سریال زندگی در بهشت | قسمت 60 - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ

ربّ وهابم اگر تا به امروز زنده هستم و دارم نفس میکشم همش به خاطر رحمت شما بوده وگرنه من که از خودم چیزی ندارم ، خدایا این نعمت های بیشماری که در زندگی من هر روز داره وارد میشه من نبودم که بابتِ داشتن این نعمت ها کاری کرده باشم بلکه شما بودی و هستی که این نعمت ها رو به من داری میدی ، خدایا اگر الان این آزادی رو دارم که در هر ساعتی دوست داشته باشم کار کنم در هر ساعتی که دوست داشته باشم برم تفریح کنم در هر ساعتی دوست داشته باشم با تو ربّ وهابم حرف بزنم هر چقدر که بخوام خدایا این نعمت آزادی مکانی و زمانی که الان دارم رو من نبودم که بخوام با عقل ناقص خودم فراهم کنم بلکه شما بودی و هستی که شرایطی رو برای من فراهم کردی که بتونم در آزادی زمانی و مکانی زندگی کنم و مطمئنم همانطوری که یک روزی آرزوی داشتن این آزادی رو داشتم و الان دارم در زندگیم تجربه اش میکنم قطعاً به زودی آزادی مالی رو هم تجربه میکنم با همین منطقی که دارم ، خدایا شما هستی که داری شکم منو سیر میکنی که اگر نبود رحمت و هدایت های شما قطعاً من الان از گشنگی مُرده بودم ، ربّ وهابم من هر لحظه به هر نعمت و خیری که به زندگی من وارد میکنی محتاجم بخاطر اینکه هر چقدر هم من از تو نعمت و ثروت دریافت کنم بازهم در مقابل بی نهایتی شما بسیار ناچیزه ، خدایا بابت هر قدمی که برمیدارم هر نفسی که میکشم هر پِلکی که میزنم هر کاری که میکنم خدایا من هر لحظه به تو

به قدرت تو

به علم و آگاهی تو

به توانایی شما در هر کاری

به هدایت های شما در زندگیم محتاجِ محتاج هستم

چون که من توی هر مرحله ای از زندگیم باشم باز هم چیزهایی رو شما میدونی که من نمیدونم

خدایا من پذیرفتم که من در مقابل شما هیچی نیستم من میپذیرم که عقل و آگاهی من در مقابلِ علم و دانش شما در مقابل آگاهی نامحدود شما بسیار بسیار ناچیز و محدوده 

خدایا من میپذیرم که توانایی من در مقابل قدرت شما و توانایی نامحدود شما بسیار بسیار محدود و ناچیز هستش

پس من سر تسلیم فرو میارم و میخوام که شما منو هدایت کنی ، شما راه نشونم بدی چون شما چیزهایی رو میدونی که من نمیدونم 

خدایا من فقط یک چیزی رو خوب فهمیدم ، اینکه من میدونم که هیچی نمیدونم ولی شما خیلی خیلی چیزها میدونی چون شما بالاتر از هر خواسته ای که من در  زندگیم میخوام هستی شما بالاتر از هر نیازی که میتونی برام برطرفش کنی هستی ، شما بالاتر از هر کسی هستی که میتونی کارهای منو انجام بدی ، خدایا شما بالاتر از هر تضاد و مسئله ای در زندگیم که ممکنه به وجود بیاد هستی و میتونی با یه بِشکن من اون مسئله هارو حل کنی دقیقاً مثل مسئله چند روز پیشم در کارم که اگر نبود رحمت شما و اگر نبود هدایت شما و اگر نبود راه حل شما قطعاً من تا ابد هم نمیتونستم اون مسائل رو حل کنم مثل درست شدن نقشه سایت یا هر مسئله دیگه ای که با هدایت های شما حل شد

خدایا پس ازت میخوام هر لحظه در هر دَم و بازدَمی خودت هدایتگر و یاری گر من باشی که اگر هدایت های شما نباشه و اگر من به اون چیز هایی که شما به من میگی عمل نکنم قطعاً از گمراهان و ستمگران به خویشتن هستم

————————————————————————

سلام و درود فراوان به استاد عباسمنش بزرگوار 

سلام و نور رحمت الله یکتا به استاد شایسته نازنین

سلام و سلامتی به دوستان ارزشمندم

این فایل بینظیر امروز در تاریخ 03/06/11 نشونه ام بود

یک چیزی از دیروز توی گوشم داره زنگ میخوره که دوست داشتم حالا که خداوند فرصت نوشتن به من عطا کرده در موردش همینجا بنویسم

اونم موضوع گذر کردن در دنیای مادی هستش

من هر چقدر به زندگی استاد عباسمنش نگاه میکنم و این مسیری که سال ها ادامه اش داده تا رسیده به این نقطه ای که ما شاهدش هستیم این هستش که این آدم گذر کرده از هر چیزی و هر کسی و هر جایی و این گذشتن و گذر کردن استاد عباسمنش باعث شده هر بار به چیزهای بهتر از قبل و مکان های زیباتر از قبل و آدم های سطح بالاتر از قبلش هدایت بشه

من چه زمانی میتونم مثل استاد ، گذر کنم از هر چیزی که در زندگیم هست یا هر کسی که در دایره ارتباطاتم هست یا در جایی که دارم توش زندگی میکنم؟

اول از همه ، زمانیکه تجربه اش کنم و بعد از اینکه تجربه اش کردم میتونم راحت تر از اون چیزی که همیشه فضای ذهنی منو اشغال کرده بود بگذرم

در این رابطه بذارید یک مثال از خودم بزنم 

من و خانواده ام سال ها بود که همیشه به شمال کشور سفر می کردیم اونم بخاطر اینکه یکی از خاله های من در شمال یعنی در استان گیلان زندگی میکنه و ما هر سال مخصوصاً عیدهای نوروز دقیقاً میرفتیم شمال خونه خالمون ، بعد از یه مدتی مادربزرگم هم در لنگرود یک ویلایی میخره و خلاصه اونجا هم میشه بهونه ای برای رفتن فقط به شمال و فقط هم در اون نقطه ای که این دو نفر یعنی خاله و مادربزرگم خونه شون اونجا بود و هر سال این قضیه تکرار میشد و سال به سال هم بیشتر به این سفرهایی که میرفتیم بهمون خوش نمیگذشت و خیلی هم دل زده شده بودم از اینکه من دیگه علاقه به خونه مادربزرگم و خاله ام در شمال ندارم و نه خونه شون دوست ندارم برم و نه اون ناحیه ای از گیلان که زندگی میکنند رو دوست ندارم ببینم و دیگه مصمم شدیم که امسال عید شده توی خونه میمونیم ولی هرگز خونه این بزرگواران در گیلان نمیریم بعدش فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟

خیلی راحت به یک سفر رویایی به جزیره زیبای کیش با بهترین پرواز و بهترین هتلی که واقعاً تا به حال ندیده بودم هدایت شدیم این چیزی بود که چند سال همیشه داشتیم بهش فکر میکردیم در حالیکه هیچوقت برامون اتفاق نمیوفتاد تا زمانیکه ما از سفر کردن به شمال ایران گذر کردیم و کلاً ذهنمون رو از اونجا برداشتیم ، چون اصن ناخودآگاه اینجوری میشه که وقتی از یه چیزی سیر میشی دیگه حتی دوست نداری بهش فکر کنی چه برسه به اینکه در جهتش بخوای قدم برداری البته اگر ما زودتر از سفر به شمال میگذشتیم ممکن بود زودتر از این سال ها به جنوب ایران سفر میکردیم چون موضوعِ گذر کردن یک چیزیه که آگاهانه باید توسط خودِ فرد انجام بشه این نیستش که رو هوا بخواد اتفاق بیوفته ، چرا؟

چون که اگر آگاهانه از اون موقعیت یا مکان یا آدم یا هر چیزی که فکرشو کنی نگذری در اصل وابسته اون چیز میشی و بعد دیگه حتی اگر آزارِت هم بده به دلیل وابستگی حاضری تحملش کنی که این سّمه برای منی که در مسیر رشد و تغییر هستم

مورد دوم این هستش که وقتی بیام توحید رو بیشتر درک کنم و عمل کنم و حرکت کنم به سمت اون چیزهایی که خدا در هر روز و هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه و هر لحظه که به من میگه بیشتر به این موضوعِ مهم پِی میبرم که همانطوری که خداوند نامحدوده پس نعمت ها و زیبایی ها و قشنگی های دنیا هم نامحدوده پس من به جای اینکه به اون مکانی که توش دارم زندگی میکنم یا به اون آدم هایی که باهاشون در ارتباط هستم یا به اون چیزهایی که در زندگیم دارم حتی میخواد موبایلم باشه یا لپتاپم یا لباس هام  بچسبم ، میام به خداوند که سر منشأ همه ایناست میچسبم ، اون موقع من به منبع بی نهایت از هر چیزی که میخوام وصل هستم ، همین باعث میشه که زندگی هر بار قشنگ تر و جذاب تر و پر خیر و برکت تر بشه چون من از اون چیزهایی که خدا به من میده استفاده میکنم و لذت میبرم و در نهایت گذر میکنم تا هدایت بشم به چیزهای بهتر و مکان های قشنگ تر و آدم های مناسب تر

این باعث میشه که خیلی چیزهارو در مدت زمان کوتاه تری تجربه کنم یعنی برای تجربه مثلاً سفر به 10تا کشور اروپایی لازم نیست 10 سال بگذره فقط کافیه هر کشوری رو یکبار الی دوبار در مدت زمانِ کوتاهی ببینم و ازشون بگذرم تا به کشورهای دیگه هدایت بشم

در این مورد یک مثالی دارم این هستش که یادمه چند سال پیش که برای شرکت های مختلف کار می کردم من توی یک شرکتی بودم که به عنوان کارمند فروش اون شرکت داشتم کارهای بازرگانی و فروش خدمات اون شرکت رو انجام میدادم خب اولش خوب بود سر موقع حقوقم به همراه پورسانت فروشم واریز میشد خیلی حس خوبی میداد و بیشتر انگیزه میگرفتم برای اینکه همونجا بچسبم و کار کنم ولی رفته رفته حقوقی که میگرفتمو کم کردند و آخرسر حقوق ثابتم رسید به 200 هزار تومن در ماه به اضافه 10درصد پورسانت فروشم خب خیلی این عدد خنده دار بود حتی اون زمانیکه که حقوق وزارت کار 2-3 میلیون تومان بود این اصلاً عدد خیلی خنده داری بود

خلاصه آقا من داشتم میدیدم که چطور داره وضعیت کاریم در این شرکت بد میشه ها ولی حاضر نبودم از اون شرکت دل بکَنَم و بیام بیرون که بعدش دیدم حتی در هفته نمیتونم یک دونه فروش داشته باشم تا حداقل درصدمو بگیرم آخر به زور جهان از اون شرکت امدم بیرون و وارد شغل املاک شدم و ادامه ماجرا

میخوام بگم ، حتی اگر به یک مسیری یا به یک آدمی یا به یک مکانی یا به یک چیزی مثل موبایل یا لپتاپ یا هر چی بچسبی و حاضر نباشی ازش گذر کنی نه تنها هیچ چیز جدید و بهتر از اونو نمیتونی تجربه کنی بلکه همونی هم که داری آروم آروم از بین میره دقیقاً همون چیزی که استاد عباسمنش در جلسه هشتم دوره عزت نفس میگه

ولی واقعاً خداروشکر من از وقتی که وارد این مسیر شدم مخصوصاً از وقتی وارد دوره مقدس 12 قدم شدم خیلی خیلی توی گذر کردن از هر چیزی و هر مکانی و هر آدمی و… دارم خوب میشم البته فایل تسلیم بودن در برابر خداوند واقعاً میتونه کمک کننده باشه برای ساختن همچین باوری

از خدا میخوام خودش کمکمون کنه تا اینقدر با عقل ناقصمون نخواهیم بابت هر چیزی دو دوتا چهارتا کنیم و خودمون با دستِ خودمون جلوی کلی نعمت و زیبایی رو در زندگیمون بگیریم

وقتی بتونم از دید خداوند دنیارو ببینم باعث میشه یکم بالاتر از اون چیزی که به عقل خودم میرسه دنیارو تجربه

چون خداوند بالاتر از همه خواسته ها و ناخواسته های ماست

————————————————————————

الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَهُمْ لَهْوًا وَلَعِبًا وَغَرَّتْهُمُ الْحَیَاهُ الدُّنْیَا ۚ فَالْیَوْمَ نَنْسَاهُمْ کَمَا نَسُوا لِقَاءَ یَوْمِهِمْ هَٰذَا وَمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَجْحَدُونَ(آیه 51 اعراف)

کسانی که دین خود را سرگرمى و بازى پنداشتند، و زندگى دنیا مغرورشان کرد. پس همان گونه که آنان دیدار امروز خود را از یاد بردند، و آیات ما را انکار مى‌کردند، ما [هم‌] امروز آنان را از یاد مى‌بریم