توانایی کنترل ذهن - صفحه 1

فرکانسا کار خودشون رو کردن

بابا بخدا رد خور نداره حتما کار می کنه

امروز بازم دو بار کیف پولم از جیبم افتاد ولی چون من نه نگرانش بودم و فرکانس اینم فرستاده بودم که این کیف پول مال منه و هیچ کس نمی تونه اونو از من بگیره کار خودش رو کردم

معجزه رو ببینید توی خیابون اتوبوسو دیدم ۵۰ ۶۰ متر ازش فاصله داشتم چون باور داشتم بهش میرسم با تموم سرعتم دویدم – تا حالا انقدر سریع ندویده بودم – به اتوبوس که رسیدم سوار شدم بعد هندزفری گوشم بود و صداشو زده بودم آخر

نمی دونم چقدر پشت سرم فریاد زده بودن ولی اتوبوس که می خواست حرکت کنه یه آغای میانسال در حالی که نفس نفس میزد گفت کیف پولت رو ۵۰ متر قبل تر انداختی برو برش دار

خدا نمی دونید چقدر خندیدم

با خیال راحت و خرامان برگشتم و کیف پول رو از یه آغایی گرفتم

خدا چقدر معرکه ای

یه بار دیگه هم از اتوبوس دانشگاه پیاده شدم یه پسری توی کتابخونه زد رو شونم گفت بیا این کیف پولت

خدایا مرسی

یه مطلب دیگه

من هرروز باشگاهی میرم که لب اتوبانه و ماشینا با سرعت میان منم بخوام برگشتنی با اتوبوس بیام باید از اتوبان رد بشم و چون تا فاصله ۲ ۳ کیلومتریش پل هوایی نداره منم از اتوبان میرم

اوایل یخورده می ترسیدم و فرکانس این رو می فرستادم که هیچ ماشینی نمی تونی بهم بزنه و من آروم آروم از بین ماشینا عبور میکردم خطرناک میشد ولی چون من فرکانس فرستاده بودم ماشینا همیشه از کنارم رد میشدن ‌ . بعد دیگه خودمم یکم ترسیدم .

تا خدا بهم گفت چکاریه تو که فرکانس میفرستی – فرکانس بفرست کل اتوبان واست خالی بشه

وای نمی دونید چه کیفی داره کل اتوبان خالی میشه هر موقع پامو میزارم سر خیابون

فوق العادهست

خدایا من میخوام به دلخواهم زندگی میخوام همه چی تحت کنترلم باشه

خدایا مرسی که دنیا این طوری برام خلق کردی

مرسی خدای نازنینم به خاطر نظم دنیا

به خاطر قوانین ثابتی که نشد نداره

خدایا مرسی

خدایا مرسی

امروز فکر خودمو کردم که اون روزای اول که با خانواده استاد آشنا شده بودم ، استاد یه جا گفتن که تموم وضعیت الانتون رو بنویسید ، چون فردا که به خواسته هاتون میرسید و وضعیتتوت ۱۸۰ درجه بر میگرده فراموش می کنید چه خواسته ای براتون براورده شده ،

به خودم که اومدم دیدم من ۳ ماه پیش کنج اتاق خونه مون بودم توی چال سعید آباد ، کلی رویا داشتم و فقط امید داشتم ، عجله نکردم که یه شبه همه چی تغییر کنه ، صبر کردم ، از اشتباهاتم درس گرفتم ، ناامید نشدم ، حرکت کردم ، روی باور هام کار کردم بکوب

الآن

من توی کلانشهر شیرازم و احساس می کنم واسم کوچیکه باید به نیویورک و لس آنجلس برم واسه ادامه کارم

اینجا همه چی عالیه

خونه دارم

پول دارم

کلی رفیق پایه دارم

آرزو دارم

هدف دارم

اشتیاق دارم

میخوام از نعمتای خدا بیشتر استفاده کنم

و مهم تر از

مهم ترین دستاوردم

ناب ترین دستاوردم

شناختن بیشتر خدایی که همه چیه

همه چی رو بهم میده

آرامشش بی نظیره

حس شادی ذوق کشنده فوق العاده س اینکه از فرط خوشحالی نفست بالا نیاد

انرژی بی نهایت برای انجام کارهات

عزت نفسی که کل آدمای شهر عاشقت بشن

خدایا شکرت

خدایا مرسی

خدایا شکرت

خدایا شکرت

من خوشحالم

حرکت می کنم

خوشحالم

صبر میکنم

بازم خوشحالم

و

نتیجه ش میشه

خوشحالی بیشتر

رسیدن به خواسته های بیشتر

لذت بیشتر

خوشبختی بیشتر

و

مهم تر از همه

حس و درک بیشتر خدای بی نهایت