دیدگاه زیبا و تأثیرگذار اسما عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام به استاد نازنینم و مریم جان عزیز و همه ی اعضای این خانواده صمیمی…
خدایا شکرت وقتی جمله ای اجرای توحید در عمل رو زیر فایل میخونم به خودم نگاه میکنم و جاهایی که توی زندگیم توحیدی عمل کردم…
فایل رو باز کردم و شروع کردم به گوش کردن وقتی استاد میگید در زندگی افراد موفق رو همیشه تحسین کردید و توجه کردید به نکات و کارهای مثبتشان
کسانی رو که ۹۹ درصد ادما کلا ذهنیت دیگه ای بهشون دارند ولی شما دنبال الگو گرفتن بودید که چه جور موفق شدند این خودش یه کتاب…
اصلا کسی که به جایگاهی میرسه غیر از اینه لیاقتش رو کسب کرده …
این دقیقا تربیت ذهن هست که میگید چه جور میتونیم به جای قضاوت کردن ببینیم یک انسان موفق چه مسیری طی کرده تا به این نقطه رسید..
ما انسانیم و حسادت در وجودمون هست ولی چه طور میشه از دیدگاهی نگاه کرد که حسادت تبدیل بشه به یک اهرم که باعث رشد من بشه…من شخصا که استاد تاکید کردید که در کامنتها مثال بیارید از عملکردهاتون میخوام یک مثال از خودم بگم
همیشه که یک نوازنده برتر از خودم میدیدم با اینکه خیلی کم سن و سال تر بود صادقانه بگم یه جوری حس حسادت میومد که احساسم رو بهم میریخت و حتی اون غرور اجازه نمیداد ازش بپرسم چیکار کردی که موفق شدی؟
بعد گوشی رو برداشتم بهش زنگ زدم ازش پرسیدم تمریناتت چه جوری و …یکی از پاشنهای آشیل غرور…
بعد نشستم برای خودم اون شخص رو و عملکردها و باورهای خوبش رو الگو قرار دادم دیدم یکی از نکات مثبتی که دارد اینه…
تمرکز در تمرین اگر یک ساعت تمرین میکند اون یک ساعت فقط تمرین با دقت و تمرکز
بعد دیدم یکی دیگه از نکات مثبتش خلاقیت به خرج دادن در کار…و خیلی نکات ریز دیگه
بعد دیدم من هیچکدام از این کارها رو انجام ندادم ولی وقتی میبینم طرف به جایگاه بالایی رسیده حسادت میکنم…
از اون روز به خودم قول دادم هر کس که بالاتر از منه در هر زمینه ای هنر و ثروت و سلامتی و خوشبختی ….
لایقش بوده مگر نه اون جایگاه نداشت تو هم خودت رو لایق بدون واون لیاقت رو با عملکرها در خودت به وجود بیار و الگو بگیر…
استاد اینکه مسئولیت جایگاه و هر شرایطی رو هستیم بر عهده بگیریم و ایمان داشته باشیم قدرت خلق زندگی من دست منه نه دیگران این یکی از بزرگترین درسهای شما برای من بوده…
چقدر اشاره کردید به احساس گناه و پشیمانی و توهین به خود این احساس زندگی رو نابود میکنه که از نظر شما بالاترین احساس بد …خداروشکر سعی کردم در زندگی م هرگز پشیمان نباشم از عملکردم چون آگاهانه خودم انتخاب کردم مسیر زندگیم رو و اگر اشتباهی در مسیر بوده و یا ظاهرش سخت و ناجالب بوده استاد به خودم یادآور شدم حتما قسمتی از مسیر
من اعتماد کنم
چون شما در قدم ۷ جلسه ۵ یا فکر میکنم قدم ۹ اشتباه نکنم
از دوره ی ۱۲ قدم بارها به این موضوع اشاره کردید اگر داری روی خودت کار میکنی شکل مسیر تغییر کرد و شاید ظاهر ناجالبی داشت مطمئن باش که قسمتی از مسیر به هدایت خداوند به سیستم اعتماد کن و تسلیم باش …
اینجا دوباره میخوام مثال بزنم که چه اتفاقی در مسیر زندگی ام افتاد و من تسلیم شدم و به مسیر ادامه دادم…
یکسال پیش برای مهاجرتم قدم برداشتم و قرار بود که ژانویه ویزا ما صادر شود و همه چی آماده و اوکی بود برای رفتن به کشور انگلستان دقیقا ۳ هفته قبل از رفتن پروازها به این کشور کلا بسته شد…
و کار ما بلا تکلیف موند و خیلی کنترل ذهن سخت بود برام چون ۶ ۷ ماه قبلش کلی تلاش کرده بودم روی زبانم انرژی گذاشته بودم…و کلی وسایل خونه فروخته بودم…حتی ماشین هم فروختیم…خلاصه آماده آماده
حالا که به تاخیر خورده بود و هیچی مشخص نبود..تازه این وسط مخالفت خانواده خودم هم بود از قبل که کجا میخوای بری دیوانه شده خوشی زده زیر دلت…نا شکری اینجا همه چی داری و این صحبتها…ولی من دنبال یه اولویت های دیگه بودم…
واقعا کنترل ذهن سخت شده بود که جواب اینا کی بده دیوانه شده بودم…
اینجا یاد حرفهای استاد میافتادم در شرایط اکازیون که همه چی گل و بلبل که کنترل ذهن کاری نداره الان باید ثابت کنی …
نشستم روی کاغذ برای ذهنم دلیل هایی آوردم که شاید اگر الان میرفتی چون فرزندم هم همراه بود فصل بسیار سردی و شرایط سختی میشد براتون
شاید الان اگر میرفتید با توجه به شرایط قرنطینه شما باید در خانه میموندید و براتون واقعا سخت بود شاید الان ….و کلی به ذهنم منطق دادم که به plan خداوند اعتماد کن و صبر کن و خداوند پاسخ میدهد
به ما گفتن تا سپتامبر باید صبر کنید …
خلاصه قرار شد ۸ ماه تا سپتامبر لذت ببریم و صبر کنیم و این مدت کمی نبود....
من و همسرم نشستیم به دوره ی فایلها و هر جمعه با اسنپ با فرزندمون میرفتیم کوه حتی ماهیتابه و گوجه
و تخم و مرغ با پیک نیک میبردیم دل جنگل خدای من چقدر لذت میبردیم…سیب زمینی هم میانداختیم تو آتیش و سعی میکردیم اصلا به این فکر نکنم ۸ ماه مونده تا ج بیاد….
و قول داده بودیم زندگی کنیم سمت خودمون رو انجام بدیم اون سمت بیرون با خداست خودش وظیفه شو بلده حرفه ای….
من سمت خودم رو انجام بدم از مسیر لذت ببریم از چند صباحی که خداوند بهم هدیه داده لذت ببرم…
حتی بارها کسی نبود بریم خودمون تنهایی به قول شما پایه ای نداشتیم
خودمون پایه خودمون بودیم…
و این چند ماه با عشق سر کارمون پول ساختیم مثل قبل به روند ادامه دادیم…
خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه ویزا ماه یک ماه زودتر صادر شد که وقتی خبر دادند گریه م گرفت دیوانه شدم…
که خدایا تو خیلی کارت درسته الان که من میخوام برم فصلی هست که بهشت اونجا واقعا آب و هواش قابل مقایسه با ژانویه نیست….
و حتی شرایط مال ام، اون موقع دیگه تمام پولها رو هزینه گردم ولی الان که چند ماه گذشته با دل گرم و پشتوانه مالی دارم و خیلی شرایط اوکی تر هست که میرم…الان ۴۵ روز که آمدم انگلیس…و هوایی که میگفتند سرد و بارونی و سخته هنوز بر نخوردم تازه کم کم داره سرد میشه…یه هوا ابری با حال که خودم همیشه دوست داشتم…هیچ قرنطینه ای نیست تمام معازه ها باز هستن و فرزندم داره مدرسه میره..از همان روز اول..ماسک زدنی نیست…خلاصه خیلی شرایط بهتر از ۷ ماه قبلش
من در این مسیر بزرگ شدم در صبر کردن در کنترل ذهن هنگام نجوا در لحظه زندگی کردن در امید داشتن در شرایط سخت در قضاوت نکردن دیگران هر زمان که با همسرم خیلی اتفاقی پیش میاد در مورد دیگری بخواهیم صحبت کنیم به همدیگه یادآوری میکنیم نه صحبت نکنیم… به ما چه! زندگی دیگران به من و تو ربطی نداره بیاد در مورد رویاهامون حرف بزنیم چی دوست داریم پیش بیاد چه چیزهایی رو دوست داریم تجربه کنیم….استاد جانم اینا درسهایی است که من از شما آموختم و در زندگیم عمل کردم…عاشقتونم شما قانونی رو به ماد دادید که یاد گرفتم در هر لحظه برای هر جایگاهی هستم شکرگزار باشم و بپذیرم خودم خواستم و خلق کنم ۱ ساعت آینده مو…توجه کنم به نیمه ی پر لیوان اینو یاد گرفتم و دارم کار میکنم و هنوز قطره ای از آگاهی های این جهان رو درک نکردم اینقدر که جا دارم...من باید به رهایی برسم …
استاد جان همه ی فایلهایی که همسرم خریده بود یه مموری با حجم بالا تهیه کردم ریختم روی اون داخل گوشیم داشته باشم و روزی نیست که کمه کم ۳ ساعت روی خودم کار نکنم…البته زمانی این ۳ ساعت ارزش داره من به یک جمله از حرفهای شما عمل کنم که شما میگید بچه ها من خیلی سختگیرم در عمل..ای جانم واقعا دوستون دارم
معجزه ها داشتیم در این مسیر…که ما فقط ریسک کردیم به ما گفته شده بود این مبلغ که میدهید هزینه ی بسیار زیادی شاید ریجیک بشید این صحبتها و خدا میدونه تمام اون هزینه از زحمت کشی سالها تلاش خودمون بود بدون یک هزاری بخواد قرض باشه حتی تمکن تماما مال خودمون بود ….
و گفتیم خدایا خودت میدونی و خودت ما نمیدانیم..ما وظیفه مون به غیب به چیزی که نمیدونیم ایمان داشته باشیم و قدم برداریم و تو پاسخ میدهی…و پاسخ داد و ما رو دیوانه کرد… خدایا شکرت هزاران بار شکرت…
این مصاحبه رو ۱۰۰ بار باید گوش کنم تا یاد بگیرم زندگی برنده شدن و یا رسیدن به نقطه خاص نیست
زندگی اینه که تو با وجود چالش ها باز هم لذت ببری و بگی تجربه ی زیبایی بود…
و اینا تکامل میخواد استاد شما سالها و سالها فقط روی خودتون کار کردید …
و نتیجه متفاوت استاد عباسمنش و آدم های موفق دیگه کشتی گیرها و بوکسر ها آنتونی جاشوا ها و نوازنده ها و ایلان ماسکها و….
دقیقا نتیجه متفاوت فکر کردنه…در شرایط به ظاهر سخت…
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD1001MB67 دقیقه
- فایل صوتی الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 358MB64 دقیقه
شکر خدایی که هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست
این فایل واقعا خداست اونقدر این مصاحبه درون منو جلا داد و علفهای هرز و هرس کرد از اطراف ذهنم که تا امروز اینقدر احساس شادی ،توکل ،ایمان را تجربه نکرده بودم و اونقدر انرژی مثبت استاد در من تاثیر گذاشت که فقط میگفتم استاد عاشقتم و فایل رو میخوردم خدا واقعا به موقع این فایل رو در مسیرم قرار داد من این فایل رو چند ماه پیش دیدم اما فقط دیدم امروز این فایل رو دانلود کردم و هر روز گوش میدم و نکته برداری میکنم از دوستان عزیز میخام بنویسن نکات مهم مصاحبه رو و مکث کنن فکر کنن و اونا رو درونی کنن تا تحول ایجاد بشه باید بخوایی تا تغییر ذهنی ایجاد کنی وقتی اماده باشی هدایتهای الله رو به هزار طریق دریافت میکنیم خدایا شکرت که منو در مسیر هدایت و دریافت نعمتهایت قرار دادی و تشکر ویژه از استاد گرانقدر و بانو شایسته عزیز که با زحماتشون شدن دستان مقدس و توانمند خدا در زندگی ماها الهی شکر و خدا قوت️️️️
183مین گام خوشبختی توی جهان شور،وشادی در،ررررررررروووووووززززززززششششششمممممممااااااررررزندگی، لطفاباانگیزه وانرژی بالا خوانده شود.
چون منم باحس خوب اولِ کتابم رانوشتم الهام الهی بود.همنطورکه الان یاکریم روی پنجره ی خونه ی ما نشسته وبلند بلندباشور، وشعف همراه باصدای دلنشین گنجشکها شکرخدارابه جامی آورند.
پس من ، هم ازاعماق وجودم این شادی رابه جهان هستی اعلام میکنم. که منم تسلیم خداهستم.
جیگرتو بخورم خدااااااااااا، میدونم توجیگرنداری!ولی برای همه ی ماجیگرشدی.اووووممممممم حس خوش.
به نام خدا وسلام به خدا.
سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای عزیزم توی این صبح دل انگیز بهاری.
الهی توراسپاسگذارم بابت سلامتی کل خانواده ام وفرشته ی نازنینم.
نمازصبح باصدای دلنشین عزیزدلم وماساژ دادنش بیدارشدم الهی سایه ی عزیزدلم رو، روی سرم نگه دار، آمین.
دیدم کل خانواده کنارهم به سلامتی خوابیدن، و روی سربچه هاوعروسم رفتم به هرکدام نگاه میکردم حضورخدارومیدیدم.
خوب چی ازاین هدیه ی الهی بهترکه همه سالم وسرحال هستیم دمت گرم خداجون میبوسمت.
نمازخوندم، چایی صبحانه وشربت وآب یخ برای عزیزدلم وجیگرگوشم آماده کردم که راهی کارشدن الهی به امیدتوخداقوت به همه ی عزیزان روزپرخیروبرکت دارین انشاالله باخواندن کامنت من سرحال ترشدین .
الان این احساس عالی رابه همه ی شماتقدیم میکنم.
دیروزازخواب بیدارشدم، سریع به خداگفتم :امروزمیخوام برم پیاده روی،دیگه ازسمت کوه پارک به پارک خورشید وبعدهم کوه پله سنگی.
ازبس که من دوست دارم ازبلندی همه جاروتماشاکنم.
خداگفت: ایستگاه خط واحدیک مقداری راهه،پس ازسمت صیادشیرازی باخط واحدنزدیک خونه برو،
چون ازاین مسیرپیاده روی نکردی! وبه جاهای جدیدبرو.
سریع حرف خدارو، گرفتم .
گفتم این درسته.
راه افتادم باخط واحدرسیدم به آخرخط پیاده شدم پرسیدم ازکدام مسیربرم کوه ؟
راهنمایی کردن تاورودی کوه رسیدم .
ازیک سوپری راهنمایی گرفتم، گفت :سمت راست به لادن وسمت قله زو، وسمت چپ کوه پله سنگی میره. گفتم: اونجایی که مسرطولانی ترباشه!
گفت: سمت راست لادن ودلاوران دورتره،
ازنگهبانی ردشدم پرسیدم این مسیرکسی هست یاتنهایم!؟
گفت :الان هواگرم شده نمیدونم!
به من الهام شدکه به مسیرسمت راست ادامه بده.
من بودم و کوه، درختهاودره،
حالا من بودم، خداوصدای استادوباخودم زمزمه میکردم.اَوًِجِبالَنامَعَ داوود.اَوًَجِبالَنامَعَ لیلا.
به مسیرادامه دادم گاهی صدای کسی مثل عزیزانی که به درختهاآبیاری میکنندازکوه میومد.
جلوتررفتم کارگاه ساخت وراه سازی رو دیدم کامیونهای خاکبرداری، کارگرها، نگهبانی که دوباره به دوراهی رسیدم راهنمایی گرفتم که میخوام برم اون بالا سمت راست، چون سمت چپ روتجربه کرده بودم البته ازمسیردیگه.
نگهبان آدرس دادمنم رفتم ازکارگاه که ردشدم تاقله ی کوه من بودم وخداوصدای دلنشین ِ استاد.
گاهی یک ماشین توی مسر، رد می شد!البته فقط کسانی که مربوط به کارهای همون جاهاهستندوگرنه مردم عادی فقط پیاده و یا با دوچرخه تردد دارن ودوتا آقای دوچرخه سوار تو مسیردیدم.
اینوبگم که من ازحضورمردم خیلی بیشترلذت میبرم تااینکه اینطو رتنهاتومسیرکوه ودره برم.
بالاخره باصحبت باخدا، باخنده، باگریه ،باذوق، باشوق همه رقمه باشکرگذاری فراوان ازبلندی به اطراف نگاه میکردم ولذت میبردم چقدراحساس قشنگی فقط خدامنودرک میکنه چی میگم؟!به خصوص اولین بارِ که اینجااومدم.
رسیدم2راهی،خدایاکدام طرف؟! البته هردوراه یکی میشدفقط برای رفت وبرگشت ماشینهای مهندسین وکارگران بودمردم عادی هم پیاده روی میکنن.
بالاخره گفت: توازاون پایین سمت راست جاده رو دیدی خیلی توی دیدت بودکه خوش به حالت بود.
ادامه دادم سمت راست وکلاًمسیرسربالای بودولی آسفالت بود.
الهی شکرت گاهی تومسیربه اطراف نگاه میکردم از اون بالا شهربه زیبایی دیده میشدومنم تندتندشکروسپاس داشتم.
وهرچی بالاترمیرفتم دیدبیشتری داشتم.
لذت وحس عالی همراه باگریه ی ذوق، شوق داشتم.
وحضورپر رنگ خدا، رودروجودم احساس میکردم.
میگم خدایعنی یک عالمه خودِخداهمراهم بود.
ننه چقدراین ویورودوست دارم.
خدایاخانه ای به من عنایت کن که حضورخودت، ویوی زیبایی بانورکافی از4طرف داره الهی آمین .خدایامیدونم توهم آمین گفتی.
این تعهدروجلوی جمع دادی یادت میمونه.
بالاخره رسیدم بالای کوه نفس، نفس دستام به زانوسربالایی، باز2راهی خدایاچپ یاراست!؟
گفت: توازپایین اومدی سمت راست روببینی پس چپ چیزی دیده نمیشه!
یک ماشین 2کابین سفیدازسمت راست اومدکه بره پایین دست بلندکردم ایستاد.
پرسیدم اینجاکه اومدم راه داره برم پایین!؟گفت خیلی راهِ سختی داره!
شماازهمین مسیری که اومدی1000متربرگردبروبه منبع آب رسیدی ازکوه بروپایین.
گفتم: مسیرراحتترچی؟!
گفت :همین مسیراومدی برگردآسفالتِ.
تشکرکردم تاچندقدم برگشتم .
خدابه من گفت: لیلا جان،لیلاجان مگه نیومدی این بالاروببینی!؟
گفتم :چرا! گفت: پس چراادامه نمیدی!؟سرته کردی!
گفتم توراست میگی واقعاکه !پس عقلم کجارفته!!!؟؟؟؟
رفتم جلوترآقای مسنی که درختهاروآبیاری میکرد دیدم سلام وخداقوت کردم صورتم راشستم پرسیدم :این بالاچیه!؟ گفت: این ساختمان ازشهرداریه کارهای اداری انجام میدن رفتم جلوتر یه باربی کیو، آبنما، سرسبزوزیباآبیاری قطره ای درختان وووووووو.
دوتاآقامنودیدن ولی رفتن داخل ساختمان، منم رفتم جلوتر، بازهمون آقاآمدبیرون صدازد،حاج خانم کجامیری؟!
گفتم: اومدم زیبایی های شهر رو از این بالا ببینم !!!!!!
پرسید ازاینجا!؟
گفتم: آره مگه چه شه!!!؟؟؟؟
گفت: اینجاورودممنوعه به خصوص براخانمها!!!!!!
پرسید خوب دیدی جلوترنرو!!!!!
گفتم:خیلی جاش قشنگه!
گفت :چه عجب یکی پیداشدکه بگه جای قشنگیه!!!!!
پرسید اینجاچکارداری!؟؟
گفتم: ازبس که کنجکاوم ودوست دارم ازبلندی شهر رو تماشاکنم!
به قول خودمون اومدم ازتَهِ سرقله(یعنی نوک قله)زیبایی های شهرروببینم!!!!!!!!
گفت: پس همون سمت رونگاه کن!
پرسیدم: چرا!؟دوست دارم اینطرف روهم نگاه کنم!
خندیدگفت: دقیقانمیخوام چشمت این طرف بیفته!!!!!
پرسیدم چراچه خبره؟؟؟!!
گفت: این ساختمون که روی این قله ی کوهِِ ازسپاهِ وذائقه ومهمات این پایینِ.گفتم چکاردارم به اونا!؟؟؟
منم شهر روتماشاکردم وسپاسگذاری ودعابرای اهل عالم کردم خیلی بااحساس لذت بخش مثل بچه ها ذوق زده بودم که جای قشنگ اومدم.
ازآقای مهندس پرسیدم آب سرد دارین!؟
گفت: بله چشم الان براتون آب معدنی میارم.
و آقای (x) روصدازدباماشین 2کابین مشکی آمدجلوی درب منتظرآقای مهندس.
یک کم طول کشیدرفتم درساختمون روبازکردم صدازدم آقای مهندس ،آقای مهندس انگاربچه ی ننمه !!!!
یکی دیگه جواب داد.
گفتم:قراربودآب معدنی بیارین!
گفت :الان میارن وبعدگفت : بفرمایین داخل آبسردکن هست.
آخ جون رفتم داخل وآب میخوردم وازتوی اتاق پنجره داشتم ویوی زیبای شهر رویکم ازتوی راهرومیدیدم وکیف میکردم.
بعدآقای مهندس گفت:الان براتون آب میارم همکارشون گفت :ازآبسردکن آب خوردن.
تشکرکردم بعدپرسیدم آقای مهندس شما میخوای بری پایین؟!!
گفت:آره الان میام میبرمت ازساختمون آمدم بیرون بازهم به زیبایهادقت میکردم ودعامیکردم.
آقای مهندس تشریف فرماشدن گفت :حاج خانم سوارشو.
منم بالذت وخوشحالی سوارشدم اول تشکروتحسینشون کردم .
وگفتم آخ جون آقای مهندس ازهمین ماشینهایی که دوست دارم خودشه.
بعدتومسیرازم پرسیدبچه ی کجایی وفلانی رومیشناسی تارسیدیم پایین ومیگفت:خوبه دیگه حاج خانم آمده کوه حالاباماشین هم آوردنش پائین میخندیدن ومنم تشکرکردم.
وگفت اینم ایستگاه خط هرجامبخوای به سلامتی بروچون مسیرماازسمتِ چپِ خداحافظی وتشکروتحسینشون کردم.
مسیرخانه رو پیاده روی کردم وجاتون عشق وصفا فالوده بستنی گرفتم وپسرم سرراه باماشین آمد دنبالم رسیدم خونه ولی چی حالی کردم اعتمادبه نفس وعزت نفسم به سقف آسمان چسبیدچون واقعااین مسیری که رفتم برای بعضیها میگن مگه چیه!؟؟
ولی خدامیدونست وبرنامه ریزی دقیقی داشت!
اولابه حرف مهندس اولی نکردم وبه مسیرم ادامه دادم گفتم:من الان ازفرصتم بایداستفاده کنم!
توی آفتاب مسیرسربالایی رواومدم حیفِ که تاتهش ادامه ندم ¡¡!!!
بعدم واقعااگه میخواست پیاده بیام مسیرطولانی بودهواگرم وبچه هام ناهارمیخواستن،البته من همیشه غذام حاضره.
خیلی خوش گذشت چون من واردترسهام شدم ذهنم میگفت: ای باباحالایک روزِ دیگه!
الان هواگرمِ، الان توی مسیرکسی نیست تنهایی!!!
وفریبهای دیگه ولی من باتوکل به خدارفتم وخدارهبرم شد.
عالی بودوسیله ی ایاب وذهاب آماده !
خداگفت: فقط بیا منم رفتم ونتیجش رو دیدم لذت وشادی.
ودیروزکه فایل روتماشاکردم اصلا اهل ورزش نیستم!
واین ورزش رو،واقعاکه!!!!!!!!انشاالله خودتون میدونین.
ولی صحبتهای استادروبرای تحسین کردن وحسادت نکردن شنیدم خدایابه شرط عمل.
اونقدرزبونی تحسین میکنم وآرزوی موفقیت برای دیگران میکنم که ملکه ی ذهنم بشه این یک قانونِ ،این یک قانونِ تکرار،وتمرین .
قبلناکامنت که میخوندم میدیدم دوستان دقیقاکلمه به کلمه ی استاد رو کپی میکنن راستش ذهنم آزارم میداد! که ببین توچرابلدنیستی اینکاروبکنی!؟
توسربه هوایی اگه تونستی مثل بقیه حرفهای استاد روبنویسی کارکردی وگرنه چیزی نفهمیدی!!!!!
خداخیرتون بده استادقبلاهم توهمین فایل شنیدم که گفتین بهتره ازپیشرفتهامون بگیم نه تکرارحرفهای شمارو.
خوشحالم که اتفاقات وپیشرفتهای خودم رومینویسم.
ذهنم میگه خب حالا دیروزرفتی چکار کردی!!؟؟
پول درآوردی!که همچین خوشحالی!!!؟؟؟؟
میگم ازپول هم بهترکه خدابادستان قدرتمندش برام ماشین موردعلاقم شدوسوارم کرداونم کجا!؟؟؟
جایی که باپای خودت بایدبری وبرگردی!!!
اونم جای ممنوعه !!!
خداگفت :توبامنی بیامیبرمت جایی که فکرش رو نمیکنی منم ازهمه جابی خبرپس شدمثل موسی که به سمت دریاراهی شد.
عاشقتونم استادوهمه عزیزان متشکرم که کامنت روخوندین چون من خیلی اهل گوشی نیستم وهمین رو هم مینویسم واقعیت وازته دلم مینویسم .
تازه متوجه شدم 2تاونصفی ستاره داشتم نصف ستاره ام رو استادگرفته خوب نبایداینکاروبامن بکنین من که یکسره فایل گوش میکنم وکامنت میخونم پس چراغهام رولطفاروشن کنین متشکرم استاد.
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
-برخی افراد با پرسیدن سوالات نامناسب از افراد موفق قصد تخریب آنها و بد کردن احساسشان را دارند
-بسیاری از افراد از موفقیت دیگران احساس شکست کرده به همین دلیل از افراد موفق متنفرند و دوست دارند اتفاقات نامناسب برای آنها رخ دهد
-افراد حسود هرگز موفق نمی شوند
-احساس حسادت تنها باید انگیزه ای برای دستیابی به اهداف نه داشتن تنفر و احساس بد باشد
-افراد موفق با کنترل ذهن و نه اقدام فیزیکی احساس خود را خوب نگه می دارند
-افراد موفق هنگام مواجه شدن با شکست بر موفقیت ها و دستاوردهای گذشته ی خود تمرکز دارند
-هنگام مواجه شدن با تضادها و چالش ها تمرکز خود را بر داشته هایمان قرار دهیم
-نگاه متفاوت به مسائل به ظاهر ناجالب باعث نتایج متفاوت می شود
-نظر دیگران و حرف مردم را کنار بگذاریم
-دیگران هیچ تاثیری در نتایج زندگی ما ندارند
-با توجه کردن به نظر و حرف دیگران باعث تاثیر گذاری آنها خواهیم شد
-بی نهایت نعمت در زندگی ما وجود دارد با سپاسگزاری از آنها به احساس خوب دست یابیم
-اگر به دنبال موفقیت هستیم باید بتوانیم افراد موفق را تحسین کنیم
-افراد به هر جایگاهی دست یافته اند لایق آن بوده اند
-همواره افراد موفق را تحسین کنیم
-ذهن خود را برای تحسین افراد موفق تربیت کنیم
-ذهن ما باید بتواند بر نکات مثبت افراد و موفقیت های آنها تمرکز کند
-یاد بگیریم افراد موفق را تحسین کرده و نکات منفی آنها را نادیده بگیریم
-تنها با عدم تمرکز بر ویژگی های منفی افراد به سمت ویژگی های مثبت آنها هدایت می شویم
-بررسی کنیم ذهن ما به موفقیت یا شکست افراد توجه دارد؟
-انرژی خود را برای بهبود ویژگی های شخصیتی نه احساس گناه و مرور کردن مکرر اشتباهاتمان قرار دهیم
-بر روی هر چیزی تمرکز کنیم از جنس همان را جذب می کنیم
-با توجه به خوبی ها نکات مثبت و فرصت ها به خوبی ها نکات مثبت و فرصت های بیشتر هدایت می شویم
-به جای تمرکز بر حرف مردم و مهم دانستن نظر آنها بر بهبود خود تمرکز کنیم
-در عمل باید بتوانیم مهم نبودن حرف مردم یا سایر باورهایمان را نشان دهیم
-همواره باور داشته باشیم به موفقیت دست میابیم
-احساس گناه و سرزنش خود به خاطر اشتباهات گذشته بدترین احساسی است که می توانیم داشته باشیم
-از اشتباهات گذشته ی خود درس و تجربه کسب کنیم
-از تضادها و چالش های خود انگیزه ای برای رشد و پیشرفت بیشتر بگیریم
-به فرصت هایی که شکست ها برایمان ایجاد می کند توجه کنیم
-موفقیت روند و پروسه است و به مرور بیشتر و بهتر خواهد شد
-از شکست ها انرژی برای بهبود بیشتر بگیریم
-مسابقات تک نفره و فردی نیاز به کنترل ذهن بیشتری نسبت به بازی های گروهی دارد
-به جای افسرده شدن هنگام شکست انگیزه برای حرکت بیشتر بگیریم
-همواره انگیزه و تعهد برای گرفتن نتایج بهتر در خود ایجاد کنیم
-هنگام شکست قائم به ذات باشیم و از درون و با داشتن باور مناسب احساس خود را خوب نگه داریم
-به دنبال عوامل بیرونی برای ایجاد احساس خوب پس از شکست نباشیم
-خودمان مسئولیت تغییر خودمان را بر عهده بگیریم
-داشتن باور توحیدی باعث می شود در انتظار حمایت و دلسوزی دیگران هنگام برخورد به چالش ها و تضادها نباشیم
-باید بتوانیم در خود انگیزه برای حرکت بیشتر ایجاد کنیم
-دلیل موفقیت افراد داشتن باورهای توحیدی و دلیل شکست آنها داشتن باورهای شرک آلود است
-سمت خود را به درستی انجام داده و اجازه دهیم خداوند سایر کارها را برای ما انجام دهد
-تمرکز خود را به جای مشکلات و پرسیدن سوال چگونه از چه طریق چه زمانی تحقق خواسته بر بهبود خود قرار دهیم
-تمرکز بر مشکلات و نتایج آینده باعث ناامیدی از تحقق خواسته ها می شود
-به خداوند و قوانین او اعتماد کنیم
-عوامل بیرونی هیچ تاثیری در موفقیت و شکست ما ندارند
-رقابت ما تنها برای خودمان بهبود ویژگی های شخصیتمان نه جلو زدن از دیگران و دریافت تایید از آنها باشد
-موفقیت و شکست تنها از دیدگاه مردم است
-مهم ترین معیار پیشرفت: عدم اهمیت حرف مردم برای ماست
-شکست امری طبیعی است باید از آن درس گرفته و مسیر درست را ادامه دهیم
-با توجه کردن به نکات مثبت و درس گرفتن از شکست ها می توانیم به موفقیت دست یابیم
-به هر چیزی توجه کنیم از جنس همان را دریافت می کنیم
-اگر به چیزی توجه داریم که به ما احساس خوب و آرامش می دهد در مسیر تحقق اهداف و خواسته های خود هستیم
-اگر به چیزی توجه داریم که به ما احساس بد ناامیدی ترس و نگرانی می دهد در مسیر عدم تحقق اهداف و خواسته های خود هستیم
-در عمل از باورهای درست استفاده کنیم
-باید بتوانیم هنگام مواجه شدن با تضادها و چالش ها ذهن خود را کنترل کنیم
-همواره دوست داشته باشیم در خود بهبود دائمی ایجاد کنیم
-به میزانی که بتوانیم ذهن خود را کنترل کنیم در کنترل ذهن عملکرد بهتری خواهیم داشت
-داشتن احساس بد طبیعی اما ماندن در احساس بد غیر طبیعی است
خدایا شکرت
عاشقتونیم
بنام خداوند بخشنده مهربان
سلام به دوستای خوبم واستاد عباسمنش عزیز و بانو شایسته جان
این فایل نشانه روزم بود راسش استاد من از وقتی باشما واین سایت آشنا شدم خیلی بهتر میتونم حسمو خوب کنم و روی مومنتوم منفی نمونم…
جدیدترین موضوعی که یادآور این موضوعه اینه که:من چند روز مونده به سال جدید به یکی از عزیزترینام یه دروغی رو گفتم که خب اون لحظه فقط بخاطر ترسم بود وبازی ذهنم بود که باعث شده بود چنان استرسی بگیرم که ناخودآگاه دروغ بگم که خب خیلی برام گرون تموم شد البته به لطف الله لو رفتم واجازه نداد به اشتباهم ادامه بدم️ اما خب درسی که گرفتم این بود که یاد بگیرم تا زمانی که آروم نشدم تصمیم به زدن هیچ حرف یا انجام کاری نکنم چون واقعا اون لحظه فقط نجواهای ذهنه که وادارت میکنه تصمیم اشتباه بگیری…
من سر این موضوع یکی دوروز خیلی ناراحت بودم خب اصلا دوست نداشتم فرد دروغگویی بحساب بیام انقد نجواهای ذهنم بلند بود که حتی اجازه نمیداد بیام توی سایت و با گوش کردن فایلا حالمو بهتر کنم..شاید چون من هنوز انقد خوب قانون رو درک نکردم این نجواها تونستن انقد بهم غلبه کنن اما خب بالاخره این بین گاهی یه صدای خیلی آرومی رو میشنیدم که میگفت خدایا کمک خدایااا بهم نشونه بده که ازین حال دربیام این صداها انقد اروم بودن که توجهی هم نمیکردم امااا جواب داد خداایا شکرت دقیقا تو همون لحظات سال تحویل خدا دوتا عیدی توپ بهم داد که باعث شد سرپا شم باعث شد اون حال بدو رها کنم..اون چندروز خیلی فک کرده بودم،خب درکل خیلی ادم دروغگویی نبودم حتی بشدت بدمم میومد از دروغ اما خب اتفاقیه که افتاده بود خلاصه اینو پذیرفتم که کارم اشتباه بوده و باخودم گفتم بجای اینکه بشینم به گریه کردن و ناراحتیم ادامه بدم بهتره پاشم روی خودم بیشتر کار کنم ودرس بگیرم که بخاطر ترس یا نگرانی تصمیمات عجولانه نگیرم و مطمئنم اون فرد هم در زمان مناسب خودش متوجه میشه که اینکارم از قصد نبوده ودلش نرم میشه و میبخشه…دقیقااا وقتی از خدا خواستم نشونههاشو برام فرستاد و بهمحض اینکه اشتباهم رو پذیرفتم به محض اینکه دست از سرزنش خودم برداشتم مسیر برام باز شد هدایت شدم به سایت و زدم روی نشانه من.خداروشکر فایلی اومد که سراسر آرامش بود که مفهوم کلیش این بود که نه حال خوب نه حال بد پایدار نیس ما انسانیم و ممکنه خطا بکنیم بهتره پاشیم بجای نکات منفی نکات مثبت رو ببینیم تمرکزمون رو بزاریم روی ویژگی های مثبتی که داریم و زیبایی ها رو ببینیم و از اشتباهاتمون درس لازم رو بگیریم بقیع رو خدا خودش درست میکنه….
اینارو گفتم که بگم من اگه ادم قبل بودم باید کلی سر این موضوع خودخوری میکردم باید یه تایم طولانی رو خودمو سرزنش میکردم باید میرفتم میشستم انقد اینور اونور حرف میزدم تا اروم شم که البته بجای آروم شدن بقیه بیشتر کارمو توجیه میکردن واینجوری فقط خودمو گول میزدم تا آروم شم اما به لطف خدا و استاد عزیزم که دستی از دستای خدا شدن برای هدایتمون خداروشکر دیگ مشکلاتمو جایی نمیگم و خیلی راحتتر هم حل میشن.
این اولین باره که به خودم جرئت دادم کامنت بنویسم خب الانم ذهنم مقاومت داشت اما دوست داشتم اینجا بنویسم تا یادم بمونه که تمام تلاشمو بکنم رو مومنتوم مثبت بمونم واگه ناخودآگاه این ذهن مریض سوقم داد به سمت مومنتوم منفی سریع بتونم جلوشو بگیرم یادم بمونه که قبلا تونستم بازم میتونم..
همه این تغییراتم بخاطر خداونده که منو هدایت کرد تا وارد این سایت بینظیر بشم و زندگی رو از یه زاویه دیگ نگاه کنم و زیبایی هارو ببینم
بقول استاد زندگی با تمام مسائلی که داره خیلی قشنگه خیلی زیباست..عارع یسری مسائل داره اما همشون راه حل دارن پس بهتره بجای فوکوس روی مسائل که یه کلمس به راهحل های اون مسئله فک کنیم که چندین خط میشه..
خدااا انشالله تو سال جدید هممونو آسون کنه برای آسونی هااا
براتون قلب فراوونِ فراوونِ فراوون آرزو دارم
در پناه الله یکتا شاد، خوشبخت، ثروتمند و سعادتمند دردنیا و آخرت باشین.
بنام خدای فراوانی ها
سلام به همه دوستان عزیزم
من صبح زود این فایل روگوش دادم خب خیلی خوشم اومد و رفت تو ذهنم و داشتم به این فکر می کردم که واقعا بعضی از افراد نیت های نامناسب ، سوال های به ظاهر مناسب با لحن به ظاهر مناسب می پرسن اونم با هدف های نامناسب
و بعد داشتم به خودم میگفتم …. خب یعنی چی ؟
٫بعد این حرف استاد اومد تو گوشم که نمیشه سر جهان رو کلاه گذاشت شاید سر زن بچه شوهر رییس مشتری فلانی رو بشه اونم چند بار ولی جهان همون دفعه متوجه میشه
خلاصه این دوتا کلمه توگوشم زنگ خورد و من هی فکر میکردم
واقعا وقتی خدا متوجه میشه چه فایده اصلا چه ارزشی داره ….. اینکه سر چهارنفر رو با بازی با کلمات شیره بمالم
تا اینکه عصر گوشیم زنک خورد و البته هم فرکاسن هم نبودم اون لحظه کنار گوشیم نبودم و ج ندادم
وقتی اومدم سر گوشیم با اونشماره زنک زدم ودقیقا یه فردی از گذشته ام به تحریک یه فرد اومد با لحن ملایم صحبت کردن منم از همه جا بی خبر خیلی با خوشحالی باهاش صحبت کرد و خوش و بش کردم
کمکم دیدم یه چیزهایی میگه که بوی خوبی نمیده
مثلا اینکه خب آدم یه موقع پایین هست بالا هست و … ( یعنی گذشته من بالا الان پایین ) در حالی که من خودمو اینطوری نمیبینم شاید از نظر مالی در گذشته بالا الان ضعیف ترم ( اونم دارابی هایی بود که به صورت عدم تکامل داشتم )
و گفت تو الان چند سالته دخترم ( و مثلا تو این سن ازدواج نکردی ) می خواست از ظریق این دوتا گزینه منو ضعیف کنه تا نمی دونم چرا ؟ البته بعد فهمیدم چرا چون به این روش انسان ها عادت کردن
منم خیلی ریلکس بهش گفتم ( نیتش زو متوجه نشده بودم ، اون احساس لیاقتم جواب میداد ) که من پایین نیومدم من تغییر مسیر دادم
بعد گفت ازدواج
منمگفتم من تو سن پایین تر آماده ازدواج نبودم ..
بعد که تلفن قطع شدم من بازم فکر کردم نیتش خیر هست !!!!!!!!!
تا اینکه خدا دوباره منو آورد روی این فایل !!!!!!
گفتم ای دل غافل خدا از صبح بهم یادآور شد که قراره یه همچین موضوعی پیش بیاد ….. ولی چون صبح توجه کرده بودم به جواب های جاشوا مثل اون جواب دادم …..
الان با خودم میگم واقعا وقتی میشه آدم از راه درست نتیجه بگیره چرا باید از این روش بازی با ذهن آدم ها …. و اینکه استاد واقعا ازت ممنونم من قبلا اگر بود جوابشو که نمی تونستم بدم هیچ بعدش حرف هاش باورم میشد چند روز میوفتادم تواحساس گناه و خود تخریبی و در واقع هر چیزی که از درون و بیرون بهم گفته می شد رو باور میکردم
واقعا عزت نفس تا دندان مسلح از آدم حفاظت میکنه اونم ناخودآگاه
من اون جواب ها رو به صورت خودکار دادم
یا هر تیری که از اطراف بیاد سمتم که بخواد بهم نداشته ها یا شکست هامو یادآور بشه اصلا انگار رویین تن شدم و محافظ دارم اجازه نمیدم واردم بشه و تحت تاثیر قرار نمیگیرم
احساس میکنم بنای عزت نفسم تقویت شده
هر چند نیازه همیشه و همیشه تقویت بشه
وگرنه هر چیز ضعیف اگر قوی نشه روز به روز ضعیف تر میشه
سلام به استاد عزیزم
میخوام از تجربه خودم بگم.من 18سالمه ولی واقعا خداروشکر میکنم که به اگاهی هایی رسیدم که خیلی ها در سنین خیلی بالاتر هنوز بهش نرسیدن و البته که میدونم هنوز راه زیادی دارم
ازاواخر سال نهم هدفی به نام کنکور در من شکل گرفت..با اینکه خیلی عقب بودم به ظاهر نسبت به بقیه ولی شروع کردم به مطالعه برای ازمون نمونه و با وجود سختی هاش من قبول شدم…3سال ته همه فکرهام کنکور بود میخوندم اما پر از اشتباه..من یادمه وقتی از سرجلسه کنکور بلند شدم اشک میریختم و کنترل ش برام واقعا سخت بود.گذشت و من شهریور وارد سایت شما شدم تا قبل اون از یه کانال تلگرامی که فایل هایدانلودی رو میذاشت گوش میکردم هرازگاهی..اما یادم نیست چطور شد که اصلا وارد سایت شدم…خیلیی تاثیرات فایل هایی که تو سایت گوش میکردم بیشتر بود و این خیلی برام جالب بود.شبی که نتایج کنکور سراسری اعلام شد.ساعت1شب.نتیجه خیلی بد بود.دوستم زنگ زد و گریه میکرد یادمه یه تماس3نفری برقرار کرده بودیم و هر2نفرشون گریه میکردن.اما من نمیتونستم گریه کنم.حتی وقتی روی میزی که 1سال تموم روش مطالعه میکردم نشستم بازهم نتونستم گریه کنم..تا چند دقیقه ناراحت بودم اما گریه هرگز…یعنی انگار اون امیدی که به آینده در من وجود داشت نمیزاشت گریه کنم.امید به خداوند.به یک من متفاوت…حتی بعد اون رفتم وسایلم رو اماده کردم و فرداش بعدسالها رفتیم سفر…در راه اوایل یهو حالم بد میشد ولی با گوش دادن به حرف های شما واقعا اروم میشدم سعی میکردم از زیبایی های طبیعت لذت ببرم..و واقعا در سرم این میگذشت که خدایی که اینطور معجزهگونه این سفر زیبا رو برام رقم زدخودش بقبه کارهارو هم درست میکنه
و منی که فقط تا بابلسر رفته بودم حالا اوننن همه زیبایی های بی نظیر رامسر رو میدیدم.واقعا فوقالعاده بود.طی سفر خیلی دوست صمیمیم باهام تماس میگرفت و میدیدم همه بعد 1هفته هنوز خیلی خیلی حالشون بده و حتی میشنیدم یک نفر قصد خودکشی داشته..و واقعا دوستم متعجب بود که چطور تونستی این قدر زود حالت رو خوب کنی.من چون نمیخواستم درباره این موضوعات با دوستم صحبت کنم فقط میگفتم اینجا انقدررر زیبایی هست که من نمیتونمم به چیزهای بد فکر کنم و واقعا هم همینطور بود.من فقط به این فکر میکردم که حالا که من قرار نیست انتحاب رشته کنم پس دیگه لازم نیست زود برگردیم و میتونیم بیشتر از زیبایی های اینجا لذت ببریم.امسال شروع من با پارسال خیلی فرق داشت.معجزاتی از خداوند میدیدم که واقعا باورنکردنی بود و عمیقا به این حرفتون ایمان اوردم که وقتی انسان حرکت میکنه خداوند درهارو براش باز میکنه و دلهارو نرم میکنه
من امسال هرگز به پارسال به یک شکست نگاه نکردم و همه میگن پشت کنکور بودن شرایط روحی خیلی بدی داره و خیلی سخت تره.ولی برای من به لطف خدای مهربانم خیلی هم اسون تر از پارسال بود
یه موقع هایی حالم بد میشه.یه موقع های خارج میشم از ریل.یه موقع هایی دوست دارم کنار بکشم ولی همه سعیمو میکنم که درست ترین کار رو بکنم. شاید یه جاهایی اشتباه کرده باشم.شاید یه جاهایی درست ترین کار رو انجام نداده باشم.حتی از اینجا به بعد هم شاید گاهی اشتباه کنم.ولی جمله ای که من از این مصاحبه امروز یاد گرفتم این بود((من به روند تکاملم اعتماد دارم))مطمئنم امسال میتونم به بهترین نتیجه برسم و چیزی که این همه سال براش تلاش کردم رو به دست میارم
بی نهایت از شما ممنونم و خیلی بیشتر از خداوندی که من رو به سمت این فایل هدایت کرد
به نام خدایی که برای همه ما خوبی و زیبایی و ثروت میخواهد
سلام به دوست عزیزم فائزه جان ماشالله دختر تحسینت میکنم عزیزم مرحبا که از این سن کم شروع کردی به تغییر خودت به یه فائزه دیگه تبدیل شدن که با پارسالش خیلی فرق میکنه
ممنونم که اومدی اینقدر قشنگ برامون از دستاوردهات از تلاش ذهنیت از کنترل ذهنت از ایمانت به خداوند نوشتی مرحبا مرحبا دوستت دارم
وقتی کامتتو خوندم حسه خوبی پیدا کردم و کلی تحسینت کردم
که تونستی اینقدر قشنگ ذهنتو کنترل کنی در شرایط بسیار بد
و حال و احساسه خودتو خوب نگه داری
فائزه جان مطمئن باش جهان جواب این فرکانس و حاله خوبتو میدهد از بی نهایت طریق که اشک شوق بریزی
ان شالله از این به بعد کامنتهاتو بیشتر بخونم و موفقیتها رو بیشتر ببینم و تحسینت کنم
عزیزم مسیرت درسته با همین احساسه خوب ادامه بده و هر روز ایمانتو به خداوند محکم تر کن و دستتو بده بهش و با لذت برو جلو که خداوند کنارته
بهترینها نصیبت عزیزم
بنام خدایی مهربان
سلام به همه دوستان خوبم و استاد عزیزم
روز شمار تحول زندگی من روز چهارم
چقدر این فایل آگاهی دهنده بود خدایا شکرت
چقدررر زندهگی عالی میشود وقتی حسادت نکنیم ، وقتی نگاه مثبت داشته باشیم، وقتی فقط به نکات مثبت توجه کنیم هم نکات مثبت خودم و هم دیگران ، اما یک چیزی در درون اکثریت آدمها وجود دارد بنام حسادت که خوشی و حال خوب دیگران را دیده نمیتوانیم، اما چقدر خوب میشود که آنرا تبدیل کنیم به انگیزه، و بگوئیم که اگر او توانسته من هم میتوانم. حرکت کنیم و در مسیر همه چیز برای ما گفته میشود.
من باید در مسیر موفقیت قرار بگیرم ، و اگر کسی حسادت میکند، من باید از آن قدرت بگیرم .
من اگر موفقیت های دیگران را ببینم مدتهاست که تحسین میکنم مخصوصا ثروتمندان را ، در حالیکه قبلا اینگونه نبود .
اگر نعمتی در دیگران میبینم، باید تحسین کنم فقط به این دلیل که چیزیکه من میخواهم او دارد ، و برای من هم امکان پذیر است.
و این بنظر من یکی از نشتی های انرژی من در قبل بود ، نمیگوم که ازبین بردمش اما با کم شدنش خیلی حالم خوب شده ، و چقدر گپ مردم برای من بی اهمیت شده، اصلا بنظر من بقیه ای وجود ندارد . در دنیای خودم فقط خودم استم .
به گفته استاد هر چقدر که روی خودت کار میکنی خداوند را بیشتر میشناسی ، به همان اندازه مردم و دیدگاه مردم در نظرت کم میشود ، منتظر نبودن مردم که نجاتشان بدهند بلکه خودشان با خودشان و اینست نگاه توحیدی، مشرک نبودن و با خدا بودن و روی دیگران حساب باز نکردن .
در مورد قانون تکامل چقدر عالی توضیح داد آنتونی جاشیو ، و من درین روز ها چقدر خوشحالم که تکاملم را طی می کنم ، بلخصوص از لحاظ دریافت آگاهی ها .
خداره صدهزار مرتبه شکر
سلام استاد عباسمنش که شما دستی از دستهای خدا بودید و هستید برای من
گفتید عملکرد بگیم
همسرم ورشکست کرد با سه تا بچه و مستاحر بودیم
اما ایشون باایمانش که میتونه دوباره بلند بشه و بسازه و خودم باصبرم در زندگی که این شکست سکوی پرتاب ماهست به موفقیت خداروشکر چندساله زندگیمون عالی و فوقالعاده شده به معنویترین کار جهان یعنی ثروت رسیدیم از هرچی چندتاشا داریم و شرکت تولیدیش پر رونق تر شده
و اون ورشکستگی چقدر ما رو بزرگ کرد و درس بهمون داد من خداروشکر میکنم بابت اون چالش
خداروشکر در ارامشیم
ازشما صمیمانه سپاسگزارم بابت تولید محتواهای که دارید درپناه خدا خوشبتخت و سعادتمند باشید.