توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته ها - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2018/03/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2018-03-29 03:48:162020-08-28 08:14:21توجه به داشته ها، راهِ رسیدن به خواسته هاشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
از استاد عزیزم بی نهایت ارزوی سلامتی و خوشبختی دارم
استاد شما تیکه اخر پاز هزار تایی هستید که تکمیلش کردید وبا کامل کردنش زندگی واقعی به همه ما و خودتون نشون داادید
???????
سلام
من بعد از 12 سال رفتم مشهد و اونجا از خدا خواستم که کمکم کنه و اتفاقاتی که در پی این درخواست افتاد
و در ادامه ما به شمال رفتیم و من برای اولین بار دریای خزر رو از نزدیک دیدم بعد از اون به جاده چالوس رفتم که همیشه دوست داشتم از این جاده عبور کنم و زیبایی های اونو ببینم
در ادامه ما به قم اومدیم و اونجا دایی من دو تا از فایل های استاد رو ارسال کرد و از موقع حرکت تا خونه مدام به این فایل ها گوش میکردم انگار که غذا شده بودن واسم اونقدر روحم تشنه و گرسنه بود که در هر شرایطی میخواستم اونا رو گوش بدم خوب هر موقع به این سفر فکر میکنم حس خوب و فوق العاده ای وجود منو میگیره از سفرم به مشهد که بعد از این مدت که بی حکمت نبود تا خوابیدن توی منطقه کوهستانی سرد و خوردن املیت با تخم مرغ محلی و سبزی محلی و البته نون محلی که فوق العاده لذتبخش بود
خوب عضو سایت شدم ک شروع کردم به گوش دادن فایل ها هفته اول مهر بود تصمیم گرفتم که کلاس کنکور نرم چون احساسم بهم میگفت خودم میتونم کافیه شروع کنم و بخوام
خب بلافاصه که خواستم شروع کنم خدا منو موقعی که داشتم توی اینترنت گشت میزدم با سایت الا و مدرسه دانشگاه شریف اشنا کرد که بهترین استادا به طور رایگان توسط فارغ تحصیلان دانشگاه ازشون فیلم ضبط میشه و منبعی خوب برای بود و هنوزم هست حتی دیگه نگران درسهای که ااز نظر بقیه نیاز به کلاس هست ندارم چون واقعا خوب و کنکوری تدریس میکنن
فک میکنم رفتنم به مدرسه خیلی بهم کمک کرد البته که بخاطر مقاومت شدید ذهنم بعضی روزا غیبت داشتم و هرگز دوست نداشتم کسی بفهمه و درواقع همه فکر میکردند من دارم درس میخونم اونم روزی 12 ساعت????
خوب شروع کردم که روی خودم کار کنم کنترل کردن رفتار واکنش هام حرفام و ذهنم واقعا اولش خیلی سخت بود خیلی و من روزعا با سر درد همیشه راهی خونه میشدم اما خوب فکر میکنم اگر تلاش های اون روزا نبود الان بهتر از قبل نبودم خلاصه از رابطه با دوستام شروع کردم دست گذاشتم روی اونایی که درون ذهنم باهاشون درگیری ذهنی داشتم و هر روز ویژگی های مثبت اونا رو تصور میکردم خوب واکنش بقیه واسم جالب بود چون من فرکانس های متفاوتی میفرستادم و انگار دیگه اون ادم قبلی نبودم میدونید چرا چون حالا باهام مشورت میکردند برای انجام کارها توی کلاس که نیاز به تصمیم گیری جمعی بود و من خیلی تلاش کردم خیلی که بتونم ذهنم کنترل کنم و حس خوبو در وجودم ایجاد کنم و معلم ها هم نگاهشون به من عوض شده (خانم درویشی یادت باشه که جلسه بعد باید بهتون این صحفه تدریس کنم )
(خانم میشه به سوالم جواب بدید خب ایشون تا 30 دقیقه نشسته بودن و به سوالات من جواب میداد)
این دفعه بهم زنگ میزدند که مریم میخوایم امتحان کنسل کنیم موافقی ؟کاری که هیچ موقع انجام نداده بودن هووی
خوب یه روز بود که امتحان ادبیات داشتیم و بقیه نخونده بودن و معلم اومد گف اماده باشین و بقیه گفتن ما نخوندیم و فلان… خوب من ترس داشتم چون میدونستم اگر بگم اره ذهنم بد جور بهم حمله میکنه بخاطر تجربه های گذشته و ترسای گذشتم ولی گفتم من خوندم و خانم برگه گذاشت و من نوشتم باورتون نمیشه هیچی متوجه نمیشدم و دستم هم سرد شده بود و میلرزید ولی تمام سعیمو میکردم که خودم کنترل کنم که از هم نپاشم و واکنش دوستان هم که فک کنم حدس زدین هیچ کدوم باهام حرف نزدن رفتن خونه به جز یه چندتایی که خارج از دسته بودن و من خدا میدونه که چقد با خودم حرف زدم
خوب دو روز بعد تولد یکی از بچها بود من تصمیم گرفتم که توی تولد باشم که به خودمم ثابت کنم که اصلا واسم مهم نیست و .. خوب توی جمع هایی که اونا بودن منم بودم چون فک میکردم اگر خودم جدا کنم اوضاع بدتر میشه خوب با راهنمایی خدا و بچهای سایت توجه کردم بر نکات مثبت دوستام و این کار ادامه دادم اینکه کم کم میدیدم از گوشه کنار خودشون دارن میان جلو
خنده دار تر باحال تر از همه این بود که” خانم x گف مریم فلان فیلم اومده سینما که منتظرش بودی اینا گفتم بهت بگم
خانم xتوی تلگرام هم خبر اومدن فیلم رو هم برام فرستاده بود “خوب تمرکز من باعث شد که چندتایی شون خودبه خود به من عشق بورزن ???
از اون موقع بود که خط من از اونا جدا شد چون دیگه به راحتی میتونستم از جمع ها خارج بشم یا
با هرکی که دوست داشتم مراوده داشتم
درواقع قضیه امتحان ا دبیات اتفاق افتاد و من حس کردم مدارم رفته بالاتر خود به خود این حس ایجاد شد ودر ادامه من تمرکز کردم بر خودم تا بتونم بت درونم بشکنم این بتی که رابطه منو با خواهرم خیلی سرد کرده بود در واقع سعی میکردم که در همه جا یک شخصیت داشته باشم نه چند شخصیت
کاش یه دوربین توی کلاسمون بود
تنها یکی از هم کلاس هایم که عضو سایت هست میدونه من در موقع حساس چقد از کلاس خارج میشدم بعد از اینکه ایشون با قانون اشنا شد به من گف که همیشه واسم سوال بود که تو از معلم اجازه میگیری هر دفعه کجا میری
حالا میفهمم چرا مدام بیرون میرفتی
اتفاقی که منو تحت تأثیر گذاشت و واقعا تمام وجودم درگیرش شد این بود که من تصمیم گرفتم وقت های ازادی که توی مدرسه هست و به بطالت میگذره با فایل ها پر کنم دو روز بود که از بردن گوشی ترس داشتم (اخه من هیچ موقع این کاره نبودم ) که نکنه به من گیر بدن چیکار کنم بالاخره روز سوم من هندفری بلوتوثی با خودم بردم مدرسه و موقع که بچها داشتن حرف میزدن من فایل ها گوش میکردم زنگ سوم گفتن که یو سخنران قراره بیاد خوب من اومدم بیرون چون اقاعه میخواست در مورد امریکا وسیاست این چیزا حرف بزنه وقتی فهمیدم اوووه اوووه از اون حرفاس ..اومدم بیرون با خانمی توی اتاق بوفه مدرسه بود گرم صحبت بودم که بعدا فهمیدم که خانم مدیر منو زیر نظر داشته و خوب اونجا بهم گیر داد و من اومدم توی سالن و یکی از بچهاا گف بریم ابخوری همون دم در بود که میخواستیم بریم خانم مدیر یه گیر حسابی داد من گفتم بله شما درست میگید “بعد چند دقیقه فهمیدم خدای من ببین قانون چه خوب جواب میده “خوب من تا چند روز توی شوک بودم و واقعا حال عجیبی داشتم “این اتفاق خوبی بود واسم چون مهر تاییدی بر فایل های استاد میزد خب میگفتم ببین قانون چطور جواب میده
یکی از اتفاق های خوبی که افتاد این بود که مربی پرورشی مدرسه ما هم که قبلا فیلم راز دبده بود با استاد اشنا شد خوب من همیشه دوست داشتم توی مدرسه هم فرصت بشه فایل های استاد گوش بدم کامپیوتر اتاق پرورشی در خدمت من زنگ تفریح بادو توی اتاق فایل ها گوش میکردم گاه تنهایی گاه با خانم و اواخر با دوستم خوب هر موقع که میخواستم میتونستم بیام نگاه کنم چون بهم اجازه داده بودن
توی یکی از این روزا بود که دوتا از بچها که دهمی بودن توی اتاق بودن من طبق معمول داشتم فایل های استاد نگاه میکردم یه لحظه که داشتم توی سایت (با اجازه من با اسم و رمزم وارد سایت استاد میشدم توی مدرسه ) فایل ها رو از بالا به پایین نگاه میکردم که یکی رو برای خانم دانلود کنم یکی از بچهااا گف عهه من اینو میشناسم گفتم تو استاد عباسمنش میشناسی گف اره خیلی ادم باحالیه بعد تعریف کرد گف که ما رفته بودیم همایش که بچهایی که نویسنده بودن اونجا بودن ایشون سالن کناری همایش داشتن و ما پیش استادمون بودیم ایشون بود و کلی بهمون روحیه دادن
خوب من خیلی ذوق زده بودم بعد یه فایل از استاد گذاشتم اونو دوستش و منو خانم نشسته بودیم و نگاه میکردیم
خب اوایل فایل بودکه هم کلاسیشون اومد گف خانم گفته بیاین دوتاشون بلند شدن دوستش قبل از اینکه بره به من گف میشه اسم سایت این استاد بدی خوب منم با کمال میل راهنماییش کردم …ادامه?
اتفاق فوق العاده ای که خیلی لذت بخش بود تنهایی رفتن به بازار بود خب من برای اولین بار شب رفته بودم بازار اونم تنهایی و چند باری این تمرین رو انجام دادم بعد از جلسه دوم قانون افرینش که واقعا استاد خیلی باحال توضیح میدادن ” تا امروز که تنهایی رفتم بستنی فروشی یاد اون کار استاد که توی پروازا همیشه دو دست غذا تقاضا میکردن افتادم و گفتم بریم سراغش
خوب اقا پسر داشت 3 تا اسکوپ بستنی برام میذاشت که من بهش گفتم میشه یه اسک بیشتر بزارین با همین قیمت ب
بله فقط یدونه ؟؟؟ وای خدا اگر بهش میگفتم دوتا هم واسم میذاشت خیلی حالم خوب کرد “اما قبل از اینکه بیام بستنی فروشی رفتم کافینت که چندتا برگه پرینت بگیرم عه دیدم که کافینت بسته س رفتم مغازه روبرویی گفتم کش مو دارید گف که اره و دو دونع گرفتم و خرد نداشت گف برو مغازه سوپری خرد کن و من رفتم و نداشتن و دو دل بودم ولی تصمیم گرفتم برای پیدا کردن مهارت بیشتر به خانمه بگم که الان دم عید ممکنه نباشم چیکار کنم پولو رو .. گفتم و گف هر موقع مسیرت خورد بیار پولو همون موقع کافینت باز شد من رفتم و کارمو انجام دادم و پولم خرد کردم به اون خانم دادم این تمرین خوبی بود
“توی روزای شلوغی که تراکنش ها اینقد بالا بود که حتی دستگاه عابر بانگک هم به زور پول میداد من و خواهرم وسایلی باید میخریدیم خب خواهرم دوتا از کتابای راندا برن میخواست به دو تفر هدیه بده هر چی کارت میکشید خطا میزد تا فروشنده گف موردی نیست بعدا بیارین پولش فک کنم نزدیکا 30 تومن بود” بعد از خرید خواهرم نوبت من رسید من کارت گرفتم به امید اینکه بتونم ببرمش مغازه و ازش استفاده کنم رفتم توی لوازم تحریر وسایل خریدم اما موقع کارت کشیدن کارت خطا میزد بعدش گفتم من وسایل نگه دارید من فردا میام میگیرمشون از مغازه در اومدم این نجوا اومد سراغم “”” من میتونستم درخواست کنم که بعدا پولو بیارم ..استاد چی گف خب تا دم اکواریم ماهی قزمز عید ایستادم و بر گشتم و گفتم میشه فردا پولشو بیارم وسایل الان ببرم اون مرده به شاگردش گف بده به خانم ببره خیلی از خودم راضی بودم به این کارم لذتی که این بستنی و لوازم التحریر.. به من داد سوار بر مازاراتی میشدم به من اینقد لذت نمیداد “خب شما هم بودین کلی حال میکردین مخصوصا بستنی ها که خیلی بهم چسبید من این قضیه با کلی شوق به خواهرم گفتم و میدونم اگر من این کارو انجام نمیدادم هرگز روزنه های امید در دل اون ایجاد نمیشد
اونم با خودش تصمیم گرفته بود که این کار بکنه چند روز بعدش که به شهر خالم اینا رفتن خواهرم به بستنی فروشی میره و به فروشنده میگه میشه یه اسکوپ دیگه با همین قیمت بزارین وقتی این کار رو انجام داه بود کلی ذوق و شوق داشت فک میکنین چند سالشه یه نوجوون 15 ساله و کلی صدا و فیلم ضبط کرد واسم فرستاد که من این کارو کردم و اون مرد فروشنده قبول کرد
“خریدن دوره راهنمای عملی
من یک اردو نوروزی میخواستم برم که بخاطر مسافت دورش پدرم حاضر نشد بپذیره من برم من با توجه به گفته های استاد در جلسه 1 قانون افرینش که مثال اون دختر اهوازی رو زدن که میخواست بره فرانسه اما پدرس قبول نمیکرد مدام این قسمت رو گوش میکردم من فکر میکردم بخاطره هزینه پدرم شاید قبول نکنه ولی من باور اینکه پول میرسه و پدرم قبول میکنه ساختم اما وقتی موضوع به پدرم گفتم دیدم باور سازی من نسبت به اینکه پول جور میشه اوکی هست اما پدرم بخاطر دلایل دیگه قبول نمیکنه خب پیشنهاد یکی از دوستان دوره راهنمای عملی گرفتم و از 1 فروردین شروع کردم و الان جلسه 2 هستم همین جا هم از اقای مهرداد مرادی نظیف تشکر میکنم که دستی از دستان خدای بزرگ بودن که اگاه بشم و این دوره بگیرم داستان خرید این دوره هم جالبه خب
عهه چه زود گذشت اصلا متوجه نشدم که ساعت چنده ???? اها” من به پدرم گفتم که میخوای یه بسته بگیرم گف مگه تو چند روز پیش نگرفتی (جلسه دوم قانون میگه) گفتم که اره ولی خوب اینو نیاز دارم گف که باشه رفت سرکار و اومد گفتم پولو بریز توی کارتم میخوام بسته رو از سایت بکیرم گف نه و کلی قانون اورد جلوم خب من خیلی حالم بد و نتونستم خودمو کنترل کنم و رفتم توی اتاق و چند دقه بعد فهمیدم که من به این دوره چسبیدم و تا نصف شب بود که با خودم حرف میزدم و می نوشتم و یه حس عالی و ازاد داشتم که صب بلند شدم و مامانم به پدرم گف و اونم گف باشه رفت پولو ریخت و من واقعا بعد از این ماجرا فهمیدم که وقتی من چسبیده بودم پدرم میگفت نه و وقتی من ازاد بودم اون اوکی میداد هه?
خوب روزهای خوبی بود سختی داشت اونم بخاطره باورهام بود ” هرگز این خانواده و سایت رها نکردم یادمه روزای اول چه روزایی بود ذهنم که دیونم کرده بود و من توی حیاط فایل ها رو گوش میکردم میگفتم بزار این راهو برم بزار این راهو برم و اخر موقع به اون روزا فکر میکنم اشکمام سرازیر میشه و به خودم افتخار میکنم ک هر جوری شده ادامه دادم شاید سخت بود ولی باید از این مسیر عبور میکردم چه بسا که افت خیز داشتم ولی هنوزم راه زیادی مونده خوبیش اینه که راهو دیکه میدونم و عجله ندارم
خوب میتونم بگم از موقعی که من باور کمال گرایی رو گذاشتم کنار و دارم روی خودن کار میکنم واقعا از روزهام از دقیقه های زندگیم لذت میبرم از اتاقم که پراز کاغذ های رنگی رنگی و باورهای مثبته هست : حرف استاد که بارها بارها باعث شد من حرکت کنم اینکه “ایمانی که عمل نیاره ایمان نیست حرف چرته “صاف چسبوندم به اتاقم
اما باید بگم که امسال از لحاظ جسمی بهترین سال بود من در دوران راهنماییی هفته هایی با گلو درد سپری میکردم که بخاطر باور های محدود خودم بود اما مسال اصلا به طور جدی سرما نخوردم و قرص اهن و ویتامین دی هم نخوردم چون اعتقاد دارم بدن من تمام انزیم های لازم برای درمان بیماری ها رو داره
تونستم یک رفیق پیدا کنم برای درمان تنهایی باید یه رفیق توی درونت داشته باشی حسش میکنم ملا رفیقم میگه خب گوشی رو بزاریم کنار ناهار بخوریم با وجد این کار انجام میدم
هنوز با هم رفیق جینگ نشدیم و کم کم داریم بهم عادت میکنیم
دوست دارم به خواسته هایی در سال 97 برسم
درک و شناختم از خدا و خودم بیشتر بشه
رسالت واقعی خودم پیدا کنم
و دانشگاه خوبی قبول بشم اون چیزی که در این شرایط برای من مناسبه
و با دوستهای خوبی اشنا بشم
دوست دارم که روز های تاسوعا و عاشوا تنهایی شهریهای یزد یا بوشهر یا زنجان باشم )
جدیدترین لپ تاپ بگیرم و کارکردن با برنا مه ها رو یاد بگیرم
دوست دارم یه دوربین عکاسی حرفه ای بکیرم و یه عینک مخصوص از اون عینکا که اکثر ایرانگرها استفاده میکنن (تقریبا شبیه عینک استاد ?)
روزهای قبل از اعلام نتایج مشهد باشم
کلاس رانندگی برم
بسته عزت نفس بگیرم
شنیدم که استاد قراره بیان ایران و همایش بزارن ولی صحت و درستیش نمیدونم ولی دوست دارم که اکر قرار بیان من هم شرکت کنم
یه دوچرخه بگیرم و دوچرخه سوارم برم
دوست دارم امسال کلی هدیه بگیرم
دوست دارم نمایشگاه کتاب تهران برم
دوست دارم مسافرت کوه های نمکی قم و
روستای ماسال و و جاده اسالم به خلخال بببینم
و سالی پر از لحظه های ناب و دوست داشتنی داشته باشم چون میدونم خانواده ام منتظر نتایج باور نکردنی من هستن تا اونا هم پا توی مسیر بزارن
?????????????????
لذت بردم دریا جان
?????
سلام دوست عزیزم
دیدگاه شما پر از عشق و عرفان الهی بود بسیار لذت بردم امیدوارم که این عشق نامحدود هر روز در زندگیان گسترش پیدا کنه??
کلی لذت بردم از دیدگاهت ???ببعییی?
تو لیاقتشو داری امیدوارم اینجا هم برنده بشی ??
موفق و سربلند باشید
??
سلام دوست عزیز
خیلی خوشحالم که به خواسته هاتون رسیدید بهتون تبریک میگم
واقعا مسافرت رفتن کار بی نظیره ی مخصوصا با دید و زاویه جدید به جهان
بله صددرصد
بسیار لذت بخش بود
منتظر خبرهای خوبتون هستم ??
سلام دوست خوبم
امبدوارم که به همه خواسته هات برسی خیلی خوب یاد اوری کردی که باور ما تنها عامل حرکت و موفقیت و درک خداو جهانش هست???