دیدگاه زیبا و تأثیرگذار اسما عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
سلام به استاد نازنینم و مریم جان عزیز و همه ی اعضای این خانواده صمیمی…
خدایا شکرت وقتی جمله ای اجرای توحید در عمل رو زیر فایل میخونم به خودم نگاه میکنم و جاهایی که توی زندگیم توحیدی عمل کردم…
فایل رو باز کردم و شروع کردم به گوش کردن وقتی استاد میگید در زندگی افراد موفق رو همیشه تحسین کردید و توجه کردید به نکات و کارهای مثبتشان
کسانی رو که ۹۹ درصد ادما کلا ذهنیت دیگه ای بهشون دارند ولی شما دنبال الگو گرفتن بودید که چه جور موفق شدند این خودش یه کتاب…
اصلا کسی که به جایگاهی میرسه غیر از اینه لیاقتش رو کسب کرده …
این دقیقا تربیت ذهن هست که میگید چه جور میتونیم به جای قضاوت کردن ببینیم یک انسان موفق چه مسیری طی کرده تا به این نقطه رسید..
ما انسانیم و حسادت در وجودمون هست ولی چه طور میشه از دیدگاهی نگاه کرد که حسادت تبدیل بشه به یک اهرم که باعث رشد من بشه…من شخصا که استاد تاکید کردید که در کامنتها مثال بیارید از عملکردهاتون میخوام یک مثال از خودم بگم
همیشه که یک نوازنده برتر از خودم میدیدم با اینکه خیلی کم سن و سال تر بود صادقانه بگم یه جوری حس حسادت میومد که احساسم رو بهم میریخت و حتی اون غرور اجازه نمیداد ازش بپرسم چیکار کردی که موفق شدی؟
بعد گوشی رو برداشتم بهش زنگ زدم ازش پرسیدم تمریناتت چه جوری و …یکی از پاشنهای آشیل غرور…
بعد نشستم برای خودم اون شخص رو و عملکردها و باورهای خوبش رو الگو قرار دادم دیدم یکی از نکات مثبتی که دارد اینه…
تمرکز در تمرین اگر یک ساعت تمرین میکند اون یک ساعت فقط تمرین با دقت و تمرکز
بعد دیدم یکی دیگه از نکات مثبتش خلاقیت به خرج دادن در کار…و خیلی نکات ریز دیگه
بعد دیدم من هیچکدام از این کارها رو انجام ندادم ولی وقتی میبینم طرف به جایگاه بالایی رسیده حسادت میکنم…
از اون روز به خودم قول دادم هر کس که بالاتر از منه در هر زمینه ای هنر و ثروت و سلامتی و خوشبختی ….
لایقش بوده مگر نه اون جایگاه نداشت تو هم خودت رو لایق بدون واون لیاقت رو با عملکرها در خودت به وجود بیار و الگو بگیر…
استاد اینکه مسئولیت جایگاه و هر شرایطی رو هستیم بر عهده بگیریم و ایمان داشته باشیم قدرت خلق زندگی من دست منه نه دیگران این یکی از بزرگترین درسهای شما برای من بوده…
چقدر اشاره کردید به احساس گناه و پشیمانی و توهین به خود این احساس زندگی رو نابود میکنه که از نظر شما بالاترین احساس بد …خداروشکر سعی کردم در زندگی م هرگز پشیمان نباشم از عملکردم چون آگاهانه خودم انتخاب کردم مسیر زندگیم رو و اگر اشتباهی در مسیر بوده و یا ظاهرش سخت و ناجالب بوده استاد به خودم یادآور شدم حتما قسمتی از مسیر
من اعتماد کنم
چون شما در قدم ۷ جلسه ۵ یا فکر میکنم قدم ۹ اشتباه نکنم
از دوره ی ۱۲ قدم بارها به این موضوع اشاره کردید اگر داری روی خودت کار میکنی شکل مسیر تغییر کرد و شاید ظاهر ناجالبی داشت مطمئن باش که قسمتی از مسیر به هدایت خداوند به سیستم اعتماد کن و تسلیم باش …
اینجا دوباره میخوام مثال بزنم که چه اتفاقی در مسیر زندگی ام افتاد و من تسلیم شدم و به مسیر ادامه دادم…
یکسال پیش برای مهاجرتم قدم برداشتم و قرار بود که ژانویه ویزا ما صادر شود و همه چی آماده و اوکی بود برای رفتن به کشور انگلستان دقیقا ۳ هفته قبل از رفتن پروازها به این کشور کلا بسته شد…
و کار ما بلا تکلیف موند و خیلی کنترل ذهن سخت بود برام چون ۶ ۷ ماه قبلش کلی تلاش کرده بودم روی زبانم انرژی گذاشته بودم…و کلی وسایل خونه فروخته بودم…حتی ماشین هم فروختیم…خلاصه آماده آماده
حالا که به تاخیر خورده بود و هیچی مشخص نبود..تازه این وسط مخالفت خانواده خودم هم بود از قبل که کجا میخوای بری دیوانه شده خوشی زده زیر دلت…نا شکری اینجا همه چی داری و این صحبتها…ولی من دنبال یه اولویت های دیگه بودم…
واقعا کنترل ذهن سخت شده بود که جواب اینا کی بده دیوانه شده بودم…
اینجا یاد حرفهای استاد میافتادم در شرایط اکازیون که همه چی گل و بلبل که کنترل ذهن کاری نداره الان باید ثابت کنی …
نشستم روی کاغذ برای ذهنم دلیل هایی آوردم که شاید اگر الان میرفتی چون فرزندم هم همراه بود فصل بسیار سردی و شرایط سختی میشد براتون
شاید الان اگر میرفتید با توجه به شرایط قرنطینه شما باید در خانه میموندید و براتون واقعا سخت بود شاید الان ….و کلی به ذهنم منطق دادم که به plan خداوند اعتماد کن و صبر کن و خداوند پاسخ میدهد
به ما گفتن تا سپتامبر باید صبر کنید …
خلاصه قرار شد ۸ ماه تا سپتامبر لذت ببریم و صبر کنیم و این مدت کمی نبود....
من و همسرم نشستیم به دوره ی فایلها و هر جمعه با اسنپ با فرزندمون میرفتیم کوه حتی ماهیتابه و گوجه
و تخم و مرغ با پیک نیک میبردیم دل جنگل خدای من چقدر لذت میبردیم…سیب زمینی هم میانداختیم تو آتیش و سعی میکردیم اصلا به این فکر نکنم ۸ ماه مونده تا ج بیاد….
و قول داده بودیم زندگی کنیم سمت خودمون رو انجام بدیم اون سمت بیرون با خداست خودش وظیفه شو بلده حرفه ای….
من سمت خودم رو انجام بدم از مسیر لذت ببریم از چند صباحی که خداوند بهم هدیه داده لذت ببرم…
حتی بارها کسی نبود بریم خودمون تنهایی به قول شما پایه ای نداشتیم
خودمون پایه خودمون بودیم…
و این چند ماه با عشق سر کارمون پول ساختیم مثل قبل به روند ادامه دادیم…
خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه ویزا ماه یک ماه زودتر صادر شد که وقتی خبر دادند گریه م گرفت دیوانه شدم…
که خدایا تو خیلی کارت درسته الان که من میخوام برم فصلی هست که بهشت اونجا واقعا آب و هواش قابل مقایسه با ژانویه نیست….
و حتی شرایط مال ام، اون موقع دیگه تمام پولها رو هزینه گردم ولی الان که چند ماه گذشته با دل گرم و پشتوانه مالی دارم و خیلی شرایط اوکی تر هست که میرم…الان ۴۵ روز که آمدم انگلیس…و هوایی که میگفتند سرد و بارونی و سخته هنوز بر نخوردم تازه کم کم داره سرد میشه…یه هوا ابری با حال که خودم همیشه دوست داشتم…هیچ قرنطینه ای نیست تمام معازه ها باز هستن و فرزندم داره مدرسه میره..از همان روز اول..ماسک زدنی نیست…خلاصه خیلی شرایط بهتر از ۷ ماه قبلش
من در این مسیر بزرگ شدم در صبر کردن در کنترل ذهن هنگام نجوا در لحظه زندگی کردن در امید داشتن در شرایط سخت در قضاوت نکردن دیگران هر زمان که با همسرم خیلی اتفاقی پیش میاد در مورد دیگری بخواهیم صحبت کنیم به همدیگه یادآوری میکنیم نه صحبت نکنیم… به ما چه! زندگی دیگران به من و تو ربطی نداره بیاد در مورد رویاهامون حرف بزنیم چی دوست داریم پیش بیاد چه چیزهایی رو دوست داریم تجربه کنیم….استاد جانم اینا درسهایی است که من از شما آموختم و در زندگیم عمل کردم…عاشقتونم شما قانونی رو به ماد دادید که یاد گرفتم در هر لحظه برای هر جایگاهی هستم شکرگزار باشم و بپذیرم خودم خواستم و خلق کنم ۱ ساعت آینده مو…توجه کنم به نیمه ی پر لیوان اینو یاد گرفتم و دارم کار میکنم و هنوز قطره ای از آگاهی های این جهان رو درک نکردم اینقدر که جا دارم...من باید به رهایی برسم …
استاد جان همه ی فایلهایی که همسرم خریده بود یه مموری با حجم بالا تهیه کردم ریختم روی اون داخل گوشیم داشته باشم و روزی نیست که کمه کم ۳ ساعت روی خودم کار نکنم…البته زمانی این ۳ ساعت ارزش داره من به یک جمله از حرفهای شما عمل کنم که شما میگید بچه ها من خیلی سختگیرم در عمل..ای جانم واقعا دوستون دارم
معجزه ها داشتیم در این مسیر…که ما فقط ریسک کردیم به ما گفته شده بود این مبلغ که میدهید هزینه ی بسیار زیادی شاید ریجیک بشید این صحبتها و خدا میدونه تمام اون هزینه از زحمت کشی سالها تلاش خودمون بود بدون یک هزاری بخواد قرض باشه حتی تمکن تماما مال خودمون بود ….
و گفتیم خدایا خودت میدونی و خودت ما نمیدانیم..ما وظیفه مون به غیب به چیزی که نمیدونیم ایمان داشته باشیم و قدم برداریم و تو پاسخ میدهی…و پاسخ داد و ما رو دیوانه کرد… خدایا شکرت هزاران بار شکرت…
این مصاحبه رو ۱۰۰ بار باید گوش کنم تا یاد بگیرم زندگی برنده شدن و یا رسیدن به نقطه خاص نیست
زندگی اینه که تو با وجود چالش ها باز هم لذت ببری و بگی تجربه ی زیبایی بود…
و اینا تکامل میخواد استاد شما سالها و سالها فقط روی خودتون کار کردید …
و نتیجه متفاوت استاد عباسمنش و آدم های موفق دیگه کشتی گیرها و بوکسر ها آنتونی جاشوا ها و نوازنده ها و ایلان ماسکها و….
دقیقا نتیجه متفاوت فکر کردنه…در شرایط به ظاهر سخت…
منتظر نظرات زیبا و تأثیرگزارتان هستیم.
برای دیدن سایر قسمت های این مجموعه کلیک کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- دانلود با کیفیت HD1001MB67 دقیقه
- فایل صوتی الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 358MB64 دقیقه
به نام خداوند بخشنده مهربان، خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما استاد عباسمنش عزیز️
شما عشق منی️
این فایل فوق العاده بود استاد جان ، همین اول صحبت هام میخواستم بگم لطفا بیشتر از این فایل ها بذارید خیلی عالین و حس خیلی خوبی بهمون میدن و ذهن ما باور میکنه که میشه در هر شرایطی به موفقیت رسید
در اینجا میخواستم تجربه خودم از بودن در شرایط به ظاهر سختو بگم؛ چندبار بهش اشاره کردم ولی الان از یه زاویه دیگه میخوام به موضوع نگاه کنم و البته که یه مدتی ازش گذشته و درکم بیشتر شده؛
از وقتی که همسر عزیزم نخواست در کنار هم باشیم (البته که بهش حق میدم به دلیل افکار و رفتار و باورهای قبلیم که خودم هم تاییدشون نمیکنم و پشیمونم) ضربه بزرگی برای من بود، خیلی تلاش کردم که جبران کنم ، از همسرم خواستم منو ببخشه ، التماس کردم ، برای جبران هرکاری کردم ولی خیلی دلش شکسته بود و آزرده شده بود، شرایط منم به حدی رسید که به مرحله خودکشی هم رسیده بودم، و همش از خدا میخواستم کمکم کنه و راهی جلو پام بذاره ولی مطلع نبودم که داشتم شرک میورزیدم با اینکه همسرمو آزرده بودم ولی خدا دوست نداشت که من شرک بورزم و به پای بنده اش به پای همسرم بیفتم تا منو ببخشه و برگرده، (الان دارم میفهمم) شرایط واسم به ظاهر سخت شده بود، تو خونه نمیتونستم بمونم همش تو خیابون و کوچه ها بودم و میخواستم همسرمو ببینم چندبار دم خونه مادرخانمم رفتم ولی نتیجه ای نگرفتم ، چند شب تو ماشین خوابیدم چون نمیتونستم خونه بخوابم ، خواب و خوراکم بهم ریخته بود
کم و بیش از فایل های شما به دستم رسید تو اینستاگرام دیدم تو تلگرام ، در همین احوالات بودم که یکی دواتفاقی بوجود اومد که من تونستم بعد از دو سه ماه با همسرم تلفنی صحبت کنم و همسرم ازم خواست که اگر دوستش دارم برم اقدام کنم که رسما جدا باشیم ، من اون چندتا اتفاقو با این تماس بعد از مدتها با همسرم گذاشتم کنار هم و گفتم حتما خدا میخواد چیزی بهم بگه و داره راهنماییم میکنه نمیدونم چرا این فکرو کردم ولی فکر کنم بعد از اینکه یکم خودمو آروم کردم خدا اینو انداخت تو دلم که اینها نشونه هستن و باید خرکت کنم اگه من به خدا ایمان دارم و باور دارم که خداوند قدرت مطلقه و خودش هوامو داره و اصلا خدا بود که منو همسرمو کنار هم گذاشت و 10 سال باهم بودیم بهم خونه داد ماشین داد کار داد و کلی نعمت دیگه پس بازم بهم نعمت میده من نباید نگران باشم و باید عمل کنم اگر ایمان دارم با اونجا وایسادن و غصه خوردن کاری درست نمیشه چون عملا من هیچ کاری برای خودم نمیکردم تمام فکر و ذکرم این بود که همسرم برگرده شب و روز کارم گریه بود و انگار دنیا رو برای خودم متوقف کرده بودم و وقتمو داشتم تلف میکردم ، دقیقا این اتفاقات هم اوائل دوران پاندمی اتفاق افتاده بود و منم چون منم کادر پرواز هستم اون موقع ماهی یک پرواز هم نداشتیم همش خونه بودم چون پروازی نبود همه جا تعطیل بود ولی بعد از یه مدت گفتم باید برم کلاسی چیزی ثبت نام کنم که هم چیزی یاد گرفته باشم و بتونم کار دیگه ای داشته باشم و هم وقتم پر بشه ، همین بین همسرم هم بهم میگفت برو اقدام کن بعد از اینکه کلی فکر کردم و نشونه های خدارو دیدم به همسرم گفتم من عاشقانه دوست دارم و هرکاری واست میکنم ؛ با توکل به خدا رفتم اقدام کردم با اینکه خیلی واسم سخت بود حرکت کردم، یکم که خودمو آرومتر کردم صداهای خداوندو بیشتر و بیشتر میشنیدم؛تو فرایند اقدام قاونی من رفتم دوتا کلاس دیگه هم ثبت نام کردم یکی کلاس زبان ترکی استانبولی که خیلی علاقه داشتم از قبل و یکی دیگه کلاس آموزش موتورسواری برای دریافت گواهینامه موتور ، منی که اصلا تا به اون موقع موتور سوار نشده بودم و همین طوری میخواستم گواهینامه بگیرم، شما فکرشو کن اینا همش در شرایط سخت روحی بود که داشتم ولی تو قلبم این ایمانو داشتم که خدا کمکم میکنه و یواش یواش داشت ایمانم بیشتر میشد؛ تو این بین کار قانونی و رسمی ما برای جدایی انجام شد ولی من همچنان ادامه میدادم به اینکه روی خودم کار کنم ایمانمو نشون بدم ، گفتم خدا تو حواست بهم هست من حرکت میکنم ، بازم میگم کم و بیش فایل های شما اتفاقی بدستم میرسید، این حرف شما هم یادم بود ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته؛ ادامه دادم مدرک فنی حرفه ای تعمیرات پکیج و شوفاژ گرفتم ، گواهینامه موتور گرفتم 4 ترم کلاس زبان ترکی رفتم روی ارتباط سازیم کار کردم و با آدم های جدید آشنا شدم روی اعتماد به نفسم کار کردم، بعد این ایده به ذهنم خطور کرد که برم دنبال علاقه ام برم و من حتی واضح نمیدونستم به چه چیزی و چه کاری علاقه دارم، یه روز همینطور که داشتم تو آپارات سرچ میکردم یهو یه ویدیو در مورد ساخت تابلوهای نئون نظرمو جلب کرد و چندتا ویدیو دیگه دیدم و علاقه مند شدم بهش انگار یه جرقه ای تو ذهنم زده شد رفتم دوره شو دیدم و الان دو ماهی هست وارد بازار کارش شدم و دارم از چیزی بهش علاقه دارم پول میسازم و مطمئنم هر روز بیشتر و بیشتر میتونم پول بسازم، بعد یه مدت که از این دوره گذشت و من به دوستام کارامو معرفی میکردم یکی از دوستام بهم گفت من یه دفتری دارم و با چندتا از دوستانم داریم یک کاری رو شروع میکنیم میخوای بیای پیش ما کار کنی و پیشنهاد کاری داد و میتونم محصولاتمو ببرم در کنار اونا که در حوزه برق و تاسیسات هستن گسترش بدم و پیشرفت کنم که البته الان چند روزی هست در این مجموعه هم حضور دارم و کلی اتفاقات که از خدا خواستم هدایتم کنه
در مورد سلامتی هم باید بگم که خداوند هدایتم کرد و دوره قانون سلامتی شمارو تهیه کردم وکاملا هدایتی بود ، قضیه این بود که رو صورتم و سرم جوش های ناخوشایندی ایجاد میشد و خیلی دکتر رفته بودم دارو استفاده کرده بودم ولی یا تاثیری نداشتن یا فقط برای چند وقت موثر بودن و واقعا خسته شده بودم ، در این حین شرکتمون هم متوجه این قضیه شده بود و ازم خواستن که پیگیر این مسئله باشم و منم نمیخواستم که درکارم مشکلی ایجاد بشه ، این اواخر هم داشتم همش قرص رواکوتان مصرف میکردم تا جوش هام از بین برن ؛ در ضمن من کیست مویی هم نزدیک به دو سال داشتم که نمیرفتم برای درمان چون شرایط روحی خوبی نداشتم نمیخواستم فعلا دوران قرنطینه ای داشته باشم که نتونم از خونه بیرون برم اواخر سال قبل که دیگه گفتم توکل به خدا برم کیست مویی مو عمل کنم دکتر جراحم گفت اگه قرص رواکوتان مصرف میکنی باید 6 ماه از آخرین مصرفت بگذره چون اثر خوبی روی عملت نداره ، منم اینو نشونه از طرف خدا دیدم که فعلا این کارو نکنم و بذارم موقعش خدا بهم میگه کی انجام بدم چون نشونه های خدا رو میدیم ، از خدا خواستم کمک کنه که همینطور داشتم سایت شما وفایل های رایگانتونو میدیدم که یک روز یه فایل گذاشتین از خودتون و دیدم چقدر تغییر کردین به این باور رسیدم که منم میتونم تغییر کنم و بدنم میتونه بدون عوامل بیرونی خودشو درمان کنه و الان نزدیک به 6 ماه داره از تاریخ شروع دوره ام میگذره و نتایج فوق العاده ای داشتم که حتما تو دوره قانون سلامتی میذارم ؛ و درباره کیست مویی هم نشونه هاشو دیدم خدا بهم گفت کی وقتشه انشالله ماه دیگه انجام میدم و به لطف خدا بهتر از قبل در سلامتی بیشتر قرار میگیرم ؛ استاد جان من دیدم که خدا چقدر عالی همه چیزو میچینه کنار هم بدون اینکه فکرشو هم بکنیم
استاد جان میخوام بگم خدا کمک میکنه ، همه چیز از جایی شروع شد که من تصمیم گرفتم سرنوشت زندگیمو خودم رقم برنم، از وقتی شروع شد که به خدا توکل کردم و خودمو آروم کردم، شاید الان خیلی نتایج بزرگ مخصوصا در بحث مالی نگرفته باشم ولی باور دارم همینکه تفکرمو عوض کردم و فهمیدم اگه جور دیگه ای فکر کنم نتایج عوض میشه به نظرم موفقیت بزرگی کسب کردم، الان اول راهم و تازه شروع کردم ولی قول دادم با قدرت ادامه بدم و بذارم نتایجم صحبت کنن، البته همین نکاتی که بهش اشاره کردم در مسیر تغییر نتایج زندگیم نتایج به نسبت فوق العاده ای هستن و خودم به خودم احسنت میگم که تسلیم نشدم و حرکت کردم، دمت گرم یوسف حرکت کردی سرتو میبوسم به خاطر توکلی که به خدا داشتی و ناامید نشدی و از زمین بلند شدی باریکلا پسر
استاد جان من از این تضادها از زندگیم استفاده کردم و سعی کردم ناامید نشم توکل کنم به خدا و ایمانمو نشون بدم و از تضادها به عنوان فرصتی برای رسیدن به خواسته هام استفاده کنم
استاد جان از شما خیلی یادگرفتم و خیلی آگاهی بهم دادید ، بسیار سپاسگزارتونم به نظرم شما به رسالت خودتون رسیدید و خدا همواره کمکتون میکنه که عالی زندگی کنید و بیشتر کاری کنید تا جهان جای بهتری برای زندگی کردن باشه
استادجونم خیلی دوست دارم باهاتون صحبت کنم و ببینمتون حتما به آرزوم میرسم و خیلی دوستون دارم و دوست دارم بیام امریکا از نزدیک ببینمتون️
به نام خداوند هدایتگر من و همه دوستان به شرط باور قلبی به خودش
درود بر شما دوست عزیز
خیلی خوشحالم که اینجا هستم و با شما و هزاران دوستی که اینجا هستن در یک فضای عالی فرکانسی در کنار استاد عزیز هستیم
سپاس از لطف شما ، از این همه ابراز محبت،
واقعا این ها همش کار خداست
اگه ما فقط به خدا ایمان داشته باشیم و فقط از اون بخوایم جوری غافلگیرمون میکنه و جوری اتفاقات و شرایط رو جلوی راه ما قرار میده که هیچکس و هیچ چیز نمیتونه این کارو بکنه
همه ما باید سیر تکاملیمونو طی کنیم و من باتوجه به آگاهی های هر مرحله تصمیم گرفتم و عمل کردم و قطعا ما هر چقدر ایمانمون بیشتر باشه آرام تر باشیم خداوند هدایتمون میکنه به مسیرهای درست
اینو درک کردمهرکدوم از ما با افکارمون خالق زندگی خودمون هستیم و هیچ عامل بیرونی وجود نداره و خدا هم اینو در اختیار ما گذاشته که با افکارمون زندگیمونو بسازیم و انصافا یکم که بهتر فکر میکنیم خدا 100 برابر نتایج عالی بهمون میده
بازم ممنونم از شما و امیدوارم به لطف الله مهربان فقط توکلمون به خودشو از دست ندیم و فقط ازخودش بخوایم که کمکمون کنه و قطعا درخواست مارو بی جواب نمیذاره
سپاس از همراهی شما
سلام دوست عزیز
امیدوارم حالتون خوب باشه
خداروشکر میکنم بعد از این مدت کامنتی که گذاشتم رد پای خوبی برای خودم و دیگر دوستان بوده
دوست عزیز در مورد قانون سلامتی باید بگم که نتایج خیلی عالی بدست آوردم و از استاد بسیار ممنونم که این دوره رو واسمون آماده کردن
در خصوص کیست باید بگم که من با لطف خدا و جراحی از بین بردمش البته که قانون سلامتی در تسریع روند بهبود بسیار مثمر ثمر بود و خیلی زود دوره نقاهتو طی کردم ولی در اصل چیزی که باعث شد بهبود پیدا کنم ذهنم بود، چون با تحقیق و دیدن نشونه ها و توکل به خدای بزرگ حرکت کردم و به ایمانم جامه عمل پوشوندم و به خودم میگفتم که من قطعا بهتر و بهتر میشم که خداروشکر این اتفاق افتاد و الان خیلی عالی هستم؛ پیشنهاد میکنم شما هم با توکل به خدا و دیدن نشونه ها حرکت کنید و در جهت بهبود قدم بردارید
بازم ممنونم در پناه الله یکتا شاد و پیروز و ثروتمند باشید