توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 1

2649 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «احسان حاجی کریمی» در این صفحه: 35
  1. -
    احسان حاجی کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3351 روز

    به نام خدا

    عجب مسابقه ای از اولش داشتم فکر میکردم که چند صفحه باید بنویسم چون انقدر زیاده نمیدونم.

    سلام میکنم به استاد عزیزم سید حسین، سرکار خانم ها شایسته و فرهادی عزیز و تمام دوستان حاضر در گروه عباسمنش. از صمیم‌ قلب آرزو میکنم که پیام من بتونه تاثیری مثبت در حال، روحیه، رفتار و زندگی تون بذاره.

    پای تمام محصولاتی که خریده ام نتایج ریز و درشتی را که گرفته ام نوشته ام تا هم تشکری از استاد کرده باشم و هم شکرگذاری چرا که قانونش را یاد گرفته ام «و إن شکرتم لأزیدنکم» اما اینجا و در این مسابقه بسیار مفصل تر شد، چون من به اندازه تمام سال‌های زندگی ام در سال 96 نتیجه های عالی گرفته ام. بیش‌تر از 2 ساله که با سایت استاد آشنایی دارم البته در اوایل بسیار کم و پراکنده، از چند سال پیش به مسائل موفقیت و قانون جذب علاقه مند بودم و دنبال میکردم و از همین طریق به کانالی در تلگرام هدایت شدم که فایل های سخنرانی اساتید مختلف ایران و همچنین فایل های انگیزشی خارجی اونجا میذاشتن. از جمله سخنرانی های استاد. بعد مدت کوتاهی گفتم این جوونه کیه که جنس صحبتاش فرق داره، تو اون کانال سرچ کردم عباسمنش و هرچی فایل از استاد گذاشته بودن دانلود کردم و شروع کردم به گوش کردن. جنس صحبتا واقعا فرق داشت احساس متفاوتی داشتم که تا به حال تجربه نکرده بودم چیزی که خیلی از اون احساس یادمه این بود که سادگی خاصی توی صحبتاش بود انگار مسیر خیلی روشنه و خیلی راحت. برای اولین بار بود که میشنیدم راحت میشه موفق شد. به درون خداگونه ی من بسیاااااااار نزدیک بود. توی یکی از فایل ها یادم نیست استاد گفت یا زیرش نوشته بود سایت عباسمنش تا دیدم گفتم عه خب میرم تو سایت خودش برا چی اینجا. زدم و رفتم و وارد جزیره زیبای خوشبختی ها شدم. خیلی سریع شروع کردم به گوش کردن فایل های رایگان. اگه اشتباه نکنم آبان ماه 95 بود که محصول راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو استاد گذاشتن روی سایت و در هفته اول با 50‎٪ تخفیف. تقریبا 600 هزار تومن بود مبلغش که البته برای اون روزهای من زیاد بود چون 3 ماه بود که عروسی گرفته بودم و کلی بدهکار شده بودم و درآمد من خرج روزانه زندگی مان رو میگذراند و همه ش به این فکر بودم که این بدهی ها کی پاس میشن. به هر خودم رو راضی کردم که بخرم و خریدم. چه دوره با ارزشیه و نمیشه روش قیمت گذاشت واقعا. اما آن روزها ندارم انقدر خوب نبود فایل ها رو‌ یکی یکی میگرفتم و پشت سرهم گوش میدادم احساس خوبی داشتم اما ته دلم میگفتم همین!! فکر میکردم با خریدن دوره اتفاق عجیب و غریب و یا انقلاب درونی اتفاق میفته که منجر میشه به این که یه کیسه پول از بالا بیفته پایین اما دیدم نه یه کم پشیمون شدم گفتم نه انقدر ارزششو نداشت.

    اما یه ایمانی ته دلم میگفت که مسیر مسیر درستیه و باید ادامه داد تا نتیجه گرفتن. دی ماه 95 از کار کارمندی ای که داشتم اومدم بیرون و بیکار شدم و همون موقع تصمیم گرفتم بسته روانشناسی ثروت 1 رو بخرم. کل پس اندازی که داشتم تقریبا اندازه پول بسته بود و البته بدهی هام و اقساط ماهانه م بسیار بیش‌تر از همین مبلغ پس انداز بود. ولی عزمم رو جزم کردم و همون ایمانی که ته دلم میگفت این مسیر درسته حولم داد تا بسته روانشناسی ثروت 1 یا به قول خودم کوه الماس رو بخرم. حالا بیکار و بی پول و بدهکار بودم اما کلی وقت برای کار کردن روی بسته. با تخفیف و شارژی که کیف پولم شد بسته عزت نفس رو هم خریدم. تا اینجا رو داشته باشید تا برسیم و نتایج رو براتون مینویسم که تقریبا همه شون در سال 96 بودند.

    ???من شروع کردم بر روی کار کردن روی بسته روانشناسی 1 و عزت نفس به صورت هم زمان. دقیقا تایمی که هر روز برای سر کار رفتن میگذاشتم رو میرفتم به کتابخانه محل و فایل ها رو گوش میدادم و فکر میکردم و نت برداری میکردم و تمرینات رو انجام میدادم. خیلی زود ایده ها آمدند و من حرکت کردم به سمت انجام ایده ها. دوستان نکته ای که مهمه و استاد همیشه گفتن باید ایده ها رو انجام داد و نباید منتظر تضمینی بود. تضمینی در کار نیست و من اون روزها هر ایده ای که نیامد حرکت میکردم. اولین ایده این بود: شب عید 96 بود شرکت در ایران معمولا به همدیگه و به کارمندان و مدیرانشان هدایای شب عید میدن. که شامل سررسید و خودکار و کیف چرم و موارد این شکلیه که البته من گفتم پکیج های بسیار خاص تر و جدید تر درست میکنم و بهتر میفروشم. البته یه کم دیر شده بود چون ظاهرا دوستانی که کار حرفه ایشون اینه از نیمه دوم سال شروع میکنن به طراحی و ساخت و بازاریابی و غیره. اما من تازه اواسط بهمن ایده به فکرم رسید یعنی کمتر از یک ماه وقت داشتم چون تا قبل 15 اسفند دیگه شرکت ها تقریبا خریداشون رو کردن. اما گفتم هرطور شده انجامش میدم. گفتم ایده های خلاقانه و طراحی و ساخت پکیج های آماده خودم رو بیخیال میشم از موارد آماده ای که توی بازار هست استفاده میکنم و فقط بازاریابی میکنم و میفروشم. خلاصه بازاریابی کردم 4 تا تلفن زدم به شرکت ها و چند جا هم حضوری رفتم چند تا هم از شرکت های دوستان و آشنایان بود خلاصه نزدیک 40 میلیون فروش کردم که تقریبا 7،8 میلیونش سود بود و من شب عید رو به خوبی گذروندم و تقریبا هرچیزی که میخواستم برای خونه، خودم و خانمم خریدم. نکته: دوستان من قبل از این در شرکتی کار میکردم که شرکت بزرگی بود و مسئولیت من طوری بود که برای خرید هدایای شب عید نظر میدادیم و یادمه چه بودجه های هنگفتی میگرفتیم و با شرکت های بزرگ دیگه ای در ارتباط بودم اما هزار تومن هم نمیتونستم از این فرصتی که وجود داشت برای خودم پول بسازم، چرا؟ چون در مدارش نبودن و نمیدیدم، بگذریم. در اثنای اینکه بازار تهران میرفتم و میومدم دیدم ااااااااه چقدر آدم چقدر فراوانی از هر کدوم از اینا بشه هزار تومن پول در آورد میشه چند میلیون در روز. ایده ای به فکرم زد که برای این همه آدمی که اینجا هستن اگه بتونم غذای ارزون تهیه کنم خوب میشه فروخت. دوستی در کرج دارم که رستوران دارن و غذاشون خیلی ارزونه 4500 تومن میداد همه غذا ها رو و من گفتم 6500 توی بازار میفروشم و اگه 100 تا غذا در روز بفروشم میشه 200 هزار تومن و در ماه میشه 6 میلیون تومن که بد نیست. حمل و نقلشم با یکی از دوستام که تاکسی داشت انجام میدادم که یه پولی هم به اون میدادم. این ایده با شکست مواجه شد چون بعضی مسائل رو در نظر نگرفته بودم مثل دوری راه و زمان و اینکه غذا یه کم بی کیفیت میشد و کلا فروش 100 غذا از تو ماشین همینجوری سخت بود و یه کوچولو ضرر دادم. اما نا امید نشدم همزمان داشتم روی بسته روانشناسی ثروت 1 و باورهام به شدت کار میکردم. ایده ش اومد که همین غذا رو چرا تو کرج کار نکنم هم نزدیکه هم راحت تر، کلی پاساژ بزرگ هست که فقط اگه مغازه داراش بگیرن بسه. غذا میریختم تو ماشین و جلوی یکی از پاساژهای بزرگ کرج پارک میکردم مغازه دارا زنگ میزدم من بدو بدو غذا رو میبردم و زیر یک دقیقه میذاشتم رو‌میزشون. همه کف کرده بودن از سرعت عمل و میگفتن داداش بذار تلفنو قطع کنیم بعد بیار??. رسیدم به درآمد ثابت ماهی 2 تومن تقریبا میمونند برام اما با این تفاوت که تقریبا روزی 3 ساعت کار میکردم. و ایده و مدیریت کل داستان با خودم بود با آزادی زمانی بسیار زیاد و من از این قضیه بسیار سپاسگزار و خوشحال بودن نمیگفتم ماهی 2 تومن چیه اینو تو کارمندی هم میگرفتم، برام بسیار با ارزش بود که دارم با ایده های خودم پول در میارم. خب اینجا ایراداتی وجود داشت چون من سفارش ها رو از قبل نمیدونستم و من هر روز قبل ظهر باید مثلا 10 تا مرغ 10 تا کوبیده 10 تا جوجه ، قیمه .. مینداختم تو ماشین میومدم در پاساژ و از یه غذا ممکن بود زود تموم شه و دوباره بخوان و یه سری غذاها بر عکس برگشت بخوره ضرر شه. حالا بماند که بعضیا میگفتن آقا ما مرغ رون میخوایم چرا سینه آوردی ???. تا اینکه یک ایده بهتر دوستم که صاحب خود رستوران بود داد گفت احسان چرا نمیری با قنادی ها صحبت کنی، قنادی های بزرگ بالای 50،60 تا کارگر دارن و همه شوند غذا میدن به کارگراشون. دست خدا شد برا ما و این ایده رو داد منم سریع گفتم ایول رفتم شروع کردم با مدیران قنادی های بزرگ توی کرج صحبت کردن. الان یه لحظه گریه م گرفت. دوستان یک لحظه شک نکنید به این مسیری که خدا ما رو توش قرارداده. دومین یا سومین قنادی که صحبت کردم مدیرش گفت بردار نمونه غذا بیار اگه خوب بود از شنبه کار میکنیم، نزدیک 60 تا سفارش هم در روز داشت. اکی داد و رکورد بهتر شد ضرر دیگه نداشتم چون هر روز طبق یک برنامه مشخص مثلا میدونستیم شنبه 63 تا جوجه کباب و من فقط از رستوران میگرفتم مینداختم تو قنادی و همونجا پای صندوق پولمو میگرفتم، دیگه منتظر زنگ خوردن تلفن هم نبودم و همه چیز مشخص بود درآمدم شد نزدیکه 4 میلیون تومن در ماه و کمتر از یک ساعت کار در روز و من همچنان بر روی باورهام کار میکردم و خوشحال بودم وسپاسگزار.

    ???و اما اتفاق اصلی زندگیم در سال 96:

    روی باورهام کار میکردم. تا اینکه یکی از اقوام که آدم ثروتمندی ست و انسان بسیار شریف و بزرگی ست و تاجر بسیار حرفه ای و کار بلد و در چند کشور شرکت و کارمندان بسیار زیادی داره به من گفت تو رو برای کاری انتخاب کردم. از قبل به من گفته بود ولی یکی دوبار تلفنی که صحبت کردیم به توافق نرسیدیم و کلا کنسل شده بود و جواب قطعی ای که به من داده بود کنسلی بود. اما من اصلا ناراحت نبودم و با ایمان روی باورهایم کار میکردم و ایمان داشتم که همه چیز در بهترین زمان ممکن برای من رخ میده. داستان این بود که این فامیل ما میخواست یک شرکت بزرگ و یک لاین تجاری عظیم در روسیه راه اندازی کنه و مدیریت کل سیستم رو بسپره به من و به قول خودش گفته بود اونجا میخوایم یک پایگاه بزرگ و مدیره فاضله درست کنیم. بعضی تمرینای بسته روانشناسی ثروت 1 رو پشت گوش مینداختم از جمله تمرین شکرگذاری. تو دلم بسیار شکر گزار بودم اما نمینوشتم تنبلی میکردم. بالاخره یه سالنامه برداشتم و گفتم هر روز تو صفحه خود همون روز شکر گذاری هامو مینویسم و به خودم گفتم در 21 امین روزی که این شکرگذاری ها رو مینویسم یه اتفاق خوب‌ میفته. خدا رو شاهد میگیرم در 21 امین روز فامیلمون زنگ زد پاشد اومد خونه ما منو راضی کرد که پاسم برم روسیه برای انجام اون پروژه. تقریبا تمام شرایط منو پذیرفت و همه چی رو تعدیل کرد به نفع من و یادمه که گفت من یا تو رو‌ میفرستم روسیه و‌ یا کلا این پروژه رو کنسل میکنم. دوستان معجزه فقط شکافته شدن نیل برای موسی نیست. معجزه اتفاقاتی است که داره برای ما هر لحظه تو این مسیر زیبا میفته. خلاصه منو آورد به روسیه و الان تقریبا 7 ماهه که اینجام به جز یک هفته که یه سری کارا رو انجام دادیم تقریبا میشه گفت بیکارم. واقعا هیچ کاری انجام نمیدم و پروژه و پلن اصلی کار ما تو اینجا خودش داره پیش میره توسط دستان خداوند شاید روزی یک ساعت به دفتر سر میزنم که اگرم نزنم مشکلی نیست. و خونه م توی ایران سر جاش هست اینجا یک خونه بسیار عالی در بهترین منطقه شهر با امکانات عالی و حقوق بسیار عالی و تقریبا تنها کار جدی ای که انجام میدم زبان خوندنه. آهان ماشین رو نگفتم ماشینی که هدف گذاری کرده بودم برای سال 96 وقتی اومدم روسیه دیدم ماشینی که برای ما در نظر گرفته همون مارک و همون رنگ ولی یه مدل دیگه شه که ار تعجب داشتم شاخ در میاوردم. در ماه های آخر 96 درآمدم بالای 9 میلیون تومان بود و این در حالی ست که کار جدی تجاری ما هنوز شروع نشده و درآمد های بعدی اصلا قابل مقایسه با این اعداد نیست. دوستان اینا معجزاتیه که آدمای عادی تو رویاهاشونم باور نمیکنن که به لطف پروردگار برای ما انقدر عادیه.

    دوستان عزیز اینایی که نوشتم قسمتی و واقعا قسمتی از نتایجی بود که قابل اندازه گیری و قابل بیان است و من با تمام وجودم معنی این جمله که اگر تمام درختان روی زمین قلم و آب دریاها جوهر شوند نمیتونیم شکر گزار نعمت هاش باشیم رو میفهمم. آخر چطور میتوانم و از کجا باید شروع کنم و شکر گذار کدامشان باشم که عمرم کفاف نوشتنش را بدهد.

    من هر سال حد اقل یک سرما خوردگی شدید داشتم که چندین ماه طول میکشید طوری که خیلیا‌ میگفتن تو چرا همیشه سرما خوردی، اما امسال با اینکه در سرمای -20 و -30 درجه روسیه بودم بالای یک‌سال است که حتی یک دونه قرص نخوردم. دیسک کمر داشتم که بعضی وقتا خیلی اذیت میکردم چند وقت پیش یادم افتاد عه دیسک کمرم چی شد???؟ و من شکر گذارم و روی باورهایم کار میکنم، چه کار شیرینی.

    در مورد روابط خوب و زیبا با همسرم و سایرین و عشق سرشار و تمام اتفاقات زیبایی که برایم میفتد اگر بخواهم بنویسم واقعا یه دفتر 100 برگ میخواد، اعتماد به نفس که نمیتوانم واقعا بگویم. قابل اندازه گیری نیست که بگویم‌چقدر بهتر از گذشته ام است. و این اول راه است دوستان، به اندازه ای که به خدا ایمانمان رو ثابت کنیم به همان اندازه رشد میکنیم، فقط باید شکر گذار بود و احساس خوبی داشت. بعضی وقت ها همین واقعا کار آسانی نیست ولی واقعا باید حواسمان جمع باشد باید تلاش آگاهانه کنیم و یک لحظه که حالمان بد شد سریع فکر کنیم که به چه چیز توجه کرده ایم‌ و توجه‌مان رو روی زیبایی ها بگذاریم.

    برای سال 97 ده هدف اصلی در زمینه های مختلف از جمله مالی، روابط، سلامتی، کار و تخصص و پیشرفت شخصی تعیین کرده ام که از آن 10 تا سه تایشان را انتخاب کرده ام برای تمرکز بیش‌تر 1- رسیدن به عدد 50 میلیون تومان یا 10 هزار دلار در ماه 2- انتخاب به عنوان بهترین خارجی که به زبان روسی صحبت میکند. 3- مهارت فوق العاده دربرقراری ارتباط با همه انسان ها و مدیریت بر افراد

    که البته با این جزییات نمیخواستم بیان کنم ولی اینجا نوشتم تا هم تعهدی دو چندان برای خودم و هم انگیزه ای برای دوستان باشد.

    با تمام وجودم از خداوند سپاسگزارم و همچنین استاد عزیزم و از خداوند عزت و سربلندی روز افزون، ثروت و شادی روز افزون، سلامتی و سعادت در دنیا و آخرت رو برای استاد عزیزمان سید حسین و همه شما دوستان خواستارم.

    همیشه ادامه دارد………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 74 رای:
  2. -
    احسان حاجی کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3351 روز

    به نام خدا

    با سلام مجدد خدمت استاد عزیزمان و همه دوستان.

    روی باورهام کار میکردم. تا اینکه یکی از اقوام که آدم ثروتمندی ست و انسان بسیار شریف و بزرگی ست و تاجر بسیار حرفه ای و کار بلد و در چند کشور شرکت و کارمندان بسیار زیادی داره به من گفت تو رو برای کاری انتخاب کردم. از قبل به من گفته بود ولی یکی دوبار تلفنی که صحبت کردیم به توافق نرسیدیم و کلا کنسل شده بود و جواب قطعی ای که به من داده بود کنسلی بود. اما من اصلا ناراحت نبودم و با ایمان روی باورهایم کار میکردم و ایمان داشتم که همه چیز در بهترین زمان ممکن برای من رخ میده. داستان این بود که این فامیل ما میخواست یک شرکت بزرگ و یک لاین تجاری عظیم در روسیه راه اندازی کنه و مدیریت کل سیستم رو بسپره به من و به قول خودش گفته بود اونجا میخوایم یک پایگاه بزرگ و مدیره فاضله درست کنیم. بعضی تمرینای بسته روانشناسی ثروت 1 رو پشت گوش مینداختم از جمله تمرین شکرگذاری. تو دلم بسیار شکر گزار بودم اما نمینوشتم تنبلی میکردم. بالاخره یه سالنامه برداشتم و گفتم هر روز تو صفحه خود همون روز شکر گذاری هامو مینویسم و به خودم گفتم در 21 امین روزی که این شکرگذاری ها رو مینویسم یه اتفاق خوب‌ میفته. خدا رو شاهد میگیرم در 21 امین روز فامیلمون زنگ زد پاشد اومد خونه ما منو راضی کرد که پاسم برم روسیه برای انجام اون پروژه. تقریبا تمام شرایط منو پذیرفت و همه چی رو تعدیل کرد به نفع من و یادمه که گفت من یا تو رو‌ میفرستم روسیه و‌ یا کلا این پروژه رو کنسل میکنم. دوستان معجزه فقط شکافته شدن نیل برای موسی نیست. معجزه اتفاقاتی است که داره برای ما هر لحظه تو این مسیر زیبا میفته. خلاصه منو آورد به روسیه و الان تقریبا 7 ماهه که اینجام به جز یک هفته که یه سری کارا رو انجام دادیم تقریبا میشه گفت بیکارم. واقعا هیچ کاری انجام نمیدم و پروژه و پلن اصلی کار ما تو اینجا خودش داره پیش میره توسط دستان خداوند شاید روزی یک ساعت به دفتر سر میزنم که اگرم نزنم مشکلی نیست. و خونه م توی ایران سر جاش هست اینجا یک خونه بسیار عالی در بهترین منطقه شهر با امکانات عالی و حقوق بسیار عالی و تقریبا تنها کار جدی ای که انجام میدم زبان خوندنه. آهان ماشین رو نگفتم ماشینی که هدف گذاری کرده بودم برای سال 96 وقتی اومدم روسیه دیدم ماشینی که برای ما در نظر گرفته همون مارک و همون رنگ ولی یه مدل دیگه شه که ار تعجب داشتم شاخ در میاوردم. در ماه های آخر 96 درآمدم بالای 9 میلیون تومان بود و این در حالی ست که کار جدی تجاری ما هنوز شروع نشده و درآمد های بعدی اصلا قابل مقایسه با این اعداد نیست. دوستان اینا معجزاتیه که آدمای عادی تو رویاهاشونم باور نمیکنن که به لطف پروردگار برای ما انقدر عادیه.

    دوستان عزیز اینایی که نوشتم قسمتی و واقعا قسمتی از نتایجی بود که قابل اندازه گیری و قابل بیان است و من با تمام وجودم معنی این جمله که اگر تمام درختان روی زمین قلم و آب دریاها جوهر شوند نمیتونیم شکر گزار نعمت هاش باشیم رو میفهمم. آخر چطور میتوانم و از کجا باید شروع کنم و شکر گذار کدامشان باشم که عمرم کفاف نوشتنش را بدهد.

    من هر سال حد اقل یک سرما خوردگی شدید داشتم که چندین ماه طول میکشید طوری که خیلیا‌ میگفتن تو چرا همیشه سرما خوردی، اما امسال با اینکه در سرمای -20 و -30 درجه روسیه بودم بالای یک‌سال است که حتی یک دونه قرص نخوردم. دیسک کمر داشتم که بعضی وقتا خیلی اذیت میکردم چند وقت پیش یادم افتاد عه دیسک کمرم چی شد???؟ و من شکر گذارم و روی باورهایم کار میکنم، چه کار شیرینی.

    در مورد روابط خوب و زیبا با همسرم و سایرین و عشق سرشار و تمام اتفاقات زیبایی که برایم میفتد اگر بخواهم بنویسم واقعا یه دفتر 100 برگ میخواد، اعتماد به نفس که نمیتوانم واقعا بگویم. قابل اندازه گیری نیست که بگویم‌چقدر بهتر از گذشته ام است. و این اول راه است دوستان، به اندازه ای که به خدا ایمانمان رو ثابت کنیم به همان اندازه رشد میکنیم، فقط باید شکر گذار بود و احساس خوبی داشت. بعضی وقت ها همین واقعا کار آسانی نیست ولی واقعا باید حواسمان جمع باشد باید تلاش آگاهانه کنیم و یک لحظه که حالمان بد شد سریع فکر کنیم که به چه چیز توجه کرده ایم‌ و توجه‌مان رو روی زیبایی ها بگذاریم.

    برای سال 97 ده هدف اصلی در زمینه های مختلف از جمله مالی، روابط، سلامتی، کار و تخصص و پیشرفت شخصی تعیین کرده ام که از آن 10 تا سه تایشان را انتخاب کرده ام برای تمرکز بیش‌تر 1- رسیدن به عدد 50 میلیون تومان یا 10 هزار دلار در ماه 2- انتخاب به عنوان بهترین خارجی که به زبان روسی صحبت میکند. 3- مهارت فوق العاده دربرقراری ارتباط با همه انسان ها و مدیریت بر افراد

    که البته با این جزییات نمیخواستم بیان کنم ولی اینجا نوشتم تا هم تعهدی دو چندان برای خودم و هم انگیزه ای برای دوستان باشد.

    با تمام وجودم از خداوند سپاسگزارم و همچنین استاد عزیزم و از خداوند عزت و سربلندی روز افزون، ثروت و شادی روز افزون، سلامتی و سعادت در دنیا و آخرت رو برای استاد عزیزمان سید حسین و همه شما دوستان خواستارم.

    همیشه ادامه دارد………

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 53 رای:
  3. -
    احسان حاجی کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3351 روز

    به نام خدا

    با سلام مجدد خدمت همه دوستان و استاد عزیزمان.

    من شروع کردم بر روی کار کردن روی بسته روانشناسی 1 و عزت نفس به صورت هم زمان. دقیقا تایمی که هر روز برای سر کار رفتن میگذاشتم رو میرفتم به کتابخانه محل و فایل ها رو گوش میدادم و فکر میکردم و نت برداری میکردم و تمرینات رو انجام میدادم. خیلی زود ایده ها آمدند و من حرکت کردم به سمت انجام ایده ها. دوستان نکته ای که مهمه و استاد همیشه گفتن باید ایده ها رو انجام داد و نباید منتظر تضمینی بود. تضمینی در کار نیست و من اون روزها هر ایده ای که نیامد حرکت میکردم. اولین ایده این بود: شب عید 96 بود شرکت در ایران معمولا به همدیگه و به کارمندان و مدیرانشان هدایای شب عید میدن. که شامل سررسید و خودکار و کیف چرم و موارد این شکلیه که البته من گفتم پکیج های بسیار خاص تر و جدید تر درست میکنم و بهتر میفروشم. البته یه کم دیر شده بود چون ظاهرا دوستانی که کار حرفه ایشون اینه از نیمه دوم سال شروع میکنن به طراحی و ساخت و بازاریابی و غیره. اما من تازه اواسط بهمن ایده به فکرم رسید یعنی کمتر از یک ماه وقت داشتم چون تا قبل 15 اسفند دیگه شرکت ها تقریبا خریداشون رو کردن. اما گفتم هرطور شده انجامش میدم. گفتم ایده های خلاقانه و طراحی و ساخت پکیج های آماده خودم رو بیخیال میشم از موارد آماده ای که توی بازار هست استفاده میکنم و فقط بازاریابی میکنم و میفروشم. خلاصه بازاریابی کردم 4 تا تلفن زدم به شرکت ها و چند جا هم حضوری رفتم چند تا هم از شرکت های دوستان و آشنایان بود خلاصه نزدیک 40 میلیون فروش کردم که تقریبا 7،8 میلیونش سود بود و من شب عید رو به خوبی گذروندم و تقریبا هرچیزی که میخواستم برای خونه، خودم و خانمم خریدم. نکته: دوستان من قبل از این در شرکتی کار میکردم که شرکت بزرگی بود و مسئولیت من طوری بود که برای خرید هدایای شب عید نظر میدادیم و یادمه چه بودجه های هنگفتی میگرفتیم و با شرکت های بزرگ دیگه ای در ارتباط بودم اما هزار تومن هم نمیتونستم از این فرصتی که وجود داشت برای خودم پول بسازم، چرا؟ چون در مدارش نبودن و نمیدیدم، بگذریم. در اثنای اینکه بازار تهران میرفتم و میومدم دیدم ااااااااه چقدر آدم چقدر فراوانی از هر کدوم از اینا بشه هزار تومن پول در آورد میشه چند میلیون در روز. ایده ای به فکرم زد که برای این همه آدمی که اینجا هستن اگه بتونم غذای ارزون تهیه کنم خوب میشه فروخت. دوستی در کرج دارم که رستوران دارن و غذاشون خیلی ارزونه 4500 تومن میداد همه غذا ها رو و من گفتم 6500 توی بازار میفروشم و اگه 100 تا غذا در روز بفروشم میشه 200 هزار تومن و در ماه میشه 6 میلیون تومن که بد نیست. حمل و نقلشم با یکی از دوستام که تاکسی داشت انجام میدادم که یه پولی هم به اون میدادم. این ایده با شکست مواجه شد چون بعضی مسائل رو در نظر نگرفته بودم مثل دوری راه و زمان و اینکه غذا یه کم بی کیفیت میشد و کلا فروش 100 غذا از تو ماشین همینجوری سخت بود و یه کوچولو ضرر دادم. اما نا امید نشدم همزمان داشتم روی بسته روانشناسی ثروت 1 و باورهام به شدت کار میکردم. ایده ش اومد که همین غذا رو چرا تو کرج کار نکنم هم نزدیکه هم راحت تر، کلی پاساژ بزرگ هست که فقط اگه مغازه داراش بگیرن بسه. غذا میریختم تو ماشین و جلوی یکی از پاساژهای بزرگ کرج پارک میکردم مغازه دارا زنگ میزدم من بدو بدو غذا رو میبردم و زیر یک دقیقه میذاشتم رو‌میزشون. همه کف کرده بودن از سرعت عمل و میگفتن داداش بذار تلفنو قطع کنیم بعد بیار??. رسیدم به درآمد ثابت ماهی 2 تومن تقریبا میمونند برام اما با این تفاوت که تقریبا روزی 3 ساعت کار میکردم. و ایده و مدیریت کل داستان با خودم بود با آزادی زمانی بسیار زیاد و من از این قضیه بسیار سپاسگزار و خوشحال بودن نمیگفتم ماهی 2 تومن چیه اینو تو کارمندی هم میگرفتم، برام بسیار با ارزش بود که دارم با ایده های خودم پول در میارم. خب اینجا ایراداتی وجود داشت چون من سفارش ها رو از قبل نمیدونستم و من هر روز قبل ظهر باید مثلا 10 تا مرغ 10 تا کوبیده 10 تا جوجه ، قیمه .. مینداختم تو ماشین میومدم در پاساژ و از یه غذا ممکن بود زود تموم شه و دوباره بخوان و یه سری غذاها بر عکس برگشت بخوره ضرر شه. حالا بماند که بعضیا میگفتن آقا ما مرغ رون میخوایم چرا سینه آوردی ???. تا اینکه یک ایده بهتر دوستم که صاحب خود رستوران بود داد گفت احسان چرا نمیری با قنادی ها صحبت کنی، قنادی های بزرگ بالای 50،60 تا کارگر دارن و همه شوند غذا میدن به کارگراشون. دست خدا شد برا ما و این ایده رو داد منم سریع گفتم ایول رفتم شروع کردم با مدیران قنادی های بزرگ توی کرج صحبت کردن. الان یه لحظه گریه م گرفت. دوستان یک لحظه شک نکنید به این مسیری که خدا ما رو توش قرارداده. دومین یا سومین قنادی که صحبت کردم مدیرش گفت بردار نمونه غذا بیار اگه خوب بود از شنبه کار میکنیم، نزدیک 60 تا سفارش هم در روز داشت. اکی داد و رکورد بهتر شد ضرر دیگه نداشتم چون هر روز طبق یک برنامه مشخص مثلا میدونستیم شنبه 63 تا جوجه کباب و من فقط از رستوران میگرفتم مینداختم تو قنادی و همونجا پای صندوق پولمو میگرفتم، دیگه منتظر زنگ خوردن تلفن هم نبودم و همه چیز مشخص بود درآمدم شد نزدیکه 4 میلیون تومن در ماه و کمتر از یک ساعت کار در روز و من همچنان بر روی باورهام کار میکردم و خوشحال بودم وسپاسگزار.

    قسمت بعد در مورد اتفاق اصلی زندگیم در سال 96 مینویسم

    شاد و سلامت و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    ادامه….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 48 رای:
  4. -
    احسان حاجی کریمی گفته:
    مدت عضویت: 3351 روز

    به نام خدا

    عجب مسابقه ای از اولش داشتم فکر میکردم که چند صفحه باید بنویسم چون انقدر زیاده نمیدونم.

    سلام میکنم به استاد عزیزم سید حسین، سرکار خانم ها شایسته و فرهادی عزیز و تمام دوستان حاضر در گروه عباسمنش. از صمیم‌ قلب آرزو میکنم که پیام من بتونه تاثیری مثبت در حال، روحیه، رفتار و زندگی تون بذاره.

    پای تمام محصولاتی که خریده ام نتایج ریز و درشتی را که گرفته ام نوشته ام تا هم تشکری از استاد کرده باشم و هم شکرگذاری چرا که قانونش را یاد گرفته ام «و إن شکرتم لأزیدنکم» اما اینجا و در این مسابقه بسیار مفصل تر شد، چون من به اندازه تمام سال‌های زندگی ام در سال 96 نتیجه های عالی گرفته ام. بیش‌تر از 2 ساله که با سایت استاد آشنایی دارم البته در اوایل بسیار کم و پراکنده، از چند سال پیش به مسائل موفقیت و قانون جذب علاقه مند بودم و دنبال میکردم و از همین طریق به کانالی در تلگرام هدایت شدم که فایل های سخنرانی اساتید مختلف ایران و همچنین فایل های انگیزشی خارجی اونجا میذاشتن. از جمله سخنرانی های استاد. بعد مدت کوتاهی گفتم این جوونه کیه که جنس صحبتاش فرق داره، تو اون کانال سرچ کردم عباسمنش و هرچی فایل از استاد گذاشته بودن دانلود کردم و شروع کردم به گوش کردن. جنس صحبتا واقعا فرق داشت احساس متفاوتی داشتم که تا به حال تجربه نکرده بودم چیزی که خیلی از اون احساس یادمه این بود که سادگی خاصی توی صحبتاش بود انگار مسیر خیلی روشنه و خیلی راحت. برای اولین بار بود که میشنیدم راحت میشه موفق شد. به درون خداگونه ی من بسیاااااااار نزدیک بود. توی یکی از فایل ها یادم نیست استاد گفت یا زیرش نوشته بود سایت عباسمنش تا دیدم گفتم عه خب میرم تو سایت خودش برا چی اینجا. زدم و رفتم و وارد جزیره زیبای خوشبختی ها شدم. خیلی سریع شروع کردم به گوش کردن فایل های رایگان. اگه اشتباه نکنم آبان ماه 95 بود که محصول راهنمای عملی دستیابی به رویاها رو استاد گذاشتن روی سایت و در هفته اول با 50‎٪ تخفیف. تقریبا 600 هزار تومن بود مبلغش که البته برای اون روزهای من زیاد بود چون 3 ماه بود که عروسی گرفته بودم و کلی بدهکار شده بودم و درآمد من خرج روزانه زندگی مان رو میگذراند و همه ش به این فکر بودم که این بدهی ها کی پاس میشن. به هر خودم رو راضی کردم که بخرم و خریدم. چه دوره با ارزشیه و نمیشه روش قیمت گذاشت واقعا. اما آن روزها ندارم انقدر خوب نبود فایل ها رو‌ یکی یکی میگرفتم و پشت سرهم گوش میدادم احساس خوبی داشتم اما ته دلم میگفتم همین!! فکر میکردم با خریدن دوره اتفاق عجیب و غریب و یا انقلاب درونی اتفاق میفته که منجر میشه به این که یه کیسه پول از بالا بیفته پایین اما دیدم نه یه کم پشیمون شدم گفتم نه انقدر ارزششو نداشت.

    اما یه ایمانی ته دلم میگفت که مسیر مسیر درستیه و باید ادامه داد تا نتیجه گرفتن. دی ماه 95 از کار کارمندی ای که داشتم اومدم بیرون و بیکار شدم و همون موقع تصمیم گرفتم بسته روانشناسی ثروت 1 رو بخرم. کل پس اندازی که داشتم تقریبا اندازه پول بسته بود و البته بدهی هام و اقساط ماهانه م بسیار بیش‌تر از همین مبلغ پس انداز بود. ولی عزمم رو جزم کردم و همون ایمانی که ته دلم میگفت این مسیر درسته حولم داد تا بسته روانشناسی ثروت 1 یا به قول خودم کوه الماس رو بخرم. حالا بیکار و بی پول و بدهکار بودم اما کلی وقت برای کار کردن روی بسته. با تخفیف و شارژی که کیف پولم شد بسته عزت نفس رو هم خریدم. تا اینجا رو داشته باشید در پیام بعدی آغاز ایده ها و نتایج رو براتون مینویسم که تقریبا همه شون در سال 96 بود.

    شاد و ثروتمند و سلامت و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.

    ادامه ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 35 رای: