توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 1

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «Aida» در این صفحه: 79
  1. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3249 روز

    وای چقد ببعیاااااااتون نازن ?????

    انقد نازن که دوست دارم همش بگم و بر زیباییها تمرکز کنم ??????

    قسمت دوم

    برنامه امسالم:

    +از نظر شخصیتی همچنان رشد کنم و روزبروز باورهام نسبت بخودم قشنگتر شه، محکمتر شم، با عزت نفستر شم، با احساس لیاقت تر شم و خلاصه هر روز شخصیتم زیباتر از قبل شه که تعهد دادم ماهی ی بار محصول عزت نفس رو نگا کنم و هفته ای ی بار خلاصه هامو مرور کنم تا یادم باشه.باید بیشتر ازین عاشق خودم بشمو خودمو دوست داشته باشم.

    +رابطمو با خدا قوی تر کنم… بیشترازینی که الان هست عاشق خدا بشم…

    +خرید محصولات: روان شناسی ثروت1، عشق و مودت، هدفگذاری و محصول شیوه حل مسایل که خداروشکر اینو با برنده شدن در بخش عقل کل همین امشب گرفتم.و اولین هدف سال 97م تیک خورد ????

    +ی کار فری تایم فوق العاده که من عاشقش باشم، و بتونم رو خودم کار کنم با حقوق…

    +ی 206مشکی داشته باشم

    +ی گوشی و تخت خواب میخوام.

    +حساب پس انداز … میلیونی میخوام.

    + اجاره های این مدتو پرداخت کنم.

    +جسمی: دماغم کوچکتر شه خخخ (که به لطف قانون روزبرز خود بخود خوشگلتر میشه)، یکم بازوهام لاغر شه، پوستم بهتر شه، ولی دیگه ازینی که هستم جذابتر و زیباتر نشم یا بشم ها؟!!! :))))))))))

    +چندتا از دندونامو باید درست کنم.

    +ب مادرم از نظر مالی کمک کنم.

    + تفریحات: اسکیت، ژیمناستیک، رقص

    +ی سفر برم دوبی، نمی یدونم چطوری و چه جوری

    +چندتا سفر برم شمال،هم بهار هم تابستون هم پاییز هم زمستون

    +ازین خونه ای که هستم برم ی خونه دیگه که توی دیرم بوردمه

    +ازدبااااااج بکنم????? با ی آقای نااااز مث ببعیای شما استاد ???????

    سال بعد همه ایناااا تیک خوردن.. خدا همه اینا برام میشه .سپاسگزارم خدای مهربونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 103 رای:
  2. -
    Aida گفته:
    مدت عضویت: 3249 روز

    ???سلام استاد نازنینم..سلام خانم فرهادی و شایسته نازنین..سلام دوستان زیبای من???

    وای چقد ببعیاااااااتون نازن ?????

    من خیلی ببعی می دوستم ..ایناقلبا برای ببعی عشقولیا ?

    یکیشم برای خودتون استاد

    قسمت اول:

    ? من حدود سال 90 بود که شمارو توی اینترنت پیدا کردم. اما همون موقع چندتا فایلتون رو دیدم و تولپ تایپ سیو کردم. ولی دیگه هیچ وقت پی گیر شما نبودم. و ازین ماجرا 4سال گذشت. چه بلاهایی که سرم نیومد.3سال کنکور ارشد شرکت کردن و قبول نشدن، بی پولی، بی کاری ،زندگی تو خایگاههای دانشجویی،درگیریهای همیشگی توی ادارات، انواع و اقسام بیماریهای معده و گوارشی، خونریزی های شدید روزی 2و3بارِ روده، ضعف و بیحالی های شدید،هر هفته بیمارستان و سرم، بیماریهای اعصاب و روان، پانیک و اضطرابهای شدید، کابوسهای شبانه، ام آر آی های مغزی بی نتیجه ،عمل جراحی دستم که تاندومش پاره شده بود و نیاز به عمل مجدد داشت، 2بار تا مرگ رفتن و برگشتن.. و خلاصه استاد برای خودم بیمارستانی بودم :)))) و هیچ کس امیدی به خوب شدن من نداشت. حتی دکترای درجه اول ایران هم که چندماه فقط میومدن ایران برای درمان، نمیتونستن تشخیص بدن که من چمه. این جریانات تا سال 95ادامه داشت. ببینید دیگه ادم وقتی تو فرکانسش نباشه چی میشه شمارو دیده بودم ولی انگار ک نه انگار و 4سال چطوری زندگی کردم!!!!

    ?شهریور 95 بود،که تاندوم انگشت شصتم پاره شده بود (خودم چند روز قبلش سر ی ماجرایی دعا میکردم ک بمیرم و به 3روزم نکشید این بلا سرم اومد!!!) وعمل جراحی کرده بودم ولی نیاز به عمل مجدد داشت .یادمه همون موقعها یک رابطه عاطفی هم داشتم ک کات شده بود و داشتم به مردن فکر میکردم و 2هفته تمام شب و روز من فقط گریه کردم… همون موقعها فقط خدارو صدا میزدم و میگفتم کوشی کجایی چرا منو نیمبینی!!! لپ تاپو باز کردم و یهو از فایلای شما سردراوردم بعداز 4سال!!!!

    و این شروع خوشبختی و زندگی واقعی من بود

    ?همون اوایل جلسه 9و10 قانون افرینش رو گرفتم و مث آبی که بریزن رو آتیش، آروم شدم و کل اون رابطه عاطفی در عرض 2روز از ذهن من پاک شد. کم کم شروع کردم فایلای رایگانتون رو دیدم.. روز بروز حالم بهتر میشد… تاجایی که دستم خود به خود خوب شد و نیاز به عمل جراحی دیگه نداشت و این یک معجزه شد برای من!!! 5تا دکتر گفته بودن که باید دستت مجددا عمل شه… تاندوم دست مگه خودش خوب میشه؟!!! هرچی میگذشت روحیم بهتر میشد حالم بهتر میشد سلامتیم بیشتر میشد و ی کار خوب هم پیدا کردم با حقوق خوب

    ?تا رسدیم به عید 96٫٫٫ یادمه محصولات رو تخفیف گذاشته بودین ولی من باز دودل بودم بگیرم یانه..چون میخواستم پول سیو کنم برای پیش اجاره خونه تا ازخوابگاه برم!!!

    همون موقعا تازه دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو اماده کرده بودین و وقتی من پیامهایی که تو تلگرام میومد رو میدیدم دوست داشتم داشته باشمش. تا اخرین لحظه که تخفیف برداشته شه من دست نگهداشتم. دقیقا 2ساعت پایانی بود که من خوابیده بودم و خواب دیدم که از زیر پای من چشمه ای جوشید و قرار بود اسم منو روش بزارن…

    همون لحظه از خواب بیدار شدم و نوتیف سایت شما روی لپ تاپم بالا اومد و یادم افتاد فقط چندساهت دیگه تا تخفیف مونده… و همون موقع یاد خوابم افتادم و اون رو ی الهام و نشونه ای دونستم که این دوره رو بخرم

    و این دوره رو خریدن همانا و معنی زندگیو فهمیدن همانا

    ?عید 96 بکه خوابگاه تعطیل شد ،من رفتم شهرستان خونه پدرمادرم..خونه ای که هیچ وقت دوسش نداشتم، یه خونه سردو تاریک و سوت و کور

    اما دوره شمارو گوش میدادم و اصلا انگار رو زمین نبودم… کل تعطیلات 96 رو من فقط دوره راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو کار کردم و اون روزها ، روزهایی بسیار رویایی بودن

    ?اما من همون موقعها وارد یک رابطه عاطفی شدم…اوایل همه چی خوب پیش میرفت… تا اینکه کم کم به تضاد برخوردم و به جایی رسید که دیدم کل زندگیم داره از دست میره… هی با خودم میگفتم منی که توی این فضام ،منی که دارم رو خودم کار میکنم مثبت شدم خوش بین شدم دیگه من چرا اخه؟!! حتی ی وقتایی هم کلا به قانون بدبین میشدم… اما با خودم گفتم این مسیری که دارم میرم یا باید جواب بده یا دیگه همه چی تموم و اینجوری ادامه دادم.. اما حالم زیاد خوب نبود و نمیتوسنم رو خودم کار کنم و چندماه همینجوری من بین زمین و زمان معلق بودم.. تا اینکه زنگ زدم به خانم فرهادی عزیز و ازش راهنمایی خواستم که دوره عشق و مودت رو بگیرم… اما ایشون بسیار عالی عمل کردند و گفتند که شما از احساس عدم لیاقت و ارزشمندی دارید ضربه میخورید و باید دوره عزت نفس رو بگیرید. اولش گفتم نه بابا من که خودمو دوست دارمو برای خودم ارزش قایلم.. احساس عدم لیاقت کجا بود اخه؟!!!

    اما ی حسی بهم گفت اعتماد کن بهشون و من این دوره رو خریدم… باز هم خریدن این دوره همانا و چندصد مدار بالاتر رفتن من همانا…. تازه تواین محصول فهمیدم من تو زندگی با احساس بی لیاقتی ، با احساس بی ارزشمندی چه بلاهایی سر خودم اوردم..فهمیدم که تمام روابط عاطفی من بخاطر باور بی ارزشیم همیشه به مشکل برخورده.. فهمیدم من همیشه بخاطر جلب توجه و محبت بقیه مریض میشدم(اینم بگم که من زمان بچگی بخاطر محیط خانواده، فکر میکردم فقط وقتی مریض بشی بهت توجه میکنن و دوسِت دارن، واسه همین همیشه تجسم میکردم مریضم و توی تخت و بیمارستانم… حالا این تجسمهای دوران بچگیو ربط بدین ب تمام اون بیماریهایی که بالا گفتم )… تازه تواین محصول من فهمیدم که من چون احساس لیاقت وارزشمندی نمی کردم، واسه همین همیشه همه جا کارم انجام نمیشد، ی بلایی سرم میومد و خلاصه… تصمیم گرفتم کل شخصیتمو بکوبم و از نو بسازم…. هرچی من بیشتر رو خودم کار میکردم هرچی من بیشتر خودمو دوست داشتم و واسه خودم ارزش بیشتری قایل میشدم، طرف مقابلم که رابطه مو باهاش کات کرده بودم، بیشتر به سمت من میومد تاجاییکه تا الان چندبار خواستگاری کرده و من رد کردم!!!!! این همون آدمی بود که وقتی تو رابطه باهاش بودم هی خودشو عقب نگه می داشت و نمیخواست رابطه جدی بشه…

    ی نکته ایم بگم در تمام طول رابطه من تمرکز و توجهمو گذاشتم روی ی اتفاقی ک توی رابطمون افتاد و بارها وبارهاااااااااااا باهاش بحث کردم جنگ کردم استدلال کردم اثبات کردم تجزی تحلیل کردم و انقدر تو ذهن خودم اون ماجرارو تکرار کردم، که دوباره بعداز مدتی همون ماجرا ی جور دیگه تکرار شد و طرف قمابل من هاج و واج ک چرا چطوری یهو از کجا اخه؟!!!1 و من اون موقع بود که معنی تمرکز و توجه رو فهمیدم…. معنیشیو فهمیدم و اهمیتشو هم فهمیدم اما بازم زیاد عمیق درکش نکردم و حالا در ادامه جریاناتی میگم که بدونید به چه نتایجی رسیدم

    این شخصیتی که الان من بدست اوردم، این احساس دوست داشتن و عاشق بودن خودم، این احساس ارزشمندی، این محکم بودنی که الان هستم، با هیچی تو دنیا قابل قیاس نیس و قابل ارزشگذاری نیست…. بارها تو ذهنم ازت ونتشکر کردم استاد عزیزم … باز م میکنم

    ?این قمستی که می نویسم برای مدتی بود که من وارد رابطه شدم و تا انتهایی که عزت نفس رو بگیرم و رو خودم کار کنم :

    اوایل سال پیش از کارم استعفا داده بودم که برم ی کاربهتر و دنبال عشق و علاقم… اما بخاطر رابطه ای که درگیرش بودم اصلا نمی تونستم تمرکزمو بزارم روی کار و پول ساختن و انقدر ضعیف بودم که نمی تونستم پاشم به زندگیم برسم… امااااا ببینید خدا چقدر سخاوتمندانه به ادم کمک میکنه؟! من فقط فایلارو گوش میدادم همین… و گه گداری یکم باورهامو تکرار میکردم… ولی هیچ حس خوبی نداشتم… اما توهمین بازه، برادر من که همیشه بیکار بود یک کار خوب پیدا کرد و تونست یک وام 4درصدی بگیره و با سرمایه گذرای تو بورس درعرض 1ماه، 100درصد سود کنه…. دوستان برادر من به بی عرضه بودن و بدشانس بودن معروف بود… اما ببینید وقتی شما روی خودتون کار میکنید چقدر رو اطرافیان هم میتونید تاثیر بگذراید؟!!! بله من کار نداشتم پولم نداشتم ولی برادرم دستی شد از دستای خدا و پول پیش اجاره خونه جور شد…. یعنی الان که دارم این حرفارو مینوسم مو به تنم سیخ میشه!!خلاصه برادرم رفت دنبال خونه … حالا دوباره معجزه رو ببینید:خونه ای فول امکانات 3سال ساخت با آسانسور و شوفازو پکیج و خلاصه ی خونه توووووووووووووووپ تو منطقه و شهری که نوشته بودم… و دقیقا خونه ای که توی دیریم بوردم عکسشو داشتم!!!!! منی که سالها توی خابگاهای دانشجویی زندگی کرده بودم و تو رابطه عاطفی بد و بی کارو بی پول، هم پولش جور شد هم خود خونه!!!!

    البته همون موقعا من شروع کردم به کتاب معجزه شکرگزاری راندا برن و من اونجا بود تازه معنی شکرگزاری رو فهمیدم… تازه اون موقعا فهمیدم که مسیر رسیدن به خواسته ها از توجه و شکرگزاری برای داشته ها میگذره…. دوستان اگر این کتاب رو دقیق بخونید متوجه میشید که فلسفه اصلی کتاب کنترل تمرکز و توجه شماست، همراه با تجسم و شکرگزاری(شکرگزاری هم درواقع توجه و تمرکز بر خدا یا انرژی منبع هست که باعث میشه سریعتربصورت خواسته هامون شکل بگیره)

    ?این تا اینجای قضیه: سال 96من همراه شد با یک شخصیت فوق العاده و محکم با کلی باورهای خوب که برای خودش ارزش قایل بود و خودشو دوس داشت…همراه با اینکه حالا بدون اینکه هیچ کار خاصی کرده باشه دقیقا تو خونه ای زندگی میکنه که سالها تو خوابم نمیدید و تو حسرت فقط ی خونه دربو داغون بود ک تو خابگا نباشه!!!

    ?اما نتیجه بزرگ دیگر:

    در مورد سلامتیم با اینکه خیلی خوب شده بودم، من ادمی بودم که نون!!! نون هم نمیتوسنتم بخورم ولی همه چی میخوردم، رودم خوب شده بود در حالیکه 4سال خونریزی داشتم به شدت و دستم خوب شده بود اما یک موردی بود که منو خیلی آزار میداد… و هنوز خوب نشده بود.. جالبه وقتی توی رابطه عاطفی بودم یک ماه که به کل درگیر کات بودم، اون یک ماه اون بیماریه هیچ خبری ازش نبود اما بعدش دوباره شروع شد و من اون موقع بود که به قدرت واقعی تمرکز و توجه پی بردم!!!! واایی این قانون چکار ک نمیکنه… من فهمیدم چون من همش تمرکز و توجهم براون یک مورد بیماری هست که مونده تو بدنم واسه همین خوب نمیشه… میدونستم که قانون اینه باید تمرکز و توجهم از رو این یک مورد هم بردارم.. اما نمیدونستم چطوری و واقعا وقتی حال ادم بده و درد میکشه خیلی سخته بهش توجه نکرد!!! من سوال کردم از خدا و گفتم بهم یاد بده چطوری تمرکزو بردارم… و به من الهام شد!! بهم گفته شد وقتاییکه حالت خوبه و سالمی و سرحالی همون موقعا به قسمتهای سالم بدنت فکر کن و بهشون توجه و تمرکز کن، تا همین جنس سلامتی در بدنت گسترش پیدا کنه… به همین سادگی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

    من شروع کردم به تمرکز و توجه بر قسمتهای سالم بدنم.مدام به دست و پا و کلیه وقلب و چشم و … هرچی که سالم بود و خوب کار میکرد تو بدنم،گذاشتم و همش بهشو نتوجه میکردم و شکرگزاری میکردم و هی با اندامها و سولهای بدنم حرف میزدم…هی شکرگزاری میکردم و مدام تجسم میکردم که این کلمه “خدایا شکرت” مث ی بارونیه که تو بدن من میباره و سلولها توش دوش میگرن و تر وتمیز و تازه میشن.. حتی تصور میکردم که سلولها بهم میخندن.. باورتون میشه در عرض یک هفته با همین کار اون بیماری که 5سال ازش زجر میکشیدم (سالها و سالها ارزوی من درمان همین یک مورد و سالم شدن و خوب سرپاشدنم بود)درمان شدش؟!!!! و الان یک ماهه هیچ اثری ازش نیست.. اینو بگم من برای درمان بیماریهای قبلیم هیچ کاری نکردم و از شکرگزاری و تجسم و تمرکز استفاده نکردم،فقط تو محیط قانون بودم که باید مثبت فکر کنم همین!!!و چون اوایل بود و نیمدونستم چطوری باید رو خودم کار کنم، هیچ کدوم اینکارو نکردم و صرفا بودن دریک فضای مثبت جسم منو سالم کرد اما تمرکز و توجه من کامل بر سلامتی نبود و یک مورد در بدنم باقی مونده بود…

    من تازه قدرت تمرکز و توجه رو فهمیدم!!!!

    و خداروشکر سلامتی هم بدست اوردم.. این راه حل تمرکز و توجه بر اعضای سالم بدن تا اعصای دیگه هم سالم بشن رو، من توی جوابهای عقل کل هم نوشتم. دوست دارم هم بدونن این نکته ریز و مهم رو و استفاده کنن تا معجزه رو به چشم ببینند

    ?پس نتایج سال96 من شد یک شخصیت فوق العاده و محکم که جهان در برابرش تعظیم میکنه،و یک سقف بالاسر که تو رویاهام بود بدون اینکه هیچ کاری بکنم و سلامتی کامل!!!

    ?من دونه به دونه اینارو با ترتیب گفتم که نشون بدم تکامل رو چطوری طی کردم و هر روز بهتر از قبل شدم درین مسیر و به نتایج بزرگی رسیدم!!!

    اما من چون تمرکزی بر بحث پول وثروت نداشتم زیاد تواین حوزه رشدی نکردم… البته اینو بگم که تمام هزینه های منو، این مدت خدا از جاهای مختلف جور کرد و من هیچ کمبودی نداشتم!!!! و مجبورم نبودم خیلی فورس ماژور بدوام سرکار… استاد همون داستانی ک گفتی وقتی بخوای رو خودت کار کنی جهان شرایطی رو برات فراهم میکنه که زمان ازاد داشته باشی دقیقا برای من فراهم شد تواین یک سال!!درسته بعضی جاها رو خودم کار نمیکردم اما داشتم تکاملم رو طی میکردم…و تواین مدت از جاهایی که فکرشم نیمکردم پولای کوچیکی میومدن به حسابم و چیزایی ک لازم داشتم ب طرز عجیبی فراهم میشد.. یعنی به درجه ای از قانون رسیدم که به هرچی فکر کنم، همون روز برادرم اونو میگیره میاره بدون اینکه بهش بگم!!! هرچی هرچی

    به مامانم میگم باورش نمیشه..میگه شاید بلند بلند میگی حواست نیس!! میگم مادرِمن،من وقتی به ذهنم میرسه میگم ولش کن خودم رفتم سرکار میگیرم ولی اون میگیره میاره..

    ?اخرین نتیجمم بگم که واسه همین دیشبه… من وقتی داستان تمرکز و توجه و قدرتش رو فهمیدم ، به این نتیجه رسیدم که برای پول و ثروتم باید همینکارو کنم..باید تمرکز و توجهمو از روی پولی ک ندارم، بردارم و بزارم روی پولی که هست… خیلی با خودم فکر کردم که دقیقا روی کدوم پول:))) و باز بینید خدا چقد قشنگ هدایتم کرد: بهم گفت: هرچی که استفاده میکنی از مواد شوینده تا خودکارو گوشی و عینک و هندزفری، هرغذایی که میخوری و… همه و همه رو ی شکلی از پول تصور کن!!! به این فکر کن که برای اون پولی پرداخت شده و اون درواقع ی شکلی از پوله… من 1هفته شروع کردم به این کار و ایا باورتون میشه که اولین نتیجه وارد شدن پول به زندگیم،برنده شدن توی عقل کل همین هفته بود؟؟!! ببنید قدرت تمرکز و توجه چیه و چطوری سریع به هرچی ک توجه کنی گسترش پیدا میکنه؟!! و چقدر قانون سریع جواب میده

    من میخواستم محصول شیوه حل مسائل رو بگیرم اما پولی نداشتم… بهم گفته شد برو عقل کل شرکت کن..گفتم خداجونم من سرعت جواب دادنم پایینه بچه ها هرهفته 300-400تا سوال جواب میدن، من چطوری اخه جواب بدم، اونم نصف هفته گذشته بود و فقط 3روز فرصت هست.. بهم گفت توجواب بده کاریت نبااااشه.. انقدر با قدرت میگفت و جنس الهامش با ایمان و ارامش بود که من فقط گفتم چشم،شروع کردم به جواب دادن خیلی سرعتم پایین بود چون جوابهام طولانی بود… گفتم خدایا من فقط میخوام چیزی ک میدونمو بگم هدفم تعداد سوال بالانیست، من تلاشمو میگنم باقیش با تو… ولی خدا میدونه اون چند روز چ عشقیو تجربه کردم!! اصلا برنده شدن یادم رفت

    ولی من برنده شدم!!

    ?اره دوستان استاد راست میگه … تمرکز و توجه به هرچیزی باعث گسترش اون در زندگی ما میشه…. این بزرگترین نکته قانونه ک من کشف کردم هم در مرود سلامتیم معجزه رخداد هم در مورد مسایل مالی در عرض یک هفته…و این به مورد در سوالایی ک این هفته تو عقل کل جواب دادم اشاره کردم که هر مسیله ای رو چطوری با این قانون تمرکز و توجه میشه حل کرد. خیلیم برام جالب

    که موضوع مسابقه دقیقا چیزیکه من این اواخر توی همه زمینه های زدگیم باهاش درگیرم و قدرتشو کشف کردم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 312 رای: