توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 1

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «راضیه راضیه» در این صفحه: 13
  1. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3455 روز

    به نام خدای عشق و فراوانی …..

    سلام به استاد عزیزم و دوستای بی نظیرم

    *سال 96 برای من سال تحول بود ، سال پیدا کردن مسیر درست زندگی … من خرداد 96 با خودم تعهد کردم که به طور واقعی روی خودم کار کنم و از همون شروع اتفاقت جالبی برام افتاد …. چون من متولد خردادم تا قبل از این که روز تولدم برسه کلی کادو دریافت کردم اونم از کسایی که هیچ وقت تا حالا بهم کادو نداده بودن ، عاشق یک مانتویی شده بودم که وقتی خواستم بخرمش تموم کرده بود و همون مانتو رو بهم کادو دادن ….. جالب این که بعضی وقتا می گفتم خوب شاید این نشونه نباشه خدایا یک نشونه ای بهم بگو که مطمئن بشم و چند روز بعد دایمم رو دیدم ، و برگشت بهم گفت راضیه شماره کارتت رو بهم بده برات کادو تولدت رو بریزممممم و من واقعا شگفت زده شده بودم چون هیچ وقت تا به حال چنین اتفاقی نیافتاده بود….. اتفاقات عجیبی توی زندگیم افتاد مثلا یک مانتو رو توی یک پیج اینستا دیده بودم که خیلی خوشم اومده بود و قیمت 170 تومان بود ولی من تنها 100 تومان داشتم و خیلی اون مانتو رو دوست داشتم و ازش اسکرین شات گرفته بود و هرازگاهی نگاش می کردم و اتفاق جالبی که افتاد این بود که توی پیجش یک تخفیفی عجیب و غریب گذاشته شد و اونم این بود که امروز می توانی مانتو ها رو با هر قمیتی که خودتون دوست دارین بخرین و من داشتم شاخ درمی اوردم یعنی چی اخه ……… !!! و جالب این که بهتون بگم من اون مانتو رو با یک شال که باهاش ست بود رو همه رو به قیمت 100 تومان خریدم ……. :ِD

    * اتفاقات جالب زیادی برام افتاد، مثلا توی زمینه پولی ، یکبار واقعا نیاز به پول داشتم و هر شب براش شکرگزاری میکردم ، و اون روزی که باید پول یک محصولی رو پرداخت می کردم رسید و هم چنان حساب من خالی بود …… سر نماز از خدا خواستم خدایا ، تو خودت منو توی این مسیر قرار دادی پس کمکم کن نزار که از مسیر منحرف بشم ….. و جالب این که دقیقا بعد از نماز گوشیم نگاه کردم و دیدم یک پولی به حسابم واریز شده تازه 100 هزار تومانم بیشتر از اون چیزی که می خواستم …… که واقعا باورم نمیشد و هی صفر را رو میشمردم ببینم اشتباه نمی کنم … ولی واقعی واقعی بود درست به موقعه حقوقم رو ریخته بودن و فقط اشک شوق از چشمام جاری شده بود……….

    و این که یکبار دیگه باز عروسی دختر عمه ام بود و یکی دو روز مونده بود به عروسی و قرار بود من برم ارایشگاه ولی بازم پول نداشتم و دوستم نداشتم از کسی قرض بگیرم … گفتم خدایا دیگه خودت جورش کن من نمی دونم چه چوری ….. و جالب این که داداشم شبش اومد بهم گفت بیا این جزوه ها رو واسم تایپ کن دو روزه ، بهت پول میدم …… …. و جالب ترش این که من به داداشم گفتم پولمو بریز به کارتم و دادشم نتونست بریزه و دستی پولو بهم داد و وقتی که رفتم آرایشگاه دیدم روی یک برگه نوشته بود که دستگاه کارت خانمون خرابه …….. و من فقط خدا رو شکر میکردم برای این همه لطفش ……….

    *چقدر خوش شانس شدم من ، منی که همیشه میگفتم بدشانس تر از من وجود نداره و همیشه ساده ترین کارها برای من تبدیل میشد به یک معضل …… اما حالا همه کارام به راحتی در بیشتر مواقع انجام میشه …. هر چی از ذهنم میگذره سریع فراهم میشه ، هر چی هوس میکنم به دستم میرسه ……. چقدر شب ها راحت می خوابممممم ، منی که باید خودکشی میکردم تا خوابم بگیره ….

    *خیلی دوست داشتم برم مشهد ، و جالب این که خالم اینا میخواستن برن مشهد و از طرف کار پسر خالم بهشون یک سوئیت داده بودن و خالم زنگ زد به مامانم گفته بود که تو و احمد ( دادشم ) باهامون بیاین ، ولی مامانم بهش گفته بود نه من راضیه رو باهام میارمم و اینا رو فقط مدیون حس خوبببممم و قانون بی نظیر خدا ی مهربونم و استاد بی نظیرممممم …

    *دقیقا از زمانی که تصمیم گرفتم روی باورهای مالیم کار کنم گوشیم خراب شد و یک جورایی بهتر بگم ترکید و دیگه روشن نشد …. اولش خوب ناراحت شدم ولی بعدش گفتم خوب نه خدا می خواد بهترش بهم بده چون واقعا گوشیم خراب بود و اذیتم می کرد….. ومن همیشه توی شکرگزاری هاممم میگفتم خدا شکرت برای گوشیی که بهم با این ویژگی ها دادی ….. و من یک قرون پول هم نداشتم و داادشم که گوشیم رو برد درسته کنه گفتن که دیگه درست نمیشه ، حتی روشنم نمیشد دیگه … ولی بازم گفتم خدا حتما بهترش بهم میده و اتفاقی که افتاد این بود که چند روز بعد ….. دادشم اومد بهم گفت که یکجا هست که به فرهنگیا گوشی قسطی میده و به بابا بگو اگه قبول کرد بریم بگیری و من به بابام گفتم و خیلی راحت قبول کرد و یک گوشی عالی با ویژگیهایی که می خواستمممم به دستم رسید ……….

    * با شروع کار کردن روی باورهای مالیم…. اولین اتفاقی که افتاد ، این بود که من توی دانشگاه درس میدادم و دیگه بهم کلاس ندادن ، البته من ناراحت نشدم چون معتقد بودم خدا کار بهتری رو برام در نظر داره ……. و اتفاقات زیادی هم افتاد یک کاری توی مهدکودک پیشنهاد شد بهم که نشد و خیلی کارهای دیگه که خلاصه این که نمیشدن ……. البته ناراحت نشدم ، فقط بعضی وقت ها با خودم می گفت چرا نمیشهههه مشکل کار من کجاستتت ، بعد کاری که کردم با خانم فرهادی عزیزم تماس گرفتم ( که جا داره اینجا ازشون خیلی تشکر کنم و امیدوارم همیشه سالم و تندست باشن )و جریان بهشون گفتم …. خانم فرهادی به من گفتتن روی اعتمماد به نفست کار کن و تمرکزت بردار از روی این نشدن ها و جالب این جاست که من دقیقا این کار کردم و اتفاق جالبی که افتاد این بود که بعد از چند وقت یکی از دوستام باهام تماس گرفت که یک مقداری منفی و من معمولا ج نمی دادم تلفناشو ولی اون روز یک حسی بهم گفت ج بده و جواب دادم و بهم گفت که فلانی بهم گفته با این شماره تماس بگیر یک اقایی از صدا و سیما که نیاز داره یک پروژه براش انجام بدیم ولی چون من مال اون شهر نیستم تو زنگ بزن ببین چه جوریه …. و خلاصه دیگه من زنگ زدم و اون تحقیقی که گفته بود نشد و اون آقا خودش یک تحقیق با یک مووضوع دیگه به من پیشنهاد داد و گفت می توانی انجامش بدی ؟؟ منم با این که یک موضوع خیلی جدید بود و اصلا منبعی در موردش ندیده بودم چون در مورد یک چیز محلی بود توی شهرمون ، یک حسی درونم میگفتتت قبولش کن و میگفت خدا بهت کمک می کنه ….. و من قبول کردم و قرداد هم نوشته شد و مبلغشم خیلی بیشتر از همه اون کارهایی بودن که نشدن و من دوستشون نداشتم …… و چقدر خوب معنی این حرف استاد رو درک کردم که خدا از جاهایی بهت میده که فکرشم نمی کنی ……….. انقدر این روزها حالم خوبه ، انقدر آرامش دارم ، که هیچ وقت تا به حال چنین آرامشی رو نداشتم…… حتی وقتی اتفاقتی می افته که حالم یکم بد میشه ، زمان زیادی طول نمیشکه نهایتا یکی دو ساعت و دوباره بر میگردم به حال خوبمممم در حالی که قبلا چندین روز طول میکشید…… چقدر حرف بقیه برام بی اهمیت شده ….. چقدر خودم مهم تر شدم….. چقدر وقتی ادم هایی الکی از من ناراحت میشن به خاطر این که مطابق میل اونا رفتار نکردم برام دیگه مهم نیستن و جالب این که خودشون بر میگردن و دوباره باهام خوب میشن در حالی که قبلا وقتی برای اشتباهی هم که نکرده بودن معذرت خواهی می کردم بازم باهام خوب نمیشدن ……. چقدر خدا رو شناختم خدایی که فقط برای من خوبی می خواد ، خدایی که عاشق منه ، خدایی که هر لحظه کنارمه ……. و چقدر این خدا متفاوته با خدای سالهای قبل و به قول سهراب به خدایی که خودم می دانم

    نه خدایی که برم از قهر ، نه خدایی که برایم زغضب ساخته اند………… به خدایی که خودم می دانم….. چه خدایییییییییییییی جانمممممممممممم ……….

    اتفاقت مالی زیادی داره برام می افته و حس میکنم مدارم داره هر روز بالاتر میره …… همین الان عیدی های خیلی بیشتر از سال های قبل شدن…… همین الان زودتر کادو تولدم دریافت کردم در حالی که دوماه مونده به تولدم………

    و برنده شدنم توی عقل کل که همیشه آرزوم بود…. آرزوم بود جز افرادی باشم که جز پاسخ دهندگان برتر هستند……. جالب اینجاس که چند ماه پیش علاقم خیلی به عقل کل زیاد شد و دوست داشتم توی عقل کل جواب بدم ، خیلی حس عالی بهم میداد ….. و جالب این که دختر داییم که هم فرکانس منه و توی سایت هست بهم زنگ زد گفتتت اسمت اومده توی پاسخ دهندگان برتر ولی من اصلا ندیده بودم و توجه نمی کردم و وقتی اسمم دیدم خیلی خوشحال شدم ، چون حس خوبی بهم داد که منم مدارم تغییر کرده و جوابام خوبه که الان توی این لیست قرار گرفتم …… و انگیزم برای ج دادن خیلی بیشتر شد……..

    و یادم رفت بگم که بسته راهنمای عملی به رویاها رو هم با دختر داییم مشترک گرفتیم و چقدر اروزی این بسته رو داشتمممممم و چقدر خوشحالم برای گرفتنش و حس های بی نظیری که بهم داد ……. …..

    اهدافممممممم توی سال 97 :

    *یکی از اهدافم این که بسته عزت نفس ، هدف گذاری و روانشناسی ثروت 1 و عشق و مودت رو بخرم

    *وارد کار مورد علاقم بشم

    *به استقلال مالی برسم

    *مستقل بشممم

    * ماشین 206 گوجه ایم رو بخرم

    * ایرانگردی و سفر به ایتالیا ، هند و ترکیه ….

    امیدوارم امسال بهترین سال باشه برای استاد عزیزم ، خانم فرهادی عزیزم ، همه عزیزانی که دارن توی سایت زحمت می کشن و همه دوستان بی نظیرم در سایت ، امیدوارم سال دیگه این موقعه هممون دوباره بیام و از اهدافمی که بهش رسیدیم دوباره برای هم تعرف کنیم ………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3455 روز

    سلام اجی مهربونمممممممممم، امیدوارم به همه ارزوهای قشنگ برسی ………….. و با هم در به زودی در خونه رویایموننننن زندگی مستقلمون شروع کنیممممممممنمن??

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3455 روز

    سلام خانم شبخیز عزیز ، خوندن تجربیاتتون مثل همیشه حس فوق العاده ای بهم داد ، و امیدوارم که به همه نتایج مورد علاقتون دست پیدا کنید و همیشه شاد و سالم و پر انرژی باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3455 روز

    سلام آقای فلاح نوشتتون خیلی بهم انرژی داد ، خیلییی بهتون تبریککک میگمممم ، و می خواستم بگم این که نوشتین خیلی حرفاتون تاثیر گذاره رو من واقعا تائید می کنم چون وقتی شما از نتایجتون گفته بودین که سایت زدین من کنجکاو شدم و سرچ کردم و عضو کانال تلگرامتون شدم و به فایل هایی که گذاشتین گوش دادم خیلی عالی بودن ، و یگ چند تا فایلتون مثل تو مهمی واون فایل جملات تاکیدی رو در کنار فایل ها ی استاد هر روز گوش میدم و واقعا حرفاتون دلنشین و تاثیر گذاره ….. خیلی بهتون تبریک میگم ، و امیدوارم در کنار همسرتون همیشه شاد ، سالم و ثروتمنددد زندگی کنید و در همه زمینه های زندگیتون موفق باشین …..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3455 روز

    سلام اقای عطا روشن عزیز ، بارها کامنت های شما رو در فایل های مختلف خوندم و همیشه بهم انرژی و حس خوب داده ، خوشحالم که دوباره تجربیات شما رو خوندنم ، امیدوارم همیشه موفق و شاد باشین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  6. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3455 روز

    سلام دوست عزیز، خوندن دیدگاهتون با قلم زیباتون و شعرهای زیبایی که نوشتین حس خیلی خوبی بهم داد، ارزو می کنن سال 97 به همه اهدافتون برسین

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    راضیه راضیه گفته:
    مدت عضویت: 3455 روز

    سلام دوست من چقدر تجربیات عالی ، حالبه خیلیاش هدفای سال 97 منه و چقدر حس خوبی بهم داد و اینو به فال نیک و نشونه میگرممممم ،، امیذوارم سال جدید سال عالی برای شما و‌همسرتون باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: