https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-4.gif8001020گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2020-08-13 09:47:562020-08-16 23:24:20سریال زندگی در بهشت | قسمت 69
194نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلامی گگرم و صمیمانه و مممهربانانه به استاد عزییییز و قشنگم.
سلااامی پپپر از مممهر به مریم شایسته ی نااازنینم.
و سلامی پپر از محبت و عشق به تک تک همکلاسی های دوست داشتنی.
خواستم برم توو قسمت بیست و سوم سفرنامه ی سایت..دیدگاه بنویسم و ردپا بزارم که صبح که طبق عادت همیییشه به شوق دیدن قسمتی دیگر از سریال فففففوق العاده ی زندگی در بهشت بیدارمیشم…با دیدن این قسمت دیییییوانه بودم دیییییوانه تر شدم….و یه حسی بهم گفت که قلم بردارم و برای این قسمت رد پابزارم و من اولش نننمیدونستم چی بنویسم که خوندنی باشه و اون حس بهم گفت: تو قلم بردار و فففقط انگشتانت رو روی دکمه های لپ تاپ بزن…من میگم و تو بنویس….
این است استاد سید حسین عباسمنش از شهر قم…پسری ۱۲ ساله که بدلیل مشکلات منزل…از خونه به مدت یک سال فرار کردو توو خیابون ها روز وشب رو سر میکرد و ههههیچکس نمیتونست اون رو ببینه به جز
{{ الله یکتا }}…
این حسین عباسمنش…در اوج جوانی در اوج شیطنت ها و بازی ها و تفریح ها و بعد حاشیه ها…دست به کاری زد که تعداد انگشت شمار انسانها حاضر هستند انجام بدن…
رها کردن وابستگی ها به خانواده و کوچ به بندر عباس…هیییچکس ندید جز خدا…
گشت دنبال گمشده ای… اما سفر کرد به بیرون در حالی که آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم…
از جاده های بی خدایی رفت ورفت و رفت تااا رسید به اینکه دفترچه راهنمای زندگی در جهان رو با قاطعیت به دریا بندازه ولی چیزی انگار صداش زد..نه از روی اسکله…نه از عرشه ی کشتی…نه از بی سیم …نه از بیرون…که از درون…درونی که فففریاااد میزد …دستی دراز شد به سمت سید ..دستی به دعوت…به سفر ..سفر به درون…رفت و رفت و رفت … و رفتن هارو ههههیچکس ندید جز خاالق مممهربان…
کند و کاو به درون…پیدا کردن تکه های گمشده ی من وااااقعی انسانیت…جستجویی برای یافتن تکه های گمشده ی خدا در جای جای کالبد ذات وجودیش…
او ستاره ای قطبی را نشانه گرفت و کتاب نقشه در دست…رفت و رفت و رفت…و دل آتش گرفت…و اشک سرازیر شد…اشک ها سرازیر شد…در نیمه های شب…در میانه های راه ساحل…اشک آرام آرام شست هههرچه گرد وغبار از بی ایمانی بود /..از شرک بود…/ از ترس بود/..هنوز هم میشوید….هنوز هم اشک سرازیر میشود وقتی به حریم دل راه میدهیش آن صاحب شوکت و جاااه و جبروت را…وقتی اذن ورود به سرزمین قلبت را میدهی به تنها فرمانروای کیهان تا با تو یکی شود و یکی میشود و یکی شد اگر ببینی…اگر بشنوی…اگر احاس کنی…اگر باااور کنی…آری…اگر باور کنی…او همه چیزت میشود…عشق میخواهی؟ میشود…عزت میخواهی؟میشود…آب میخواهی؟حیات میخواهی؟ او تورا آب حیات میشود…فرزند میشود…مادر؟ میشود…پدر ؟ میشود…دوست ؟ میشود…ثروت هم؟ میشود…قدرت؟میشود…او همه چیز میشود…بالشی نرم زیر سرت…سقفی مممحکم روی سرت…آسودگی در خیالت…قوت در پایت…بینایی در چشمانت…شنوایی در گوش هایت…احساس میشود در آغوشت و آغوشی که تو به مهر میفشاری…آواز بلبل میشود روی شاخه ی درخت…لبخند یک گل میشود در عطر بهار…جگر سرحال آمده میشود با جرعه ای آب خنک…دستی نوازشگر میشود…شکل میگیرد…قالب میشود…همسر میشود تا همدمت شود…مممهربان میشود مثل مادر…سسخت گیر میشود و دلسوز مثل پدر که درسی به تو بدهد و بزرگت کند…روحت را بزرگ کند و بزرگت میکند…
و این بشر دو پا…باور کرد و به قدر باورش به او عطا شد..انسانی شد که فراااتر از رویاهایش میرود…انسانی شد که رویاهایش را زندگی میکند …رویاهایی که رویا نیستند…
لذت بردن را آموخت …از قاشق به قاشق غذاهای لذیذ..لذت برد … از چمن و درخت و سبزه و رقص پروانه و رقص برگ درختان در دست باااد و قهقهه هااای کودکانه را تحسین کرد..هذا من فضل ربی شد بعد از سرود صدق بالحسنی را سر دادن…و سپاس رب را به جا آورد…همه تن جان شد…همه تن سپاسگزاری شد و سپاسگزارتر و امروز سپاسگزارتر از دیروز…و فردا نباید شبیه امروز باشد وفردا را سپاسگزارتر میشود …
و رفت و رفت با اشکی از سر شوق و ذوق پروردگار…که چچنین مممهربان است و این خداست که با عباسمنش اینچنین مممهربانی میکند…
و به شکرانه ی این همه عشق به پروردگار…به شکرانه ی گستاخی زیییباااا و هوشمندانه ی بشر دو پا…به شکرانه ی تسلیم این بنده ی عااااشق….
ارباب …بهشت را به او عطا کرد و بهشت را این آدم دارد ..بهشت را دارد روی زمین و با حوای خود جشن میگیرند باران رحت را که اینچنین بر سرشان میباراند پروردگارشان…
وحالا عباسمنش سودای رفتن فرااااتر از رویاهایش را دارد…برگشت به رویای کودکیمان…شبیهش را داریم…به راستی عباسمنش به سمت جلو میرود یا دارد برمیگردد به عقب؟؟؟ به رویاهای کودکی…تا جااایی برود که ستاره ها را بادست بچیند…به جلو میرود که کودک درونش را به رویاهایش برساند…سفر کرد به درون و حالا هوای رفتن به بیرون از زمین را دارد…الله اکبر…چه خبر است…این سفرها از بیرون به درون و از درون به بیرون…همه جا هستی پروردگااااارم….هم در درون هم در بیرون…هم در جسم هم در روح…هم در هستی هم در ..نیستی…نیستی ای نیست…همه و همه تویی…هم در جرم هم در خلا…هم در مکان.هم در زمان…هم لا مکانی هم لا زمان…هم در آسمان هم در زمین…هم در زیر و قعر دریاها و هم در کهکشان ها…
دیوانه شو …دیوانه شو…
پروانه شو…پروانه شو…
هااااای///ای قوم به حج رفته کجااااایید کجااایییییید…..
معشوق هههمینجاست..هم /آنجاست بیایید..بیایید…
حسم گفت و من اینهارو نوشتم و تقدیم میکنم به نگاه ممممهربونتون…هم شما استاد قشنگم…هم مریم ناااازنینم و هم به همکلاسیهای دوست داشتنیم و عششقم.
الله اکبر استاد من دیییوانه شدم با دیدن تصاویر ماهواره ای و رنگ های رویایی دریاها و چراغ های روشن..خدااای من…کوه ها…شب…روز…باران…برف…از بالا..از یک زاویه ی دیگه…خدااای ممن…چه قدر شششگفت انگیز و روووحم به پرواز در اومد با دیدن این صحنه های حیرت انگیز و میبینمتون توو فضاپیما که چشمانتون مثل همییشه برق میزنه از دیدن شششگفتی ها و چه اشکی از الماس داره از دیدگانتون سرازیر میشه الله اکبر گویان اشکی از ذوق پروردگاری که از فرش به عرش میکشه هههههرکس رو که بخواااهد…هر کس بخواهد و شما خواستی…و من هم میخوام..خودم رو هم تصور کردم داخل فضاپیما..الله اکبر الله اکبر گویان دارم دور زمین میچرخم…چقدر حححححیرت انگیییزه خخخداااای من….اصلا اصلا قابل توصیف نیست…و این فایل قرین شد با فایل روز بیست و سوم سفرنامه قسمت ششم تمرکز برنکات مثبت و این نکته در فایل روز بیست و سوم درباره ی هدایت و تجسم و دیدن هدف و گذاشتنش جلوی چشم و وقتی قابل دسترسی بدونیش بیییشتر برا ش تلاش میکنی و الگوهایی رو بگرد و پیدا کن که آرزوی تورو زندگی میکنن و چه و چه و چه الگویی برای من…برای آرزو بااالاتر و توحیدی تر ومتوکل تر از سید حسین عباسمنش که زندگی قبلیش مثل زندگی الآن منه و الآن جاااییه که من دلم ممیخواد باشم…؟؟؟استادی که تمااام آرزوهای آرزو رو داره زندگی میکنه…همه رو و الآن سفر به فضا…آفففرین استاد…استاد تونسته منم میتونم…خدایا شششکرررت باب اینهمه آگاهی…
من آرزوی بااااهوش چچچندین روز پیش توو فایل معرفی دوره ی دستیابی به رویاها براتون کامنت گزاشتم که استاد شما داری تکامل رو توو زندگیت به مانشون میدی …از سفر با موتور جوشی و ششکستنی به شمال تاااااا موتور سوزوکی و یاماها و سفر با آر وی به دور آمریکا….تکامل از لذت بردن از پیکان دنده آرژانتینی تاااا گاااازشو گرفتن و توو جاده های زیییییبا با ابرهااای ففففوق العاده ی فلوریدای آمریکا با بنز خوشششششگل سسسفید و کروت قررررمز ناااااز…از چرخ و فلک های مرکز شهرهای آمریکا تااااا خلبانی با هلیکوپتر شخصی و حالا…حدسی که زده بودم از یه سری تصاویر که میاین و از نیت وقصد وتصمیم…تصمیم سفر به دور کره ی زمین با فضاپیما برامون میگین و توو این قسمت حدسم مهر تایید خورد….چچچچقدر من بااااهوشم….خدایاششششکرررت.
استااد عزززیزم…منتظر عکس ها و فیلمهای سفر به دور کره ی زمین و عکس های سلفیتون با عزیز دلتون از کره ی ماه هستیم…
تلویزیون ههههیوووولاتون هم با این طراااحی زییباااا و شااااهکار ههمیشگی سامسونگ مباااارکتون و نوووش جوووونتون.
خداوند همه چیز میشود همه کس را….به شرط ایمان…به شرط پرهیز از معامله با ابلیس…
سلام خواهر عزیزم.ممنونم که دیدگاهم رو با نگاه زیبات خوندی و تحسینم میکنی مثل همیشه.اینکه به وجد میاره تو رو بخاطر دعای قبل از دیدن ههههر فایل از استاد هست که از خدا قبل از دیدن فایل ها میخوام که
اگاهی های نااااب اون فایل رو بر من آشکار کنه…
از خداوند برات آرامش و سعادت طلب میکنم مهربون…
در پناه خدا و در آغوش پپپر از عشق و آسایش و دلگرمی خداوند باشی…
درست احساس کردی..روز عجیبی بود برام اونروز و توی پارک نزدیک خونمون ساعت هایی رو نشستم و به زیبایی های خداوند که برام عادی شده بود خیره بودم و سوال بود برام که چرا این عادت زیبایی هارو زیبادیدن به زیبایی …یاااادم رفته بود و خداروشکر که باآموزه های استاد جااان…دوباره به مسیر برگشتم اما این بار آگاهانه تر و مشتاق تر و آراااام تر…
سلام دوست عزیز.هم کلاسی بزرگوار.جناب محمد علی مهربان.
از نگاه زیباتون سپاسگزارم و همینجور از تحسینتون.خداروشکر که قلم دست به دست من داد و با من روی صحنه ی سایت عباسمنش به این زیبایی رقصیدیم .اعتبارش مال خود خداست که روح مارو اینچنین زیبا میرقصونه.
هادی عزیز..همکلاسی مهربان..سلام من رو پذیرا باش.از احساس قشنگی که از لابلای حرف های کامنتت به من منتقل میشه و برام فرستادی حس نااابت رو بییینهایت سپاسگزارم.
من هم قدر میدونم فرصت بودن در کنار دوستان گلی مثل شما رو …
واااقعا باید روزی صدهزار مرتبه خداروشششکر کرد ففففقط بخاطر نعمت بزرگی مثل استاد عباسمنش که خداوند بنا به درخواست همگی ما…برامون سنگ تموم گذاشت و مارو هدایت کرد به دنیای مجلل و بااااشکوه سایت عباسمنش و ایییینهمه آگاهی ناااب برآمده از قلب استاد به قلبمون جاری میشه.خدارو هزاااران مرتبه شکر.
ممنونم بابت تحسین زیباتون که از درک و نگاه والاتون هست.
به نام خداوند بخشنده ی ممممهرباااان
سلامی گگرم و صمیمانه و مممهربانانه به استاد عزییییز و قشنگم.
سلااامی پپپر از مممهر به مریم شایسته ی نااازنینم.
و سلامی پپر از محبت و عشق به تک تک همکلاسی های دوست داشتنی.
خواستم برم توو قسمت بیست و سوم سفرنامه ی سایت..دیدگاه بنویسم و ردپا بزارم که صبح که طبق عادت همیییشه به شوق دیدن قسمتی دیگر از سریال فففففوق العاده ی زندگی در بهشت بیدارمیشم…با دیدن این قسمت دیییییوانه بودم دیییییوانه تر شدم….و یه حسی بهم گفت که قلم بردارم و برای این قسمت رد پابزارم و من اولش نننمیدونستم چی بنویسم که خوندنی باشه و اون حس بهم گفت: تو قلم بردار و فففقط انگشتانت رو روی دکمه های لپ تاپ بزن…من میگم و تو بنویس….
این است استاد سید حسین عباسمنش از شهر قم…پسری ۱۲ ساله که بدلیل مشکلات منزل…از خونه به مدت یک سال فرار کردو توو خیابون ها روز وشب رو سر میکرد و ههههیچکس نمیتونست اون رو ببینه به جز
{{ الله یکتا }}…
این حسین عباسمنش…در اوج جوانی در اوج شیطنت ها و بازی ها و تفریح ها و بعد حاشیه ها…دست به کاری زد که تعداد انگشت شمار انسانها حاضر هستند انجام بدن…
رها کردن وابستگی ها به خانواده و کوچ به بندر عباس…هیییچکس ندید جز خدا…
گشت دنبال گمشده ای… اما سفر کرد به بیرون در حالی که آب در کوزه و ما گرد جهان میگردیم…
از جاده های بی خدایی رفت ورفت و رفت تااا رسید به اینکه دفترچه راهنمای زندگی در جهان رو با قاطعیت به دریا بندازه ولی چیزی انگار صداش زد..نه از روی اسکله…نه از عرشه ی کشتی…نه از بی سیم …نه از بیرون…که از درون…درونی که فففریاااد میزد …دستی دراز شد به سمت سید ..دستی به دعوت…به سفر ..سفر به درون…رفت و رفت و رفت … و رفتن هارو ههههیچکس ندید جز خاالق مممهربان…
کند و کاو به درون…پیدا کردن تکه های گمشده ی من وااااقعی انسانیت…جستجویی برای یافتن تکه های گمشده ی خدا در جای جای کالبد ذات وجودیش…
او ستاره ای قطبی را نشانه گرفت و کتاب نقشه در دست…رفت و رفت و رفت…و دل آتش گرفت…و اشک سرازیر شد…اشک ها سرازیر شد…در نیمه های شب…در میانه های راه ساحل…اشک آرام آرام شست هههرچه گرد وغبار از بی ایمانی بود /..از شرک بود…/ از ترس بود/..هنوز هم میشوید….هنوز هم اشک سرازیر میشود وقتی به حریم دل راه میدهیش آن صاحب شوکت و جاااه و جبروت را…وقتی اذن ورود به سرزمین قلبت را میدهی به تنها فرمانروای کیهان تا با تو یکی شود و یکی میشود و یکی شد اگر ببینی…اگر بشنوی…اگر احاس کنی…اگر باااور کنی…آری…اگر باور کنی…او همه چیزت میشود…عشق میخواهی؟ میشود…عزت میخواهی؟میشود…آب میخواهی؟حیات میخواهی؟ او تورا آب حیات میشود…فرزند میشود…مادر؟ میشود…پدر ؟ میشود…دوست ؟ میشود…ثروت هم؟ میشود…قدرت؟میشود…او همه چیز میشود…بالشی نرم زیر سرت…سقفی مممحکم روی سرت…آسودگی در خیالت…قوت در پایت…بینایی در چشمانت…شنوایی در گوش هایت…احساس میشود در آغوشت و آغوشی که تو به مهر میفشاری…آواز بلبل میشود روی شاخه ی درخت…لبخند یک گل میشود در عطر بهار…جگر سرحال آمده میشود با جرعه ای آب خنک…دستی نوازشگر میشود…شکل میگیرد…قالب میشود…همسر میشود تا همدمت شود…مممهربان میشود مثل مادر…سسخت گیر میشود و دلسوز مثل پدر که درسی به تو بدهد و بزرگت کند…روحت را بزرگ کند و بزرگت میکند…
بوسه های مادر میشود…دستگیر هزااار دستان میشود…اگر باور کنی…اگر باور کنی…
و این بشر دو پا…باور کرد و به قدر باورش به او عطا شد..انسانی شد که فراااتر از رویاهایش میرود…انسانی شد که رویاهایش را زندگی میکند …رویاهایی که رویا نیستند…
لذت بردن را آموخت …از قاشق به قاشق غذاهای لذیذ..لذت برد … از چمن و درخت و سبزه و رقص پروانه و رقص برگ درختان در دست باااد و قهقهه هااای کودکانه را تحسین کرد..هذا من فضل ربی شد بعد از سرود صدق بالحسنی را سر دادن…و سپاس رب را به جا آورد…همه تن جان شد…همه تن سپاسگزاری شد و سپاسگزارتر و امروز سپاسگزارتر از دیروز…و فردا نباید شبیه امروز باشد وفردا را سپاسگزارتر میشود …
و رفت و رفت با اشکی از سر شوق و ذوق پروردگار…که چچنین مممهربان است و این خداست که با عباسمنش اینچنین مممهربانی میکند…
و به شکرانه ی این همه عشق به پروردگار…به شکرانه ی گستاخی زیییباااا و هوشمندانه ی بشر دو پا…به شکرانه ی تسلیم این بنده ی عااااشق….
ارباب …بهشت را به او عطا کرد و بهشت را این آدم دارد ..بهشت را دارد روی زمین و با حوای خود جشن میگیرند باران رحت را که اینچنین بر سرشان میباراند پروردگارشان…
وحالا عباسمنش سودای رفتن فرااااتر از رویاهایش را دارد…برگشت به رویای کودکیمان…شبیهش را داریم…به راستی عباسمنش به سمت جلو میرود یا دارد برمیگردد به عقب؟؟؟ به رویاهای کودکی…تا جااایی برود که ستاره ها را بادست بچیند…به جلو میرود که کودک درونش را به رویاهایش برساند…سفر کرد به درون و حالا هوای رفتن به بیرون از زمین را دارد…الله اکبر…چه خبر است…این سفرها از بیرون به درون و از درون به بیرون…همه جا هستی پروردگااااارم….هم در درون هم در بیرون…هم در جسم هم در روح…هم در هستی هم در ..نیستی…نیستی ای نیست…همه و همه تویی…هم در جرم هم در خلا…هم در مکان.هم در زمان…هم لا مکانی هم لا زمان…هم در آسمان هم در زمین…هم در زیر و قعر دریاها و هم در کهکشان ها…
دیوانه شو …دیوانه شو…
پروانه شو…پروانه شو…
هااااای///ای قوم به حج رفته کجااااایید کجااایییییید…..
معشوق هههمینجاست..هم /آنجاست بیایید..بیایید…
حسم گفت و من اینهارو نوشتم و تقدیم میکنم به نگاه ممممهربونتون…هم شما استاد قشنگم…هم مریم ناااازنینم و هم به همکلاسیهای دوست داشتنیم و عششقم.
الله اکبر استاد من دیییوانه شدم با دیدن تصاویر ماهواره ای و رنگ های رویایی دریاها و چراغ های روشن..خدااای من…کوه ها…شب…روز…باران…برف…از بالا..از یک زاویه ی دیگه…خدااای ممن…چه قدر شششگفت انگیز و روووحم به پرواز در اومد با دیدن این صحنه های حیرت انگیز و میبینمتون توو فضاپیما که چشمانتون مثل همییشه برق میزنه از دیدن شششگفتی ها و چه اشکی از الماس داره از دیدگانتون سرازیر میشه الله اکبر گویان اشکی از ذوق پروردگاری که از فرش به عرش میکشه هههههرکس رو که بخواااهد…هر کس بخواهد و شما خواستی…و من هم میخوام..خودم رو هم تصور کردم داخل فضاپیما..الله اکبر الله اکبر گویان دارم دور زمین میچرخم…چقدر حححححیرت انگیییزه خخخداااای من….اصلا اصلا قابل توصیف نیست…و این فایل قرین شد با فایل روز بیست و سوم سفرنامه قسمت ششم تمرکز برنکات مثبت و این نکته در فایل روز بیست و سوم درباره ی هدایت و تجسم و دیدن هدف و گذاشتنش جلوی چشم و وقتی قابل دسترسی بدونیش بیییشتر برا ش تلاش میکنی و الگوهایی رو بگرد و پیدا کن که آرزوی تورو زندگی میکنن و چه و چه و چه الگویی برای من…برای آرزو بااالاتر و توحیدی تر ومتوکل تر از سید حسین عباسمنش که زندگی قبلیش مثل زندگی الآن منه و الآن جاااییه که من دلم ممیخواد باشم…؟؟؟استادی که تمااام آرزوهای آرزو رو داره زندگی میکنه…همه رو و الآن سفر به فضا…آفففرین استاد…استاد تونسته منم میتونم…خدایا شششکرررت باب اینهمه آگاهی…
من آرزوی بااااهوش چچچندین روز پیش توو فایل معرفی دوره ی دستیابی به رویاها براتون کامنت گزاشتم که استاد شما داری تکامل رو توو زندگیت به مانشون میدی …از سفر با موتور جوشی و ششکستنی به شمال تاااااا موتور سوزوکی و یاماها و سفر با آر وی به دور آمریکا….تکامل از لذت بردن از پیکان دنده آرژانتینی تاااا گاااازشو گرفتن و توو جاده های زیییییبا با ابرهااای ففففوق العاده ی فلوریدای آمریکا با بنز خوشششششگل سسسفید و کروت قررررمز ناااااز…از چرخ و فلک های مرکز شهرهای آمریکا تااااا خلبانی با هلیکوپتر شخصی و حالا…حدسی که زده بودم از یه سری تصاویر که میاین و از نیت وقصد وتصمیم…تصمیم سفر به دور کره ی زمین با فضاپیما برامون میگین و توو این قسمت حدسم مهر تایید خورد….چچچچقدر من بااااهوشم….خدایاششششکرررت.
استااد عزززیزم…منتظر عکس ها و فیلمهای سفر به دور کره ی زمین و عکس های سلفیتون با عزیز دلتون از کره ی ماه هستیم…
تلویزیون ههههیوووولاتون هم با این طراااحی زییباااا و شااااهکار ههمیشگی سامسونگ مباااارکتون و نوووش جوووونتون.
خداوند همه چیز میشود همه کس را….به شرط ایمان…به شرط پرهیز از معامله با ابلیس…
من یک عباسمنشی ام با افتخااار بااا افتخااار
آرزومند آرزوهاتون…آرزو…
در پناه الله یکتا…
سلام خواهر عزیزم.ممنونم که دیدگاهم رو با نگاه زیبات خوندی و تحسینم میکنی مثل همیشه.اینکه به وجد میاره تو رو بخاطر دعای قبل از دیدن ههههر فایل از استاد هست که از خدا قبل از دیدن فایل ها میخوام که
اگاهی های نااااب اون فایل رو بر من آشکار کنه…
از خداوند برات آرامش و سعادت طلب میکنم مهربون…
در پناه خدا و در آغوش پپپر از عشق و آسایش و دلگرمی خداوند باشی…
سلام زینب جان.هم کلاسی مهربون.
خدارو شکر که دیدگاهم توجه تو رو جلب کرد و وقت گذاشتی و کامنتم رو خوندی.
همش همین بود…بهم گفته شد و من فففقط نوشتم و خودم بااارها خوندمش و خداروشکر کردم که همچین نوشته ای از قلب من به روی کاغذ اومده…
ممنونم از تو دوست مهربان
سلام و درود به شما شهروز…دوست گرامی و همکلاسی عزیز.
از شما ممنونم که با نگاه ممهربونت…دیدگاهم رو …ندای درونم رو با ندای درونت هماهنگ دیدی و لذت بردی به قدری که برام تحسین گذاشتی…
واقعا باید اینهارو مینوشتم و شما و خودم میخوندیم…
خداروشکر بابت وجود شما.
به خدای مهربان میسپارمت.
سلام به خدای هوشمند درونت فرنگیس خوش قلب…
درست احساس کردی..روز عجیبی بود برام اونروز و توی پارک نزدیک خونمون ساعت هایی رو نشستم و به زیبایی های خداوند که برام عادی شده بود خیره بودم و سوال بود برام که چرا این عادت زیبایی هارو زیبادیدن به زیبایی …یاااادم رفته بود و خداروشکر که باآموزه های استاد جااان…دوباره به مسیر برگشتم اما این بار آگاهانه تر و مشتاق تر و آراااام تر…
خدارو سپاس میگم بابت دوستی مثل شما فرنگیس خوشگلم…
من چچچقدر خوشبختم که دوستی مثل تو دارم…
فاطمه ی مممهربان و پاک…سلام…عزیز دل…
خخخیلی از لطف و تحسینت ممنونم…
مممرسی که وقت گذاشتی و کامنتم رو خوندی…
خدا در وجود ماست درسته…الله اکبر…خداروشششکر..
در پناه خدا باشی مممهربون
سلام دوست عزیز.هم کلاسی بزرگوار.جناب محمد علی مهربان.
از نگاه زیباتون سپاسگزارم و همینجور از تحسینتون.خداروشکر که قلم دست به دست من داد و با من روی صحنه ی سایت عباسمنش به این زیبایی رقصیدیم .اعتبارش مال خود خداست که روح مارو اینچنین زیبا میرقصونه.
خداروشر که خدا با ما حرف میزنه اون هم این شکلی…
ممنونم و آفرین به نگاه قشنگتون.
در پناه خدا…
هادی عزیز..همکلاسی مهربان..سلام من رو پذیرا باش.از احساس قشنگی که از لابلای حرف های کامنتت به من منتقل میشه و برام فرستادی حس نااابت رو بییینهایت سپاسگزارم.
من هم قدر میدونم فرصت بودن در کنار دوستان گلی مثل شما رو …
خدا یار و یاور همیشگیت…
زهرای قشنگ و مهربونم..سلام
خداروشششکر از لطف بیییینهایت شما دوستای گلم…مممرسی که اییینقدر با عشق کامنتم رو…دل نوشته م رو…از دل برآمده م رو با ذوق و نگاه قشنگت خوندی عزیزم.
از دل برآمده که به دل نشسته.خداروشکر…
در آغوش پپپر مهر خدا باشی همیشه نااازنین.
سلام دوست عزیز.جناب شرفی…
واااقعا باید روزی صدهزار مرتبه خداروشششکر کرد ففففقط بخاطر نعمت بزرگی مثل استاد عباسمنش که خداوند بنا به درخواست همگی ما…برامون سنگ تموم گذاشت و مارو هدایت کرد به دنیای مجلل و بااااشکوه سایت عباسمنش و ایییینهمه آگاهی ناااب برآمده از قلب استاد به قلبمون جاری میشه.خدارو هزاااران مرتبه شکر.
ممنونم بابت تحسین زیباتون که از درک و نگاه والاتون هست.
خداروشکر که از کامنتم خوشتون اومد…
آرزومند آرزوهاتون آرزو
در پناه الله یکتا…