توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

یکی از کارهای روزانه من، توجه به نعمت هایی است که وارد زندگی ام شده. سپاس گزاری برای نعمت های زندگی ام و ربط دادن آنها به قوانین کیهانی و توحید عملی، مهم ترین کار زندگی هر روز من است.

به نظرم تکرار این روند، مهم ترین دلیل موفقیت هایی است که کسب نموده ام.

یادم می آید، آن روزها که تازه قوانین خداوند را شناخته بودم، انجام همه این کارها را به عنوان تمریناتی برای رسیدن به خواسته هایم انجام می دادم.

اما آنقدر به تکرار این شیوه ادامه داده ام، که اکنون این موضوع، جزئی از رفتارم شده و این عادت را در من ساخته تا به راحتی با دیدن داشته های زندگی ام و تمرکز بر آنها، بتوانم هر ناخواسته ای را نادیده بگیرم.

موضوع این فایل، انجام یک تمرین برای ساختن چنین عادتی است.

این تمرین را، قانون تمرکز بر داشته ها، راه رسیدن به خواسته ها نامیده ام.

زیرا ذهن مان عادت دارد ما را به سمت تمرکز بر ناخواسته ها ببرد،

عادت دارد به راحتی هزاران اتفاق خوب در زندگی مان را نادیده بگیرد، اما اگر فقط یک اتفاق بد رخ دهد، هزاران بار آن را برایمان بازگو نماید تا باور کنیم هیچ اتفاق خوبی در زندگی مان رخ نداده و جایی برای تمرکز بر نکات مثبت در زندگی مان وجود ندارد.

به قول قرآن، شیطان قسم خورده با نجواهایش شما را گمراه نماید

به قول قرآن، نجوا فقط از سوی شیطان است برای اینکه مومنان را غمگین نماید

مهم ترین کار زندگی تو، تلاش ذهنی آگاهانه برای رفتار نمودن بر خلاف این سیستم ذهن و وعده شیطان است. یعنی آگاهانه تمرکزت را بر داشته های زندگی ات بگذار. آگاهانه به خاطرشان سپاس گزار باش و با ارسال این فرکانس ها، خود را وارد مدار خواسته های بیشتر نما.

من تمام نعمت های زندگی ام را به این شکل وارد زندگی ام نموده ام و دوست دارم افراد زیادی بتوانند اهمیت این فرمول را بشناسند و مهم تر از آن در زندگی خود به عنوان اصلی اساسی، اجرا کنند.


یک تمرین عملی برای «جهت دهی آگاهانه به کانون توجه»:

  1. در بخش اول، تمام اتفاقات خوب و تجارب عالی ای که در سال ۹۶ در زندگی ات کسب نموده ای را بنویس.

درباره نوشتن شان آنچنان سخاوتمند باش که حتی از کوچکترین شان هم نگذری!

  1. در بخش دوم، بنویس می خواهی چه تجاربی را در سال ۹۷ کسب نمایی

هدف این تمرین این است که از داشته هایی که در این یک ساله در زندگی ات کسب نموده ای قدرت گرفته و این قدرت، ایمان و عزت نفس و باور را برای خلق خواسته های سال ۹۷ به کار بگیری.

هدف این تمرین این است که با قدرت گرفتن از داشته های زندگی ات، خود را وارد مدار بالاتری نمایی که در آن مدار ،خواسته های بیشتری انتظارت را می کشد

هدف این تمرین این است که سخاوت خداوند و فروانی جهانش را باور نمایی تا بتوانی باز هم درخواست نعمت های بیشتری ازخداوند داشته باشی

این تمرین تمام کار زندگی شماست.

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    414MB
    11 دقیقه
  • فایل صوتی توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها
    9MB
    11 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «خانواده ی رضایی» در این صفحه: 2
  1. -
    خانواده ی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1870 روز

    دختر خانواده:

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته عزیز و دوستان

    اتفاقاتی که دوست دارم در سال 1402 تجربه شون کنم.

    یکسری هاشون ادامه ی روندی که توی سال 1401 شروع کردم هست، مثل طبیعت گردی، سفر، گردش و دیدن جاهای جدید.

    مطالعه ی زبان انگلیسی و یادآوری چیزهایی که بلد بودم و یادگیری چیزهای جدید، به طور جدی، با برنامه ریزی، و البته با لذت بردن ازش، که طبق تجربم مطمئنم که آسون و روون پیش میره‌.

    دوست دارم توی کارهام بیشتر مستقل باشم.

    دوست دارم دوباره رانندگی رو شروع کنم و دوباره کسب مهارت کنم چون همه اش یادم رفت‌!

    میخوام باور های خوب بسازم امسال.

    برای این کار میخوام وقت و زمان و انرژی بگذارم.

    دارم روتین می‌سازم و دارم سعی میکنم بهش عادت کنم.

    اینم اولین بارمه، من تابحال توی زندگیم روتین و برنامه ریزی اینقدر خوبی نداشتم‌.

    دارم سعی میکنم ساده شروع کنم.

    و از برنامه ای که امسال داشتم قدرت بگیرم برای سال بعد.

    دارم عوامل حواس‌پرتی و اتلاف وقت رو حذف میکنم.

    و ورودی ها رو بیشتر کنترل کنم.

    که خودشون البته کم کم حذف شدند، هرچقدر من هدف پیدا کردم و جدی شدم و دیدم نیازمند اصل گرایی و تمرکز هستم.

    خیلی میخوام که بیشتر و بیشتر روی اصل بتونم تمرکز کنم.

    ساعت خوابم رو میخوام تغییر بدم، روند تکاملی اش رو طی کردم خداروشکر. میدونم اینجوری وقتم خیلی بیشتر میشه.

    پارسال ماه رمضون برای اولین بار شروع کردم خوندن قرآن، امسال میخوام نوعی از روزه رو بگیرم، به جزئیاتش دارم هدایت میشم.

    خیلی دوست دارم اون 1 ماه رو تا جایی که میتونم به کنترل ذهن بپردازم، تا بعدش مسیر روون شه برام.

    روابط اجتماعی ام رو 1 مرحله ببرم بالاتر.

    چند تا عادت بد ترک کنم و چند تا عادت خوب بسازم:

    قضاوت رو بذارم کنار نظارت کردن رو یاد بگیرم.

    حسادت رو بذارم کنار تحسین کردن رو یاد بگیرم.

    عقب انداختن کارها رو ترک کنم و به موقع عمل کردن به ایده ها رو تمرین کنم.

    کنار گذاشتن عیب پیدا کردن و تمرکز بر نکات مثبت.

    خیلی خیلی بیشتر باید بنویسم و حتما کامنت بگذارم.

    جزو روتین ام گوش دادن وویس ها و خوندن کامنت ها هست حتما حتما‌.

    پول بسازم، از هرچقدر هم کم شروع کنم، شروع کنم.

    به خصوص از علاقه ام شروع کنم به عمل به هر ایده ای که میاد و این مسیر تکاملی رو شروع کنم.

    همزمان روی باورهای مالی ام کار کنم.

    خواهشا یه کم ورزش کنم! اینم هرچقدر کم!

    دوست دارم تجربه کردن اولین بارها امسال هم ادامه داشته باشه برام.

    سال جدید هم مثل سال‌های اخیر میخوام بهترین سال زندگیم تابحال باشه و میدونم الان تصورش رو نمیشه کرد و خیلی عالی از آب در میاد ایشالا.

    تمرکز تمرکز، واقعا میخوام بتونم تمرکزم رو بالا ببرم با تمرین. چون بهترین نتیجه ها از تمرکز میاد.

    پارسال به چند تا از آی ویش هام رسیدم امسالم دوست دارم برسم، فهمیدم که خیلی تجربه ی غنی ای هست.

    دوست دارم عکس ها و فیلم های قشنگی بگیرم و متن های قشنگی بنویسم و لذت ببرم از خلاقیت خودم.

    دوست دارم مسائل جسمی جزئی ام هم بر طرف بشوند.

    دوست دارم توی زندگی روزمره ام احساسات بهتری داشته باشم.

    آرامش. صلح، احساس مفید بودن، عشق.

    رشد شخصیتی و استقلال، خودباوری و عزت نفس بالاتر میخوام.

    دوستی های خوبی میخوام.

    دوست دارم بتونم زبان بدنم رو به سمت قوی بودن تغییر بدم.

    دوست دارم دوره هایی ‌که ندارم رو بخرم.

    نمیدونم چرا ذهنم گیر داده به این قضیه ولی دوست دارم یک سفر عالی و قانونی به جنوب برم!

    دوست دارم حسابی رشد تکاملی کنم و حسش کنم و اتفاقات خوبی که نمیتونم حدس بزنم رو تجربه کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    خانواده ی رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1870 روز

    دختر خانواده:

    سلام به استاد خوبم و خانم شایسته گل و دوستان

    امسال برای من سال اولین بارها بود و پر از تجربیات جدید بود.

    از یک تحویل سال متفاوت شروع شد، برای اولین بار سال تحویل رو با دوست ام بودم و در سفر و نه خانواده و خونه و روتین همیشگی.

    اولین شب عید و سال تحویلی بود که شمال بودم.

    12 روز عید میزبان دوستم بودم شمال و با خانوادم و در سفر و گردش هرروزه، تولد گرفتیم برای دوستم، بهترین خوراکی ها رو خوردیم، بهترین هوا رو تجربه کردیم و طبیعت گردی کردیم.

    شب جنگل رفتیم و آتیش روشن کردیم و نشستیم توی تاریکی.

    و بعد از سالها اتاقی رو به مدت 12 روز با کسی به اشتراک می‌گذاشتم.

    بعدش رفتم تهران 10 روز خونه تنها بودم‌.

    تصمیم خانواده برای مهاجرت به شمال قطعی شد و شروع کردم کارهام رو تهران انجام دادن و تموم کردن.

    رفتیم عید دیدنی مختصر در 3 روز و فشرده و چون دیگه از تهران رفتیم فکر میکنم اون آخرین مهمونی های عید دیدنی میشد!

    و حتی خونه ی فامیل های جدیدی هم رفتم.

    برای اولین بار رفتم خونه ی دوست هام و شب رو موندم و خونه ی مادر بزرگ دوستم.

    و اولین باری بود که خانواده ی دوستام و حتی فامیل هاشون رو می‌دیدم و کلی آدم جدید دیدم امسال.

    طی مدت کوتاهی بارها و بارها دوستام رو دیدم و خوش گذروندیم قبل از اینکه بیام شمال.

    روز اول ماه رمضون برای اولین بار توی عمرم شروع کردم به مطالعه ی قرآن و کلی طولش دادم ولی با ترجمه های مختلف خوندمش و مطالعه اش رو به خوبی تموم کردم. و بار دوم حتما راحت تر میخونم اش.

    یکی از دوستام برای اولین بار اومد ویلای شمال ما و میزبانش بودم و 3 روز کلی خوش گذروندیم و 2 تایی کلی گپ زدیم.

    قبل از اینکه به شمال مهاجرت کنم کلی کارای عقب افتاده تهرانم رو انجام دادم که فکر می‌کردم وقت هست و پشت گوش می‌انداختم، مثل گرفتن مدرکم از دانشگاه! کارای دندانپزشکی داشتم اونم تکمیل کردم.

    سیم کارت هام رو قبل از سن قانونی خریده بودم، به نام مامانم بودند، رفتم به نام خودم کردم، و دائمی شون کردم.

    اولین باری هست که سیم کارت دائمی دارم اونم خط رند. کلی خدمات رایگان هم بهم تعلق گرفت.

    برای اولین بار اینترنت 1 ساله و 6 ماهه خریدم، و پولش رو پرداخت کردم. چون همیشه ماهانه می‌خریدم.

    و تیرماه برای اولین بار در عمرم به شهر دیگه ای مهاجرت کردم، از تهران به روستایی در منطقه بابلکنار مازندران. از پایتخت به روستا (برعکس بقیه آدم ها!)

    توی خواسته های سال قبلش نوشته بودم دوست دارم یه جایی از نظر آب و هوا عالی زندگی کنم و خیلی دوست داشتم که پنجره ی اتاقم ویوی خوبی داشته باشه به کوه و درخت و… ولی فکرشم نمی‌کردم اینجوری بشه!

    چون خونه ای که شمال در دسترس ما بود، 1 خواب بود مجبور شدیم تغییراتی ایجاد کنیم و 3 خواب بشه. برای من اتاق ساختند! بهترین جای پذیرایی! با ویوی عالی، درخت انار کنار پنجره است، ویو تپه ی سرسبز و دلباز و خونه های روستایی.

    آفتاب خور ترین پنجره ی خونه رو داره!

    امسال، چون از منطقه ی امنم خارج شدم، بیشترین جاهای جدید رو رفتم دیدم، از فروشگاه، خیابون، مسیر، جاده و محله های جدید، طبیعت گردی و سفر و شهرستان های اطراف بگیر تا آدم های جدید زیادی که دیدم‌.

    آنقدری که حسابش از دستم خارج شده.

    برای اولین بار بود که داوطلبانه آزمایش چکاب کامل خون می‌دادم، اونم در بهترین آزمایشگاه اینجا.

    (کلا چون سرم گیج میرفت سر آزمایش دادن خوشم نمی‌اومد ازش و هزینه ی کاملش برام زیاد بود، ولی این بار داوطلبانه خودم آزمایشگاه رو پیدا کردم و اتفاقا تنهایی رفتم و خانوادم بعدش اومدند دنبالم هیچی هم نشد همه چی عالی بود)

    این اوایل تابستان هست، و بعدش که هی توجه کردم به اولین بارها* هی بیشتر و بیشتر خودم آگاهانه رفتم دنبال تجربه ی اولین بارهای بیشتر و بیشتر به خصوص با شروع دوباره ی دوره ی عزت نفس.

    بعد از چند ماه رفتم اولین سفر تفریحی به تهران همراه پدرم چون کارش هنوز تهران ادامه داشت تابستون، دوستام رو دیدم و کارامو کردم.

    برای اولین بار طلوع خورشید از دریا رو رفتم نشستم قشنگ تماشا کردم‌.

    قطع رابطه های جدیدی داشتم امسال!

    برای من اولین باری بود که یکی از اقوام درجه 1 فوت می‌کردند ولی فهمیدم که وقتی توی مدار غم نباشی جهان جلوی ورود غم به زندگیت رو میگیره.

    تو که با غم قهر باشی غم هم دیگه تحویلت نمی‌گیره.

    خیلی خیلی بیشتر به خودشناسی رسیدم، چون وقت زیادی گذاشتم و خودآگاهی ام رو حفظ می‌کردم و افکارم رو نظارت می‌کردم و سعی می‌کردم از هر اتفاقی درسی بیرون بکشم.

    خیلی درس های زیادی گرفتم امسال.

    یه تولد فوق العاده داشتم. یه روز آرام رو گذروندم و به خدا گفتم هدیه تولدم رو از خودت میخوام. و پدرم بهم کادو داد، پس اندازم 2 برابر شد، دوستام از راه دور بهم تبریک گفتند.

    کتاب خوندم و نوشتم و کلی کیف کردم هوا هم بارونی و عشق بود.

    یهویی 12 شب دوستام سوپرایزم کردند از تهران اومدند خونه ما! کادوهای قشنگی بهم دادند، چیزایی که لازم داشتم و تجربه ی اولین بار کمپ زدن شب توی جنگل رو باهاشون تجربه کردم.

    یکی شون هم آقا بود و این اولین باری بود برای خودم و خانوادم که مهمونم آقا بود!

    کلا خانوادم هم اولین بارهای زیادی رو تجربه کردند امسال.

    یه دستگاه اسپرسو ساز عشق خریدم هرروز کیف میکنم باهاش.

    بعد از 8 سال گذاشتم موهام بلند بشه.

    برای اولین بار تمرکز لیزری گذاشتم روی دوره ها و سایت، برای اولین بار: کامنت گذاشتم، عکس پروفایل گذاشتم.

    و خانوادم هم همینطور. اولین باری هم بود که تمام جلسات دوره هایی که داشتیم رو تصویری اش رو هم گرفتیم و دیدیم. قبلا بیشتر صوتی.

    تمرینات بیشتری انجام دادم و بیشتر از همیشه وقت و انرژی گذاشتم.

    و خداروشکر خیلی انرژی ام سال‌های پیش بیشتر بود و خوابم با کیفیت و زودتر.

    نشستم برای خودم اکسل درست کردم از فایل ها، که به یه نگاه ببینم، موضوع شون چیه، تمرینش چیه، کی گوش دادم، نوت برداری کردم، کامنت گذاشتم یا چقدر کامنت خوندم.

    من از اکسل هیچی نمیدونستم ولی از پس این کار بر اومدم!

    توی گوشیم هم فایل هایی مثل مصاحبه ها رو عنوان اضافه کردم توی بخش البوم و خواننده و متن جلسه رو به لیریک اضافه کردم! با اپلیکیشن مناسب‌.

    از عضو های فعالی که توی صفحه اول سایت میاد هم شدیم!

    یه صفحه مجازی درست کردم فقط عکس و فیلم های گردش حال خوب میذارم، در حالی که قبلا اصلا فعالیت نمی‌کردم و دوست نداشتم چیزای شخصی بذارم. این سعی من بود و هست برای اهمیت ندادن به حرف مردم.

    برای اولین بار کفش کتونی مارک خریدم!

    فرداش رفتیم با قیمت پایین تر دومین کفش مارکم رو هم خریدم و خانوادم هم همینطور!

    خداروشکر

    امسال بلاخره فراق تمام شد و به رسالت ام هدایت شدم فهمیدم که نه، یادم اومد توی چی خوب بودم همیشه و همیشه بهش علاقه داشتم ولی به خاطر عدم احساس لیاقت و عزت نفس پایین و باورهای نامناسب‌ مالی، نمی‌تونستم درست ببینم اش.

    که با کار کردن روی دوره عزت نفس بلاخره این پرده از چشمم برداشته شد.

    و شروع کردم دارم مهارت هام رو دوباره کسب میکنم.

    برای اولین بار تنهایی پاشدم رفتم تهران، خونه ی دوستام، همزمان روزه ی فکری هم گرفتم و موفق شدم اوقات عالی ای رو داشته باشم و از پس چالش ها بر اومدم.

    کلی اولین بارهای زیادی رو توی همین سفر تهرانم تجربه کردم.

    فهمیدم میتونم قوی باشم و میتونم کنترل ذهن داشته باشم‌.

    یکی از همسایه های قدیمی مون اومد شمال 4 روز مهمان ما بود، طی همین 4 روز، اینجا 2 تا خونه اونطرف تر از ما ویلا اجاره کرد! و الان بعد 17 سال دوباره همسایه ی ما شد.

    امسال یکسری از مسائل جسمی ای که داشتم حل شد خدا رو شکر، به راحتی.

    الان رسما توی بهشت زندگی میکنم و کلی نعمت طبیعی توی زندگیم هست.

    به یکسری از ترس هام غلبه کردم و ازشون رشد کردم.

    برای خودم تبلت خریدم.

    یک خرید کاملا غیر ضروری و برای ای ویش و مطالعه کردن و چون دوست داشتم داشته باشم اش، یه روز دیدم پولش رو دارم، و به ذهنم رسید، اتفاقا اولین باری بود که اینترنتی سفارش میدادم به روستا، ولی نمی‌اومد رفتم از شهر تحویل گرفتم. و برای اولین بار برای وسیله ای بیمه می‌خریدم.

    نصف بیشتر پولی که برای تبلت داده بودم با کادوی روز دختر از طرف پدرم برگشت.

    بعدش روز مادر برای مامانم گوشی سفارش دادیم.

    امسال کلی کادو دادم مناسب های مختلف، کلی هم کادو گرفتم‌.

    اولین سالی هست که اینقدر آزاد با لباس هایی که راحته از لحاظ حجاب میرم بیرون، چون تهران نمیشد، اینجا میرم طبیعت آدمی اصلا نیست که بهم گیر بده!

    همه عکسام شده با کلاه و آستین کوتاه! هیچ مسئله ای هم نداشتم.

    البته جاهای شلوغ شهر لباس مناسب میپوشم چون اولویت ام راحتی فکری خودم هست.

    صلح بی نظیری برقراره در خانه ی ما چون هیچ خبری از خبرها نیست و چون ما تهران خودمون رو از اخبار جدا کردیم، جهان جای فیزیکی ما رو عوض کرد.

    خداروشکر

    امسال برای اولین بار توی عمرم، دارم توی خونه باغ کاملا دربست زندگی میکنم، قبلا همش توی آپارتمان و حداقل خونه 2 طبقه زندگی کرده بودم.

    نه تنها همسایه بالا پایین نداریم بلکه همسایه بغلی ها تهرانی اند و خیلی کم میان انگار!

    کتاب های عالی ای خوندم، چون عاشق کتابم از خدا خواستم کتابی که میخونم واقعا کمک کننده باشه برام نه ورودی منفی‌ و همینم شد خدا رو شکر.

    امسال اولین باری هست که چند ماه 4 تایی با اعضای خانوادم صبح تا شب با هم هستیم و خدا روشکر صلح برقراره و همه چی خوبه.

    اولین باری هست که مزرعه ی حیوانات داریم! (به لطف جذب پدر مادرم با دیدن سریال های زندگی در بهشت!!)

    چندتا گربه ی ناز هم هستند میان و میرن، یکی شون کم کم اومده توی خونه دیگه.

    امسال غذاهای جدید زیاد خوردم و ذائقه ام چندین بار عوض شد.

    بابام روز پدر دلر شارژی خرید و برای اولین بار اوپن و شلف درست کرد، خونه کلی مرتب شد.

    من تهران وسایل دست دوم مون رو فروخته بودم از طریق اپ، ولی اینجا اولین بار بود که آگهی میذاشتم اونم توی روستا ولی چندین و چند وسیله اضافی و جاگیر فروختم.

    پدرم هم برای اولین کار قبلی اش رو ترک کرد و رفت دنبال علاقه اش، اینم خیلی جدید بود و انگیزه بخش.

    امسال اولین باری بود که مناسبت های مختلف رو جشن می‌گرفتیم، قبلا اهمیت نمی‌دادیم.

    اولین سالی که تمام لحظات تغییر فصل رو دارم میبینم توی طبیعت، هرروز.

    اولین سالی که پدرم روزپدر و شب عید سر کار نیست، چون قبلا کارش پوشاک مردانه بود.

    خانوادم هم کلی اتفاقات خوب داشتند که خودشون باید بنویسند.

    و خیلی چیزای خوب دیگه.

    برای تکمیل کردن این متن باید میرفتم سراغ خیلی از نوشته هام، متوجه شدم که اتفاقات ناجالب هم برام افتاده ولی اینقدر که با خودم تکرار کردم که امسال بهترین سال بود، و فقط چیزای خوبش رو لیست کردم و می‌خوندم، به عنوان سال خوب دارم ازش یاد میکنم.

    خیلی درس جالبی داشت برام.

    اینکه تصمیم با منه که سالی که گذشت سال خوبی بود یا نه؟ و سال بعد.

    و اینکه فهمیدم باید چیزای جالب کوچیک اش رو هم اهمیت بدم و حتما حتما بنویسم شون چون از یاد میرند و حیفه.

    چون می‌تونند بشن الگو برای باور اینکه زندگی من داره بهتر میشه.

    و مورد زیبای آخر تا کنون:

    توی دفترم نوشته بودم امسال زمستون دوست دارم از یه جای گرم و نرم بارش برف رو تماشا کنم. محل زندگی من هوا شرجی هست و اصلا برف نمیاد، تهران هم که دید من نیستم کلی برف اومد! و منم عاشق برفم.

    21 بهمن صبح روز تعطیل ساعت 7 بیدار شدم دیدم داره برف میاد برف. یعنی گفتم خدایا تا اینجا اومدی برای من؟ تا توی حیاط؟!

    اصلا توی رویام هم نمی‌دیدم اون جای گرم و نرم اتاقم و زیر پتوی خودم باشه‌.

    برف اون روز ساعت 5 صبح اومد و کلی نشست و ساعت 11 همون روز آب شد و رفت.

    انگار فقط برای دیدن من اومده باشه.

    تبدیل شد به یکی از دعاهام.

    دعای سال جدید من، برای خودم و خانوادم و دوستان سایت و استاد و خانم شایسته، این هست که امیدوارم اتفاقات خوب و نعمت ها مثل برف نم نم و بی صدا بیان و بشینند توی زندگی مون و قبل از اینکه همه جا سفید بشه بتونیم متوجه شون بشیم، که از تماشای بارش شون هم لذت ببریم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای: