سریال زندگی در بهشت | قسمت 99 - صفحه 3

خداوندا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم

به نام خدای مهربانم

سلام سلام به همه ی اعضای خانواده ام

من باور دارم لایق بهترینها هستم💚

✔کسب و کار=حل مسئله

خدای من وقتی این جمله رو تووی آگاهی های سایت خوندم،احساس کردم سنسورهایی در درونم شروع به فعال شدن،کردن،کسب و کار =حل مسئله،با اینکه آگاهی های زیادی رو از استاد شنیدم،مثلا ببین چه مشکلی توو شهرت هست،مشکل رو حل کن و از ثروت بساز و…اما این جمله حجت رو بر من تموم کرد،وقتی فایل سوم چگونه درآمد خود را در عرض یکسال سه برابر کنید رو گوش دادم و اون سوال جاودیی رو از خودم پرسیدم،ذهنم گفت باید از اینجا بری،اونجا بود که متوجه شدم ترمزی به نام مکان تووی ذهنمه وشروع کردم به کار کردن روی باورم،من باور دارم همین جایی که هستم و همین شرایطی که دارم،میتونم کسب و کارمو شروع کنم و ثروتمند بشم،یکی دو تا ایده اومد،عملیشون هم کرد تا حدی ورودی مالی ام داشتم،تجربه شو گرفتم اما خب یه ایرادهایی در اون کارها بود که طبق قانونی که درک کردم،اون شرکت داشت راه رو اشتباه میرفت،برای همین دیگه ادامه ندادم،ایده ی کارت ویزیت اومد،باز هم تا حدی پیش رفتم که کارت ویزیت رو سفارش بدم اما مغلوب مقاومتهای درونیم شدم،تا اینکه حدود ۲۰روز پیش گفتم دیگه میخوام حرکت کنم،من نمیخوام آدمی باشم که فقط قانون رو درک کنم،میخوام عمل کنم،قبلا فکر کرده بودم که چه کاری رو انجام بدم که هم مسئله ایی رو تووی شهرم حل کنم که هم ازش آگاهی داشته باشم و هم بدون سرمایه باشه،ایده ی کارت ویزیت اومد که براش کاری انجام ندادم،با یکی از دوستانم داشتم صحبت میکردم راجب قانون،گفت تا حالا ایده ایی نیومده که اجراش کنی،گفتم چرا این ایده اومد که کارت ویزیت چاپ کنم و این مسئله رو تووی شهرم حل کنم،بهم گفت خب براش اقدام کن،گفتم این نشونه ست باید حرکت کنم،برم کارت ویزیتی از توانایی هام چاپ کنم و همه ی صنفهای شهرمو که یک عمر دارند برای کسب و کارشون حسابداری دستی انجام میدن رو پیشنهاد بدم که سیستم حسابداری براشون راه اندازی کنم،اینجوری هم شهرم پیشرفت میکنه،هم خودم تووی کارم پیشرفت میکنم،پیگیریهای لازم رو انجام دادم،نرخ رو سوال کردم و یکی از شرکتهای مربوط به نرم افزار حسابداری دستی از دستان خداوند شده تا در این کار منو پشتیبانی کنه،دیگه اجازه ندادم نجواها بخوان ناامیدم کنند،سریعا اقدام کردم برای چاپ کارت ویزیت،خب بخاطره بیماری یکم کارها داره کُند پیش میره،اما دیگه سپردم دست پروردگارم،ایمان دارم در زمان مناسب کارتهای ویزیت آماده میشن و ایده مو عملی میکنم.

استاد واقعا ازتون سپاسگزارم با تکرار این آگاهی ها قوت قلبی تا مصمم تر برای ایده م قدم بردارم،دیشب وقتی مقاله “تشخیص کار مورد علاقه و رسالتم” رو خوندم،درهای بزرکی به روم باز شد،آخه من گفته بودم حسابداری علاقه من نیست،کنارش گذاشته بودم،دیشب که این مقاله رو خوندم،متوجه شدم راهم درسته،چون این نگرانی درونم بود که من میخوام این کار حسابداری رو انجام بدم نکنه دارم اشتباه راه رو میرم،دارم وقتمو تلف میکنم،با آگاهی های این مقاله واقعا تموم نگرانی هام در این مورد برطرف شد.خدایا شکرت

خدایا شکرت بابت امروزم

خدایا شکرت که بهشتمون هر روز زیباتر از روز قبله

خدایا شکرت بابت اینهمه فراوانی،نعمت،ثروت

خدایا شکرت بابت اینهمه زیبایی

خدایا شکرت بابت حضور استاد عباسمنش و خانم مریم شایسته در زندگیم

خدایا شکرت بابت این گنج بینهایت(سایت)

خدایا شکرت،خدایا شکرت،خدایا شکرت

استاد عزیزم،مریم جانم بینهایت ازتون سپاسگزارم

پروردگارم بابت همه چیز بینهایت ازت سپاسگزارم

دوستون دارم💚🇺🇸