سریال زندگی در بهشت | قسمت 97 - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)

221 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    ساناز جمشیدیان گفته:
    مدت عضویت: 1019 روز

    97

    چقدر جالب شد داستان این اردک مهاجر

    منم فکر میکردم چون نژادشون فرق داره با هم نتونن حرف بزنن شاید زبانشون فرق کنه مثل ما ادمها که نژادها و زبانهای مختلف داریم اما در حیوانات این مدل نیست و جالب بود که با اینکه متفاوت بود اما اومد تغییرشون داد بهشون یاد داد شنا کنن و نترسن و اونها را به سمت خونه جدید اورد

    واقعا چقدر این بخش از طبیعت درس داشت اینکه شاید لازم بود این اردک مهاجر بیاد تا ببینن اینها هم میتونن درسته پر پرواز ندارن اما شنا میتونن بکنن

    و یک تونستن توی ذهنشون ایجاد کرد

    مثل شما استاد عزیز که تو ذهن من تونستن ایجاد کردین و الان میدونم هر کاری ممکنه و دیگه ترسهام خیلی کمشده

    الگوی این اردکها شد اردک مهاجرکه براشون نتیجه عالی هم داشت و کلی محیط جدید دیدن

    و چقدر جالب بود

    مرغ ها و جوجه های عزیز چقدر شیطون و فعالن حالشون عالیه و زود زود دارن بزرگ میشن

    طبیعت بی نظیز و مراقبه استاد چه کیفی داره

    چقدر صحبتهای استاد زیباست

    دقیقا وقتی من انتخاب میکنم نخورم تا وقتی مجبور باشم نخورم دو تا حس متفاوته

    شاید خنده دارترین چیزی که همیشه بهش فکر میکنم اینه که ارزو داشتم بزرگ بشم برم کلی پول خوراکی بدم و کلی خوراکی بخرم و بخورم و همیشه توی ذهنم این بود چرا ادمهای پولدار کم خوراکی میخورن من پولدار بودم هزاران خوراکی میخوردم مخصوصا وقتی برنامه کودک، کارخانه شکلات، دیدم. همش توی ذهنم ابن بود یک کارخونه دارم و کلی خوراکی میخورم و یا مثلا برنامه کوفته قلقلی که از اسمون خوراکی میریخت میگفتم چقدر خوبه.

    کلا فانتزی ذهنیم همیشه خوراکی ها بود همون موقع هم خیلی خوراکی میخوردم اما بنظرم کم بود

    الان بزرگ شدم کلی پول دارم که میتونم باهاش هر روز کیلو کیلو خوراکی بخرم اما من انتخابم اینه که غذای سالم بخورم برام مهمه چاق نشم بیمار نشم و خودم نمیخورم

    همین الان یک پلاستیک تنقلات کنارمه اما من دست بهش نزدم همش خودم خریدم اما الان خودم انتخاب کردم نخورم اما بچه بودم چون میکفتن نخور و همیشه بخاطر خوردن تنقلات زیاد بهم گیر میدادن بیشتر ولع به خوردنشون داشتم حتی خواب خوراکی میدیدم.

    استاد خیلی زیبا گفتید که وقتی انتخاب کنی که بااینکه پولشو داری انجامش ندی تا وقتی که مجبور باشی زمین تا اسمون فرقه

    چقدر این حرفتونزیبا بود

    ما اول باید به ثروت برسیم بعد میتونیم انتخاب کنیم پول اولویتمون نباشه وقتی من هنوز پولدار نیستم انتخابی نمیمونه

    یا من اول باید موفق بشم در شغلم و پیشرفت کنم بعد میتونم انتخاب کنم که کمتر کار کنم یا نه

    الان انتخابی ندارم برای پیشرفتم باید کار کنم

    و برای تمام هدفهامون همینه

    اول باید به اوج برسیم بعد رها میشیم

    بقول شما استاد برای گذر از پول باید اول پولدار شی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  2. -
    بتول و زهرا گفته:
    مدت عضویت: 270 روز

    سلام به استاد عزیز و خانم شایسته دوستداشتنی

    و سلام به همه دوستانی که این کامنت و میخونن

    من بتول هستم

    از تمام زیبایی‌ها و شگفتی‌ها که در این فایل بود و کلی لذت بردم از دیدنشون که بگذریم (البته نمیشه به راحتی ازشون گذشت ) صحبت آخر استاد جایزه دیدن این زیبایی‌ها تا آخر بود

    سپاسگزار خداوندم که این همه زیبایی رو یکجا جمع کرده

    خدایا شکرت

    و سخن آخر استاد تکمیلش کرد:

    خوشبختی داشتن کلی چیزای زیاد در زندگی نیست

    خوشبختی به معنای اینه که بتونی چیزهایی که دوست داری رو انتخاب کنی و در زندگی تجربه شون کنی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    راهله حجتی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1131 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و عزیز دلشون، مریم عزیز، که چقدر از دیدنشون خوشحال میشم و دیدن زندگی سراسر آرامشون بهم آرامش میده.

    و سلام به دوستان و همراهان عزیزم در این مسیر هدایت الهی.

    من با نیتی که در دلم داشتم که نگران و مضطربم کرده بود، نشانه ام رو کلیک کردم و این فایل زیبا برام اومد.

    این فایل پر از درس و انرژی مثبت و آرامش بود برام. ولی میخوام ازون لحظه ای بگم که استاد عزیزم تارهای عنکبوت رو نشونمون دادن و مبهوت نظمشون شدم. اون لحظه انگار خدا بهم گفت :”نگران چی هستی؟ از چی می‌ترسی؟ وقتی جهان رو من اینقدر منظم آفریدم! چرا ناآروم و مضطربی؟! مگر به من کارهاتون نسپردی؟! من همینقدر کارها رو با نظم و به موقع انجام میدم.”

    به خودم گفتم باید آرام و تسلیم درگاهش باشم تا بشنوم الهاماتشو. تا ببینم هدایتهاشو…

    یاد این جمله افتادم، نمیدونم کجا شنیدم..!

    “از چه ترسانید ای بی ایمانان؟! ”

    آروم باش راهله که زندگی جز حس آرامش و رهایی چیزی نیست..

    خدایا سپاسگزارم

    از شما استاد عزیزم و مریم عزیز هم بسیار سپاسگزارم و دوستتون دارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    ادیب گفته:
    مدت عضویت: 1363 روز

    سلام استاد به همه بچه ها.

    چرا اینجا مینویسم؟ چون نشانه امروزم اینجا بود.

    من قزاقستان هستم،هتلم توالت فرنگیش بیده شور نداره خیلی اذیت میشم در مواقع اضطراری، الان موقع اضطراری بود آقا دستشویی داشتم اصن جیش داشتم اصن چی میگین شما بهش ، خودم چی میگم تو ذهنم همیشه، پی پی داشتم گفتم خدایا منو ببر یه دستشویی که بیده شور داشته باشه،اومدن بیرون یه ساختمان بزرگ‌نوشته بود gasenergy بلند مرتبه از دور دیدمش، اومدم گفتم آقا دستشویی دارید گفت بلع،الان اینجا هستم، و بیده شور هم داره و خدایا شکرت ارباب. بعد نگهبان همینجاهم وای فای شیر کرد خودش.

    الان فهمیدم بیده شورش کار نمیکنه. ها ها.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    محمدرضا رئیس آبادی گفته:
    مدت عضویت: 2123 روز

    کامنتی برای قسمت 97 سریال زندگی در بهشت.

    پاسخی در کُروِت.

    در مورد اون تارهای عنکبوت و اون عنکبوت‌ها زیبا و خلاق و تکامل یافته واقعا جا داره تحسین کنم این اکوسیستم، این طبیعت، این جریان و سایر شاهکارهای جهانِ هستی رُ.

    دیدید با چه نظم و حسابی تار بافته بود.

    حالا نمیدونم داشت برای ادامه طراحی می‌کرد، داشت استراحت می‌کرد یا اینکه منتظر نشسته بود تا از پروژه اش بهره برداری کُنه.

    خلاصه هرکاری می‌کرد دمش گرم حال داد.

    وایی خدای من.

    چه جرثقیل بزرگی.

    چه امکاناتی.

    اما استاد به هر احتمالی اشاره کرد الا تعمیر و گسترش اون دکل. (یه جورایی توجه به احتمالات نا دلخواه.) 😊

    اما من همون لحظه ی اول گفتم میخوان تقویت‌ کنند.😏

    و خانوم شایسته؛ گوشت با مَنه؟

    شما که میگی صلواتی نباید مثل صلواتی بده های اینجا انتظار داشته باشی😜

    وقتی میگی صلواتی نباید انتظار داشته باشی که پرندِهِ بیاد براتون بخونه و خودشو نشون بده. 😊

    اوه اوه اوه. خودم بسکه ایراد گرفتم داشت یادم میرفت از

    غلبه بر ترسهای اون داک ها تعریف کنم.

    عجب به راهنماشون اعتماد کردند.

    عجب دل زدند به دریا.

    وایی اون کُروِت رُ ببین!

    چه سرنشینهای لایقی.

    چه رنگ قرمز و براقی.

    چه شیشه ها و داشبُرد تمیز و شیکی.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    محمد دِرخشان گفته:
    مدت عضویت: 1943 روز

    سلام

    پاسخ آخر برنامه زیبا بود دو دیدگاه از شرایط یکسان زندگی

    در مورد مراقبه هاتون یک فایل به اشتراک بزارید

    از زمین ۶۰ هکتاری هم فیلم تهیه کنید و اشتراک بزازید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    آرزو پورمحمد گفته:
    مدت عضویت: 1947 روز

    مچکرم استادجون مرسی مریم جون خیلی لذت میبرم ازاین بهشت زیبا دیدن انعکاس ابرای زیباتودریاچه آسمان آبی چشم دکمه یای سفیدخوشگل درختای سبز جاده های زیبا بودن باشماتوکروت زیبا وآگاهی های نابی که بهمون میدین خداروشکرگذارم که عضواین خونواده ی صمیمی هستم خدایاصدهزارمرتبه شکرت😘😘😘😘😘😘😘

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: