دیدگاه زیبا و تأثیرگزار پوریا عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
به نام خدای مهربان تنها نیوری هدایتگر جهان
سلام به همه مخصوصا به استاد عزیز
داشتم کامنت های بچه هارو توی قسمت قبل میخونم که فایل اومد توی سایت خدارو شکر به خاطر این همزمانی زیبا(نجوا میخواستم مانع خوندن کامنت بچه بشن)
ساعت۷:۱۳ دقیقه به وقت پارادایس هست
یه خرید جدید هم از راه رسید
بخدا بوی هوای تازه اول صبح رو از همین پشت مانیتورم حس میکننم
بوی هوای که بارونش تازه تموم شده و دوسداری یه نفس عمیییق بکشییی و این ریه های نازتو پررررررر کنی از هوای پااااک و خالصصصص بهشت و یه صفای به ریه هات بدی
خداااایا شککرت
بله این دوستمون که خرید رو اورده هم از دیدن اینجا ذوق زده شده دوست من شما توی این ذوق زدگی تنها نیستی عزیزم
سید جان مثل اینکه اسکوربرد سفارش دادی ها
مبارک باشه خوشم میاد یا نمیخری یا خفن ترینشو میخری
کسانی که تجربه اثاث کشی رو دارند میفهمند که اون ایده که یه دکمه میزنی و اون قسمت عقب کامیون میاد پایین مثل پله چققدر عالی و معرکه س
خدایا شکرت
شما نگااه کن چققدر به فکر لذت بخش تر کردن کارها هستن چقدر به فکرسادتر انجام دادن کارها هستند و چقدر به فکر راحتر انجام دادن کارها هستن اون وسیله ک چهارتا چرخ داره رو میذاری زیرش و خیلی راحت و شیک ومجلسی تا خود تمپا باخودت ببرش
حالا فرض کن دونفر بخواد اینو بلند کنه یه مسافت دور ببره چقدر زور زدن میخواد اما با این چیز ساده خیلیی کار راحت و لذت بخش میشه
این درس و برا من داشت که اقا جان زور نزن بخدا یه جور دیگه هم همیشه
اگ ی جور دیگ فکر کنی
خدایا شکرت
واااااو یه تصویر دریاچه یه لحظه فکر کردم بیرون از خونه گرفته شد تا دوربین رفت عقب تر دیدم ن تو خونس خدایا شکرت بخاطر این همه زیبای
با دیدن این تصویر استاپ کردم فایل رو و خیره شدم با خودم فکردم خیلیی باید مدارت باشه تا به همچین جایی هدایت بشی
چون خود اینجا اصلا زیبایش دیواانه کننده هست
پس طبق قانون باید فردی به این ملک زیبا هدایت باشه و ازش استفاده کنی که هم فرکانس و هم پایه همین انقدر زیبایی باشه یعنی در یک سطح باشند
مهمونای که میان اینجاهم باید در همون حد هم فرکانس این زیبایی باشه تا بتووند هدایت بشن به اینجا
حتی به نظر من این راننده های که این وسایل رو هم آوردن هم در همین حدی که اینجا رو دیدن هم فرکانسش بودن یا کسانی که میان برای کمک
خود ماهایی که داریم اینجا رو از زبان تصاویر میبینم هم کلی روی خودمون کار کردیم که داریم اینجا رو میبینم
دقیقا یاد اون دوستی افتادم که توی کامنت قبلی هم نوشته بودمش هرکاری کردم که فقط یک قسمت از این سریال رو نشونش بدم نتونستم
یا ما داریم به نکات مثبت و زیبای توجه میکنیم که قاعدتا به سمت همونا هم هدایت میشیم
یا داریم به نکات منفی و نازیبایی توجه میکنیم که بازهم به سمت همونا هدایت میشیم
یادمون نره اول به خودم میگم که اگ به نکات مثبت توجه نکنیییییم داریم به نکات منفییی توجه میکنیم وسط نداریم
برای خود من پیش اومده که مثل یه روز سریال زندگی در بهشت رو ندیدم
(ذهنم گفته بابا تو ب نکات منفی توجه نکردی اتفاق خاصی نمیفته بعد خیلی دقت کردم به اون روز دیدم ن باااابااا دروغ میگه من اون روز چند جاییی ناخوداگاه تمرکزم رفت رو چیزهای که دوس ندارم)
داخل خونه خیلی تمیز شده خانم شایسته اون جارو برقی هم خودش اثر جرمه خخخ
مرغ و خروس و قاز و اردک هم اومدن طرف خانم شایسته فکر کردن براشون غذا آورده
اخییی
سید شما که هرچیزی دلت خواست خریدی نیلز رو هم بیار اینجا سوار اون قاز سفیده بشه یه دوربین هم دستش بده از بالا برامون از دریاچه فیلم بگیره نمای اون بالاهم فک کنم فوق العاده باشه
سید هم از دور هم معلومه عین مرررررررد افتاد به جون این درخت ها خیلی حرفه ی تر داره درخت رو میبره اون کلاه ایمنی هم نذاشته گفته بابا این سوسول بازیا چیه
اون پلاستیکی برای افتادن درخت ها هم خبری ازش نیست ب این میگن تکااامل
درخت رو هم عین کرده میبریم برای اتیش درست کردن
حالا ما میگم کره ولی معلومه خیس عرق شدی سید دمت گرم از دور میگیم خدا قوت
خانمممممم شایسسته عزیز مممنون که هر زیبای حتی کوچیک رو برا ما فیلم میگیری ک ماهم عیین خودت ازدیدنش لذت ببریم
این گل های سفید چقددر زیبا بودن خدایاشکرت
اولش که مارو دیدم به شجاعت خانم شایسته تبریک گفتم توی دلم و تحسینش کردم بعد با توجه به داستان قبلی که از سید شنیده بودم فک کردم رفتی اسلحه بیاری
دیدم ن بابا این در حد اسلحه نبود با بیل کارش ساخته میشه
زیر شکمش سفید بود خیلی برام جالب بود استاد بابت اون ضربه که باعث شد زیر شکمشو رو ببینم ممنون خخخ
این پایان این قسمت که با جمله زیبای عاشقتم تموم شد
منتظر قسمت بعدی هم هستیم
و شماهم منتظر کامنت بعدی هم باشید
در پناه الله محافظ هممون
برای دیدن سایر قسمتهای «سریال زندگی در بهشت»، کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD376MB25 دقیقه
- فایل تصویری سریال زندگی در بهشت | قسمت 66116MB25 دقیقه
سلام آقا ابراهیم
باز هم که با انگشتان جادویی تون آتیش کشیدید وجود ما رو
کلمه به کلمه کامنتتون مخصوصا اونجاها که با خدا حرف میزدید به جونم نشست و با تموم وجودم درکش کردم چون خودمم امشب همین حس و حال و داشتم
بعد مدتها یه خلوت چند دقیقه ای با خدا پیدا کردم و یعالمه باهاش حرف زدم و اشک شوق ریختم همونطور که با خط به خط کامنت شما ریختم
میدونم که استاد عزیزمون هم همین حس و حال و دارن
مخصوصا الان که دارن رو دوره شکرگزاری کار میکنن
از آهنگ لبیک اللهم لبیک آخر فایل توحید عملی 11 مشخصه استادمون تو چه حال و هوای لطیفی با معشوق هستن
عین حال و هوای چند روز اول شفایافتن زلیخا و دیدن روی ماه یوسف
این لحظات یا هیچ چیز قابل معاوضه نیست در دنیا
با بهترین سفرهای خارجی ، با بهترین امکانات ، با بزرگترین ثروت ها ، حتی با صدها معدن طلا و الماس
عشق بازی با خدا کاری باهات میکنه که یوقتایی با خودت میگی من دیگه اصلا انگار پر شدم، لبریز شدم از عشق ، دیگه عشق زمینی نمیخوام
و
بنظرم همین وقتاست که عشق آسمانی خدا در کالبد یک جسم زمینی در زندگی تو تجلی میکنه
و
مبارک باد بر شما و هرکس که دریافت کرد
دقیقا مثل زلیخا
وقتی که زلیخا عاشق معبود شد و باهاش عاشقانه راز و نیاز کرد و با تمام وجود رو به سوی معبود کرد و گفت دیگه وقتی تو هستی ، هیچ عشق زمینی رو نمیخوام ، خدا در قالب یوسف براش تجلی کرد
مبارکتون باشه آقا ابراهیم
تو کتاب معجزه شکرگزاری راندابرن، یه قسمتش در مورد سرنخ معجزه آسا هست و میگه
هر چیزی که خدا سرراه تون قرار میده و می بینید سرنخ معجزه آسای رسیدن به خواسته تونه
مثلا بچهدار نمی شید، یهو تو خیابون یه بچه ی ناز و خوشگل می بینید
این سرنخ معجزه آسای بچه دار شدن شماست
و
این عشقبازی خالصانه و خلوتهای عاشقانه با معبود ، بنظر من سرنخ معجزه آسای ورود عشق زمینی پاک به زندگی شماست
اون تیکه از کامنتتون سرعت اشکهای من رو صد برابر کرد که گفتید :
(( کی بهم گفت نترس؟ من مگه مُرده م ؟؟؟ نترس… خودم کمکت میکنم هرچقدر هم که بدهکار باشی
غلط میکنه کسی بخواد تو رو دعوا کنه خودم بدهکاریاتو میدم… از چی میترسی؟؟؟
یادته بهم میگفتی دردت تو جونم نترس من بدهکاریاتو میدم!
یادته چطور دستمو گرفتی! ))
خدا رو شکر من بدهکاری به اون شکل ندارم که استرس پرداخت اقساط و… رو داشته باشم
ولی
یه وامهایی گرفتم قبلا تو دوران جاهلیت که اقساطش از حقوقم کسر میشه و درآمدم رو خیلی کم کرده
و اون وامها رو از سر دلسوزی نابجا و شرک ، که میخواستم خدایی کنم برای کسی که جای درست خودش قرار داشت و من میخواستم مثلا با این دلسوزی نابجام جای درستش و تغییر بدم و فکر کردم خدا خودش بلد نیست و من باید اون کار و براش بکنم ، و حالا اون شخص بعد از گذشت دو سال که قرار بود چند ماهه برگردونه ، خلف وعده کرده و هر بار که به مشکل مالی برمیخورم نجواها دوباره داغونم میکنن که چرا چنین اشتباه بزرگی کردم که حالا قدرت جبران کردنش و ندارم
هزار برابر اون مبلغ این خود سرزنشی ها عذابم داده تا الان و اون شخص عین خیال مبارکش هم نیست که چه عذابی میکشم
امشب دقیقا تو همون لحظات مکالمه عاشقانه با خدا بهش گفتم دیدی فلان بنده ت چطور حق من و خورد ؟؟؟ هیچی بهش نمیگی؟؟ پس کله ش نمیزنی؟؟
پس کله ی من که بدجور خورده بخاطر این اشتباه
اون چی ؟؟؟….
و این جمله ی شما رو برای خودم اینطور تغییر دارم که:
[[ کی بهم گفت نترس… من مگه مرده م؟؟؟ نترس خودم کمکت میکنم هرچقدر هم که تنها و بدون حامی و وکیل و شاهد باشی
غلط میکنه کسی بخواد پول تو رو بخوره
خودم از حلقومش میکشم
از چی ناراحتی؟؟؟؟
یادته بهم میگفتی دردت تو جونم نترس من خودم میزنم پس کله شو پولت و ازش پس میگیرم ؟؟؟!
یادته چطور دستمو گرفتی!]]
و چقدر آروم شدم
وقتی خدا رو وکیل و حامی و مدافع خودم قرار دادم
درست عین بچه ی ضعیفی که پدری مهربان و قدرتمند و عاشق داره و اسباب بازی شو یه بچه ی یکم قوی تر از خودش به زور از دستش گرفته و اومده پیش بابای قدرتمند و عاشقش گریه میکنه
و باباهه دلش آب میشه برا اشکهای بچه ش و میره محکم میکوبه تو سر اون یکی بچه ی قلدر و اسباب بازی بچه ی خودش و ازش طوری پس میگیره که اون بچه قلدر ه دیگه تا آخر عمرش جرات نمیکنه یه آبنبات چوبی رو از کسی به زور بگیره
چقدر خوبه این بار سنگین و از دوش مون برداشتن و رو شونه های پرمهر خدا گذاشتن و واگذار کردن به خودش
آقا ابراهیم قدر این لحظات تنهایی و خلوتهای عاشقانه تون با معبود رو بدونید
اصلا یه وقتایی خدا دور و بر ما.رو خلوت میکنه که هیچکس هیچکس نباشه که رومون به سمت اون باشه، تا رو به سوی خودش کنیم
چند روز پیش یه صحنه ای دیدم که هنوز مثل یه سکانس تاثیرگذار یه فیلم مدام جلوی چشمم میاد
یه عاشق دلباخته ای رو دیدم که بعد از مدتها یه دیدار کوتاه با معشوقش داشت
چنان ذوق و شوقی داشت برای لحظه به لحظه لذت بردن از دیدن معشوقش که فقط دلش میخواست فقط غرق تماشا بشه تک تک سلولهای بدنش
اما معشوق چه میکرد؟؟
دیدم که بدون توجه به حس و حال پر از شعف اون عاشق بیچاره، همش سرش تو گوشی بود و اون و نمی دید
چنان توی ذوق اون عاشق دلباخته خورده بود که تا مدتها فقط می دیدم سر به گریبان فرو برده و انگار فقط همون سکانس سرتوی گوشی که کوه بی توجهی بود رو تو ذهنش مرور میکنه
ابن روزها همش با خودم میگم این نشونه ای از سمت خدا بود
( البته کاری نداریم که عشق زمینی یکطرفه اصلا درست نیست چون هرکسی حق انتخاب داره و دو طرف باید عاشق کسی باشن که اونم در کنارشون لذت ببره و موندنش از سر ترحم و دلسوزی بیجا نباشه )
نشونه ی این بود که:
می بینی ؟؟؟ خدا همینقدر و حتی میلیاردها برابر عاشق توئه
و تو با بی توجهی کامل سرت گرم زرق و برق دنیا و آدمهاست و اصلا اون و نمی بینی
حس و حال اون عاشق رو دیدی؟؟؟
حالا فهمیدی چرا میگه:
اگر بندگان من میدانستند که چه شوقی دارم از رو آوردن اونها به سمت من، هر آینه از شوق جان میدادند
و این روزها داره چه عاشقانه با چشاندن طعم عاشقی در وجود ما ، ما رو هزاران قدم به خواسته هامون نزدیک میکنه
بازم برامون بنویسید از این عاشقانه ها
راستش همه ی ما هم چنین لحظات نابی رو داریم گاهاً
ولی
مثل شما شجاعت و جسارت و قلم رسای نوشتنش رو نداریم
شما طوری اون لحظات عاشقانه رو به قلم می کشونید که انگار همین الان در لحظه دارید تجربه ش میکنیو
و به روح و جان ما میشینه
سپاسگزارم با تمام وجودم
سلام ربابه ی خندان عزیزم
سلام به روی ماهت که نتونستم برات ننویسم
منم یه پسر 13 ساله دارم
راستش چند روزی ه دارم دویاره دوره بینظیر احساس لیاقت رو گوش میدم
همون دوره ای که میگفتم خب فهمیدم چی گفته دیگه
از این به بعد دیگه برای خودم ارزش قائل میشم و همه نکاتش و رعایت میکنم
الان داشتم جلسه دهمش رو گوش میدادم که در باره احساس گناه بود
از همون اولین جمله ش که استاد میگن :
ما باید خودمون و دوست داشته باشیم
اما
نمیشه هم خودمون. و دوست داشته باشیم هم احساس گناه داشته باشیم
اصلا جمله به جمله ش پاشنه های آشیل من بود
سالهای سال هر کی میخواست نصیحتم کنه میگفت یکم برای خودت ارزش قائل شو
و
من نمیدونستم ارزش قائل شدن برای خود یعنی چی
چطور باید برای خودم ارزش قائل شم؟
اونموقع ها فکر میکردم کسانی که برام مثال میزنن که فلانی رو ببین چقدر برای خودش ارزش قائله فکر میکردم یا آدمهای مغروری هستن
یا همش توقع خرید طلا و… از طرف همسرشون دارن
در همین حد درک میکردم
این دوره احساس لیاقت چنان باورهای من و دانسته های من و شخم زد که اصلا زیر و رو شدم
داشتم میرفتم تمام کامنتهای قسمت دهمش رو بخونم تا اینهمه احساس گناه شاید کم شه
مخصوصا الان که درگیر یک تصمیم اساسی هستم برای کارم و از طرفی حتی قبل از انجام اون کار مدام درگیر احساس گناه هستم که نکنه من این کار و انجام بدم فلانی بدبخت بشه؟
فلانی گناه داره این موقعیت و من ازش بگیرم
مردم چی میگن؟
وضعیت فلانی چطور میشه و…؟؟
نکنه فلانی به فلان مشکل بر بخوره و من بعدا بفهمم که چون من چنین کاری کردم اینطوری شد؟؟ و… و…
همه اینها ریشه در احساس گناه دارن که استاد میگن منفی ترین احساس ، احساس گناهه
نقطه آبی رنگ خوشگلی که شما دوست عزیزم کنار اسمم روشن کردی من و فوقالعاده خوشحال کرد
و
از همه بهتر این ایده ی زیباتون که به خدا بگیم فلان ساعت بیدارم کن
من این روزا سر همون دو راهی ترید بزرگ که گفتم هستم
این ایده جالب شما رو نشونه ای قرار میدم و به خدای مهربونمون میگم که
اگه انجام دادن این کار درست و عالیه و در جهت اهدافم هست من رو راس ساعت 05:05 بیدار کن
و با خیال راحت میخوابم
ممنونم ازتون بینهایت
منتظر شنیدن خبر سانتافه ی سفید صفر کیلومتر تون هستم.
باااای