الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3 - صفحه 25 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2021/10/abasmanesh-11.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2021-10-22 05:15:292023-03-26 07:57:47الگوبرداری از افراد موفق | قسمت 3شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام استاد عزیزم
گذشته از اینکه فایلهای توحیدی روح من رو سیقل میده و وجودم رو پر از عشق میکنه اینکه اگر تنها فقط قدرت رو به خدای خودت ندی و خودت مشرک هستی چقدر برام شیواست
نکات زیبای این مصاحبه خیلی زیاد بود ولی…………
قشنگترین چیزی که توجه من رو به خودش جلب کرد این بود که استاد جان در چه حد شما انسان توحیدی هستین که اصلا براتون مهم نیست که چه کسی از حرفهایی که شما میزنید خوشش بیاد یا بدش بیاد الان ایران در شرایطی هست که آدم های نااگاه از قوانین به زمین و زمان و مسولین بد و بیراه میگن (به قول استاد ما به بد و خوبشون کار نداریم )ولی شما چقدر زیبا و بدون اینکه نگران فکری دیگری باشید حرفتون رو میزنید وخیلی ها هستن که اتفاقا فقط در پی راضی کردن مخاطبین هستن که واقعا چقدر هم همون آدمی که همش میخواست دیگران رو راضی کنه در آخر خودش هم همون طور فوش خور همین مردم شد ولی شما ………..
توحید یعنی این نگران حرف دیگران نباش و مثل عباسمنش انقدر هم عزیز کرده و دوست داشتنی باش وقتی که قدرت رو از مردم می گیری و نگران فکر مردم نیستی نتیجش جز این نیست که لبخند خدا رو به همراه داری که خدا هم ازت راضی است که تو فقط قدرت رو دادی به من نه به غیر از من وفقط در پی رضایت من بودی نه رضایت آدمها
آفرین استاد عزیزم آفرین برشما بی نهایت تحسینتون میکنم شما لایق تحسین شدن هستین
شاد و سربلند باشید
سلام آقای صادق زاده ..
چقدررر خوب کامنت نوشتید که من آگاهانه تعهد دادم که روی نکات مثبت دیگران واطرافیان توجه کنم ، واین مورد را هم اضافه کردید که من بخودم گفتم به ((ناتوانی های دیگران توجه نکنم ))..این نکته ای بود که پاشنه آشیل من است در زندگی خانوادگی ام …
این خیلی مهمه بودد چونکمن هرچه ضربهمیخورم از اینجاست ..چون من آگاهانه خیلی روی نکات مثبت اطرافم توجه میکنم اما ،، این امااا هه خیلی مهمه !!من زیاد توی این بخش کار نکردم که دوی نکات منفی فرزندانم وهمسرم توجه نکنم یا روی ناتوانی هاشون….من اینجا اومدم یک رد پا بگذارم تا وقتی پروفایل خودمو مرور کنم بفهمم اینه که پاشنه آشیل منه ، اگر من خیلی روی نکات مثبت اطرافم توجه کنم اما همچنان به نکات منفی خانوادم هم توجه کنم انگاری اصلا هیچ کاری نکردم تماما با هم خنثی میشند ویر به یر میشود وگاهی هم منفی میشم در طول روز …
من این نکته را از کامنت شما خیلی برام قابل توجه بود که باید شاکرررر یک عالمه نکات مثبت زندگی وخانواده توجه کنم وکلاااا از نکات ناجالب فرزندانم وهمسرم اعراض کنم البته تحسین میکنم انهارو ولی توجه با نکات ناجالبشون بیشتر از تحسین بوده وگرنه من خیلی(( کمتر باهاشون چلنج داشتم)) …اعراض اعراض اعراض از ناخواسته ها یک اصله اصله اصلِ داستانه !!! …. با درودهای فراوان
﷽
سلام درود به استاد عزیزم.
این فایل جز دسته بندی اجرای توحید درعمل
چقدر این فایل درس داره
این فایل رو میشه در همه زمینه های زندگی مون استفاده کنیم.چقدر برام زیبا بود از کلمه شکست بعنوان تجربه استفاده کردن این نوع نگاه چقدر به ادم احساس خوبی می ده.اصلا بار منفی که کلمه ” شکست” داره کجا و بار مثبت امیدواری که کلمه “تجربه ” داره کجااا چقدر برام درس داشت نوع استفاده از کلمات در زمان ها می تونه چقدر اهمیت داشته باشه.
استاد مثل همیشه با جملات تکمیلی شون درس شو برامون کامل کردن. استاد،استاد مهربانم استاد توحیدی ام استادی که باشما خدا رو دارم میشناسم ازتون سپاسگزارم.
یک اتفاق به ظاهر ناجالب افتاده منی که به قانون عمل میکنم باید بیام به همه اون اتفاق خوب های زندگیم توجه کنم من اینها را فراموش کنم بیام به شکست توجه کنم این نامردی در حق خودم و خداست در زندگی این همه اتفاقات خوب میافتد یک اتفاق بد می افتد اتفاقی که به ظاهر بد درونش هزار تا فرصت هست. مصداق همان جمله ای رو داره از خوبی آدم ها برای خودت یه دیوار بساز وقتی بهت بدی کرد یه آجر از اون دیوار رو بردار این بی انصافی کل دیوار رو خراب کنی ….
منی که مدتی دارم فایل های رو هر روز نگاه می کنم این فایل یه دوره ای از تمامی نکاتی که طی این مدت داشتم برام شد.
از احساس خوب =اتفاقات خوب
احساس بد= اتفاقات بد
در شرایط نادلخواه جوری احساست رو کنترل کن که بهت احساس خوب می ده قبول دارم در چنین لحظات سخت اما باید بتونی
که اینجا آقای جاشوااااا به خوبی برامون توضیح دادن توی سالن رختکن به این فکر می کردم برم سالن تمرینات شروع کنم من نقاط ضعف خودمو دراین بازی مسابقه شناختم. شاید تا قبل این مسابقه خودمم نمی دونستم می رم روی نقاط ضعفم کار می کنم.
واقعا همین یه جمله که من نقاط ضعف خودمو شناختم در ما احساس سپاسگزاری می اره یا ناسپاسی
اینکه من می تونم یه انسان قوی تر از قبلم باشم.
یه لایه جدید از خودم کشف کردم. می تونم از اینکه هستم بهتر بشم.
این فایل رو من توی این مدت چندبار گوش دادم با دور تند با دور معمولی کامنت هاشو خوندم نت برداری کردم.
باز برگشتم به فاصله چند روز چند هفته مجدد گوش کردم.چقدر برام درس داشت چقدرر احساسمدیدگاهموبه مسائل زندگی ام بازتر کرد اروم ترم کرد.
انسان قدرتمند انسانی که بتونه موفقیت های دیگران رو تحسین کنه تا در مدار اون موفقیت ها قرار بگیر.
حسادت یکی از صفاتی که دروجود همه انسان ها هست خو بیام از این صفتم اهرم بسازم برای موفقیت پیشرفتم انگیزه بگیرم برای حرکت و قدم برداشتن.
اخ خداااا چقدر لذت بردم چقدررر لذت بردم اونجایی که اقای جاشوا فرمود من منتظر نیستم کسی بیاد دستم بگیره بلندم کنه این منم که باید دستم خودمو بگیرم و بلند بشم.
اول خدارو شکر می کنم خدارو سپاسگزارم خداجونم شکرت این جمله رو وقتی شنیدم جمله ای بود برام آشنای همیشگی…جمله ای که خیلی وقتاااا احساس درونی ام بهم گفته عارفه خودم دستو می گیرم بلند بشی.اون کس کسی نبود جز خودم و خدای خودم……..
استاد این فایل بی نظیر بود. ممنونم که اینجور مصاحبه افرادی که توحید عمل می کنند رو برامون فایل تهیه می کنید.مارو هم توحید تر می کنید نگاه مون دیدگاه مون احساسمون رو ،
توحید رو در وجود ما گسترش می دید روزهایی شده سریال زندگی دربهشت و فایل های اجرای توحید در عمل دنبال می کنم توی مسائل زندگی ام به خودم می گم عارفه تو از دید خدا نگاه کن این چشمان خداست در وجود تو داره می بینه. استاد همش احساس می کنم یه عارفه جدید داره ساخته میشه اون عارفه زود رنج داره صبوتر میشه داره سپاسگزارتر میشه داره
هماهنگ تر میشه با خودش با خدای درونش که در وجودش بود خدایی که از رگ گردن به من نزدیکتر…. خیلی وقتا یه اتفاق می افتاد،توی تنهایی خودم دستم روی رگ گردنم می زاشتم همیشه سر خدااا داد می زدم تو کجاییی مگه نمی گن تو از رگ گردن به من نزدیکتر کووو کجایی چرا من نمی بینمت چرا نیستی کجاییی تو پس،
اما یواش یواش که آروم میشدم یه احساس درونی ام که پامیشم دوباره از نوع شروع می کنم دوباره تلاش می کنم.انوقتا فکر می کردم خودمم که دارم خودم اروم می کنم انگیزه می دم اما همان حس که بهم انگیزه می داد من هستم
من کنارتم. من عارفه ام ااا، این حس خدا بوده اون داشت باهم حرف می زده اما من فکر می کردم خودمم.
اما خدا بوده. همان خدایی که اقای جاشوااا خیلی خوب در وجود خودش ساخته که می تونه اینقدر قشنگ به زبان بیاردش من می تونم دوباره قهرمان اول جهان بشم.
…
فقط می تونم بگم خدایا شکرت که حرفات رو با آدم هات بهم می زنی شکرت
خداجونم شکرت به خاطر استاد عزیزم.
خدایا تنها تو را مى پرستیم و تنها از تو یارى مى جوییم.
تو بال پروازم باش به سوی موفقیت خوشبختی و سعادتمندی در دنیام وآخرتم.
درپناه الله یکتا
شاد سلامت ثروتمند وخوشبخت سعادتمند در دنیا وآخرت باشید
درود و سپاس خدمت دوستان عزیز و استاد بزرگوار و فرهیخته ️ من بتازگی وارد سایت شدم و کلی از فایل ها استفاده میکنم به امید خدا میخوام کار تازهای شروع کنم که امیدوارم با ورودی های درست ذهنم و دیدن فایل های شما بتونم موفق بشم
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد عزیزم
سلام مریم شایسته و همه دوستان عزیزم
فایل 183
اول از همه بگم استاد تو فایلهای رایگان حرفهایی هست که واقعا تومورها داره مرور میشه
و این فایل چقدر به من آگاهی داد
آنتونی جاشوا قبل اینکه بوکسر باشه
انسانی که خوب یاد گرفته کنترل ذهن کنه
حرفایی میزنه که خیلی ها انتظار دارن ی دکتر ی فرد تحصیل کرده درجه 1 بزنه
این آدم به من نشون داد ما آدمها فرمون فقط در کنترل ذهن فقط کنترل ذهن آدمارو بزرگ میکنه
باشنیدن حرفای آنتونی من بهتر این درک رو کردم که تو میتونی از زاویه ای بع موضوع نگاه کنی که بهت احساس بهتر بده
دقیقا برای من مسئله ای بوجود اومد و من داشتم تو این چند ساعت باش میجنگیدم هر کاری کردم از فعالیت فیزیکی که غرق نشم تو موضوع اما ول کن نبود اما با خوندن کامنتها بهتر فهمیدم که باید به این قضیه طوری نگاه کنم که نکات مثبت اونو ورچینم و این موضوع داره نشون میده چه باوری رو بیشتر باید کار کنم روش
این فایل رو از دیروز چهار بار گوش دادم چون هربار تحسین کردم این آدم رو هربار بهش آفرین گفتم
من خیلی از حرفای مربی ها رو دیدم تو فوتبال
اما حرف زدن این آدم با این لحن مودب و آرامش
خودش ی الگو بی نظیر بود واقعا آرامش رو تو تک تک سلولهای طرف دیدم
این قهرمانها اینطوری رو ذهنشون واقعا کار کردن که قهرمان شدن
مثل فیل هیس که چندسال تو رده اول بدنسازی مستر المپیا بود و خبر نگار ازش پرسید که بعد بردن ساندویچ چکار میکنی گفت میرم تمرین میکنم و برای ساندو بعدی آماده میشم
گفت استراحت نمیکنی گفت نه من باید برای سال بعد بهتر بیام بهتر از الا خودم
این آدما همیشه دنبال بهتر شدن هستن
و این باخت هم برای جاشوا ی درس داشت اونم درشو گرفت و دوباره بیشتر و بهتر به قهرمانی فکر میکنه هدفمند تر
و این آدم بعد باخت نیومد دنبال عوامل بیرونی باشه که اونو آروم کنه خودش خودش رو آروم میکنه خودش انقد بزرگه که خودش رو آروم میکنه ظرف وجودی این آدم انقد بزرگ شده که آرامش بعد باختش قابل تحسینه آفرین
حتا با سوالهای خبرنگارها هم بهم نمیریزد ودر کمال احترام و آرامش و با منطق جواب اونارو میده
واقعا این شخصیت تحسین کردن رو از استاد یاد گرفتم درسته خیلی ها هستن که از موفقیت های افراد حالشون بد میشه در هر آدمی هم ی درصدی داره
یکی شدید تر یکی کم اما من از وقتی که با استاد جان آشنا شدم اینو یاد گرفتم که آدمهای موفق رو تحسین کنم حتا اگه اون آدم ی نکته مثبت داشته باشه
استاد چقد خوب این کارو میکنه و ساعتها میتونه ی فرد رو تحسین کنه
مثل احمدی نژاد مثل خامنهای مثل خمینی
استاد از آدما بت نمیسازد چون میدونه خداوند صاحب و مالک اما اونارو برای ی کار کوچیک هم تحسین میکنه آفرین استاد جانم
من هنوز به اون درک نرسیدم که این شخصیت هارو تحسین کنم اما خوب درک کردم که نباید اصلا بهشون فکر کنم و بد بگم و یا بد بشنوم
استاد ممنونم برای این فایل زیبا این فایل قشنگ و عالی واقعا الگو برداری از همچین انسانی برای من درسها داره ممنونم برای این همه آگاهی
استاد جانم ممنونم
در پناه حق
شاد سالم سلامت ثروتمند و سعادتمندباشید
سلام استاد جان بسیار سپاسگزارم به خاطر تهیه این فایل بینظیر .
تا حالا بارها به این فایل هدایت شدم و نیازه که هرچند وقت یکبار بازهم گوشش کنیم تا یاد بگیریم چطور توجه به نکات مثبت رو در عمل ازش استفاده کنیم و چطور با تغییر زاویه نگاهمون می تونیم به احساس بهتر ودر نتیجه اتفاقات بهتری برسیم.
امروز می خوام از نتیجه ای که از این تغییر نگاه گرفتم براتون بنویسم.
یکی از پاشنه های آشیل خیلی مهم برای من مبحث احساس لیاقت وارزشمندیه. توی دوره احساس لیاقت استاد برای اینکه بهمون ثابت کنید که ما ارزشمند به دنیا اومدیم گفتید یک نوزاد رو ببینید که وقتی به دنیا میاد چقدر ارزشمنده و همه دوسش دارن و بهش عشق میورزن ،ما همون نوزادیم که حالا بزرگ شدیم و به خاطر شرایط و محیط و … فراموش کردیم اون ارزشمندیمون رو.
ولی من حتی با این استدلال هم نمیتونستم احساس خوبی بگیرم و انگار با یادآوریش اون مقدار احساس لیاقتی رو هم که میساختم خدشه دار میشد.چون چند بار از مادرم شنیده بودم که میگفت من اون زمان که تورو باردار شده بودم بچه نمی خواستم .وخیلی تلاش کردم تا بچه ام رد بشه ولی نشد. البته این به خاطر این بود که خواهر بزرگترم اون موقع حدود 3 ماهش بود. وخوب طبیعیه که بعد از به دنیا اومدنم هم مادرم زمان زیادی نمیتونست برامون بزاره چون من فرزند پنجم خانواده بودم و همه هم پشت هم. همه ی این حرف ها و تجربیات در پس زمینه ذهنم به من احساس بی ارزشی و دوست نداشتنی بودن میداد.
تا اینکه دیشب یکهو این نگاه به ذهنم اومد که درسته که پدرو مادرم قصد بچه دار شدن نداشتن ولی خداوند من رو به اونها هدیه داده .و من بنده خاص خداوندم خداوند عاشق منه و عاشقانه من رو خلق کرده و قرار بوده من به این دنیا بیام که تاثیرات بزرگی رو ایجاد کنه. اون اتفاق برای مادرم یک تضاد بود ولی چون به قوانین آگاه نبوده نتونسته نگاه درستی به این اتفاق داشته باشه و شکرگزار هدیه ای باشه که خداوند بهش عطا کرده.و نگاه الخیر فی ما وقع رو داشته باشه.
واین نگاه چقدر وجودم رو آروم کرد چقدر احساسم رو خوب کرد وچقدر برام کمک کننده است که راحت تر به احساس ارزشمندی برسم.
بعد فکر کردم که یکهو چی شد که این نگاه بهم الهام شد دیدم به خاطر نتیجه سپاسگزاری روزانه منه که هر روز سپاسگزاریم رو روی یک موضوع میزارم و دقیقا دو روز قبلش رو یک روز تمرکزم روی سپاسگزاری از مادرم بود و فرداش سپاسگزاری از پدرم که فوت شده گذاشتم و نتیجه اش تبدیل شد به این نگاه و احساس خوب و ارزشمندی برای من.
خدایا سپاسگزارم به خاطر هدایت هات .
1403/10/13روز180
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد ومریم عزیز و دوستان گل
خدایا شکرت یک روز فوق العاده ایی و گذروندم
اتفاقات عالی پشت سرهم داره برام رقم میخوره امروز یک دوستی برای پروژه اش منو دعوت کرد به دفترش و کلی با حال خوب ایده های جدید مطرح شد بعد منو به شام دعوت کرد و دوباره کلی احساس خوب رقم خورد خدایا شکرت
امروز دوباره یک دوستی صحبتهای فوق العاده ایی برام کرد و کلی دلگرمی برای کارم و تصمیم بهم داد و قشنگ میفهمیدم خدای مهربونم دل هارو برای من نرم کرده و من اول توی دلم از خدا تشکر میکردم و بعد از دوستانم تشکری جانانه میکردم خدایا شکرت
امروز یه حرکتی زدم که هنوز هنوز خودم توی شوک هستم ازاینکه عزت نفس من اینقدر رشد کرده و اینقدر واضح الهام قلبی ام و شنیدم و جسارت عمل کردن بهش و پیدا کردم .
من این روزا دارم تصمیم میگیرم که برم مجری پروژه ساختمانی بشم قبلا میخواستم سرپرست بشم و چندتا پروژه که بررسی میکردم میدیدم اصلا شرایط مناسب کارگاهی و ایمنی وجودنداره و خیلی سخته و میگفتم راهی که سختی داره راه الهی نیست و سپردم دست خدا و خدا اجازه نداد من وارد اون شرایط و مدار بشم
تا اینکه امروز اومدم توی گروه مهندسین فقط سرپرست و مجری هستن دیدم دوباره آگهی گذاشتن گفتم ببینم شاید ایندفعه گزینه مناسبی باشه اما یدفعه گفتم نه من یک بار تلاش کردم و خدا به من گفت این مسیر و نرو
و همین مسیری که میخوای خودت مجری بشی و پیگیری کن گفتم چشم بعد دوباره یه صدای خیلی بلندی بهم گفت کلا توی شهر ما 2یا3تا خانم هستن دارن به عنوان مجری کارمیکند ومن هم اضافه میشم به اینها
خلاصه طبق قوانین ملی ساختمان باید کارگاه ها تجهیز بشن ولی من طبق تجربه ایی که داشتم میدیدم اصلا توجه ایی به این مباحث تجهیز کارگاه و ایمنی نمیشه درحدی که یه مهندس امکانات برای گرم کردن غذا نداره یا سرویس بهداشتی هم نیست و…
توی گروه حدود700نفر که فقط مهندسان مجری و ناظر هستن اون الهام قلبی با صدای بلند به من گفت تو باید این تجربه خودتو بنویسی و این فرهنگ سازی و جا بندازی تو به عنوان یه مهندس باید احساس لیاقت و ارزشمندی کنی نه اینکه به پست ترین و بدترین امکانات تن بدی اینقدر این صدا بلند بود که تنم داشت میلرزید که داشتم یه متن طولانی منطقی و منتقدانه رو مینوشتم چون یه استرسی میومد سراغم که چه فایده داره کسی به حرف تو اهمیت نمیده اینکه خودتو توی شهر و جامعه مهندسی خراب نکن و….
اما من نوشتم و ارسال کردم اینجا بود که فهمیدم چقدر جسور شدم چقدر عزت نفسم رشد کرده که راحت میتونم چیزی که حقم هست و راحت بیان کنم و ازکسی نمیترسم حتی از بالاترین رتبه ها چون حقیقت محض و داشتم میگفتم
استاد الانکه مینویسم خیلی شوک هستم هنوز باورم نمیشه بالای 100تا مهندس حرف منو تصدیق کردن و نظر نوشتن موافقت کردن که این فرهنگ سازی ایجاد بشه .
و چقدر احساس خوبی داشتم که این اعتماد به نفس و داشتم که حرفمو بزنم توی جایی 700نفر میخونن و این پیام من میمونه توی این گروه و خوشحال بودم که تاثیرگذار بود
خوشحالم ازاینکه دارم برای خواسته هام تلاش میکنم .
دوباره نجواها میومد سراغم که تو داری همه چیز گره میزنی به شرایط بیرونی و کارگاه و …
اما نشستم باخودم حرف زدم گفتم این حرفهایی من زدم این بوده که من به عنوان یه مهندس ارزشمند و لایق هستم . که این فرهنگ سازی توی شهرم اتفاق بیفته من روی خودم کارکردم و جسارت نشون دادم که حداقل حقمو بیان کنم تا جهان و خدای مهربونم مسیرهارو هموار کنه
خدایا منو هدایت کن به راه کسانی که نعمت دادی نه راه آنانی که غضب کردی
درسهای ک از کامنت اسما عزیز یاد گرفتم…
که در زیر فایل الگوبرداری از افراد موفق گذاشته بودند
1::به خداوند اعتماد داشته باش. او خودش کارش را بلد است تو فقط اندازه سهم خودت حرکت بکن..
2::صبر داشته باش در این مسیر که با صبر کردن همه چیز درست میشه
3”::کنترل ذهن و دیهای ذهنت را کنترل کن نزار چیزهایی بی ارزش ذهنت را آشفته بکنند.. روی هدفت تمرکز بکن…
4::از زندگیت لذت ببر.. چندروزی که زنده هستی در کما عزیزانت با خوشی ولذت زندگی بکن..
5::دیگران را قضاوت نکنیم بجاش به رؤیاهایمان بیندیشیم… ودیگران را تحسین بکنیم.
6::به غیب ایمان داشته باشیم وبا توکل بر خدا قدم برداریم خداوند خودش کارش را بلد است…
خواستم در کنار تجربه زیبا از این کامنت زیبا… قدمی بزارم توی سایت… موسی شهلی بر از بلوچستان..
به نام خداوند مهربان
سلام استاد و خانم شایسته عزیز
-برخی افراد با پرسیدن سوالات نامناسب از افراد موفق قصد تخریب آنها و بد کردن احساسشان را دارند
-بسیاری از افراد از موفقیت دیگران احساس شکست کرده به همین دلیل از افراد موفق متنفرند و دوست دارند اتفاقات نامناسب برای آنها رخ دهد
-افراد حسود هرگز موفق نمی شوند
-احساس حسادت تنها باید انگیزه ای برای دستیابی به اهداف نه داشتن تنفر و احساس بد باشد
-افراد موفق با کنترل ذهن و نه اقدام فیزیکی احساس خود را خوب نگه می دارند
-افراد موفق هنگام مواجه شدن با شکست بر موفقیت ها و دستاوردهای گذشته ی خود تمرکز دارند
-هنگام مواجه شدن با تضادها و چالش ها تمرکز خود را بر داشته هایمان قرار دهیم
-نگاه متفاوت به مسائل به ظاهر ناجالب باعث نتایج متفاوت می شود
-نظر دیگران و حرف مردم را کنار بگذاریم
-دیگران هیچ تاثیری در نتایج زندگی ما ندارند
-با توجه کردن به نظر و حرف دیگران باعث تاثیر گذاری آنها خواهیم شد
-بی نهایت نعمت در زندگی ما وجود دارد با سپاسگزاری از آنها به احساس خوب دست یابیم
-اگر به دنبال موفقیت هستیم باید بتوانیم افراد موفق را تحسین کنیم
-افراد به هر جایگاهی دست یافته اند لایق آن بوده اند
-همواره افراد موفق را تحسین کنیم
-ذهن خود را برای تحسین افراد موفق تربیت کنیم
-ذهن ما باید بتواند بر نکات مثبت افراد و موفقیت های آنها تمرکز کند
-یاد بگیریم افراد موفق را تحسین کرده و نکات منفی آنها را نادیده بگیریم
-تنها با عدم تمرکز بر ویژگی های منفی افراد به سمت ویژگی های مثبت آنها هدایت می شویم
-بررسی کنیم ذهن ما به موفقیت یا شکست افراد توجه دارد؟
-انرژی خود را برای بهبود ویژگی های شخصیتی نه احساس گناه و مرور کردن مکرر اشتباهاتمان قرار دهیم
-بر روی هر چیزی تمرکز کنیم از جنس همان را جذب می کنیم
-با توجه به خوبی ها نکات مثبت و فرصت ها به خوبی ها نکات مثبت و فرصت های بیشتر هدایت می شویم
-به جای تمرکز بر حرف مردم و مهم دانستن نظر آنها بر بهبود خود تمرکز کنیم
-در عمل باید بتوانیم مهم نبودن حرف مردم یا سایر باورهایمان را نشان دهیم
-همواره باور داشته باشیم به موفقیت دست میابیم
-احساس گناه و سرزنش خود به خاطر اشتباهات گذشته بدترین احساسی است که می توانیم داشته باشیم
-از اشتباهات گذشته ی خود درس و تجربه کسب کنیم
-از تضادها و چالش های خود انگیزه ای برای رشد و پیشرفت بیشتر بگیریم
-به فرصت هایی که شکست ها برایمان ایجاد می کند توجه کنیم
-موفقیت روند و پروسه است و به مرور بیشتر و بهتر خواهد شد
-از شکست ها انرژی برای بهبود بیشتر بگیریم
-مسابقات تک نفره و فردی نیاز به کنترل ذهن بیشتری نسبت به بازی های گروهی دارد
-به جای افسرده شدن هنگام شکست انگیزه برای حرکت بیشتر بگیریم
-همواره انگیزه و تعهد برای گرفتن نتایج بهتر در خود ایجاد کنیم
-هنگام شکست قائم به ذات باشیم و از درون و با داشتن باور مناسب احساس خود را خوب نگه داریم
-به دنبال عوامل بیرونی برای ایجاد احساس خوب پس از شکست نباشیم
-خودمان مسئولیت تغییر خودمان را بر عهده بگیریم
-داشتن باور توحیدی باعث می شود در انتظار حمایت و دلسوزی دیگران هنگام برخورد به چالش ها و تضادها نباشیم
-باید بتوانیم در خود انگیزه برای حرکت بیشتر ایجاد کنیم
-دلیل موفقیت افراد داشتن باورهای توحیدی و دلیل شکست آنها داشتن باورهای شرک آلود است
-سمت خود را به درستی انجام داده و اجازه دهیم خداوند سایر کارها را برای ما انجام دهد
-تمرکز خود را به جای مشکلات و پرسیدن سوال چگونه از چه طریق چه زمانی تحقق خواسته بر بهبود خود قرار دهیم
-تمرکز بر مشکلات و نتایج آینده باعث ناامیدی از تحقق خواسته ها می شود
-به خداوند و قوانین او اعتماد کنیم
-عوامل بیرونی هیچ تاثیری در موفقیت و شکست ما ندارند
-رقابت ما تنها برای خودمان بهبود ویژگی های شخصیتمان نه جلو زدن از دیگران و دریافت تایید از آنها باشد
-موفقیت و شکست تنها از دیدگاه مردم است
-مهم ترین معیار پیشرفت: عدم اهمیت حرف مردم برای ماست
-شکست امری طبیعی است باید از آن درس گرفته و مسیر درست را ادامه دهیم
-با توجه کردن به نکات مثبت و درس گرفتن از شکست ها می توانیم به موفقیت دست یابیم
-به هر چیزی توجه کنیم از جنس همان را دریافت می کنیم
-اگر به چیزی توجه داریم که به ما احساس خوب و آرامش می دهد در مسیر تحقق اهداف و خواسته های خود هستیم
-اگر به چیزی توجه داریم که به ما احساس بد ناامیدی ترس و نگرانی می دهد در مسیر عدم تحقق اهداف و خواسته های خود هستیم
-در عمل از باورهای درست استفاده کنیم
-باید بتوانیم هنگام مواجه شدن با تضادها و چالش ها ذهن خود را کنترل کنیم
-همواره دوست داشته باشیم در خود بهبود دائمی ایجاد کنیم
-به میزانی که بتوانیم ذهن خود را کنترل کنیم در کنترل ذهن عملکرد بهتری خواهیم داشت
-داشتن احساس بد طبیعی اما ماندن در احساس بد غیر طبیعی است
خدایا شکرت
عاشقتونیم
183مین گام خوشبختی توی جهان شور،وشادی در،ررررررررروووووووززززززززششششششمممممممااااااررررزندگی، لطفاباانگیزه وانرژی بالا خوانده شود.
چون منم باحس خوب اولِ کتابم رانوشتم الهام الهی بود.همنطورکه الان یاکریم روی پنجره ی خونه ی ما نشسته وبلند بلندباشور، وشعف همراه باصدای دلنشین گنجشکها شکرخدارابه جامی آورند.
پس من ، هم ازاعماق وجودم این شادی رابه جهان هستی اعلام میکنم. که منم تسلیم خداهستم.
جیگرتو بخورم خدااااااااااا، میدونم توجیگرنداری!ولی برای همه ی ماجیگرشدی.اووووممممممم حس خوش.
به نام خدا وسلام به خدا.
سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای عزیزم توی این صبح دل انگیز بهاری.
الهی توراسپاسگذارم بابت سلامتی کل خانواده ام وفرشته ی نازنینم.
نمازصبح باصدای دلنشین عزیزدلم وماساژ دادنش بیدارشدم الهی سایه ی عزیزدلم رو، روی سرم نگه دار، آمین.
دیدم کل خانواده کنارهم به سلامتی خوابیدن، و روی سربچه هاوعروسم رفتم به هرکدام نگاه میکردم حضورخدارومیدیدم.
خوب چی ازاین هدیه ی الهی بهترکه همه سالم وسرحال هستیم دمت گرم خداجون میبوسمت.
نمازخوندم، چایی صبحانه وشربت وآب یخ برای عزیزدلم وجیگرگوشم آماده کردم که راهی کارشدن الهی به امیدتوخداقوت به همه ی عزیزان روزپرخیروبرکت دارین انشاالله باخواندن کامنت من سرحال ترشدین .
الان این احساس عالی رابه همه ی شماتقدیم میکنم.
دیروزازخواب بیدارشدم، سریع به خداگفتم :امروزمیخوام برم پیاده روی،دیگه ازسمت کوه پارک به پارک خورشید وبعدهم کوه پله سنگی.
ازبس که من دوست دارم ازبلندی همه جاروتماشاکنم.
خداگفت: ایستگاه خط واحدیک مقداری راهه،پس ازسمت صیادشیرازی باخط واحدنزدیک خونه برو،
چون ازاین مسیرپیاده روی نکردی! وبه جاهای جدیدبرو.
سریع حرف خدارو، گرفتم .
گفتم این درسته.
راه افتادم باخط واحدرسیدم به آخرخط پیاده شدم پرسیدم ازکدام مسیربرم کوه ؟
راهنمایی کردن تاورودی کوه رسیدم .
ازیک سوپری راهنمایی گرفتم، گفت :سمت راست به لادن وسمت قله زو، وسمت چپ کوه پله سنگی میره. گفتم: اونجایی که مسرطولانی ترباشه!
گفت: سمت راست لادن ودلاوران دورتره،
ازنگهبانی ردشدم پرسیدم این مسیرکسی هست یاتنهایم!؟
گفت :الان هواگرم شده نمیدونم!
به من الهام شدکه به مسیرسمت راست ادامه بده.
من بودم و کوه، درختهاودره،
حالا من بودم، خداوصدای استادوباخودم زمزمه میکردم.اَوًِجِبالَنامَعَ داوود.اَوًَجِبالَنامَعَ لیلا.
به مسیرادامه دادم گاهی صدای کسی مثل عزیزانی که به درختهاآبیاری میکنندازکوه میومد.
جلوتررفتم کارگاه ساخت وراه سازی رو دیدم کامیونهای خاکبرداری، کارگرها، نگهبانی که دوباره به دوراهی رسیدم راهنمایی گرفتم که میخوام برم اون بالا سمت راست، چون سمت چپ روتجربه کرده بودم البته ازمسیردیگه.
نگهبان آدرس دادمنم رفتم ازکارگاه که ردشدم تاقله ی کوه من بودم وخداوصدای دلنشین ِ استاد.
گاهی یک ماشین توی مسر، رد می شد!البته فقط کسانی که مربوط به کارهای همون جاهاهستندوگرنه مردم عادی فقط پیاده و یا با دوچرخه تردد دارن ودوتا آقای دوچرخه سوار تو مسیردیدم.
اینوبگم که من ازحضورمردم خیلی بیشترلذت میبرم تااینکه اینطو رتنهاتومسیرکوه ودره برم.
بالاخره باصحبت باخدا، باخنده، باگریه ،باذوق، باشوق همه رقمه باشکرگذاری فراوان ازبلندی به اطراف نگاه میکردم ولذت میبردم چقدراحساس قشنگی فقط خدامنودرک میکنه چی میگم؟!به خصوص اولین بارِ که اینجااومدم.
رسیدم2راهی،خدایاکدام طرف؟! البته هردوراه یکی میشدفقط برای رفت وبرگشت ماشینهای مهندسین وکارگران بودمردم عادی هم پیاده روی میکنن.
بالاخره گفت: توازاون پایین سمت راست جاده رو دیدی خیلی توی دیدت بودکه خوش به حالت بود.
ادامه دادم سمت راست وکلاًمسیرسربالای بودولی آسفالت بود.
الهی شکرت گاهی تومسیربه اطراف نگاه میکردم از اون بالا شهربه زیبایی دیده میشدومنم تندتندشکروسپاس داشتم.
وهرچی بالاترمیرفتم دیدبیشتری داشتم.
لذت وحس عالی همراه باگریه ی ذوق، شوق داشتم.
وحضورپر رنگ خدا، رودروجودم احساس میکردم.
میگم خدایعنی یک عالمه خودِخداهمراهم بود.
ننه چقدراین ویورودوست دارم.
خدایاخانه ای به من عنایت کن که حضورخودت، ویوی زیبایی بانورکافی از4طرف داره الهی آمین .خدایامیدونم توهم آمین گفتی.
این تعهدروجلوی جمع دادی یادت میمونه.
بالاخره رسیدم بالای کوه نفس، نفس دستام به زانوسربالایی، باز2راهی خدایاچپ یاراست!؟
گفت: توازپایین اومدی سمت راست روببینی پس چپ چیزی دیده نمیشه!
یک ماشین 2کابین سفیدازسمت راست اومدکه بره پایین دست بلندکردم ایستاد.
پرسیدم اینجاکه اومدم راه داره برم پایین!؟گفت خیلی راهِ سختی داره!
شماازهمین مسیری که اومدی1000متربرگردبروبه منبع آب رسیدی ازکوه بروپایین.
گفتم: مسیرراحتترچی؟!
گفت :همین مسیراومدی برگردآسفالتِ.
تشکرکردم تاچندقدم برگشتم .
خدابه من گفت: لیلا جان،لیلاجان مگه نیومدی این بالاروببینی!؟
گفتم :چرا! گفت: پس چراادامه نمیدی!؟سرته کردی!
گفتم توراست میگی واقعاکه !پس عقلم کجارفته!!!؟؟؟؟
رفتم جلوترآقای مسنی که درختهاروآبیاری میکرد دیدم سلام وخداقوت کردم صورتم راشستم پرسیدم :این بالاچیه!؟ گفت: این ساختمان ازشهرداریه کارهای اداری انجام میدن رفتم جلوتر یه باربی کیو، آبنما، سرسبزوزیباآبیاری قطره ای درختان وووووووو.
دوتاآقامنودیدن ولی رفتن داخل ساختمان، منم رفتم جلوتر، بازهمون آقاآمدبیرون صدازد،حاج خانم کجامیری؟!
گفتم: اومدم زیبایی های شهر رو از این بالا ببینم !!!!!!
پرسید ازاینجا!؟
گفتم: آره مگه چه شه!!!؟؟؟؟
گفت: اینجاورودممنوعه به خصوص براخانمها!!!!!!
پرسید خوب دیدی جلوترنرو!!!!!
گفتم:خیلی جاش قشنگه!
گفت :چه عجب یکی پیداشدکه بگه جای قشنگیه!!!!!
پرسید اینجاچکارداری!؟؟
گفتم: ازبس که کنجکاوم ودوست دارم ازبلندی شهر رو تماشاکنم!
به قول خودمون اومدم ازتَهِ سرقله(یعنی نوک قله)زیبایی های شهرروببینم!!!!!!!!
گفت: پس همون سمت رونگاه کن!
پرسیدم: چرا!؟دوست دارم اینطرف روهم نگاه کنم!
خندیدگفت: دقیقانمیخوام چشمت این طرف بیفته!!!!!
پرسیدم چراچه خبره؟؟؟!!
گفت: این ساختمون که روی این قله ی کوهِِ ازسپاهِ وذائقه ومهمات این پایینِ.گفتم چکاردارم به اونا!؟؟؟
منم شهر روتماشاکردم وسپاسگذاری ودعابرای اهل عالم کردم خیلی بااحساس لذت بخش مثل بچه ها ذوق زده بودم که جای قشنگ اومدم.
ازآقای مهندس پرسیدم آب سرد دارین!؟
گفت: بله چشم الان براتون آب معدنی میارم.
و آقای (x) روصدازدباماشین 2کابین مشکی آمدجلوی درب منتظرآقای مهندس.
یک کم طول کشیدرفتم درساختمون روبازکردم صدازدم آقای مهندس ،آقای مهندس انگاربچه ی ننمه !!!!
یکی دیگه جواب داد.
گفتم:قراربودآب معدنی بیارین!
گفت :الان میارن وبعدگفت : بفرمایین داخل آبسردکن هست.
آخ جون رفتم داخل وآب میخوردم وازتوی اتاق پنجره داشتم ویوی زیبای شهر رویکم ازتوی راهرومیدیدم وکیف میکردم.
بعدآقای مهندس گفت:الان براتون آب میارم همکارشون گفت :ازآبسردکن آب خوردن.
تشکرکردم بعدپرسیدم آقای مهندس شما میخوای بری پایین؟!!
گفت:آره الان میام میبرمت ازساختمون آمدم بیرون بازهم به زیبایهادقت میکردم ودعامیکردم.
آقای مهندس تشریف فرماشدن گفت :حاج خانم سوارشو.
منم بالذت وخوشحالی سوارشدم اول تشکروتحسینشون کردم .
وگفتم آخ جون آقای مهندس ازهمین ماشینهایی که دوست دارم خودشه.
بعدتومسیرازم پرسیدبچه ی کجایی وفلانی رومیشناسی تارسیدیم پایین ومیگفت:خوبه دیگه حاج خانم آمده کوه حالاباماشین هم آوردنش پائین میخندیدن ومنم تشکرکردم.
وگفت اینم ایستگاه خط هرجامبخوای به سلامتی بروچون مسیرماازسمتِ چپِ خداحافظی وتشکروتحسینشون کردم.
مسیرخانه رو پیاده روی کردم وجاتون عشق وصفا فالوده بستنی گرفتم وپسرم سرراه باماشین آمد دنبالم رسیدم خونه ولی چی حالی کردم اعتمادبه نفس وعزت نفسم به سقف آسمان چسبیدچون واقعااین مسیری که رفتم برای بعضیها میگن مگه چیه!؟؟
ولی خدامیدونست وبرنامه ریزی دقیقی داشت!
اولابه حرف مهندس اولی نکردم وبه مسیرم ادامه دادم گفتم:من الان ازفرصتم بایداستفاده کنم!
توی آفتاب مسیرسربالایی رواومدم حیفِ که تاتهش ادامه ندم ¡¡!!!
بعدم واقعااگه میخواست پیاده بیام مسیرطولانی بودهواگرم وبچه هام ناهارمیخواستن،البته من همیشه غذام حاضره.
خیلی خوش گذشت چون من واردترسهام شدم ذهنم میگفت: ای باباحالایک روزِ دیگه!
الان هواگرمِ، الان توی مسیرکسی نیست تنهایی!!!
وفریبهای دیگه ولی من باتوکل به خدارفتم وخدارهبرم شد.
عالی بودوسیله ی ایاب وذهاب آماده !
خداگفت: فقط بیا منم رفتم ونتیجش رو دیدم لذت وشادی.
ودیروزکه فایل روتماشاکردم اصلا اهل ورزش نیستم!
واین ورزش رو،واقعاکه!!!!!!!!انشاالله خودتون میدونین.
ولی صحبتهای استادروبرای تحسین کردن وحسادت نکردن شنیدم خدایابه شرط عمل.
اونقدرزبونی تحسین میکنم وآرزوی موفقیت برای دیگران میکنم که ملکه ی ذهنم بشه این یک قانونِ ،این یک قانونِ تکرار،وتمرین .
قبلناکامنت که میخوندم میدیدم دوستان دقیقاکلمه به کلمه ی استاد رو کپی میکنن راستش ذهنم آزارم میداد! که ببین توچرابلدنیستی اینکاروبکنی!؟
توسربه هوایی اگه تونستی مثل بقیه حرفهای استاد روبنویسی کارکردی وگرنه چیزی نفهمیدی!!!!!
خداخیرتون بده استادقبلاهم توهمین فایل شنیدم که گفتین بهتره ازپیشرفتهامون بگیم نه تکرارحرفهای شمارو.
خوشحالم که اتفاقات وپیشرفتهای خودم رومینویسم.
ذهنم میگه خب حالا دیروزرفتی چکار کردی!!؟؟
پول درآوردی!که همچین خوشحالی!!!؟؟؟؟
میگم ازپول هم بهترکه خدابادستان قدرتمندش برام ماشین موردعلاقم شدوسوارم کرداونم کجا!؟؟؟
جایی که باپای خودت بایدبری وبرگردی!!!
اونم جای ممنوعه !!!
خداگفت :توبامنی بیامیبرمت جایی که فکرش رو نمیکنی منم ازهمه جابی خبرپس شدمثل موسی که به سمت دریاراهی شد.
عاشقتونم استادوهمه عزیزان متشکرم که کامنت روخوندین چون من خیلی اهل گوشی نیستم وهمین رو هم مینویسم واقعیت وازته دلم مینویسم .
تازه متوجه شدم 2تاونصفی ستاره داشتم نصف ستاره ام رو استادگرفته خوب نبایداینکاروبامن بکنین من که یکسره فایل گوش میکنم وکامنت میخونم پس چراغهام رولطفاروشن کنین متشکرم استاد.