بخریم با اینکه
اون اقتئه خوش تیپ فهمید چیزی ک ما میخوایم رو نداره ولی گفت فلان جا گیر میاد و گفت چیز خوبی هم هست
+از پشت استاد توی اب
الان دیدم عوض شده منی ک قبلا کسی رو میدیدم ک ثروتی داره میگفتم حیف من ندارم
اما الان میبینم و لذت میبرم و میگم چقدر خوب منم میخوام، منم میخوام تجربش کنم
من ک میگم فایلی رو ک میبینم توی مغزم زنگ میزنه، روی اون موضع ضعیفم و باید روی خودم کار کنم
+ از این سریال یاد گرفتم توی هر اتفات جنبه ی مثبتش رو ببینم
مثه زمانی ک اتش نشانی اومد و اتیش رو خاموش کرد
استاد نگفت این همسایه هامون عجب ادمای ترسوئین
گفت این همسایه ها چقد ب فکرن و زنگ زدن ب اتش نشانی
حتی استاد نکات مثبت افرادی رو میگه ک رسانه ها اونا رو قبول نداره و همیشه ازشون بد میگه و تمرکزش روی نکات منفیشون هست
+تو سریال زندگی در بهشت دیدم ک استاد و خانم شایسته چطوری از اگاهی هایی ک توی دوره بهمون میگن خودشون بصورت عملی استفاده میکنن
مثه زمانی ک رفتن برای خرید تراکتور مریم خانم شایسته از مسئولش درخواست کرد ک دوتا برگه رو براشون پرینت کنه، ماشا الله ب عزت نفست خانوم
-Than you so much
+Happy to
مثه زمانی ک وقتی اون اقائه با چوب درخت سیب گوشت رو پخته بود رفت و طرف اون اقایون و باهاشون ارتباط برقرار کرد . و وقتی گوشت رو خورد و خوشش اومد دوباره درخواست کرد
اینا رو استاد ب ما توی دوره میگه خوشون چقدر قشنگ عمل میکنن جوری عمل میکنن ک دیگه جزو شخصیتشون شده و دیگه نیاز نیست بصورت خود اگاه انجام بدم، بلکه بصورت ناخود آگاه انجام میدن
+استاد ب ما میگه متعهد بشین و روی خودتون کار کنید
خودش تعهد داده ک گیاه خوار بمونه و غذا هایی خوشمزه ک ساختن رو اصلا نخورد، نگفت حالا یه روزم چیزی نمیشه ن، گفت من تعهد دادم گیاه خوار باشم
مثه وقتی از پرادایس رفت ب تمپا و ب خانم ها شایسته گفت من تا فیزیکم تغییر نکرده نمیام، من تا قانون سلامتی رو در نیاوردع باشم نمیام، و رفت فیزیکش رو تغییر داد و اومد
+ هر لحظه ب هم میگن عاشقتم شاید اینم یکی از آگاهی های دوره ی عشق و مودت باشه ک دارن اجراش میکنن
استاد و خانم شایسته عین مطالب دوره رو دارن زندگی میکنن
و یه چیز دیگه هم هست
من مصاحبه با استادم همراه این میدیدم، یه قسمتش گفت زندگی در بهشت و سفر ب امریکا چ دید بهتون داده
هرکاری میکردم یه چیزی بنویسم ب ذهنم نمیرسید
الان میفهمم چرا
چون تو مدارش نبودم و الان تکاملم کم کم طی میشه و توی مدارش قرار میگیرم الهی شکرت
سلام به خودم و به استاد عزیز و مریم جانم
این فایل برای من درس های خیلی بزرگی داشت.
اول اینکه وقتی برام مهمون میاد خودم به هر سختی و زحمتی نندازم که مهمونی رو برگزار کنم. مسئولیت ها رو راحت میتونم با مهمون ها تقسیم کنم، حتی میتونم از بچه های مهمانم برای انجام دادن کارها درخواست کنم. چه اشکالی داره که از مهمونم درخواست کنم تو پخت غذا به من کمک کنه؟ چه اشکالی داره از مهمونم بخوام سفره رو جمع کنه؟ چیزهایی که از نظر ما زشته و میگیم مهمون چی پیش خودش فکر میکنه و… آخه مگه حرف مردم مهمه؟ خودم از نفس بندازم و شب از درد کمر و دست و پا خوابم نبره و تا چند روز بعد مهمونی از خستگی زیاد، مریض و بی انرژی باشم… چرا؟ چون زشته از مهمون بخوام تو شستن ظرف ها کمک بده و خودم باید بشورم، خودم باید بپزم، خودم باید تمیز کنم، خودم …
(چقدر شیوه تربیتی این خانواده رو دوست داشتم که بچه ها مسئولیت پذیر بار اومدن، چقدر اون پسر دوست داشتنی، با دقت صبحانه رو آماده میکرد، بدون اینکه بخواد منت بذاره یا بگه چرا من… مگه صاحب خونه نیست که من بخوام صبحانه آماده کنم….)
مهمون هر جای خونه راحته استراحت کنه، اگه تو حیاط راحته، خب تو حیاط صبحانه رو آماده کنه، چرا اینقدر من اصرار دارم همه چی رسمی برگزار بشه، هم خودم معذب باشم و هم مهمونم….
(استاد و مریم جان میلیاردها بار تحسین تون میکنم که مهمونی هاتون ساده است، راحته، به خودتون سخت نمیگیرید)
چرا فکر میکنم وقتی مهمون میاد دیگه وقتی برای خودم نمیمونه و از اول تا آخر باید کنار مهمون بشینم که نکنه بهش بربخوره…. استاد داره تو آب شنا میکنه، مریم جان مشغول فیلم گرفتن و مهمون ها هم سرگرم کارهایی که دوست دارند…
چقدر استاد و مریم جان رو تحسین کردم، استاد لیدر شده و جلوتر دارن میرن و مریم جان جزو نفرات آخر داره فیلم میگیره. چقدر این رابطه عاشقانه تون که وابستگی نداره رو دوست دارم. من همراهی و همدلی شما دو نفر، عشق و احترامی که بین تون هست، آرامش و خوشبختی که بین تون هست رو دوست دارم، من نگاه قشنگ شما دو نفر به عشق رو دوست دارم، وابسته نبودنتون به هم رو دوست دارم.
وقتی میبینم هر کدوم آزاد هستین اما در عین آزادی، چقدر با هم جور شدین، چقدر علایق تون شبیه همه، لذت میبرم و منم همچین رابطه عاشقانه ای رو برای خودم میخوام و مطمئنم به زودی بهش میرسم.
چرا فکر میکنم حتما باید مهمونم به فلان مرکز خرید ببرم، مهمونم به فلان نقطه دور ببرم تا بهش خوش بگذره، خیلی راحت مثل خودم که همیشه پیاده روی میرم، مهمونم رو هم با خودم اگه دوست داشت ببرم پیاده روی و با هم از مسیر لذت ببریم…
(چقدر زیبا مهمون هاتون بردین همون مسیری که با عشق علف های هرز و درخت های اضافی اش رو پاکسازی کردین نشونشون بدین)
عجب بارون فوق العاده ای، این طبیعت زیبا، درخت های سرسبز و دریاچه نقره ای با یک کلبه چوبی دنج، نوش جونتون، نوش جونتون… این همه زیبایی در کنار هم فوق العاده است، خدایا سپاسگزارم
موقعی مریم جان اون چشمه های کوچک که تو مسیر بودن رو نشون میدادن، به خودم گفتم ببین تو کوچولو کوچولو روی خودت کار میکنی، دقیقا مثل همین چشمه هاست که تو صبح کار کنی، ظهر کار کنی، شب کار کنی، امروز کار کنی، فردا کار کنی، هر روز کار کنی و ادامه بدی، نتیجه اش میشه دریاچه. شاید تو مسیر فکر کنی مگه این کوچولو کار کردن من فایده ای داره؟ کو نتیجه؟ اما وقتی ادامه بدی، وقتی کار کنی، وقتی علف های هرز نابود کنی، وقتی باورهای محدود مثل پیچک ها و شاخ و برگ های اضافی بسوزونی و مثل چشمه ها باورهای جدید دائم تکرار کنی، اون موقع است که دریاچه که نه، بلکه اقیانوسی از نتایج به سمتت میاد.
عاشقتونم
به نام خدا
نوشته زیبای به آفرین نشونه امروز من بود. و چقدر جالب خدا جواب درگیری های ذهنمو به ترتیب داد. همین که به این صفحه اومدم خود به خود بدون اینکه سراغ چیز دیگه ای برم نوشته رو خوندم و توی ذهنم تشبیها و راه های فهم جا باز کردن.
حتی الانم که برگشتم و نگاش کردم، باز چیز جدیدی فهمیدم…
این متن پر از آگاهی بود.. آگاهی از تعادل و مسئولیت پذیری و الگو برداری از شخصیتایی که تحسینشون میکنی، آگاهی از اینکه با استفاده از تشبیه کردن چیزایی که میبینی، حقیقتو برای خودت یادآوری کنی، از شجاع بودن، از اینکه باید به ارزش هات و چیزایی که بهشون عشق می ورزی پایبند باشی و چهارچوبشونو رعایت کنی، از تعهد، از اعتماد، از لذت بردن از خودت و پر از آگاهی های ناب دیگه گه هرکس با دیدگاه خودش برداشت میکنه.
ممنونم که این دیدگاه رو نوشته شد، ممنونم که این دیدگاه انتخاب شد، ممنونم که فایلی تولید شد که همچین آگاهی هایی ازش برداشت بشه، ممنونم از وجود دکمه نشانه و ممنونم خدایا، ممنونم که هستی
ممنونم از همتون
به نام خدا
سلام به همگی
چند روزی بود بخاطر نت هر کاری میکردم این قسمت برام باز نمیشد وبی خدا رو شکر امروز تونستم این قسمت رو ببینم
ااا فایل که با این صحنه ی زیبا که مریم جون همیشه فیلمبرداری میکنن شروع شد
اینکه یکی از بچه های اون خانواده مسئولیت آشپزی رو به عهده گرفته خیلی خوب بود
ما تت مسافرت یا حالا خونه اولین چیزی که به بچه هامون میگیم اینه تو برو کنار نمیتونی بزار خودم انجام میدم
این کار من باعث میشه بچه ام یواش یواش عزت نفسش رو از دست بده
باید بهش تو هرکاری مسیولیت بدم تا به توانایی های خودش باور کنه
وقتی تو قسمت های قبل جنگل رو آتش زدین و اونو تشبیه به کار کردن رو خودمون کردید فهمیدم چقدر کار کردن رو خودمون تاثیر داره ولی اهمیتش رو اونقدر که باید درک کنم نفهمیدم البته الان فهمیدم که اونموقع هیچی نفهمیدم
امروز که از این قسمت جنگل عبور کردید و چق ر سخت بود از بین اینهمه علف ها و پیچک ها عبور کردن خیلی بهتر درک کردم اون مسیر باز و تمیز رو
داشتم به این فکر میکردم وقتی از این قسمت های سعب العبور جنگل میرفتید نمیتونستید تمرکز بزارید روی زیبای ها همش باید حواستون میشد که صورتتون به چیزی نخوره
اگه باورای محدود کننده رو به این علف ها تشبیه کنیم و زندگی رو به این پیاده روی
مییینیم که چقدر زندگی در کنار این باورایی که برام خودمون ساختیم سخته
وقتی گفتید استا. به نظرم برنامه رو داره اینجور میچینه که بزیم اون قسمتی که پاکسازی کردیم دقیقا یاد این افتادم که استاد راهنمای ما تواین مسیر هم هست خودشون یه راهی رو رفتن و دارن میگن این راه جواب میده
وقتی رفتید به قسمت پاکسازی شده ی جنگل علف هایی که تازه داشتن در میاومدنبازم اینو به ما یاد آوری میکرد که آقا این کار کردن رو خودت باید همیشگی باشه دو روز کار کنی بری پی کارت فک کنی همه چیز حله نه اصلا اینجور نیس
من تازه دوره عزت نفس رو گرفتم و خدا رو شکر دارم کار میکنم و میبینم خیلی از دوستانی که از قبل داشتند این دوره رو اومدن باز میگن از اول میخواهیم دوره رو شروع کنیم
خیلی وقتا اینو فراموش میکنم که همیشگی باید باشه این اتفاق ولی به قول استاد اگه تو مسیر درست باشی وقتی از مسیر خارج شی احساست بهت سریع میگه
این قسمت باعث شد مم تو ذهنم باورامو به همین علف های هرز تشبیه کنم و هر وقت دیدم زندگی داره برام سخت میشه و لذت بخش نیس سریع به خودم یاد آوری کنم که باید رو باورام کار کنم و این باید همیشگی باشه اگه میخام یه زندگی لدت بخش داشته باشم
آخر این فایل هم این باورن زیبا این نعمت الهی خیلییییی قشنگ کرد
خدایا شکرت برای اینهمه نعمت و زیبایی