توانایی کنترل ذهن

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

ردپای کنترل ذهن که خداوند با مفاهیمی چون تقوا‌، توکل و ایمان به غیب به آن اشاره کرده‌ است‌- در تمام موفقیت های بشری به وضوح پیداست.

این فایل راهکارهایی اساسی برای کنترل ذهن دارد که فقط چند نکته کوچک آن در این نوشته آمده است.بنابراین پیشهاد می‌کنم حتما با دقت فایل را چندین بار گوش دهی.

مهارتی که برای ساختن سرنوشت‌ات دنبالش هستی‌، توانایی کنترل ذهن نام دارد.

رمز موفقیت خواننده‌ها‌، فوتبالیست‌ها‌، نوازنده‌ها‌، پزشکان‌‌، نقاشان‌، طراحان و همه افراد موفقی که آثارشان را تحسین می‌کنی‌، توانایی کنترل ذهن در لحظات سختی بوده که آدمهای معمولی نتوانسته‌اند از عهده‌اش برآیند. وگرنه آدمهای زیادی دوست دارند پیانیست موفقی شوند یا آهنگ تأثیرگزاری بخوانند یا پزشک حاذق و به نوعی تأثیری بر محیط اطرافشان بگذارند.

اما مسئله این است که کنترل ذهن‌، تقوا‌، توکل و ایمان به غیب می‌خواهد تا بتوانی در زمانی که اوضاع مورد دلخواه نیست‌، زمانی که مورد تمسخر واقع می‌شوی‌، زمانی که حساب کتابهایت درست از کار در نمی‌آید و محصولی که تولید کرده‌ای یا تلاشی که انجام دادی‌، جواب مورد انتظارت را نداده است‌‌، ایمانت را حفظ و ایرادهایت را پیدا و ادامه دهی.

زیرا قانون این است که:

مهم نیست چه می‌خواهی‌‌، مهم این است که چه فرکانس‌هایی ارسال می‌کنی.

مهم نیست چقدر زور بازو و تلاش جسمی به خرج می‌دهی‌، مهم این است که چقدر تلاش ذهنی برای کنترل ذهنت به خرج می‌دهی.

جهان به فرکانس شما پاداش می‌دهد و نه به زور فیزیکی شما.

اما اکثر آدمها یادشان رفته که ما برخلاف سایر موجودات این سیاره‌، خالق اتفاقات هستیم و نه موجودی واکنش گرا که با یک اتفاق خوب شاد شود و با یک اتفاق ناخواسته‌، از هم بپاشد.

دلار بالا برود‌، نگران شود و دلار پایین بیاید‌، خوشحال شود.

ترفیع شغلی بگیرد خوشحال شود و با اخراج از کار‌، ناامید و مستأصل شود.

عشقش به او توجه کند‌، خوشحال شود و به هم خوردن رابطه‌اش‌، او را به افسردگی برساند!

تفاوت نتایج افراد‌، تفاوت میان انتخاب «خالق شرایط بودن» با «واکنش نشان دادن به اتفاقات» است. اگر می‌خواهی شرایط دلخواهت را داشته باشی‌، باید به جای ذهن واکنش گرا یک ذهن خلاق بسازی که خودش شرایط را خلق می‌کند. حتی از دل ناخواسته‌ها.

یعنی فردی که محیط اطرافش را توسط کنترل ذهنش خلق می‌کند. فردیکه افسار ذهنش را به گونه‌ای به دست می‌گیرد که قادر است از دل هر ماجرایی یک نکته مثبت را بیرون بکشد و از دل هر مسئله‌ای یک راهکار را ببیند و به این شکل خودش را رشد دهد.

قانون خلق خواسته‌ها این است:

احساس خوب= اتفاقات خوب و بر اساس این قانون‌، کلید کنترل ذهن این است که بتوانی در هر لحظه به گونه‌ای به اتفاقات پیرامون خود نگاه کنی که به احساس بهتری برسی.

رمز کار برای خلق شرایط دلخواهت این است که کنترل ذهن را از همین نقطه و لحظه‌ای که در آن هستی‌، آغاز کنی.

لذت بردن از زندگی را‌، از تلاش برای یافتن نکات مثبت خانه‌ای که همین حالا در آن هستی‌، شغلی که همین حالا داری‌، رابطه‌ای که الان در آن هستی‌‌، شهر و کشوری که در آن هستی‌، شروع کن.

من احساس خوشبختی‌ و لیاقت داشتن یک زندگی عالی را از زمانی شروع کردم که یک کارگر و راننده تاکسی در بندرعباس بودم.

نتایج من به خاطر کنترل ذهنم در زمان بدهکاری بود. زمانی که به افکار منفی‌، ترس‌ها و نگرانی‌ها اجازه ندادم افسار زندگی‌ام را در دست بگیرد و آرام آرام نتایج من شروع شد و به اندازه توانایی‌ام در کنترل ذهن‌، ادامه یافته‌است.

زیرا مهمترین رمز کار در ادامه دادن روند کنترل ذهن است. اینکه بتوانی سپاسگزار بودن‌،امیدوار بودن و انگیزه داشتن را همچنان ادامه دهی و به جای واکنش به شرایط بیرونی‌، در درون خودت به دنبال ایرادها بگردی‌، ترمزها را پیدا کنی و این روند را ادامه دهی. آنوقت جهان راهی به جز ورود نعمت و برکت‌های بیشتر به زندگی‌ات نخواهد داشت.

اگر به دنبال راهنمایی دانا برای کسب مهارت کنترل ذهن و توانایی حل مسائل می‌گردی‌، دوره شیوه حل مسائل زندگی،  استاد ایجاد این توانایی است.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    304MB
    25 دقیقه
  • فایل صوتی توانایی کنترل ذهن
    18MB
    20 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1087 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Nafis گفته:
    مدت عضویت: 1061 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَىٰ ۚ وَاتَّقُونِ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ197 بقره

    و زاد و توشه تهیه کنید، که بهترین زاد و توشه، پرهیزکاری است! و از من بپرهیزید ای خردمندان!

    اولی الاباب یعنی کسانی که لب مطلب را می گیرند.

    لب مطلب چیه؟ تقوا

    تقوا چیه؟ کنترل ذهن

    کنترل ذهن چیه ؟

    همونی که تو هر شرایطی که هستی احساس رضایت داشته باشی از زندگیت

    تو هر وضعیت مالی و سلامتی که داری همون را شکر گزار باشی

    تو هر منطقه ای که زندگی می کنی زیبای هاش را ببینی

    تو آدم های دور و برت خوبی هاشون را ببینی

    تو بالا پایین های زندگی امیدت را حفظکنی ، به خودت انگیزه بدهی که درست می شود من از پسش بر می آیم همه چی درست می‌شود.

    اگر هنوز درست نشده یک جای باورهام ایراد دارد از خدا بخواهم گیرم را برطرف کند.

    کنترل ذهن فقط الکی خوش بودنه نیست !

    البته که الکی خوش بودن خودش کمک می کند که اوضاع بد نشود؛ به سمت بد نرود. اما کنترل ذهن بالاتر از این است

    کنترل ذهن احساس توانایی است

    احساس امکان پذیری ، احساس رسیدن و داشتن .

    فکر می کردم احساس خوب یعنی همین جوری دیدن زیبایی ها و به به و چه چه و همین کافیه !

    نه ! اون احساسی که استاد می گویند قطب نما و راهنمای ماست برای فهمیدن اینکه تمرکزمون روی خواسته‌ است یا نا خواسته ؛ احساس خوب داشتن و زندگی کردن همین الان با خواسته است.

    این یعنی همین الانم داریش ، کمبودی نمی بینی ، حسرتی نداری ،نبودی نیست ،مال از ما بهترونه ای وجود ندارد، خدا شانس بده ای نیست یا خوش به حالشون برا اونا خواسته، یا اونا شرایطش فرق داره ای در کار نیست.

    مقایسه ای نیست

    همش هست .

    همش را داری

    همش شکر گزاریه

    برای همین است که استاد می گویند

    رمز رسیدن به خواسته ها لذت بردن از لحظه حال است ،شکر گزاری و دیدن نعماتی که هم اکنون داری است. که تو را به احساس بهتر

    احساس غنی بودن

    احساس پر بودن

    احساس بی‌نیازی قبل از بی نیازی

    میرسونه

    اینجوریه که خواستهای بیشتری از همون جنس بیشتر وارد زندگیت می شود.

    پس خواسته های بزرگتر ما کی وارد زندگیمون می شون؟

    وقتی که ما به احساس بهتری رسیده باشیم

    ما کی به احساس بهتر می رسیم؟

    وقتی ذهنمون را کنترل کنیم.

    از کجا بفهمم ذهنم را خوب کنترل کردم

    از واکنشی که تو تغییرات مختلف زندگی ،تو تضاد ها ،تو تکان های زندگی ، به اتفاقات نشان می دهم

    از احساس و ایمانی که تو اون شرایط سعی می کنم حفظ کنم.

    آدمی که سعی می کند ذهنش را کنترل کند ،سعی می کند افکارش را مثبت نگه دارد. فارغ از اینکه اون بیرون چه خبر است

    به غیب و قدرت خدا ایمان دارد

    سعی می کند تو هر لحظه از زندگیش به شرایط جوری نگاه کند که بهش احساس بهتری بده

    منظور از احساس بهتر ،بگو بخند و بیخیال بیا خوش باشیم تنها نیست ها!

    منظور حس امید واری به خود دادن است

    به خودش انگیزه دادن است

    همین استمرار و ادامه دادن است

    جوری به خودش و توانایی هاش نگاه کند که احساس ارزشمندی بیشتری بکند ، نه اینکه نقاط ضعفش را ببیند

    اگر به آینده فکر می کند به چیزهایی فکر می کند که بهش احساس خوبِ شدنی بودن دست می دهد طوری که بتونه به ترس هاش غلبه کند

    تو گذشته خاطرات خوبش را مرور می کند تا ایمان و شجاعتش را برگرداند و بگه همون خدایی که قبلا برام این کار ها را کرده الانم همون خدا می تونه ورق را به نفعم برگردونه

    همین ها خودش کنترل ذهن است

    همون تمرکز است که بتوانی افکارت را روی نکات مثبت نگه داری امیدت را حفظ کنی که اون وقت خدا پاداش می‌دهد.

    مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ

    خدا امرش را به وصول می‌رساند

    واژه «بالغ» اسم فاعل از مصدر بلوغ به معناى وصول و رسیدن است

    خدای ایمانم را قوی اتصالم را دائمی توکلم را محکم و اعتمادم را زیاد کن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  2. -
    سیدمجتبی آیت گفته:
    مدت عضویت: 1606 روز

    به نام خداوندبخشنده و مهربان

    سلام به همه عزیزان گلم

    نشانه امروز من

    توانای کنترل ذهن

    چقدر این محله جنگلی بکر و رویایی بود خدای من

    اصلا دیوانه کننده زیبا بود اون دریاچه کوچولو اون سبزی بینظیر درخت‌ها وچمنها اون ساختمانهای فوق‌العاده دقیقا مثل برنامه کودکهایی که توی تلویزیون می‌دیدم .

    خدا رو شکر که با دیدن این فایلها این خواسته های زیبا در وجودم شکل میگیره که میشه به چنین سبکی هم زندگی کرد ولذت برد.

    اما نکات کلیدی واصلی این فایل:

    رمز رسیدن به خواسته ها اینه که از اون جایی که هستی شروع کنی به لذت بردن واز اون جایی که هستی شروع کنی به دنبال نکات مثبت بگردی

    وقتی که بتوانی از جایی که هستی به احساس بهتر برسی و به جهان اینو میگی که منو به خواسته های بهتر برسان

    اتفاقات رخ میدهد. خواسته های بهتر وقتی از راه

    میرسند که شما به احساس بهتر رسیده باشی، کی میتونی به احساس بهتر برسی؟

    موقعی که ذهنمان را کنترل کنیم.

    جهان به فرکانسهای شما پاسخ میدهد،نه به زور بازوی شما.کاری که افراد بزرگ میکنند و موفقیت های بزرگ کسب می‌کنند توانایی کنترل ذهن وکنترل احساسشان است.اونها توانایی اینو دارند که در شرایط به ظاهر سخت بتوانند به نکات مثبت توجه کنند بتوانند حالشان راخوب نگه دارندوذهنشان را کنترل کنند.

    انسانی که میخواهد زندگی خود را خلق نماید نباید واکنش نشان دهد به محیط اطراف خود بلکه باید خلق کند محیط اطراف خودراباتوانایی کنترل ذهن ودر هر شرایطی چه جالب وچه ناجالب بتواند جوری نگاه کند به شرایط که به احساس بهتر برسد.

    آدمی که سعی می‌کند نجواهای ذهنی خود را کنترل کندوپاسخ مثبتی بدهد به افکار منفی ذهن این آدم برگی در باد نیست وکنترل کانون توجهش در دست خودش است .به نسبتی که این کارها را انجام دهید نتیجه میگیرید.

    خدایا بی نهایت سپاسگزار تو هستم به خاطر این همه آگاهی و دانشی که به قلب من جاری مینمایی .

    استاد از شماهم بی نهایت سپاسگزارم که این آگاهیهای ناب و بینظیر رو سخاوتمندانه با ما به اشتراک میگزاری.

    به امید دیدار شما استاد عزیز..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1328 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    به استاد عباسمنش و خانم شایسته مهربان

    سلام به همه دوستان ثروتمندم

    کنترل ذهن

    من با افکارم خلق می کنم .

    این جمله طلایی را روزی هزاران بار به ذهن خودمان یادآوری کنم ، که من آدم توانمندی هستم و هر چیزی را می تونم خلق کنم ایجاد کنم

    من با ارسال فرنکاس مناسب می تونم خلق کنم .

    حالا چه مثبت یا چه منفی فرقی نداره ،

    لاخوف علیهم و لایحزنون،

    من همیشه طبق آیه شریفه قرآن باید در احساس خوب باشم ، این یم قانون هست ، چون فقط در شرایط احساس خوب هست که بهترین اتفاقات را خلق می کنم ، و الهامات الله را می تونم دریافت کنم .

    اگر من به احساس بد برم ، یعنی من آدم بی ایمان هستم، یعنی در مسیر شیطان رفتم ، بنابراین با باور سازی همیشه در احساس خوب باشم ، حتی در شرایطی که اوضاع بد هست ، من باید به خودم یاد آوری کنم وقتی روی باورهای خودم کار می کنم و احساس خوبی دارم هر اتفاقی، هر اتفاقی بیفتد به نفع منه ، باعث خیر وبرکت هست کنترل ذهن یعنی همین و بس .

    کنترل ذهن، یعنی من باور داشته باشم ، هر لحظه در حال هدایت هستم ، و گاهی در مسیر هدایت، اتقاق بدی رخ میده اما من می دانم چون در مسیر درست هستم ، این تضاد ، باعث خیر وبرکت و باعث پیشرفت من خواهد بود.

    دانستن همین آگاهی باعث میشه ، من همیشه در احساس خوب بمانم، این آگاهی واقعا باارزش هست ، و باید هزاران با به ذهن خودمان بگیم، تا باور کنه ، قانون، الخیر فی ما وقع، همان قانون کنترل ذهن هست ، همان تقوای الهی هست .

    فرق ما بچه‌ها ی سایت با دیگران اینکه، من می تونم همیشه در احساس خوب باشم چون قانونش را درک کردم ، چون می دونم من همین لحظه که دارم کامنت می نویسم و حالم خیلی خوبه و خوشحالم ، درام فرنکاس دارم ارسال می کنم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    رضا احمدی گفته:
    مدت عضویت: 1744 روز

    به نام الله که بخشاینده و با رحمت است…

    به نام اویی که نامش شاه کلید است ، به تعبیر شاعر عزیز حضرتِ نظامی…

    بسم‌ الله الرّحمنِ  الرّحیم

    هست کلیدِ در گنجِ حکیم

    سلام و صد سلام بر استاد عباس منش نازنین و بانو شایسته گرامی و همه دوستانِ عزیزم در این مجمع زیبا که مصداقی از “دَارُ ٱلسَّلَام” است…

    شایسته است که در ابتدای این نوشته حمد و سپاس خدایی را  بگویم که قلم را آفرید و از طریق آن “عَلَّمَ بِٱلۡقَلَم” کرد و این توانایی را به ما عطا کرد تا از طریق نوشتن ، آگاهی هایی را که می آموزیم ؛ به زنجیر بکشیم  تا بارها و بارها آنها را مرور کنیم تا از بیماری فراموشی درامان باشیم ؛ بیماری ای که بسی خطرناک است و عواقب خوبی برای کسی که به آن مبتلا شده ، ندارد  ؛ به تعبیر قرآن کریم…

    وَلَا تَکُونُوا۟ کَٱلَّذِینَ نَسُوا۟ ٱللَّهَ فَأَنسَاهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُو۟لَائکَ هُمُ ٱلۡفَـٰسِقُونَ

    و مانند کسانی مباشید که خدا را فراموش کردند که این فراموشی منجر به فراموشیِ عظمتِ درونِ خودشان شد ، براستی که آنان از حریم و حدود الله بیرون رفته اند.

    [سوره حشر ، آیه 19]

    آری ، بیماری ای در جهان وجود دارد که سخت ترین بیماری ها باید جلوی آن تعظیم کنند و آن همان بیماریِ فراموشی است ، بیماری ای که انسان را بدنبال نخود سیاه و گشت و گذار جهت پیداکردن زیر بغل مار میفرستد و… ؛ به تعبیر حضرت مولانا….

    زِ کجا آمده‌ای می‌دانی

    زِ میانِ  حرمِ سبحانی

    یاد کن  هیچ  به یادت آید

    آن مقاماتِ خوشِ روحانی

    پس فراموش شُدَسْتَت آنها

    لاجَرَم  خیره  و سرگردانی

    پس مینویسیم و تمرین میکنیم تا یادآوری کنیم آن آموزه هایِ فراموش شدهِ خویش را به شوق رسیدن به مدار کسانی که در کتابِ مقدس از آنان به عنوان “مُخۡلَصِین” یاد میشود…

    إِلَّا عِبَادَ ٱللَّهِ ٱلۡمُخۡلَصِینَ

    مگر بندگانِ خدا که به درجه اخلاص رسیده اند

    [سوره الصافات 40]

    “مُخۡلَصِین” ؛ کسانی هستند که خالصِ خالصِ خالص هستند و خلاص شده اند از هر نوع وابستگی به جز الله یکتا

    “مُخۡلَصِین” ؛ همان کسانی هستند که طعمِ ثروتِ که  مقدس ترین و معنوی ترین مقوله یِ جهان هستی است  را چشیده اند و به برکتِ وجودِ چنین ثروتی از لذت های دنیوی ای که خدا برای بندگانش آفریده است ، استفاده کرده اند و سیر شده اند و بجای اینکه اسیر دنیا شوند ؛ امیر بر آن شده اند….

    “مُخۡلَصِین” ؛ همان کسانی هستند که  رهایِ رهایِ رها هستند به گونه ای که در لحظه ملاقات با فرشته مرگ ؛ درخواستِ مهلتی مجدد نمیکنند و با شوقی وصف ناشدنی آمادگی خود را جهت انتقال به عالمِ بالاتر اعلام میکنند ، به تعبیر حضرت مولانا…

    خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم

    دیدیم این جهان را تا آن جهان رویم

    این بود گوشه ای از  وصف مخلصین ولی یک نکته مهم دیگر وجود دارد و آن این است که شیطانی که قسم یاد کرده که از هر طرف به بندگانِ خدا حمله ور شود تا زهرِ خود را بروی آنان بریزد ، در مقابل مخلصین دستان خود را بالا آورده و اظهار ناتوانی کرده که توانایی نفوذ و ایجاد نجوا و وسوسه در آنان را ندارم که ندارم…

    قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ

    و شیطان به خدا گفت که به عزتت سوگند  که همه آنها را به تباهی میکشانم بجز خالص شدگانِ از میانِ بندگانت را

    [سوره ص 82 – 83]

    پس به تأسی از یکی بندگان صالح خدا ، ما هم این دعا را به درگاه خدا عرضه میکنیم به امید اینکه اثربخش واقع شود و…

    فَاَخْلِصْنى‏ بِخالِصَهِ تَوْحیدِکَ…

    پس مرا به وسیله یگانگیِ خالصِ خودتِ ، خالص کن

    《مناجات راجین ، حضرت سجاد علیه السلام》

    و اما حکایت انسان های ناخالص…

    همانهایی که ادعای ایمان میکنند ولی ایمانشان خالصانه نیست و دارای ناخالصی است…

    پناه بر خدا از اینکه اهل ادّعا باشیم که در بارگاه الهی برای اهل ادعا جایگاهی نیست‌ که نیست ؛ به قول حافظ…

    با مدّعی مگویید اسرار عشق و مستی

    تا  بی‌خبر  بمیرد  در  درد  خودپرستی

    باشد که توفیقی از جانب فرمانروای عالم روزی ما شود تا در بارگاه الهی ، خاکی و فروتن و خاشع باشیم و “فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ” شویم به شوق ورود به “بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوࣰى” ؛ به تعبیر مولانا…

    هم خویش را بیگانه کن ، هم خانه را ویرانه کن

    و آنگه بیا  با عاشقان هم‌خانه شو ؛ هم‌خانه شو

    و اما ایمانی که ناخالصی داشته باشد در معرض زلزله قرار میگیرد‌‌‌‌ تا این زلزله به آن شخص بفهماند که باید بُتُن بیشتری در پایه های ایمان خود بریزی….

    مسلما همه ما میدانیم که خاصیت زلزله این است که زمین را زیر و رو میکند و هر چه که درونش باشد را بیرون میریزد ؛ به تعبیر قرآن کریم…

    إِذَا زُلۡزِلَتِ ٱلۡأَرۡضُ زِلۡزَالَهَا وَأَخۡرَجَتِ ٱلۡأَرۡضُ أَثۡقَالَهَا

    آنگاه که زمین به لرزشِ خود ، به لرزه درآید و بارهایِ گران را خارج سازد

    [سوره الزلزله 1 – 2]

    اکنون زمانی است که درک خود را از معنایِ زلزله فراتر ببریم و آنرا محدود به زمین لرزه هایی که در خبرها خوانده ایم و دیده ایم ، نکنیم و اینگونه بیندیشیم که…

    گاهی اوقات در زمینِ وجودِ ما زلزله ای بپا میشود و در معرض اتفاقاتی قرار میگیریم که ترس و اضطراب و غم را در  وجود ما جاری میسازد و در آن لحظه است که عیار راستین ما مشخص میشود‌‌‌ و عصاره یِ پنهانِ درونیِ ما خودش را در بیرون اظهار میکند..‌.

    شاید در آن لحظات ، ترمز تقوا که همان کنترل ذهن است عمل نکند و زبان شکر به زبان‌ِ شکایت تبدیل شود…

    شاید در آن لحظات ، محاسبات ما از اینکه به فراوانی خدا ایمان داریم ، اشتباه در بیاید و وجود ما غرق در وحشت از کمبود شود و بفهمیم که ای بابا ، ما چی‌فکر میکردیم و چی شد؟؟!!

    شاید در آن لحظات ، ایمانِ ما به کافی بودنِ خدا پوشالی از آب دربیاید و او را فراموش کنیم و دست به دامن مخلوقات او شویم برای حل آن اتفاقی که زلزله ای در وجودِ من بپا کرده است و…

    شاید…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    حال بعد از اینکه آن زلزله تمام شد و رفت ، خلوتی را برای خود برمیگزینیم و به بررسی میزان خسارت آن زلزله میپردازیم و…

    چنانچه اساسِ بنیانِ وجودی من بر پایه تقوا بنا شده باشد ، قطع به یقین در آن زلزله سربلند بیرون می آیم  و در آن لحظه سر به سجده در آستان خدا میگذارم و از او تشکر میکنم که یار و یاور من بود تا در این زلزله در‌ امان باشم و در‌مسیر تکاملی خود ؛ یک قدم به جایگاه مخلصین نزدیک و نزدیک تر شوم…

    و چنانچه که در عرصه تقوا ، به اندازه کافی توشه بر نداشته بوده باشم و خود را مجهز به آن نکرده باشم ؛ مسلما خود را شکست خورده و خسارت دیده خواهم یافت…

    حال در اینجا باید بسیار مراقب باشم که امید خود را از دست ندهم و و خود را اسیر احساس مخربی بنام “احساس گناه” نکنم و از این شکست سکویِ پرتابی بسازم برای قوی تر شدن تا بتوانم در مسیر صعود به سمتِ جایگاهِ مخلصین قدم بردارم و ایمان خود را خالصِ خالصِ خالص کنم… ، به تعبیر حضرت مولانا…

    سیئاتم چون وَسیلت شد به حق

    پس  مَزَن  بر  سیئاتم  هیچ  دَق‏

    حال خوش بحال کسانی که به درجه اخلاص رسیده اند و به برکت چنین اخلاصی از گزند هر زلزله و آتشی در امان هستند ، زیرا که طلای خالص نیازی به کوره یِ آتش برای جداسازیِ ناخالصی ها ندارد ، مجددا تاکید میکنم که طلای خالص نیازی به کوره یِ آتش برای جداسازیِ ناخالصی ها ندارد

    خب شاید الان کمی بهتر متوجه اعتراف شیطان به ناتوانی اش در برابر مخلصین شویم که در ابتدای این مقاله بدان اشاره شد…

    آری ؛ شیطانی که با ندای “خَلَقۡتَنِی مِن نَّار” ، بنیان و شاکله وجودی اش را آتش معرفی نیکند ؛ توانایی نفوذ به جایگاه مخلصین را ندارد زیرا که طلایِ خالص نیازی به کوره یِ آتش برای جداسازیِ ناخالصی ها ندارد

    باشد که با عنایت پادشاه عالم ، خالصِ خالصِ خالص شویم….

    آنچه که ذکر شد ؛ مساله ای بود که در زندگیِ فردی هر شخصی بوجود می آید و خودِ همان فرد با محاسبه خویشتن ، میتواند بفهمد که در چه جایگاه و درجه ای قرار دارد اما مساله ای دیگر مطرح است که زلزله ای فراتر از زندگیِ شخصی هر فرد رخ میدهد تحت عنوان زلزله ای در زندگی اجتماعی افراد…

    آری ، زلزله ای در زندگی اجتماعی افراد با هدف غربالگری و به تعبیر قرآن…

    (وَلِیُمَحِّصَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ وَیَمۡحَقَ ٱلۡکَـٰفِرِینَ)

    تا خدا کسانی را که ایمان آورده اند ، پاک و خالص گرداند و کافران را به نقصان برد

    [سوره آل عمران 141]

    مسلما همه ما با واژه غربالگری آشنا هستیم و هدف آن را هم میدانیم ، حال برای فهم بهتر این آیه کافیست در یک نشانه ی زیبا توجه کنیم تا کمی زیباتر مفاهیم این آیه را درک کنیم و آن نشانه چیزی نیست جز شیوه جداسازی پسته های مرغوب و نامرغوب…

    اگر به کارخانه بسته بندی پسته برویم متوجه یک نوارِ نقاله مانند میشویم که حاوی سوراخ هایِ متعدد با قطر یکسان هستند…

    حال تمام پسته ها را بروی این نوار میریزند و آن نوار نقاله شروع به لرزش(زلزله) میکند و تمامی پسته های را به حرکت در می آورد و زیر و رو میکند…

    و نکته اصلی در اینجاست که پسته هایی که اندازه آن ها کوچکتر از آن سوراخ های موجود بروی نوار نقاله است به سبدی در پایین منتقل میشوند و از آنها به عنوان پسته درجه دو یاد میشود و پسته هایی که اندازه آنها بزرگتر از سوراخ های موجود بروی نوار نقاله است بروی همان نوار نقاله میمانند و از آنها به عنوان پسته ی مرغوب و درجه یک یاد میشود…

    تامل در همین مثال خیلی چراغ ها را در ذهن ما روشن میکند و…

    حال این یک سنت و قانون الهی است که به جهت غربالگری مردم ، اتفاقی را طراحی میکند که حکم همان زلزله را دارد تا ساکنین سیاره زمین را غربالگری کند و کبوتر را با کبوتر و باز را با باز همنشین کند…

    شاید بهتر باشد که از این زاویه نگاه کنیم که سیاره زمینی که ما بروی آن زندگی میکنیم ، روز بروز در‌حال‌گسترش است و به سمتِ ارتعاشات متعالی ترِ خود حرکت میکند…

    حال آنکس که با این ارتعاشات جدید همسو شود و خود را آبدیت کند ، در یک‌ زندگی‌ بهشتی به مسیر خود ادامه میدهد و آنکس که ارتعاش خود را با این ارتعاشات جدید کوک نکند ، توسط همین سیاره زمین که به حکم “وَإِن مِّن شَیۡءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمۡدِهِ” ؛ یک موجود فوقِ هوشمند است ؛ حذف میشود…

    در اینکه  زمین به چه صورت انسان هایِ فرکانس پایینیِ که نشانه های الله را دیدند ولی بخود نیامدند و همان راه و رسم گذشته و پیشینیان خود را در پیش گرفتند ؛ حذف میکند ، کافی است سیر و سفری داشته باشیم و عبرت بگیریم از زندگی گذشتگان مثل داستان حضرت نوح و قوم غرق شده ایشان یا داستان حضرت لوط و قوم عذاب شده ایشان که در قرآن از آن اینگونه یاد شده است…

    (وَلَقَد تَّرَکۡنَا مِنۡهَاۤ ءَایَهَۢ بَیِّنَهࣰ لِّقَوۡمࣲ یَعۡقِلُونَ)

    و ما از آن رویدادِ تاریخی ، نشانه ای روشن برای مردی که اهل اندیشه و تعقل هستند ، باقی گذاشتیم…

    [سوره عنکبوت ، آیه 35]

    خب اگر کمی در این آیه بیندیشیم‌ ، متوجه میشویم که از نشانه ای برای ما سخن میگوید ، حال سوال این است که این نشانه کجاست؟؟؟!!! خب ،‌ باید به سفر برویم که الحمدلله به برکت عصر تکنولوژی اینترنت ، میتوانیم با سرچ کردن واژه “شهرِ سَدوم” ؛ یک سفرِ مجازی از این‌ نشانه داشته باشیم تا عبرتِ بیشتری بگیریم که زمانی پیامبری بنام حضرت لوط در این شهر زندگی میکرده و مردم را نصیحت میکرد که…

    یا میتوانیم کمی جلوتر بیاییم و با سرچ کردن واژه “شهر پمپئی” داستان مردمانی را ببینیم و بخوانیم که از داستان مردمان شهر سدوم عبرت نگرفتند و به الگوی تکرار شونده ای مشابه آنان ، گرفتار شدند…

    حال که متوجه جریان غربالگری ای که در سیاره زمین اتفاق می افتد ؛ شدیم ، باید این نکته را مد نظر قرار دهیم که در بستر این غربالگری انسان های ضعیف به درجات پایین تر سقوط میکنند و انسان های قوی سربلند بیرون می آیند و وارد مدارهای بالاتر میشوند…

    حال این انسان هایِ قوی چه کسانی هستند؟!

    همان ها که همت به خرج دادند و ساختمان های مستحکم در برابر زلزله ساختند و به تعبیر قرآن بنیان خود را براساس تقوا و کنترل خویشتن بنا کردند…

    أَفَمَنۡ أَسَّسَ بُنۡیَـٰنَهُۥ عَلَىٰ تَقۡوَىٰ مِنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَ ٰ⁠نٍ خَیۡرٌ أَم مَّنۡ أَسَّسَ بُنۡیَـٰنَهُۥ عَلَىٰ شَفَا جُرُفٍ هَارࣲ فَٱنۡهَارَ بِهِۦ فِی نَارِ جَهَنَّمَ

    آیا کسى که شالوده‌ اش را بر تقواى الهى و خشنودى خدا بناکرده بهتر است  یا کسى‌ که شالوده اش را در کنار پرتگاهِ سستى بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرو مى‌ریزد؟!

    [سوره توبه ، آیه 109]

    همان ها که کار کردند و مهارتِ خود را در عرصه کنترل ذهن ارتقا دادند و به اصطلاح ماشین بازان به چنان مهارتی در رانندگی و کنترل و هدایتِ افکار رسیدند که دیگران بروی دست فرمانِ آنان قسم میخورند و بروی آن قمار میکنند…

    همان ها که لینکِ خبرِ مربوط به افزایش قیمت دلار و خیارسبز و بسته ماکارونی را باز نکردند و به تحلیل آن نپرداختند و بجای آن قرآن را باز کردند و بروی این‌ پیغام الله تمرکز کرند که “أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِکَافٍ عَبۡدَه؟؟؟”

    همان ها که بجای دیدن عددِ قیمتِ دلار و کیسه برنج و گوشت و… ، به تعداد 37 تریلیون سلول فوق هوشمندی که پادشاه عالم به آنها روزی کرده ؛ نگاه میکنند و خود را متوجه این چنین سوالاتی میکنند و در آن تفکر میکنند که

    آیا آن خدایی که به سادگی و زیبایی و عزتمندانه چنین بانکِ عظیمی از سلول هایِ حیاتی را به من داده است ؛ قادر نیست که یک کیسه برنج و.. به من بدهد؟؟!!

    آیا سیستم روزی رسانی خدا براساسِ نرخِ دلارِ آمریکا و پوند انگلیس و یورو اتحادیه اروپا است؟؟!!

    آیا…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

    همان ها که حاضر نیستد در جلساتی که در آن سخن لغو و بیهوده است ، شرکت کنند و مشتاق شرکت در جلساتی هستند که در آن جلسات ، سخنان ارتقا بخش زده میشود و شور و نشاطی را در وجود آنان به راه میندازد….، به تعبیر حضرت حافظ

    غلامِ آن کلماتم که آتش انگیزد

    همان ها که تمام همت خود را به کار بستند و زاد و توشه یِ فراوان در عرصه تقوا برداشتند و خود را قویِ قویِ قوی کردند و و با اشتیاقِ هر چه تمامتر آماده یِ ارتقاء و ورود به کلاس های بالاتر شدند…

    وَتَزَوَّدُوا۟ فَإِنَّ خَیۡرَ ٱلزَّادِ ٱلتَّقۡوَىٰ

    و زاد و توشه برگیرید ،‌ پس همانا بهترین توشه تقوا است

    [سوره بقره ، آیه 197]

    همان ها که در برابر شرایطی که ظاهرش نامطلوب ولی باطنش رحمت است ، کنترل ذهن میکنند و با آرامشی که از خود بروز میدهند ؛ این پیام را به خداوند اعلام میکنند که من به چیدمان تو ایمانِ صادقانه دارم و با وعده “بَشِّرِ ٱلصَّـٰبِرِین” ، خودشان را به سلاحِ صبر مجهز میکنند و آینده ای زیبا را برای خود تجسم و ترسیم میکنند…

    وَلَنَبۡلُوَنَّکُم بِشَیۡءࣲ مِّنَ ٱلۡخَوۡفِ وَٱلۡجُوعِ وَنَقۡصࣲ مِّنَ ٱلۡأَمۡوَ ٰ⁠لِ وَٱلۡأَنفُسِ وَٱلثَّمَرَ ٰ⁠تِۗ وَبَشِّرِ ٱلصَّـٰبِرِینَ

    به یقین همه‌ی شما را با امورى همچون ترس ، گرسنگى و کاهش در مال‌ها و جان‌ها و میوه‌ها‌ آزمایش مى‌کنیم ؛ ‌ و بشارت ده به صابران

    [سوره بقره ، آیه 155]

    همین دیگه

    به حکایتِ صبر ختم شد…

    صبر کیمیایی است که مثل و مانند ندارد… ، به تعبیر حضرتِ مولانا…

    صد  هزاران کیمیا حق  آفرید

    کیمیایی همچو صبر آدم ندید

    علم کیمیا در مجوعه ی علوم و قوانین الهی ، یک علمی است که منجر به تبدیل یک ماده به ماده ای دیگر میشود ، همان چیزی که شاه نعمت الله ولی از آن اینگونه یاد میکند که…

    ما   خاک  راه  را  به نظر  کیمیا  کنیم

    صد درد دل به گوشهٔ چشمی دوا کنیم

    و مولانا صبر را به کیمیایی تشبیه میکند که دومی ندارد… ، حکایت همان ضرب المثل فارسی خودمان که میگوید…

    گر صبر کنی زِ غوره حلوا سازی…

    آخه غوره کجا و حلوا کجا؟؟؟!!! ولی خب با چاشنی صبر این کیمیا اتفاق میفتد…

    آری ، صبر همچون سکویِ پرتابی است که انسان را به صدر میرساند…، به تعبیر مولانا…

    در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آنجا

    زِ پس صبر تو را او به سر صدر نشاند

    و در قرآن در یک مورد پاداش به غیر حساب وجود دارد که در مورد صابران است ، همانهایی که با احساسی زیبا دانه یِ هلو را نگاه میکنند و یک باغ هلویِ سرسبز را تجسم و تصویر سازی میکنند و پیشاپیش بابت چنین باغی ، از پروردگار خود تشکر میکنند و در برابر طعنه انسان های مریض و کور دل که برچسب توهم به او میزنند راه و رسم صبر و سکوت را در پیش میگیرند…

    إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّـٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابࣲ

    فقط صبر پیشه کنندگان ، پاداششان را کامل و بدون حساب دریافت خواهند کرد.

    [سوره زمر ، آیه 10]

    حال که چنین است از خداوند طلب صبر میکنیم مثل حضرت مولانا…

    ربنا    افرغ    علینا    صبرنا

    لا تزل اقدامنا فی ذاالوحول

    …رَبَّنَاۤ أَفۡرِغۡ عَلَیۡنَا صَبۡرࣰا وَثَبِّتۡ أَقۡدَامَنَا وَٱنصُرۡنَا عَلَى ٱلۡقَوۡمِ ٱلۡکَـٰفِرِینَ

    …پروردگارا ! بر ما صبر و شکیبایی فرو ریز  و گام هایمان را استوار ساز و ما را بر گروه کافران پیروز گردان.

    [سوره بقره ، آیه 250]

    باشد که خدا ما را توفیق دهد که راه و رسم تقوا و صبر را سرلوحه کار خود قرار دهیم تا جزو سوارشدگان بر کشتی نوح شویم و جز غرق شدگان نباشیم…

    باشد که خدا ما را توفیق دهد که جزو انسان های فرکانس بالایی باشیم که سلیمان نبی هم چنین درخواستی را از خدا داشت…

    و أَدۡخِلۡنِی بِرَحۡمَتِکَ فِی عِبَادِکَ ٱلصَّـٰلِحِینَ

    و مرا در مدار بندگان صالح خودت داخل کن

    [سوره نمل ، آیه 19]

    و پناه بر خدا از اینکه درگیر حواشی ای شوم که روز بروز مرا در مسیرِ نُخالگی قرار دهد و مرا به یک انسانِ نُخاله تبدیل کند که هزاران نشانه خدا را که او را به مسیرِ خوشبختی فرا خواند ؛ دید و اینقدر  امروز و فردا کرد که مهلتش به سر رسید و “حَتَّىٰۤ إِذَا جَاۤءَ أَحَدَهُمُ ٱلۡمَوۡتُ قَالَ رَبِّ ٱرۡجِعُونِ”

    قطع به یقین اوست خدایی رئوف و رحیم که مرا دوست دارد و مرا به حال خویش رها نمیکند و تنها دلخوشی من همین است و لاغیر…

    و حسن ختام این کامنت ، این عاشقانه حضرت علی علیه السلام باشد که در مناجات خودش با خدا چنین میفرماید…

    اِلهی لَوْ اَرَدتَ هُوانّی لَمْ تَهْدِنی

    معبود من ؛ اگر ذلت و خواریم را می خواستی هدایتم نمی فرمودی

    اینکه خدایا چرا من اینجا هستم؟!

    اینکه چرا مرا به مسیر آگاهی از مجموعه قوانینت که به خوشبختی فرا بخواند ، دعوت کردی؟؟!!

    مسلما همه‌ ی اینها هدایت تو است و من این هدایت را نشانه ای زیبا میبینم از اینکه تو عاشقانه مرا دوست داری و خوشبختی مرا بیشتر از من میخواهی

    حال که چنین است من هم میگویم….

    ای  که مرا خوانده ای ، راه نشانم بده

    در شـب ظلـمانی ام ، مـاه نشـانم بده

    وَ ءَاخِرُ دَعۡوَاهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَـٰلَمِینَ [سوره یونس ، آیه 10]

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 71 رای:
    • -
      علی قاضی گفته:
      مدت عضویت: 1254 روز

      سلام به آقا رضای عزیز،

      چقدر خوشحال شدم از دیدن کامنت شما که برام ایمیل شده است،. وچقدر خدارو شکر می‌کنم که در مدار خواندن کامنت شما عزیزان قرار گرفتم، بی نهایت از شما سپاسگزارم برای کامنتهای فوقالعاده ای که در این سایت الهی می‌نویسید،

      شما انسان بسیار آگاه و باسوادی هستید، کامنت های شما ترکیبی از قرآن اشعار مولانا و حافظ و سایر عرفا هستند و چقدر زیاد آگاهی به مخاطب میده، از تون بسیار سپاسگزارم در پناه حق تندرست و موفق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      نگین گفته:
      مدت عضویت: 1240 روز

      سلام بعد از روزها کامنت نخوندن ، چشمم به کامنتی از طرف آقا رضای عزیز که افتاد گل از گلم شکفت و نتونستم تاب بیارم و دیرتر بخونم

      الان فقط خط اول کامنت تون و خوندم و اومدم تا آخر کامنت که ببینم باز هم از اون کامنت های طولانی نوشتید که باهاش ساعتها و روزها نشئه بشم و روحم پرواز کنه یا کوتاه نوشتید

      و چه ذوقی تو‌دلم آب شد وقتی دیدم خوبه بلند بالا ست و روح پرواز

      آقا رضای عزیز بعد از چندین و چند روز. دیدن اکثر کلیپ های تجربه زندگی پس از مرگ دهها نفر و معجزات خدا ، راستش از صبح انگار تو کما رفتم بعد از خوندن سرگذشت خانم لادن ژاوه وند کارتن خوابی که بعد از 56 سال اعتیاد و قاچاق و … و اون سرگذشت حیرت انگیز تصادف سال 80 ایشون که استخوانها ی نصف بدن ایشون کاملا خرد شد و جوان‌های اکس خورده ای که به ایشون زدن ، شب برفی زمستانی ، جنازه این خانوم رو انداختن توی جوب پر از موش های بزرگ و دو سه تا باکس زباله هم روی ایشون ریختن که مخفی بمونه و سه روز تمام زیر برف و زباله و موش مرده و زنده مدفون شد و پس از سه روز که پیدا شد به سردخانه برده شد و 4 روز هم اونجا موند و روز آخر که قرار بود برای تدفین برده بشه به اذن پروردگار رحمان پرونده ش گم میشه و سه چهار ساعت بیرون از سردخانه میمونه و گرمای اون قسمت باعث میشه یخ بدن ، بعد از 7 روز آب بشه و ایشون کفن پیچ روی همون تخت بلند میشن و می شینن

      و همه پرسنل اونجا کفن ایشون رو بعنوان تبرک معجزه ی زنده شدن مرده ، تیکه تیکه میکنن

      و

      حالا پس از سالها مرارت و سختی الان چند ساله پاک هستن و راهنمای چندین رهجوی تازه ترک کرده در انجمن ، و عبرتی برای ما

      تو قدرت و رحمانیت این خدا موندم

      خدا فقط جسد فرعون رو سالم نگه نداشت برای عبرت بندگان

      هنوز چنین معجزات و آیاتی برای هدایت ما می‌فرسته

      در مقابل عظمت چنین خدایی اشک چشمانم خشک نمیشه از سحر

      این روزها گاهی از زبون پسر بزرگم می‌شنوم که تحت تاثیر عقایدی چون بیگ بنگ و… وجود خدا و پیامبران و قرآن رو قبول نداره

      اما مثل قبل دیگه نگران نیستم

      میگم

      خدایی که چنین آدمهایی رو از اوج فلاکت و بدبختی و بیچارگی اینطور نجات میده ، کاری براش نداره که پسرهای منم هدایت کنه

      توکل برخودش

      بقول اون آیه قرآن که به پیامبر دلداری میده که:

      فان تولوا ( اگه همه بهت پشت کردن ) فقل : بگو

      حسبی الله ، خدا بسه برام

      علیه توکلت : به او توکل کردم

      و هو رب العرش العظیم: همونی که خدای اینهمه عظمت و جلال و جبروته

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      عادله محمدی گفته:
      مدت عضویت: 863 روز

      سلام دورد خداوند به آقای احمدی عزیز خیلی ازتون ممنونم که کامنت های عالی می‌نویسد از قرآن و از شعاعرا می‌نویسد درست که‌ سواد خیلی کمی دارم ولی از نوشته های شما لذت می برم ازتون سپاسگزارم که برای مان می‌نویسد چون نوشته های شما به من آرامش میده من خیلی سنم زیاده از شما ولی دارم از شما یاد می گیرم آقای احمدی عزیز من بیشتر از یک سال است که عضو سایت هستم و از دوره دوازده قدم هم استفاده کردم به لطف الهی و استاد عزیز تا حدودی به آرامش رسیدم من خیلی داغون بودم همیشه در ذهنم جنگ و دعوا داشتم چون در خانواده ای بزرگ شده بود م که بیسواد و بدون فرهنگ بچه دار ی که خیلی از نظر عاطفی براشون مهم نبود و من هم بچه خیلی حساس بوده م قاعدتان در خانه دعوای زناشویی پدر و مادر رو داشتیم به همین خاطر من همیشه در زجر به سر می‌بردم تا سن 13 تا 14 سالگی که رسیدیم به افسردگی دوچار شدم خواهر برادر های قد و نیم قد داشتم چون فرزند ارشد خانواده بودم‌ به بچه‌ها رسیدیگی می کردم و هر روز بد ترو بد تر میشدم تا این که منو شوهر دادن رفتم خونه خانواده شوهر که خیلی بی فرهنگ بودن بی عاطفه بودن من هم سنم کم بود و هم حساس بودم وهم همسر بی‌تفاوت انسان خوبی بود ولی خیلی بی‌تفاوت به احترام خانواده ش درپیش آنها به من بی‌تفاوتی می کرد من هم خیلی زجر می کشیدم ولی به روی خودم نمی آورده م یعنی خجالت می کشیدم حرفی بزنم خدا بهم 3 تا فرزند خوشگل دادکه سرگرم بزرگ کردن بچه‌ها م بودم و لی آرامش نداشته‌ م چون همسر بی‌تفاوت داشتم روز به روز حالم بد تر می‌شده به لطف خدا بچه‌ها رو سروسامان دادم و لی حالم خوب نمی‌شد تا اینکه 8سال پیش با استادی آشنا شدم که‌ خدا خیرش بده که شبانه روز به فایل ها ش گوش می دادم کمی آرام شدم‌ بعد 6یا 7 سال ازطریق اینیستا با استاد آشنا شدم فایل های استاد بزرگوارم تا حدودی برام آرامش داد بعد 3یا4ماه دوره 12 قدم رو به لطف الهی تهیه کردم وفایل هاروشبانه روز گوش میدم ستاره قطبی و شگرگزارم هم می کنم 50 درصد به آرامش رسیدم ولی چون سواد خیلی کمی دارم درحد کلاس سوم ابتدایی خیلی از قوانین را درک نمی کنم وقتی درک‌ نمی کنم عمل کردن هم سخت برام ولی کامنت های شما خیلی بهم کمک می کنه از این همه حرف که سرتون رو به درد آوردم منو ببخشید میخوام راه کنترل ذهن رو که برام روشن تر و راحت تر باشه رو توضیح بدین لطفا سپاسگزارم همیشه سرافراز و سربلند باشید در پناه خداوند مهربان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 15 رای:
      • -
        رضا احمدی گفته:
        مدت عضویت: 1744 روز

        بسم الله الرحمن الرحیم

        سلام و درود بر عادله خانم محمدی بزرگوار و نازنین…

        من از شما تشکر میکنم بابتِ نظرِ زیبایِ شما نسبت به کامنت هایِ من و سپاسگزارِ خدایی هستم که این توانایی را به من داده که بتوانم مطالبی را بنویسم که برای شما اثربخش باشد…

        قبل از هر چیز ، با مطالعه گذشته ای که از خود برای من نوشتین ؛ این سوال در ذهن من نقش بست که چی شد که عادله خانم به این مسیر هدایت شد همانگونه که این سوال در ذهنِ خود من هم نقش بست که چی شد من به این مسیر هدایت شدم؟؟

        این سوال ، سوالی است که هر کسی که این متن را میخواند ؛ میتواند از خود بپرسد و در آن تفکر کند و جواب هایی که به ذهنش میرسد را یادداشت کند…

        مسلما اگر‌ نگاهی گذرا به جامعه بیاندازیم ، متوجه میشویم که خیییلی هااا درگیر حواشیِ گمراه کننده ای شده اند که روز بروز بر ناامیدی آنان میفزاید و به اصلاح معروف توی باغ نیستند… ، به تعبیر قرآن کریم که در آیاتی بسیار این عبارت را بکار برده است…

        أَکۡثَرُهُم لَا یَعلَمُونَ

        بیشتر آنان نمیدانند

        حال بعد از این نگاه گذرا ، کافیست در همین سوال تفکر کنیم که چرا من به مسیری دعوت شده ام که روز بروز بر امیدِ من نسبت به آینده میفزاید؟

        قطعِ به یقین ؛ تفکر در همین سوال ، دروازه های از نور و علم و حکمت و معرفت را بروی ما میگشاید زیرا که یک ساعت تفکر برتر از هفتاد سال عبادت است

        بعد از تفکری کوتاه ، متوجه میشویم که یک کارت دعوت برای ما فرستاده اند جهت شرکت در یک مهمانیِ باشکوه که شرط ورود به آن یک چیز است و آن ، قبولِ این کارتِ دعوت توسطِ ما است…

        آری ، ما هدایت شدیم برای مهمانیِ در باغی از جنس جَنَّاتُ عَدْنࣲ تَجْرِی مِن تَحْتِهِمُ ٱلْأنْهارُ و شایسته است که خدایی را حمد بگویم که اگر هدایت او نبود ، ما الان اینجا نبودیم….

        ٱلۡحَمۡدُ لله ٱلَّذِی هَدَانَا لِهَـذَا وَمَا کُنَّا لِنَهۡتَدِیَ لَوۡلَاۤ أَنۡ هَدَانَا ٱلله

        ستایش مخصوص خداوندی است که ما را به این 《بهشت》 هدایت کرد و اگر خداوند ما را هدایت نمى‌کرد هرگز نمى‌توانستیم 《به آن》راه یابیم.

        [سوره اعراف ،‌ آیه 43]

        آری ، کافیست کمی تامل کنیم در این سوال که چرا در دوره زمانه ای که سقف رویاهایِ اکثرِ مردم کوتاه شده است ، من رؤیاهایى متعالی دارم که خواب را از چشمانم ربوده است؟؟؟!!! چرا این رؤیاها دربِ خانه ی وجودِ مرا میزنند؟؟؟!!! شاید که میخواهند از طریقِ کالبدِ وجودیِ من خودشان را در این سیاره زمین بروز دهند ، پس برای همین من را انتخاب کرده اند و در وجود من نفوذ کرده اند و حامل این پیام برای من هستند که تو میتوانی ؛ به تعبیر قرآن کریم…

        لَا یُکَلِّفُ اللهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسعَهَا

        خداوند هیچ کس را جز به اندازه وسعش تکلیف نمیکند

        [سوره بقره ، آیه 286]

        و به تعبیر حضرت مولانا در باب اینکه اگر آرزویی در دل من زنده شود نشان از این دارد که میتوانم به آن برسم…

        کین  طلب  در تو   گروگانِ خداست

        زانکه هر طالب به مطلوبی سزاست

        برایِ جواب به این سوالات لازم است کهبه گذشته خودمان سفر کنیم…

        شاید دلیلِ هدایت شدن من به این مسیر ، وجودِ آن چند دانه ی برنجی بوده که بی منت و خالصانه بروی بالکن خانه ریختم تا روزیِ پرندگانی شود که در جستجوی غذا هستند…

        و یا شاید دلیل هدایت شدن من به این مسیر ، آن دعایِ خالصانه مادرم باشد که بعد از اینکه لیوان آبی را از دستم گرفت ، فرمود که “الهی که عاقبت به خیر شوی”…

        و یا شاید دلیلِ هدایت شدنِ من به این مسیر ، یک یاالله گفتن ساده و خالصانه من در یک شب تابستانی باشد…

        و یا شاید…(هر کسی خودش میداند…)

        مسلما جواب در یکی از همین شاید هایِ ما نهفته است ، شایدهایی که در نگاه ما ساده اند ولی در سیستمِ کائناتِ خدا بسیار بسیار بسیار با ارزش هستند به گونه ای که…

        مَن جَاۤءَ بِٱلۡحَسَنَهِ فَلَهُۥ عَشۡرُ أَمۡثَالِهَا

        هر کس کار خوبی بیاورد ، پس برای او ده برابر خواهد بود

        [سوره انعام ، آیه 160]

        هر چه هست و بود و شد ، بالاخره ما اینجا هستم و الان باید از خدایی که همه ی دار و ندارمان به دست اوست ، ثبات قدم در این مسیرِ زیبایِ بهشتی را بخواهیم…

        وَثَبِّت أَقدَامَنَا

        و قدم های ما را 《در این مسیر》ثابت قدم بدار

        [سوره بقره ، آیه 250]

        آری ، باید هر لحظه و هر ساعت چنین درخواستی را از خدا داشته باشیم که اگر این ثبات قدم نباشد ، داغونِ داغونِ داغون میشویم… ؛ به تعبیر قرآن کریم…

        وَلَولَا أَن ثَبَّتناکَ لَقَد کِدتَّ تَرکَنُ إِلَیهِم شَیـࣰٔا قَلِیلًا

        و 《ای محمد》اگر 《در مسیر توحید》استوارت نکرده بودیم ، نزدیک بود که اندکی به آنان متمایل شوی

        [سوره اسرا ، آیه 74]

        باشد که به این حقیقت برسیم که ما در هر لحظه ؛ محتاج و فقیر و نیازمندِ به خدا هستیم تا این اندیشه در ذهن ما نفوذ نکند که فکر کنیم بی نیاز از خدا شده ایم و سراغی از او نگیریم و لفظِ بَلَدم بَلَدم بَلَدم و مَنَم مَنَم مَنَم را ذِکر روزانه خود کنیم… به تعبیر فیض کاشانی…

        دمی کان بگذرد بی یادِ رویش

        از آن دَم بی شمار أستغفر الله

        پس شایسته است که به پیروی از آن قافله سالاری که قرآن را برای ما به ارمغان آورد ، چنین دعایی را همانند او زیر لب زمزمه کنیم که…

        اللّهُمَّ لا تَکلنی إلی نَفسی طَرفَهَ عَینٍ أبَداً

        پروردگارا به اندازه یک چشم بر هم زدن مرا به حال خودم واگذار نکن

        بگذریم….

        شما در قسمتی از کامنت خود به مساله سواد خودتان اشاره کردین که در حد کلاس سوم ابتدایی سواد دارین و درکِ چندانی از قوانین ندارین…

        همین واژه “سواد” مرا به تفکری عمیق و زیبا فرو برد…

        خواستم به شما بگویم که در کلاسِ درسِ خدا ؛ مساله سواد مطرح نیست و هیچ گاه اجازه ورودِ این اندیشه را به صفحه ذهنِ خود ندهید که حالا من دانشگاه و مدرسهِ درستُ و حسابی نرفتم و نسبت به بقیه عقب هستم…

        نه نه نه ، اصلا در کلاسِ درسِ خدا ؛ مساله سواد مطرح نیست که نیست…

        سواد و دانشُ حضرت مولانا که در زمان خودش استادی بود و هزاران شاگرد داشت ، توسط شخصی بنام شمس تبریزی به چالش کشیده میشود و از آن لحظه به بعد ، همه چیز را رها میکند و ذکرِ مقدسِ “من نمیدانم و خدا میداند” را وِردِ زبانش میکند و به برکتِ همین تواضع و فروتنی ؛ وارد کلاسِ درس خدا میشود و با اشعاری که در قالب دیوان شمس و مثنوی بجای میگذارد ؛ چراغ راه دیگران میشود ، مثل همین بیت زیبای ایشان که  الهام‌ گرفته شده از این آیه قرآن است….

        قَالُوا۟ سُبۡحَانَکَ لَا عِلمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمۡتَنَاۤ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَلِیمُ ٱلۡحَکِیمُ

        فرشتگان گفتند که خدایا تو پاک و منزهی و جز آنچه‌ که تو به ما آموخته ای ؛ علمی دیگر نداریم ، همانا تو دانای حکیم هستی

        [سوره بقره ، آیه 32]

        حال آن بیت حضرت مولانا اینگونه است که…

        چون ملائک گوی لَا عِلمَ لَنَا

        تا  بگیرد  دستِ  تو  عَلَّمتَنَا

        یا در وجود حضرت محمدی تامل کنید که حضرت مولانا از او به عنوان قافله سالار یاد میکند….

        بختِ  جوان یارِ ما ، دادنِ جان  کارِ ما

        قافله سالارِ ما فخرِ جهان مصطفاست

        حضرت محمد که اصلا سواد خواندن و نوشتن نداشتند ولی ببینید که چه سوغاتی نابی را در قالب قرآن کریم از عالم پاکِ “فِی کِتَابࣲ مَّکۡنُون” ، برای بشریت آوردند که حضرت حافظ در وصف ایشان میفرمایند…

        نگارِ  من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

        به  غمزه  مسئله  آموزِ   صد   مدرس   شد

        خب رازِ حضرت محمد که بشری از جنس همه‌ ما بودند چه بود؟؟!!

        قُلۡ إِنَّمَاۤ أَنَا۠ بَشَرࣱ مِّثۡلُکُم…

        ای محمد به آنان بگو که من بشری مثل شما هستم….

        [سوره فصلت ، آیه 6 و سوره کهف ، آیه 110]

        خیلی عجیب است که شخصی سواد خواندن و نوشتن نداشته باشد ولی کتابی بنام قرآن کریم را از خود به یادگار بگذارد که هزاران معلم و مدرّس و استاد ، باید راز و رمزینه هایِ نهفته در این کتاب را تدریس کنند…

        …ما کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتابُ وَ لَا الْإِیمانُ…

        …ای محمد ، تو نه کتاب را مى‌دانستى که چیست و نه ایمان را…

        [سوره شوری ، آیه 52]

        خب شاید بتوان با کمی تفکر‌ در زندگی ایشان که به تعبیر قرآن ، بشری بودند‌ همانند همه‌ ما ، به این راز پی برد‌ که چگونه ایشان بدونِ داشتن‌ِ سوادِ خواندن و نوشتن ؛ به چنین جایگاهی در نظامِ هستیِ خداوند رسیدند؟؟؟!!!

        شاید یکی از راز و رمزهایِ ایشان د‌ر همین یک کلمه باشد و آن کلمه سکوت است…

        مگر‌ اینگونه نبود که ایشان به غار حرا میرفتند و خود را غرقِ در سکوت میکردند تا به جوابِ سوالاتی از این قبیل برسند که من کیستم؟ از کجا آمده ام؟ اینجا چه کار میکنم؟ و به کجا میروم؟

        عهه ، یعنی با سکوت من میتوانم به کلاسِ درسِ خدا وارد شوم؟؟؟

        خب امتحانش‌ مجانی است ؛ میتوانیم سکوت کردن‌ را تمرین کنیم و… (واضحه دیگه؟)

        مسلما این تمرینِ سکوتِ من  کولاااک بپا میکند ، حال اگر‌ که با چاشنی تفکر در قدرتِ خدا و توجه به زیبایی هایِ خدا باشد ، کولااااااااااااااااااک بپا میکند و چنانچه چاشنیِ فرکانسِ طبیعت که همان صدایِ آب و پرندگان و… است ، به آن اضافه شود ؛ دیگر‌ کولاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااک بپا میکند…(به لطف و یاری الله ، یک مطلب علمی و قرآنی در مورد این فرکانس طبیعت مینویسم تا زیباتر متوجه این حقیقت شوید)

        همین دیگر ، امتحان کردنش مجانی است… ، مسلما ضرری در‌ اینکار‌ نیست زیرا که در زیاد حرف زدن هم هیچ سودی نیست که نیست….

        اصلا کمی تفکر کنیم در سبک زندگی استاد عباس منش که معمولا وقتی که میخواهند دوره ای آماده کنند یا کتابی را بنویسند به طبیعت میروند و خلوتی برای خود بر میگزینند و….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

        میتوانیم به مدت 180 روز تمرینِ روزه سکوت کردن را سرلوحه کار خود قرار دهیم تا متوجه برکاتش باشیم ، به این معنا که سخن نگوییم جز در مواردِ ضرورت و در‌مواردی که میخواهیم ذِکر‌ خدا و عبارت هایِ تاکیدیِ الهی را زیر لب زمزمه کنیم عبارتهایی از این قبیل که هر چه پولدارتر شوم به خدا نزدیکتر شوم ، من بیمه محبت الله هستم ، من ارزشمندم و خدا خریدار من است و….

        مسلما بعد از گذشت چند روز از شروع این تمرین ، متوجهِ حقیقت هایی زیبا میشویم ، حقیقت هایی از جنسِ این بیت حضرت مولانا که خودشان این راه را رفتند و….

        از درونِ خویش  این آوازها

        منع کن تا کشف گردد رازها

        مسلما بعد از گذشت چند روز از این‌ تمرینِ ساده ، طعم شیرین معجزاتی مشابه آنچه را که حضرت مریم چشید را خواهیم چشید…

        خب حضرت مریم چه کردند؟؟؟

        حضرت مریم در دل یک چالشی عجیب بودند که آبرو و سابقه پاک ایشان را هدف گرفته بود ولی به فرمان الهی اعتماد کردند و روزه سکوت گرفتند و سخن گفتن را تعطیل کردند…

        فَکُلِی وَ اشْرَبِی وَ قَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمنِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنْسِیًّا

        پس ای مریم (از آن رطب) بخور و (از آب نهر) بنوش و چشمت را (به داشتن فرزندى چون عیسى) روشن‌دار، پس اگر کسى از آدمیان را دیدى (که درباره نوزاد مى‌پرسند، با اشاره به آنان) بگو: من براى خداوند رحمان، روزه‌ى سکوت نذر کرده‌ام ، بنابراین امروز با هیچ انسانى سخن نخواهم گفت.

        [سوره مریم ،‌ آیه 26]

        خب نتیجه ی این روزهِ سکوتِ حضرت مریم چه شد؟؟؟

        همین دیگر ، حضرت مریم سکوت کرد و سخن نگفت و خدا به پاسِ این سکوت ایشان ، سخنران او شد و از دل زبان نوزاد در آغوش گرفته او متجلی شد و مهر تاییدی بر پاکی ایشان زد…

        قالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتانِیَ الْکِتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیًّا

        (عیسى به سخن آمد و) گفت: منم بنده‌ى خدا، او به من کتابِ (آسمانى) داده و مرا پیامبر قرار داده است.

        [سوره مریم ، آیه 30]

        همین دیگر‌ ، امتحانش مجانی است زیرا که خود حضرت محمدی که این راه را رفته اند ، چنین نقشه ی گنجی را برای کسانی که میخواهند جا در‌ پای ایشان بگذارند ، بیان میکنند و آن این است که….

        لَوْ لا تَکْثیرٌ فی کَلامِکُمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلوبِکُمْ لَرَاَیْتُمْ ما اَری وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ

        ترجمه این عبارت به زبان ساده خودمان اینگونه است که…

        اگر  زیادیِ کلام در گفتار شما نبود  و اگر مراقب قلب هایتان بودید تا هر گردشگری وارد آن نشود ، قطعِ به یقین می دیدید هر آنچه را که من می بینم و می شنیدید هر آنچه را که من می شنوم.

        خب حضرت محمد چه دیدند و چه چیزی را شنیدند؟؟!!

        درودِ فراوانِ خدا بر ایشان باد که سخاوتمندانه نسخه ای را گفتند که خودشان عامل به آن بودند و عمل کردند و… ؛ یک نسخه بسیار بسیار بسیار ساده که خلاصه اش این است…

        سکوت(کمتر سخن گفتن) + مراقبت از قلب = ورود به کلاس درسِ خدا و سلام بر حقایق عالم

        امیدوارم‌ با ذکر این الگوها از پیامبر اکرم و حضرت مولانا ، متوجه این امر شده باشید که در‌ کلاسِ درسِ خدا مساله سواد مطرح نیست که نیست بلکه حقیقت چیز دیگری است…

        شاید بهتر باشد کمی در یک داستانِ قرآنی دیگر تفکر کنیم

        داستانی که راز دیگری را از شرایطِ ورودِ به کلاسِ درسِ خدا درکنار آن رازی که درمورد سکوت گفته شد ، بیان میکند…

        داستانی که همچون معجونی مقوی ؛ هم رمز و رازِ ورود به کلاسِ درسِ خدا را می آموزد و هم شیوه کنترل ذهن را…

        داستانی‌ آشنا که مسلما سریال آن را هم دیده اید…

        داستانِ حضرتِ یوسفِ پیامبر….

        حضرت یوسف به دانش و سواد و علمی دست یافتند که میتوانستند باطن سخن ها و خواب ها را ببینند و به اصلاحِ ما آنها را تعبیر کنند…(مسلما در سریالِ یوسف پیامبر ، متوجه این امر شدین که ایشان برای دو یار زندانی خود و برای پادشاهِ مصر تعبیر خواب کردند و…)

        حال سوال این است که حضرت یوسف در کدام مدرسه و دانشگاه به چنین سطح سواد و علمی دست یافتند؟؟؟!!!

        اگر شما چنین مدرسه و دانشگاهی بروی این کره خاکی سراغ دارید ، آن را معرفی کنید که برویم ثبت نام کنیم و یاد بگیریم…

        مسلما هر چه بگردیم چنین دانشگاهی را نمیتوانیم پیدا کنیم…

        پس باید بررسی کنیم که چه شد که حضرت یوسف به چنین جایگاهی رسیدند…

        شاید تفکر در این چند کلمه ای که از زبانِ حضرتِ یوسف که در برابر خداوند زده شد ؛ حل کننده ی معمای با باشد…

        …وَ عَلَّمۡتَنِی مِن تَأۡوِیلِ ٱلۡأَحَادِیثِ…

        …پروردگارا ، تو به من علمِ تأویل سخن ها را آموختی…

        [سوره یوسف ، آیه 101]

        مقصود از علمِ تأویل سخن ها در این آیه ، همان پی بردن به راز و رمزهای نهفته در‌ پشت پرده سخن ها هست که یکی از شاخه هایِ آن تفسیر و تعبیر خواب است…

        خب ، کافیست کمی بیشتر در‌ معنای آیه تامل کنیم آنجا که حضرت یوسف نبی به خدا میگوید که تو به من آموختی…

        همین تفکر ساده باید این‌ سوال را در ذهن ما ایجاد کند که…

        چگونه واردِ کلاسِ درس خدا شویم تا ما هم همچون حضرت یوسف نبی ، علومی را از خودِ خودِ خودِ سرچشمه بیاموزیم تا به برکت آنها از موهبت های بیشتری برخوردار شویم؟؟؟!!!

        مسلما در‌ کلاسِ درسِ خدا ، علومی یاد داده میشود که آنرا در هیچ کلاس و درس و دانشگاهی نمیتوان یافت… ، علومی که در قاموس قرآن از آن به عنوان علم لَدُنی یاد میشود ،‌ یعنی همان علومی که تو از نزدِ خودِ خودِ خودِ استادِ اصلی یاد میگیری و به اصطلاحی دیگر آب را از خودِ خودِ خودِ سرچشمه مینوشی ؛ همان چیزی که قرآن از آن اینگونه تعبیر میکند…

        …وَعَلَّمۡنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلۡمࣰا

        …و او را از نزد خود علمی آموختیم

        [ سوره کهف ، آیه 65]

        همان علومی که خدا به عنوان یک لقمه آماده در دهان حضرت محمد میگذارد و از او میخواهد که او را اینگونه صدا بزند تا حقایقی ناب و ملکوتی را بر او ببارد که آیندگان از آن استفاده کنند…

        …وَقُل رَّبِّ زِدۡنِی عِلۡمࣰا

        و ای محمد اینگونه بگو که پروردگارا بر علمِ من بیفزا

        [سوره طه ، آیه 114]

        همان علومی که فقط گووووشه ای از آن را مامور دربار سلیمان دارا بود و به برکت همان میزان علمی‌ که داشت ، توانست تخت پادشاهی ملکه سبا را در کمتر از چشم‌ بر هم‌زدنی ، در برابر حضرت سلیمان حاضر کند….

        قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ

        کسى که به بخشى از کتاب علم و آگاهى داشت (به سلیمان) گفت: من آن (تخت) را قبل از آن که پلکِ چشمت بهم بخورد ، نزد تو مى‌آورم.

        [سوره نمل ،‌آیه 40]

        خب کمی تفکر کنیم در‌ همین آیاتِ قرآن و از کنار آنها ساده نگذریم و آنها را همچون قصه هایِ تخیلیِ سرگرم‌کننده ندانیم زیرا که مسلما خداوند متعال هدفی متعالی را از نقل این داستان ها برای خوانندگان و تفکر کنندگان در این کتاب آسمانی د‌ر نظر‌گرفته است….

        مثلا تفکر در‌همین داستان مامور دربار سلیمان ، شاید ما‌ را به این اندیشه سوق دهد که…

        آیا میشود که پولی را که پدرِ من در عرضِ سی سال دروانِ کارمندیِ خود ساخته ؛ بتوانم در عرض سه ثانیه بسازم؟؟؟!!!

        و یا شاید….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

        بگذریم…

        خب اینها نمونه هایی از علومی است که در قرآن آمده که در‌ کمتر مدرسه و دانشگاهی تدریس‌ میشود و کسی که جویای آن باشد باید واردِ کلاسِ درسِ خدا شود ؛ همان کلاسِ درسی که در ابتدای سوره الرحمن آمده است…

        ٱلرَّحمَانُ   عَلَّمَ ٱلۡقُرءَانَ   خَلَقَ ٱلۡإِنسَانَ عَلَّمَهُ ٱلبَیَانَ

        خدای رحمن◇که قرآن را تعلیم داد◇ و انسان را خلق کرد◇و بیان و سخنوری را به او آموخت

        [سوره الرحمن ، آیه 4_1]

        آری ، خداوند آموزگار ما است…

        مگر کودکِ تازه متولد شده ، در کلاسِ درسِ چگونگیِ استخراجِ شیرِ مادر شرکت کرد تا بتواند شیر بخورد؟؟؟

        آری ، ما ذره ذره پاکی دوران کودکی خود را فراموش کردیم که این خداوند است که به ما می آموزد و وابسته معلمین و اساتیدی شدیم که مامورانی بودند از جانب خدا تا آگاهی مرا ارتقا دهند و بواسطه این وابستگی و فراموشی الله ، درگیر علومی شدیم که روز بروز ما را در‌ مسیر تاریکی برد و….

        حال که آگاه شدیم باید متوجه باشیم که از اساتید و معلمین خود تشکر کنیم و رسم احترام‌ را در برابر آنان بجای آوریم ولی وابسته آنان نشویم…

        حال که آگاه شدیم‌‌ باید ذره ذره به همان اصلِ خود برگردیم و سرِ کلاسِ درسی حاضر شویم تا علومی را بیاموزیم که‌ ما را به مسیر نور‌ هدایت کند ،‌ همان مسیرِ اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ‌

        آری ، باید برگردیم به همان کلاس درسی که خودِ خودِ خودِ خدا آموزگارِ آن است و شاگردانش انسان های بزرگواری چون حضرت محمدی که سوادِ خواندن و نوشتن نداشتند و….

        خب کیست که نخواهد طعمِ چنین کلاسی را نچشد؟؟کلاسی که معلم آن خداست…

        وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌ [سوره بقره ، آیه 282]

        و الان مساله این است که شرطِ ورود به کلاسِ درسِ خدا چیست؟؟؟!!! شاید جواب این‌ سوال در انتهای بزرگترین آیه قرآن‌ نهفته باشد که فرازی از آن در‌ چند خط بالاتر ذکر شد….

        وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یُعَلِّمُکُمُ اللهُ وَ اللهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ‌

        و تقوای الهی داشته باشید و خداوند (راه درست زندگى را) به شما تعلیم مى‌دهد و خداوند به هر چیزى داناست.

        [سوره بقره ، آیه 282]

        گویا که مساله خیلی واضحتر شد و شرطِ ورود همان تقوای الهی است و تقوا یعنی مدیریتِ خویشتن و به تعبیری دیگر ، یعنی نگه داشتن خود در مسیری که حریم و حدودش را خدا تعیین کرده است و ما‌ هم به خوبی میدانیم که این حد و حدود الهی چیست؟؟؟!!!

        آری ، حفاظت و نگهداری خود در مسیر حد و حدود الهی یعنی تقوای الهی و خداوند هم به پاس این احترام‌ ما به حد و حدودش ، درهای علم را بروی ما باز میکند..

        حال هر چه باتقواتر باشیم مدارهای بالاتری از علم بروی ما باز میشود همانند کارمندی که رتبه بالاتری دارد و میزان حقوق بیشتری دریافت میکند ، زیرا که تقوای بیشتر ما را خاصِ خاصِ خاصِ بارگاه الهی میکند… ، به تعبیر قرآن کریم…

        …إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ

        …همانا گرامى‌ترین شما نزد خدا ، با تقواترین شماست ؛ همانا خدا داناىِ آگاه است

        [سوره حجرات ، آیه 13]

        شاید بهتر باشد که اکنون ، این سخنِ سرشار از نور و حکمتِ این انسان الهی بیان شود تا کمی بهتر‌ به عمقِ مطلب پی ببریم…

        مَن عَمِلَ بما یَعلَم عَلَّمَهُ الله ما لَم یَعلَم

        هر کس به آنچه که می داند ، عمل کند ؛ خداوند آنچه را که نمی داند ، به او خواهد آموخت

        [حضرت باقر عیه السلام]

        مطلب بسیار واضح است ، یک معلم وقتی که‌ ببیند شاگردش به آموزه هایش عمل میکند ، انگیزه ای دوچندان پیدا میکند تا درس جدید را به او بدهد و بالعکس…

        مثلا ما میدانیم که در قاموس دستورات خداوند ؛ غیبت کردن امری ناپسند است ، پس تلاش میکنیم که راه و رسم‌ سکوت را سرلوحه خود قرار دهیم و دیگران را جز به خوبی یاد نکنیم تا در‌مسیر تقوا باشیم و مجوز ورود به کلاسِ الله را کسب کنیم…

        …وَلَا یَغتَب بَّعضُکُم بَعضًا…

        …و نباید برخی از شما برخی دیگر را غیبت کند…

        [سوره حجرات ،‌ آیه 12]

        مثلا‌ ما میدانیم که مسخره کردن دیگران ، خط قرمز خداست ؛ پس تلاش میکنیم تا با استعانت از خدا زبان خود را کنترل کنیم و فقط زیبایی دیگران را ببینیم و بگوییم تا….

        یَا أیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوا۟ لَا یَسخَرۡ قَومࣱ مِّن قَومٍ…

        ای کسانی که ایمان آوردید ،‌ نباید قومی از‌ شما قومی دیگر‌ را مسخره کند…

        [سوره حجرات ، آیه 11]

        همین دیگر

        خوش بحال آنان که تقوای خود را با یک تِق ، وااااا نمیدهند و رسم احترام‌ به دستورات الله را بجای می آورند…

        باشد که خدا توفیق عطا کند که عمل کنیم به آنچه که میدانیم تا خدا معلم ما شود و بیاموزد به ما آن چیزهایی را که نمیدانیم ؛ چیزهایی که در کمتر کلاس درس و مدرسه و دانشگاهی یافت میشود…

        شاید الان متوجه راز علمِ حضرت یوسفِ نبی که در‌ چند خط قبل ذکر شد ، بِشویم…

        خب بسیار واضح است ، حضرت یوسف میدانست که آنچه که همسر عزیز مصر از او طلب کرده بود ، یک خط قرمز خداست ، خط قرمزی که حتی خدا گفته است که نزدیک آن هم نشوید ، چه برسد به انجام دادنش….

        وَ لا تَقْرَبُوا الزِّنى‌ إِنَّهُ کانَ فاحِشَهً وَ ساءَ سَبِیلًا

        به زنا نزدیک نشوید، که کار زشت و راه بدى است

        [سوره اسرا ، آیه 32]

        و با استعانت از الله توانست نفسِ خویش را کنترل کند و خداوند هم به پاسِ قدردانی از تقوایِ او ، علمی به او عطا کرد که آن علم مایه نجاتش از زندان و رسیدن به پادشاهی مصر شد….

        امتحانش رایگان است و مسلما همه چیز در آن سود سود سود است….

        اینکه عمل کنیم به آن چیزهایی که میدانیم تا بیاموزیم آن چیزهایی را که نمیدانیم…

        و مسلما همه ما یکسری چیزهای زیبا میدانیم که باید به آنها عمل کنیم ولی مساله این است که آیا عمل‌میکنیم یا اینکه بدنبال جمع آوری اطلاعاتی هستیم که ما را به مانند الاغی میکند که حمل کننده یک سری اطلاعات است ، به تعبیر قرآن…

        مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْراهَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً…

        کسانى‌که مکلّف به تورات شدند ، ولى حق آن را ادا نکردند ، مانند الاغى هستند که کتاب‌هایى حمل مى‌کند (ولى چیزى از آن نمى‌فهمد)…

        [سوره جمعه ، آیه 5]

        خب پس بسم الله…

        ما میدانیم که باید غر زدن و نق زدن را تعطیل کنیم و زیبایی ها را ببینم با چاشنیِ ذکرِ خدایا شکرت

        اگر چه ما خیلی نکات و آگاهی ها را میدانیم ولی بر فرض اینکه آنها را فاکتور بگیریم و از همین آگاهی شروع‌ کنیم ، همین یک خط آگاهیمیتواند نقطه شروع ما باشد برای قرار‌گرفتن در مسیر صعود و ارتقاء و درک اسرارِ بیشتری از جهان هستی…، البته به شرطِ عمل…

        همین یک خط آگاهی میتواند ما را به نقطه ای برساند که خدا از طریق یک دانه برنج باقی مانده در ته قابلمه ، کلاسِ درسی را برای ما برگزار کند که محتوای آن در هیچ سمیناری مطرح نشده است مثل داستانِ حکایت نخود و سرآشپز در مثنوی حضرتِ مولانا… ، البته به شرط عمل…

        پس باید از طریق همین یک خط آگاهی وارد میدان عمل شویم و همچون  ورزشکاری که روز بروز به باشگاه میرود تا عضلات خودش را تقویت کند ، ما هم روز بروز زیبابینی را با چاشنیِ ذکر مقدسِ خدایا شکرت ، تمرین کنیم تا به جاهایی والا برسیم که حضرت سعدی از آن اینگونه تعبیر میکند…

        رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند

        بنگر  که  تا  چه  حد  است مکانِ آدمیت

        باشد که بتوانیم تقوای الهی را بجای آوریم همچون حضرتِ یوسف نبی که کنترل ذهنِ او جزو بالاترین نمونه های کنترلِ ذهنی است که در قرآن آمده است ، زیرا که کنترل ذهنِ ایشان در مساله ای بود که انسان در آن ضعف بیشتری دارد و و احتمال وسوسه شدن و کشیده شدنش به سمت آن بیشتر است و این نکته ، نکته ای است که خود خدا که خالق انسان ها هست و از صفر تا صد تا صد آنها خبر دارد ، آنرا گوشزد کرده است…

        وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً

        و انسان ضعیف آفریده شده است

        [سوره نساء ، آیه 28]

        اینکه چرا خداوند مساله ضعفِ انسان را مطرح کرده است ، جای تفکر‌ است؟؟!!

        شاید حکمتش در این است که آنکس که به ضعف خود پی میبرد به فکر درمان و راه و چاره ای برای برطرف کردن آن‌ می اُفتد همچون گرسنه ای که برای گرسنگی خود به فکر غذایی می افتد…

        حال بهترین راه و چارهِ درمان ضعفِ انسان و تبدیل آن به نقطه قوت ؛ چیست؟؟؟!!!

        در اینکه ما انسان ها ضعیف هستیم هیچ شکی نیست….

        کافیست در یک لقمه غذایی کوچک فکر کنیم که مسیر ورودِ هوا به ریه ما را مسدود میکند و ما را از پای د‌ر می آورد ؛ فکر‌کنیم تا بفهمیم که واقعا ما چقدر ضعیف هستیم…

        کافیست در وجودِ آن پشه ای فکر کنیم که نمرود را با آن همه شوکت و قدرت و عزت ، از پای در می آورد تا بفهمیم که واقعا ما ضعیف هستیم…

        خب حالا فهمیدیم که ما ضعف داریم و یکی از ضعف های ما در عرصه کنترل ذهن است ، آنهم در‌ مواقعی که کمی شرایط بهم میریزد و ما خودمان را میبازیم و زبان شکر به زبان شکایت باز میکنیم که خدایا بسه دیگه ، خدیا چرا من؟! و….

        خب حالا فهمیدیم که ما ضعف داریم ، مساله این است که راه و چاره برای درمان این ضعف و تبدیل آن‌ به قوت چیست؟؟!!

        شاید همین کلید واژه “چاره” و این مصراع از حضرت مولانا بهترین نسخه برای درمان ضعف های ما و تبدیل به نقاط قوتِ ما باشد…

        آنرا که منم چاره ، بیچاره نخواهد شد

        مگر خودِ خودِ خودِ خدا نفرمود که “أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ”؟؟؟!!!

        کمی تفکر کنیم که خدا میگوید من برای بنده ام کافی هستم و برای کافی بودن خودش قید و شرط نمیگذارد که مثلا من در عرصه رزق و روزی بنده خودم کافی هستم ولی دیگه در عرصه حفاظت از بنده خودم دیگر‌ توانایی ندارم…

        آری‌ ، کافی بودن خدا بدون قید و شرط است و مربوط به همه عرصه ها است…

        پس باید پناه برد به همان خدایی که دو ابرو به ما داد و از طریق آنها حامل این پیام برای ما بود که ای بنده ی عزیزم ، دو ابرو به تو دادم تا محافظ چشمانت باشم تا عرق بروی پیشانی ات را به راست و چپ هدایت کنند تا وارد چشمانت نشود ؛ آیا افتخار میدهی که همانگونه که از طریق این دو ابرو محافظ چشمانت هستم ، محافظ افکارت هم‌ شوم؟؟!!

        آری ، کافیست کمی در دو کلیه ای که خدا به ما عطا کرد تفکر کنیم که روزانه حدود 200 لیتر خون را تصفیه میکند و بعد از تفکر در این موهبت خدادادی این سوال را از خود بپرسیم که…

        آیا وقت آن نرسیده است که سیستم افکارم را به خدایی بسپارم که با اعطای دو کلیه ارزشمند به من ، حسن نیت خودش را به من نشان داد که اگر اجازه بدهم و از سر راه او کنار روم ، میتواند سیستم افکارم را به دست بگیرد و آنها را تصفیه کند تا پاک ترین افکار وارد صفحه ذهن من شود همانگونه که از طریق کلیه هایم ، خون سالم و تصفیه شده را وارد بدنم میکند؟؟؟!!!

        کافیست کمی در طحالِ خویش که یک عضو کوچک و  گمنامی است که سالیان سال در حال خدمت رسانی به من است ، تفکر‌ کنم و بفهمم که خدا از طریق این عضو ، سیستم ایمنی بدنِ مرا تقویت کرده است و بعد از چنین تفکری ؛ از خود اینگونه بپرسم که…

        آیا این خدایی که از طریق این طحال سیستم ایمنی بدن مرا بهبود بخشیده است ، قادر نیست که یک سیستم ایمنی برای ورودی هایِ ذهن من قرار دهد تا به برکت آن بتوانم تفکراتی ایمن و کنترل ذهن زیباتری داشته باشم؟؟؟!!!

        کافیست کمی در…(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

        آری ، وقتی که در تک تک این نظام مهندسی خدا در بدن خویش فکر میکنیم ، به این نتیجه میرسیم که ما توهم زده بودیم که قرار است ما کنترل ذهن بکنیم و بخاطر همین توهم بوده است که نتوانستیم کنترل ذهن زیبایی داشته باشیم….

        حال بهتر است که با تفکر در سوالاتی اینگونه ، این توهم‌ را از خود دور کنیم که…

        مگر من سیستم تنفسی خودم را مدیریت میکنم؟؟

        مدیریت سیستم گردش خون در رگ هایم بدست کیست؟؟!!

        آیا میتوانم ادعا کنم که میتوانم به مدت سه دقیقه سیستم ضربان قلبم را بدست بگیرم؟؟؟!!!

        آیا کمی خنده دار‌نیست که اگر ادعا‌ کنم که سیستم شنوایی ام به دستانِ من است؟؟!!

        آیا کمی مسخره نیست که فکر کنم که این من هستم‌ که در حال مدیریتِ سیستمِ بیناییِ خودم هستم؟؟؟!!!

        آیا….(تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

        خب چیزی که عیان است ، چه حاجت به بیان است…

        همانگونه که در سیستم مدیریت قلبم ادعایی ندارم و با ذکر “من نمیتوانم و خدا میتواند و من نمیدانم و خدا میداند” ، آن را به خدا سپرده ام ؛ سیستم افکارم را هم به خدا می سپارم…

        پس بهتر است که به برکت تفکر در این سوالات ، از این خواب توهمی بیدار شوم که این من بودم که فلان کار‌ را کردم و این من هستم که باید کنترل ذهن کنم…. ؛ به تعبیر قرآن کریم…

        أَ فَرَأَیْتُمْ ما تَحْرُثُونَأَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ

        آیا آنچه را کشت مى‌کنید ؛ دیده‌اید؟◇آیا شما آن را مى‌رویانید یا ما میرویانیم

        [سوره واقعه ، آیه 64_63]

        پس شایسته است که تلاش کنیم تا ما نباشم و خدا باشد تا از سر راه او کنار رویم و اجازه دهیم که او دست بکار شود ، به تعبیر عطار نیشابوری…

        تو مباش اصلا ، کمال این است و بس

        تو زِ تو لا شو ، وصال این است و بس

        پس شایسته است که از طریق همان‌ تارهای صوتی ای که خدا روزی مان کرده ، چنین ارتعاش مقدسی را به ملکوت خدا ارسال کنیم تا از سر راه خدا کنار رویم و شاهد معجزاتِ او باشیم که…

        أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى الله إِنَّ الله بَصِیرٌ بِالْعِبادِ

        من کارم را به خدا واگذار مى‌کنم زیرا که او به (احوال) بندگان بینا است.

        [سوره غافر ، آیه 44]

        کافیست در ضعف خود تفکر کنیم و با نیتی خالص به درگاه خدا اعتراف کنیم که من نمیتوانم و تو میتوانی و من نمیدانم و تو میدانی تا شاهدِ ظهور دستانِ آشکار و غیبیِ خدا در زندگی مان باشیم…

        إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفِینَ

        (به یاد آورید) زمانى که از پروردگارتان فریادرسى مى‌طلبیدید ، پس او دعا و خواسته‌ى شما را اجابت کرد (و فرمود:) من یارى‌دهنده شما با فرستادن هزارفرشته‌ى پیاپى هستم

        [سوره انفال ، آیه 9]

        کافیست همچون حضرت یوسف نبی به درگاه خدا اعتراف کنیم که من نمیتوانم و تو میتوانی و من نمیدانم و تو میدانی تا شاهد نجات خویش از افکار مزاحم باشیم ، همانگونه که حضرت یوسف نبی به برکت جادوی این‌ دو ذکر مقدس و اظهار عجزی که در برابر خدا عرضه داشت ، از مزاحمتِ زنانِ مصر فارغ شد… ، به تعبیر قرآن کریم که از زبان حضرت یوسف نقل میکند…

        وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی کَیْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَیْهِنَّ وَ أَکُنْ مِنَ الْجاهِلِینَ [سوره یوسف ، آیه 33]

        ترجمه این فراز از آیه به زبان خودمانی مان اینگونه میشود که یوسف به خدا عرضه داشت که خدایا دیگر‌ نمیتوانم و تو میتوانی و نمیدانم و تو میدانی ، فقط این را میدانم که اگر مرا از شر زنان مصر نجات ندهی ؛ به سمت آنان کشیده میشوم و دیگر‌ یوسف تباه و نابود میشود… ، لطفا نجاتم بده…

        کافیست همچون حضرت ابراهیم نبی ، با این دو ذکر مقدس من نمیدانم و تو میدانی و من نمیتوانم و تو میتوانی ؛ به درگاه خدا روی آوریم و ضعف و عجز خود را به درگاه‌ او ابراز کنیم‌ تا همانند حضرت ابراهیم‌ ؛ شاهدِ ظهورِ یک خدای قدرتمند در زندگی خویش باشیم ، خدای قدرتمندی که توانایی این را دارد که یک بیابان را برای همسر و فرزندِ حضرت ابراهیم ، به شهری پربرکت تبدیل کند و آتش را برای خود ایشان به یک گلستان…. ؛ به تعبیر قرآن کریم که از زبان حضرت ابراهیم‌ نقل میکند…

        قالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ [سوره انعام ، آیه 77]

        ترجمه این فراز از آیه به زبان خودمانی مان اینگونه میشود که حضرت ابراهیم به خدا عرضه داشت که‌ خدایا من نمیدونم کجایی تا تو را بپرستم و این خورشید و ماه و ستاره هم برای من خدا نشدند زیرا که غروب میکنند و همیشگی نیستند ، لطفا هدایتم‌ کن که اگر هدایتم نکنی گمراه میشوم…

        کافیست همچون حضرت موسی ، با حالتی خسته و درمانده به زیر سایه درختی برویم و در پیشگاه مقدس خدا اقرار کنیم که دیگر‌ نمیتوانم و تو میتوانی و دیگر نمیدانم و تو میدانی ، تا همچون حضرت موسی شاهد معجزه خدا در زندگیمان باشیم که در‌ عرض یک نصفه روز ، به گونه ای ورقِ زندگی‌ حضرت موسی  برگردانده شد که مساله امنیت و سرپناه و کار و ازدواج ایشان‌ را به صورت یکجا برای ایشان حل و فصل شد… ، به تعبیر قرآن کریم که از زبان حضرت موسی نقل میکند که…

        رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ [سوره قصص ، آیه 24]

        ترجمه این فراز از آیه به زبان خودمانی مان اینگونه میشود که حضرت موسی به خدا عرضه داشت که…

        خدایا ؛ خسته شدم و دیگه نمیتونم ، لطفا خودت درستش کن که من نیازمندِ تو هستم

        کافیست به این نصیحتِ درگوشیِ خدا که برای حضرت نوح ارسال کرد ، عمل کنیم تا معجزه آن را در زندگی خویش ببینیم و آن نصیحتِ درگوشی خدا در حق حضرت نوح اینگونه بود….

        إِنِّی أَعِظُکَ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْجاهِلِینَ [سوره هود ، آیه 46]

        ترجمه این فراز از آیه قرآن به زبان خودمانی مان اینگونه میشود که خدا یواشکی در گوشِ حضرت نوح زمزمه‌میکند و او را اینگونه خطاب و نصیحت میکند که…

        ای نوح ، از من به تو نصیحت که جزو کسانی باش که در‌ پیشگاه خدا اقرار میکنند به اینکه من نمیدانم و خدا میداند

        آری ، کافیست تا مثل حضرت نوح به این ذکر مقدس من نمیدانم و تو میدانی روی آوریم تا شاهد لقمه گرفتن خدا برای خودمان باشیم همانگونه که خدا با ندای “قُل” ، لقمه‌ آماده را در دهان حضرت نوح گذاشت و یواشکی به او تقلب رساند که اینجوری‌ بگو ، دقیقا همانند معلمی که یواشکی به شاگرد مودب خودش کمک میکند و به او میگوید اینجوری بنویس….

        وَ قُلْ رَبِّ أَنْزِلْنِی مُنْزَلًا مُبارَکاً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْمُنْزِلِینَ

        و (ای نوح) اینگونه بگو : پروردگارا ؛ مرا به منزلی  پر برکت فرودآور که تو بهترین فرود آورندگانى.

        [سوره مومنون ، آیه 29]

        همین دیگر ، مطلب بسیار بسیار بسیار واضح است…

        کافیست با نیتی خالص و با زمزمه این دو ذکر مقدس من نمیتوانم و تو میتوانی و من نمیدانم و تو میدانی ، اضطرار و درماندگی خود را در بارگاه الهی ثبت کنیم تا شاهد ظهور خدایی قدرتمند در زندگی خویش باشیم که…

        …یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکْشِفُ السُّوءَ…

        …هرگاه درمانده‌اى او را بخواند، اجابت نماید و بدى و ناخوشىِ او را برطرف کند…

        [سوره مومنون ، آیه 29]

        کافیست یکبار امتحان کنیم….

        کافیست امتحان کنیم و از سر راه خدا کنار رویم تا همانند ندایی که حضرت محمد با عنوان “وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى‌” را شنید  ، بشنویم که خدا یواشکی در‌گوش ما زمزمه میکند که…

        عزیزم ، این تو نبوی که در فلان موقعیت کنترل ذهن کردی بلکه این من بودم کنترل ذهن کردم

        کافیست در یکی از نشانه هایِ زیبایِ حالِ حاضرِ خداوند در عصر‌ کوانتومی و طلایی سیاره زمین تفکر کنیم و با سوالاتی زیبا این‌ آگاهی هایی را که ذکر شد برای خود منطقی کنیم…

        حال آن نشانه چیست؟؟؟

        آن نشانه همین ماشین های مدرنی هست که سیستم رانندگی خودکار دارد به این صورت که راننده سیستم رانندگی خودکار را فعال میکند و کنترل ماشین را به دست این‌ سیستم می سپارد…

        خب مطلب واضح است ، کافیست که پاراگراف با چاشنی سوالات زیر بخوانیم که…

        آیا زمان‌ آن نرسیده است که همانند راننده ای که به سیستم رانندگی خودکار یک ماشین اعتماد میکند و خودش را به آن می سپارد ، من هم اعتماد کنم به خدایی که با هزاران روش قدرت و حسن نیت خودش را به رُخِ من کشیده و کنترل ذهن و زندگی ام را به او بسپارم؟؟؟!!!

        آیا خوشم می آید که خودم رانندگی کنم و کنترل ماشین را به دست بگیرم و خستگی آن را به جان بخرم یا اینکه آن را به سیستم رانندگی خودکار بسپارم و مشغول نوشیدن چای با چاشنی گشت و گذار در فضای مجازی شوم تا با انرژی مضاعف به مقصد برسم؟؟؟!!! (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

        همین دیگر…

        بهتر است شیوه کنترل ذهن خود را تغییر دهیم…

        بهتر است تقلا‌ نکنیم و پارو نزنیم و اجازه دهیم که خودش ما را ببرد که هر جا که ما رو بُرد ، بدانیم که ساحل همانجاست…

        بهتر است کمی به گذشته برویم و زمانی را تصور کنیم که در تاریکی های سه گانه شکم مادر بودیم و در برابر خدا بَلَدَم بَلَدَم بَلَدَم نمیکردیم و به برکت چنین تواضعی ، خدا به ما چشمانی داد به ارزش صدها هزار تریلیارد تومان که دانشمندان عالم نمیتوانند یک سلول از آن را خلق کنند چه برسد به کل وجودش را…

        بهتر است کمی سبک خود را در عرصه کنترل ذهن تغییر دهیم و در لحظات مقدس سحر بیدار شویم و روزمان را با این دعایِ مقدس آغاز کنیم که…

        ای پادشاه عالم ، من نمیتوانم و تو میتوانی و من نمیدانم و تو میدانی ؛ تمام بودُ و نبودم را به تو می سپارم که تو آن را بسازی ، زیرا که اصلا من بَلَد نیستم که بسازم…

        قطع به یقین چنین روزی بسیار بسیار بسیار پربرکت خواهد بود …

        در پناه خدا باشید عادله خانم بزرگوار

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
        • -
          علی قاضی گفته:
          مدت عضویت: 1254 روز

          سلام به آقا رضای عزیز،

          باور میکنید امروز صبح داشتم به شما فکر میکردم و به کامنت های معرکه شما فکر میکردم و میگفتم خیلی وقت آقا رضا کامنت نذاشته و امشب چشمم به کامنت نورانی شما روشن شد و چقدر خدا رو شکر کردم،

          از شما بابت این آگاهی های نابی که به اشتراک می‌گذارید بسیار سپاسگزارم امیدوارم در پناه خداوند همیشه شاد وتندرست باشید.

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
        • -
          ابراهیم گفته:
          مدت عضویت: 1391 روز

          سلام رضا خان،رضا جان،رضای عزیز

          چقدر خوبه خدا که سریع هدایت میکنه.

          در جمعی بودم که در مورد قیمت برنج و چایی و پنیر و ماست و گران شده صحبت می‌کردند و من ناخودآگاه یاد خیار سبز شما افتادم و نام شما در ذهنم افتاد و بعد وارد جی میلم شدم و بعد از خواندن یک کامنت پایین تر نام مبارک شما رو دیدم و خدایا شکرت که هدایت شدم .

          چقدر با خواسته های امروزم و حال من مطابقت داشت.

          و سپاسگزارم از شما بابت کامنت زیبا

          خدایا من نمی‌دانم و نمی‌توانم، خدایا همه چیز تویی

          راهش کنار رفتن از سر راه خداست.

          امیدوارم بقول آقای ظاهری و شما بتونیم بزاریم روی اتو پایلوت و حالش رو ببریم.

          خیلی خیلی خیلی سپاسگزارم

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      دریا دانش گفته:
      مدت عضویت: 3833 روز

      سلام و درود خداوند به بندگان خوب خودش که همیشه منشأ اثر هستند.آقای احمدی عزیز ،چقدر این متن شما در سحرگاه امروز بعد از اینکه دست به درگاهش بلند کردم ،پاسخ دقیق خداوند به من بود.

      تحسین میکنم اینهمه درک و آگاهی که از قلم پر توان شما بر این صفحات حک میشود و مهر تاییدی میشود بر سریع الجواب بودن رب رحمان و رحیممان.

      خدا رو شکر بر وجود شما و شکر که روز من با این متن عالی شروع شد.

      دستانتان همواره پر توان و عزت و سربلندی پرورگار همواره نصیب لحظه لحظه زندگی پر بارتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      حسین عبادی گفته:
      مدت عضویت: 1834 روز

      بنام خداونده بخشنده و مهربانم…

      سلام به اقا رضا گل و توحیدی…

      اقا رضا اونجایی که اسم زلزله رو اوردی تنم به لرزه در اومد…

      تنم به لرز در اومد برای این همه ایمان ضعیفمون که خیلی وقتا با یه حرف این پایه ها سست میشن و میخوان برمبن نابود بشن…

      و نمیدونینم چجوریه داستان و بعد میایم و میخوایم مجداد مرمت میکنیم …نکن ایکارو عمر ساز کم میشه هی مرمت هی مرمت….

      چقدر خوبه که این پایه هارو توری بنا کنیم که هیچ طوفان یا هیچ زلزرله ای نتون بلرزونش…

      اقا رضا واقعا تعبیر های قشنگی کردی اقا رضا من باید بارها و بارها این کامنت رو بخونم و بخونم تا متوجه بشم تا بفهم و تا راه رو بدونم چیه لذت میبرم از وجودت لذت میبرم و خدارو شاکرم برای حضورت برای این کامنتهای زیبا و قشنگ ممنونم ازت اقا رضا…

      چرا چرا ما میترسیم چرا ما صبر نداریم چرا ما همیشه دنبال اینیم که نه امروز حتما باید بشه فردا دیره چراااا ما همش بدو بدو میکنیم چرا؟؟؟؟؟

      چون ایمانمون ضعیف چون عملگرا نیستیم چون نمیدونیم فرمانروا کیه

      اقا رضا چند روز پیش رفتم تست ورزش و قلب و عروق این چیزا…

      دستگاه رو که گذاشت روی قلبم و صدایی که از دستگاه پخش شد فقد میگفتم خدایااا عظمتت رو شکر صدای اب بود صدای ضربان بود صدای الله بود صدا بود که وقتی شنیدمش…

      گفتم به قول اقا رضا اینرووو از کجا میشه خرید؟؟؟

      چقدر میشه خرید؟؟؟؟

      خدایا بینهایت شکرت و بینهایت سپاس از تو الهی شکرت رب من بینهایت شکرت…

      در پناه الله شاد سلامت و ثروتمند باشی…

      با عشق حسین عبادی بنده خوب ولایق خدا

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      ناعمه احمدی گفته:
      مدت عضویت: 1277 روز

      بنام خدای حکیم خدای علیم و آگاه ب حال تک تک بنده هایش

      سلام و درود ب شما دوست آگاه و دانا

      حالا میفهمم چرا اون روز یادم رفت کامنت شما رو بخونم، صفحه رو باز کردم ولی در مدار خوندنش نبودم، امروز نیاز بود ک بخونم

      وقتی این فایل شد نشانه روزم، در همون روز تضاد، وقتی من ب لطف خدای مهربان خودم رو بوسیله تقوا و دیدن نکات مثبت روزم، ب صابرین و متقین تبدیل کردم، امروز هدایت شدم ک این کامنت تکمیل کننده و تیرخلاص بشارت الله رو بخونم.

      بعد از آروم کردن ذهنم و خاموش کردن نجواهایی ک از ناسپاسی میگفتن، از ترس آینده، هدایت ب سوره احزاب و شنیدن بشارت ها و فوز عظیم و اجر عظیم آروم ترم کرد.

      شنیدن این فایل و جمله ای ک خدا بهم گفت ک اگه تو این شرایط بتونی سپاسگزار باشی و نکات مثبت رو ببینی، ینی ظرفت رو بزرگ کردی و قراره نعمت های بزرگتری بهت عطا کنم، بهم گفت اگه از این تضاد بزرگتر بشی و از روش بپری، اون وقت ظرفت رو بزرگ میکنی و لاجرم نعمت های بزرگتری بهت عطا میکنم، این تضاد اومده ک تو نعمت های بیشتری دریافت کنی.

      چه کامنت زیبایی بود، چه رزق بغیر الحسابی، چند بار باید خونده بشه، باید جرئه جرئه نوشیده شه، آفرین ب این درک و آگاهی، سپاس خدایی رو ک چنین بندگان آگاهی رو تربیت کرده، سپاس خدا رو ک چنین آگاهی هارو ب رایگان در خدمت من قرار داده، سپاس برای چنین دوستان متعهد و اگاهی برای جمعی صالح و بندگان مخلص. چه لیاقتی نصیب ما شده، خدایا توفیق استمرار و ماندن در مسیر رو ب ما عطا کن. توفیق ماندن و بهتر و بهتر شدن در مسیر مستقیم و پرنعمت.

      آقا رضای عزیز سپاسگزارم برای وقتی ک صرف کردین و آگاهی هایی ک الله بهتون داده رو منتشر کردید، خیرش چندین برابر ب زندگی تون برمیگرده، باعث آرامش قلبم شد، باعث یاد و ذکر الله شد، باعث افزایش ایمان و کاهش نگرانی در قلبم شد، سپاسگزارم.

      در پناه الله باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      بهنام خدا گفته:
      مدت عضویت: 1732 روز

      سلام دوست عزیزم و سپاسگزار شما هستم بابت این مقاله زیبا وچقد عالی هست که کامنت تون طولانی و جامعه هست و واقعاوقت میزاری.

      وقتی برای اولین بار کامنت شمارا خواندم این سوال برام پیش امد خداوند به شما چه حقیقتی را نشان داده که انقد عاشقانه با قلبت کلمات را بیان میکنی ؟

      میتوان حست را درک کرد صداقت کلامت را درک کرد مطمعنن که حقیقتی ناب را درک کرده ای و بازهم سپاسگزارم و خوشحالم که دوست قرانی و توحیدی مثل شما داریم که این چنین کلمات گوهرباری را کامنت میکنه و دوستان استفاده میکنند به گفته استاد دوست داشتنییمان صدرصد انرژی این مقالات را در زندگیت دریافت میکنی بهترین و پاکترین آرزوهارا براتون از خداوند دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سمیرا گفته:
    مدت عضویت: 257 روز

    کنترل ذهن

    نباید واکنش گرا باشیم

    باید بتونیم ذهنی که زیر دست خودمون باشه تربیت کنیم . باید ثابت کنیم از ذهنمون قدرتمند تر هستیم

    تو شرایط خوب معلومه حالمون خوبه ‌.اما من دقت کردم که وقتی نتونی ذهنتو تو شرایط منفی کنترل کنی ، تو شرایط مثبتم باز نجواهای منفی میان و خوشیتو کوفتت میکنند . استرس میده نکنه خوشیت نمونه . نکنه فلان بشه و انقد فکر میکنی که واقعا اون اتفاق میافته .

    باید بتونیم مثبت نگاه کنیم . از خاطرات مثبت و قشنگی ارزوهات فکر کنی که حست بهتر بشه

    و سعی کنی و تمام تلاشتو بکنی عین یه مهارت تا بتونی ذهنتو کنترل کنی

    به نسبتی که کنترل کنی نتیجه میگیری

    من اینو باور نکردم که اگه ذهنتو کنترل کنی از جایی که فکرشو نمیکنی اتفاق خوب بیافته ، باید الان تو شرایط چالشی که برام پیش اومده اینکارو بکنم و اگه بتونم این باور برام ایجاد میشه که حس خوب مساوی اتفاق خوب .

    درسته اینو بارها دیدم اما اگه اینبار آگاهانه بهش برسم قطعا تاثیر شگرفی داره

    چون قبلا وقتایی بوده نااگاهانه حست خوب بوده و اتفاق های خوب افتاده ولی اگه اگاهانه بهش برسی انگار ذهنت اینو مثل یه جایزه میبینه ،انگار براش باور پذیر تر میشه و همون اهرم رنج و لذته ، وقتی لذتشو چشید بازم تکرارش،میکنه و با هربار تکرار قوی تر میشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    ثمین غفاری گفته:
    مدت عضویت: 265 روز

    تقوا = توانایی کنترل ذهن

    و من یتق الله یجعل له مخرجا، و یرزقه من حیث لا یحتسب

    و هرکس ذهنش رو کنترل کنه ( تقوا ) خدا برای او راه خروج را نشان خواهد داد، و از جایی که گمان نمی‌برد به او روزی می‌دهد

    و من یتوکل علی الله فهو حسبه

    و هرکس بر خدا توکل کند خدا برای او کافیست

    خدای خوبم امروز که حسم خوب نبود برای اولین بار روی گزینه ی مرا به سمت نشانه ام هدایت کن کلیک کردم و این فایل رو برام باز کردی، بمن گفتی الان که شرایط در ظاهر مناسب نیست باید بتونی ذهنتو کنترل کنی، من بااینکه بهت کفر گفتم تو دست منو گرفتی و این حرفها رو از طریق استادم بمن زدی، بمن گفتی نترس اگه الان حستو کنترل کنی همه چیز بهتر میشه، بمن گفتی جوری به شرایط نگاه کنم که ترسم کمتر شه، ممنونم که باهام صحبت کردی

    بمن گفتی آدمی که سعی میکنه ذهنشو کنترل کنه، افکارشون مثبت نگه داره فارغ از اینکه چه اتفاقی افتاده سعی میکنه به شرایط جوری نگاه کنه که احساس بهتری داشته باشه و کانون تمرکزشو دست خودش بگیره این آدم نتیجه میگیره، کسی که به خدا ایمان داره نه ترسی داره و نه غمی ، و لا خوف علیهم و لا هم یحزنون

    درسته که خیلی منتظر وام بودم و همچنان هستم، و دارم تلاش می‌کنم باورم رو بیشتر کنم که این وام رو تو داری بما میبخشی و بنده هات فقط به دستور تو دارن کارهارو انجام میدن، الان که دقیقا روزی که باید وام واریز میشد همه جا تعطیل شد و ممکنه چند روز هم ادامه دار بشه، میخوام جوری به این تعویق نگاه کنم که حسم خوب شه، الان توی این اوضاع برف کلی تصادف زنجیره ای اتفاق افتاده، تو دیشب از طریق بیمارم بمن عکسی نشون دادی که ببین اوضاع جاده اینه، اگه وام جور میشد هم خطرناک بود بتونی برسی تهران،

    خدایا من میدونم زمانی تو پول رو بما میرسونی که آمادگی داشته باشیم و تو در بهترین زمان این کار رو میکنی

    درست مثل زمانی که توی درمانگاه همه چیو به خودت میسپارم و میگم هر اتفاقی بیفته خدا کنارمه و تو همیشه بهترین شیفتهارو نصیبم میکنی

    الانم میخوام همه چیو بخودت بسپرم و بگم هر اتفاقی بیفته تو کنارمی و من نمیترسم، تو خدای منی، قدرتمند ترینی

    دوستت دارم من رو بابت حرفهای امروزم ببخش، ازت ممنونم که از طریق این فایل با من صحبت کردی، متاسفم که ایمانم بهت کمه و سپاسگزارم که کمکم میکنی هرچی بیشتر باورت کنم

    به امید روزی که بیام اینجا و بنویسم چه شاهکاری برام رخ زدی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای: