با هر چه بجنگی، آن را ماندگارتر می کنی - صفحه 14 (به ترتیب امتیاز)

624 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    شادی رحیم زاده گفته:
    مدت عضویت: 2414 روز

    سلام به استاد،خانم شایسته و همه ی شما عزیزان

    خانم شایسته من از شما سپاسگزارم برای شروع فصل دوم روز شمار تحول زندگی من🙌🏼

    سپاسگزارم که این آگاهی ها و صحبت های استاد عباسمنش را روزانه با عشق روی سایت میگذارید🙌🏼

    ⭐️سپاسگزارم از خداوند برای وجود نازنین و سرشار از عشقتون⭐️

    💡انسان واقعا فراموشکاره

    با اینکه استاد همیشه به موضوع توجه و اهمیت اون در زندگیمون صحبت‌کردن، با اینکه‌ من نزدیک به ۲ سال از آموزه های ایشون استفاده کردم ، با اینکه تعهد داشتم و نه سر سری انجام دادم،

    اما

    باز هم من فراموشکار بعد از این همه تکرار استاد در مورد موضوع توجه فراموش میکنم، مثالی میزنم…

    من و همسرم با هم بیزینسی را راه اندازی کردیم، و با توجه به اینکه من قانون تکامل را قبل از آشنایی با قوانین به صورت نا آگاهانه استفاده میکردم و بعد از آشنایی با استاد و اینکه متوجه صحت و اهمیت بالای این موضوع شدم بیشتر سعی در طی کردن تکامل داشتم. پس براش شروع کارمون به همسرم تاکید کردم که بر اساس تکامل ما با شرایط الانمون کا را شروع میکنیم و قدم قدم تکاملمون را طی میکنیم، ایشون هم تایید کردن .

    در ادامه من هر بار تاکید و تاکید میکردم که تحت هیچ شرایطی وام ، قرض و … نمیگیریم و باز هم ایشون تایید کردن.

    من از بچگی در خانواده ای بزرگ شدم که مخالف شدید در وام گرفتن و دست چک داشتن بودن حتی پدرم که صاحب یکی از بزرگترین کارخانجات خاورمیانه بود دسته چک نداشت و این برای همه غیر عادی و برای ما عادی بود و همیشه به ما میگفت یا پولشو دارین میخرین یا ندارین نمیخرین اما هیچوقت وام و قرض نگیرید دقیقا مثل صحبت های استاد که همیشه میگن، پس من این باور قرض و وام و .. از بچگی درست بود خدا را شکر و دقیقا همسرم نقطه مقابل من ، در خانواده ای بزرگ شده بود که وام گرفتن یا قرض کردن و دسته چک داشتن یک امر کاملا عادی بود.

    اوایل آشناییمون همونقدر که اون برای من عجیب بود ، من هم برای همسرم عجیب بودم و همیشه در موردش با هم صحبت میکردیم تا من با استاد آشنا شدم و فهمیدم باورم درست و همسرم که با استاد کار میکنه بالاخره حرفهای منو تایید کرد.

    تمام اینها را گفتم تا به موضوع این فایل ارزشمند برسیم

    با هر چه بجنگی آنرا ماندگارتر میکنی

    من با توجه کردن ناخواسته بر روی نگرفتن وام و تاکیید زیاد برای نگرفتن وام و هر بار هربار در مورد اینکه مبادا وام بگیریم و غیره دقییقا اون را وارد زندگیم کردم یعنی همون صحبت شما که با هرچی بجنگی بزرگتر میشه

    اوایل برام سوال بود که چرا این اتفاق افتاد برای من که وام نخواستم و میدونستم اشتباه و بعد از چند روز دیدم ته دلم خوشحال نیستم وقتی نشستم با خودم حرف زدم دیدم دقیقا من اون لایه های زیرین وجودم احساس قربانی شدن دارم و اینکه چرا این اتفاق برای من افتاد و بعد دیدیم حتی نا خودآگاه همسرم را مقصر وام گرفتن میدونستم.وقتی با خودم صحبت کردم و این باوری که واقعا دارم (( ما خالق زندگی خودمون هستیم )) گفتم به خودم : تو‌ خودت جذبش کردی،با جنگیدن با تکرار بر نخواستن و گفتن اینکه وام خط قرمز من و ترسیدن از اینکه مبادا ما زیر بار وام بریم ، با همه ی این حرفها جهان دقیقا اتفاقی را برام رقم زد که خودم و فقط خودم فرکانسش را فرستاده بودم،

    و دیگه احساس قربانی شدن و مقصر دونستن همسرم هم حل شد و خودم مسئولیتش را به عهده گرفتم، با اینکه ذهنم مدام میخواست مجاب کنه که نه تو قربانی هستی.

    اما من که قانونو میدونم و باور دارم که خودم خالق زندگیمم تونستم با دلیل و مدرک منطقی کنم براش.

    و الان احساس آرامش دارم خدا را شکر

    درست اون وام گرفته شد اما این درس را گرفتم که با نخواسته هام مبارزه نکنم و چقدر زیبا چند روز بعد خانم شایسته این فایل بینظیر از استاد را گذاشتن.

    سپاسگزارم از شما دو بزرگوار 🥇🥇

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    حجت اله دشت پیما گفته:
    مدت عضویت: 2798 روز

    الهی به امید تو⁦✌🏻⁩

    دیگه استاد نمیدونه با چه زبونی و با چه بیانی بگه که آقا اصل همینه، قانون همینه، توجه توجه توجه

    کانون توجه ت رو کنترل کنی یعنی زندگیتو کنترل کردی

    کانون توجه تو تغییر بدی یعنی زندگی تو تغییر دادی

    باورها چطور تغییر میکنن؟ با تغییر کانون توجه

    کنترل ذهن یعنی کنترل کانون توجه

    کنترل ورودی های ذهن یعنی کنترل کانون توجه

    کنترل افکار، کنترل احساس و همه و همه از کنترل کانون توجه به صورت آگاهانه شروع میشه

    این یه تمرینه، این یعنی شروع کنیم و از صبح که از خواب بیدار شدیم شروع کنیم به سپاسگزاری، بعدش درخواست هامون رو ارسال کنیم به خداوند، و بعد در هر حالتی که هستیم، داریم دست و صورتمون رو میشوریم، داریم صبحانه میخوریم، با اعضای خانواده صحبت میکنیم، با دوستمون، دراز کشیدیم، پیاده روی میکنیم، توی محل کار و هر عملی که انجام میدیم تا لحظه ای که میخواهیم بخوابیم، توجه مون رو کنترل کنیم، ورودی ها رو آگاهانه انتخاب کنیم و اگه اون ورودی نامناسب بود سریع اعراض کنیم و توجه مون رو تغییر بدیم، افکاری که توی ذهنمون میچرخن رو اگه دوست نداریم با تغییر کانون توجه و گذاشتن توجه روی خواسته اونا رو جهت دهی کنیم و…. یعنی اینقدر باید در هر لحظه حواسمون باشه و مواظب باشیم و وسواس داشته باشیم.

    استاد خیلی دقیق سرنوشت داعش رو پیش بینی کردن و من هم با توجه به قانون پیش بینی هایی کردم که درست از آب درومدن، مثل بورس قبل از اینکه استاد بگه، مثل وضعیت این بیماری که زمانی اول اردیبهشت میخواستن همه جا رو باز کنن گفتم شیوع بیماری کم میشه بعد از چند ولی بعد دوباره اوج میگیره که بهش میگن موج دوم،

    مثل دانگرید شدن مدیرمون توی شرکت قبلی ام که هرچقدر فکر میکردم میگفتم با اینکه موفق شده ولی با حرکاتی که ازش میبینم طبق قانون سقوط میکنه، سمتش تغییر نکرد ولی مسولیت هاش محدود شد و اون تاثیر پذیری گذشته شو از دست داد.

    همه چیز همینه، کنترل کانون توجه و استاد هم توی اینستا گفتن، و گفتن خیلیا متوجه نمیشن و خیلیا هم میگن متوجه شدیم ولی عمل نمیکنن، اصلا نقطه عطف زندگی استاد از جایی بوده که این موضوع رو درک کردن، و شروع کردن به عمل، و نتیجه کنترل کانون توجه و تمرکز باید رسیدن به احساس خوب باشه و همه این صحبت ها تکامل میخواد. کنترل توجه تکامل میخواد، رسیدن به احساس خوب تکامل میخواد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    لیلا مقدم فر گفته:
    مدت عضویت: 2082 روز

    سلام

    سفرنامه روز چهل و ششم

    کامنتهای دوستان را که می خوانم بیشتر متوجه می شوم که تمرکز بر نکات مثبت یعنی چه؟

    اینکه نگذاری یک نعمتی برایت عادی شود یعنی همچنان کانون توجه ت روی مثبتهاست و اگر دیدی یک نعمتی قبلا شور و اشتیاق بیشتری در تو ایجاد می کرده و حالا نمی کند یعنی ذهن موفق شده توجه به منفی ها را خیلی مخفی مثل گرد بپاشد روی توجه مثبت تو

    این گونه تو نعمتت را می بینی اما واقعا حسش نمی کنی

    باید هر لحظه هوشیار بود

    هر لحظه شاکر بود

    باید ریز و درشت را دید و شکر کرد

    باید به گونه ای پیش رفت که چشم دیگر جز خیر و نیکی و نعمت و شادی نبیند!

    می گویی نمی شود؟

    می شود

    همانگونه که تا پیش از این عادت داشت بگردد و از هر چیزی فقط کمبودها و کاستی ها را ببیند

    خودکار منفی بوده

    حالا باید جوری بشوی انقدر مثبت ها را ببینی

    انقدر کانون توجه ت را بر مثبت ها بتابانی که بعد از این فقط خوبی ببینی.جز زیبایی نبینی

    جز مهر و محبت و دوست داشتن احساس نکنی

    وقتی کامنتهای عالی بچه ها را می خوانم بیشتر این موضوع را متوجه می شومممم

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    هادی کاظمی حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1517 روز

    سلام استاد عزیز، وقتتون بخیر

    من امروز تو یکی از صوت هاتون شنیدم که تو یه قسمت از سایت نوشتید که منو هدایت کن و وارد صفحه ای میشید که حتما بهتون کمک میکنه و واقعا هم برای من یه درنگ و جرقه ای بود که خشکم زد وقتی دیدم تیتر مطلب رو ،من 3 ساله باهاتون آشنا شده بودم به واسطه خانومم که بهترین هدیه الهی از طرف خداست و ایشون باور های منفی منو شناسایی کرد و شمارو به من معرفی کردو با هم فایل های شمارو گوش میکردیم ،کلی پیشرفت شغلی و کاری داشتیم الان یک ساله که ازدواج کردیم و مستقل شدیم خیلی ازین بابت خوشحالم.

    من اوایل با مشکلاتم میجنگیدم و به سختی حلشون میکردم اما امروز نشانه ها من رو هدایت کردن سوی این مطلب که با هرچی بجنگیم ماندگارتر میشود. و وقتی آنالیز کردم این متن رو در زندگیم دیدم که بعللللللله راحت تر از این حرفا بوده و من بولدش میکردم یه سری چیزای روزمره مثل قسط و وام و اجاره و غیره

    و برنامه ریختم یه پس اندازی داشته باشم که بتونم فایل هارو خریداری و استفاده کنم.

    به امید دیدار یدالله

    وعده ی ما پارادایس دور آتیش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    اتابک گفته:
    مدت عضویت: 3626 روز

    سلام خیلی ممنونم از این آگاهی ناب خدایا از صمیم قلب شکرت می کنم

    یک جمله بسیار طلایی تو این فایل بود که واقعا باید با طلا نوشته بشه

    به استناد از قرآن:{تو اگر در مسیر درست باشی هر اتفاقی، هر اتفاقی در اطراف و پیرامون تو رخ بده اصلا مهم نیست (((تو در امان خواهی بود)))}

    بی نهایت سپاسگذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    علی یوسفی گفته:
    مدت عضویت: 1672 روز

    سلام استاد جانم

    میخوام این موضوع توجه و این نکاتی که فرمودین رو با مثالی که توی زندگی خودم هست توضیح بدم شاید برای دوستان درسی بشه

    چون من بیشتر عمرم رو صرف جنگیدن با این توجه و با این باور مخرب داشتم

    من همواره سعی میکنم که یک کاری انجام بدم و توجهم رو توانایی های خودمه

    این توانایی نیستا این فقط شرکه

    خب شاید بگین که یعنی چی شرک چه ربطی داره استاد که گفته توانایی هاتون رو یاداور بشین برای عزت نفس بیشتر ولی میخوام بگه برای من این توانایی هم برعکس بوده

    استاد گفتند که بعضی ها این قانون رو جوری میشنوند که خودشون دوست دارند اونجوری که میخوان باشه

    منم چپکی شنیدم

    من از کامنت خانوم اندیشه که از همین جا اگر زمانی خدا خواست و کامنت من رو خوندن و من هم هزاران بار ازشون متشکرم و سپاسگزارم که به من با اشتراک گزاشتن کامنتشون بزرگترین ترمزم رو گوشزد کردند

    من از ایشون و از خدای خودم که باز هم منو فراموش نکرد و باز هم هدایتم کرد از طریق بنده خوبشون بنده مهربونشون خانم اندیشه هزاران بار سپاسگزارم

    ایشون فرمودند که فرموده استاد که ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است رو چپکی متوجه شدند

    و تمام تمرکزشون رو همین کلمه عمل بوده

    در حالی که این ایمان بوده که بعد از به وجود امدنش باید عمل رخ بده

    یعنی اول ایمان

    یعنی ا‌ول ایمان ایمان ایمان

    ایا من ایمانو دارم که میخوام عمل کنم؟

    ایا من ایمان رو در خودم دیدم و تقویت کردم که میخوام عمل کنم؟؟؟؟؟؟

    ایا دست از سر ذهن محدودم برداشتم؟

    ایا فهمیدم که ذهن من در مقابل عظمت خداوند ارزنی هم قدرت نداره؟؟؟

    ایا فهمیدم اینو که ایمان برای من تکیه کردن روی باورهای قبلیم بوده و نتیجش فقط درجا زدن بوده؟

    ایا این همه که استاد عزیزم به من فرمودند که اقاااا ایمانییییی که عمل نیاورد حرف مفت است ایا اصن من کلمه ایمان رو شنیدم

    یا باز هم تمرکز کردم رو عمل و خواستم با فکر خودم با مغز محدود خودم بخوام مسائلو حل کنم

    اخه چقدررررر چپکی

    چقدر اخه

    واقعا اشکم در اومده از این که استاد این همه گوشزد میکنند ولی باز هم من چپکی میفهمم

    ای خدا ای خدای مهربانم

    منو ببخش

    منو ببخش برای این همه شرک

    برای این همه شرک خفی شرکی که همش روش پافشاری دارم و میخوام بگمممم علییییی تو خیلی فهمیدیا بلدیااااا خیلییییی قانونو یاد گرفتییااااا

    باباااااا کجای کاری پسر

    هنوز این همه گفته استاد رو درست متوجه نشدی

    همش رو ذهن خودت متکی بودی همش در پی این بودی که به خود قبلیت فخر بفروشی

    خدای من نمیدونم چجوری بگم ولی به قدری این چند روزه اعتماد به نفسم پایین اومده که انگار نه انگار من هر روز ۹۰ درصد تایمم رو صرف قوانین و فایل های استاد و سایت و قران میکنم

    اصن انگاااار ترمزم ترمز پورشه هستش ولی در حد پیکان گاز میدم در حالی که دنده هنوز جا نرفته

    خدای من خودت کمکم کن

    تو برای من کافی

    من نمیدونم من نمیدونم هیچی نمیدونم

    تو کمکم کن

    تو درارو باز کن

    من توانایی درک عظمت تورو ندارم تو منو هدایت کن

    تو برام جورش کن

    من نمیدونم نمیدونم خدای من

    استاد عزیزم استاد مهربونم ازت عذر میخوام که این همه گفتیو من چپ بودم

    این همه زحمت کشیدیو من نشنیدم

    این همه خواستیو من نخواستم

    ببخش استاد عزیزم

    خدایا شکرت هنوز حواست بهم هست

    هنوز میبینی

    هنوز بنده هاتو سر راه من قرار میدی ازشون یاد میگیرم

    خدایا من عاشق تو ام

    عاشق بنده هات عاشق تک تک مخلوقاتت

    عاشق استادم استاد مهربان استادی که این همه برای ما میخواد برای ما تلاش میکنه و تورو فریاد میزنه

    برای بنده های خوبت مثل خانم اندیشه که انقدرررررر با فهم و عاشقن این قدر خوب کار میکنند این قدر رعوف و مهربانند انقدرررررررررر قلب بزرگی دارند

    خدای من عاشقتم

    تو هدایتم کن

    من نمیدونم

    به جون خودم که بهم دادی من نمیدونم

    هدایتم کن

    تو بگو من نمیدونم

    خدایا سپاسگزارتم

    سپاسگزار وجودت در زندگیم

    سپاسگزار این همه نعمت و برکت و عشق و صمیمیت

    سپاسگزار این همه سخاوت

    این همه خوبی

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      عباس امیری گفته:
      مدت عضویت: 2163 روز

      سلام دوست عزیز

      باز هم یک تیکه پازل دیگه

      دقیقا درک کردم منظورتون رو و من هم مثل شما همین تجارب رو ماه ها داشتم و هنوزم کمی دارم.

      این جمله : ایمانی که عمل نیاورد حرف مفت است

      من هم دقیقا کلمه عمل رو میشنیدم و بعدش میگفتم خب الان با ذهن منطقیم وارد عمل میشم و چند بار هم شدم و کلی اذیت شدم.

      برام سوال بود که چرا وقتی این جمله رو از استاد یا دوستان می شنیدم بشدت استرس میگرفتم و حالم بد میشد و خدا خدا میکردم اینو دیگه نشنوم اخ که چقدر کج فهمییییی

      یاد ایه قرآنی افتادم که خدا با ذکر یک مثال گروهی رو هدایت میکنه و گروهی رو گمراه

      آره دقیقا من بارها گمراه شدم چون به خودم و عقل خودم و توانایی های خودم تکیه کرده بودم.

      قرآن مستکبران رو همون کافران خطاب میکنه و مستکبر یعنی کسی که روی خودش و عقلش حساب میکنه و به قول قرآن اونا زیانکارانند

      وای خدای من چه آگاهی چه درکی

      خدا کمک کنه که به قدرت و ربوبیتش ایمان بیارم و دست از عقلم بکشم

      سپاسگذارم از شما دوست عزیزم

      در پناه الله یکتا باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    حبیب الله صادقی گفته:
    مدت عضویت: 3982 روز

    به نام الله یکتا

    سلام خدمت استاد عباس منش عزیز و همه اعضای این خانواده صمیمی

    من قبل از آشنایی با این قوانین و استاد عباس منش، آدمی بودم که به شدت اهل راهپیمایی و مراسم سیاسی و مذهبی بودم، ولی وقتی که کم کم قوانین رو درک کردم و متوجه شدم که به قول مولانا: این جهان کوه است و فعل ما ندا / سوی ما آید نداها را صدا ؛ یعنی هر فرکانسی که داریم به جهان ارسال میکنیم مطابق با همون فرکانس به خودمون برمیگرده، تصمیم گرفتم که باورها و رفتارم رو تغییر بدم و الآن سال ها شده که خدا رو شکر سمت مراسم و کلا اتفاقات سیاسی و مذهبی نرفتم. وقتی ما دعای خیر و برکت و طلب صلح و آرامش برای دیگران بکنیم، این خوبی ها به خودمون برمیگرده، و زمانی که لعن و نفرین و هر بدی رو برای دیگران بخوایم هم اون فرکانس منفی به خودمون برمیگرده. پس بیایم به جای اینکه هر چیزی رو که نمیخوایم بهش شعار بدیم و توجه کنیم و لعن و نفرین بفرستیم، به قول قرآن ازش اعراض کنیم و با بی توجهی تمرکزمون رو از روش برداریم. و در عوض به چیزهایی که میخوایم توجه و تمرکز کنیم. واقعا چه قدر نجواهای شیطان قویه که شاید 99 درصد مردم دنیا بیشتر از اینکه به خواسته هاشون توجه کنند، دارن به ناخواسته هاشون و چیزهایی که دوست ندارند توجه میکنند، غافل از اینکه دارند اون شرایط ناخواسته رو قوی و قوی تر میکنند و با همین توجه و تمرکز هم هستش که رسانه ها قوی تر و وسیع تر میشن، وگرنه اگه کسی مثلا تلویزیون نگاه نمیکرد و اخبار رو پیگیری نمیکرد که این همه اتفاقات منفی گسترش پیدا نمیکرد. البته که قرار نیست ما آدم ها رو تغییر بدیم و بخوایم جلوی رسانه ها و منفی بافی ها رو بگیریم، ما فقط میتونیم خودمون رو تغییر بدیم، و زمانی که واقعا باورهامون ریشه ای تغییر کنه و فرکانس های متفاوتی بفرستیم، مدارمون هم متناسب با اون تغییرات، عوض میشه و به محیط های آرامش بخش تر و شرایط بهتر هدایت میشیم، فارغ از اینکه مردم دیگه جهان دارن چه فرکانسی رو میفرستن و چه باورهایی دارند. چون هر کس به قول معروف نون باورها و فرکانس های خودش رو میخوره. جمله ای که تو فیلم های ابرقهرمانی خیلی شنیده میشه : Save the world ، نه! لازم نیست کسی دنیا رو نجات بده، چون احتیاجی به نجات دادن نیست و همچین چیزی اتفاق نمیفته. همه چیز سر جای درست خودشه. ما هر کدوم، فقط میتونیم زندگی خودمون رو تغییر بدیم، و به واسطه تغییر ما، جهان هم زیباتر و بهتر میشه.

    در پناه الله شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    خدا رو شکر که برگی دیگه از سفرنامم رو نوشتم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    سوسن صدیقی گفته:
    مدت عضویت: 1498 روز

    بنام خداوند رزاقم

    با سلام به استاد عزیزم واقعا مطلبی که گفتید عالی بود یعنی مثله همیشه دری از آگاهی رو به رویم باز کرد.من قبلا خیلی به تضاد برمیخوردم خیلی زیاد وتنها کاری که میکردم گریه بود یادمه خیلی بغض میکردم واشکهای بی پایان من خیلی با پدرومادرم بحث داشتیم هرروز دادوبیداد واصلا شرایط خوبی نبود ولی خداروصد هزار مرتبه شکر از روزی که من یه دفتر برداشتم وشروع کردم به نوشتن در مورد خوبی‌های والدینم وحضورشون باور کنید از خوشحالی حضورشون کلی گریه کردم وحتی زمانی که بخاطر میارم باز هم احساساتی میشم خدایا شکرت بابت همه ی خوبی هایی که دادی خداوند خیر مطلق است پس اگر بدی میبینیم مشکل از دیدگاه ماست نه از خدا .بعداز اون روز خیلی رفتارمون تو خونه بهتر شده که چی عالی شده اصلا یه آرامشی داریم که اصلا اون زمان برام قابل باور نبود چه زمان؟ زمانی که من از طریق این سایت فهمیدم که این یک تضاده ومن باید به خواسته هام توجه کنم الهی شکرت.

    تضاد بعدی من که تقریبا تویه همه ی کامنت هام نوشتم این بود که من عاشق دانشگاه رفتن بودم واصلا نمیتونستم بهش فکر نکنم بعد اتفاقی که همش تو اون چندسالی که دانشگاه نرفته بودم می افتاد این بود که هرکسی (کسایی که تو هر جایی منو می دیدن) ازم میپرسید دانشجویی،کدوم دانشگاه و… ووقتی که کسی ازم میپرسید اصلا یادم نمیره یه بغضی میکردم که تو صدام مشخص بود اصلا حالم بد میشد به همه بدوبیراه میگفتم واصلا یه وضعی بود ولی خداروشکر از وقتی که به آرامش رسیدم همه ی خواسته هام دارن محقق میشن الان دوساله دانشگاه میرم خداروشکر وکلی تضادهایی که کم کم با لطف خدا دارن درست میشن خدایا شکرت

    الهی شکر برای حضورت که همیشگیه وممنونم از استاد عزیزم بابت تهیه ی این فایل های عالی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  9. -
    آرزو گفته:
    مدت عضویت: 1333 روز

    سلام به شما و خانم شایسته ی عزیز و دوستان همیشه همراه من تقریبا دوهفته بود که ذهنم خیلی درگیر گوشی بازی کردن پسرم بود پسرم ۱۳ سالش و دوسه ماه قبل گفت گوشی رو بابا ببره چون من میخوام امروزم بیشتر روی فوتبالم باشه بیشتر تمرین کنم اما بعداز دوماه که دوستاش و بچه های اقوام و دید بازی های مختلف میکنن گفت گوشیم بیارید ولی قول میدم به اندازه بازی کنم ولی اصلا اینطور نشد همش پی اس بازی میکرد با کلی جروبحث به زور درس میخوندیا وقتی بهش میگفتم پس هدفت چی شد چرا دیگه تمرینات فوتبال انجام نمیدی با داد و بیداد میگفت چرا کلاس فوتبالم میرم از فردا هم ت خونه تمرینات بدنسازی و انجام میدم خلاصه هر روز ما جروبحث بود و این اواخر که دیگه دائم گوشی به دست بود خلاصه دوهفته همش فکرم درگیر بود از خدا کمک میخواستم من چه جور میتونم بهش بفهمونم راهش اشتباه گوشی داره از هدف هاش دورش میکنه خیلی ناراحت بودم ولی از ناراحتیم فقط با خدا صبح ها که میرفتم پیاده روی حرف میزدم و کمک میخواستم و سایت می گشتم یه موضوعی پیدا راجع به این‌که چطوری به پسرم کمک کنم بفهمه گوشی بازی کردن بیش از حد براش خوب نیست ولی بدون داد و بیداد و ناراحتی یه روز حتی امتحان داشت بهش خب الان دو ساعت بازی کردی بیا حالا نوبت درس بعد باهم بخونیم گفت ده دقیقه میام منتظر شدم نیومد خلاصه به نیم ساعت رسوندنیومد منم عصبانی شدم گفتم اصلا باهات کاری ندارم خواستی بخون خواستی نخون اونقدر عصبانی بودم که زدم از خونه بیرون تو راه کلی با خودم حرف زدم من چیکار کنم خدایا چرا جوابم نمیدی من اگه بدونم مطمئن بشم نباید باهاش کاری نداشته باشم درسته حتما این کار و انجام میدم ولی نمیدونم و نمیخوام به دوست یا خواهرم بگم خدایا هر چی تو سایت میگردم جوابم و نمی گیرم اون موقع ها هر وقت تو سایت میومدم فایلهایی از استاد میومد که همش استاد میگفت برای هر کاری به من الهام میشه منم هر روز صبح که میرفتم پیاده روی با خدا میگفتم خدایا استاد میگه تو هر کاری تو بهش الهام میکنی و بلافاصله بدون هیچ شکی انجام میده من ازت درخواست دارم استاد میگفت تو قرآن گفتی ازت درخواست کنیم تو اجابت میکنی خدایا به من بگو من چیکار کنم یه روز تو خونه که مثلا با پسرم کاری ندارم اما با نگاه و تیکه انداختن و تو خودم ریختن که من چیکار کنم یه لحظه خوابم برد احساس کردم نمیدونم کسی بهم گفت یا حس کردم باید اینکار و کنم که اصلا با پسرم کاری نداشته باشم چه با درسش چه با گوشی بازی کردنش چه با فوتبالش دقیقا بهم گفت یکماه کاری نداشته باش فقط تو تکالیف یاامتحان رو یکبار بگو همین از همون لحظه انجام دادم وقتی بیدار شدم مطمئن بودم باید اینکار و انجام بدم دیگه نگران نبودم وای امتحانش چی میشه نکنه نمره اش کم بشه حتی صبح ها به خاطر پسرم چون موقع امتحانش بود سریع از پیاده روی میومدم چون میگفتم اون حواسش نیست یه وقت دیر میره به امتحانش دیر می رسه ایندفعه بعداز پیاده روی زود نیومدم خودت اسنپ بگیر برو چون تو دوران امتحانش سرویس مدرسه نزاشتن برام جالبه قبلا که من بودم همش من میگفتم بیا لباسها تو بپوش دیر شد بیا صبحانه بخور آخر سر هم همیشه دیر میرفت الان چون من نیستم خودش زمانش و میدونه هرچند بعضی وقتها که میام میبینم دیر شده تازه داره اسنپ میگیره میام که دوباره بگم چرا یادت رفت چرا دیر کردی همش سرت تو گوشیه امروز بیا گوشی والا میگیرم ولی یه چیزی تو قلبم آرامم میکنه میگه تو برو چایی تو دم کن صبحانه تو آماده کن قرار بود گوش کنی دیدی استاد میگفت الهاماتی شاید به ظاهر بد ولی نتایج عالی پس توکل کن تو فقط آروم باش به پسرت کاری نداشته باش بزار هر کاری میخواد بکنه اتفاقا امروز کلاس فوتبال داشت من فقط ساعتش وگفتم رفتم دنبال کارم دیدم داره گوشی بازی میکنه به ساعت حواسش نیست اومدم بگم خودم کنترل کردم در آخر فقط یه بار گفتم آماده شد رفت ولی دیر رسید مربی به عنوان تنبیه میگفت چند دفعه دور زمین دوانده یه کم شاکی بود خلاصه به شدت قلبم آرومه دیگه از جرو بحث خبری نیست الان چهار یا پنج روز من دارم به ندای درونم عمل میکنم جالبه تا کاری غیراز اون میخوام انجام بدم دوباره اون ندای درونم میگه کاری نداشته باش اعتماد کن تا امروز که این فایل و دیدم و مطمئن شدم که منظور از اون ندای درون همینه که توجه نکنی در عوض کارهای کوچیکی که انجام میده مثل اینکه وسایل ورزشی رو خودش آماده میکنه امروز گفتم مرسی که لباسات وبرداشتی باتعجب گفت خواهش میکنم فهمیدم باید نکات منفی رو نبینم واما در عوض کوچکترین نکته رو ببینم و تو ذهن خودم از خدا هزار بار سپاسگزاری کنم خیلی ممنون وسپاسگزارم که با فایلهایی که از شما دیدم یاد گرفتم از خدای خودم کمک بخوام ویاد بگیرم به خدا والهاماتش اعتماد کنم ومطمئنم بهترین نتیجه ها رو میبینم در آخر خدار شکر که دارمتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    ابراهیم آقا Brj_auto_glass گفته:
    مدت عضویت: 2241 روز

    سلام و درود

    امروز به لطف خدا برگ چهل و هفتم سفرم رو دارم ادامه میدم بدون وقفه خدارو شکر

    🧶به هرچی توجه کنی ریشه و اساس اون موضوع رو در زندگی گسترش میدی چون داری فرکانسش رو ارسال می‌کنی و اون فرکانس بهت برگشت میخوره

    📌وقتی که من می‌خوام به فلان مشتری برام بیاد

    📌میگم خدایا مشتری فلان محصول رو برام بفرست

    📌ولی ناخودآگاهم چی میگه؟

    ♦️فلان محصول رو فقط از فلانی میخرند

    ♦️تو هنوز جا نیفتادی که بشناسنت

    ♦️مکان مغازت جالب نیست

    ♦️و……

    🧶اینها دارن فرکانس رو ارسال میکنن به همین خاطره که وقتی درخواست میکنم یه حس ناامیدی تو وجودم میاد

    🧶دیشب تو خونه نشسته بودم یه دفعه یه بنده خدایی تو واتس اپ پیام داد من حقیقتش با خودم گفتم این دوباره اومد وقتمو بگیره

    جوابشو دادم دیدم کسی که اصلا تو این باغها نیست یک کاره بهم گفت اگه میخوای ازدواج کنی یه مورد خیلی عالی برات سراغ دارم

    سریع با خودم گفتم خداروشکر داره قانون کار می‌کنه

    🧶آخه از جلسه اول تا الان سفرنامه رو منظم دارم روش کار میکنم از دیروز هم کتاب معجزه شکرگزاری رو شروع کردم

    🧶کاری ندارم که اون کیس به نتیجه برسه یا نه فقط می‌خوام بگم خدا از جایی که فکرشو نمیکنی راه رو باز می‌کنه

    🧶آخه من فانتزیم همیشه این بود که خانواده یا عمویی کسی بیاد بهم معرفی کنه ولی دیدم من دارم دست خدا رو می‌بندم

    🛑من وظیفم حال خوبه بقیش کار خدای توانست

    ♦️فقط به شرط نچسبیدن به روش خاص به شرط اینکه همیشه آرام باشم به شرط اینکه رها باشم

    خیلی برام جالب بود گفتم که رد پایی باشه برام

    📌 این همه میگن مبارزه با بدحجابی نتیجه چی شد ؟

    📌این همه میگفتن مبارزه با بابک زنجانی و فساد بعدش چی شد ؟ تا قبل بابک زنجانی از این خبرها نبود بعدش که پررنگ شد شروع شد

    📌این همه گفتن مبارزه با کرونا نتیجه چی شد؟

    🛑از دید قانون جهان 👇

    ما هی میگیم کرونا 👇

    داریم بهش توجه میکنیم👇

    به ما این اسم احساس ترس و نگرانی میده (چون دیدیم خیلی ها رو کشته)👇

    این احساس به جهان فرستاده میشه 👇

    نتیجه فرکانس میشه اتفاقی که حالت رو بد میکنه👇

    🛑حالا مبارزه حجاب رو بیاریم تو این فرمول

    بهش توجه میکنیم 👇

    هرکس که بدحجابه وقتی میبینیمش ازش بدمون میاد (چون فکر میکنیم داره باعث فحشا میشه احساس تنفر بهش داریم)👇

    این احساس می‌ره تو قانون خداوند👇

    میبینی خانوادت هم کم حجاب شد افراد کم حجاب و بی حجاب روز به روز بیشتر میشه که باعث ناراحتی بیشتر میشه👇

    🛑پس نتیجه فرکانس تنفر میشه چیزهایی که باعث تنفر بیشتر میشه

    نتیجه یک نوع فرکانس میشه تجربه هم‌جهت با اون فرکانس

    🧶وقتی همه مردم دارن به موضوعی توجه میکنن ما مختاریم که توجه کنیم یا اعراض

    همه دارن به طلاق های رسمی و عاطفی توجه میکنن و تجربه اش میکنن

    اگر می‌خوام تجربش نکنم کافیه به اون اعراض کنم و یا توجه کنم به ازدواج‌هایی که خیلی خوش و خرم دارن ادامه میدن

    الهی شکرت که منو با ابن مسیر زیبا آشنا کردی که میتونم پیش بینی کنم زندگی خودمو

    🛑من اتفاقات خوب رو می‌خوام پس باید به وجه مثبت هر چیزی توجه کنم

    🧶این که استاد میگه نشانه احساس خوبه یعنی گاهی ما پول رو میخوایم و در ظاهر داریم بهش فکر میکنیم اما همون لحظه به خاطر باورهایی که بهش داریم یه حس خشم(از اینکه بارها تلاش کردم ولی پولدار نشدم )یه حس تنفر(از اینکه حسادت میکنم به پولدارها) یه حس بد (مگه فرق من با اون آدم پولدار چیه که من فقیرم) و …. ناخودآگاه اون حس بد را به جهان منعکس میکنم

    ♦️پس اگر پول نمیاد تو زندگیم به علت این نیست که همکار داره مشتریهامو می‌بره به خاطر این نیست که خدا داره بهم ظلم می‌کنه بلکه به خاطر اینه که خودم با فرکانسی که می‌فرستم به خودم ظلم میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: